قفسه کتاب
8.09K subscribers
4.3K photos
704 videos
1.83K files
442 links
کتاب یک دنیاست یک زندگیست
کتاب
#بیشتر_بخوانید
#بیشتر_بدانید
#کتاب_زندگیست 📚📚

👈 ادمین قفسه کتاب جهت تبلیغات ، نظرات ، معرفی کتاب
@Mr_Books 👈👈
کد شامد 1-1-297534-61-4-1
Download Telegram
Today could be the day you look back at in five, ten, twenty years and say, "Thd decision I made that day is what got me here today."

امروز می‌تونه همون روزی باشه که به پنج، ده یا بیست سال قبل نگاه کنی و بگی، «تصمیمی که اون روز گرفتم چیزی بود که منو به اینجا رسوند.» 🌱

@Bookscase 📚👈
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حرف_هایی_با_دخترم_درباره_اقتصاد
#یانیس_واروفاکیس
مترجم : فرهاد اکبر زاده

حرف هایی با دخترم درباره اقتصاد
نویسنده : یانیس واروفاکیس

#توضیحات_اولیه 📗

واروفاکیس نویسنده کتاب «حرف‌هایی با دخترم درباره اقتصاد» را با این جمله جذاب آغاز می‌کند که «اقتصاد مهم‌تر از آن است که به اقتصاددان‌ها سپرده شود.» و با همین رویکرد شروع به تعریف برخی مفاهیم مطرح در اقتصاد، مثل، پول، نرخ بهره، مازاد و نظایر آن با استفاده از مثال‌های جذاب از سینما و ادبیات می‌کند. همچنین او به بانکداری و نظام اقتصادی نئولیبرالیسم به شدت می‌تازد و بی‌رحمانه آن‌ها را نقد می‌کند. از آن‌جا که او در این کتاب برای بیان مباحث مدنظر خود و برای ساده‌سازی آن‌ها بسیار به ادبیات و سینما ارجاع می‌دهد جذابیت آن به شکل قابل‌توجهی بیشتر شده و برای طیف ۱۵ سال به بالا در هر تحصیلات و شغلی باشند، قابل مطالعه است.

@Bookscase 📘📕📗
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معجزه ها وقتى شروع به
اتفاق افتادن می كنند كه به
همان اندازه که به ترس هایتان
بها و انرژی می دهید،
به روياهاتان نیز انرژى دهید...

@Bookscase 📚👈
قفسه کتاب
#رمان_رئیس_بزرگ #نوشته_حانیه_یعقوبی #1018 نگاه وحشتناک و سرخش را از آن دو نفر گرفت و به چشمهای ترسیده ی دخترک دوخت. به حدی که رنگ به رخسارش نماند. مایوسانه از او نگاه برداشت. رقص تمام شد. دست در دست کارلوس به کناره ی سالن میرفتند که با شنیدن صدای…
#رمان_رئیس_بزرگ

#نوشته_حانیه_یعقوبی

#1019

به یکی از اتاق های خالی رفتند. در را بست و از پشت قفل کرد.
رو به دیاکو که با چهره ای سنگی و اخم آلود به او نگاه میکرد برگشت و مجددا پرسید :
- این دو هفته کجا بو دی ؟....چرا تماس نگرفتی ؟!

سرد جواب داد :

- چرا باید تماس میگرفتم ؟!

از جوابی که شنید خشکش زد. انتظارش را نداشت. قدمی به جلو برداشت و در حالی که به چشمان زمردی او که حالا بیشتر شبیه دو تکه شیشه ی زمردی بود نگاه کرد.

با تعجب پرسید :

- چت شده تو ؟!....تو نبودی میگفتی یه هفته ام نمیتونم ازت دور بمونم ؟!

- هر چی این مدت شنیدی فراموش کن....همش یه بازی بود

صدای سنگین و پروزن او در سرش اکو شد.

" همش یه بازی بود "

بریده بریده با شک پ رسید :

- منظورت چیه ؟!

نگاه برنده و نافذ او که در چشم هایش نشست جواب داد :

- تمام اتفاقاتی که تو این هفت هشت ماه بین مون افتاد....از بار اولی که تو هتل منو دیدی تا قبل از اومدنت به اسپانیا....همش بازی بود

صدایش می لرزید. قلبش دیوانه وار در سینه می کوبید. پلک نمیزد و با چشمانی که دو دو می زدند به دیاکو خیره شد.

بریده بریده گفت :

- دروغ میگی....این.....یه.....شوخی....مسخره اس....اگه منو نمیخواستی......

پوزخند بی رحمانه ای گوشه ی لب دیاکو نشست و گفت :

- اگه نمی خواستمت....جلوی کیت و فرانسچکو.....در نمی اومدم ؟!....کیت با
نقشه و هماهنگی من اومد ایران.....ماجرای حمله ی شمال و اتفاقاتش....همش نقشه من بود....همه ی اون کارا رو کردم....تا اعتمادت و
بدست بیارم....آخرم....

مکث کوتاهی کرد با نگاهش سر تا پای هانا را از نظر گذراند و گفت :

- آخرم.....قلبتو....اگه قلبت مال من نمیشد نمی تونستم نقشه م و......

- خفه شو

با صدای فریاد دلخراش هانا بود که لب فرو بست.ـ

⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️

رمان رئیس بزرگ و چنل رو به دوستانتون معرفی کنید

👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

📚 @Bookscase 📚
رمان_رئیس_بزرگ

#نوشته_حانیه_یعقوبی

#1020

اشک هایش یکی پس از دیگری روی صورتش فرو می ریختند. احساس میکرد خنجری در قلبش فرو
کرده ، راه نفسش را بسته اند.

دیگر توانی برای ایستادن در پاهایش نمانده
بود.

دیاکو که متوجه شد یک قدم به سمتش برداشت اما هانا حتی وقتی درد عمیقی وجودش را متلاشی میکرد غرورش را حفظ کرد و دستش را از دیوار گرفت.

بدون اینکه به او نگاه کند نگاهش را به زمین دوخت.و بی صدا در همان حال
ماند و اشک ریخت. ساکت بود اما صدای شکستن ق لبش را می شنید. مرگ
احساساتش را به چشم می دید. تن بی رمقش را حس میکرد.
نفهمید دیاکو کی اتاق را ترک کرده است، وقتی متوجه نبودنش شد دیگر
نتوانست وانمود کند روی دو زانو افتاد.و خشم و دردی که روی سینه اش
سنگینی میکرد را فریاد زد.
****
هوای داخل ماشین براش سنگین بود مخصوصا با آن لباس های کلاسیک ، که تب همیشگی بدنش را بالاتر میبرد.

با یک حرکت کتش را از تن در آورد.

پاپیون لباسش را باز کرد و به گوشه ای انداخت میخواست پیراهنش را عوض کند که صدای موبایلش بلند شد.

عصبی آن را از جیب کت بیرون کشید و
کنار گوشش گذشت.

صدای صوفیا از آن طرف خط به گوشش رسید

- دیاکو...کجایی ؟!

- چیشده ؟!

چند وانیه بعد صدای کارلوس در گوشی پیچید که شتابزده و نگران فریاد میزد :

- عمارتم داره تو آتیش میسوزه.....تو رو به عیسی مسیح بگو.....هانا پیش توعه.....پیش توعه مگه نه ؟!


⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️

رمان رئیس بزرگ و چنل رو به دوستانتون معرفی کنید

👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

📚 @Bookscase 📚
قفسه کتاب pinned Deleted message
Forwarded from قفسه کتاب (Mis. F. T)
🌟اگه از دوره ها و تکنیکهای مختلف قانون جذب ، نتیجه نگرفتی ، الان وقتشه ، از این روش راحت و اثربخش برای رسیدن به خواسته هات استفاده کنی 👇

🌟 در این روش  علمی و تست شده ، تو میتونی با "گوش کردن به یک موسیقی" ، به راحتی ، پول ، عشق ، زیبایی، تناسب اندام، موفقیت تحصیلی و هر خواسته دیگه ای رو به خودت جذب کنی.


قدرت این موسیقی ها به پیامهای مخفی شده ی درونشون  هست که به "زبان فارسی "، "مطابق فرهنگ ایرانی" و "بارعایت اصول قانون جذب "طراحی شدن  .(بدون وجود حتی یک کلمه منفی)

در این کانال و پیج میتونی بیش از "ششصد " نتیجه ارسالی از افرادی که از این روش استفاده کردن  رو بخونی
👇

t.me/parsisubl
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به یکشنبه 12 تیر خوش امدین

🌷🌼ازخدامیخوام امروز
🌼🌷بهترین لبخندها
🌷🌼برصورت ماهاتان
🌼🌷نقش ببندد
🌷🌼لبخندبرای حال خوب
🌼🌷لبخندموفقیت
🌷🌼لبخندازآرامش و
🌼🌷لبخندخدابه زندگیتون

@Bookscase 📚👈👈
با خودت #تکرارکن؛
« امروز طرح الهی زندگی سعادت ، سلامت،ثروت دولت و عشق را برایم به ارمغان آورده است و من مسرور و شادمانم.
خداوندا سپاسگزارم.

@Bookscase 📕📗📘
دوستان عزیز کانال قفسه کتاب

متاسفانه بیماری من ادامه دار شده. از یکشنبه هفته آینده رمان گذاشته میشه.

بابت به تاخیر افتادن پارت گذاری رمان عذرمیخوام🌹