تقصیر خودمه
توقع میکنم دستم رو بگیری که از زیر پایی گرفتنت ناراحت میشم.
حالا زیرپایی که گرفتی به حق... اما ذوق کوره شده رو چطوری بینا کنیم این وسط
توقع میکنم دستم رو بگیری که از زیر پایی گرفتنت ناراحت میشم.
حالا زیرپایی که گرفتی به حق... اما ذوق کوره شده رو چطوری بینا کنیم این وسط
انقدر آسون نگیر که وقتی حالت عادی وظیفه شون رو طلب میکنی ناراحت بشن
👏3
چرا همه فکر میکنن اینکه با بزرگتر از خودشون میپرن خیلی سکسی و جذابه و اصلا دوست های کوچکتر از خودشون نمیتونن یعنی دیگه ته باحال بودنن؟
و خیلی تراما داشتن و زود بزرگ شدن اصلا انقدر بالاتر از سن شون رفتار میکنن و شاخن؟
:/
و خیلی تراما داشتن و زود بزرگ شدن اصلا انقدر بالاتر از سن شون رفتار میکنن و شاخن؟
:/
👌11
خدایا لطفا نذار تبدیل بشم به همون کسانی که ازشون بدم میاد
👏6
ولی خدا وکیلی یه سری مسائل، پست ها، حرف ها هستن که معادل این جمله هستن:
« امیدی که تمام شد»
« امیدی که تمام شد»
Okay that hurt more than expected.
Lessons learned:
1. Don't tell everyone
2. Don't get hyped
3. ...
Lessons learned:
1. Don't tell everyone
2. Don't get hyped
3. ...
👌5
Followed cafes to take her
I wanted to change
👏2
Lonelier than I hoped
Normalize saying 'I don't give a fuck' in the middle of conversation
👌5🐳3
دلم برای ذوق کردن تنگ شده
👌8
Nothing hurts as much as I need them to
😢2
Lying did
I told them I'm not hurting
And they believed me
I told them I'm not hurting
And they believed me
😢2
همیشه کلی کار هست که میخواییم بعدا انجام بدیم، کلی چیز که فوروارد میکنیم بعداً ببینیم. حرفایی که میگیم حالا بعدا میگم شون... و هیچوقت اون بعدا نمیاد. 🪆
چقدر عجیبیم، یه فولدر، یه لیست، یه چنل برای چیزایی که بعداً میخواییم بریم سراغ شون. حتی کسانی مثل من که از کار جمع شده روی هم و انجام نشده متنفرن، بازم همیشه یه جای زندگی شون یه تعداد «بعدا» هست...🎎
داشتم saved messages ام رو نگاه میکردم، چیزهایی اونجا گذاشته بودم که بعدا برم سراغ شون که الان اصلا حتی دیگه علاقهای بهشون نداشتم... و واقعا هم مشکلی نیست، خب همیشه که نباید به یه سری چیزای ثابت علاقه داشته باشیم.🧸
مثل وقتی مامانم تو نوجوانی نمیذاشت موهامو رنگ (آبی) کنم و الان حتی اگر بذاره هم نه حوصلهاش هست نه ذوقش. یا وقتی بهم میگه «چقدر همه ش تو خودتی» بعد پیشنهاد میده، بریم فلان جا، که میدونه من خوشم نمیاد... بعد به من میگه بعدا به خودت میای میبینی خیلی تنها شدی و اون روز دیگه خود کرده را تدبیر نیست. 🎏
من به چیزایی که علاقه دارم بعد از یه مدت کوتاه بی علاقه میشم، دیگه چه برسه به کاری که دوست ندارم یا جایی که نمیخوام برم...
من آدمی ام که خیلی کارها رو همون لحظه دلم میخواد انجام بدم، روزهایی هست که دلم میخواد یکی باشه هر دقیقه بهش میگم میای بریم فلان جا بگه یک ربع دیگه راه میفتم، نه اینکه بعدا بریم... یکی باشه که از بیرون رفتن تو شرایط سخت فراری نباشه و وقت گذروندن با من براش دلنشین باشه تا یه وظیفه یا فعالیت اجتماعی اضافه... کسی که براش فرقی نکنه یه کافه رستوران گرون میریم یا که یه فروشی قدیمی و ارزون. هوا چطوریه یا... 🪄
ولی خب بعضی بعدا ها نیازی نیست حتما از راه برسن... گاهی اونقدر یه گوشه میمونن تا ازشون عبور میکنیم و بعدا که بهشون فکر میکنیم میبینیم دیگه علاقهای که زمانی بوده دیگه نیست... و من آدمی ام که ترجیح میدم منتظر بعدا دلخواهم بمونم تا با حالا ای کنار بیام که باب میلم نیست.
این اواخر، مخصوصاً اون هفتهای که دنبال یکی میگشتم بریم بیرون یا هفتهی تولدم که نسبتا یخ عبور کرد و تموم شد متوجه شدم خیلی به بعدا ها عادت کردم... هنوز نمیدونم خوبه یا بد. چون اون لحظهای که کاری جور نمیشه و میگم بعدا، باعث میشه به امیدش کمتر ناراحت بشم اما هرچی ازش فاصله میگیرم تا اون زمانی که بخواد بالاخره اتفاق بیفته یا نیفته... یه حس پوچی عجیبی دارم. هنوز مطمئن نیستم که بعدا ها خوبن یا بد... اما فکر میکنم تو موقعیت فعلیم، باید کمتر ازشون استفاده کنم.
•| #JustDoIt
چقدر عجیبیم، یه فولدر، یه لیست، یه چنل برای چیزایی که بعداً میخواییم بریم سراغ شون. حتی کسانی مثل من که از کار جمع شده روی هم و انجام نشده متنفرن، بازم همیشه یه جای زندگی شون یه تعداد «بعدا» هست...🎎
داشتم saved messages ام رو نگاه میکردم، چیزهایی اونجا گذاشته بودم که بعدا برم سراغ شون که الان اصلا حتی دیگه علاقهای بهشون نداشتم... و واقعا هم مشکلی نیست، خب همیشه که نباید به یه سری چیزای ثابت علاقه داشته باشیم.🧸
مثل وقتی مامانم تو نوجوانی نمیذاشت موهامو رنگ (آبی) کنم و الان حتی اگر بذاره هم نه حوصلهاش هست نه ذوقش. یا وقتی بهم میگه «چقدر همه ش تو خودتی» بعد پیشنهاد میده، بریم فلان جا، که میدونه من خوشم نمیاد... بعد به من میگه بعدا به خودت میای میبینی خیلی تنها شدی و اون روز دیگه خود کرده را تدبیر نیست. 🎏
من به چیزایی که علاقه دارم بعد از یه مدت کوتاه بی علاقه میشم، دیگه چه برسه به کاری که دوست ندارم یا جایی که نمیخوام برم...
من آدمی ام که خیلی کارها رو همون لحظه دلم میخواد انجام بدم، روزهایی هست که دلم میخواد یکی باشه هر دقیقه بهش میگم میای بریم فلان جا بگه یک ربع دیگه راه میفتم، نه اینکه بعدا بریم... یکی باشه که از بیرون رفتن تو شرایط سخت فراری نباشه و وقت گذروندن با من براش دلنشین باشه تا یه وظیفه یا فعالیت اجتماعی اضافه... کسی که براش فرقی نکنه یه کافه رستوران گرون میریم یا که یه فروشی قدیمی و ارزون. هوا چطوریه یا... 🪄
ولی خب بعضی بعدا ها نیازی نیست حتما از راه برسن... گاهی اونقدر یه گوشه میمونن تا ازشون عبور میکنیم و بعدا که بهشون فکر میکنیم میبینیم دیگه علاقهای که زمانی بوده دیگه نیست... و من آدمی ام که ترجیح میدم منتظر بعدا دلخواهم بمونم تا با حالا ای کنار بیام که باب میلم نیست.
این اواخر، مخصوصاً اون هفتهای که دنبال یکی میگشتم بریم بیرون یا هفتهی تولدم که نسبتا یخ عبور کرد و تموم شد متوجه شدم خیلی به بعدا ها عادت کردم... هنوز نمیدونم خوبه یا بد. چون اون لحظهای که کاری جور نمیشه و میگم بعدا، باعث میشه به امیدش کمتر ناراحت بشم اما هرچی ازش فاصله میگیرم تا اون زمانی که بخواد بالاخره اتفاق بیفته یا نیفته... یه حس پوچی عجیبی دارم. هنوز مطمئن نیستم که بعدا ها خوبن یا بد... اما فکر میکنم تو موقعیت فعلیم، باید کمتر ازشون استفاده کنم.
•| #JustDoIt
👌8🐳1
People don't like long walks, don't put them in a situation that they feel like they have to do it to please u, even if that's exactly the case
🌚3🐳2
I have had enough rejections not to blame you for yours
😢3
مردم واقعاً مامانهاشون رو دوست دارن... جالبه...
😁6
I no longer enjoy baking
😢3🍓2
I try to be helpful
End up feeling clingy
End up feeling clingy
😢3👌1