قفسه کتاب
8.09K subscribers
4.3K photos
704 videos
1.83K files
442 links
کتاب یک دنیاست یک زندگیست
کتاب
#بیشتر_بخوانید
#بیشتر_بدانید
#کتاب_زندگیست 📚📚

👈 ادمین قفسه کتاب جهت تبلیغات ، نظرات ، معرفی کتاب
@Mr_Books 👈👈
کد شامد 1-1-297534-61-4-1
Download Telegram
#حکایت_آموزنده

پدری برای پسرش تعریف میکرد که :
گدایی بود که هر روز صبح وقتی از این کافه ی نزدیک دفترم می‌اومدم بیرون جلویم را می‌گرفت.
هر روز یک بیست و پنج سنتی می‌دادم بهش...
هر روز.
منظورم اینه که اون قدر روزمره شده بود که گدائه حتی به خودش زحمت نمی‌داد پول رو طلب کنه. فقط براش یه بیست و پنج سنتی می‌انداختم.
چند روزی مریض شدم و چند هفته ای زدم بیرون و وقتی دوباره به اون جا برگشتم می‌دونی بهم چی گفت؟

پسر: چی گفت پدر؟

می‌گوید: «سه دلار و پنجاه سنت بهم بدهکاری...!»
بعضی از خوبی ها و محبت ها، باعث بدعادتی و سوءاستفاده میشه!

🆑 @BooksCase
1
Ghodrat dar daron mast. Part 6. B (فصل ششم: بگذارید احساساتتان ب..
#کتاب_قدرت_در_درون_ماست👊👊

حتما این کتاب صوتی را گوش کنید چرا که تمرینی برای شناخت خودتون و قدرت هاتون می باشد.

#کتاب_صوتی 9
📚 @BooksCase 👈
دوست‌داشتنت
سحرخيزترين حسِ دنياست
كه صبح‌ها
پيش از باز شدن چشم‌هايم
در من بيدار می‌شود...

صبح بخیر

📚 @BooksCase
#داستان_کوتاه

#احسان_محمدي

شيش تا هم اتاقي بوديم! همه عاشق مريم !!
تازه دانشجو شده بودیم. سبیل های کم رنگمان را تیغ می زدیم و کتیرا می مالیدیم به موهایمان که دلرباتر به نظر برسیم!

خوابگاه مان شکل بهشت بود. از شماتت های مادرانه خبری نبود که «چرا جوراباتون رو پرت کردید پشت در»، نه پدری که شرم کنیم موقع گوش دادن به ترانه های مبتذل آن روزگار.

توی هر اتاق یک ضبط بود با یک بغل کاست. هر کس نوار و خواننده و حتی ترانه خودش را داشت. دوران اصلاحات بود. تازه داشتیم تمرین می کردیم که لازم نیست حتماً همه مثل هم فکر کنیم.
اتاق ما هم در آن فضا، دچار پلورالیسم موسیقی بود. یک آزادی بیان نوپای شهرستانی. یکی کز می کرد گوشه تختش و داریوش گوش می داد:دلم مثل دلت خونه شقایق.

یکی با اندی دم می گرفت دختر ایرونی مثل گُله! یکی سیاوش می خواند:پاکت بی تمبر و تاریخ... یکی از بچه ها هم می رفت توی تراس و با هایده می زد زیر آواز: روز نوروز بچینی گل سرخ بر سرراه نگار فرش كنی... ابی هم طرفدار خودش را داشت:ستاره های سربی فانوسکای خاموش.

دنیا سرخوشانه پیش می رفت. ما بچه های شهرستانی در حال کشف و شهود آزادی های از راه رسیده بودیم. تا اینکه یک نفر مثل ارشمیدس پرید توی اتاق. با کاستی در دست! امید را که داشت: بذار رو سینه ام سرتو... می خواند از داخل ضبط درآورد و صدای دختری پیچید توی اتاق: سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی/آره! بازم منم، همون دیوونه ی همیشگی...
از آن روز به بعد تقریباً به مدت یک ترم دنیا به شکل دیگری درآمد! آخرهای پائیز بود. ترم یک. برف که می بارید چراغ ها را خاموش می کردیم که بخوابیم. بعد یک نفر دستش را دراز می کرد و دکمه پلی ضبط را می زد. شش نفری مان روی همدیگر یک دوست دختر نداشتیم اما وقتی مریم حیدرزاده در آن سکوت برف آلود می خواند: «از وقتی رفتی تو چشام، فقط شده کاسه ی خون/همش یه چشمم به دره، چشم دیگم به آسمون» ما پرپر می شدیم.
خداوکیلی هیچکس در شهرهایمان چشم به راهمان نبود ولی فکر می کردیم حتماً باید یک دماغویی اینطور دلش برایمان تنگ شده و برایمان با همین صدای پرعشوه ی ظریف چیزکی فرستاده باشد.
مریم حیدرزاده، حامد همایون و حمید هیراد و تتلوی روزگار ما نبود اما مثل یک اپیدمی همه را گرفتار کرده بود. فاتح تاکسی ها، اتوبوس های بین شهری، مغازه های کاست فروشی، اتاق های دانشجویی و احتمالاً سربازخانه ها

امروز داشتم فکر می کردم وقتی جوانترها را سرزنش می کنیم که "آخه این چیه تو گوش میدی؟" یادمان بیاید یک زمانی دکلمه های دختری نابینا با ذهنی رنگی و خیالپرداز و عینک آفتابی درشت، داشت بر بادمان می داد!

📚 @BooksCase
حس شگفت‌انگیزی است
به کسی‌که رهایت کرده
دیگر نه نیازی داشته باشی و نه احساسی...

#شیمبورسکا

📚 @BooksCase
#داستان_تاریخی

"فواره چون بلند شود سرنگون شود"

گفته اند که خاندان برمک خاندانی ایرانی بودند که در دربار عباسیان نفوذ فراوان داشتند و تعدادی از آنها وزرای خلفای عباسی بودند.

جعفر برمکی حتی با هارون الرشید دوستی فوق العاده نزدیک داشت

روزی که به باغی رفته بودند هارون هوس سیب کرد و به جعفر گفت برایم سیب بچین

جعفر دور و بر را نگاه کرد و چیزی که بتواند زیر پایش بگذارد و بالا برود پیدا نکرد
هارون گفت بیا پا روی شانه ی من بذار و بالا برو

جعفر این کار را کرد و سیبی چید و با هارون خوردند و خوششان آمد

هارون به باغبان گفت برای پرورش این باغ قشنگ از من چیزی بخواه

باغبان که از برمکیان بود گفت قربان می خواهم که دست خطی به من بدهید که من از خاندان برمک نیستم!!
همه تعجب کردند اما به هر حال هارون این دستخط را به باغبان داد

بعدها هارون از نفوذ برمکیان در حکومتش خیلی ترسید و بر اثر سعایت بعضی از آدمهای حسود دستور قلع و قمع برمکیان را صادر کرد و همه ی آنها را کشتند

زمانی که برای کشتن باغبان رفتند باغبان دستخط خلیفه را نشان داد و گفت من برمکی نیستم

این مسئله به گوش هارون رسید و از باغبان پرسید چطور آن روز چنین چیزی را پیش بینی کردی و این دستخط را از من گرفتی؟

باغبان گفت من در این باغ چیزهای مفیدی یاد گرفته ام از جمله این که می بینم وقتی آبفشان را باز می کنم قطرات آب رو به بالا می روند

و وقتی به اوج خودشان می رسند سقوط می کنند و به زمین میفتند
بنابراین وقتی دیدم جعفر پا روی شانه ی شما گذاشت، متوجه شدم که به نقطه ی اوجش رسیده و دیر نیست که سقوط کند

و وقتی هم چیزی سقوط می کند
هر چه بزرگتر باشد خسارت بیشتری وارد می آورد
و فهمیدم که اگر جعفر سقوط کند
ما را هم با خودش به نابودی می کشاند
بنابر این دستخط گرفتم که برمکی نیستم.

📚 @BooksCase
Badha Khabar Az Taghire Fasl Midahand [www.audiolib.ir]
Written By: Jamal Mirsadeghi
◾️ #کتاب_صوتی 🎙

بادها خبر از تغییر فصل می دهند
(قسمت 33)

نویسنده: #جمال_میر_صادقی

📚 @BooksCase
◾️
#تفکر 💡

اسلامی ترین کشور دنیا کجاست ؟

نتايج تحقيق دكتر حسين عسگری و خانم دكتر شهرزاد رحمان از اساتيد دانشكده علوم تهران با عنوان "كشورهای
اسلامی چقدر اسلامی هستند؟ " خيلی جالب است

متغير های بكار رفته در اين تحقيق در ابعاد حقوق سياسى، اقتصادی و زيست محيطی بر اساس قرآن و سنت پيامبر اسلام بوده است و جمعا ١١٣ شاخص مورد بررسى قرار گرفتند. مثلا در بعد اقتصاد، شاخص سلامت و عدم فساد و ربا و بهره پول و در بعد اجتماعى، شاخص آزادى مدنى، امر به معروف و نهي از منكر، صاحبان قدرت و رعايت حقوق زنان و در بعد زیست محیطی شاخص میزان آلوده کردن محیط زیست، توجه به بهبود کیفیت زندگی و ...

نتیجه:
اسلامی ترين كشور دنيا: رتبه اول"سوئیس" رتبه دوم آلمان، رتبه سوم کشورهای شبه جزیره اسكانديناوی (دانمارک-سوئد-نروژ-فنلاند)
جالب اينكه تا رتبه ٣٧ هيچ كشور اسلامى وجود نداره!! بعد از اون رتبه ٣٨ مالزی اولین کشور اسلامی در این پژوهش است.
و جالب تر از همه اینجاست که کشور ايران از اين جهت دارای رتبه ١٦٣ است!!!!!!!

یعنی مسلمانان در عمل نتوانستند به چیزهایی که ادعا کردند برسند، اما کشورهای غیراسلامی که براساس حاکمیت قانون و اخلاق اداره می شوند، به نتایج خوبی رسیدند.

📚 @BooksCase
Ghodrat dar daron mast. Part 6. C (فصل ششم: بگذارید احساساتتان ب..
#کتاب_قدرت_در_درون_ماست👊👊

حتما این کتاب صوتی را گوش کنید چرا که تمرینی برای شناخت خودتون و قدرت هاتون می باشد.

#کتاب_صوتی 10
📚 @BooksCase 👈
#انرژی_مثبت

شخصیتهایی که همیشه لبخند برلب دارند
ازدیگران به موفقیت نزدیکترند
چون براحتی دلهاراجذب خودشان میکنند👌

👉 @BooksCase 👈
از مخالفت نترسید بادبادک وقتی می تواند بالا برود که با باد مخالف مواجه شود.

به انتخاب #فرشیدخیرآبادی

📚 @BooksCase 📚
معنای شجاعت: بترس وبلرز وبا این همه، گام بردار.

به انتخاب #فرشیدخیرآبادی

📚 @BooksCase 📚
#سخن_شب 🙂


🌟 ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩکی ﺭﺍ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﺮﺩ...!

ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭی ﺳﺎﺣﻞ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎی ﺩﺯﺩ!

ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩی ﮐﻪ ﺻﻴﺪ ﺧﻮبی ﺩﺍﺷﺖ،

ﺭﻭی ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ:ﺩﺭﻳﺎی ﺳﺨﺎﻭتمند!

ﺟﻮﺍنی ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎی ﻗﺎﺗﻞ!

ﭘﻴﺮﻣﺮﺩی ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪی ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ،
ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎی ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ!

ﻣﻮجی ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ شست؛

💫ﺩﺭﻳﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺍﮔﺮﻣﻴﺨﻮﺍهی ﺩﺭﻳﺎ ﺑﺎشی،
ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ.
زیبا فکر کنید.

⚡️شب تون خدایی😴

از کانال ما دیدن فرماییید😊😊👇👇
https://telegram.me/joinchat/BDol8j6i0avlQxfdRQoz3w
#داستان_کوتاه

📚استاد و شاگرد باهوش
👨‍🎓👩‍🎓
 

استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند: آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد: بله او خلق کرد

استاد پرسید: آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟

شاگرد پاسخ داد: بله, آقا

استاد گفت: اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟

استاد پاسخ داد: البته

شاگرد ایستاد و پرسید: استاد, سرما وجود دارد؟

استاد پاسخ داد: این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ 

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند

مرد جوان گفت: در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (۴۶۰- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد. شاگرد ادامه داد: استاد تاریکی وجود دارد؟

استاد پاسخ داد: البته که وجود دارد

شاگرد گفت: دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد.

در آخر مرد جوان از استاد پرسید: آقا، شیطان وجود دارد؟

زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست.

و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید

اگر می خواهید نام این شاگرد تیزهوش را بدانید ادامه ی مطلب را مشاهده نمایید

نام مرد جوان یا آن شاگرد تیز هوش کسی نبود جز ، آلبرت انیشتن!

از کانال ما دیدن فرماییید😊😊👇👇
https://telegram.me/joinchat/BDol8j6i0avlQxfdRQoz3w
دوباره صبح و دنياى دل انگيز
رها كن خواب را از جاى برخيز
دلت را دور كن از درد و از غم
شراب و شور را در هم بياميز

#مهوش_قياسی_نیک

صبح بخیر🌻🌻🌻

📚 @BooksCase
#بریده_ای_از_یک_کتاب

#دیوانه_های_دوست_داشتنی

#جلال_حاجی_زاده

سلمان: این‌قد آهنگش خوبه که آدم دوس داره شکست عشقی بخوره!
قاسم: آدم تا چن‌سالگی باید ادای عاشقی رو دربیاره؟!
سلمان: تا وقتی ادای عاشقی طعمشو از دست نداده.
علی: نسل ما خیلی ادای عاشقی درآورده؛ ما از زمانی که نصف الان سن داشتیم با سیاوش قمیشی و داریوش ادای عاشقی درمی‌آوردیم.
سلمان : حالا خواننده‌ش کیه؟
جلال: تورج‌خان شعبان‌خانی.
سلمان: خیلی خوب می‌خونه. منو یاد سیمین غانم می‌ندازه.
جلال: چون خوب می‌خونه هیفده سال سکوت کرده و چیزی نخونده، مثِ حسین زمان که نه ساله سکوت کرده.
علی: شاید چون پسرخاله سیمین غانمه تو رو یادش می‌ندازه. جفتشون بلدن بغضا رو بارونی کنن.
[گوشی جلال زنگ می‌خورد.]
جلال: بچه‌ها! کلانتره از انقلاب تهران.
علی: بذارش رو آیفون. می‌خوام ببینم کلانتر بعد تهران حالش چطوره!
قاسم: کلانتر! خیلی دوس دارم ببینم وقتی برای اولین‌بار هواپیما سوار شدی چه حالی داشتی!
کلانتر: برگشتم بهت می‌گم. الان یه سؤال حیاتی از جلال دارم.
جلال: جانم، کلانتر!
کلانتر: جلال! چرا بعضیا نگاهشونو از آدم می‌دزدن؟
جلال: شاید می‌خوان دزدیده نشن؛ شایدم نمی‌خوان لو برن، چون پلکا نمی‌ذارن چشما دروغ بگن.
کلانتر: اما بعضیام زل می‌زنن به چشم آدم.
جلال: اونا از دزدیده‌شدن نمی‌ترسن؛ برای همین چشماشونو قاب می‌گیرن.
کلانتر: پس انگار یه جورایی چشما جعبۀ سیاه آدمان.
قاسم: به‌قول تورج «هنوزم چشمای تو مثل شبای پرستاره‌ست.».
سلمان: کلانتر! مواظب باش انقلاب‌زده نشی!

📚 @BooksCase
#کتاب_بخوانیم
#بیشتر_بدانیم

کتاب‌ ها دلداری‌ مان می‌ دهند، آرامش می ‌بخشند، سرشارمان می ‌کنند و رهایمان می‌ کنند.

خوزه مارتی
شاعر سبک رمانتیسم اسپانیا

📚 @BooksCase 📚
Badha Khabar Az Taghire Fasl Midahand [www.audiolib.ir]
Written By: Jamal Mirsadeghi
◾️ #کتاب_صوتی 🎙

بادها خبر از تغییر فصل می دهند
(قسمت 33)

نویسنده: #جمال_میر_صادقی

📚 @BooksCase
◾️
#تفکر 💡

توی کشورهای دیگه ماشینها تو سال پنجم از رده خارج محسوب میشن ...

تو ایران
سال هفتم تازه اقساطش تموم میشه...!!

#فامیل_دور

📚 @BooksCase