دلم میخواد مانهوا بخونم اما حوصله ام نمیکشه. یعنی می‌خوام ولی نمی‌خوام :/

یادتونه وقتی «نسیان» تموم شد قول دادم نامه هایی که سوکجین به نامجون تو اون سال‌هایی که ازش جدا افتاده بود براش می‌نوشت، بنویسم براتون؟

نامه‌ی اول آپ شد. اگر داستان رو نمی‌دونید و حوصله ندارید ۲ جلد کتاب رو بخونید، فقط بدونید که بنگتن تو اون داستان از نوجووانی باهم دوست بودن، طی اتفاقاتی سوکجین بخاطر اینکه خانواده ش قتل عام شده بودن، مخفیانه و بدون اینکه هویتش مشخص باشه داشت به زندگیش ادامه میداد که یکی از تحقیقات نامجون غیر مستقیم باعث شد هویتش لو بره و جاش رو پیدا کنن... و اینجوری شد که سوکجین توسط اون آدم ها گروگان گرفته شد. به دلایلی که توضیحش‌ طولانیه، اون آدم ها مجبور بودن جین رو زنده نگه دارن برای مدتی و جین تو اون مدت، زمانش رو با نامه نوشتن به نامجون می‌گذروند...
داستان جلد اول بیشتر اکسو داره برای همین شک دارم حوصله تون بکشه بخونید... اما اگر خواستید تو واتپد به این ترتیب بخونید:

People who don't exist
کسانی که وجود ندارند

Oblivion
نسیان

و نامه ها در پایان داستان «نسیان» گذاشته میشن از این به بعد. زمان زیادی از وقتی که میخواستم این نامه ها رو بنویسم گذشته پس فقط میتونم امیدوار باشم که عمق حس بین جین و نامجونش، پابرجا باشه...

شما هم حس می‌کنید دنیا داره سریع تر از اونی که بتونید باهاش هماهنگ بشید حرکت می‌کنه؟

همین الان داشتم راجع بهش توی دفتر خاطراتم می‌نوشتم...

من واقعا حس می‌کنم جا موندم از مسیر و دیگه نمیرسم بهش، مثل آرمی ای که الان آرمی بشه و هرگز نمیتونه برنامه های بنگتن رو تموم کنه دیگه 😅

دنیایی که تامی توش تقریبا 40 سالش شده دیگه به دردنمیخوره

#bapo 🐨

چقدر من ایشون رو با ادم لمبرت می شیپیدم 😭❤️🥺

دنیا پر از قاضی هستش ولی...
کسانی که خودشون رو بهترین و درستکار ترین آدم ها می‌دونن اما کوچکترین چیزی که با سلیقه شون هماهنگی نداشته باشه، به فضاحت میکشن...

چقدر حرف های فاز دار میزنم 😐

🔮کدوم یکی از شخصیت های اسطوره ای به تایپ شما نزدیک هستن؟🔮

🐈#ISFJ [ بخش اول ]
فریگ، فریگا یا فریا یکی از خدایان اصلی و قدرتمند اسکاندیناویه که سالها توسط مردم شمال اروپا پرستیده میشده. فریگ همسر اودین، قدرتمند ترین خدای اسکاندیناوی هست و خودش خدای ازدواج و خانواده، مادر، هنر، عزاداری، شجاعت و گربه ها بوده. معروف ترین داستانی که از فریگ گفته میشده داستان تولد و مرگ پسرش بالدره، در این داستان فریگ توی جهان سفر میکنه و از سنگ و خاک و چوب و به طور خلاصه هرچیزی که توی نه قلمرو وجود داره قسم میگیره که هرگز به بالدر اسیب نزنن. وقتی همه قسم ها گرفته میشه بالدر بدنیا میاد ولی لوکی، خدای شرارت و برادر اودین که دوست داره سر به سر خدایان بذاره راهی برای کشتنش پیدا میکنه. فریگ فراموش کرده بوده از یک گیاه قسم بگیره، گیاهی که داروی بالدر بوده، لوکی دارتی از گیاه میسازه و به سراغ هودر میره، خدای کور زمستان و فرزند دیگه فریگ و اودین، لوکی سر کمان رو به سمت بالدر میگیره و هودر رو ترغیب میکنه تا تیر رو رها کنه، بالدر کشته میشه و فریگ تا مدت ها عزادار پسرش باقی میمونه.
◈➜ [ #ykhi ] 🐍࿐
══════════════
◈➜ [ @FARSIMBTI ] 💠࿐

من از کل ماجرا فقط "گربه" رو میبینم. 🐱

یک مدل Lowpoly خفن پیدا کردم، شاید امروز درستش کنم بذارم برگاتون بریزه! 🥳 خیلی خفنهههه

ولی Promised Neverland رو در قالب انیمه، دقیقا همونجوری ساختن که من وقتی حوصله ام نمیکشه یکی از فیکشن هام رو جوری که تو ذهنم ساختم (مانگاش) تموم کنم و میشینم در قالب یک قسمت، مثل فیلم سینمایی تعریفش میکنم که فقط تموم بشه بره. تغییرات ظاهر شخصیت ها هم اینجوری بود که (مثلا) 5 سال یا هر چقدر گذشته اما اینا فقط قد شون بلند شده. حتی موهاشون هم تغییر نکرده چه برسه به لباس ها 🥶

•| #WatchWithMe

پلانش رو تموم کردم مکس هنگ کرد. 😪 و من که Hold نزده بودم... خداروشکر مکس Auto backup داره حالا! 😓

بیاد پارسال همین روزا، یکم LowPoly کار کردم 🌱💓

•| #Motivated #JustDoIt

مامانم داره سیب زمینی سرخ می‌کنه و من از ورود به آشپزخونه میترسم، دلم ناخنک زدن می‌خواد 😭

کاش نکنن... 😒 حس خوبی ندارم به این حرکات. انیمه باید انیمه بمونه...

من کلا خیلی آدمی ام که انگیزه لازمم. مثلا شده از یه انیمه خوشم بیاد کلی تیزر و اینا ازش ببینم اینستا ولی حسش نباشه برم دانلود کنم ببینم تا اینکه یکی که اطرافمه ازش تعریف کنه، مثل Stranger by the beach که هی میخواستم ببینم ولی تا پرواز در موردش صحبت کرد فرداش رفتم دیدم. یا همین Sk8 the infinity که اسکرین شات هاش گوشیمو پر کرده بودن اما تا دیشب آیلار در موردش حرف زد، مصمم شدم رفتم دانلود 😁

•| #WatchWithMe

دم صبح خواب می‌دیدم که داریم میریم جایی که باید براش هواپیما سوار شیم، یه جمعی بودیم که یادم نیست ولی حس می‌کنم مامانم بین شون بود... بعد من یه تیکه از لباس هام رو نپوشیده بودم گفتم تا نوبت پرواز ما بشه میرم می‌پوشم میام اما وقتی رفتم خونه ( که شبیه خونه شهرستان مون بود) یه لباس پوشیدم که حالم ازش بهم میخورد به حدی که شال ش رو تو واقعیت انداختم دور...🙌👎
بعد خواهرم گفت همراهت میام تا فرودگاه و من هی تو شک بودم که تا اون داره لباس میپوشه من حداقل شالم رو عوض کنم اما نمی‌خواستم بیش از این کسانی که فرودگاه بودن رو معطل کنم.
حالا اونا هم زنگ نمی‌زدن بگن کجایی، برای همین خیالم راحت بود که شاید پرواز تاخیر داره وگرنه مامان ۳۰۰ بار تا الان زنگ زده بود. اصلا از همین استرس تماس مامان بود که حس می‌کنم مامان هم تو خواب بود 😂😅
خلاصه خیر باشه، با حس اینکه باید برم سرکار و هنوز شیرینی ها رو شکلات مال نکردم بیدار شدم و خلاص از استرس. ✌️
الانم دیگه باید حاضر بشم برم. شما هم بلند شید که از این شنبه بهتر برای شروع برنامه هاتون پیدا نمی‌کنید! 😽

Remember me in a simple way, not what I did or said
When I think of you now, I just think of the day we met
Don't forget me, like I didn't care
Yeah, I stole from myself just to make you complete
I don't think you have the patience
I don't think you know the difference
(Flux, flux)
And I don't want cute imitations
I know you wanted to save me
And I'm still in love with the idea of loving you
It's a state of flux, but it's not enough
And I'm still in love with the idea of loving you
It's a state of flux, I just keep holding on

[ #Music 🛹 ]