چشـــم دکمهای ⚇_⚉
فرمودید: تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
میگویم:
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
فرمودید:
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
فرمودید:
در شب قدر ار صبوحی کرده ام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
در شب قدر ار صبوحی کرده ام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
میگویم:
در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم
بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم
در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم
بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم
فرمودید:
شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانهی مایی
شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانهی مایی
میگویم:
یاد وصال می کنم، دیده پر آب می شود
شرح فراق می کنم، سینه کباب می شود
یاد وصال می کنم، دیده پر آب می شود
شرح فراق می کنم، سینه کباب می شود
فرمودید:
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
فرمودید:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
میگویم:
در کنار خطوط سیم پیام، خارج از ده دو کاج روئیدید
سالیان دراز رهگذران، آن دو را چون دو دوست میدیدند
در کنار خطوط سیم پیام، خارج از ده دو کاج روئیدید
سالیان دراز رهگذران، آن دو را چون دو دوست میدیدند
فرمودید:
دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
یک بیت از آن سفینه به از صد رساله بود
دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
یک بیت از آن سفینه به از صد رساله بود
میگویم:
در جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشت
آنچه باقی بود آن هم در پشيمانی گذشت
در جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشت
آنچه باقی بود آن هم در پشيمانی گذشت
د قشنگ اینطوریه که اگر بیفتی تو شعر هایی که با د شروع و تموم میشن، و نتونی به موقع دربیای، دیگه تموم میشی
میگویم:
مسلمانان مرا وقتی دلی بود، که با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو می افتادم از غم؛ به تدبیرش امید ساحلی بود
مسلمانان مرا وقتی دلی بود، که با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو می افتادم از غم؛ به تدبیرش امید ساحلی بود
چشـــم دکمهای ⚇_⚉
تا 7:30 هستیم، بعدش باید برم به کاری برسم 🥰
یکی شما بگید، یکی من و دیگه بریم خونه هامون... خوبه؟