بچه که بودم خیلی به این فکر می کردم کاش یه قرصی بود، می‌خوردی، یه مهارتی رو یاد می گرفتی. حالا زبان، نقاشی و...
الانم همونم. بجای اینکه تلاش کنم، دلم میخواد یه قرصی بود می‌خوردم؛ درست می‌شدم، هم سرحال می‌شدم. هم تمرکزم درست می‌شد، هم خوش اخلاق می‌شدم، هم درک اجتماعی و بی حوصلگیم درست می‌شد...

گاهی وقتا کاری می‌کنه حس کنم یه بچه‌ی کوچیکم. نه چندان از لحاظ منفی... بیشتر بخاطر اینکه حس می‌کنم یکی مراقبمه. انگار بالاخره می‌تونم به خودم اجازه‌ی لوس بودن بدم. بالاخره یکی هست وقتی بهونه‌گیری می‌کنم و با وجود خستگی نمی‌خوابم، آرومم کنه برای خوابیدن... یا وقتی اذیت می‌کنم درک کنه حتما یه مشکلی هست که باید رفع بشه.
ولی همزمان چون اینطوری امنیت دارم پیشش، توقعاتی که یاد گرفتم از بقیه نداشته باشم، خودشون رو نشون میدن. مثلا وقتی سین میزنه و جواب نمیده می‌تونم خودمو بگیرم براش... قبلا هرچقدرم اینطوری اذیت می‌شدم نمی‌تونستم نشون بدم چون می‌ترسیدم با نشون دادن ناراحتیم آدم های دیگه ام خودشون رو بگیرن اونوقت درحالی که ناراحتم، باید منت کشی هم بکنم. خیلی برام ترسناک بود و رو اعتماد به نفسم تاثیرات خیلی بدی گذاشته بود این ترس ولی با زنبق یخی، نه. خودش رو نگرفت. توضیح داد. حتی باعث نشد حس کنم بابتش آدم بدی ام. فقط ازم خواست در این جور مواقع یکم بیشتر (زمان معین) صبر کنم.
🌱 البته هنوزم جا دارم برای آروم گرفتن. اینکه حس نکنم هربار خطایی می‌کنم جایگاهم پیشش خراب شده و دیگه من رو مثل قبل نمی‌بینه. اینکه حس نکنم اگر چیزی رو بلد نیستم می‌خواد بابتش مسخره‌ام کنه و دوست داشتنش بهم کاهش پیدا کرده... واقعا سخته پیش فرض توی ذهنم محکم بمونن و بازم مجبوره بهم یادآوری کنه... و از اینکه دارم اینطوری بهش یه زحمت اضافه میدم ناراحت می‌شم ولی خب نمی‌ذاره زیاد تو اون حال بمونم.‌🥲✨

•| #MyFrozenLily

دو هفته قبل از عید؛ که همه چی پیچیده شده بود تو هم و بعد از هر نفس کشیدن باید چک می کردم زنده باشم، انقدر مود نوشتنم بالا بود، شب ها خوابم نمی برد از شدت نیاز به نوشتن... الان که دکمه ی نصف چیزایی که وقت و فکرم رو پر می کرد زدم، میشینم زل میزنم به در و دیوار و حتی به نوشتن فکر هم که میکنم یه حال بدی میگیرم که دوست دارم هر چی قبلا نوشتم (از فیک گنشینیم) طوری پاک کنم که قابل ریکاوری هم نباشه :)))))

چرا بعضی وقتا فکرهای خوب، نتایج خوبی نمیدن بنظرتون؟
من یه فکری دارم که البته اورجینال مال خودم نیست... ولی تا حدود زیادی فکر میکنم می‌تونه دلیل این باشه که چرا بعضی وقت‌ها وقتی می‌خواییم خوب باشیم نتایج خوبی نمی‌گیریم. البته نه همیشه.

دوران هنرستان که باید کارورزی انجام می‌دادیم، به هنرستان ما نقاشی و طرح زدن دبستان‌های سمت خیابون جمهوری افتاد. تجربه جالبی بود. از طرح‌های منم ۲ تاش منتخب شد هرچند وسط کارورزی یه مسافرت پیش اومد که مجبور شدم نصفه بذارمش و بعد که برگشتم، جور دیگه ساعت‌هام رو پر کنم.
این پویش زیرنظر بسیج بود و دوتا خانم که همراه ما بودن طرح هامون رو بررسی و تایید کنن گاهی خیلی حرف های خوبی میزدن. مثلا راز فال ورق، یوستین گُردر رو یکی از اونا بهم معرفی کرد که واقعاً کتاب خوبی بود برای خوندن در اون سن... و یکی دیگه شون، یه مسأله‌ای رو بیان کرد که سال‌هاست باورهای من رو بهم ریخته. ✨
مخصوصاً به عنوان فردی با تایپ شخصیتیِ خود فدا کننده برای راحتی دیگران 😅
تئوری ایشون این بود که آدم‌های معمولی، حتی مهربون‌ترین شون باز هم خودخواه هستن. یعنی حتی کسی که میره مناطق محروم، از راحتیش می‌زنه یا می‌ره به زلزله زده ها کمک می‌کنه...‌ اون ته دلش، بازم اون کار رو انجام میده که وجدانش راحت باشه. یعنی نفس انسان‌دوستی داره ولی اون کار یجایی از دلش، برای آروم کردن خودش انجام میشه. 🌱
بازم میگم، این همیشه و همه‌جا نیست.‌ آدم‌های فداکار واقعی و از جان گذشته وجود دارن اما بیشتر ما، حال خوب به دیگران هدیه می‌کنیم که خودمون خوب باشیم... این می‌تونه مثلاااا نمونه اش این باشه که بعضی وقت ها با نیت خوب دیگران رو گس لایت می‌کنیم. مثلا بخاطر اینکه دیر کردن، از دست شون ناراحت شدیم ولی وقتی عذر خواهی می‌کنن، حالا یا چون عذرخواهی شنیدن معذب مون میکنه، یا چون نمی‌خواییم طرف خیلی عذاب وجدان بگیره، بهش میگیم نه بابا اصلا ناراحت نشده بودم.
بعد اون فرد گیج میشه. چون سیگنال های ناراحتی رو دریافت کرده ولی الان دارن بهش میگن اشتباه فکر کرده. 👀
یعنی در واقع با نیت دعوا نشدن، ناراحتی نشدن و... داریم به بخش دیگه ای از ماجرا که حالا اعتماد باشه یا شرایط روحی طرف مقابل ضربه وارد می‌کنیم.

بحث نتیجه‌ی اخلاقی خاصی نداره. فقط یه سری چیز بود که می‌تونید بهشون فکر کنید. 🪭

•| #Mia 🐱

وقتی تصمیم میگیری ازش (هر آنچه دهنت رو مشغول کرده که چندان مثبت نیست) صحبت نکنی برای یه مدت قوی میشی. جدی کار میکنه. اما امان از این که اگه کسی در موردش ازت بپرسه... هم خوبه، چون شاید ته دلت می خواستی کسی براش مهم باشه. هم بده چون هرچی اون اولش توهم قوی بودن زدی، اینجا اگر حرف بزنی سوخت میشه و تازه ممکنه بدتر هم بشه چون حس میکنی ضعف گنده نشون دادی. اگرم حرفی نزنی، میترسی دیگه نپرسه کسی و...

I guess I like his ending better than the main characters...
Well, not ending
Since this comic doesn't seem to end, ever...

•| #ReadWithMe | Our Omega leadernim

Express your art...

•| #MyMood

🔒 A whisper message to storyteller\_mia, Only he/she can open it.

02:20 🩵

نوشیدنی‌های انرژی‌زا رو می‌تونم جایگزین قهوه کنم؟ می‌دونم همون اثر رو احتمالا نده ولی واقعا قلبم دیگه کشش کافئین نداره. حداقل نه هر روز و به این میزان...

حس می‌کنم تو یک‌سال ظرفیت کافئین ۵۰ سالم رو مصرف کردم. کاملاً از کار میندازتم...

🔒 A whisper message to storyteller\_mia, Only he/she can open it.

وقتایی هست که فکر میکنم اینجا رو پاک کنم یا مثلا جز کسانی که میشناسم شون، بقیه رو ریمو کنم... ولی بعد فکر می کنم وقتایی که یه سوالی پیش میاد اینجا میپرسم کمکم می کنید دیگه... بعد روزهایی مثل این، هیچکس جوابی نمیده بجز یکی دو نفر از همون آشنایان...

نه اینکه بگم وظیفه تونه بدونید جواب همه سوالات رو یا کمک کنیدا! فقط میمونم دقیقا چی باعث میشه اینجا بمونید؟ کنجکاوی؟ خودتونم نمی دونید؟ سرگرمی؟ بیاد قدیم ها؟ 😅

منو برگردونید به دوره‌ای که بی‌تی‌اس Save Me رو تازه منتشر کرده بودن 🤍🎐

•| #BackThen

من که داشتم گنشین می‌زدم و الانم دارم می‌خوابم ولی کاش یه کانال درست حسابی داشتم که چرت نمی‌بافت بهم، صبح بلند می‌شدم تو ۴ - ۵ تا مطلب می‌خوندم خلاصه‌ی اخبار رو. الان صبح پا شدنی باید ۸ میلیون پیام رو بگردی دوتا مطلب معتبر پیدا کنی. 🥱😴

والا، نظر من را‌ بخواهید، سگی که مریض شده و هاری گرفته، یبارم (شما بخوابید صدها بار) گاز گرفته رو، با «تو رو خدا گاز نگیریا» نمی‌شه ازش پناه گرفت و احساس امنیت کرد. دوباره سعی می‌کنه بگیره، بدترم سعی می‌کنه بگیره، دوستاشم میاره. بله مقابله با سگ هار ترسناک است. ولی مقابله نکردن ترسناک‌تر 🌱

اگرم نمی‌خواستید که یا میتونید نخونید یا لفت بدید چون الان کار دارم نمیتونم باهاتون ناشناس بازی کنم. اینم اضافه کنم که دقت کنید اسمش سرزمین های اشغالی هستش. چیزی به اسم «کشور اسراییل» وجود ندارد. 🪭 ما که رفتیم گیم مون رو بزنیم

کافه یا date spot ای می‌شناسید که فضای کوچیک و شخصی ای به آدم بده؟ مثلا میزها داخل کابین یا booth باشه.
طوری که حس نکنی موقع حرف زدن و... هزارن نفر بهت زل زدن؟

*پرسیدن برای یک دوست* ✨🌱

🔒 A whisper message to storyteller\_mia, Only he/she can open it.

پودر اسپرسوی تو دستگاه نرفته مزه ی خاک خیس خورده همراه با سیمان میده. نپرسید چرا میدونم-

ولی کاش درس عبرت بگیرم جدی-

هر روز زندگیم رو جوری زندگی می‌کنم که انگار زندگی بازیه و قراره آخر روز reset کنم از اول بیام 😗