چشـــم دکمه‌ای ⚇_⚉
434 subscribers
5.92K photos
577 videos
18 files
694 links
ᴮᵉᵗʷᵉᵉⁿ ᵗʰᵉ ᵍᵒᵒᵈ ᵃⁿᵈ ᵗʰᵉ ᵇᵉᵈ ᶦˢ ʷʰᵉʳᵉ ʸᵒᵘ ᶠᶦⁿᵈ ᵐᵉ ʳᵉᵃᶜʰᶦⁿᵍ ᶠᵒʳ ʰᵉᵃᵛᵉⁿ
- мια

ஐ Guide:
https://t.me/ButtonEyed/5202 🐈

ஐ Anonymous:
http://t.me/HidenChat_Bot?start=271063224 🎐

ஐ ωαттρα∂: https://www.wattpad.com/user/maedeh1 📚
Download Telegram
چشـــم دکمه‌ای ⚇_⚉
من و سری و دوم پیشی ها 🤍🐱
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گربه ی جدیدم تو زیر زمین خیار پیدا کرده... و گربه جماعت اصلا رابطه خوبی با این خوراکی نداره 😂😁
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای اینکه نیازی نباشه بپرسید اسم این شیرینی لاویا هستش، ترکیب عسل و گردو و شکلات تلخ 🍯 اینم لینک صفحه شون 🍫💕

بعدنوشت: نوش جان 🍵

•| #EatWithMe
👍2
خیلی دلم می‌خواد از خودم slow mo در حال کارهای امروزم (که ۹۰٪ پای کامپیوتر هستش) فیلم بگیرم اما حس می‌کنم خیلی مزخرف بشه پس بی‌خیالش میشم. 😅 دیگه چه خبر...
😁1
🖐 سلام
☝️ فکر می‌کنم متوجه شدید یک مدته کم صحبت می‌کنم، علایقم رو برای خودم نگه میدارم و انگار هر حرفی که میخوام بزنم، قبلش میگم « خب بگم یا نگم چه فرقی می‌کنه» و بعدش دیگه سکوت می‌کنم... اما با این حس که، کاش فلان حرف رو زده بودم‌. مخصوصا اگر مشابهش رو جایی ببینم...
👎 دوست ندارم این حالت رو... اما هربار میام چیزی بگم حس می‌کنم یک سری اطلاعات کسل کننده که کسی بهشون اهمیتی نمیده تکرار میکنم... و بعد می‌بینم شخص دیگه‌ای در حس و حال خودش با خوشی ازش میگه... اون زمانه که عمق اینکه چقدر اخیرا، بی دلیل غمگینم رو درک میکنم.
👐 نه اینکه دلیل کم حرفی ناراحتی باشه ها. فقط حس می‌کنم دیگه هیچ چیز ویژه‌ای ندارم که بگم... چیزی که برام خاصه، از زبون دیگران می‌شنوم... یا چیزی که فکر میکردم فقط خودم حسش کردم تو تجربیات بقیه می‌بینم.
🤌 در عین حال میگم، کاش من هم دو هفته پیش مثلا در موردش حرف زده بودم... حداقل پیش خودم می‌گفتم من زودتر بیانش کردم { انگار مسابقه‌ست} اما از طرفی هم میگم، فرقی نمی‌کرد، بهرحال که خاص نبود.
👇 نه فقط هم تو حرف زدن. تو فیلم دیدن، انیمه، کتاب خوندن، مانهوا، موسیقی و... بخیل نیستما. اگر چیزی رو دوست داشته باشم معرفی می‌کنم اما دقیقا دوست دارم وقتی یکی از دوستام انیمه‌ای رو شروع کرده و دوستش داره، من کسی باشم که بهش معرفیش کرده. انگار شادی خودم تکی برام کافی نیست. دوست دارم گوشه‌ای از دلیل بهتر شدن روز کسی باشم اما جدیدا این کم حرفی داره چنین شانس هایی رو ازم میگیره.
🤞 من اهل حرف های سنگین ادبی نیستم، در طول روزم اگر خودم اتفاق هیجان انگیزی ایجاد نکنم، معمولا اتفاقی نمی‌افته.‌ خواب های باحال نمی‌بینم، فن‌گرلی های شدید نمیکنم و اخیرا حتی نمی‌نویسم... [🙍‍♀] شاید کلی چیز بلند باشم که باعث میشه حس کنم مفیدم اما تا میام ازشون بگم، فکر می‌کنم «لابد اینم همه بلدن»
🙌 انگار سردرگم شدم، این نیاز به «مفید بودن» مداوم داره فشارم میده و بهم میگه اگر نمیتونی بهتر انجامش بدی، دست از تلاش بردار... یا حس می‌کنم، شاید اینکه همه‌ش سعی کنی چیزی یاد بدی اینطور بنظر بیاد که، میخوام بگم من خیلی همه چی بلدم. که نیستم... هرچند که دوست دارم باشم.
🤙 خلاصه که حس خوبی نیست. دوست داشتم میتونستم مثل اوایل، آزادانه حرف بزنم، بی نگرانی از اینکه حالا بعدش چی میشه... امیدوارم تجربه‌ش نکنید و امیدوارم راه خروج از این حس رو پیدا کنم. 🎐
👍1
امروز خیلی رو حس تمیزکاری بودم. با اینکه دلدرد داشتم اما قفسه هام رو مرتب کردم. فردا هم شاید بالای کمد دیواری و انباری رو مرتب کنم بلکه این وسط کتاب های فرانسه‌ ام هم پیدا بشه بشینم دقیق تمرین کنم... فردا رو باید حسابی ازش استفاده کنم چون هنوز تیر نصف نشده کلی مرخصی ساعتی و روزانه که این چند ماه جمع کرده بودم گرفتم و فقط ۲ روز مرخصی تیر باقیمونده 😒
👍1
امروز روز خیلی شلوغی بود. کلی چیز برای گفتن دارم شب احتمالا میام به اسپم کردن می‌پردازم درموردش 😁🤍 آماده باشید.
خب من امروز رفتم انباری رو مرتب کردم که کتاب های فرانسه ام رو پیدا کنم {که در آخر اصلا اونجا نبود و بالای کمد دیواری بود 😰} ولی خب در نهایت کلی چیزای قدیمی پیدا کردم که می‌خوام براتون بذارم شون و برای خودم ثبت شون کنم 😌
👍1
این که می‌بینید دفتر سایت هستش متعلق به سال ۲۰۰۵. اون زمان مثل الان نبود اینترنت فراوان باشه. حتی کامپیوتر هم کم بود. اینترنت با کارت اینترنت وصل می‌شدیم، تلفن هم موقع اتصال اشغال میشد و اگر گوشی رو برمی‌داشتی صدای تکنولوژی رو میتونستی بشنوی. 😁🎩
در نهایت من دفتر سایت داشتم، اسم سایت هایی که هرجایی، حتی روی جعبه مخلوط‌کن مثلا می‌دیدیم یادداشت میکردم بعدا چک کنم و موضوع شون رو یاداشت میکردم. جلوی گوگل همون‌طور که می‌بینید نوشته شده « غول جستجوگر » 😅
کارت های اینترنت هم به عنوان تزئین میچسبوندم روش. صفحاتش زیاد بود و حال نداشتم همه رو عکس بگیرم. 😌
👍2
شاهد نقاشی من (دختر هفت‌تیر کش) و خاله کوچیکه‌ام ( صفحات بعدی به جز اون بزُ که وسطش کشیدم) هستید متعلق به سال ۲۰۰۲ 😀😋
{فقط اون صندلی که مثلا افتاده و اون در های رفت و برگشتی که تو رستوران های غرب وحشی تو فیلما دیده میشه 😝}
ولی میز رو خدایی بردم تو پرسپکتیو 🙊
😁1