چشـــم دکمهای ⚇_⚉
به این فکر میکردم و اینکه از اون زمان چقدر تغییر کردم. میخوام یکبار دیگه بنویسمش، با حال امسال: به زیر زمین نقل مکان کردم چون تاریکه و وقتی سردرد دارم نور چشمم رو آزار نمیده. هر کسی هم اون سمت ها پیداش نمیشه، زمینش هم تو تابستون خنک و تو زمستون گرمه...…
گاه به گاه صدای راک ژاپنی و امینم و البته OST بازی هایی که انجام میدم از خونه من شنیده میشه ولی زمان های زیادی میگذره که هیچ رفت و آمد خاصی از خونه دیده نمیشه. شاید هر دو-سه هفته یکبار ببینن اندازه یک ماه خرید کردم دارم میرم تو خونه...🛍
واقعیتش اینه که داخل خونه یه اتاقک امن ساختم و بیشتر وقتم رو اونجا به بازی کردن یا خوندن مانگا یا فیکشن از بازی هایی که دارم یا BL چینی میگذرونم. روابط حضوریم چندان تغییری نکرده. یکم کمتر شده اما مجازی رو بهترش کردم. تعداد کمتر اما صمیمی تر. چون دارم سعی میکنم با کسانی وقت بگذرونم که باعث میشن حس بهتری به خودم داشته باشم.🪆
گربه نگه نمیدارم فعلا. چون من کنج عزلت گزیدم و این خوب نیست اونا رو هم مجبور کنم در کنار من تو فضای بسته گیر بیفتن. البته اگه یادی ازم کنن و برای غذا بهم سر بزنن بهشون غذا میدم.
مدتیه قصد کردم تو ظاهرم تغیراتی ایجاد کنم. البته تصمیم رو همیشه داشتم ولی اینبار کم کم دارم براش اقداماتی میکنم، حتی اگه از نظرم بی فایده باشه، میخوام انجامش بدم تا از یک نواختی خارج بشم.🎪
تو اتاقک جدیدم کلی قفسه زدم و هربار دارم مجموعه مانگاهای مورد علاقم رو فیزیکی میخرم و مجموعه هام رو کامل تر میکنم. تختم رو به یه فضای تنگ تر منتقل کردم اما اونقدری جا داره که اگه یه روزی خواستم مهمون داشته باشم بتونه فضا رو باهام شریک بشه. فقط باید با دوستانه تر خوابیدن مشکلی نداشته باشه... یا از فضای بیرونیِ اتاقک استفاده کنه.
دارم یادمیگیرم انرژیم رو کجاها سرمایه گذاری کنم، فعالیت های متفرقه رو کم کردم ولی اگر حس کنم جایی کمکی ازم برمیاد دریغ نمیکنم چون هنوزم مفید بودن رو دوست دارم اما نه برای همه! و همین که فضای فیزیکی دورم رو کوچیک تر کردم نمادی از همینه. 🪁
واقعیتش اینه که داخل خونه یه اتاقک امن ساختم و بیشتر وقتم رو اونجا به بازی کردن یا خوندن مانگا یا فیکشن از بازی هایی که دارم یا BL چینی میگذرونم. روابط حضوریم چندان تغییری نکرده. یکم کمتر شده اما مجازی رو بهترش کردم. تعداد کمتر اما صمیمی تر. چون دارم سعی میکنم با کسانی وقت بگذرونم که باعث میشن حس بهتری به خودم داشته باشم.🪆
گربه نگه نمیدارم فعلا. چون من کنج عزلت گزیدم و این خوب نیست اونا رو هم مجبور کنم در کنار من تو فضای بسته گیر بیفتن. البته اگه یادی ازم کنن و برای غذا بهم سر بزنن بهشون غذا میدم.
مدتیه قصد کردم تو ظاهرم تغیراتی ایجاد کنم. البته تصمیم رو همیشه داشتم ولی اینبار کم کم دارم براش اقداماتی میکنم، حتی اگه از نظرم بی فایده باشه، میخوام انجامش بدم تا از یک نواختی خارج بشم.🎪
تو اتاقک جدیدم کلی قفسه زدم و هربار دارم مجموعه مانگاهای مورد علاقم رو فیزیکی میخرم و مجموعه هام رو کامل تر میکنم. تختم رو به یه فضای تنگ تر منتقل کردم اما اونقدری جا داره که اگه یه روزی خواستم مهمون داشته باشم بتونه فضا رو باهام شریک بشه. فقط باید با دوستانه تر خوابیدن مشکلی نداشته باشه... یا از فضای بیرونیِ اتاقک استفاده کنه.
دارم یادمیگیرم انرژیم رو کجاها سرمایه گذاری کنم، فعالیت های متفرقه رو کم کردم ولی اگر حس کنم جایی کمکی ازم برمیاد دریغ نمیکنم چون هنوزم مفید بودن رو دوست دارم اما نه برای همه! و همین که فضای فیزیکی دورم رو کوچیک تر کردم نمادی از همینه. 🪁
💅8✍4
اون کیه که فردا کلی کار هیجانی انگیز مهم داره، باید ۵:۴۵ بیدار بشه و هنوز بیداره؟ 🥂
👻12
چشـــم دکمهای ⚇_⚉
بریم که هفته انیمیشن رو آغاز کنیم 🎐🐾
در نهایت دیر شد... برنامه افتتاحیه ۱۲ تموم میشه و من هنوز تو ایستگاه مترو خشک شدم 🐱
بعد از ۱۲ تا ۲ که خالیه میرسم اونجا باید دیوارها رو نگاه کنم... 😑
بعدا نوشت: تازه این مترو اوله، یک ایستگاه باهاش میرم بعد قطار باید عوض کنم 🫡
بعد از ۱۲ تا ۲ که خالیه میرسم اونجا باید دیوارها رو نگاه کنم... 😑
بعدا نوشت: تازه این مترو اوله، یک ایستگاه باهاش میرم بعد قطار باید عوض کنم 🫡
👻10
Forwarded from AnimeList News (Dawn)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔰 تریلر جدید انیمهٔ Blue Exorcist - Shimane Illuminati Saga
🎵 Opening: "Eye’s Sentry" by UVERworld
🔺 استودیو: Studio VOLN
📅 تاریخ پخش: دی ۱۴۰۲
💠 AnimeListNews
🎵 Opening: "Eye’s Sentry" by UVERworld
🔺 استودیو: Studio VOLN
📅 تاریخ پخش: دی ۱۴۰۲
💠 AnimeListNews
🦄2
نمیدونم چطوری باید امنیتم رو بالا ببرم و به مردم محبت کنم. اونقدری که بهشون محبت دارم. هرچی بیشتر باشه بیشتر میترسم که برن...
Forwarded from گفتنیها کم نیست؛
- Oswald?
- Oswald.
- Oswald.
صبحهایی که با سردرد شروع میشن خیلی حیف میشن... یعنی حتی اگه قرار باشه کلی اتفاق خوب هم بیفته میدونی که قراره لذتش بخاطر سردرد کم و کمتر بشه، چه برسه که...
👾5
از این میسوزم که من واقعاً به وقت اهمیت میدم، به خودم سختی میدم زود در میام از خونه ولی یهو مترو یه خطی تصمیم میگیره بجای هر ۱۰ دقیقه، هم ۲۰ دقیقه یا ۳۰ دقیقه بیاد...
👻6👾1
خوب بود. روز دوم واقعاً خیلی خوب بود. هم سهیلا رو دیدم. هم استاد ملایمی گوگولی 🤍🎐
هم اولین اکران عمومی «در سایه سرو»
واقعاً نکات بعدش خیلی کاربردی بود.
هرچند هر لحظه از ورکشاپ های انیمیشن شبیه ۱۰۰ بار دیدن blue period عه و زجر میکشم اما بازم اونجا بودن با دوستان رو به تو خونه بودن تو شب هایی مثل دیشب ترجیح میدم 💔
هم اولین اکران عمومی «در سایه سرو»
واقعاً نکات بعدش خیلی کاربردی بود.
هرچند هر لحظه از ورکشاپ های انیمیشن شبیه ۱۰۰ بار دیدن blue period عه و زجر میکشم اما بازم اونجا بودن با دوستان رو به تو خونه بودن تو شب هایی مثل دیشب ترجیح میدم 💔
🦄10
چشـــم دکمهای ⚇_⚉
یکم خاطره براتون تعریف کنم؟ این گردنبند دستساز چوبی طرح نیروانا رو دوست و همدانشگاهیم سهیلا خودش برام درست کرده چون اون موقع زیاد طرحهای مرتبط به گروههای راک رو میکشیدم. (دوستان هنرمند و با دقتم 🤍😎) ایشون یکی از مثبتترین انرژیهایی رو داره که درون…
🥁 اون اوایل که تازه چنل رو زده بودم، خیلی پیش میاومد کسانی که راجع به رشتهام کنجکاو بودن، بیان ازم توصیه بخوان. به حدی که چند تا پست بهش اختصاص دادم که اگر پیدا کنم شاید همینجا لینک کنم یه موقع که تونستم...
🪇 دوست داشتن بدونن انیمیشن چطور رشتهایه، برای ورود بهش باید چیکار کنن و از این دست سوالات. الان نمیخوام سرچ کنم که چی میگفتم، میخوام بدون پیشفرض قبلی چیزهایی رو بگم که امروز با سهیلا داشتیم در موردش حرف میزدیم.
🪈 خب سهیلا، بیشتر از من ادامه داد. من تا کارشناسی متوقف شدم و با اینکه برای ارشد یک سال بعد از قبول شدن سهیلا یه تلاشکی کردم ولی حقیقتش اینه که جدی نگرفتم و درس نخوندم. با اینکه حتی کلاسهای کنکور عملی ثبتنام و شرکت کردم اما تئوری رو هر روز میرفتم کتابخونه، مینشستم فیک میخوندم (😑)
🎳 قشنگ یادمه وقتی جواب ها اومد و استاد ملایمی شنید قبول نشدم فکر کرد شوخی میکنم چون به عنوان یه شاگرد مستعد و پر تلاش من رو تو کلاس های عملی نشون کرده بود و حتی برای یه همکاری کوچیک پیشنهاد داد برم استودیو اما خب طبق معمول ظاهرم پر زرق و برق تر از چیزیه که هستم و فکر میکنم خودش فهمید پشتکار لازم رو ندارم که پیشنهادکش رو جدی نگرفتم اونم تکرارش نکرد. [بدون تعارف حق هم داشت. هرچند اعتراف بهش برام دردناکه]
🪗 بگذریم، امروز داشتیم با سهیلا حرف میزدیم از اینکه ما تو دوران دانشجویی اصلا متوجه نبودیم داریم چیکار میکنیم. اصلا متوجه سطح رقابت نبودیم. متوجه اهمیت کانکشن سازی نبودیم. با تمام وجود فکر میکردیم حالا دوران دانشجویی تموم بشهههه قراره کلیییی چیز یادگرفته باشیم که بتونیم باهاش یه فیلمساز خفن بشیم.
♟ در صورتی که کسانی موفق میشن که حتی قبل از دوران دانشجویی وارد فضای کار و رقابت شدن!
شاید این ها توصیههای بهتری نصبت به این باشه که فلان کتاب رو بخونید یا فلان بازار کار رو هدف بگیرید.
اینکه ببینید شاید همین لحظه که فکر میکنید «حالا ۴ تا تمرین میکشم الان چیزی نیست بعدا قراره خفن بشم» همون دوران اوجتون باشه!!!!
خفن بودن یه قله نیست که براش گرم کنید و بعد چند تا گام بلند بردارید بهش برسید و تمام!
نه، خفن بودن مثل زدن چند تا دارت به هدف متحرکه...
🎰 اگه هر دارت رو یکسال از عمر در نظر بگیریم، شما فقط یه تعداد محدودی دارت رو «ممکنه» بتونید بزنید وسط اون هدف ناپایدار... و هر سال که به تعویق بندازیدش، یه دارت از تعدادی که توی دستتون هست کمتر میشه... 🎯
بعدا نوشت: توصیهی دیگهای که میتونم به این موارد اضافه کنم، اتصال داشتنه. من بعد از ۲ سال هنرستان و یک سال پیشدانشگاهی هنر، رفتم دانشگاه... کاردانی و کارشناسی هم با اینکه نا پیوسته رفتم اما در اصل بهم پیوستن چون فوری رفتم ثبتنام کردم... اما بعدش تنها اتصالم به انیمیشن شد جشنوارهها...
و اینطوری شد که هربار برگشتن بهش سختتر میشه چون وقتی داخل چیزی هستی یه سری درس ها، اصطلاح ها و چیزایی که تو حالت عادی چندان بزرگ نیستن توی ذهنت هست اما وقتی ازش فاصله میگیری کم کم فراموش میشن. برام خجالت آور بود که امروز استادها چند تا اصطلاح به کار بردن و من اینطوری بودم که... عه!! این کلمه برام آشناس! قبلا شنیدمش!!!! اما معنیش رو یادم نمیاد... 💔 پس بذارید من براتون کسی بشم که خودم نداشتم. کسی که بهتون یادآوری میکنه چرا نباید بین یادگیری چیزی که دوست دارید وقفه بندازید.
•| #Mia 🐱
🪇 دوست داشتن بدونن انیمیشن چطور رشتهایه، برای ورود بهش باید چیکار کنن و از این دست سوالات. الان نمیخوام سرچ کنم که چی میگفتم، میخوام بدون پیشفرض قبلی چیزهایی رو بگم که امروز با سهیلا داشتیم در موردش حرف میزدیم.
🪈 خب سهیلا، بیشتر از من ادامه داد. من تا کارشناسی متوقف شدم و با اینکه برای ارشد یک سال بعد از قبول شدن سهیلا یه تلاشکی کردم ولی حقیقتش اینه که جدی نگرفتم و درس نخوندم. با اینکه حتی کلاسهای کنکور عملی ثبتنام و شرکت کردم اما تئوری رو هر روز میرفتم کتابخونه، مینشستم فیک میخوندم (😑)
🎳 قشنگ یادمه وقتی جواب ها اومد و استاد ملایمی شنید قبول نشدم فکر کرد شوخی میکنم چون به عنوان یه شاگرد مستعد و پر تلاش من رو تو کلاس های عملی نشون کرده بود و حتی برای یه همکاری کوچیک پیشنهاد داد برم استودیو اما خب طبق معمول ظاهرم پر زرق و برق تر از چیزیه که هستم و فکر میکنم خودش فهمید پشتکار لازم رو ندارم که پیشنهادکش رو جدی نگرفتم اونم تکرارش نکرد. [بدون تعارف حق هم داشت. هرچند اعتراف بهش برام دردناکه]
🪗 بگذریم، امروز داشتیم با سهیلا حرف میزدیم از اینکه ما تو دوران دانشجویی اصلا متوجه نبودیم داریم چیکار میکنیم. اصلا متوجه سطح رقابت نبودیم. متوجه اهمیت کانکشن سازی نبودیم. با تمام وجود فکر میکردیم حالا دوران دانشجویی تموم بشهههه قراره کلیییی چیز یادگرفته باشیم که بتونیم باهاش یه فیلمساز خفن بشیم.
♟ در صورتی که کسانی موفق میشن که حتی قبل از دوران دانشجویی وارد فضای کار و رقابت شدن!
شاید این ها توصیههای بهتری نصبت به این باشه که فلان کتاب رو بخونید یا فلان بازار کار رو هدف بگیرید.
اینکه ببینید شاید همین لحظه که فکر میکنید «حالا ۴ تا تمرین میکشم الان چیزی نیست بعدا قراره خفن بشم» همون دوران اوجتون باشه!!!!
خفن بودن یه قله نیست که براش گرم کنید و بعد چند تا گام بلند بردارید بهش برسید و تمام!
نه، خفن بودن مثل زدن چند تا دارت به هدف متحرکه...
🎰 اگه هر دارت رو یکسال از عمر در نظر بگیریم، شما فقط یه تعداد محدودی دارت رو «ممکنه» بتونید بزنید وسط اون هدف ناپایدار... و هر سال که به تعویق بندازیدش، یه دارت از تعدادی که توی دستتون هست کمتر میشه... 🎯
بعدا نوشت: توصیهی دیگهای که میتونم به این موارد اضافه کنم، اتصال داشتنه. من بعد از ۲ سال هنرستان و یک سال پیشدانشگاهی هنر، رفتم دانشگاه... کاردانی و کارشناسی هم با اینکه نا پیوسته رفتم اما در اصل بهم پیوستن چون فوری رفتم ثبتنام کردم... اما بعدش تنها اتصالم به انیمیشن شد جشنوارهها...
و اینطوری شد که هربار برگشتن بهش سختتر میشه چون وقتی داخل چیزی هستی یه سری درس ها، اصطلاح ها و چیزایی که تو حالت عادی چندان بزرگ نیستن توی ذهنت هست اما وقتی ازش فاصله میگیری کم کم فراموش میشن. برام خجالت آور بود که امروز استادها چند تا اصطلاح به کار بردن و من اینطوری بودم که... عه!! این کلمه برام آشناس! قبلا شنیدمش!!!! اما معنیش رو یادم نمیاد... 💔 پس بذارید من براتون کسی بشم که خودم نداشتم. کسی که بهتون یادآوری میکنه چرا نباید بین یادگیری چیزی که دوست دارید وقفه بندازید.
•| #Mia 🐱
✍14🦄7
یجوری ساعت ۹ شب به خودم شوک کافئین وارد میکنم که انگار قشنگ قصدم قتله...
👻5
چشـــم دکمهای ⚇_⚉
Words suitable for my stone? 🪦 Slowly consumed by thoughts•••
Words suitable for my stone? 🪦
The fear of losing things, costed her everything•••
The fear of losing things, costed her everything•••
مترو امروز خیلی شلوغ بود. یعنی خیلی!!
حتی از خود مهدیه که معمولا راحت جا میشیم تقریباً دم در تونستم سوار بشم. بعد یه خانومه از داخل تقریبا به شعاع ۱۵ سانت همه رو هل میداد و جیغ و داد میکرد وای به من نخورید. وای دستت رو از نرده بالا نگیر قلبم میگیره وای تکون نخورید!!
در همین حین یه خانم دیگه سوار شد، از لحظه ای که اومد تو، شالش رو گرفته بود جلوی صورتش و هر ۱۰ ثانیه به صورت اتوماتیک هی میگفت «وای چقدر همه بوی عرق میدن!»
مسلما تو مترو بوی گلهای بهاری نمیاد ولی واقعاً نیاز نداریم یکی هی تکرارش کنه، بخصوص من وقتی یکی اینجوری میکنه هی فکر میکنم احتمالا میخواد خودش رو تبرعه کنه قبل از اینکه انگشت اتهام به سمتش بگیرن...
حالا هیچی
این دوتا خانمها بدست تقدیر افتادن کنار هم. اون خانم بوییه دستش به شالش بود و اصلا تلاشی برای نگه داشتن خودش نمیکرد و هی ولو بود روی اون خانم حساسه.
دیگه میدونید دعواهای این مدلی معمولا چطوریه... یجوری بهم میگن دهاتی و شهرستانی انگار تهران دقیقا چیه! تازه تهران خودش تعداد زیادی روستا بوده. به علاوه اوکی اصلا تهران بهترم باشه... مگه بقیه جاها چه عیبی داره که اولین فحش اینه؟
جالب اینجاست که جفت این بانوان لحجه داشتن. ☺️
حتی از خود مهدیه که معمولا راحت جا میشیم تقریباً دم در تونستم سوار بشم. بعد یه خانومه از داخل تقریبا به شعاع ۱۵ سانت همه رو هل میداد و جیغ و داد میکرد وای به من نخورید. وای دستت رو از نرده بالا نگیر قلبم میگیره وای تکون نخورید!!
در همین حین یه خانم دیگه سوار شد، از لحظه ای که اومد تو، شالش رو گرفته بود جلوی صورتش و هر ۱۰ ثانیه به صورت اتوماتیک هی میگفت «وای چقدر همه بوی عرق میدن!»
مسلما تو مترو بوی گلهای بهاری نمیاد ولی واقعاً نیاز نداریم یکی هی تکرارش کنه، بخصوص من وقتی یکی اینجوری میکنه هی فکر میکنم احتمالا میخواد خودش رو تبرعه کنه قبل از اینکه انگشت اتهام به سمتش بگیرن...
حالا هیچی
این دوتا خانمها بدست تقدیر افتادن کنار هم. اون خانم بوییه دستش به شالش بود و اصلا تلاشی برای نگه داشتن خودش نمیکرد و هی ولو بود روی اون خانم حساسه.
دیگه میدونید دعواهای این مدلی معمولا چطوریه... یجوری بهم میگن دهاتی و شهرستانی انگار تهران دقیقا چیه! تازه تهران خودش تعداد زیادی روستا بوده. به علاوه اوکی اصلا تهران بهترم باشه... مگه بقیه جاها چه عیبی داره که اولین فحش اینه؟
جالب اینجاست که جفت این بانوان لحجه داشتن. ☺️
👾26✍3
کاش وقتی مساعد نیستم بتونم خودمو قرنطینه کنم که بعدش تا هفتهها از منی که برای اطرافیانم به نمایش گذاشتم خجالت زده و پشیمون نباشم...
چشـــم دکمهای ⚇_⚉
یه عده (🦖): سیستم یه کتاب طنز و هجوه! 😒 طنز و هجو:
شد شد، نشد بقیه عمرم در انزوا، به خوندن سیستم میگذرونم...
💅5👾3