راستی بالاخره تست آرکی تایپ رو دادم 😁
بالاترین درصد هامم برای «هفائستوس» و «آرتمیس» بود. گفته بود اونایی که زیر ۴۰٪ بزنی، سرکوب شده ان درونت، حال آنکه کلا درصد زیر ۵۴٪ اصلا نداشتم ولی دوتایی اولی به ترتیب ۹۲ ٪ و ۷۶٪ بودن که تا بررسی کنونی، مناسب و درست بنظر میاد ✨🌱

احتمالا یکی از بزرگ‌ترین ظلم‌هایی که میشه به یکی [مخصوصاً با سن کم] داشت، اینه که وقتی در مورد چیزی یا کاری میگه نه، بهش اصرار کنید که جوابش رو به آره تغییر بده. چون احتمالش هست تمام جراتش رو برای همون «نه» اول گذاشته باشه و حالا هم نمیتونه «نه» بگه، هم دیگه جراتی برای انجام اون کاری که بهش مجبورش کردید داره...
تمام مدت از اون کار حس بدی داره، ممکنه توش خوب نباشه چون از سر علاقه اونجا نیست. این می‌تونه بهش حس ناکافی بودن و کمبود بده چون با بقیه مقایسه میشه و در نهایت هم حال رو از دست میده هم آینده 📌

امشب باید خیلی خودمو کنترل کنم از چنل یه عده لفت ندم که دوستیم باهاشون حفظ بشه و این کار داره هی سخت تر میشه ✨

در کنار پلی لیست #Battle باید یه پلی لیست هم برای زمان های حال نه چندان خوش، غمگین و اضطراب بزنم، پیشنهاد های خودتون رو بفرستید. تا الان چون بیشتر حس‌های نه چندان مثبت مد نظرمه، بنظر خودم
•| #Overwhelmed
خوب باشه. چی فکر می‌کنید؟

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
سلام میا
اول بگم خیلی خیلی خوشحالم‌که دوباره فعالیتت رو شروع کردی واقعا و عمیقا خوشحالم با اینکه شناخت انچنانی ندارم ازت اما کلا وایبت رو دوست دارم و اینکه وقتی هر حسی داری همونطوری بروزش میدی.
دوم اینکه یه سوال دارم که ممنون میشم اگر کمک کنی
https://t.me/ButtonEyed/10628
تویی که هم شاغلی هم کارای متفرقه داری چجوری وقت میکنی برای زبان هم مطالعه داشته باشی؟ من فکر میکنم خیلی تک بعدی ام و نمیتونم چند تا‌ کارو باهم‌ انجام بدم‌مخصوصا وقتی که اعصابمم اصلا اروم‌نیست و از همه طرف کلی فکر و خیال و داستان دارم. الان یک قرنه همچنان زبان انگلیسیم همونطوری تو یه سطح مونده و من هیچ کاری نمیتونم براش بکنم، ممنون میشم کمک‌کنی مخصوصا که خودت خستگی بعد از ساعت کاری رو میدونی همینطور اون حال بدی که خانواده میده به آدم( منم به شکلی متفاوت دچارشم و خب اینکه تو ازش حرف میزنی خیلی جسارت میخواد)

سلام خوشحالم اینطوریه در نظرت. می‌دونم شبیه خیلی از روزانه نویسی های دیگه نیست. همسن خیلی‌هاتون نیستم و حرف هام شریک دغدغه‌هاتون شاید نباشه اما سعی می‌کنم حرف هام از هرچی که هست تا حد ممکن واقعی باشه.
در مورد بخش دوم حرفت، ببین من زیاد نمی‌رسم بخونم اتفاقا... بعد از اینکه مقابله با ADHD رو جدی‌تر گرفتم بود که شرایط یکم بهتر شد اما اونم فقط در یک صورت. اینکه خونه نباشم... و چون به دلایل زیادی کتابخونه رفتن برام انقدری که باید اوکی نبود، تو تعطیلی‌ها و گاهی حتی جمعه‌ها می‌رفتم اداره درس می‌خوندم. روز های مفیدی داشتم واقعاً. جدی تازه بعد از ماه‌ها داشتم می‌فهمیدم چی دارم میخونم... و الان که چند هفته س نمی‌رسم برم، حتی یک کلمه هم نخوندم و این داره روی کل روند درمانم اثر بدی می‌ذاره... اما در کل توی چنل در مورد راه‌های تمرکز و اینا یه مدت خیلی تو چنل صحبت می‌کردیم پس شاید این پست کمکت کنه.
در آخر نمی‌خوام بگم هرکی نمیتونه تمرکز کنه باید دارو مصرف کنه... اتفاقا اگر بجای چندتا کار بتونی روی یک کار خوب تمرکز کنی خیلی بهترم هست. فقط باید قلق خودت رو پیدا کنی. من بعد از ۳۰ سال تازه فهمیدم جایی که مادرم باشه هیچکار مفیدی نمیتونم کنم :»

نمی‌دونم، حس می‌کنم دایره‌ای که دور خودم کشیده بودم تنگ‌تر و تنگ‌تر شده تا حدی که خودمم زورکی توش جا شدم 🤷‍♀

Kaveh things•••

•| #MyGames

انقدر حرف دارم و حرفم نمیاد هر لحظه ممکنه یه کار احمقانه بزرگی اختراع کنم و انجام بدم که هیچی دیگه در برابرش اهمیت نداشته باشه ✨🪄

اینا هم باحال بود، اگه من یه روزی قرار بود به یه convention یا comicon برم اینا رو استفاده می‌کردم:
• Ask before hugs
• Uppies
• Overwhelmed easily
• Roleplay Okay
• Prone to Sensory overload
و شاید
• Hard of hearing
گوشم سنگین نیست ولی پرده گوشم ضخیمه و گاهی سخت میشنوم بعضی صداها رو 🥲✨
اگر مورد
• Don't photograph
هم داشتن ۱۰ تا ازش می‌خریدم می‌زدم همه جهت هام 🌱

Eminem's Golden Advice for Life

•| #WatchWithMe

از دوست نداشتن خونه خسته شدم، سرکار هم بخاطر استرس سوتی میدم برام دردسر میشه گاهی {مثل امروز و کلیپی که دوجا نوشته هاش وسط نیافتاده بود} روزایی اینطوری که هیچ جایی امن نیست خیلی ترسناک و دلگیر میشن 🌱
حداقل دوستم رو دیدم یکم روزم روشن شد 🦋

پس بالاخره کِی میتونم خودم باشم؟

می‌خواستم فردا برم دفتر درس بخونم ولی چون نصف روز جایی کار دارم شاید نشه... 🥲 حوصله بحث کردن با مامان در موردش رو ندارم و بدم میاد تازه ۱۲ برسم اونجا چون صبحش پیش دوستمم... اما از طرفی استاد چینیم گفت اگه اینطوری که اون دو هفته درس خونده بودی درس بخونی کتاب رو برات تموم می‌کنم. کتاب ۱۲ درسه و الان درس ۶ هستیم، و کلا ۱۶ جلسه از کلاسم مونده که تو ۸ هفته تموم میشه...

سه ثانیه نشد برنامه صبح فردا کنسل شد-

کم کم دارم به این نتیجه میرسم روزانه نویسی خیلی هم ایده‌ی خوبی نیست.‌ اوایل به چشم یه دفترخاطرات یا اسکرپ‌بوک آنلاین بهش نگاه می‌کردم اما امروز ناگهان حس کردم دفتر خاطرات این‌قدر خاطرات یا حس های سنگین هم اگه توش باشه میشه آتیشش زد ولی چنل، موندگاره، ثبت شده و انرژی دریافت می‌کنه و انرژی میده... الان یکم 🍂🍁