-هرکسی تو زندگیش یه میا🐱 نیاز داره-
یه میا همینقدر رنگی رنگی😊
#🪁

راستش توصیف سختیه اما تا وقتی یه سری آدم ها هستن آدم سختی ها رو دوام میاره. این بادبادک سرگردان من، جز همون آدم هاست...

امروز پر حرف شدم اول صبحی اما اینُ باید می‌گفتم...

چطوریه که یه عده فکر میکنن باید مرز تعیین کنن برای فندوم ها؟

مثلاً میگن:

تویی که محصولات شون رو میخری فن بهتری هستی تا کسی که نمی‌خره.

یا کسی که وقت یا دانش استریم کردن رو نداره واقعاً نباید اسم خودش رو بذاره فن...

گاهی حتی فکر میکنن اگه بعضی اتفاقات فندوم رو ندونی نمیتونی اسم خودت رو طرفدار بذاری...

یا مثلاً قضاوت شون از شدت عشق و طرفداری تو اینه که تاریخ تولد همه ی پسرا/دخترای گروهی که استن می‌کنی حفظ باشی.


واقعاً اگه این چیزا نماد طرفدار بودن باشه من ۹۰٪ طرفدار بدی هستم. . . نه که دلم نخواد اما صرفا من نمیتونم حالا که سرکار نمیرم توقع داشته باشم سالی چند میلیون خرج آلبوم و وسایلی کنم که شاید حتی نتونم آزادانه ازشون استفاده کنم.

من نمیتونم همیشه نتم رو صرف استریم کردن کنم چون افراد دیگه ای هم توی خونه از نت استفاده میکنن...

یا اونقدر سرم شلوغه که فقط میتونم سطحی مطالب رو پیگیری کنم... و مثلا مشکات کسیه که اگر خبری رو از دست بدم میرم ازش میپرسم. همه چنین امکانی رو ندارن...

من تاریخ تولد دوست هام رو توی ربات تلگرام ثبت کردم که بهم یادآوری کنه، کارهای خودم رو پنجاه جا باید بنویسم تا یادم نره. اینکه تاریخ تولد های پسرا یا ... یادم نمونه گناه نیست...

و خیلی مسائل دیگه که نماد «فن بودن» شده اما میتونه هم نماد نباشه.

اینا رو نگفتم که نشون بدم طرفدار میتونن بی خیال باشن. نه واقعاً. . . یه طرفدار خوب با تمام توانش پیگیره اما نباید با چنین چیز هایی قضاوت کنیم. شرایط آدم ها یکسان نیست. پس تا دیدی یکی مثلا استریم نمی‌کنه نگو چه بده. فکر کن شاید تا اگه نت یا وقت تو رو داشت استریم می‌کرد خیلی بهتر از تو... مثلاً.

اکثر این رفتار ها نماد خودخواهی هستن. نه طرفداری... یه کوچولو بهشون فکر کنیم. ما تعیین کننده ی عیار طرفداری کسی نیستیم.
حالا چه خودمون قبول داشته باشیم چه نه.

یه بخش « چطوریه که ... » باید اضافه کنم به چنل 😂😂

یکم دیر ولی یادش افتاد. 3 دی مکسم اصلا باز نمیشه

امروز اینجوریم که اگه با مشت و لگد بیفتن به جونم انگیزه ندارم از خودم دفاع کنم. بله‌.

و من ۳ ساعت پیش این فرصت طلایی رو تو بی خبری از دست دادم...

یاد بچگیام افتادم که بخاطر اینکه انیمیشن داستان اسباب بازی ها رو دیده بودم به عروسکام مشکوک شده بودم که جون دارن، میرفتم بیرون از اتاق و یواشکی از لای در نگاهشون میکردم ببینم کاری میکنن یا نه
چه دورانی داشتما😂🤦🏻‍♀
*زیر چشمی عروسک های بالای کمدش را میپاید*

این چیزیه که من به عنوان فرد خلاق می پسندم واقعا


هیچوقت دست از احتیاط برندار بالاخره یه روز لو میرن😈

آخر این نت ساعتی نامحدود رو گرفتم چیزایی که بی تی اس منتشر کردن دانلود کنم دیگه...

خب خب خب، ای هفته از شنبه، جزو هدر رفته ترین هفته های سال ۹۹ بود برام.

قصد دارم تا شب یکم کارهام مرتب کنم و جای بهونه باقی نذارم تا از جمعه مثل ربات فقط کار کنم! البته شاید مهمون بیاد برامون امیدوارم که بیاد جمعه دعوتش کردم ولی جواب قطعی نداده که میان یا نه... در نتیجه نمی‌دونم امیدم رو بالا ببرم یا نه...

خوب شد! البته به جای ۱ کیلو ۱ کاسه درست کردم که تست کنم. شما هم یهو زیاد درست نکنید این چیزا رو. اول تست کنید

https://t.me/TosieHayeMan/88557

•| #EatWithMe

وقتی میگیم خانومِ میا🐱 کارمند بیگ هیته منظورمون درست همچین چیزیه! که بیگ هیت (زوم) کرده توی ساخت MV انیمیشنی، بیرونم نمیکشه...

#PinkOo 🦩

* انگیزه ی 100 برابر گرفتن*

یه سوال

اینایی که این دو روز در مورد ویندوز و مشکلات روزمره ام گذاشتم خوندید یا منتظر بودید ساکت شم زودتر
می‌خوام پاک کنم ولی کنجکاو بودم

@MiaStory_Bot

چشمام داره می افته تو گوشی...

محاله من گوشی رو زمین بذارم، صبح یکی ۱ دقیقه بعدش پیام نداده باشه « می‌دونم که الان حتماً خواب ۷ پادشاه رو دیدی و....»
لعنتی هااااا 😂😅😭

متنفرم از اینکه جهل = آرامش عه...

تا ندونی حرص نمیخوری
تا ندونی دلخور نمیشی
تا ندونی توقع نمیکنی
تا ندونی ازت توقع نمیکنن
تا ندونی دنیا برات شبیه زمین بازیه و تو اون بچه ای هستی که متوجه نیست «فقط ۱۰ دقیقه دیگه» یعنی خیلی نزدیک...

- 🐱

امروز اتاقم رو جمع می‌کنم، دوش میگیرم، برای درست کردن نت میرم بیرون و وقتی برگشتم فقطططط به درسم میرسم و تمام.
تمام وجودم داره عربده می‌کشه که خون آبی و دوشاتی نامجینم رو بنویسم ولی واقعاً یه جایی باید ول گشتن رو تموم کنم.

مخصوصاً اگه دلم می‌خواد واقعا یه روز با یه چیزی شبیه MV جدیده ی بنگتن تو مسابقات شرکت کنم... 💪

با توجه به تعریف زندگی مشکات در این لحظه من خیلی خوش شانسم که cousin هایی به خوبی مریم و حدیث داشتم و دارم...

تا نیم ساعت دیگه میخوام اون مطلب که خواسته بودید حسم رو موقع نوشتن فیکشن بگم آماده کنم.

تا حالا کلی چیز باهم یادگرفتیم. از درآمد های اینترنتی و راهنمای خواب و بیدار موندن... تا ساخت ربات و کلی غذا گرفته، تا مسائل اخلاقی که می پسندیدم باهاتون در موردش حزف بزنم... و حتی آموزش نگارش صحیح و کلی چیزای دیگه که الان یادم نمیاد...

اگر چیزی توی ذهن تون هست که می‌خوایید براتون بگم تو ربات پیام بدید:

@MiaStory_Bot