گاه شمار سياووشان 67
خاطرات يك شاهد- الف-بيابانكي
روزگاری بود
روزگار تلخ و تاری بود
گرم رو آزادگان در بند
روسپی نامردمان در کار
پيش از آغاز
در سال ۱۳۶۷ بعد از یک جنگ ۸ساله بیهوده ،خمینی در جنگ به بن بست رسیده بود. بودجه و خزانه اش ته کشیده بود، دیگر توان بسیج گله یی پاسداران و بسیجی ها را نداشت. موشکباران مستمر شهرها ایران توسط عراق و عمل متقابل رژیم ایران نشان می داد که دو طرف به لحاظ نظامی در جبهه های جنگ به بن بست رسیده اند و اکنون به تاکتیک های فرسایشی روی آورده اند.
نارضایتی از جنگ بی ثمری که صدها هزار کشته و میلیونها آواره برجای گذاشته بود، چنان همه گیر شده بود که دیگر تلویزیون دولتی حکومت ایران هم مجبور می شد بخشی از صداهای مخالفان جنگ را انعکاس دهد.
عملیات متمرکز ارتش آزادیبخش که به شدت ماشین جنگی رژیم ایران را زمین گیر کرده بود وحشت جدی بر نیروهای وارفته و خسته رژیم بعد از ۸ جنگ حاکم کرده بود. فشار برای پایان دادن به جنگ از طرف فرماندهان سپاه و ارتش شدت گرفته بود.
خمینی که زمانی گفته بوداگر این جنگ ۲۰ سال طول بکشد ما ایستاده اییم. حالا در بن بست مطلق بود.اگر به خمینی بود به بهای نابودی تمام ایران این جنگ را ادامه می داد اما اکنون واقعیتها سرسخت تر از بلندپروازی های اهریمنی خمینی خودرا بر او تحمیل کرده بود،برای همین هم با تعبیر جام زهر قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت و ظاهراجنگ را پایان داد.
البته این پیروزی بزرگی برای اپوزسیون رژیم ملاها بود که از سالها پیش شعار صلح را به عنوان یک شعار استراتژیک مطرح کرده بود و جنگ و جنگ افروزی را یکی از پایه های ماندگاری رژیم می دانست.صلح و آزادی دو خواسته و شعار محوری این مقاومت از همان آغاز بود. و اکنون با گل گرفته شدن تنور جنگ واضح بود که از فردا آزادی به صورت نخستین ضرورت و خواسته عمومی جامعه در خواهد آمد.آیا خمینی می توانست به آزادی تن بدهد؟ نه جنگ واقعی خمینی تازه شروع شده بود.
آن وقت به نخستین پرسشی که باید جواب می داد همین ۸ سال جنگ بود. جانهایی که ستانده بود. گله گله بسیجی هایی که در میدان های مین نفله کرده بود، ۱۰۰۰ میلیاردی که برای جنگ هزینه کرده بود. شهرهایی که ویران کرده بود. کودکانی را که بی سر پرست کرده بود و نیم میلیون کشته یی که داده بود همه و همه طناب های داری بودند که بر گردن خمینی آویخته بودند. اما سرسخت ترین واقعیت برای خمینی چیزی فراتر از این تهدیدات بود. همان نیرویی که ماشین جنگی اش را در سلسه عملیاتی خارق العاده در هم شکسته بود و همان نیرویی که آتش بس را بر او تحمیل کرده بود. اکنون در جامعه صدایش شنیده می شد.نیروی دنباله دار و سرسختی که اکنون با این سلسله عملیات موفق اقبال جامعه به او بیشتر شده است . حضورش در جامعه محسوس است. و بیشتر از همه جا در زندانها.
بله زندانها.خمینی جنگ را فی النفسه برای مشروع کردن سرکوب و اعدام و زندان نیاز داشت . اکنون این پوشش برداشته شده بود و زندانهایش انباشته از زندانی بودکه عمدتا مجاهد بودند. برای خمینی تصور حضور هزاران مجاهد و مبارز در فضایی که جنگ نیست و تیغ سرکوب از موهبت جنگ خارجی محروم است به یک کابوس تبدیل شده بود.
نازک اندیشان شان بی شرم
که مباداشان دگر روز بهی در پیش
یافتند آخر فسونی را که می جستند.
فسونی که خمینی یافت نامش قتل عام است. قتل عام تمام زندانیان سیاسی .خمینی فرصت زیادی نداشت. قبل از اینکه جامعه خود را در فضای بعد از جنگ بازیابد. قبل از اینکه دود ودم صلح و آتش بس بخوابد، قبل از اینکه مجاهدین خودشان را از زیر ضربه نظامی که در عملیات فروغ جاویدان خورده بودند بیرون بکشند،باید کار را تمام کند و این آغاز بزرگتری قتل عام زندانیان در تاریخ بشر است و روز شمار سیاووشان از این روز آغاز می گردد......
سیاووشان ۶۷ را در شماره آینده پی بگیرید...
خاطرات يك شاهد- الف-بيابانكي
روزگاری بود
روزگار تلخ و تاری بود
گرم رو آزادگان در بند
روسپی نامردمان در کار
پيش از آغاز
در سال ۱۳۶۷ بعد از یک جنگ ۸ساله بیهوده ،خمینی در جنگ به بن بست رسیده بود. بودجه و خزانه اش ته کشیده بود، دیگر توان بسیج گله یی پاسداران و بسیجی ها را نداشت. موشکباران مستمر شهرها ایران توسط عراق و عمل متقابل رژیم ایران نشان می داد که دو طرف به لحاظ نظامی در جبهه های جنگ به بن بست رسیده اند و اکنون به تاکتیک های فرسایشی روی آورده اند.
نارضایتی از جنگ بی ثمری که صدها هزار کشته و میلیونها آواره برجای گذاشته بود، چنان همه گیر شده بود که دیگر تلویزیون دولتی حکومت ایران هم مجبور می شد بخشی از صداهای مخالفان جنگ را انعکاس دهد.
عملیات متمرکز ارتش آزادیبخش که به شدت ماشین جنگی رژیم ایران را زمین گیر کرده بود وحشت جدی بر نیروهای وارفته و خسته رژیم بعد از ۸ جنگ حاکم کرده بود. فشار برای پایان دادن به جنگ از طرف فرماندهان سپاه و ارتش شدت گرفته بود.
خمینی که زمانی گفته بوداگر این جنگ ۲۰ سال طول بکشد ما ایستاده اییم. حالا در بن بست مطلق بود.اگر به خمینی بود به بهای نابودی تمام ایران این جنگ را ادامه می داد اما اکنون واقعیتها سرسخت تر از بلندپروازی های اهریمنی خمینی خودرا بر او تحمیل کرده بود،برای همین هم با تعبیر جام زهر قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت و ظاهراجنگ را پایان داد.
البته این پیروزی بزرگی برای اپوزسیون رژیم ملاها بود که از سالها پیش شعار صلح را به عنوان یک شعار استراتژیک مطرح کرده بود و جنگ و جنگ افروزی را یکی از پایه های ماندگاری رژیم می دانست.صلح و آزادی دو خواسته و شعار محوری این مقاومت از همان آغاز بود. و اکنون با گل گرفته شدن تنور جنگ واضح بود که از فردا آزادی به صورت نخستین ضرورت و خواسته عمومی جامعه در خواهد آمد.آیا خمینی می توانست به آزادی تن بدهد؟ نه جنگ واقعی خمینی تازه شروع شده بود.
آن وقت به نخستین پرسشی که باید جواب می داد همین ۸ سال جنگ بود. جانهایی که ستانده بود. گله گله بسیجی هایی که در میدان های مین نفله کرده بود، ۱۰۰۰ میلیاردی که برای جنگ هزینه کرده بود. شهرهایی که ویران کرده بود. کودکانی را که بی سر پرست کرده بود و نیم میلیون کشته یی که داده بود همه و همه طناب های داری بودند که بر گردن خمینی آویخته بودند. اما سرسخت ترین واقعیت برای خمینی چیزی فراتر از این تهدیدات بود. همان نیرویی که ماشین جنگی اش را در سلسه عملیاتی خارق العاده در هم شکسته بود و همان نیرویی که آتش بس را بر او تحمیل کرده بود. اکنون در جامعه صدایش شنیده می شد.نیروی دنباله دار و سرسختی که اکنون با این سلسله عملیات موفق اقبال جامعه به او بیشتر شده است . حضورش در جامعه محسوس است. و بیشتر از همه جا در زندانها.
بله زندانها.خمینی جنگ را فی النفسه برای مشروع کردن سرکوب و اعدام و زندان نیاز داشت . اکنون این پوشش برداشته شده بود و زندانهایش انباشته از زندانی بودکه عمدتا مجاهد بودند. برای خمینی تصور حضور هزاران مجاهد و مبارز در فضایی که جنگ نیست و تیغ سرکوب از موهبت جنگ خارجی محروم است به یک کابوس تبدیل شده بود.
نازک اندیشان شان بی شرم
که مباداشان دگر روز بهی در پیش
یافتند آخر فسونی را که می جستند.
فسونی که خمینی یافت نامش قتل عام است. قتل عام تمام زندانیان سیاسی .خمینی فرصت زیادی نداشت. قبل از اینکه جامعه خود را در فضای بعد از جنگ بازیابد. قبل از اینکه دود ودم صلح و آتش بس بخوابد، قبل از اینکه مجاهدین خودشان را از زیر ضربه نظامی که در عملیات فروغ جاویدان خورده بودند بیرون بکشند،باید کار را تمام کند و این آغاز بزرگتری قتل عام زندانیان در تاریخ بشر است و روز شمار سیاووشان از این روز آغاز می گردد......
سیاووشان ۶۷ را در شماره آینده پی بگیرید...
حمایت و تبریک زندانی سیاسی علی معزی در رابطه با لیست گزاری سپاه سرکوب و غارت
تصویب لایحه تحریم توسط مجلس نمایندگان و سنای امریکا علیرغم تأخیر غنیمت است.
زیرا این حاکمیت سرکوب و غارت هر چه بیشتر در مضیقه قرار گیرد به نفع مردم ایران است بخصوص تحریمهای سپاه پاسداران بایستی زودتر از اینها صورت می گرفت. سپاهی که در داخل کشور به همه شئون زندگی مردم چنگ انداخته و در خارج از مرزها آتش بیار بحرانهای منطقه ای است.
به امید اجرای جدی و کامل تحریم ها، تصویب آنرا به هم میهنان عزیز تبریک می گویم.
فراموش نمی کنیم که رسیدن به این نقطه را مدیون مریم، چهره کاریسماتیک و توانمند مقاومت ایران هستیم.
چندین سال تلاشهای بی وقفه بین المللی او بخش عمده جامعه جهانی را به کنار گذاشتن سیاست مماشات و نیز کنار گذاشتن سیاست امید به تغییر رفتار رژیم متقاعد کرده است.
همو بود که حدود ده سال پیش نسبت به دخالتهای بحران آفرین منطقه ای رژیم هشدار داد و آنرا خطرناکتر از برنامه اتمی رژیم اعلام کرده بود.
هم اینک نیز به سود کشورهای منطقه و جهانیان است که پیشنهادات کنونی خانم رجوی را بدون فوت وقت جدی بگیرند.
رهایی از ارتجاع و استبداد مذهبی ایران پیش نیاز صلح و آرامش جهانی است.
علی معزی - زندان تهران بزرگ
ششم مرداد ۱۳۹۶
كمپين دفاع از حقوق زندانيان ايران را در لينكهاي زير دنبال كنيد :
https://t.me/CHZIR كانال تلگرامي
https://www.facebook.com/CHZIR/ صفحه فيسبوك
http://chzir.blogspot.de/ وبلاگ
تصویب لایحه تحریم توسط مجلس نمایندگان و سنای امریکا علیرغم تأخیر غنیمت است.
زیرا این حاکمیت سرکوب و غارت هر چه بیشتر در مضیقه قرار گیرد به نفع مردم ایران است بخصوص تحریمهای سپاه پاسداران بایستی زودتر از اینها صورت می گرفت. سپاهی که در داخل کشور به همه شئون زندگی مردم چنگ انداخته و در خارج از مرزها آتش بیار بحرانهای منطقه ای است.
به امید اجرای جدی و کامل تحریم ها، تصویب آنرا به هم میهنان عزیز تبریک می گویم.
فراموش نمی کنیم که رسیدن به این نقطه را مدیون مریم، چهره کاریسماتیک و توانمند مقاومت ایران هستیم.
چندین سال تلاشهای بی وقفه بین المللی او بخش عمده جامعه جهانی را به کنار گذاشتن سیاست مماشات و نیز کنار گذاشتن سیاست امید به تغییر رفتار رژیم متقاعد کرده است.
همو بود که حدود ده سال پیش نسبت به دخالتهای بحران آفرین منطقه ای رژیم هشدار داد و آنرا خطرناکتر از برنامه اتمی رژیم اعلام کرده بود.
هم اینک نیز به سود کشورهای منطقه و جهانیان است که پیشنهادات کنونی خانم رجوی را بدون فوت وقت جدی بگیرند.
رهایی از ارتجاع و استبداد مذهبی ایران پیش نیاز صلح و آرامش جهانی است.
علی معزی - زندان تهران بزرگ
ششم مرداد ۱۳۹۶
كمپين دفاع از حقوق زندانيان ايران را در لينكهاي زير دنبال كنيد :
https://t.me/CHZIR كانال تلگرامي
https://www.facebook.com/CHZIR/ صفحه فيسبوك
http://chzir.blogspot.de/ وبلاگ
#حقوق_بشر #ایران - اعتراف و مصاحبه دروغین بوسیله شکنجه و تهدید توسط سپاه
سپاه ابوبکر رستمی دانشجوی زندانی زندان زاهدان را با شکنجه و تهدیدهای مختلف وادار به اعتراف و مصاحبه دروغین کرد.
به گزارش کانون حقوق بشری نه به زندان نه به اعدام؛ به نقل از فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ابوبکر رستمی نزدیک دو سال است که به صورت بلاتکلیف در زندان مرکزی زاهدان محبوس است. وی که پس از دستگیر با شکنجه های طاقت فرسا و تهدیدهای فراوان مجبور به مصاحبه شده در نامه ای از درون زندان این ماجرا را چنین شرح می دهد:
اینجانب ابوبکر رستمی فرزند محمد علی ساکن کرمانشاه دانشجوی رشته فوریت های پزشکی که در دانشگاه علوم پزشکی زابل مشغول به تحصیل بودم ۲۳ سال سن دارم و مجرد هستم.در حال ادامه تحصیل بودم که در اواخر دوره دانشجویی اراده کردم به یکی از کشورهای خارجی برای تحصیل از راه پاکستان بروم.
زمانیکه وارد خاک پاکستان شدم توسط ۲ نفر مسافرکش و راه بلد به نامهای دمزو چاکری و سجاد بلوچ از ...و از آنجا به کراچی ...توسط حزب آزادیخواه بلوچستان به نام دی جی ال جستجو و بازرسی دستگیر شدم.
یادآور شوم حزب دی جی ال با سپاه قدس ایران معامله مخفیانه دارد و به نوعی با سپاه همدست است و در عوض پول و مهمات می گیرد.
پس از دستگیری توسط دی جی ال تحت شکنجه شدید قرار گرفته و هر ۳ نفر ما را به سپاه ایران تحویل دادند و به مدت ۳ روز در تک سلولهای اطلاعات سپاه تحت شکنجه های طاقت فرسای روحی و تهدیدات متعدد و حتی تهدید به آزار جنسی مجبور به اقرارهای واهی و ساختگی کردند و به ما هر ۳ نفر اتهام عضویت در گروههای تروریستی، محاربه و اقدام علیه امنیت کشور، و وارد کردن مواد مخدر و منفجره که هیچ یک از اتهامات وارده با دلیل و مدرک ثابت نیستند زدند.
ما را از اطلاعات سپاه به ممنوع ملاقات آوردند و به مدت ۲۰ روز در ممنوع ملاقات بسر بردم . که توسط مامورین وزارت به وزارت اطلاعات اعزام شدم و ۴۲ روز در وزارت اطلاعات تحت بدترین شرایط جسمی و روحی و شکنجه قرار گرفتم و مجبور به اقرار اتهامات وارده و فیلم برداری از اقرارهای واهی کردند که مجبور به اقرار و ضبط شدن آنها در دوربین فیلم برداری شدم. بعد از ۴۲ روز تا به الان در زندان مرکزی زاهدان در بلاتکلیفی به همراه با ۲ نفر هم متهم خود بسر می برم که حدود ۱ سال و ۱۰ ماه می گذرد.
لذا از همه شما فعالان خیرخواه درخواست داریم که صدای ما را به گوش همه برسانید
تشکر فراوان،
ابوبکر رستمی
زندان مرکزی زاهدان
مرداد ماه ۱۳۹۶
سپاه ابوبکر رستمی دانشجوی زندانی زندان زاهدان را با شکنجه و تهدیدهای مختلف وادار به اعتراف و مصاحبه دروغین کرد.
به گزارش کانون حقوق بشری نه به زندان نه به اعدام؛ به نقل از فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ابوبکر رستمی نزدیک دو سال است که به صورت بلاتکلیف در زندان مرکزی زاهدان محبوس است. وی که پس از دستگیر با شکنجه های طاقت فرسا و تهدیدهای فراوان مجبور به مصاحبه شده در نامه ای از درون زندان این ماجرا را چنین شرح می دهد:
اینجانب ابوبکر رستمی فرزند محمد علی ساکن کرمانشاه دانشجوی رشته فوریت های پزشکی که در دانشگاه علوم پزشکی زابل مشغول به تحصیل بودم ۲۳ سال سن دارم و مجرد هستم.در حال ادامه تحصیل بودم که در اواخر دوره دانشجویی اراده کردم به یکی از کشورهای خارجی برای تحصیل از راه پاکستان بروم.
زمانیکه وارد خاک پاکستان شدم توسط ۲ نفر مسافرکش و راه بلد به نامهای دمزو چاکری و سجاد بلوچ از ...و از آنجا به کراچی ...توسط حزب آزادیخواه بلوچستان به نام دی جی ال جستجو و بازرسی دستگیر شدم.
یادآور شوم حزب دی جی ال با سپاه قدس ایران معامله مخفیانه دارد و به نوعی با سپاه همدست است و در عوض پول و مهمات می گیرد.
پس از دستگیری توسط دی جی ال تحت شکنجه شدید قرار گرفته و هر ۳ نفر ما را به سپاه ایران تحویل دادند و به مدت ۳ روز در تک سلولهای اطلاعات سپاه تحت شکنجه های طاقت فرسای روحی و تهدیدات متعدد و حتی تهدید به آزار جنسی مجبور به اقرارهای واهی و ساختگی کردند و به ما هر ۳ نفر اتهام عضویت در گروههای تروریستی، محاربه و اقدام علیه امنیت کشور، و وارد کردن مواد مخدر و منفجره که هیچ یک از اتهامات وارده با دلیل و مدرک ثابت نیستند زدند.
ما را از اطلاعات سپاه به ممنوع ملاقات آوردند و به مدت ۲۰ روز در ممنوع ملاقات بسر بردم . که توسط مامورین وزارت به وزارت اطلاعات اعزام شدم و ۴۲ روز در وزارت اطلاعات تحت بدترین شرایط جسمی و روحی و شکنجه قرار گرفتم و مجبور به اقرار اتهامات وارده و فیلم برداری از اقرارهای واهی کردند که مجبور به اقرار و ضبط شدن آنها در دوربین فیلم برداری شدم. بعد از ۴۲ روز تا به الان در زندان مرکزی زاهدان در بلاتکلیفی به همراه با ۲ نفر هم متهم خود بسر می برم که حدود ۱ سال و ۱۰ ماه می گذرد.
لذا از همه شما فعالان خیرخواه درخواست داریم که صدای ما را به گوش همه برسانید
تشکر فراوان،
ابوبکر رستمی
زندان مرکزی زاهدان
مرداد ماه ۱۳۹۶
Forwarded from جنبش دادخواهى
https://goo.gl/2xDS97
#اعتراض #فدراسیون #آموزش #بینالملل نسبت به بازداشت مجدد #اسماعیل#عبدی
فدراسیون آموزش بینالملل، روز جمعه ششم مردادماه در خصوص بازداشت مجدد اسماعیل عبدی، معلم زندانی، بیانیهای صادر کرد.
فدراسیون آموزش بینالملل ششم مردادماه در بیانیهای با اعتراض نسبت به بازداشت مجدد اسماعیل عبدی، خواستار آزادی این فعال صنفی شد.
در این بیانیه آمده است که «اتهامهای این فعال سیاسی بیاساس و بازداشت او غیرقانونی است».
اسماعیل عبدی، عضو هیأت مدیره کانون صنفی معلمان ایران که با تودیع وثیقه به مرخصی آمده بود، صبح روز پنجم مردادماه از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شد.
گفتنی است، اسماعیل عبدی که پیشتر در اعتراض به عدم استقلال قوه قضاییه در «صدور احکام امنیتی» برای فعالان تشکلهای صنفی معلمان و کارگران و با درخواست صریح «خروج روند پیگیری پروندهاش از حالت امنیتی به عادی» از دهم اردیبهشت ۱۳۹۶ دست به اعتصاب غذا زده بود، روز ۱۶ خردادماه ۱۳۹۶ پس از سی و هشت روز، به درخواست کانون صنفی معلمان و خانواده اعتصاب غذای خود را متوقف کرد.
اسماعیل عبدی، معلم ریاضیات، پس از آنکه این تشکل صنفی چند تجمع سراسری و مسالمتآمیز با هدف بیان خواستههای صنفی و همچنین درخواست آزادی چند معلم زندانی با عنوان «تجمع سکوت» برگزار کرد که با حضور پرتعداد معلمان در شهرهای مختلف ایران همراه شد، در ششم تیر ماه ۱۳۹۴ توسطط دادستانی تهران احضار شد و پس از مراجعه به دادستانی در حالی بازداشت شد که یک هفته پیش از آن، هنگامی که قصد سفر به خارج از کشور برایی حضور در هفتمین کنگره سازمان جهانی معلمان در کشور کانادا را داشت، ممنوع الخروج شده بود.
این فعال سیاسی به اتهام اجتماع و تبانی به قصد اخلال درنظم عمومی و تبلیغ علیه رژیم به شش سال زندان محکوم شده است.
@massacre_67
#اعتراض #فدراسیون #آموزش #بینالملل نسبت به بازداشت مجدد #اسماعیل#عبدی
فدراسیون آموزش بینالملل، روز جمعه ششم مردادماه در خصوص بازداشت مجدد اسماعیل عبدی، معلم زندانی، بیانیهای صادر کرد.
فدراسیون آموزش بینالملل ششم مردادماه در بیانیهای با اعتراض نسبت به بازداشت مجدد اسماعیل عبدی، خواستار آزادی این فعال صنفی شد.
در این بیانیه آمده است که «اتهامهای این فعال سیاسی بیاساس و بازداشت او غیرقانونی است».
اسماعیل عبدی، عضو هیأت مدیره کانون صنفی معلمان ایران که با تودیع وثیقه به مرخصی آمده بود، صبح روز پنجم مردادماه از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شد.
گفتنی است، اسماعیل عبدی که پیشتر در اعتراض به عدم استقلال قوه قضاییه در «صدور احکام امنیتی» برای فعالان تشکلهای صنفی معلمان و کارگران و با درخواست صریح «خروج روند پیگیری پروندهاش از حالت امنیتی به عادی» از دهم اردیبهشت ۱۳۹۶ دست به اعتصاب غذا زده بود، روز ۱۶ خردادماه ۱۳۹۶ پس از سی و هشت روز، به درخواست کانون صنفی معلمان و خانواده اعتصاب غذای خود را متوقف کرد.
اسماعیل عبدی، معلم ریاضیات، پس از آنکه این تشکل صنفی چند تجمع سراسری و مسالمتآمیز با هدف بیان خواستههای صنفی و همچنین درخواست آزادی چند معلم زندانی با عنوان «تجمع سکوت» برگزار کرد که با حضور پرتعداد معلمان در شهرهای مختلف ایران همراه شد، در ششم تیر ماه ۱۳۹۴ توسطط دادستانی تهران احضار شد و پس از مراجعه به دادستانی در حالی بازداشت شد که یک هفته پیش از آن، هنگامی که قصد سفر به خارج از کشور برایی حضور در هفتمین کنگره سازمان جهانی معلمان در کشور کانادا را داشت، ممنوع الخروج شده بود.
این فعال سیاسی به اتهام اجتماع و تبانی به قصد اخلال درنظم عمومی و تبلیغ علیه رژیم به شش سال زندان محکوم شده است.
@massacre_67
سیاووشان ۶۷ – قسمت دوم
الف. بیابانکی
زمینه چینی ها
بعد از آزادی از زندان وقتی نخستین بار حکم مکتوب خمینی مبنی بر قتل عام همه زندانیانی که به قول او «سر موضع نفاق» هستند را دیدم بی اختیار به یاد سالها تلاش زندانبانان و بازجوها برای جا انداختن این واژه در فرهنگ زندان افتادم. درحالی که تسلیم نشدن و ایستادگی بر باورهای وعقاید خود، یک حق شناخته شده برای زندانی سیاسی و عقیدتی است، خمینی و سگ های هاری که بر زندانها و دادستانی ضد انقلاب در دهه های ۶۰ و ۷۰ حاکم بودند، با انکار وجود زندانی سیاسی در زندانهایش، هزاران و صدها هزار مبارز و مجاهدی را که دستگیر می کردند با واژه های محارب و منافق و مرتد و ضد انقلاب به مهمیز شلاق های فرساینده فیزیکی و روانی و ایدئولوژیک می بستند و آن قدر این فشار را ادامه می دادند تا زندانی را از پا در آورند. آنان نه به عنوان زندانی سیاسی، حتا به عنوان یک انسان حقی برای آنان قائل نبودند، رسما در گفت و گوهای زندانبانان و بازجوها زندانی مجاهد را «سگ» یا «سگ منافق» می نامیدند تا هرچه بیشتر خردش کنند تا حد امکان تحقیرش کنند تا حد امکان هویت اش را انکار کنند. قصد آنها صرفا تخلیه اطلاعاتی فرد اصلا نبود، در درجه اول هویت سیاسی و انسانی زندانی را نشانه می گرفتند. تا از او موجودی از خودبیگانه و تهی شده از هویت انسانی به نام « تواب » بسازند تا شبانه روز دعای شان در مقابل خدا این باشد که « خدایا! مجازاتم کن!»
بله خدایی که بازجوها و کابل بدستان حرفه یی زندانها برای موجود تحقیر شده و له شده می ساختند خدای شکنجه گری بود مثل همین بازجوی بالاسرشان مثل لاجوردی و حاج داوود و شریعتمداری که تنها می توانست مجازات کند.
اما نسل پیشتازی که از همان سالهای نخست انقلاب ضد سلطنتی ماهیت داعش گونه خمینی را شناخته بود و می دانست چه هیولای مهیبی از دل این استبداد سیاه بر ایران و منطقه و جهان سایه خواهد افکند،هزاران بار از دل این هفت خوانهای شکنجه های ضدانسانی و قفس و قیامت و واحدهای مسکونی عبور کرد. مرعوب اش نشد. به آرمانش مؤمن تر شد و نتوانست بپذیرد که آزادی مردمش را مابازای جانش فدا کند. و این گونه بود که ایدئولوژی خمینی شکست خورده در مقابل آرمان آزادی و دمکراسی خواهی نسل پیشتاز مجاهد و مبارز به حربه نهایی اش روی آورد و دارها را بر افراشت و شبانه صدها صدها به قتلگاه برد.
خمینی و باندهای مخوف دادستانی و سپاه دستگاه منجسمی برای محو و نیست کردن این نسل داشت؛واقعیت آن بود که برغم همه کشتاری که در خیابانها و بازداشتگاها و شکنجه گاها از این نسل شده بود، هنوز دهها هزار زندانی در زندانهای سراسر کشور وجود داشت که با اشراف به ایدئولوژی بنیادگرای خمینی، آزادی و رهایی را به عنوان آرمان برگزیده بود و حاضر به سر فرود آوردن در برابر دستگاه انگیزاسیون خمینی نشده بود. «سر موضع » همان واژه اختراعی خمینی برای نامیدن این نسل بود. البته مخترعان و سازندگان این واژه، در آن دوران هنوز «اصلاح طلب!» و «اعتدالی»نشده بودند که در یک «گفتمان» متقاعد شوند که زندانی سیاسی و آرمانی حق دارد بر آرمانش پابفشرد حق دارد عقایدش را انکار نکند حق دارد از حقوق مردمش دفاع کند و...
اما «سر موضع » صرفا یک کلمه نبود. بلکه یک صافی و غربالی بود برای آنانکه که حق حیات دارند و آنانکه ندارند. از نظر این دستگاه انسان خوار هیچ زندانی سیاسی سر موضع حق حیات نداشت. مهدور الدم بود. این حکم رسمی خمینی است که در مصاحبه اخیر علی فلاحیان به طور مؤکد بر آن تاکید شده است. او می گوید از نظر خمینی هر زندانی سیاسی سرموضع حکمش اعدام بود. و قتل عام ۶۷ اجرای بی چون و چرای همین حکم خمینی بود.....
سیاووشان ۶۷ را در شماره آینده پی بگیرید...
كمپين دفاع از حقوق زندانيان ايران را در لينكهاي زير دنبال كنيد :
https://t.me/CHZIR كانال تلگرامي
https://www.facebook.com/CHZIR/ صفحه فيسبوك
http://chzir.blogspot.de/ وبلاگ
Image may contain: 8 people, text
الف. بیابانکی
زمینه چینی ها
بعد از آزادی از زندان وقتی نخستین بار حکم مکتوب خمینی مبنی بر قتل عام همه زندانیانی که به قول او «سر موضع نفاق» هستند را دیدم بی اختیار به یاد سالها تلاش زندانبانان و بازجوها برای جا انداختن این واژه در فرهنگ زندان افتادم. درحالی که تسلیم نشدن و ایستادگی بر باورهای وعقاید خود، یک حق شناخته شده برای زندانی سیاسی و عقیدتی است، خمینی و سگ های هاری که بر زندانها و دادستانی ضد انقلاب در دهه های ۶۰ و ۷۰ حاکم بودند، با انکار وجود زندانی سیاسی در زندانهایش، هزاران و صدها هزار مبارز و مجاهدی را که دستگیر می کردند با واژه های محارب و منافق و مرتد و ضد انقلاب به مهمیز شلاق های فرساینده فیزیکی و روانی و ایدئولوژیک می بستند و آن قدر این فشار را ادامه می دادند تا زندانی را از پا در آورند. آنان نه به عنوان زندانی سیاسی، حتا به عنوان یک انسان حقی برای آنان قائل نبودند، رسما در گفت و گوهای زندانبانان و بازجوها زندانی مجاهد را «سگ» یا «سگ منافق» می نامیدند تا هرچه بیشتر خردش کنند تا حد امکان تحقیرش کنند تا حد امکان هویت اش را انکار کنند. قصد آنها صرفا تخلیه اطلاعاتی فرد اصلا نبود، در درجه اول هویت سیاسی و انسانی زندانی را نشانه می گرفتند. تا از او موجودی از خودبیگانه و تهی شده از هویت انسانی به نام « تواب » بسازند تا شبانه روز دعای شان در مقابل خدا این باشد که « خدایا! مجازاتم کن!»
بله خدایی که بازجوها و کابل بدستان حرفه یی زندانها برای موجود تحقیر شده و له شده می ساختند خدای شکنجه گری بود مثل همین بازجوی بالاسرشان مثل لاجوردی و حاج داوود و شریعتمداری که تنها می توانست مجازات کند.
اما نسل پیشتازی که از همان سالهای نخست انقلاب ضد سلطنتی ماهیت داعش گونه خمینی را شناخته بود و می دانست چه هیولای مهیبی از دل این استبداد سیاه بر ایران و منطقه و جهان سایه خواهد افکند،هزاران بار از دل این هفت خوانهای شکنجه های ضدانسانی و قفس و قیامت و واحدهای مسکونی عبور کرد. مرعوب اش نشد. به آرمانش مؤمن تر شد و نتوانست بپذیرد که آزادی مردمش را مابازای جانش فدا کند. و این گونه بود که ایدئولوژی خمینی شکست خورده در مقابل آرمان آزادی و دمکراسی خواهی نسل پیشتاز مجاهد و مبارز به حربه نهایی اش روی آورد و دارها را بر افراشت و شبانه صدها صدها به قتلگاه برد.
خمینی و باندهای مخوف دادستانی و سپاه دستگاه منجسمی برای محو و نیست کردن این نسل داشت؛واقعیت آن بود که برغم همه کشتاری که در خیابانها و بازداشتگاها و شکنجه گاها از این نسل شده بود، هنوز دهها هزار زندانی در زندانهای سراسر کشور وجود داشت که با اشراف به ایدئولوژی بنیادگرای خمینی، آزادی و رهایی را به عنوان آرمان برگزیده بود و حاضر به سر فرود آوردن در برابر دستگاه انگیزاسیون خمینی نشده بود. «سر موضع » همان واژه اختراعی خمینی برای نامیدن این نسل بود. البته مخترعان و سازندگان این واژه، در آن دوران هنوز «اصلاح طلب!» و «اعتدالی»نشده بودند که در یک «گفتمان» متقاعد شوند که زندانی سیاسی و آرمانی حق دارد بر آرمانش پابفشرد حق دارد عقایدش را انکار نکند حق دارد از حقوق مردمش دفاع کند و...
اما «سر موضع » صرفا یک کلمه نبود. بلکه یک صافی و غربالی بود برای آنانکه که حق حیات دارند و آنانکه ندارند. از نظر این دستگاه انسان خوار هیچ زندانی سیاسی سر موضع حق حیات نداشت. مهدور الدم بود. این حکم رسمی خمینی است که در مصاحبه اخیر علی فلاحیان به طور مؤکد بر آن تاکید شده است. او می گوید از نظر خمینی هر زندانی سیاسی سرموضع حکمش اعدام بود. و قتل عام ۶۷ اجرای بی چون و چرای همین حکم خمینی بود.....
سیاووشان ۶۷ را در شماره آینده پی بگیرید...
كمپين دفاع از حقوق زندانيان ايران را در لينكهاي زير دنبال كنيد :
https://t.me/CHZIR كانال تلگرامي
https://www.facebook.com/CHZIR/ صفحه فيسبوك
http://chzir.blogspot.de/ وبلاگ
Image may contain: 8 people, text
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جای شهید
جای جلاد
قسمت دوم:
♦️شروع اعدامهای گسترده دهه شصت
♦️هتک حرمت زنان زندانی با توجیه شرعی قبل اعدام از زبان شاهدان https://t.me/CHZIR
جای جلاد
قسمت دوم:
♦️شروع اعدامهای گسترده دهه شصت
♦️هتک حرمت زنان زندانی با توجیه شرعی قبل اعدام از زبان شاهدان https://t.me/CHZIR
به قتلعامشدگان مرداد67
شعری از محمد قرایی
همه چيز را
با نام شما، آغاز خواهيم كرد.
قهرمانان!
سرودهايمان؛
و ترانههاي كودكانمان را
مارشهاي ارتش مردم را
در سالروز پيروزي.
و شما را
واژه واژه
در كتابهايمان
در فوارهٌ ميدانهاي شهرهايمان
جاودان خواهيم كرد
دلاوران!
همچنان كه اينك
هيچچيز را
از قلم نمياندازيم:
اسامي جلادان،
رنگ طنابها،
و شكل چهارپايهها را
از هر گوشه
گرد ميآوريم
و در حافظهٌ تواناي خويش
ثبت ميكنيم.
قلبها را
بازوها
و چشمها را
به حافظه تبديل ميكنيم
و بهخاطر ميسپاريم.
بهخاطر ميسپاريم
نامهاي شما
و رنگ لحظه لحظهٌ شبهايي
كه در راهروهاي مرگ گذشت.
هر پيچ و تاب پيكر سرفرازتان
ـ آويخته از پنجهٌ بيرحم طناب را ـ
همچون سرخترين جامههاي قهرمانان ميهني
در ميانهٌ ميدانهاي نبرد
به ياد سپردهايم.
شعری از محمد قرایی
همه چيز را
با نام شما، آغاز خواهيم كرد.
قهرمانان!
سرودهايمان؛
و ترانههاي كودكانمان را
مارشهاي ارتش مردم را
در سالروز پيروزي.
و شما را
واژه واژه
در كتابهايمان
در فوارهٌ ميدانهاي شهرهايمان
جاودان خواهيم كرد
دلاوران!
همچنان كه اينك
هيچچيز را
از قلم نمياندازيم:
اسامي جلادان،
رنگ طنابها،
و شكل چهارپايهها را
از هر گوشه
گرد ميآوريم
و در حافظهٌ تواناي خويش
ثبت ميكنيم.
قلبها را
بازوها
و چشمها را
به حافظه تبديل ميكنيم
و بهخاطر ميسپاريم.
بهخاطر ميسپاريم
نامهاي شما
و رنگ لحظه لحظهٌ شبهايي
كه در راهروهاي مرگ گذشت.
هر پيچ و تاب پيكر سرفرازتان
ـ آويخته از پنجهٌ بيرحم طناب را ـ
همچون سرخترين جامههاي قهرمانان ميهني
در ميانهٌ ميدانهاي نبرد
به ياد سپردهايم.
ضرب وشتم زندانیان سیاسی عقیدتی سالن ۱۲ و انتقال اجباری
به گزارش کانون حقوق بشری نه به زندان نه به اعدام؛ بر اساس گزارشهای منتشره ساعاتی پیش تمامی زندانیان سیاسی وعقیدتی سالن بند چهار سالن دوازده زندان رجایی شهر با ضرب وشتم به سالن ده منتقل شدند.
این بند مجهز به دوربین مداربسته و سیستم شنود می باشد.به دنبال مقاومت زندانیان سیاسی این زندانیان توسط مسئولین زندان و نیروهای امنیتی به شدت مورد ضرب وشتم قرار گرفتند. این انتقال به طرز وحشیانه ای انجام شده است. نیروهای گارد همه ظروف و فلاسکهای بیماران راشکسته و در یخچالها را کنده اند. در مجموع علاوه بر ضرب و شتم لوازم شخصی زندانیان در جریان این انتقال و ضرب و شتم صدمه بسیار دیده است. این ضرب و شتم توسط نیروهای گارد در حضور قبادی مدیر داخلی زندان و یوسف مردی رئیس حفاظت زندان انجام شد.
گفتنی است که در سال گذشته در همین ماه زندانیان عقیدتی اهل سنت از بند ده به سلولهای انفرادی و سالن ۲۱ منتقل شدند و مسئولین بند اقدام به مجهز کردن این بند به سیستم شنود و دوربین مدار بسته کردند.
به گزارش کانون حقوق بشری نه به زندان نه به اعدام؛ بر اساس گزارشهای منتشره ساعاتی پیش تمامی زندانیان سیاسی وعقیدتی سالن بند چهار سالن دوازده زندان رجایی شهر با ضرب وشتم به سالن ده منتقل شدند.
این بند مجهز به دوربین مداربسته و سیستم شنود می باشد.به دنبال مقاومت زندانیان سیاسی این زندانیان توسط مسئولین زندان و نیروهای امنیتی به شدت مورد ضرب وشتم قرار گرفتند. این انتقال به طرز وحشیانه ای انجام شده است. نیروهای گارد همه ظروف و فلاسکهای بیماران راشکسته و در یخچالها را کنده اند. در مجموع علاوه بر ضرب و شتم لوازم شخصی زندانیان در جریان این انتقال و ضرب و شتم صدمه بسیار دیده است. این ضرب و شتم توسط نیروهای گارد در حضور قبادی مدیر داخلی زندان و یوسف مردی رئیس حفاظت زندان انجام شد.
گفتنی است که در سال گذشته در همین ماه زندانیان عقیدتی اهل سنت از بند ده به سلولهای انفرادی و سالن ۲۱ منتقل شدند و مسئولین بند اقدام به مجهز کردن این بند به سیستم شنود و دوربین مدار بسته کردند.
سیاووشان ۶۷ – قسمت سوم
الف.بیابانکی
قصه قتل عام در شهر کوچک ما
تابستان گرم سال ۶۶ در زندان سمنان ، با حوادثی آغاز شد که در آن مقطع چندان معنایی برای زندانی نداشت اما برای طراحانی که یک پروژه بزرگ را پیش می بردند، سنگ بنای رسیدن به اهدافی بود که در سر داشتند.
ابتدا با اجباری کردن لباس زندان آغاز کردند. هرزندانی برای خروج از بند باید لباس زندانی را می پوشید که علاوه بر نامناسب بودن رنگ و دوخت آن، داراي طرحی بود که با آرم قوه قضاییه رژیم ملوث شده بود. طبعا زندانی سیاسی مقاومی که از زیر بار آن همه شکنجه و فشار سربلند بیرون آمده بود نمی توانست زیر بار چنین اجبار چندش آوری برود. نتیجه نهایی این طرح آن بود که تمامی بندهای زندانیان سیاسی به مدت چند ماه از حق ملاقات با خانواده و امداد و آب گرم محروم شدند – چون در داخل بندها آب گرمی برای استحمام وجود نداشت و برای استفاده از حمام باید از بند خارج می شدی.
قدم دوم با کم کردن و قطع کردن یخ سهیمه زندانی برداشته شد. در هوای داغ بندهای فاقد هرگونه امکانات خنگ کننده و یا سرد کننده، تنها امکانی که به زندانی داده می شد یک تکه یخ بود که زندانی بتواند با آن آب سرد بنوشد و یا احیانا اگر مواد غذایی فاسد شدنی دارد در کنار یخ نگه دارد در شروع گرمای تابستان ۶۶ بازی با اهرم یخ شروع شد و این سطح تنش بین زندانی و پاسداران مترصد فرصت را بالا می برد.
سپس اهرم دیگری وارد شد. شرکت اجباری در کلاس های عقیدتی، آخوندی که بالاجبار وارد بند می شد و می خواست ارشاد اجباری کند .
و زمستان همان سال داستان اجبار برای شرکت در انتخابات مجلس و...
همه این تحرکات پاسداران سرانجام در جایی گره خورد و تازه این جا بود که معنای آن حرکات ایذایی نگهبانان را می فهمیدی، البته هنوز لایه رویی طرح را می فهمیدی:
در اواخر تابستان ۶۶ یا اوایل پاییز آن سال، پاسدار شاهچراغی با عجله در بند را باز کرد و اسامی چند نفر را صدا کرد که سریع آماده شوند. همه با دلهره مشایعت شان کردیم با چشم های نگران . چند ساعت گذشت و بچه ها برنگشتند و بعد نوبت سر ی بعدی رسید. وقتی نوبت به ما رسید دیدم برگه چاپی چند صفحه یی را جلویم گذاشتند که شامل صد سؤال می شد. پاسدار شاهچراغی- او برادر شاهچراغی کیهان بود که در آن سالها در جنگ کشته شده بود- در حالی که داشت با مرادی رئیس زندان پچ پچ می کرد خطاب به من گفت تا به این سؤالات جواب ندهی به بند بر نخواهی گشت و در انفرادی باقی خواهی ماند.
با بسته شدن در سلول خودم را به دیوار رساندم و مورس زدم تا ببینم داستان چیست. شهید محمد تشرفی با همان صلابت همیشگی اش آنور خط بود گفت: .سؤالات کار شده اطلاتی است و پیچیده طراحی شده است مواظب باش پاسخ هایت متناقض هم نباشند...
البته همان طور بود که محمد گفته بود. هر طور به سؤال جواب می دادی در جایی به تناقض بر می خوردی. سؤال از پرونده و سابقه و زمینه خانوادگی شروع می شد و به تشکیلات داخل زندان و مناسبات بین زندانیان و آینده بعد از آزادی و پیوستن یا نپیوستن به سازمان ختم می شد. بعدها معلوم شد که این سؤالات که ظاهرا در پوش و عنوان طبقه بندی زندانیان طراحی و در زندانهای سراسر کشور اجرا شده بود، در حقیقت شناسایی همه زندانیان «سر موضع» بود تا در موقعیت مناسب فتوای قتل و اعدام خمینی را به اجرا بگذارند.
به هر حال سال ۶۶ در حالی به پایان رسید که از مجموعه حرکات پاسداران و بازجوها و نگهبانان می شد حدس زد که تحولاتی در شرف وقوع است. کارهای تحریک کننده نگهبانان و تهدیدات مبهم بازجوها نشان از تحولاتی می داد که برای زندانی حدس ابعاد آن دشوار بود......
سیاووشان ۶۷ را در شماره آینده پی بگیرید...
الف.بیابانکی
قصه قتل عام در شهر کوچک ما
تابستان گرم سال ۶۶ در زندان سمنان ، با حوادثی آغاز شد که در آن مقطع چندان معنایی برای زندانی نداشت اما برای طراحانی که یک پروژه بزرگ را پیش می بردند، سنگ بنای رسیدن به اهدافی بود که در سر داشتند.
ابتدا با اجباری کردن لباس زندان آغاز کردند. هرزندانی برای خروج از بند باید لباس زندانی را می پوشید که علاوه بر نامناسب بودن رنگ و دوخت آن، داراي طرحی بود که با آرم قوه قضاییه رژیم ملوث شده بود. طبعا زندانی سیاسی مقاومی که از زیر بار آن همه شکنجه و فشار سربلند بیرون آمده بود نمی توانست زیر بار چنین اجبار چندش آوری برود. نتیجه نهایی این طرح آن بود که تمامی بندهای زندانیان سیاسی به مدت چند ماه از حق ملاقات با خانواده و امداد و آب گرم محروم شدند – چون در داخل بندها آب گرمی برای استحمام وجود نداشت و برای استفاده از حمام باید از بند خارج می شدی.
قدم دوم با کم کردن و قطع کردن یخ سهیمه زندانی برداشته شد. در هوای داغ بندهای فاقد هرگونه امکانات خنگ کننده و یا سرد کننده، تنها امکانی که به زندانی داده می شد یک تکه یخ بود که زندانی بتواند با آن آب سرد بنوشد و یا احیانا اگر مواد غذایی فاسد شدنی دارد در کنار یخ نگه دارد در شروع گرمای تابستان ۶۶ بازی با اهرم یخ شروع شد و این سطح تنش بین زندانی و پاسداران مترصد فرصت را بالا می برد.
سپس اهرم دیگری وارد شد. شرکت اجباری در کلاس های عقیدتی، آخوندی که بالاجبار وارد بند می شد و می خواست ارشاد اجباری کند .
و زمستان همان سال داستان اجبار برای شرکت در انتخابات مجلس و...
همه این تحرکات پاسداران سرانجام در جایی گره خورد و تازه این جا بود که معنای آن حرکات ایذایی نگهبانان را می فهمیدی، البته هنوز لایه رویی طرح را می فهمیدی:
در اواخر تابستان ۶۶ یا اوایل پاییز آن سال، پاسدار شاهچراغی با عجله در بند را باز کرد و اسامی چند نفر را صدا کرد که سریع آماده شوند. همه با دلهره مشایعت شان کردیم با چشم های نگران . چند ساعت گذشت و بچه ها برنگشتند و بعد نوبت سر ی بعدی رسید. وقتی نوبت به ما رسید دیدم برگه چاپی چند صفحه یی را جلویم گذاشتند که شامل صد سؤال می شد. پاسدار شاهچراغی- او برادر شاهچراغی کیهان بود که در آن سالها در جنگ کشته شده بود- در حالی که داشت با مرادی رئیس زندان پچ پچ می کرد خطاب به من گفت تا به این سؤالات جواب ندهی به بند بر نخواهی گشت و در انفرادی باقی خواهی ماند.
با بسته شدن در سلول خودم را به دیوار رساندم و مورس زدم تا ببینم داستان چیست. شهید محمد تشرفی با همان صلابت همیشگی اش آنور خط بود گفت: .سؤالات کار شده اطلاتی است و پیچیده طراحی شده است مواظب باش پاسخ هایت متناقض هم نباشند...
البته همان طور بود که محمد گفته بود. هر طور به سؤال جواب می دادی در جایی به تناقض بر می خوردی. سؤال از پرونده و سابقه و زمینه خانوادگی شروع می شد و به تشکیلات داخل زندان و مناسبات بین زندانیان و آینده بعد از آزادی و پیوستن یا نپیوستن به سازمان ختم می شد. بعدها معلوم شد که این سؤالات که ظاهرا در پوش و عنوان طبقه بندی زندانیان طراحی و در زندانهای سراسر کشور اجرا شده بود، در حقیقت شناسایی همه زندانیان «سر موضع» بود تا در موقعیت مناسب فتوای قتل و اعدام خمینی را به اجرا بگذارند.
به هر حال سال ۶۶ در حالی به پایان رسید که از مجموعه حرکات پاسداران و بازجوها و نگهبانان می شد حدس زد که تحولاتی در شرف وقوع است. کارهای تحریک کننده نگهبانان و تهدیدات مبهم بازجوها نشان از تحولاتی می داد که برای زندانی حدس ابعاد آن دشوار بود......
سیاووشان ۶۷ را در شماره آینده پی بگیرید...