دوستانی که شماره کارت رو دارین میتونین به همون شماره کارت قبلی واریز کنین🙏
👩⚕️🥼متعلق به تو👨⚕️💊
نویسنده: اَبی هیمنز - فایل نمونه
امتیاز 🔥4.3
قیمت: 40 هزارتومن🛍
900صفحه - تک جلدی -بدون سانسور و حذفیات🔞
✖️مناسب بالای 18 سال-✖️
تحویل فوری❌ حداکثر تا 24 ساعت
آیدی فروش @bookeuphoria
نویسنده: اَبی هیمنز - فایل نمونه
امتیاز 🔥4.3
قیمت: 40 هزارتومن🛍
900صفحه - تک جلدی -بدون سانسور و حذفیات🔞
✖️مناسب بالای 18 سال-✖️
تحویل فوری❌ حداکثر تا 24 ساعت
آیدی فروش @bookeuphoria
اگر چنلی وجود داشته باشه که فایل نمونه ی ترجمه های برتر تلگرام رو با مشخصات و توضیحات کامل قرار بده، حاضرید در اون عضو شید و به لیست ترجمه ها دسترسی داشته باشین؟
اگرنظری دارین به صورت ناشناس میتونین برام بفرستین🙏
پیام ناشناس:
@nashenasasemanbot
اگرنظری دارین به صورت ناشناس میتونین برام بفرستین🙏
پیام ناشناس:
@nashenasasemanbot
کتاب جدید ابی هیمنز، با اینکه زمان کوتاهی از چاپش گذشته، خیلی سریع جزو پرفروش ترین و پرطرفدارترین کتابای امسال شده. سریع به ترند بوک تاک و اینستا تبدیل شد.
بی اخیرن، تو برنامه ی پرطرفدار GMA حضور پیدا کرد و در مورد کتابهاش صحبت کرده.🤓📊
بی اخیرن، تو برنامه ی پرطرفدار GMA حضور پیدا کرد و در مورد کتابهاش صحبت کرده.🤓📊
متعلق به تو شبیه کتاب لونا و دیوار وینپگ و من، احساسی و درگیرکننده است. شخصیت مرد دوست داشتنی داره که شاید بشه گفت مهربون ترین کاراکتر بین تمام کتابهای ترجمه شدمون هستش🐕🦺☺️
بخشی از کتاب🩸💉👻
دستی به دهانش کشید و نگاهش و از من گرفت. بعد دوباره بهم خیره شد. چشمان قهوهای رنگش خسته بود. «بریانا برو رو تخت.»
معدهام پیچ خورد. میتونستم قدرت رو توی صدایش حس کنم. "بریانا بیا پیش من." این چیزی بود که از صداش حس میکردم.
قلبم میخواست به سمتش پرواز کنه.
به دهانش نگاه کردم. خواستم به سمتش برم و اون من و در آغوش بگیره و به اتاقش ببره و هر کاری میخواست با من بکنه. روی من قرار بگیره و لباس زیرم رو پایین بکش و من اونقدر ببوسه که لبهام درد کنه.
اما سرم رو تکون دادم و گفتم: «نه.»
دستی به دهانش کشید و نگاهش و از من گرفت. بعد دوباره بهم خیره شد. چشمان قهوهای رنگش خسته بود. «بریانا برو رو تخت.»
قلبم میخواست به سمتش پرواز کنه.
به دهانش نگاه کردم. خواستم به سمتش برم و اون من و در آغوش بگیره و به اتاقش ببره و هر کاری میخواست با من بکنه. روی من قرار بگیره و لباس زیرم رو پایین بکش و من اونقدر ببوسه که لبهام درد کنه.
اما سرم رو تکون دادم و گفتم: «نه.»
بخشی از کتاب:
جیکوب، از اون مردهای آروم سکسی هستش.چشمان نافذش به رنگ قهوه ای هست و فک زاویه دارش، ته ریش داره. اما بازهم مرتبه. احتمالا قدش حدود صد و هشتاد سانتی متر باشه، من صد و شصت و چهار سانتی متر هستم. در میانه سی سالگیشه. اندام خوبی داره. دستانش رو در جیب پشت شلوارش قرار داده و رگهای برجسته ی دستش نمایانه. خوب من عاشق دستهای قوی خوش فرم هستم.
این فکر و از ذهنم بیرون میکنم. اون جذابه؟ البته. خوب این مهم نیست. اون خیلی رو مخه.🐍🔥
جیکوب، از اون مردهای آروم سکسی هستش.
این فکر و از ذهنم بیرون میکنم. اون جذابه؟ البته. خوب این مهم نیست.
👩⚕️🥼متعلق به تو👨⚕️💊
نویسنده: اَبی هیمنز - فایل نمونه
امتیاز 🔥4.3
قیمت: 40 هزارتومن🛍
900صفحه - تک جلدی -بدون سانسور و حذفیات🔞
✖️مناسب بالای 18 سال-✖️
تحویل فوری❌ حداکثر تا 24 ساعت
آیدی فروش @bookeuphoria
نویسنده: اَبی هیمنز - فایل نمونه
امتیاز 🔥4.3
قیمت: 40 هزارتومن🛍
900صفحه - تک جلدی -بدون سانسور و حذفیات🔞
✖️مناسب بالای 18 سال-✖️
تحویل فوری❌ حداکثر تا 24 ساعت
آیدی فروش @bookeuphoria
Forwarded from عیارسنج رمانهای فروشی
#مجموعه_برادران_کین
#جلد_اول #داستانهرجلدمجزاست!
#یک_ملاقات_نهچندان_جذاب
#نویسنده_مگان_کوئین
ژانر:#کمدی #رمانس #بزرگسال
#تعداد_صفحات:1003 قیمت: #40تومان
خلاصه:
شما دو تا چطوری همدیگه رو ملاقات کردید؟😀😀
این سوال اساسی که از هر زوجی پرسیده میشه. و جواب معمولاً داستانی رویایی، غلوآمیز و دوستداشتنی از اصابت تیر عشق به قلبه.
ملاقات من بامزه ( خوب نه چندان بامزه ) کمی متفاوت بود. خب راستیتش شما که غریبه نیستید من توی محله بچه مایهدارها در بورلی هیلز پرسه میزدم و دنبال کسی میگشتم که منو به عنوان #عروسش قبول کنه تا باعث حسادت دوست قدیمیام که منو اخراج کرده بود بشه.
سوژه مورد نظر من در اطراف بلوک مثل یک خدای پر زرق و برق قدم میزد و زیر لب غرولند میکرد که یک معامله تجاری اشتباه از آب دراومده و سعی میکرد از این هچل خلاص بشه.
و اون موقع بود که چشممون به جمال هم روشن شد.
هیچ جرقهای نبود.
حتی یک نشونه از عشق شکوفا هم نشد.
اما چیز بعدی که میدونستم این بود، خر مراد داشت به سمتم یورتمه میاومد و منم آماده بودم سوارش بشم. اون میخواست من "ویوین وارد" مشکلگشاش باشم خب من کی باشم که بگم نه، از اونجایی که آدم دلرحمی بودم گفتم باشه!!!
ما داریم در مورد زندگی توی یک عمارت، قرارهای دو نفره صمیمی و وانمود به اینکه یک دل نه صد دل عاشق هم شدیم... و نامزد شدیم صحبت میکنیم. نه خدایی توی مخیلهتون میگنجه؟
این جسارت مطلق میطلبید.
اما آدما وقتی ناامید هستن کارهای دیوانهوار انجام میدن. و از جفای روزگار من بوی ناامیدی میدادم، پس من معامله رو انجام دادم.
#توجهتوجه❌❌❌
این نسخه کامل و بدونسانسور میباشد. هیچگونه حذفیاتی ندارد.
📌در صورت خواستن رمان @Foroosh_87 به این آیدی پیام بدید.
#جلد_اول #داستانهرجلدمجزاست!
#یک_ملاقات_نهچندان_جذاب
#نویسنده_مگان_کوئین
ژانر:#کمدی #رمانس #بزرگسال
#تعداد_صفحات:1003 قیمت: #40تومان
خلاصه:
شما دو تا چطوری همدیگه رو ملاقات کردید؟😀😀
این سوال اساسی که از هر زوجی پرسیده میشه. و جواب معمولاً داستانی رویایی، غلوآمیز و دوستداشتنی از اصابت تیر عشق به قلبه.
ملاقات من بامزه ( خوب نه چندان بامزه ) کمی متفاوت بود. خب راستیتش شما که غریبه نیستید من توی محله بچه مایهدارها در بورلی هیلز پرسه میزدم و دنبال کسی میگشتم که منو به عنوان #عروسش قبول کنه تا باعث حسادت دوست قدیمیام که منو اخراج کرده بود بشه.
سوژه مورد نظر من در اطراف بلوک مثل یک خدای پر زرق و برق قدم میزد و زیر لب غرولند میکرد که یک معامله تجاری اشتباه از آب دراومده و سعی میکرد از این هچل خلاص بشه.
و اون موقع بود که چشممون به جمال هم روشن شد.
هیچ جرقهای نبود.
حتی یک نشونه از عشق شکوفا هم نشد.
اما چیز بعدی که میدونستم این بود، خر مراد داشت به سمتم یورتمه میاومد و منم آماده بودم سوارش بشم. اون میخواست من "ویوین وارد" مشکلگشاش باشم خب من کی باشم که بگم نه، از اونجایی که آدم دلرحمی بودم گفتم باشه!!!
ما داریم در مورد زندگی توی یک عمارت، قرارهای دو نفره صمیمی و وانمود به اینکه یک دل نه صد دل عاشق هم شدیم... و نامزد شدیم صحبت میکنیم. نه خدایی توی مخیلهتون میگنجه؟
این جسارت مطلق میطلبید.
اما آدما وقتی ناامید هستن کارهای دیوانهوار انجام میدن. و از جفای روزگار من بوی ناامیدی میدادم، پس من معامله رو انجام دادم.
#توجهتوجه❌❌❌
این نسخه کامل و بدونسانسور میباشد. هیچگونه حذفیاتی ندارد.
📌در صورت خواستن رمان @Foroosh_87 به این آیدی پیام بدید.