Forwarded from برنامه ناشناس
سلام ببخشید میپرسم. چجوری زبانت رو اینقدر تقویت کردی؟ میشه یه راهنمایی بکنی؟ من فاشق کتاب های انگلیسی ام اما نمیتونم خیلی هاشون رو بخونم با اینکه کلاس زبانمم تا مرحله اول بزرگسالان خوندم(الان چهارساله از کلاس هم دور بودم و زبانم افت کرده)
سلام ببخشید میپرسم. چجوری زبانت رو اینقدر تقویت کردی؟ میشه یه راهنمایی بکنی؟ من فاشق کتاب های انگلیسی ام اما نمیتونم خیلی هاشون رو بخونم با اینکه کلاس زبانمم تا مرحله اول بزرگسالان خوندم(الان چهارساله از کلاس هم دور بودم و زبانم افت کرده)
برنامه ناشناس
سلام ببخشید میپرسم. چجوری زبانت رو اینقدر تقویت کردی؟ میشه یه راهنمایی بکنی؟ من فاشق کتاب های انگلیسی ام اما نمیتونم خیلی هاشون رو بخونم با اینکه کلاس زبانمم تا مرحله اول بزرگسالان خوندم(الان چهارساله…
Telegram
چشـــم دکمهای ⚇_⚉
پرسیده بودید چطوری زبان بخونید. این ۴ روشیه که من ازش استفاده کردم:
♣️انگلیسی فکر کردن. چون یه کار روزانه س و هر کلمه ای که بلد نباشید همون لحظه چک میکنید و چون لازمش داشتید واقعاً بهتر یادتون میمونه.
♠️آهنگ گوش کردن و نوشتن متنش تا جایی که میفهمید و بعددد…
♣️انگلیسی فکر کردن. چون یه کار روزانه س و هر کلمه ای که بلد نباشید همون لحظه چک میکنید و چون لازمش داشتید واقعاً بهتر یادتون میمونه.
♠️آهنگ گوش کردن و نوشتن متنش تا جایی که میفهمید و بعددد…
Forwarded from Secret place
من همیشه همه کارام رو تو زندگیم مخفیانه و مثل مجرم ها انجام دادم. چرا؟ چون مامانم نمیخواست.
یادمه ابتدایی که بودم کلاس چهارم اینا دم در مدرسمون لواشک و باقالی میفروختن و همه بچه ها هم میخریدن ولی مامان من همیشه بهم میگفت هیچوقت ازشون خرید نکن چون کثیفن ، من هم با عذاب وجدان و فقط هر چند وقت یک بار میخریدم و همیشه سریع توی راه برگشت میخوردمش که یه وقت نفهمه...
یادمه کلاس سوم که بودم یه سوپر مارکت اونور خیابون خونمون بود و بعضی وقتا عرفان ازش خوراکی میخرید ولی من اجازه نداشتم برم چون مامانم میترسید از خیابون رد شم. پس اون کار رو هم یواشکی و با ترس و عذاب وجدان انجام میدادم... دوستامو یواشکی بردم خونمون ، یواشکی بیرون رفتم ، یواشکی خیلی چیزای معمولی مثل دستبند برا خودم میخریدم(از نظر مامانم فقط هدر دادن پول بود) ، یواشکی رمان میخوندم ، یواشکی کتاب خریدم ، یواشکی دوستامو دیدم ، یواشکی گریه کردم ، یواشکی خندیدم و برای هر کاری که توی زندگیم کردم عذاب وجدان داشتم و دارم انگار که هر بار دارم یه جرم مرتکب میشم.
همیشه ی خدا استرس دارم که نکنه یه روز مامانم بفهمه امروز پیش دوستام بودم ، نکنه کتاب جدیدایی که گرفتم رو ببینه ، نکنه بره سراغ کشوهام ، نکنه دوباره دفترا و نوشته هام رو بخونه ، نکنه بفهمه فلانی اومده بوده خونمون ، نکنه دیر برسم خونه و هزاران فکر و خیال دیگه...
دلم برای خودم میسوزه. خیلی دلم برای خودم میسوزه که توی زندگیم خیلی چیز هارو حتی تجربه نکردم ولی از نظر خانواده ام همیشه بچه ی "بدی" بودم... با اینکه حتی نصف کارهایی که کردم رو نمیدونن هنوز از نظرشون دختر 'خرابی' هستم.
یادمه ابتدایی که بودم کلاس چهارم اینا دم در مدرسمون لواشک و باقالی میفروختن و همه بچه ها هم میخریدن ولی مامان من همیشه بهم میگفت هیچوقت ازشون خرید نکن چون کثیفن ، من هم با عذاب وجدان و فقط هر چند وقت یک بار میخریدم و همیشه سریع توی راه برگشت میخوردمش که یه وقت نفهمه...
یادمه کلاس سوم که بودم یه سوپر مارکت اونور خیابون خونمون بود و بعضی وقتا عرفان ازش خوراکی میخرید ولی من اجازه نداشتم برم چون مامانم میترسید از خیابون رد شم. پس اون کار رو هم یواشکی و با ترس و عذاب وجدان انجام میدادم... دوستامو یواشکی بردم خونمون ، یواشکی بیرون رفتم ، یواشکی خیلی چیزای معمولی مثل دستبند برا خودم میخریدم(از نظر مامانم فقط هدر دادن پول بود) ، یواشکی رمان میخوندم ، یواشکی کتاب خریدم ، یواشکی دوستامو دیدم ، یواشکی گریه کردم ، یواشکی خندیدم و برای هر کاری که توی زندگیم کردم عذاب وجدان داشتم و دارم انگار که هر بار دارم یه جرم مرتکب میشم.
همیشه ی خدا استرس دارم که نکنه یه روز مامانم بفهمه امروز پیش دوستام بودم ، نکنه کتاب جدیدایی که گرفتم رو ببینه ، نکنه بره سراغ کشوهام ، نکنه دوباره دفترا و نوشته هام رو بخونه ، نکنه بفهمه فلانی اومده بوده خونمون ، نکنه دیر برسم خونه و هزاران فکر و خیال دیگه...
دلم برای خودم میسوزه. خیلی دلم برای خودم میسوزه که توی زندگیم خیلی چیز هارو حتی تجربه نکردم ولی از نظر خانواده ام همیشه بچه ی "بدی" بودم... با اینکه حتی نصف کارهایی که کردم رو نمیدونن هنوز از نظرشون دختر 'خرابی' هستم.
😢48🤯2🤝2
میدونم باید بنویسم... و فقط دارم با گنشین ازش فرار میکنم. به دی که دیگه این جور وقت هایی که نوشتن رو دوست دارم، گنشین هم بهم نمی چسبه ولی فکر اینکه بنویسم و خوب نشه و ناامید بشم خیلی بده
👌10😢1
من کلا از بچگی، بخاطر علاقه مامان به تاریخ و زندگینامه های افراد مختلف، خیلی تاریخ میخوندم و دوست داشتم. از داستان های تاریخی خیالی گرفته تا زندگی نامه های واقعی... ولی بازم الان که دارم برای 7 گناه، بیشتر وارد تاریخ هایی میشم که کمتر اتفاقات پر سر و صدا توشون افتاده، کلی چیز جالب کشف میکنم. کلی سلسله های کوچیک که اونقدر مهم نبودن که تو کتاب های تاریخی بیان اما اسم و قصه های خوبی دارن.
🥰20
چشـــم دکمهای ⚇_⚉
یعنی باور کنم که شد 16 صفحه؟ اونم در خلاصه ترین و روزنامه نویسی طور ترین حالت ممکن؟ 🤒 فکر نکنم اصلا اینجا گذاشتنش شکیل بشه... خیلی زیاد و عجله ای شده ولی زیادی شاخ و برگ دادن بهش رو دوست ندارم. مثلا قراره خلاصه ای از گذشته ها باشن!
اصلاحیه بهش زدم شد 22 صفحه... تازه، الان محاوره و کتابیش قاتی پاتیه و واقعا دیگه حال و حوصله درست کردنش رو ندارم 😢😓😭
🐳3🕊1
چشـــم دکمهای ⚇_⚉
Pitbull Ft Shakira – Get It Started
Don't start what you can't finish
Forwarded from ‹ Liberté Novels ›
سلام لیبرته 🐱
برای خوندن سناریو به قلم گربهی قصهگو میا، کدوم حس و حال رو انتخاب میکنید؟
برای خوندن سناریو به قلم گربهی قصهگو میا، کدوم حس و حال رو انتخاب میکنید؟
Forwarded from ‹ Liberté Novels ›