چشم لیست رو جمع کنم، دانلود میکنم که ببینم معرفی هم میکنم تا الان زیاد جدید دستم نیومده

Story of a XSFJ life...

•| #WatchWithMe | Given

When I grow up, I want to be a cat...

بیدارم، کار خاصی هم نمی‌کنم اما نمیتونم پاشم حاضر بشم :/

{ If you want to do something, do it right } 🪶

چنگیز اومده بود 😍🥺 بزودی از این ساختمون میریم دلم براش تنگ میشه 😭

❄️ - دقت کردین پرنده‌هایی که میان رو لبه‌های پنجره بخوابن همیشه میرن اون لبِ لبِ لب که کنار پرتگاهه دقیقا می‌گیرن می‌خوابن؟☹️
دیشب مامانم داشت می‌گفت آخه چرا باید عدللل برن اونجا؟ خب چرا نمیان عقب تر؟ چطوری خوابشون میبره اونجا؟🥺
و من داشتم فکر می‌کردم وقتی یکی میتونه پرواز کنه دیگه واقعا دلیلی واسه ترسیدن از ارتفاع نداره... و شاید ارتفاع واقعا یه چیز آرامش بخش براش باشه و این خیلی قشنگه :)

#QUOTEs

وقتی از نامجون خواستن از اعضا تعریف کنه، در مورد سوکجین گفت:

《 چیزی که درمورد جین هیونگ، بابتش واقعا قدردان هستم اینه که، همیشه یهو پیداش میشه و میگه، «میخوای باهم شام بخوریم؟» یا «میخوای فردا بریم ماهیگیری؟» واقعیتش اینه که برای خود من بعد ۷ - ۸ سال وقت گذرون با اعضا، گفتن چنین چیزهایی سخته، برای همین همیشه بابت چنین پیشنهادهایی از هیونگ ممنونم که بدون مردد شدن خودش رو بهمون نزدیک میکنه. با اینکه از همه مون بزرگتره هیچوقت لحن دستوری نداره و یه هیونگ بخشنده‌ست.》

+ BTS music journey

شاید بد نباشه به این فکر کنیم به عنوان یک طرفدار ما تا چه اندازه چنین رفتاری داریم؟ منظور‌م اینه که تا چه اندازه به خودمون زحمت میدیم برای گرم نگه داشتن دوستی هامون تلاش کنیم؟ درسته شاید درونگرا یا خجالتی باشیم، درست مثل سوکجین اما حاضر هستیم وقتی دوستان مون درگیر کارهای خسته کننده هستن، با وجود اینکه نزدیک شدن بهشون شاید سخت باشه یا ممکن باشه دست رد به سینه مون بخوره بازم به فکرشون باشیم و سعی کنیم دلگرمی جمع دوستان مون باشیم؟ ✨
بنگتن فقط روی استیج و با موفقیت های جهانی شون الگوی ما نیستن. در تمام اتفاقات کوچیک، محبت ها و دوستی هاشون کلی چیز هست که می‌تونیم ازشون یادبگیریم.

•. #BlueOne 🎐 | @Army_Area .•

من خیلی سعی می‌کنم اینجوری باشم. واقعا خیلی اما با یه عده بعد از ۱۰ دفعه تلاش و جواب رد شنیدن آدم واقعا حس می‌کنه آویزونه... با اینکه طرف دلیلش موجه به نظر میاد اما بعد چندبار تلاش واقعا آدم معذب میشه و توقع داره طرف خودش شرایطش جور شد بگه... 🥺😕

امروز یه بسته داشتم که اینجوری مهروموم شده بود به دستم رسید. بذارید خط سوپرایزش رد بشه میگم توش چی بود و از کجا اومد.

وقتی به دور خودم نگاه می‌کنم و می‌بینم تمام دوستام از خودم کوچیکترن یه حس عجیبی میگیرم... هیچوقت بر اساس سن آدم های اطرافم رو انتخاب نکردم ولی معمولاً با کوچیکتر ها راحت تر بودم چون بزرگتر ها برام زیادی جدی بودن یا حس میکردم نمیتونم راحت باشم باهاشون و با اینکه از بچگی بهم میگفتن، تو از سنت بیشتر میفهمی یا ... اصلا این رو افتخار نمی‌دیدم که تو جمع بزرگا بشینم یا سرک بکشم تو حرف های بزرگتر ها...
بعد نگاه می‌کنم که همه ی اون آدم های کم سن و سالی که باهاشون دوستم اکثراً دوست های بزرگتر از خودشون دارن یا به عنوان بزرگتر خیلی احترام دارن بین کوچیکتر ها شون...

اما من روی یه مرز عجیب تنها وایستادم. نه برای کسی بزرگتر به حساب میام که بهم احترام بذاره یا نظرم رو تو کاری بخواد به عنوان مشورت... نه برخلاف رفتارم، یه کوچیکتر به حساب میام که کسی بخواد هوام رو داشته باشه یا باهام کیوت رفتار کنه...

حس می‌کنم یجایی از قطار پیاده شدم که سوار هواپیما بشم ولی ازش جا موندم و حالا تاکسی هم رد نمیشه 😅😁

من وقتی دیگران برای اومدن پی.ویم شک دارن: نه بابا بیا راحت باش 😍🌸

خودم وقتی میخوام پی.وی کسی برم: اگه حوصله نداشته باشه چی؟ اگه پیش خودش بگه «باز این اومد» چی؟ اگه مزاحمش باشم چی...

¶ We're all living in pain. Some of us are just masochists...

از مشکلات رایج XSFJ ها میتونم به این اشاره کنم که ( حداقل برای من که رایجه)
چون خودمون یادمون میمونه بقیه چی دوست داشتن یا دارن، وقتی کسی ازم می‌پرسه « چطوری میتونم سرحال بیارمت» بدتر عصبانی میشم چون توی ذهنم اینطوری ام که «۷ ماه و ۲۴ روز پیش بهت گفتم چی دوست دارم! اگه میخواستی انجامش بدی می‌دونستی چیکار باید بکنی ۷ ماه هم وقت داشتی!»
یعنی عملا غرورم اجازه نمیده دوباره ازش اسم ببرم و توقع دارم طرف همون‌طور که من علایقش یادم میمونه، اونم حداقل یکی دوتا از علایقم رو یادش باشه برای مواقع اون چنینی...

غر های تایپ شده به « چشم دکمه‌ای» ورژن غر منتقل شد. 🌼✅
فقط بگم حالم یجوریه که دلم میخواد همینجوری بشینم تو اتوبوس تا ایستگاه آخر برم...

دیروز اومدم چند تا عکس براتون بگیرم انقدر جلوی خونه های خوشگل ماشین پارک کرده بودن عملا هیچی از خود خونه ها معلوم نبود ذوقم کور شد :(

اسم مانهوا: «۱۹ روز»

تعداد قسمت های مانهوا: «۳۷۹ قسمت»

و منی که به امید کوتاه بودنش روش کلیک کردم... در اصل خیلی وقت بود قصد خوندنش رو داشتم ولی الان که دیدم طولانیه کلا بی خیال شدم 👩‍🦯

امروز یکم سرم شلوغه ولی شب یه انیمه BL جدید شروع می‌کنم اگر بتونم منتظر معرفی باشید!! پس بیایید کارهامون رو زودتر جلو ببریم 💪😎

{ I'm so used to being used
So I love when you call unexpected
'Cause I hate when the moment's expected }