پوست پرتقال با قالب شیرینی قالب بزنید و سوراخ کنید، بعد از خشک شدن اینجوری باهاش کادو بپیچید 🎁

درست مطمئن نیستم ولی فکر می‌کنم حدود سال ۹۴ یا ۹۵ بود که دیدن Fairy tail (دُم پری) رو شروع کردم. اسمش برام جالب بود چون مثل Fairy tale (داستان پریان) شنیده میشه اما در اصل جور دیگه‌ای نوشته میشه و داستان اون اسم هم خیلی خاصه. احتمالاً اولین انیمه طولانی ای بود شروع کردم. فصل اول ۱۷۵ قسمت بود که الان میگم کاش بیشترم بود 😅 چون تازه دانشگاه تموم شده بود یا اواخرش بود و من واقعا خودم رو غرق این انیمه کرده بودم. شخصیت رو اعصاب تقریباً نداشت برام و حتی نقش های منفی رو هم واقعاً دوست داشتم.

•| #WatchWithMe

در کنار Zerf که در ویدئو بالا دیدید، شخصیت مورد علاقه اینجانب: Gray Fullbaster یا به قول ناتسو: زیرشلواری سخنگو!🔥
چون هر جا می‌رسید لباسشو درمی‌آورد 🥶🥺
دوران خوبی داشتم باهاش و امروز یهو یادش افتادم و دلم برای دوران دیدنش تنگ شد 💫🌙

You said you tried it all before(Hey!)
And it only makes it worse
Oh but this time, maybe this time
Two wrongs make a right
We'll safety pin, the pieces of our broken hearts back together
Patching up all the holes until we both feel much better
Deleted things are really dead, so now I'll say the things I never said
We'll safety pin, the pieces of our broken hearts back together(together, together)
Throwing rocks at your broken window
Only you can cure my sickness
Raise ourselves to the middle finger
Cause they all think we're twisted
Once I got a little taste
Now I'm addicted to your fix
Oh, yeah, this time, maybe this time
Two wrongs make a right


[ #Music 🛹 ]

کلی تایپ کرده بودم در مورد Akihiko و Haruki تو Given غر زده بودم که دستم خورد و پرید. الان همزمان هم خالی نشدم چون نشد غر رو بزنم، هم اونهمه تایپ کرده بودم و اعصاب ندارم دوباره تایپ کنم 😠😤
امیدوارم تا یکم دیگه حسم برگرده چون کلی کار سرم ریخته و با این موود خشمگین اصلا نمی‌تونم تمرکز کنم 😫

۹۰٪ شیپ های من شیپ شخصیت‌های دومه. مثلا تو Sk8 چری و جو شیپ می‌کنم ( چری و آدام & آدام و تاداشی هم شیپ میکنم) درحالی که اکثرا بخاطر رکی و لانگا ذوق دارن. 🙂
شیپ من تو Given وقتی تازه فصل ۱ رو دیده بودم آکیهارو بود. مسلما آکیهیکو در کنار اوگتسو فوق جذاب، دست نیافتنی و باحال بودن اما خب من چون با هاروکی احساس نزدیکی می‌کردم با اون شیپش کردم اما همه چی تا اونجایی قشنگ بود که آکیهیکو، خیلی واضح تو چشم‌های هاروکی زل زد و گفت « چی میشد اگه [توی قلب منم] تو بودی؟»
و هاروکی که وسط اون شرایط تحقیر آمیز بهش گفته بود «اونطور غمگین نگاهم نکن، من حاضرم برای تو هرکاری بکنم» جلوی چشمم ترک برداشت.
فوق العاده زیبا بود. بهترین انگستی که میتونستم دریافت کنم دریافت کردم. انگار خودم رو برام به نمایش گذاشته بود، هرچند که حس می‌کردم خودم رو دارم درحال ترک خوردن می‌بینم. چون آکی اونو انتخاب کرد که دوست داشته بشه چون دوست داشتن اوگتسو براش سنگین بود.😢
برای منِ «غیر معتقد به عشق» این خیلی سنگینه که حس کنم یکی که به عشق معتقده، اون رو صادقانه دریافت نمی‌کنه. 😞
هربار پست هایی شبیه به این لجمو در میارن. حس می‌کنم گول زدنی ان.

مدام حس می‌کنم آکی ته قلبش هاروکی رو دوست نداره و برای همین، هرکاری می‌کنه صادقانه به چشمم نمیاد. تو آرت رسمی اومده بود که آکی و هاروکی ماگ مشترک دارن و تنها کسی که بین شیپرها خوشحال نبود من بودم چون به چشم می اومد که اون برای اوگتسو هم ماگ کاپلی گرفت اما اون ماگ رو شکوند و حالا هاروکی اونقدر دوستش داره که هر فانتزی دست دوم و شکست خورده‌ای رو میتونه روش اجرا کنه. ☹️
می‌تونم بگم آکیهیکو برای هاروکی احترام و ارزش قائله اما عشق نه، دلش هنوزم پیش اوگتسو عه... و اینکه الان با هارو خوب رفتار می‌کنه اینه که نمی‌خواد دوباره از اول شروع کنه. هاروکی دوستش داره پس اونم باهاش تو یه رابطه گرم و راحته. کسی که براش هرکاری می‌کنه... و کمترین چیزی که در قبالش راضیش می‌کنه همینه که آکی هست و کنارش مونده...☕️
ببینید من نمی‌گم آکی تلاشی نمی‌کنه ها!!! نمیگم فقط سرش رو گرم کرده اما میگم قلبش پیش عشق اولشه و اینجا پیش هاروکی مونده چون نتونست رابطه‌ای که بیشتر دوست داشت رو درست پیش ببره.

حالا اینهمه حرف میزنم بازم شیپ مورد علاقمه و قلبمو تکون میده ها ولی اذیت میشم در حال لذت بردن 😅

برای مثال این پست گفته Haruki is in control here اینکه تو رابطه جذابیت ایجاد کنی کنترله؟ منظورم اینه که احتمالا هاروکی اینجوری فکر نمی‌کنه اما تنها چیزی که منِ تلخ و بدبین می‌بینم، اینه که هاروکی تلاش می‌کنه رابطه رو گرم و جذاب نگه داره تا آکی دلیلی برای رفتن نداشته باشه 😕
نمیگم این طرز فکر درسته ها، اتفاقا نه، اگر کسی بتونه بهم غیرش رو ثابت کنه استقبال می‌کنم اما تا الان که همه بهم ثابت کردن دقیقا چیزی که فکر می‌کنم درسته و آکی، هارو رو داره چون براش امن تره. 😊
چند وقت پیش با امی در موردش صحبت می‌کردیم و هی بیشتر مطمئن میشدم از این عدم علاقه... و واقعا قلبم داشت درد می‌گرفت 😂😅
و خیلی تلاش می‌کردم به خودم بگم بیا بالاخره یه جا شیپت بهم رسیدن چرا اینجوریه می‌کنی خب لذتت رو ببر زنک! اما درست مثل وقتایی که به یه سری غر میزنم « انگار منفی بافی کنی خودتو راحت کردی» نمیتونم دست از این افکار بردارم. خلاصه اگر کسی می‌تونه بهم ثابت کنه آکیهیکو واقعاً هاروکی رو از صمیم قلب دوست داره، نه فقط احترام، پذیرای دلایل گرم شما هستم 🎐🤍

من: بیایید بهم بگید که اشتباه می‌کنم، بگید که آکی، هارو رو دوست داره

همه: آخ حرف دلمو زدی، اصلا هیچ عشقی نمی‌بینم از طرف آکی و اصلا همین که اونجا مونده خودش کلیه

من: 🥲🥲🥲🙂💔

{قشنگ برجکمو با خاک یکسان کردید خلاصه 😅}

امیلیا داره نظراتش رو میگه:

در درجه دوم، این پیام تو واتپد خیلی حالمو گرفت. اولین بار قسمت ۴ یا ۵ خون آبی بودم که کلا اسم این کتاب رو شنیدم... و با وجود کنجکاوی بالا تا همین الان هم نخوندمش چون اصلا نمی‌خوام وقتی کسی بهم میگه شباهتی دارن به خودم یا خلاقیتم شک کنم اما اینکه یه حرفی رو بزنی و بری خیلی راحته نه؟ 🤔
اگر این نظر رو هفته پیش دیده بودم ممکن بود واقعا یه اتفاقی برام بیفته و شانس آوردم این هفته حالم خیلی بهتره... فقط واقعاً یه لحظه ترسیدم از اون زمانی که چنین چیزی رو تو یه روز بد ببینم.😞😔 اونم وقتی نظر روی قسمت اول داستانه... یعنی اصلا زحمت کشیدی بخونی اینو بگی یا فقط یه اکانت ساختی تا این نیش رو بزنی؟ 😟

میگم، قبل از نظر گذاشتن برای هرچیزی تو مجازی (هر آدمی، معروف یا غیر معروف، هنرمند، بازیگر، فوتبالیست، نویسنده...) اصلا فکر می‌کنید حرفم ممکنه چقدر بهش ضربه بزنه... یا دقیقا انجامش میدید تا بهش آسیب بزنید؟ 🤔

کاش یه کرم شب‌تاب بودم که موقع نفس کشیدن از خودم نور ساطع میکردم. زیبا، مفید، روشن.

طبق معمول می‌خوام معرفی چنل بذارم براتون. 🤍

لطفاً آیدی چنل تون + یک توضیح یک خطی ازش برام بفرستید آخر هفته معرفی کنم:

@MiaStory_Bot

حتما یک خط توضیح داشته باشه. بیشتر نشه، بدون توضیح هم نباشه چون نمیذارم 💓 به نمونه ش ریپلای زدم. لطفاً بعد از تموم شدن معرفی تشریف نیارید بگید «حالا منم اضافه کن» تا وقت هست بفرستید و لطفاً لیست رو تو چنل هاتون فوروارد کنید تا بقیه هم معرفی بشن. 🎐

همین متن رو هم میتونید فوروارد کنید تا کسانی که دنبال معرفی هستن تشریف بیارن معرفی بشن 💕

As day goes by you hold on tight, another day
You're wondering why, but you know why, no other way•••

Round and Round

فکر می‌کردم فقط خودم «نقطه‌ی که چی» دارم ولی پریشب امیرپارسا هم در مورد همین گفته بود. حالا «نقطه‌ی که چی» چیه؟ مخصوصاً برای کسانی که یه محتوایی تولید میکنن یه گوشه، نقطه‌ی که چی، اونجاست که کلی برای یه موضوع وقت میذاری، حتی تحقیق می‌کنی و تایپ می‌کنی و درست قبل از انتشار یه مکث می‌کنی... و شک می‌کنی... خب الان اینو بگم، بعدش چی؟ اصلا گفتن و نگفتنش فرقی هم ایجاد می‌کنه؟ 😶
بعد یادت میاد اون سری که کلی وقت گذاشتی و مطلب حسی نوشتی نه تنها عکس العمل خاصی نگرفتی بلکه ۲ نفرم لفت دادن/آنفالو کردن 😁😅
و اگر تسلیم چند تا از این نقطه ها بشی کم کم حرف زدن، تولید محتوا و حتی دردودل کردن برات سخت و سخت تر میشه... و هر نوع ارتباط انسانی برات رو به بیهودگی میره... 🥶

مثلا خود من خیلی ارتباطات برام سخت شده. اینجا هم خیلی کم حرف شدم و هی میگم اوایل چقدر همه‌ی اتفاقات بی ربط رو اینجا می نوشتم و اصلا دنبال این نبودم که کسی براش مهمه یا نه....
اما اخیرا قبل از اینجا گذاشتن چیزی کلی فکر می‌کنم آخرشم بی خیال میشم چون می‌بینم واقعاً از این تعداد افراد برای کسی مهم نیست و اینکه چیزی رو نگی ساده تره تا بگی و صدات بجایی نرسه. 💁‍♀
البته شرایط هم هر روز داره اینجوری سنگین تر میشه. من دیشب خیلی حالم بد بود، سر دردی داشتم که از جمعه طول کشیده بود و آخر هم امروز سرکار تسلیم شدم و قرص خوردم تا افتاد. بی حوصله، خسته و بد اخلاق و اگر ۴ نفرم حالمو می‌پرسیدن بجای تشکر بدتر نزدیک بود پاچه‌هاشونو به حیاط محتاج کنم ✂️🧵🪡
آخر شب داشتم به این فکر می‌کردم که «چقدر بی لیاقتی، حتماً باید تنها زندگی کنی، وقتی حالت بده تو تنهایی بمیری، جنازه‌ات رو پلیس بعد ۳ ماه پیدا کنه؟؟ »💆‍♀
ولی بعدش به این فکر کردم چرا اینقدر خفقان داره اوضاع مون که از خانواده حتی دلسوزی شون رو هم نخوایم؟ انقدر تو همه کارهامون دخالت کردن که حتی «حالت چطوره؟» هم برامون دخالته نه پرسیدن احوال. باعث شدن ارتباطات انسانی برامون عذاب آور باشه. از صبحت ساده در مورد روزمره هامون گرفته تا دردودل.🙎‍♀
البته همه اینطوری نیستن، مثلا من همکارام روزی یکی دو نفر رو دارن که بهشون زنگ بزنن یا گوشی شون زنگ بخوره و حال و احوال کنن... اما تعداد فراریان از ارتباط هی داره بیشتر میشه چون معمولاً جواب مثبتی از معاشرت هامون نمی‌گیریم. اکثرا بازی و فیلم و کتاب رو ترجیح میدیم. از تماس تلفنی و ویس فراری ایم و کلا ترجیح میدیم یه روند امن رو که تصمیم گیرنده ش خودمونیم طی کنیم...🕸
از پیدا کردن دوست جدید تو واقعیت می‌ترسیم و اعتماد به نفس هامون در تزلزل قرار داره اما بازم فکر می‌کنم باید هر وقت متوجهش شدیم جلوش رو بگیریم. سعی کنیم حرف بزنیم حتی اگر تعداد کمی گوش میکنن. سعی کنیم تنها نشیم و عقب نه‌ایستیم و امیدوارم باشیم بقیه که جلو رفتن ما رو هم برای پیوستن بهشون صدا کنن... اینجوری فقط تو یه بوران و تو سرمای برف تک و تنها میمونیم و حتی دیگه دویدن خودمون تکی هم ممکنه نتونه از گم شدن مون تو برف و سرما و تنهایی جلوگیری کنه...❄️