موج جدیدی از اعمال فشار بر فعالان مدنی و محیط زیست؛ دستکم ۱۳ تن در کردستان بازداشت شدند
مأموران وزارت اطلاعات در روزهای اخیر هشت فعال محیط زیست و اعضای «حزب وحدت ملی، شاخه کردستان» را در سنندج، بانه و کامیاران بازداشت کردهاند.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، فرهاد محمدی (وکیل داد گستری)، فاضل قیطاسی، رضا اسدی، هادی کمانگر (از اعضای شاخه کردستان حزب وحدت ملی ۱۱ و ۱۲ دی ماه ۱۳۹۷ بازداشت شدهاند. عیسی فیضی، راشد منتظری و حسین کمانگر از اعضای سابق این حزب و فعالان محیط زیست نیز دو روز پس از آن در ۱۴ دیماه بازداشت شده اند.
آمانج قربانی، روزنامهنگار و یکی از فعالان شناخته شده محیط زیست نیز ۱۶ دیماه از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شده است. از جمله فعالیتهای این کارشناس ارشد محیط زیست و کارمند اداره محیط زیست کامیاران مشارکت در تلاشهای جمعی برای اطفاء حریق در کوهستان شاهو و نگارش مقالات پژوهشی و راهبردی در حوزه مشکلات محیط زیستی بوده است.
همزمان زانیار ضمیران، قائم مقام سابق حزب وحدت ملی شاخه کردستان در محل کارش در اداره کل آب منطقهای کردستان بازداشت و پس از انتقال به منزل، تفتيش و ضبط وسایل شخصیاش به بازداشتگاه اداره اطلاعات سنندج منتقل شده است.
بختیارکمانگر، حشمت یاوری(کامیاران)، مهدی کانیسوری، بارزان بابکری(بانه) هویت شمار دیگری از فعالان بازداشت شده در کردستان است.
ماموران امنیتی در حین بازداشت این افراد متوسل به خشونتهای فیزیکی و کلامی شدید شدهاند... 👇🏻👇🏻👇🏻 https://t.me/CHZIR/11836
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
مأموران وزارت اطلاعات در روزهای اخیر هشت فعال محیط زیست و اعضای «حزب وحدت ملی، شاخه کردستان» را در سنندج، بانه و کامیاران بازداشت کردهاند.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، فرهاد محمدی (وکیل داد گستری)، فاضل قیطاسی، رضا اسدی، هادی کمانگر (از اعضای شاخه کردستان حزب وحدت ملی ۱۱ و ۱۲ دی ماه ۱۳۹۷ بازداشت شدهاند. عیسی فیضی، راشد منتظری و حسین کمانگر از اعضای سابق این حزب و فعالان محیط زیست نیز دو روز پس از آن در ۱۴ دیماه بازداشت شده اند.
آمانج قربانی، روزنامهنگار و یکی از فعالان شناخته شده محیط زیست نیز ۱۶ دیماه از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شده است. از جمله فعالیتهای این کارشناس ارشد محیط زیست و کارمند اداره محیط زیست کامیاران مشارکت در تلاشهای جمعی برای اطفاء حریق در کوهستان شاهو و نگارش مقالات پژوهشی و راهبردی در حوزه مشکلات محیط زیستی بوده است.
همزمان زانیار ضمیران، قائم مقام سابق حزب وحدت ملی شاخه کردستان در محل کارش در اداره کل آب منطقهای کردستان بازداشت و پس از انتقال به منزل، تفتيش و ضبط وسایل شخصیاش به بازداشتگاه اداره اطلاعات سنندج منتقل شده است.
بختیارکمانگر، حشمت یاوری(کامیاران)، مهدی کانیسوری، بارزان بابکری(بانه) هویت شمار دیگری از فعالان بازداشت شده در کردستان است.
ماموران امنیتی در حین بازداشت این افراد متوسل به خشونتهای فیزیکی و کلامی شدید شدهاند... 👇🏻👇🏻👇🏻 https://t.me/CHZIR/11836
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
Telegram
در جستجوی بازداشت شدگان
#من_هم_شکنجه_شدم
آگری اسماعیلنژاد ـ شکنجه برای تحقیر!
مهمترین توجیه حکومتهای غیردموکراتیک برای استفاده از شکنجه، ابزاری برای "کسب اطلاعات" و یا "اقرار به جرم" است. در این نوع شکنجه معمولا چنین عنوان میشود که فرد دستگیر شده عضو یک گروە مخالف حکومت است که عمدتا از مبارزات غیرمدنی، مسلحانه، و تخریبی بهره میگیرند و او در انجام یک "عملیات" فردی کلیدی محسوب میشود.
بر همین اساس این نوع حکومتها با توجیه "دفاع از امنیت عمومی" از طریق شکنجه در تلاش هستند که اطلاعاتی از فعالیتهای گروههای مخالف خود کسب کنند و آن اطلاعات را به اهرمی برای ضربه زدن به مخالفان تبدیل نمایند. البته حکومتها ادعا میکنند که اطلاعات را برای "جلوگیری از فعالیت مخربها" بکار میگیرند.
اما در نظام جمهوری اسلامی شکنجه برای گرفتن اطلاعات بکار نمیرود. بلکه برای تحقیر و خرد کردن شخصیت انسانهایی که بکار میرود که میخواهند مستقل از ایدئولوژی غالب فکر کنند. من به عنوان کسی که در زندانهای جمهوری اسلامی شکنجه شدهام، براساس نوع شکنجه و برخورد بازجوی خود، بر این عقیدهام که در جمهوری اسلامی شکنجه به عنوان ابزاری برای "تحقیر" فرد دستگیر شده بکار میرود.
من در آذر و دی ماه ١٣٨٩ بالغ بر ٣٠ دفعه در ارومیه و زندان اطلاعات سپاه واقع در "کوه المهدی" از طرف فردی که اسم خود را "اکبری" میخواند بازجویی شدم. در این ٣٠ دفعه که در فاصله ٣٥ روز انجام شد، بطور مشخص هیچ پرسشی برای کسب اطلاعات از طرف بازجویم مطرح نگردید و او هر دفعه میگفت: «ما میدانیم چکار کردی؛ پس خودت بگو!»
بخش بزرگی از شکنجههای بازجو، شکنجههای روانی بود که همراه با تکرار روانپریشانه این خواسته انجام میشد. او میدانست که هیچ اطلاعات حیاتی و احیانا مهمی وجود ندارد که او بخواهد بداند و مرا بخاطر امتناع از ارایه آن اطلاعات شکنجه میکند.
استفاده رژیم اسلامی از شکنجه بطور کلی فارغ از این است که یک فرد چه کار کرده است، عضو چه گروهی است و عملکرد این گروه از لحاظ امنیتی چه اهمیتی دارد. از دید دژخیمان حکومت هر فردی که توسط رژیم دستگیر شود، باید او را تا حد ممکن شکنجه کرد تا به اصطلاح «رویش کم شود و به التماس بیفتد»، حال این فرد اگر یک فعال سیاسی است یا در عرصهای دیگر فعالیت میکند، برای شکنجهگران تفاوت چندانی ندارد.
شکنجه برای تحقیر موضوعی است که کاربرد آن در فردای آزادی از زندان اهمیت بیشتری دارد و هدف طراحان این نوع شکنجه، اثرگذاشتن بر زندگی شخصی و سیاسی فرد دستگیر شده است. به عبارت دیگر آنان میخواهند زندگی فردای زندان فرد دستگیر شده را نیز از طریق شکنجه به نوعی تعیین کنند که فرد دستگیر شده در فردای آزادی دیگر اقدامی در راستای فعالیتهای قبل از زندان انجام ندهد.
اگر شکنجهگر در "شکنجه برای کسب اطلاعات" در تلاش است زندگی قبل از زندان فرد زندانی را آشکار کند، شکنجهگر در "شکنجه برای تحقیر" تلاش میکند که زندگی پس از زندان یک فعال سیاسی را به نابودی بکشاند.
شکنجه برای تحقیر هیچ هدفی جز نابودی زندگی بعد از زندان، ندارد. آخرین حرف شکنجهگر من این بود: «کسانی را که ما آزاد میکنیم یا با خارج میروند یا سرشان را پایین میاندازند و دیگر غلط اضافه نمیکنند.»
به همین جهت برای تکمیل پروسه "شکنجه برای تحقیر " هنگامی که فرد دستگیر شده از زندان آزاد میشود، کماکان از طرف ارگانها امنیتی زندگی وی به مخاطره کشانده میشود و او حتی در زمینه تامین امرار معاش نیز با مشکل روبرو میشود. به موازات نابود کردن زندگی یک فعال سیاسی پس از آزادی و استیصال تحمیل شده بر وی، در بسیاری موارد ارگانهای امنیتی به قربانیان خود پیشنهاد همکاری میدهند و پروژه توابسازی که از ابتدای انقلاب در آن مهارت کسب کردند را به گونههای مختلف پیش میبرند.
"شکنجه برای تحقیر" عملی به مراتب غیرانسانیتر از "شکنجه برای کسب اطلاعات" است؛ چون هدف آن نابودی یک انسان و زندگی او برای همیشه است. https://t.me/CHZIR/11840
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
آگری اسماعیلنژاد ـ شکنجه برای تحقیر!
مهمترین توجیه حکومتهای غیردموکراتیک برای استفاده از شکنجه، ابزاری برای "کسب اطلاعات" و یا "اقرار به جرم" است. در این نوع شکنجه معمولا چنین عنوان میشود که فرد دستگیر شده عضو یک گروە مخالف حکومت است که عمدتا از مبارزات غیرمدنی، مسلحانه، و تخریبی بهره میگیرند و او در انجام یک "عملیات" فردی کلیدی محسوب میشود.
بر همین اساس این نوع حکومتها با توجیه "دفاع از امنیت عمومی" از طریق شکنجه در تلاش هستند که اطلاعاتی از فعالیتهای گروههای مخالف خود کسب کنند و آن اطلاعات را به اهرمی برای ضربه زدن به مخالفان تبدیل نمایند. البته حکومتها ادعا میکنند که اطلاعات را برای "جلوگیری از فعالیت مخربها" بکار میگیرند.
اما در نظام جمهوری اسلامی شکنجه برای گرفتن اطلاعات بکار نمیرود. بلکه برای تحقیر و خرد کردن شخصیت انسانهایی که بکار میرود که میخواهند مستقل از ایدئولوژی غالب فکر کنند. من به عنوان کسی که در زندانهای جمهوری اسلامی شکنجه شدهام، براساس نوع شکنجه و برخورد بازجوی خود، بر این عقیدهام که در جمهوری اسلامی شکنجه به عنوان ابزاری برای "تحقیر" فرد دستگیر شده بکار میرود.
من در آذر و دی ماه ١٣٨٩ بالغ بر ٣٠ دفعه در ارومیه و زندان اطلاعات سپاه واقع در "کوه المهدی" از طرف فردی که اسم خود را "اکبری" میخواند بازجویی شدم. در این ٣٠ دفعه که در فاصله ٣٥ روز انجام شد، بطور مشخص هیچ پرسشی برای کسب اطلاعات از طرف بازجویم مطرح نگردید و او هر دفعه میگفت: «ما میدانیم چکار کردی؛ پس خودت بگو!»
بخش بزرگی از شکنجههای بازجو، شکنجههای روانی بود که همراه با تکرار روانپریشانه این خواسته انجام میشد. او میدانست که هیچ اطلاعات حیاتی و احیانا مهمی وجود ندارد که او بخواهد بداند و مرا بخاطر امتناع از ارایه آن اطلاعات شکنجه میکند.
استفاده رژیم اسلامی از شکنجه بطور کلی فارغ از این است که یک فرد چه کار کرده است، عضو چه گروهی است و عملکرد این گروه از لحاظ امنیتی چه اهمیتی دارد. از دید دژخیمان حکومت هر فردی که توسط رژیم دستگیر شود، باید او را تا حد ممکن شکنجه کرد تا به اصطلاح «رویش کم شود و به التماس بیفتد»، حال این فرد اگر یک فعال سیاسی است یا در عرصهای دیگر فعالیت میکند، برای شکنجهگران تفاوت چندانی ندارد.
شکنجه برای تحقیر موضوعی است که کاربرد آن در فردای آزادی از زندان اهمیت بیشتری دارد و هدف طراحان این نوع شکنجه، اثرگذاشتن بر زندگی شخصی و سیاسی فرد دستگیر شده است. به عبارت دیگر آنان میخواهند زندگی فردای زندان فرد دستگیر شده را نیز از طریق شکنجه به نوعی تعیین کنند که فرد دستگیر شده در فردای آزادی دیگر اقدامی در راستای فعالیتهای قبل از زندان انجام ندهد.
اگر شکنجهگر در "شکنجه برای کسب اطلاعات" در تلاش است زندگی قبل از زندان فرد زندانی را آشکار کند، شکنجهگر در "شکنجه برای تحقیر" تلاش میکند که زندگی پس از زندان یک فعال سیاسی را به نابودی بکشاند.
شکنجه برای تحقیر هیچ هدفی جز نابودی زندگی بعد از زندان، ندارد. آخرین حرف شکنجهگر من این بود: «کسانی را که ما آزاد میکنیم یا با خارج میروند یا سرشان را پایین میاندازند و دیگر غلط اضافه نمیکنند.»
به همین جهت برای تکمیل پروسه "شکنجه برای تحقیر " هنگامی که فرد دستگیر شده از زندان آزاد میشود، کماکان از طرف ارگانها امنیتی زندگی وی به مخاطره کشانده میشود و او حتی در زمینه تامین امرار معاش نیز با مشکل روبرو میشود. به موازات نابود کردن زندگی یک فعال سیاسی پس از آزادی و استیصال تحمیل شده بر وی، در بسیاری موارد ارگانهای امنیتی به قربانیان خود پیشنهاد همکاری میدهند و پروژه توابسازی که از ابتدای انقلاب در آن مهارت کسب کردند را به گونههای مختلف پیش میبرند.
"شکنجه برای تحقیر" عملی به مراتب غیرانسانیتر از "شکنجه برای کسب اطلاعات" است؛ چون هدف آن نابودی یک انسان و زندگی او برای همیشه است. https://t.me/CHZIR/11840
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
Telegram
در جستجوی بازداشت شدگان
#من_هم_شکنجه_شدم ؛
مسعود علیزاده
تیرماه سال ۸۸ شب سوم بازداشتگاه کهریزک؛
بعد از چند روز در کهریزک میخواستم کمی بخوابم که در همان لحظه یکی از همبندان خواهش کرد که من نیم ساعت از جایم بلند شوم و او کمی جای من دراز بکشد و کمی بخوابد، دلم برایش سوخت، چون میدانستم ۳ روز است که نخوابیده، از جایم بلند شدم، رفتم به سمت دستشویی برای خوردن آب، که محمد کرمی ( وکیل بند ) داخل قرنطینه یک آمد و از میان آن همه آدم، «سامان مهامی» و «احمد بلوچی» را بیرون کشید و بعد نگاهش به من افتاد که جلوی دستشویی ایستاده بودم، صدایم زد: «تو هم بیا بیرون…» من میدانستم بروم بیرون کتک بدی خواهم خورد، گوشهای نشستم تا من را از یاد ببرد ولی دوباره وارد قرنطینه یک شد و به زور کتک به همراه دو نفر دیگر من را از قرنطینه بیرون برد و خمس آبادی ( افسر نگهبان ) شروع کرد به زدن من با لوله پیویسی.
کتک خوردن من حدود بیست دقیقه طول کشید، بعد محمد کرمی به همراه دو نفر به من پابندهای آهنی زدند و من را از یک میله آهنی آویزان کردند، دیدم سامان مهامی و احمد بلوچی هم آویزان هستند…
پابندها آنقدر تیز بودند که وقتی آویزان شدم، از مچ پاهایم خون میآمد… استوار خمس آبادی با استوار گنج بخش (افسر نگهبان های شب سوم ) شروع کردندبه زدن من با همان لوله پیویسی، میگفتند:« باید بلند داد بزنی و بگی گه خوردی».
من نمیتوانستم آن را بگویم و تنها سکوت کرده بودم… صدای بچهها را میشنیدم که بلند صلوات میفرستادند تا شاید آنها از کتک زدن من دست بردارند ولی آنها همچنان ادامه میدادند، دیگر آنقدر زدند که مجبور شدم این جمله را بگویم و پیوسته تکرار میکردم… دهانم خشک شده بود… فکر میکردم که تمام اینها را دارم خواب میبینم، سخت و باورناپذیر بود اما واقعیت داشت، تمام آن دردها و فریادهایم واقعیت داشت…
بعد از بیست دقیقه مرا پایین آوردند… در شوک بودم… چند تن از مجرمان مرا به داخل قرنطینه بردند، سپس یکی دو نفر از همبندیان من را به دستشویی بردند تا روی صورتم آب بریزند و زخمهایم را بشویند که در همان لحظه استوار خمس آبادی یک قفل کتابی به محمد کرمی داد تا دوباره من را بزنند.
محمد کرمی وارد دستشویی شد و شروع کرد با قفل بر سر و صورت من کوبیدن و من یک لحظه از حال رفتم و تمام سر و دهنم خونی شده بود. او من را از شلوارم میگرفت و بلند میکرد و محکم بر زمین میکوبید، کم کم شلوارم پاره شد و دیگر کاملا برهنه بودم و برهنگیم در میان آن همه فشار و درد، درد بزرگ دیگری بود که مدام از ذهنم میگذشت، بعد از آن روی گردنم ایستاد و با پاهایش محکم فشار میداد تا مرا خفه کند، حدود سه چهار دقیقه طول کشید... خفگی را کاملا احساس کردم، بینفسی و به تدریج بیزمانی… انگار همه چیز برایم بیرنگ میشد و مقابل چشمهایم نقطه روشنی داشت بزرگ و بزرگتر میشد… مثل مرگ بود… خود مرگ بود!
دیگر از حال رفته بودم و محمد کرمی که فکر کرده بود دیگر من مردهام، پاهایش را از روی گردنم برداشت… بعد از دقایقی نفسم برگشت و به هوش آمدم… سپس همبندانم من را به داخل قرنطینه بردند. آن شب حال خوبی نداشتم و تا صبح کابوس میدیدم… انگار خودم نبودم… انگار مرده بودم!
فردای آن روز با بدنی پر از درد از خوابی سرد و سیاه بیدار شدم، زخمهایم عفونت کرده بود و تنم ناگزیر در انتظار شکنجههای روز دیگر بر زمین ِ سخت کهریزک بیجان افتاده بود…
#مسعود_علیزاده
#من_هم_شکنجه_شدم
#روایت_شکنجه
#کهریزک
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
مسعود علیزاده
تیرماه سال ۸۸ شب سوم بازداشتگاه کهریزک؛
بعد از چند روز در کهریزک میخواستم کمی بخوابم که در همان لحظه یکی از همبندان خواهش کرد که من نیم ساعت از جایم بلند شوم و او کمی جای من دراز بکشد و کمی بخوابد، دلم برایش سوخت، چون میدانستم ۳ روز است که نخوابیده، از جایم بلند شدم، رفتم به سمت دستشویی برای خوردن آب، که محمد کرمی ( وکیل بند ) داخل قرنطینه یک آمد و از میان آن همه آدم، «سامان مهامی» و «احمد بلوچی» را بیرون کشید و بعد نگاهش به من افتاد که جلوی دستشویی ایستاده بودم، صدایم زد: «تو هم بیا بیرون…» من میدانستم بروم بیرون کتک بدی خواهم خورد، گوشهای نشستم تا من را از یاد ببرد ولی دوباره وارد قرنطینه یک شد و به زور کتک به همراه دو نفر دیگر من را از قرنطینه بیرون برد و خمس آبادی ( افسر نگهبان ) شروع کرد به زدن من با لوله پیویسی.
کتک خوردن من حدود بیست دقیقه طول کشید، بعد محمد کرمی به همراه دو نفر به من پابندهای آهنی زدند و من را از یک میله آهنی آویزان کردند، دیدم سامان مهامی و احمد بلوچی هم آویزان هستند…
پابندها آنقدر تیز بودند که وقتی آویزان شدم، از مچ پاهایم خون میآمد… استوار خمس آبادی با استوار گنج بخش (افسر نگهبان های شب سوم ) شروع کردندبه زدن من با همان لوله پیویسی، میگفتند:« باید بلند داد بزنی و بگی گه خوردی».
من نمیتوانستم آن را بگویم و تنها سکوت کرده بودم… صدای بچهها را میشنیدم که بلند صلوات میفرستادند تا شاید آنها از کتک زدن من دست بردارند ولی آنها همچنان ادامه میدادند، دیگر آنقدر زدند که مجبور شدم این جمله را بگویم و پیوسته تکرار میکردم… دهانم خشک شده بود… فکر میکردم که تمام اینها را دارم خواب میبینم، سخت و باورناپذیر بود اما واقعیت داشت، تمام آن دردها و فریادهایم واقعیت داشت…
بعد از بیست دقیقه مرا پایین آوردند… در شوک بودم… چند تن از مجرمان مرا به داخل قرنطینه بردند، سپس یکی دو نفر از همبندیان من را به دستشویی بردند تا روی صورتم آب بریزند و زخمهایم را بشویند که در همان لحظه استوار خمس آبادی یک قفل کتابی به محمد کرمی داد تا دوباره من را بزنند.
محمد کرمی وارد دستشویی شد و شروع کرد با قفل بر سر و صورت من کوبیدن و من یک لحظه از حال رفتم و تمام سر و دهنم خونی شده بود. او من را از شلوارم میگرفت و بلند میکرد و محکم بر زمین میکوبید، کم کم شلوارم پاره شد و دیگر کاملا برهنه بودم و برهنگیم در میان آن همه فشار و درد، درد بزرگ دیگری بود که مدام از ذهنم میگذشت، بعد از آن روی گردنم ایستاد و با پاهایش محکم فشار میداد تا مرا خفه کند، حدود سه چهار دقیقه طول کشید... خفگی را کاملا احساس کردم، بینفسی و به تدریج بیزمانی… انگار همه چیز برایم بیرنگ میشد و مقابل چشمهایم نقطه روشنی داشت بزرگ و بزرگتر میشد… مثل مرگ بود… خود مرگ بود!
دیگر از حال رفته بودم و محمد کرمی که فکر کرده بود دیگر من مردهام، پاهایش را از روی گردنم برداشت… بعد از دقایقی نفسم برگشت و به هوش آمدم… سپس همبندانم من را به داخل قرنطینه بردند. آن شب حال خوبی نداشتم و تا صبح کابوس میدیدم… انگار خودم نبودم… انگار مرده بودم!
فردای آن روز با بدنی پر از درد از خوابی سرد و سیاه بیدار شدم، زخمهایم عفونت کرده بود و تنم ناگزیر در انتظار شکنجههای روز دیگر بر زمین ِ سخت کهریزک بیجان افتاده بود…
#مسعود_علیزاده
#من_هم_شکنجه_شدم
#روایت_شکنجه
#کهریزک
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
افشای شکنجه محمود صالحی در اداره اطلاعات پس از اظهارات اسماعیل بخشی
چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۷ تهران ۰۵:۱۲
پس از نامه اسماعیل بخشی مبنی بر اعمال شکنجه نسبت به وی و خانم قلیان در دوره بازداشت، خبرها حاکی از شکنجه محمود صالحی ، یک فعال کارگری، در دوران بازداشت اوست. این خبر در نامهای که از او به تارخ ۱۷ دیماه ۱۳۹۷ منتشر شده، آمده است. از مواردی که نتیجه شکنجه محمود صالحی در زندان مخوف اطلاعات سنندج است، میتوان به از دست دادن کلیههای وی اشاره کرد.
در ارتباط با شکنجه محمود صالحی او در نامهای خطاب به تعداری از نمایندگان مجلس مینویسد: «آقایان محترم به نظر شما مراجع صالحه در کشور ما کدامها هستند؟… شخصا در سال ۱۳۹۴ در بازداشتگاه مخوف اداره اطلاعات سنندج به دلیل اینکه مسئول بازداشتگاه داروهای مورد نیاز من را به مدت ۳۲ ساعت قطع کرد، هر دو کلیه خود را از دست دادم.»
او ادامه میدهد: « وقتی در بیمارستان توحید سنندج جهت دیالیز بستری شدم، یکی از مسئولان وزارت اطلاعات به نام آقای دادگر، نزد من آمد و ضمن معذرتخواهی از من، اظهار نمود که از افسر نگهبان وقت که داروهای شما را قطع کرده و شما به این شکل کلیههای خود را از دست دادید؛ شکایت کردیم و پرونده قضایی برای او تشکیل دادیم، مطمئن باش که ایشان را به مراجع قضایی معرفی خواهیم کرد.»او خطاب به این نمایندگان میافزاید: «از آن روز تا این لحظه ۴۰ ماه گذشته ولی هنوز مراجع صالحهای در کشور ما تاسیس نشده که به پرونده من رسیدگی کند. به نظر شما این تعجبآور نیست که تا این لحظه هنوز به پرونده من که هر دو کلیه خود را در بازداشتگاه اداره اطلاعات از دست دادم و حتی خود مسئولان وزارت اطلاعات علیه افسر نگهبان وقت طرح دعوی کردهاند، رسیدگی نشده؟»
در این نامه که به شکنجه محمود صالحی اشاره دارد، همچنین آمده است:
«هر چند من شکایت نکردم؛ چون وقتی [شاکی]در مقابل قاضی قرار میگیرد، قاضی محترم از فرد شاکی شاهد میخواهد و یا مدارک پزشک قانونی .طبیعتا” هیچ کدام از زندانیانی که مورد شکنجه قرار گرفته باشند، مدارکی دال بر شکنجه ندارند و یا شاهدی ندارند؛ بنابراین پرونده بعد از سالها سرگردانی، مختومه [اعلام] خواهد شد.»
محمود صالحی در ادامه نامه خود مینویسد: «ما کسانی که مکررا” زندان و بازداشت را لمس کردهایم، این موضوع را به خوبی میدانیم. شما نیز با این اظهارات احساسی نمیتوانید ما را از راهی که همان علنی کردن برخوردهای غیر انسانی مسئولان امنیتی در زمان بازداشت علیه زندانیان [است] بازدارید. شما فکر می کنید شکنجه تنها شکنجه فیزیکی است؟ آقایان محترم دهها نوع شکنجه سفید در بازداشتگاههای مخوف اداره اطلاعات وجود دارد که شما حتی نمیتوانید یک مورد آن را تحمل کنید.»
برای تاکید بر افشای موارد متعدد شکنجه محمود صالحی نامه خود را چنین پایان میدهد: «از همه افراد زندانی، بخصوص کارگران تقاضامندم، خاطرات بازداشت و برخوردهای مسئولان امنیتی را مکتوب و در اختیار جامعه قرار دهند.» https://t.me/CHZIR/11844
https://t.me/CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۷ تهران ۰۵:۱۲
پس از نامه اسماعیل بخشی مبنی بر اعمال شکنجه نسبت به وی و خانم قلیان در دوره بازداشت، خبرها حاکی از شکنجه محمود صالحی ، یک فعال کارگری، در دوران بازداشت اوست. این خبر در نامهای که از او به تارخ ۱۷ دیماه ۱۳۹۷ منتشر شده، آمده است. از مواردی که نتیجه شکنجه محمود صالحی در زندان مخوف اطلاعات سنندج است، میتوان به از دست دادن کلیههای وی اشاره کرد.
در ارتباط با شکنجه محمود صالحی او در نامهای خطاب به تعداری از نمایندگان مجلس مینویسد: «آقایان محترم به نظر شما مراجع صالحه در کشور ما کدامها هستند؟… شخصا در سال ۱۳۹۴ در بازداشتگاه مخوف اداره اطلاعات سنندج به دلیل اینکه مسئول بازداشتگاه داروهای مورد نیاز من را به مدت ۳۲ ساعت قطع کرد، هر دو کلیه خود را از دست دادم.»
او ادامه میدهد: « وقتی در بیمارستان توحید سنندج جهت دیالیز بستری شدم، یکی از مسئولان وزارت اطلاعات به نام آقای دادگر، نزد من آمد و ضمن معذرتخواهی از من، اظهار نمود که از افسر نگهبان وقت که داروهای شما را قطع کرده و شما به این شکل کلیههای خود را از دست دادید؛ شکایت کردیم و پرونده قضایی برای او تشکیل دادیم، مطمئن باش که ایشان را به مراجع قضایی معرفی خواهیم کرد.»او خطاب به این نمایندگان میافزاید: «از آن روز تا این لحظه ۴۰ ماه گذشته ولی هنوز مراجع صالحهای در کشور ما تاسیس نشده که به پرونده من رسیدگی کند. به نظر شما این تعجبآور نیست که تا این لحظه هنوز به پرونده من که هر دو کلیه خود را در بازداشتگاه اداره اطلاعات از دست دادم و حتی خود مسئولان وزارت اطلاعات علیه افسر نگهبان وقت طرح دعوی کردهاند، رسیدگی نشده؟»
در این نامه که به شکنجه محمود صالحی اشاره دارد، همچنین آمده است:
«هر چند من شکایت نکردم؛ چون وقتی [شاکی]در مقابل قاضی قرار میگیرد، قاضی محترم از فرد شاکی شاهد میخواهد و یا مدارک پزشک قانونی .طبیعتا” هیچ کدام از زندانیانی که مورد شکنجه قرار گرفته باشند، مدارکی دال بر شکنجه ندارند و یا شاهدی ندارند؛ بنابراین پرونده بعد از سالها سرگردانی، مختومه [اعلام] خواهد شد.»
محمود صالحی در ادامه نامه خود مینویسد: «ما کسانی که مکررا” زندان و بازداشت را لمس کردهایم، این موضوع را به خوبی میدانیم. شما نیز با این اظهارات احساسی نمیتوانید ما را از راهی که همان علنی کردن برخوردهای غیر انسانی مسئولان امنیتی در زمان بازداشت علیه زندانیان [است] بازدارید. شما فکر می کنید شکنجه تنها شکنجه فیزیکی است؟ آقایان محترم دهها نوع شکنجه سفید در بازداشتگاههای مخوف اداره اطلاعات وجود دارد که شما حتی نمیتوانید یک مورد آن را تحمل کنید.»
برای تاکید بر افشای موارد متعدد شکنجه محمود صالحی نامه خود را چنین پایان میدهد: «از همه افراد زندانی، بخصوص کارگران تقاضامندم، خاطرات بازداشت و برخوردهای مسئولان امنیتی را مکتوب و در اختیار جامعه قرار دهند.» https://t.me/CHZIR/11844
https://t.me/CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
Telegram
در جستجوی بازداشت شدگان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
امروز ۱۹ دی سالروزمرگ هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۹۵است. رفسنجانی یکی از ناقضین حقوق بشر و از شناخته شده ترین جنایت کارانی است که تلاش کرده است همیشه خود رابزک کند. در ویدئوی زیر گوشه یی از این تاریخ را مرور می کنیم.
🎥از عضویت در شورای #انقلاب_اسلامی تا مرگ، کارنامه این #ناق_حقوق_بشر را در ویدئو ببیند:
#جنایت_دولتی #هاشمی_رفسنجانی #جمهوری_اسلامی #دادگاه_انقلاب #کشتارهای_دهه۶۰ #سرکوب_مخالفان_سیاسی #ترور_میکونوس #دوران_طلایی #سرکوب_معترضان #کشتار۶۷ #قانون_قصاص
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
🎥از عضویت در شورای #انقلاب_اسلامی تا مرگ، کارنامه این #ناق_حقوق_بشر را در ویدئو ببیند:
#جنایت_دولتی #هاشمی_رفسنجانی #جمهوری_اسلامی #دادگاه_انقلاب #کشتارهای_دهه۶۰ #سرکوب_مخالفان_سیاسی #ترور_میکونوس #دوران_طلایی #سرکوب_معترضان #کشتار۶۷ #قانون_قصاص
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
#من_هم_شکنجه_شدم
شرح شکنجه های #سپیده_قلیان :
سلام به همگی
دوشنبه که برای چندمین بار به ستاد خبری وزارت اطلاعات احضار شده بودم دو نفر که خود را مامور "بررسی" معرفی میکردند، ابتدا از من در مورد آنچه در سی روز بازداشت اتفاق افتاد سوال کردند و پس از توضیحاتم با گفتن اینکه بحثهای #اسماعیل_بخشی و من در مورد شکنجه توهم است
به بررسیشان پایان دادند. پس تصمیم گرفتم توضیحاتم را دیگر نه به ماموران، که رو به مردم شرح دهم.
گفتن از شکنجه، فقط توضیح یک درد شخصی نیست بلکه بازگو کردن خشونت سیستماتیکی است که نهادهای امنیتی درقبال زندانیان به خرج میدهند و انکار یا تقلیل آن به اشتباه یک بازجو توجیهی خندهآور و البته دردی مضاعف است.
یادآوری سی روز رفتار وحشیانه و ضدبشری هنوز هم میتواند چشمهایم را خیس کند و تنم را بلرزاند.
حین دستگیری، اسماعیل بخشی سعی میکرد مرا از زیر ضرب و شتم ماموران بیرون بکشد اما خودش را چنان به باد کتک گرفتند که بیهوش شد.
شکنجهی #اسماعیل_بخشی از زمان بازداشت در فرماندهی حفاظت اطلاعات، تا پلیس امنیت ( که فریاد میزد من یک کارگرم دندههایم را شکستی) و زمان انتقالمان از شوش به بازداشتگاه اطلاعات اهواز چنان شدید بود، که من ده روز نخست بازداشتم تصور میکردم برادرم مرده است.
ده روز نه میتوانستم غذا بخورم، نه میدانستم شب است یا روز؟ فریاد میکشیدم، تا اینکه از بیقراریها و فریادهایم عاصی شدند و نزدیک اتاق بازجوییاش بردند و صدای زخمیاش را شنیدم. برادرم اسماعیل زنده بود.
روزهای اول، چه حین دستگیری و چه در بازداشتگاه با ضرب و شتم همراه بود.سایهی کابل بالای سرم بود تا اعتراف بنویسم . به همین دلیل بود که بیآنکه حرفی از شکنجه با خانوادهام زده باشم متوجه غیرطبیعی بودن وضعیتام شدند. و ای کاش و صد ای کاش شکنجه به همان ضرب و شتم خلاصه میشد. وارد کردن اتهامات جنسی، در جایی که قطعاً حتی اگر فریاد میزدم صدایم به جایی نمیرسید، دردناکترین قسمت ماجرا بود. روز آخر بازجو میگفت اگر بیرون بروی و دهانت را باز کنی همین ادعاها و اعترافات اجباری تو و #اسماعیل_بخشی را را در اخبار بیست و سی هم پخش خواهیم کرد. و پودرتان خواهیم کرد. بله خداوندگاران قدرت اگر من نمیدانستم که شما میتوانید ما را پودر کنید که روی این صندلی نشسته نبودم.
من حتی در مورد رنگ مو و مدل لباسهایم بازجویی و تحقیر شدم، بازجویی با شکم گرسنه از صبح تا چند ساعت پس از خاموشی، آیا شکنجه نیست؟بازداشت پایان یافت اما شکنجهها نه. شخصی که خود را نمایندهی وزارت اطلاعات شوش معرفی کرده، در میان پنج هزار کارگر نسبتهای غیراخلاقی به من داده و این اتهامها به گوش خانوادهام هم رسیده. تصور کنید در یک شهر کوچک، و در فرهنگی سنتی، صرفاً به میانجی آن ادعاها، در این روزهای به اصطلاح آزادی چه بر من گذشته و میگذرد...
من در مرحلهی دستگیری شاهد ضرب و شتم وحشیانهی اسماعیل بخشی بودم و در روزهای بازجویی شاهد تحقیر او. به شکلی که چند بار او را مجبور کردند در مقابل دیگران به خودش هتاکی کند. حاضرم چه در مورد خودم و چه در مورد برادرم #اسماعیل_بخشی ، در دادگاهی عادلانه برای این شکنجهها شهادت بدهم. https://t.me/CHZIR/11847
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
شرح شکنجه های #سپیده_قلیان :
سلام به همگی
دوشنبه که برای چندمین بار به ستاد خبری وزارت اطلاعات احضار شده بودم دو نفر که خود را مامور "بررسی" معرفی میکردند، ابتدا از من در مورد آنچه در سی روز بازداشت اتفاق افتاد سوال کردند و پس از توضیحاتم با گفتن اینکه بحثهای #اسماعیل_بخشی و من در مورد شکنجه توهم است
به بررسیشان پایان دادند. پس تصمیم گرفتم توضیحاتم را دیگر نه به ماموران، که رو به مردم شرح دهم.
گفتن از شکنجه، فقط توضیح یک درد شخصی نیست بلکه بازگو کردن خشونت سیستماتیکی است که نهادهای امنیتی درقبال زندانیان به خرج میدهند و انکار یا تقلیل آن به اشتباه یک بازجو توجیهی خندهآور و البته دردی مضاعف است.
یادآوری سی روز رفتار وحشیانه و ضدبشری هنوز هم میتواند چشمهایم را خیس کند و تنم را بلرزاند.
حین دستگیری، اسماعیل بخشی سعی میکرد مرا از زیر ضرب و شتم ماموران بیرون بکشد اما خودش را چنان به باد کتک گرفتند که بیهوش شد.
شکنجهی #اسماعیل_بخشی از زمان بازداشت در فرماندهی حفاظت اطلاعات، تا پلیس امنیت ( که فریاد میزد من یک کارگرم دندههایم را شکستی) و زمان انتقالمان از شوش به بازداشتگاه اطلاعات اهواز چنان شدید بود، که من ده روز نخست بازداشتم تصور میکردم برادرم مرده است.
ده روز نه میتوانستم غذا بخورم، نه میدانستم شب است یا روز؟ فریاد میکشیدم، تا اینکه از بیقراریها و فریادهایم عاصی شدند و نزدیک اتاق بازجوییاش بردند و صدای زخمیاش را شنیدم. برادرم اسماعیل زنده بود.
روزهای اول، چه حین دستگیری و چه در بازداشتگاه با ضرب و شتم همراه بود.سایهی کابل بالای سرم بود تا اعتراف بنویسم . به همین دلیل بود که بیآنکه حرفی از شکنجه با خانوادهام زده باشم متوجه غیرطبیعی بودن وضعیتام شدند. و ای کاش و صد ای کاش شکنجه به همان ضرب و شتم خلاصه میشد. وارد کردن اتهامات جنسی، در جایی که قطعاً حتی اگر فریاد میزدم صدایم به جایی نمیرسید، دردناکترین قسمت ماجرا بود. روز آخر بازجو میگفت اگر بیرون بروی و دهانت را باز کنی همین ادعاها و اعترافات اجباری تو و #اسماعیل_بخشی را را در اخبار بیست و سی هم پخش خواهیم کرد. و پودرتان خواهیم کرد. بله خداوندگاران قدرت اگر من نمیدانستم که شما میتوانید ما را پودر کنید که روی این صندلی نشسته نبودم.
من حتی در مورد رنگ مو و مدل لباسهایم بازجویی و تحقیر شدم، بازجویی با شکم گرسنه از صبح تا چند ساعت پس از خاموشی، آیا شکنجه نیست؟بازداشت پایان یافت اما شکنجهها نه. شخصی که خود را نمایندهی وزارت اطلاعات شوش معرفی کرده، در میان پنج هزار کارگر نسبتهای غیراخلاقی به من داده و این اتهامها به گوش خانوادهام هم رسیده. تصور کنید در یک شهر کوچک، و در فرهنگی سنتی، صرفاً به میانجی آن ادعاها، در این روزهای به اصطلاح آزادی چه بر من گذشته و میگذرد...
من در مرحلهی دستگیری شاهد ضرب و شتم وحشیانهی اسماعیل بخشی بودم و در روزهای بازجویی شاهد تحقیر او. به شکلی که چند بار او را مجبور کردند در مقابل دیگران به خودش هتاکی کند. حاضرم چه در مورد خودم و چه در مورد برادرم #اسماعیل_بخشی ، در دادگاهی عادلانه برای این شکنجهها شهادت بدهم. https://t.me/CHZIR/11847
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
Telegram
در جستجوی بازداشت شدگان
خونریزی دائم جان سهیل عربی راتهدید می کند
زندانی سیاسی سهیل عربی بعلت خونریزی در اثر شکستگی بینی در زندان تهران بزرگ در شرایط سختی بسر میبرد. بینی این زندانی سیاسی مستمر خونریزی دارد اما عوامل و کارگزاران رژیم در زندان علیرغم وضعیت خطرناک خونریزی و دردهای مستمر از شکستگی بینی، ماههاست به سهیل اجازه مداوا و عمل جراحی را نمی دهند و با این رفتار ضد انسانی سهیل عربی را ماههاست زیر شکنجه قرار داده اند.
در خرداد ماه سال جاری به دستور حاج مرادی رئیس زندان تهران بزرگ، زندانی سیاسی سهیل عربی به زندان دو الف (بند ۲ الف سپاه در زندان اوین) برای بازجویی منتقل شد و در حین بازجویی؛ با ضرب و شتم و شکنجه توسط شکنجه گران؛ بینی سهیل شکست. وی را به بیمارستان خمینی برده و بدون اجازه عمل جراحی به زندان تهران بزرگ بازگرداندند.
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
زندانی سیاسی سهیل عربی بعلت خونریزی در اثر شکستگی بینی در زندان تهران بزرگ در شرایط سختی بسر میبرد. بینی این زندانی سیاسی مستمر خونریزی دارد اما عوامل و کارگزاران رژیم در زندان علیرغم وضعیت خطرناک خونریزی و دردهای مستمر از شکستگی بینی، ماههاست به سهیل اجازه مداوا و عمل جراحی را نمی دهند و با این رفتار ضد انسانی سهیل عربی را ماههاست زیر شکنجه قرار داده اند.
در خرداد ماه سال جاری به دستور حاج مرادی رئیس زندان تهران بزرگ، زندانی سیاسی سهیل عربی به زندان دو الف (بند ۲ الف سپاه در زندان اوین) برای بازجویی منتقل شد و در حین بازجویی؛ با ضرب و شتم و شکنجه توسط شکنجه گران؛ بینی سهیل شکست. وی را به بیمارستان خمینی برده و بدون اجازه عمل جراحی به زندان تهران بزرگ بازگرداندند.
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
بازداشت یک وکیل در ارومیه
سه شنبه ۱۸دی۹۷
نیروهای اطلاعات آخوندی مسعود شمسنژاد استاد دانشگاه و وکیل زندانیان سیاسی کرد را حین دادگاه یکی از موکلانش در دادگاه اورمیه بازداشت کرده و بە بازداشتگاە ادارەی اطلاعات اورمیە منتقل کردەاند.
مسعود شمسنژاد استاد دانشگاه و وکیل زندانیان سیاسی کرد توسط نیروهای امنیتی دستگیر و به بازداشتگاه اداره اطلاعات اورمیه منتقل شده است.
نیروهای امنیتی حوالی ظهر سهشنبه (٨ ژانویه/ ١٨ دی) مسعود شمسنژاد وکیل دادگستری را حین دادگاه یکی از موکلانش در دادگاه اورمیه بازداشت کرده و بە بازداشتگاە ادارەی اطلاعات اورمیە منتقل کردەاند.
نیروهای امنیتی سپس به دفتر وی مراجعه کرده و ضمن تخلیه گاوصندوق دفتر وکالت، مدارک داخل آن را با خود برده و به منزل شخصی وی هجوم بردە و منزل ایشان را تفتیش کردەاند.
این وکیل دادگستری در سال ١٣٩٢، ۳۷روز را در بازداشتگاه اداره اطلاعات سپری کرد و سپس با سپردن وثیقه یک میلیارد تومانی از زندان آزاد شد.
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
سه شنبه ۱۸دی۹۷
نیروهای اطلاعات آخوندی مسعود شمسنژاد استاد دانشگاه و وکیل زندانیان سیاسی کرد را حین دادگاه یکی از موکلانش در دادگاه اورمیه بازداشت کرده و بە بازداشتگاە ادارەی اطلاعات اورمیە منتقل کردەاند.
مسعود شمسنژاد استاد دانشگاه و وکیل زندانیان سیاسی کرد توسط نیروهای امنیتی دستگیر و به بازداشتگاه اداره اطلاعات اورمیه منتقل شده است.
نیروهای امنیتی حوالی ظهر سهشنبه (٨ ژانویه/ ١٨ دی) مسعود شمسنژاد وکیل دادگستری را حین دادگاه یکی از موکلانش در دادگاه اورمیه بازداشت کرده و بە بازداشتگاە ادارەی اطلاعات اورمیە منتقل کردەاند.
نیروهای امنیتی سپس به دفتر وی مراجعه کرده و ضمن تخلیه گاوصندوق دفتر وکالت، مدارک داخل آن را با خود برده و به منزل شخصی وی هجوم بردە و منزل ایشان را تفتیش کردەاند.
این وکیل دادگستری در سال ١٣٩٢، ۳۷روز را در بازداشتگاه اداره اطلاعات سپری کرد و سپس با سپردن وثیقه یک میلیارد تومانی از زندان آزاد شد.
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
#من_هم_شکنجه_شدم
۳۰ تیر ۶۰ در خیابان دستگیر شدم از لحظه دستگیری تا اوایل مهر ماه مستمر باز جویی میشدم چون حین دستگیری یک دسته اعلامیه امواج را دیو مجا هد از من گرفته بودند.
امروز دیدم خاطرات شکنجه شدنم دیگر تنها خاطره نیست بلکه تیریست به چشم جلاد بزرگ خامنه ای
در شعبه ۹ اوین باز جویی میشدم یک روز دست چپم را به را یاتور بسته بودن ودست راستم یک خود کار دادند وگفتند اگر نوشتی که هیچ وگرنه امشب کارت تمام است یک خواهر و دو برادر دیگر بی هوش کف اتاق افتاده بو دند خودم هم تمام بدنم ورم کرده بو د واز شدت کابلهابی که خورده بودم واز کلیه درد واز سردرد واز استفراغ با شکم خالی دیگر شیرین ترین جمله برایم همان "امشب کارت تمام است" بود باز جو رفت وقبل از رفتن دست و پای افرا د بیهوش کف اتاق را بست وبه همکارش گفت این ۳تا را حکم اعد امشان را از حاج آقا بگیر این یکی هم اگر ننوشت حکم او را هم بگیر خواب و بیدا ر بو دم که یکی دا د زد گفت همشونو ببرین بند . باعجله ما را بردند بند وقتی در سلول بار شد چشم بندم را که باز کردند دیدم بچه ها لبخند روی لب دارند همه چهره ها تار بو د ودرهمان وضعیت یک گوشه افتادم وخوابم برد.
بعد هم به قزلحصار منتقل شدم تا شکنجه های حاج داوود رحمانی و پاسدارسوری را تجربه کنم
بعد از اینهمه سال هنوز اگر مورد معاینه قرار بگیرم حتما میتوانم آثارشکنجه ها را که هنوز از آن رنج میبرم اثبات کنم
علی . م- تهران
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
۳۰ تیر ۶۰ در خیابان دستگیر شدم از لحظه دستگیری تا اوایل مهر ماه مستمر باز جویی میشدم چون حین دستگیری یک دسته اعلامیه امواج را دیو مجا هد از من گرفته بودند.
امروز دیدم خاطرات شکنجه شدنم دیگر تنها خاطره نیست بلکه تیریست به چشم جلاد بزرگ خامنه ای
در شعبه ۹ اوین باز جویی میشدم یک روز دست چپم را به را یاتور بسته بودن ودست راستم یک خود کار دادند وگفتند اگر نوشتی که هیچ وگرنه امشب کارت تمام است یک خواهر و دو برادر دیگر بی هوش کف اتاق افتاده بو دند خودم هم تمام بدنم ورم کرده بو د واز شدت کابلهابی که خورده بودم واز کلیه درد واز سردرد واز استفراغ با شکم خالی دیگر شیرین ترین جمله برایم همان "امشب کارت تمام است" بود باز جو رفت وقبل از رفتن دست و پای افرا د بیهوش کف اتاق را بست وبه همکارش گفت این ۳تا را حکم اعد امشان را از حاج آقا بگیر این یکی هم اگر ننوشت حکم او را هم بگیر خواب و بیدا ر بو دم که یکی دا د زد گفت همشونو ببرین بند . باعجله ما را بردند بند وقتی در سلول بار شد چشم بندم را که باز کردند دیدم بچه ها لبخند روی لب دارند همه چهره ها تار بو د ودرهمان وضعیت یک گوشه افتادم وخوابم برد.
بعد هم به قزلحصار منتقل شدم تا شکنجه های حاج داوود رحمانی و پاسدارسوری را تجربه کنم
بعد از اینهمه سال هنوز اگر مورد معاینه قرار بگیرم حتما میتوانم آثارشکنجه ها را که هنوز از آن رنج میبرم اثبات کنم
علی . م- تهران
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
خبر فوری
در ساعت ۹ امشب چهارشنبه ۱۹ دیماه، مامورین امنیتی با یورش به منزل پدری امیرحسین محمدیفر و ساناز الهیاری سردبیر و عضو تحریریه نشریه گام را دستگیر کردند.
#ساناز_اله_یاری
#امیرحسین_محمدی_فر
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
در ساعت ۹ امشب چهارشنبه ۱۹ دیماه، مامورین امنیتی با یورش به منزل پدری امیرحسین محمدیفر و ساناز الهیاری سردبیر و عضو تحریریه نشریه گام را دستگیر کردند.
#ساناز_اله_یاری
#امیرحسین_محمدی_فر
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
يكى از كارگران #فولاد_اهواز :
دربازداشتگاه اداره اطلاعات اهواز بدليل وجود چشمبند،فقط سلول انفرادى، حمام ودستشوئى، دستبند و پابند وساختمان دادگاه انقلاب را مى بيني،ضرب و شتم و اهانت به خانواده را هم مى شنوي
#به_مردم_دروغ_نگویید
#من_هم_شكنجه_شدم
دربازداشتگاه اداره اطلاعات اهواز بدليل وجود چشمبند،فقط سلول انفرادى، حمام ودستشوئى، دستبند و پابند وساختمان دادگاه انقلاب را مى بيني،ضرب و شتم و اهانت به خانواده را هم مى شنوي
#به_مردم_دروغ_نگویید
#من_هم_شكنجه_شدم
از اينستاگرام #اسماعیل_بخشی
به مردم عزیز میهنم سلام میکنم و از اینکه تا این لحظه بنده را مورد حمایت و محبت خود قرار دادند سپاسگذارم
به همه ی عزیزان اعلام میکنم اینجانب تا این لحظه با هیچ گروه تحقیقی چه از طرف دولت، مجلس و قوه قضاییه در رابطه با پرونده ی شکنجه ام در دوره ی بازداشتم در وزارت اطلاعات، هیچ گفتگویی نداشته و حرفهای مرا نشنیده اند
حرفی ندارم فقط میگویم :
#به_مردم_دروغ_نگویید
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
به مردم عزیز میهنم سلام میکنم و از اینکه تا این لحظه بنده را مورد حمایت و محبت خود قرار دادند سپاسگذارم
به همه ی عزیزان اعلام میکنم اینجانب تا این لحظه با هیچ گروه تحقیقی چه از طرف دولت، مجلس و قوه قضاییه در رابطه با پرونده ی شکنجه ام در دوره ی بازداشتم در وزارت اطلاعات، هیچ گفتگویی نداشته و حرفهای مرا نشنیده اند
حرفی ندارم فقط میگویم :
#به_مردم_دروغ_نگویید
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
#من_هم_شکنجه_شدم
ارژنگ داودی
زندانی سیاسی و معلم زندانی ارژنگ داودی سالهاست که در زندان است.او بیشتر زندانهای ایران را پشت سر گذاشته است.
مهندس ارژنگ را در آبانماه ۱۳۸۲ دستگیر كردند و تحت شدیدترین شکنجه ها در سلولهای انفرادی زندان "۳۲۸" سپاه پاسداران، بند دو الف قرار دادند. ارژنگ داودی توسط شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب، قاضی حسن زارع دهنوی (حداد)، به پانزده سال زندان تعزیری، پنج سال محرومیت از حقوق اجتماعی، محکوم شد اما این پایان ماجرا نبود.
وی تاکنون در زندانهای مختلفی از جمله زندانهای اوین، اهواز، بندرعباس و رجاییشهر محبوس بوده و سپس به زندان زابل تبعید شد و در آن جا مورد اذیت و آزار قرار گرفت. این زندانی سپس در یک جابجایی مشکوک او را به زندان زاهدان منتقل کردند و در آخرین پیامی که داده بود گفت که در سلولهای انفرادی زندان زاهدان است.
او رادر قرنطینه زندان بدنام زاهدان حبس کردند. درهای دنیای بیرون را به روی او بستند . تلفن اش راقطع کردند وملاقات او را هم ممنوع کردند. او را بی خبری مطلق نگاه داشتندتا فرسوده اش کنند. مطابق آخرین خبری که زندانیان دیگر داده بودند؛ این زندانی سیاسی ۶۵ساله در قرنطینه زندان زاهدان مورد شکنجه قرار گرفته و از بلندی به پایین پرتاب شده است.
مطابق این خبر، وی به دفتر رئیس زندان مرکزی زاهدان محمد خسروی احضار شد. پس از بیرون آمدن از اتاق توسط معاون رئیس زندان غلامرضا قدیر در حالیکه پابند و دستبند داشت از بالای پله های طبقه دوم ساختمان به پایین پرتاب شد.
این زندانی ۶۵ ساله که بدلیل پابند و دستبند قادر به کنترل نبود، در اثر پرتاب دچار شکستگی ران پای راست از دو نقطه، شکستگی ساق پای چپ، در رفتن کتف و ضرب دیدگی مهره های کمر شد. او تا آخر عمر قادر به راه رفتن نیست و هم اکنون در حد بسیار محدودی با واکر قادر به حرکت است.
البته در قاموس خالقان «واحدهای مسکونی» و«تابوت سازان» و برپا کنندگان «قیامت» این شکنجه نیست! بلکه خود آزاری زندانی است! https://t.me/CHZIR/11856
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
ارژنگ داودی
زندانی سیاسی و معلم زندانی ارژنگ داودی سالهاست که در زندان است.او بیشتر زندانهای ایران را پشت سر گذاشته است.
مهندس ارژنگ را در آبانماه ۱۳۸۲ دستگیر كردند و تحت شدیدترین شکنجه ها در سلولهای انفرادی زندان "۳۲۸" سپاه پاسداران، بند دو الف قرار دادند. ارژنگ داودی توسط شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب، قاضی حسن زارع دهنوی (حداد)، به پانزده سال زندان تعزیری، پنج سال محرومیت از حقوق اجتماعی، محکوم شد اما این پایان ماجرا نبود.
وی تاکنون در زندانهای مختلفی از جمله زندانهای اوین، اهواز، بندرعباس و رجاییشهر محبوس بوده و سپس به زندان زابل تبعید شد و در آن جا مورد اذیت و آزار قرار گرفت. این زندانی سپس در یک جابجایی مشکوک او را به زندان زاهدان منتقل کردند و در آخرین پیامی که داده بود گفت که در سلولهای انفرادی زندان زاهدان است.
او رادر قرنطینه زندان بدنام زاهدان حبس کردند. درهای دنیای بیرون را به روی او بستند . تلفن اش راقطع کردند وملاقات او را هم ممنوع کردند. او را بی خبری مطلق نگاه داشتندتا فرسوده اش کنند. مطابق آخرین خبری که زندانیان دیگر داده بودند؛ این زندانی سیاسی ۶۵ساله در قرنطینه زندان زاهدان مورد شکنجه قرار گرفته و از بلندی به پایین پرتاب شده است.
مطابق این خبر، وی به دفتر رئیس زندان مرکزی زاهدان محمد خسروی احضار شد. پس از بیرون آمدن از اتاق توسط معاون رئیس زندان غلامرضا قدیر در حالیکه پابند و دستبند داشت از بالای پله های طبقه دوم ساختمان به پایین پرتاب شد.
این زندانی ۶۵ ساله که بدلیل پابند و دستبند قادر به کنترل نبود، در اثر پرتاب دچار شکستگی ران پای راست از دو نقطه، شکستگی ساق پای چپ، در رفتن کتف و ضرب دیدگی مهره های کمر شد. او تا آخر عمر قادر به راه رفتن نیست و هم اکنون در حد بسیار محدودی با واکر قادر به حرکت است.
البته در قاموس خالقان «واحدهای مسکونی» و«تابوت سازان» و برپا کنندگان «قیامت» این شکنجه نیست! بلکه خود آزاری زندانی است! https://t.me/CHZIR/11856
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
Telegram
در جستجوی بازداشت شدگان