Audio
پادکست داستان راستان- انقلاب اسلامی/ فتنه ۵۷- بخش یکم
با سپاس از بانو آناهیتا و جناب یاشار
@Bonyadvarahram
با سپاس از بانو آناهیتا و جناب یاشار
@Bonyadvarahram
Audio
پادکست داستان راستان- انقلاب اسلامی/ فتنه ۵۷- بخش دوم
با سپاس از بانو آناهیتا و جناب یاشار
بخش یک را 👈🏻 اینجا بشنوید.
@Bonyadvarahram
با سپاس از بانو آناهیتا و جناب یاشار
بخش یک را 👈🏻 اینجا بشنوید.
@Bonyadvarahram
- نقطه، سر خط!
تمام شد. انتظاری سهسال و چهارماهه امروز به پایان رسید و ترامپ آمد. دموکراتها و سایر مخالفان ترامپ در این مدت برای حذف او هر چه در توان داشتند گذاشتند، اما امرور نقطهٔ ابطال بر همهٔ تلاشهای آنها خورد و برگشتیم سر خط: نبرد ۲۰۲۰ تکرار خواهد شد — بایدن در برابر ترامپ.
کمدی-تراژدیِ خنده-گریهدار ما این است که با چاشنی طنز و مبالغه میتوان گفت انتخابات آمریکا بر زندگی ما ایرانیان بیشتر تأثیر میگذارد تا بر زندگی خود آمریکاییها. ما و آمریکا دوستترین دوستان بودیم، از یک لیوان آب میخوردیم و بده-بستانی رفاقتآمیز داشتیم. اما گیوتین پنجاهوهفت گردن این رابطه را زد و راسخترین آتشبیاران این خرمنسوزی چپها بودند — و همچنان هستند. اگر جناح اسلامی پنجاهوهفت گامبهگام به فکر خصومت با آمریکا افتاد، جناح چپِ آن (از تودهای تا چریک و مجاهد) از روز اول با پذیرش ویتنام شدن ایران، شمشیر را برای آمریکا از رو بسته بود.
از این پس، هر چه به انتخابات آمریکا نزدیک شویم تنش و اضطرابی که به اوضاع اقتصادی شکنندهٔ ایران وارد میشود، بیشتر خواهد شد. به همین دلیل انتظار میرود دلار تا پاییز میل به صعود داشته باشد. از آن پس اوضاع بستگی به این دارد که چه کسی برنده باشد: اگر ترامپ انتخابات را ببرد، گشایشهای نانوشتهای که در سه سال اخیر برای ایران ایجاد شده بود، دوباره بسته خواهد شد و هر چه از سال ۹۶ در اقتصاد ایران رخ داد، به شکل مشدد رخ میدهد — با این تفاوت که اینبار مردم از جهت اقتصادی بسیار شکنندهتر و کمبُنیهتر از قبلند.
تشخیص برنده کمی دشوار است، اما بخت ترامپ بیشتر به نظر میرسد. آمدن ترامپ اروپاییها را ترسانده است، چون کلیت اتحادیه اروپا سیاستهایی سوسیال و پراگرسیو را دنبال میکند که بیشتر با چپروی دموکراتها همخوانی دارد. ضمن اینکه ترامپ نمیخواهد آمریکا مادرخرج امنیت اروپا باشد. آمدن ترامپ کار چین را هم سخت میکند.
برای ما وضعیت اقتصادی روبهوخامت خواهد نهاد. مجاری تجاری تنگ و مسدود خواهد شد و طبعاً طبق معمول هزینهٔ آن به پای مردم است. از این دولت و مجلس جدید هم همان تراود که در اوست!
مهدی تدینی
@Bonyadvarahram
تمام شد. انتظاری سهسال و چهارماهه امروز به پایان رسید و ترامپ آمد. دموکراتها و سایر مخالفان ترامپ در این مدت برای حذف او هر چه در توان داشتند گذاشتند، اما امرور نقطهٔ ابطال بر همهٔ تلاشهای آنها خورد و برگشتیم سر خط: نبرد ۲۰۲۰ تکرار خواهد شد — بایدن در برابر ترامپ.
کمدی-تراژدیِ خنده-گریهدار ما این است که با چاشنی طنز و مبالغه میتوان گفت انتخابات آمریکا بر زندگی ما ایرانیان بیشتر تأثیر میگذارد تا بر زندگی خود آمریکاییها. ما و آمریکا دوستترین دوستان بودیم، از یک لیوان آب میخوردیم و بده-بستانی رفاقتآمیز داشتیم. اما گیوتین پنجاهوهفت گردن این رابطه را زد و راسخترین آتشبیاران این خرمنسوزی چپها بودند — و همچنان هستند. اگر جناح اسلامی پنجاهوهفت گامبهگام به فکر خصومت با آمریکا افتاد، جناح چپِ آن (از تودهای تا چریک و مجاهد) از روز اول با پذیرش ویتنام شدن ایران، شمشیر را برای آمریکا از رو بسته بود.
از این پس، هر چه به انتخابات آمریکا نزدیک شویم تنش و اضطرابی که به اوضاع اقتصادی شکنندهٔ ایران وارد میشود، بیشتر خواهد شد. به همین دلیل انتظار میرود دلار تا پاییز میل به صعود داشته باشد. از آن پس اوضاع بستگی به این دارد که چه کسی برنده باشد: اگر ترامپ انتخابات را ببرد، گشایشهای نانوشتهای که در سه سال اخیر برای ایران ایجاد شده بود، دوباره بسته خواهد شد و هر چه از سال ۹۶ در اقتصاد ایران رخ داد، به شکل مشدد رخ میدهد — با این تفاوت که اینبار مردم از جهت اقتصادی بسیار شکنندهتر و کمبُنیهتر از قبلند.
تشخیص برنده کمی دشوار است، اما بخت ترامپ بیشتر به نظر میرسد. آمدن ترامپ اروپاییها را ترسانده است، چون کلیت اتحادیه اروپا سیاستهایی سوسیال و پراگرسیو را دنبال میکند که بیشتر با چپروی دموکراتها همخوانی دارد. ضمن اینکه ترامپ نمیخواهد آمریکا مادرخرج امنیت اروپا باشد. آمدن ترامپ کار چین را هم سخت میکند.
برای ما وضعیت اقتصادی روبهوخامت خواهد نهاد. مجاری تجاری تنگ و مسدود خواهد شد و طبعاً طبق معمول هزینهٔ آن به پای مردم است. از این دولت و مجلس جدید هم همان تراود که در اوست!
مهدی تدینی
@Bonyadvarahram
- مغالطۀ سلیطه
«سلیطه» به معنای زن هرزهدهان، زباندراز، غوغاگر و فتنهانگیز است. چه در متون و چه در تصورات و فرهنگ عامه، «سلیطه» معنایی کاملاً منفی و زشت دارد و به عنوان «فحش» به کار میرود. زن سلیطه میکوشد حرف و موضع ناحق خود را با غوغاگری، ستیزهجویی و تندخویی پیش ببرد. «زن سلیطه» حتی به ضربالمثلهای ما راه یافته و میگویند: از سه چیز حذر کن: دیوار شکسته، زن سلیطه و سگ گیرنده؛ یا میگویند: «زن سلیطه سگ بیقلاده است».
اما آنچه ماهیت مفهوم «سلیطه» را میسازد، «زورگویی» است. زن سلیطه ماهیتاً زورگوست؛ روش زورگوییاش هم این است که ستیز میکند، زندگی را برای شوهرش جهنم میکند تا به هدفش برسد. به همین دلایل اینکه برخی در پاسخ ناسزای «سلیطه» به #مادر_قمی میگویند «ما سلیطهایم» نسبت ناروایی به زنان ایرانی است.
آیا مادر قمی میخواسته است با زورگویی موضع ناحقی را به کرسی بنشاند؟ اگر مادر قمی قانون را به نفع خود (و نه به گمانش، علیه خود) میدید، نیازی به چنین رفتاری میدید؟ آیا اینکه ما نخواهیم کسی از ما فیلم و عکس بگیرد، زورگویی است؟ و اصلاً زنی که فرزند بیماری دارد، در بیمارستان است و بعد تشنج میکند، شبیه آدم سلیطه و زورگوست یا آدم مستأصل و مضطرب؟
و اما برویم سراغ هشتک «ما سلیطهایم!»؛ رفتار و خواست زنان ایران کِی، کجا و در چه مواردی مصداق «سلیطگی» بوده است؟ زن ایرانی سر حقوق و پوشش خود بحث دارد و بابت آن بسی رنج دیده، کجای این زورگویی است؟ مسئلۀ زن ایرانی این بوده است که زیر سلطه نباشد، حق برابر داشته باشد. روح برابری با مفهوم سلیطگی که زورگویانه است، در تضاد است.
برخی هم میگویند: نه! منظور این است که اگر اسم کار مادر قمی «سلیطهبازی» است، پس همۀ ما سلیطهایم! اما این حرف هم احساسی و نسنجیده است. چرا باید با چنین جواب تأملنشدهای به یک برچسب نادرست تن داد؟ این جور جوابها شاید در دعواهای خانوادگی و خیابانی کار را راه بیندازد، اما به یک جنبش اجتماعیِ موجه و آبرومند که امید زنان خاورمیانه است، هیچ ربطی ندارد. وقتی یک سفیدپوست نژادپرست به یک سیاهپوست که دنبال رفع تبعیض نژادی بود میگفت «تو اوباش و آشوبگری!»، آن سیاهپوست نمیگفت: «آره! من اوباشم! من آشوبگرم!» بلکه میگفت: «من حقطلبم»، «من از حقم دفاع میکنم».
حرف حق زنان ایران را باید شنید. نباید زن ایرانی به خاطر سبک زندگی خود مضطرب و تحت ستم باشد. قانون را باید کسانی وضع کنند که قرار است خودشان هم اجرا کنند. و تلاش زن ایرانی برای رسیدن به چنین هدفی هیچ ربط صوری و ماهوی با سلیطگی ندارد.
مهدی تدینی
@BonyadVarahram
«سلیطه» به معنای زن هرزهدهان، زباندراز، غوغاگر و فتنهانگیز است. چه در متون و چه در تصورات و فرهنگ عامه، «سلیطه» معنایی کاملاً منفی و زشت دارد و به عنوان «فحش» به کار میرود. زن سلیطه میکوشد حرف و موضع ناحق خود را با غوغاگری، ستیزهجویی و تندخویی پیش ببرد. «زن سلیطه» حتی به ضربالمثلهای ما راه یافته و میگویند: از سه چیز حذر کن: دیوار شکسته، زن سلیطه و سگ گیرنده؛ یا میگویند: «زن سلیطه سگ بیقلاده است».
اما آنچه ماهیت مفهوم «سلیطه» را میسازد، «زورگویی» است. زن سلیطه ماهیتاً زورگوست؛ روش زورگوییاش هم این است که ستیز میکند، زندگی را برای شوهرش جهنم میکند تا به هدفش برسد. به همین دلایل اینکه برخی در پاسخ ناسزای «سلیطه» به #مادر_قمی میگویند «ما سلیطهایم» نسبت ناروایی به زنان ایرانی است.
آیا مادر قمی میخواسته است با زورگویی موضع ناحقی را به کرسی بنشاند؟ اگر مادر قمی قانون را به نفع خود (و نه به گمانش، علیه خود) میدید، نیازی به چنین رفتاری میدید؟ آیا اینکه ما نخواهیم کسی از ما فیلم و عکس بگیرد، زورگویی است؟ و اصلاً زنی که فرزند بیماری دارد، در بیمارستان است و بعد تشنج میکند، شبیه آدم سلیطه و زورگوست یا آدم مستأصل و مضطرب؟
و اما برویم سراغ هشتک «ما سلیطهایم!»؛ رفتار و خواست زنان ایران کِی، کجا و در چه مواردی مصداق «سلیطگی» بوده است؟ زن ایرانی سر حقوق و پوشش خود بحث دارد و بابت آن بسی رنج دیده، کجای این زورگویی است؟ مسئلۀ زن ایرانی این بوده است که زیر سلطه نباشد، حق برابر داشته باشد. روح برابری با مفهوم سلیطگی که زورگویانه است، در تضاد است.
برخی هم میگویند: نه! منظور این است که اگر اسم کار مادر قمی «سلیطهبازی» است، پس همۀ ما سلیطهایم! اما این حرف هم احساسی و نسنجیده است. چرا باید با چنین جواب تأملنشدهای به یک برچسب نادرست تن داد؟ این جور جوابها شاید در دعواهای خانوادگی و خیابانی کار را راه بیندازد، اما به یک جنبش اجتماعیِ موجه و آبرومند که امید زنان خاورمیانه است، هیچ ربطی ندارد. وقتی یک سفیدپوست نژادپرست به یک سیاهپوست که دنبال رفع تبعیض نژادی بود میگفت «تو اوباش و آشوبگری!»، آن سیاهپوست نمیگفت: «آره! من اوباشم! من آشوبگرم!» بلکه میگفت: «من حقطلبم»، «من از حقم دفاع میکنم».
حرف حق زنان ایران را باید شنید. نباید زن ایرانی به خاطر سبک زندگی خود مضطرب و تحت ستم باشد. قانون را باید کسانی وضع کنند که قرار است خودشان هم اجرا کنند. و تلاش زن ایرانی برای رسیدن به چنین هدفی هیچ ربط صوری و ماهوی با سلیطگی ندارد.
مهدی تدینی
@BonyadVarahram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هنگامی که صحبت از تغییر فکر و نگاه میشه، عده ای اون رو با تغییر فرهنگی اشتباه میگیرند. و میگویند تغییر افکار باید پس از عبور از استعمار جمهوری اسلامی صورت بگیره.
این یک اشتباه البته بسیار بسیار خطرناک است.
تغییر و اتحاد افکار و نگاه ها، در حوزه های مختلف کشوری، اگر پیش از تغییر سیاسی کشور صورت نگیرد، و جامعه نقشه واضحی برای خود نداشته باشد و به این مسائل فکر نکند، نخست اینکه اقدام ملی انجام نمیدهد و سپس اینکه اگر گروهی تغییر حکومت انجام بدهند تنها انتقال قدرت از گروهی به گروهی دیگر صورت گرفته.
نگاه ملی ما با همیاری ایران گرایان، میتواند به سرعت تغییر کند.
و در نگاه جدید و همدل، میتوانیم ببینیم که قرار است چگونه حکومت را در دست خود مردم نگاه داریم، و برای ایجاد توسعه پایدار و کشورداری، چه چیزهایی نیاز داریم تا بر اساس آن، عده ای را وکیل کرده و حقوقشان را بدهیم تا دولتی تشکیل دهند برای انجام اموراتی که خود مردم به آنها می سپارند.
غیر از این، ما مردم باز هم باید دنبال حقوقمان از حکومت و دولتی که دست گروهی خاص بیفتد بگردیم.
@BonyadVarahram
#ایران
این یک اشتباه البته بسیار بسیار خطرناک است.
تغییر و اتحاد افکار و نگاه ها، در حوزه های مختلف کشوری، اگر پیش از تغییر سیاسی کشور صورت نگیرد، و جامعه نقشه واضحی برای خود نداشته باشد و به این مسائل فکر نکند، نخست اینکه اقدام ملی انجام نمیدهد و سپس اینکه اگر گروهی تغییر حکومت انجام بدهند تنها انتقال قدرت از گروهی به گروهی دیگر صورت گرفته.
نگاه ملی ما با همیاری ایران گرایان، میتواند به سرعت تغییر کند.
و در نگاه جدید و همدل، میتوانیم ببینیم که قرار است چگونه حکومت را در دست خود مردم نگاه داریم، و برای ایجاد توسعه پایدار و کشورداری، چه چیزهایی نیاز داریم تا بر اساس آن، عده ای را وکیل کرده و حقوقشان را بدهیم تا دولتی تشکیل دهند برای انجام اموراتی که خود مردم به آنها می سپارند.
غیر از این، ما مردم باز هم باید دنبال حقوقمان از حکومت و دولتی که دست گروهی خاص بیفتد بگردیم.
@BonyadVarahram
#ایران
Forwarded from سازمان مشروطه ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پادکست ویدیویی «نوروز» اثری از انجمن آتشکدهی سازمان مشروطه ایران به مناسب فرارسیدن جشن باستانی نوروز در چهار قسمت تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
▪️قسمت اول
🔹اجرا: #شروین_محبی
کارگردانی و تنظیم: #کیارش_معنوی
🔻پژوهش و نگارش متن:
شروین محبی و کیارش معنوی
#نوروز
#انجمن_آتشکده
#سازمان_مشروطه_ایران
#بازگشت_به_مشروطه
مشاهده در یوتیوب👇
https://youtu.be/7SMgqhjN8ho
@mashrootehorg
▪️قسمت اول
🔹اجرا: #شروین_محبی
کارگردانی و تنظیم: #کیارش_معنوی
🔻پژوهش و نگارش متن:
شروین محبی و کیارش معنوی
#نوروز
#انجمن_آتشکده
#سازمان_مشروطه_ایران
#بازگشت_به_مشروطه
مشاهده در یوتیوب👇
https://youtu.be/7SMgqhjN8ho
@mashrootehorg
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتن از ایران و فرهنگ آن، وظیفه هر ایرانی در هر کجای جهان است.
@BonyadVarahram
@BonyadVarahram
Forwarded from کانال خبری پانايرانيست
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❇️ گفتاری کوتاه دربارهی اهمیت نوروز با اجرای شروین محبی
نوروز سپهسالار پیروزی فرهنگ ایرانیست.
#نوروز
@paniranist
نوروز سپهسالار پیروزی فرهنگ ایرانیست.
#نوروز
@paniranist
Forwarded from سازمان مشروطه ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پادکست ویدیویی «نوروز» اثری از انجمن آتشکدهی سازمان مشروطه ایران به مناسب فرارسیدن جشن باستانی نوروز در چهار قسمت تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
▪️قسمت دوم
🔹اجرا: #شروین_محبی
کارگردانی و تنظیم: #کیارش_معنوی
🔻پژوهش و نگارش متن:
شروین محبی و کیارش معنوی
#نوروز
#انجمن_آتشکده
#سازمان_مشروطه_ایران
#بازگشت_به_مشروطه
مشاهده در یوتیوب👇
https://youtu.be/is4I6IgD5A4?si=MDU8fBfSj9L980IZ
@mashrootehorg
▪️قسمت دوم
🔹اجرا: #شروین_محبی
کارگردانی و تنظیم: #کیارش_معنوی
🔻پژوهش و نگارش متن:
شروین محبی و کیارش معنوی
#نوروز
#انجمن_آتشکده
#سازمان_مشروطه_ایران
#بازگشت_به_مشروطه
مشاهده در یوتیوب👇
https://youtu.be/is4I6IgD5A4?si=MDU8fBfSj9L980IZ
@mashrootehorg
بنیاد وَرَهرام
پادکست داستان راستان- انقلاب اسلامی/ فتنه ۵۷- بخش دوم با سپاس از بانو آناهیتا و جناب یاشار بخش یک را 👈🏻 اینجا بشنوید. @Bonyadvarahram
Audio
پادکست داستان راستان- انقلاب اسلامی/ فتنه ۵۷- بخش سوم
با سپاس از بانو آناهیتا و جناب یاشار
بخش دو را 👈🏻 اینجا بشنوید.
@Bonyadvarahram
با سپاس از بانو آناهیتا و جناب یاشار
بخش دو را 👈🏻 اینجا بشنوید.
@Bonyadvarahram
بوی ایران
وقتی با تور به تاجیکستان رفتم افتخاری عجیب وجودم را فرا گرفت زیرا آنجا تنها جاییست که انسان احساس ایرانی بودن میکند، حتی بیشتر از خود ایران!
از لحظهٔ ورود به فرودگاه «دوشنبه» که این بیت حافظ را بر آن نوشتهاند: «رواق منظر چشم من، آشیانهٔ توست/ کرم نما و فرود آ، که خانه خانهٔ توست» این حس شروع میشود.
زبان زیبای فارسی با تلفظ کهن خراسانی، اندیشه را تا دوردستهای دوران «سامانیان» واپس میبرد. با آن لغات فراموششدهٔ کهن دری و پهلوی.
وارد شهر که میشوم، تمام کوچهها و خیابانها، با اسامی ایران باستان نامگذاری شده و تندیسهای «خیام» و «پسر سینا» و «رودکی» و «فردوسی» همهجا به چشم میخورند.
واحد پولشان «سامانی» است که ناخودآگاه شکوه شاهنامه را در دل متجلی میکند. نامهای زنانِ گیسو فروهشتهٔ آنها، با آن لباسهای شاد و رنگی اینهاست: دلربا، دلکش، دلبر، فرنگیس، مشکافشان، گیسوسیاه. نام مردانشان: سیاوش، ایرج، فریدون، فرهاد.
همهٔ شهر به سبک ایران باستان، غرق سرور و آواز، رامشگری و خنیاگری است و در تقویمشان دوازده ماه سال را عزا پر نکرده است. پیش از نوروز، همهٔ مردم در کوی و برزن مینوازند و میرقصند. روز اول نوروز در مکان بزرگی به نام «نوروزگاه» که به شیوهٔ تخت جمشید آراستهشده، جمع میشوند و هزاران هزار انسان، دستافشان و پایکوبان، شادی میکنند.
مکانهای جغرافیایی کشورشان برای اهل ادبیات و تاریخ، یادآور نامهایی رؤیایی است: جیحون، بدخشان، خجند و... حتی مکانهایی که جزو تاجیکستان نیستند، ولی وقتی در آن فضا قرار میگیری نامشان به یادتان میآید: خوارزم، بخارا، سمرقند، ذهن را به هرسویی میکشانند.
فاصلهٔ دهساعتهٔ دوشنبه تا نزدیکترین ساحل فرارودان را با شوقی کودکانه طی میکنم و در ذهنم گذر کیخسرو از جیحون و تیر آرش و تسلیم شدن سیاوش که میگفت: «یکی کشوری جویم اندر جهان/ که نامم ز کاووس ماند نهان.»
ابتدا اندوه میخوردم که چرا این تکه از بدنهٔ ایران جدا شده، ولی بعد اندیشیدم که همان بهتر که جزو ایران نیست، تا حداقل بر روی این کرهٔ خاکی که روزگاری چهل و چهار سرزمینش، زیر پای پادشاهی داریوش بود، زمین کوچکی باقی مانده باشد که رنگ و روی ایرانی به خود گرفته باشد و بوی ایران بدهد.
امید مجد
@BonyadVarahram
وقتی با تور به تاجیکستان رفتم افتخاری عجیب وجودم را فرا گرفت زیرا آنجا تنها جاییست که انسان احساس ایرانی بودن میکند، حتی بیشتر از خود ایران!
از لحظهٔ ورود به فرودگاه «دوشنبه» که این بیت حافظ را بر آن نوشتهاند: «رواق منظر چشم من، آشیانهٔ توست/ کرم نما و فرود آ، که خانه خانهٔ توست» این حس شروع میشود.
زبان زیبای فارسی با تلفظ کهن خراسانی، اندیشه را تا دوردستهای دوران «سامانیان» واپس میبرد. با آن لغات فراموششدهٔ کهن دری و پهلوی.
وارد شهر که میشوم، تمام کوچهها و خیابانها، با اسامی ایران باستان نامگذاری شده و تندیسهای «خیام» و «پسر سینا» و «رودکی» و «فردوسی» همهجا به چشم میخورند.
واحد پولشان «سامانی» است که ناخودآگاه شکوه شاهنامه را در دل متجلی میکند. نامهای زنانِ گیسو فروهشتهٔ آنها، با آن لباسهای شاد و رنگی اینهاست: دلربا، دلکش، دلبر، فرنگیس، مشکافشان، گیسوسیاه. نام مردانشان: سیاوش، ایرج، فریدون، فرهاد.
همهٔ شهر به سبک ایران باستان، غرق سرور و آواز، رامشگری و خنیاگری است و در تقویمشان دوازده ماه سال را عزا پر نکرده است. پیش از نوروز، همهٔ مردم در کوی و برزن مینوازند و میرقصند. روز اول نوروز در مکان بزرگی به نام «نوروزگاه» که به شیوهٔ تخت جمشید آراستهشده، جمع میشوند و هزاران هزار انسان، دستافشان و پایکوبان، شادی میکنند.
مکانهای جغرافیایی کشورشان برای اهل ادبیات و تاریخ، یادآور نامهایی رؤیایی است: جیحون، بدخشان، خجند و... حتی مکانهایی که جزو تاجیکستان نیستند، ولی وقتی در آن فضا قرار میگیری نامشان به یادتان میآید: خوارزم، بخارا، سمرقند، ذهن را به هرسویی میکشانند.
فاصلهٔ دهساعتهٔ دوشنبه تا نزدیکترین ساحل فرارودان را با شوقی کودکانه طی میکنم و در ذهنم گذر کیخسرو از جیحون و تیر آرش و تسلیم شدن سیاوش که میگفت: «یکی کشوری جویم اندر جهان/ که نامم ز کاووس ماند نهان.»
ابتدا اندوه میخوردم که چرا این تکه از بدنهٔ ایران جدا شده، ولی بعد اندیشیدم که همان بهتر که جزو ایران نیست، تا حداقل بر روی این کرهٔ خاکی که روزگاری چهل و چهار سرزمینش، زیر پای پادشاهی داریوش بود، زمین کوچکی باقی مانده باشد که رنگ و روی ایرانی به خود گرفته باشد و بوی ایران بدهد.
امید مجد
@BonyadVarahram
Forwarded from سازمان مشروطه ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پادکست ویدیویی «نوروز» اثری از انجمن آتشکدهی سازمان مشروطه ایران به مناسب فرارسیدن جشن باستانی نوروز در چهار قسمت تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
▪️قسمت سوم
🔹اجرا: #شروین_محبی
کارگردانی و تنظیم: #کیارش_معنوی
🔻پژوهش و نگارش متن:
شروین محبی و کیارش معنوی
#نوروز
#انجمن_آتشکده
#سازمان_مشروطه_ایران
#بازگشت_به_مشروطه
مشاهده در یوتیوب👇
https://youtu.be/RHmxFo5TAJo?si=_tyfykVVPFNQh4qO
@mashrootehorg
▪️قسمت سوم
🔹اجرا: #شروین_محبی
کارگردانی و تنظیم: #کیارش_معنوی
🔻پژوهش و نگارش متن:
شروین محبی و کیارش معنوی
#نوروز
#انجمن_آتشکده
#سازمان_مشروطه_ایران
#بازگشت_به_مشروطه
مشاهده در یوتیوب👇
https://youtu.be/RHmxFo5TAJo?si=_tyfykVVPFNQh4qO
@mashrootehorg
Forwarded from سازمان مشروطه ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پادکست ویدیویی «نوروز» اثری از انجمن آتشکدهی سازمان مشروطه ایران به مناسب فرارسیدن جشن باستانی نوروز در چهار قسمت تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
▪️قسمت پایانی
🔹اجرا: #شروین_محبی
کارگردانی و تنظیم: #کیارش_معنوی
🔻پژوهش و نگارش متن:
شروین محبی و کیارش معنوی
#نوروز
#انجمن_آتشکده
#سازمان_مشروطه_ایران
#بازگشت_به_مشروطه
مشاهده در یوتیوب👇
https://youtu.be/lGPIFGXENyA
@mashrootehorg
▪️قسمت پایانی
🔹اجرا: #شروین_محبی
کارگردانی و تنظیم: #کیارش_معنوی
🔻پژوهش و نگارش متن:
شروین محبی و کیارش معنوی
#نوروز
#انجمن_آتشکده
#سازمان_مشروطه_ایران
#بازگشت_به_مشروطه
مشاهده در یوتیوب👇
https://youtu.be/lGPIFGXENyA
@mashrootehorg
آبراهامیان و تاریخنگاری مارکسیستی- شورویستی
از زندهیاد سید جواد طباطبایی
اینکه ایران، مانند هر کشور دیگری، دشمنانی دارد، امری بدیهی است اما این که همه دشمنان خارجی-یا مقیم خارج- نمایندگانی نیز در داخل دارند که شمار اینان از عدد آنان نیز بیشتر است، جای شگفتی دارد. در نخستین نگاه، احتمال دارد این ادعا، مانند برخی دیگر از ادعاهای نگارنده این سطور، سخن گزافی به نظر آید. در این یادداشت کوتاه به یک نمونه جالب توجه و سخت اسفناک اشاره میکنم و میخواهم بگویم در مواردی برخی از دشمنان این کشور نمایندگانی دارند که آمیبوار تکثیر و پخش میشوند و آگاهانه یا ناآگاهانه، تیشه به ریشه انسجام و وحدت ملّی میزنند.
... این آبراهامیان، هم وطن سابق ارمنیتبار، تودهای آمریکایی و استاد ممتاز کالجی در نیویورک آیتی در سفاهت بازمانده چپ وطنی است و با اینکه بیش از شصت سال را در انگلستان و آمریکا گذرانده، حتی یک ذره هم از این سفاهت کاسته نشده و به نوعی مصداق آن آسیبشناسی عامیانه از خلق تودهای است که آنان «بر این زادهاند، بر این هم بگذرند»! تاریخنویسی ایدئولوژیکی یکی از رایجترین شیوههای تاریخنویسی معاصر ایران است که با تولیدات نویسندگان شوروی و حزب توده آغاز شده و مرده ریگ آن نیز از طریق نویسندگانی مانند «احسان طبری» به فعالان سازمانهای تروریستی مانند «بیژن جزنی» رسیده و با مهاجرت فعالان سیاسی به اروپا و آمریکا نیز تولّد دوبارهای در غرب پیدا کرده است. آن چه میان همه این جریانها مشترک است، همانا بیخبری آنان از ایران و تقدّم [بخشیدن] ایدئولوژی بر امر واقع تاریخی است که به صورتهای گوناگون در همه این نوشتهها آمده است. نیازی به گفتن نیست که نه از شوروی اثری باقی مانده، نه از حزب توده اما عقبماندگی، آن هم در کشورهای عقبمانده، چنان فاجعه ای است که مشکل بتوان به اعماق آن رسید. شیوه تاریخنویسی ایدئولوژیکی نوعی از تاریخ سیاسی است که بیشتر فعالان سیاسی برای پیشبرد اهداف ایدئولوژیکی خود نوشتهاند. بدیهی است که این نوشتهها را نمیتوان تاریخ در معنای دقیق آن دانست. این شیوه تاریخنویسی، در دهههای اخیر که گروههای بیشتری از ایرانیان فعال سیاسی جایی در دانشگاههای آمریکایی پیدا کردهاند، بیش از پیش رواج پیدا کرده و اگرچه ظاهری علمی دارد اما روایتی خاص- بهتر بگویم: یک روایت یگانه- را در تحلیل تاریخی دنبال میکند. از نمونههای جالب توجه این نوع تاریخنویسی نوشتههای همین یرواند آبراهامیان است که با تهماندههایی از تاریخنویسی شورویستی-توده ای، در ادامه تاریخنویسان چپ اروپایی، کوشش کرده است روایت سیاسی چپی از تاریخ معاصر ایران عرضه کند. البته، ادعای نویسنده مبنی بر این که روش تحلیل جامعهشناسان چپ جدید را دنبال کرده، گزافی بیش نیست، زیرا او نتوانسته است با میراث تودهای خود تصفیه حساب کند. این اثر، مانند بسیاری از تاریخهای سیاسی با گرایش جامعهشناسی سیاسی، از زمانی آغاز میشود که روایت تاریخی قصد توضیح تاریخ با تکیه بر آن را دارد. از اینرو، تاریخ دو انقلاب ایران ناچار باید با ظهور طبقه کارگر و آرایش جدید در مناسبات طبقاتی آغاز شود.
... این شیوه تاریخنویسی، در کشوری مانند ایران که تاریخی طولانی دارد، روشی یک سره اَبتَر است. در پیش گفتار نویسنده بر کتاب به تصریح آمده است:«نگارش این اثر... به منظور بررسی پایگاه حزب توده، مهمترین سازمان کمونیستی در ایران، آغاز شد.» آن گاه، نویسنده، با اشارهای به شکست حزب توده و این که انقلاب [سال] ۵۷، انقلابی اسلامی بود و حزب توده توان آن را نداشت که قدرت را به دست گیرد، میافزاید:«کتاب حاضر، در واقع، بنیادهای اجتماعی سیاست در ایران را تحلیل و این موضوع را بررسی می کند که چگونه توسعه اقتصادی-سیاسی، به تدریج، ویژگیهای زندگی سیاسی در ایران را از انقلاب مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی شکل داده است.» در واقع، این تاریخ، در اصل، ایرانِ تاریخِ حزبِ توده بوده اما با شکست آن حزب به «تاریخ ایران میان دو انقلاب» تبدیل شده است.
به تلخیص از: سید جواد طباطبایی (۱۴۰۰)، «ملیتسازی جعلی، سرمقاله شماره شانزدهم سیاستنامه»، فصلنامۀ سیاستنامه، شمارۀ شانزدهم ویژۀ نوروز ۱۴۰۰، صص ۴-۸.
@BonyadVarahram
از زندهیاد سید جواد طباطبایی
اینکه ایران، مانند هر کشور دیگری، دشمنانی دارد، امری بدیهی است اما این که همه دشمنان خارجی-یا مقیم خارج- نمایندگانی نیز در داخل دارند که شمار اینان از عدد آنان نیز بیشتر است، جای شگفتی دارد. در نخستین نگاه، احتمال دارد این ادعا، مانند برخی دیگر از ادعاهای نگارنده این سطور، سخن گزافی به نظر آید. در این یادداشت کوتاه به یک نمونه جالب توجه و سخت اسفناک اشاره میکنم و میخواهم بگویم در مواردی برخی از دشمنان این کشور نمایندگانی دارند که آمیبوار تکثیر و پخش میشوند و آگاهانه یا ناآگاهانه، تیشه به ریشه انسجام و وحدت ملّی میزنند.
... این آبراهامیان، هم وطن سابق ارمنیتبار، تودهای آمریکایی و استاد ممتاز کالجی در نیویورک آیتی در سفاهت بازمانده چپ وطنی است و با اینکه بیش از شصت سال را در انگلستان و آمریکا گذرانده، حتی یک ذره هم از این سفاهت کاسته نشده و به نوعی مصداق آن آسیبشناسی عامیانه از خلق تودهای است که آنان «بر این زادهاند، بر این هم بگذرند»! تاریخنویسی ایدئولوژیکی یکی از رایجترین شیوههای تاریخنویسی معاصر ایران است که با تولیدات نویسندگان شوروی و حزب توده آغاز شده و مرده ریگ آن نیز از طریق نویسندگانی مانند «احسان طبری» به فعالان سازمانهای تروریستی مانند «بیژن جزنی» رسیده و با مهاجرت فعالان سیاسی به اروپا و آمریکا نیز تولّد دوبارهای در غرب پیدا کرده است. آن چه میان همه این جریانها مشترک است، همانا بیخبری آنان از ایران و تقدّم [بخشیدن] ایدئولوژی بر امر واقع تاریخی است که به صورتهای گوناگون در همه این نوشتهها آمده است. نیازی به گفتن نیست که نه از شوروی اثری باقی مانده، نه از حزب توده اما عقبماندگی، آن هم در کشورهای عقبمانده، چنان فاجعه ای است که مشکل بتوان به اعماق آن رسید. شیوه تاریخنویسی ایدئولوژیکی نوعی از تاریخ سیاسی است که بیشتر فعالان سیاسی برای پیشبرد اهداف ایدئولوژیکی خود نوشتهاند. بدیهی است که این نوشتهها را نمیتوان تاریخ در معنای دقیق آن دانست. این شیوه تاریخنویسی، در دهههای اخیر که گروههای بیشتری از ایرانیان فعال سیاسی جایی در دانشگاههای آمریکایی پیدا کردهاند، بیش از پیش رواج پیدا کرده و اگرچه ظاهری علمی دارد اما روایتی خاص- بهتر بگویم: یک روایت یگانه- را در تحلیل تاریخی دنبال میکند. از نمونههای جالب توجه این نوع تاریخنویسی نوشتههای همین یرواند آبراهامیان است که با تهماندههایی از تاریخنویسی شورویستی-توده ای، در ادامه تاریخنویسان چپ اروپایی، کوشش کرده است روایت سیاسی چپی از تاریخ معاصر ایران عرضه کند. البته، ادعای نویسنده مبنی بر این که روش تحلیل جامعهشناسان چپ جدید را دنبال کرده، گزافی بیش نیست، زیرا او نتوانسته است با میراث تودهای خود تصفیه حساب کند. این اثر، مانند بسیاری از تاریخهای سیاسی با گرایش جامعهشناسی سیاسی، از زمانی آغاز میشود که روایت تاریخی قصد توضیح تاریخ با تکیه بر آن را دارد. از اینرو، تاریخ دو انقلاب ایران ناچار باید با ظهور طبقه کارگر و آرایش جدید در مناسبات طبقاتی آغاز شود.
... این شیوه تاریخنویسی، در کشوری مانند ایران که تاریخی طولانی دارد، روشی یک سره اَبتَر است. در پیش گفتار نویسنده بر کتاب به تصریح آمده است:«نگارش این اثر... به منظور بررسی پایگاه حزب توده، مهمترین سازمان کمونیستی در ایران، آغاز شد.» آن گاه، نویسنده، با اشارهای به شکست حزب توده و این که انقلاب [سال] ۵۷، انقلابی اسلامی بود و حزب توده توان آن را نداشت که قدرت را به دست گیرد، میافزاید:«کتاب حاضر، در واقع، بنیادهای اجتماعی سیاست در ایران را تحلیل و این موضوع را بررسی می کند که چگونه توسعه اقتصادی-سیاسی، به تدریج، ویژگیهای زندگی سیاسی در ایران را از انقلاب مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی شکل داده است.» در واقع، این تاریخ، در اصل، ایرانِ تاریخِ حزبِ توده بوده اما با شکست آن حزب به «تاریخ ایران میان دو انقلاب» تبدیل شده است.
به تلخیص از: سید جواد طباطبایی (۱۴۰۰)، «ملیتسازی جعلی، سرمقاله شماره شانزدهم سیاستنامه»، فصلنامۀ سیاستنامه، شمارۀ شانزدهم ویژۀ نوروز ۱۴۰۰، صص ۴-۸.
@BonyadVarahram
بنیاد وَرَهرام
پادکست داستان راستان- انقلاب اسلامی/ فتنه ۵۷- بخش سوم با سپاس از بانو آناهیتا و جناب یاشار بخش دو را 👈🏻 اینجا بشنوید. @Bonyadvarahram
Audio
پادکست داستان راستان- انقلاب اسلامی/ فتنه ۵۷- بخش چهارم
با سپاس از بانو آناهیتا و جناب یاشار
بخش سه را 👈🏻 اینجا بشنوید.
@BonyadVarahram
با سپاس از بانو آناهیتا و جناب یاشار
بخش سه را 👈🏻 اینجا بشنوید.
@BonyadVarahram
- دیگر بمب اتمی هم به برتری نظامی در برابر غرب کمکی نمیکند!
اگر میخواهید تا به درکی نسبی از جنگ مدرن امروزی برسید، باید به دو واقعیت مهم توجه کنید:
اول اینکه آن کس که از روی زمین شلیک میکند، هر چقدر هم که پرتابهها و سلاحهای ویرانگری داشته باشد، حریف کسی که از آسمان شلیک میکند، نخواهد شد، همانطور که یک گروهان سرباز که در جادهٔ پایین کوه مستقر است، حریف یک جوخهٔ سرباز که در بالای کوه موضع گرفته است، نمیشود.
واقعیت دوم آن است که آن کس که در حوزهٔ الکترونیک و فناوری پیشرفتهٔ اطلاعات، ضعیفتر و عقبتر است، حریف کسی که در این زمینه پیشتاز است نخواهد شد. ما امروز در عصر جنگ پساصنعتی یا جنگ عصر اطلاعات زندگی میکنیم.
در پارادایم قبلی جنگ، یعنی جنگ عصر صنعتی، پیشفرض آن بود که گلولهها و پرتابهها اولاً پس از شلیک هدایت نمیشوند، بنابراین به شلیک انبوهی گلوله نیاز بود و دوماً اینکه هر دو طرف جنگ قادر خواهند بود انبوهی پرتابه به سوی یکدیگر شلیک کنند و پرتابهها را پس از شلیک نمیتوان در آسمان منهدم و دفع کرد. یعنی ممکن است به هدف نخورند اما بالاخره جایی در اطراف هدف به زمین خواهند رسید.
بنابراین چنین جنگی جنگ بسیج انبوه نیروی انسانی و تجهیزات و تلفات وحشتناک نظامیان و غیر نظامیان و ویرانی انبوه شهرها و منابع طبیعی بود. در این جنگ آن کسی برنده میشد که گلولههای بیشتر و قدرتمندتری شلیک میکرد. بمب اتمی نقطهٔ انتهای جنگ عصر صنعتی و به عبارت دیگر بنبست تئوریک آن بود، چراکه اگر بنا بود جنگ به انهدام کامل دو جانبه و نابودی سیارهٔ زمین منجر شود، دیگر دانش نظامی و استراتژی جنگی چه معنایی داشت؟
جنگ عصر اطلاعات که تولد و تکامل پیوستهاش از میانه دههٔ هفتاد میلادی آغاز شد و هنوز هم به شکل نهایی خود نرسیده، این بنبست را شکست و تمام پیشفرضهای جنگ آتش انبوه عصر صنعتی را تغییر داد. حالا دیگر به مدد دانش جدید الکترونیک و فناوری اطلاعات پرتابهها پس از شلیک به دقت تا رسیدن به هدف هدایت میشدند و به علاوه برای نخستین بار میشد که پرتابههای دشمن را در آسمان دفع و منهدم کرد. همچنین دیگر بنا نبود که دو طرف بتوانند هدف را ببینند و گلولههای زیادی شلیک کنند. حالا دیگر تنها طرفی که برتری فناوری داشت قادر به این کار بود. این انقلابی در مقیاس انگشت شمار انقلابهای فنی سراسر تاریخ بشر بود. بدینترتیب دیگر نیازی نبود میلیونها پرتابه شلیک کرد و همچون جنگ دوم جهانی تمام نیروها و قلمرو دشمن را نابود نمود. کور کردن چشم الکترونیک او و انهدام مراکز ثقل ارتباط و فرماندهی و بخشی از سلاحها و عناصر انسانی کلیدیاش کافی بود.
در پایان میخواهم بگویم خبر بسیار بد برای کسانی که میخواهند با این برتری و سیطره الکترونیک/اطلاعاتی مقابله کنند این است که بمب اتمی هم کمکی به آنها نخواهد کرد. بمب اتمی سلاحی متعلق به پارادایم قبلی نبرد و بهتدریج در حال منسوخ شدن است، چراکه استفاده از آن در شرایط جنگ نوین به هیچوجه بهصرفه نخواهد بود. سناریوهایی که امروزه دربارهٔ جنگ جهانی سوم در اندیشکدههای مهم راهبردی نوشته میشود، عمدتاً جنگی بدون سلاح اتمی را به تصویر میکشد که ویرانی و تلفات بسیار محدودی خواهد داشت اما ساختار قدرت نظامی طرف بازنده را بطور کامل نابود و فلج خواهد کرد. بهتدریج قدرت پدافند ضد موشک ایالات متحده و بلوک غرب در حال افزایش است. دو دهه پیش تصورش هم دشوار بود که سبستمی مانند پاتریوت بتواند در مقابل موشکهای بالستیک به نرخ انهدام ۹۸ درصد برسد.
شرایط امروز به گونهای تغییر کرده که سال گذشته آمریکا اعلام کرد که اگر روسیه در اوکراین از سلاح اتمی تاکتیکی استفاده کند، پاسخ آمریکا از طریق سلاحهای متعارف غیر اتمی خواهد بود. معنای این حرف روشن است. سیستم هوشمند نبرد بلوک غرب بهقدری پیشرفت کرده که بدون نیاز به استفاده از سلاح هستهای میتواند، قدرت اتمی و ساختار نظامی راهبردی روسیه را فلج نماید. امروز و در آینده دشمنان آمریکا و غرب رغبتی به استفاده از سلاح اتمی نخواهند داشت، چراکه میدانند در بهترین حالت تعداد بسیار ناچیزی از پرتابههای اتمی به قلمرو دشمن خواهد رسید ولی در عوض خودشان به طور کامل نابود خواهند شد.
توس تهماسبی
@BonyadVarahram
اگر میخواهید تا به درکی نسبی از جنگ مدرن امروزی برسید، باید به دو واقعیت مهم توجه کنید:
اول اینکه آن کس که از روی زمین شلیک میکند، هر چقدر هم که پرتابهها و سلاحهای ویرانگری داشته باشد، حریف کسی که از آسمان شلیک میکند، نخواهد شد، همانطور که یک گروهان سرباز که در جادهٔ پایین کوه مستقر است، حریف یک جوخهٔ سرباز که در بالای کوه موضع گرفته است، نمیشود.
واقعیت دوم آن است که آن کس که در حوزهٔ الکترونیک و فناوری پیشرفتهٔ اطلاعات، ضعیفتر و عقبتر است، حریف کسی که در این زمینه پیشتاز است نخواهد شد. ما امروز در عصر جنگ پساصنعتی یا جنگ عصر اطلاعات زندگی میکنیم.
در پارادایم قبلی جنگ، یعنی جنگ عصر صنعتی، پیشفرض آن بود که گلولهها و پرتابهها اولاً پس از شلیک هدایت نمیشوند، بنابراین به شلیک انبوهی گلوله نیاز بود و دوماً اینکه هر دو طرف جنگ قادر خواهند بود انبوهی پرتابه به سوی یکدیگر شلیک کنند و پرتابهها را پس از شلیک نمیتوان در آسمان منهدم و دفع کرد. یعنی ممکن است به هدف نخورند اما بالاخره جایی در اطراف هدف به زمین خواهند رسید.
بنابراین چنین جنگی جنگ بسیج انبوه نیروی انسانی و تجهیزات و تلفات وحشتناک نظامیان و غیر نظامیان و ویرانی انبوه شهرها و منابع طبیعی بود. در این جنگ آن کسی برنده میشد که گلولههای بیشتر و قدرتمندتری شلیک میکرد. بمب اتمی نقطهٔ انتهای جنگ عصر صنعتی و به عبارت دیگر بنبست تئوریک آن بود، چراکه اگر بنا بود جنگ به انهدام کامل دو جانبه و نابودی سیارهٔ زمین منجر شود، دیگر دانش نظامی و استراتژی جنگی چه معنایی داشت؟
جنگ عصر اطلاعات که تولد و تکامل پیوستهاش از میانه دههٔ هفتاد میلادی آغاز شد و هنوز هم به شکل نهایی خود نرسیده، این بنبست را شکست و تمام پیشفرضهای جنگ آتش انبوه عصر صنعتی را تغییر داد. حالا دیگر به مدد دانش جدید الکترونیک و فناوری اطلاعات پرتابهها پس از شلیک به دقت تا رسیدن به هدف هدایت میشدند و به علاوه برای نخستین بار میشد که پرتابههای دشمن را در آسمان دفع و منهدم کرد. همچنین دیگر بنا نبود که دو طرف بتوانند هدف را ببینند و گلولههای زیادی شلیک کنند. حالا دیگر تنها طرفی که برتری فناوری داشت قادر به این کار بود. این انقلابی در مقیاس انگشت شمار انقلابهای فنی سراسر تاریخ بشر بود. بدینترتیب دیگر نیازی نبود میلیونها پرتابه شلیک کرد و همچون جنگ دوم جهانی تمام نیروها و قلمرو دشمن را نابود نمود. کور کردن چشم الکترونیک او و انهدام مراکز ثقل ارتباط و فرماندهی و بخشی از سلاحها و عناصر انسانی کلیدیاش کافی بود.
در پایان میخواهم بگویم خبر بسیار بد برای کسانی که میخواهند با این برتری و سیطره الکترونیک/اطلاعاتی مقابله کنند این است که بمب اتمی هم کمکی به آنها نخواهد کرد. بمب اتمی سلاحی متعلق به پارادایم قبلی نبرد و بهتدریج در حال منسوخ شدن است، چراکه استفاده از آن در شرایط جنگ نوین به هیچوجه بهصرفه نخواهد بود. سناریوهایی که امروزه دربارهٔ جنگ جهانی سوم در اندیشکدههای مهم راهبردی نوشته میشود، عمدتاً جنگی بدون سلاح اتمی را به تصویر میکشد که ویرانی و تلفات بسیار محدودی خواهد داشت اما ساختار قدرت نظامی طرف بازنده را بطور کامل نابود و فلج خواهد کرد. بهتدریج قدرت پدافند ضد موشک ایالات متحده و بلوک غرب در حال افزایش است. دو دهه پیش تصورش هم دشوار بود که سبستمی مانند پاتریوت بتواند در مقابل موشکهای بالستیک به نرخ انهدام ۹۸ درصد برسد.
شرایط امروز به گونهای تغییر کرده که سال گذشته آمریکا اعلام کرد که اگر روسیه در اوکراین از سلاح اتمی تاکتیکی استفاده کند، پاسخ آمریکا از طریق سلاحهای متعارف غیر اتمی خواهد بود. معنای این حرف روشن است. سیستم هوشمند نبرد بلوک غرب بهقدری پیشرفت کرده که بدون نیاز به استفاده از سلاح هستهای میتواند، قدرت اتمی و ساختار نظامی راهبردی روسیه را فلج نماید. امروز و در آینده دشمنان آمریکا و غرب رغبتی به استفاده از سلاح اتمی نخواهند داشت، چراکه میدانند در بهترین حالت تعداد بسیار ناچیزی از پرتابههای اتمی به قلمرو دشمن خواهد رسید ولی در عوض خودشان به طور کامل نابود خواهند شد.
توس تهماسبی
@BonyadVarahram
- مارکسیستم در حال بلعیدن جامعهٔ آمریکاست!
دونالد ترامپ سالهاست فریاد میزند که جامعهٔ آمریکا در معرض تسخیر کمونیستهاست. اذعان میکنم که این حرف ترامپ را چندان جدی نگرفته بودم اما الان یکی دو سالی هست که به این نتیجه رسیدم که این حرفش کاملاً درست است.
چندی پیش کتاب «مارکسیسم آمریکایی»، نوشتهٔ مارک لوین را خواندم و برایم روشن شد که مارکسیسم چه نفوذ زیرپوستی وحشتناکی در آمریکای کاپیتالیست کرده است. نویسنده کتاب به مردم کشورش هشدار داده که مارکسیسم آمریکایی در آستانهٔ بلعیدن جامعه و فرهنگ آمریکاست. او هشدار داده این جنبش مارکسیستی که زمانی یک پدیدهٔ جنبی، حاشیهای، بدنام و پنهانی در جامعهٔ آمریکایی بود، حالا چنان قدرتی گرفته که نشانههایش در همهجا (مدارس، دانشگاهها، رسانهها، فرهنگ و هنر) پیداست. در بخشی از کتاب میخوانیم:
درآمریکا، بسیاری از مارکسیستها خودشان را در زیر پوشش عباراتی مثل «سوسیال دموکرات»، «مترقی» و «فعال اجتماعی» پنهان کردهاند، زیرا هنوز اکثریت جامعهٔ آمریکا با واژهٔ مارکسیسم سر ناسازگاری دارد. مارکسیستهای آمریکایی به همین دلیل در قالب انبوهی از تشکل های نژادی و هویتی از قبیل «بلک لایوز متر»، «آنتیفا» و «اسکاد» فعالیت میکنند. آنها ادعا میکنند که حامی عدالت اجتماعی، عدالت زیست محیطی، برابری جنسیتی و برابری نژادی، صلحطلبی و غیره هستند. آنها نظریه هایی مثل «نظریهٔ نژادی انتقادی» را ابداع کردهاند و نیز انبوهی از واژهها و اصطلاحات مرتبط با اصول مارکسیستی را. آنها مدعی هستند که نظام کاپیتالیستی و «فرهنگ غالب» ناعادلانه و نژادپرستانه است و باید آن را کاملاً نابود کرد. آنها از تاکتیکهای پروپاگاندایی و مغزشویی استفاده میکنند و از هواداران خویش همسانی و متابعت میطلبند و صداهای مخالف خود را با توسل به تاکتیکهای سرکوبگرانهای مثل «کنسل کالچر» (فرهنگ لغو) خفه میکنند.
آرمانگرایی مارکسیستی برای بسیاری از جوانها جذاب است زیرا به آنها وعدهٔ یک آیندهٔ بهشتی میدهد، تنها به شرطی که جامعه و فرهنگ موجود را با خاک یکسان کنند و فرد همهٔ آزادی های خویش را در پای آرمان مارکسیستی قربانی کند.
تازهترین قدرتنمایی چپ آمریکایی را در تظاهرات اخیر دانشگاههای آمریکا میبینید. چندی پیش کتابی خواندم از دیوید هاروویتز که یک تحقیق مفصل و علمی دربارهٔ گرایشات سیاسی در دانشگاههای آمریکاست. هاروویتز در این کتاب ثابت کرده که بیش از نود درصد اساتید آمریکایی چپگرا هستند که خود این بازتابی از گرایشات سیاسی دانشجویان دانشگاههای آمریکاست. خلاصه گفتم که در جریان باشید.
بیژن.ا
@BonyadVarahram
دونالد ترامپ سالهاست فریاد میزند که جامعهٔ آمریکا در معرض تسخیر کمونیستهاست. اذعان میکنم که این حرف ترامپ را چندان جدی نگرفته بودم اما الان یکی دو سالی هست که به این نتیجه رسیدم که این حرفش کاملاً درست است.
چندی پیش کتاب «مارکسیسم آمریکایی»، نوشتهٔ مارک لوین را خواندم و برایم روشن شد که مارکسیسم چه نفوذ زیرپوستی وحشتناکی در آمریکای کاپیتالیست کرده است. نویسنده کتاب به مردم کشورش هشدار داده که مارکسیسم آمریکایی در آستانهٔ بلعیدن جامعه و فرهنگ آمریکاست. او هشدار داده این جنبش مارکسیستی که زمانی یک پدیدهٔ جنبی، حاشیهای، بدنام و پنهانی در جامعهٔ آمریکایی بود، حالا چنان قدرتی گرفته که نشانههایش در همهجا (مدارس، دانشگاهها، رسانهها، فرهنگ و هنر) پیداست. در بخشی از کتاب میخوانیم:
درآمریکا، بسیاری از مارکسیستها خودشان را در زیر پوشش عباراتی مثل «سوسیال دموکرات»، «مترقی» و «فعال اجتماعی» پنهان کردهاند، زیرا هنوز اکثریت جامعهٔ آمریکا با واژهٔ مارکسیسم سر ناسازگاری دارد. مارکسیستهای آمریکایی به همین دلیل در قالب انبوهی از تشکل های نژادی و هویتی از قبیل «بلک لایوز متر»، «آنتیفا» و «اسکاد» فعالیت میکنند. آنها ادعا میکنند که حامی عدالت اجتماعی، عدالت زیست محیطی، برابری جنسیتی و برابری نژادی، صلحطلبی و غیره هستند. آنها نظریه هایی مثل «نظریهٔ نژادی انتقادی» را ابداع کردهاند و نیز انبوهی از واژهها و اصطلاحات مرتبط با اصول مارکسیستی را. آنها مدعی هستند که نظام کاپیتالیستی و «فرهنگ غالب» ناعادلانه و نژادپرستانه است و باید آن را کاملاً نابود کرد. آنها از تاکتیکهای پروپاگاندایی و مغزشویی استفاده میکنند و از هواداران خویش همسانی و متابعت میطلبند و صداهای مخالف خود را با توسل به تاکتیکهای سرکوبگرانهای مثل «کنسل کالچر» (فرهنگ لغو) خفه میکنند.
آرمانگرایی مارکسیستی برای بسیاری از جوانها جذاب است زیرا به آنها وعدهٔ یک آیندهٔ بهشتی میدهد، تنها به شرطی که جامعه و فرهنگ موجود را با خاک یکسان کنند و فرد همهٔ آزادی های خویش را در پای آرمان مارکسیستی قربانی کند.
تازهترین قدرتنمایی چپ آمریکایی را در تظاهرات اخیر دانشگاههای آمریکا میبینید. چندی پیش کتابی خواندم از دیوید هاروویتز که یک تحقیق مفصل و علمی دربارهٔ گرایشات سیاسی در دانشگاههای آمریکاست. هاروویتز در این کتاب ثابت کرده که بیش از نود درصد اساتید آمریکایی چپگرا هستند که خود این بازتابی از گرایشات سیاسی دانشجویان دانشگاههای آمریکاست. خلاصه گفتم که در جریان باشید.
بیژن.ا
@BonyadVarahram
- نیروهای کمونیستی به ضرر مبارزات مردمیاند
من کمونیستستیز نیستم و اتفاقاً اعتقاد دارم که در یک ایران آزاد کمونیستها حق دارند حزب داشته باشند و فعالیت سیاسی کنند البته به شرطی که به اصول دموکراتیک پایبند باشند.
اما بحث من دربارهٔ امروز است. آیا وجود نیروهای کمونیست به سود حرکتهای اعتراضی مردم است یا خیر؟ جواب صریح من به این پرسش منفی است. دلیلش هم روشن است: نیروها و جریانهای سیاسی که به اصول دموکراتیک باورمند نیستند (از جمله اکثریت قریب به اتفاق کمونیستها و سوسیالیستهای ایرانی حاضر در صحنه) جز صدمه زدن به جنبشهای دموکراتیک و منحرف کردن این چنبشها هیچ فایده و کارکرد دیگری ندارند. اساساً مسئلهٔ این جریانها دموکراسی نیست و اگر روزی هم به قدرت برسند تنها نسخهشان برای کشور عبارت است از براندازی نظام سرمایهداری، جنگ طبقاتی، مصادرهٔ کارخانهها، اعدام سرمایهداران، مبارزه با امپریالیسم جهانی، سرکوب آزادیها و نقض حقوق بشر؛ نسخهای که در یک صد سال گذشته دهها کشور را به خاک سیاه نشانده است.
حالا ممکن است بپرسید که آیا میتوان از وجود چنین نیروهائی به عنوان متحدان تاکتیکی علیه یک حکومت اقتدارگرا سود جست؟ پاسخ من به این پرسش نیز منفی است مگر در یک حالت استثنائی؛ حالتی که رهبری جنبش در دست یک جریان دموکرات قدرتمند باشد. نمونهٔ چنین حالتی را در جنبش اعتراضی چکسلواکی دیدیم که واتسلاو هاول دموکرات با اتکا به کاریزما و قدرت رهبری بالایش توانست از وجود طیف گستردهای از نیروها، دموکرات و غیردموکرات (مثل آنارشیستها و کمونیستهای اصلاح طلب) برای مقابله با رژیم بهره بگیرد. اما تا مادامی که رهبری دموکراتیک جنبش غایب یا ضعیف باشد، نیروهای اعتراضی غیردموکرات میتوانند بسیار زیانبخش از کار دربیایند.
اگر قرار باشد توصیهای به شما بکنم این است که: همیشه از آن جریانهای سیاسیای دفاع کنید که به دموکراسی و رویههای دموکراتیک باور دارند و هرگز حمایت خود را شامل حال نیروهای سیاسی غیر دموکرات (از قبیل مجاهدین، کمونیستها و آنارشیستها) نکنید..و به نظرم تشخیص این نیروها هم کار بسیار سادهای است.
بیژن.ا
@BonyadVarahram
من کمونیستستیز نیستم و اتفاقاً اعتقاد دارم که در یک ایران آزاد کمونیستها حق دارند حزب داشته باشند و فعالیت سیاسی کنند البته به شرطی که به اصول دموکراتیک پایبند باشند.
اما بحث من دربارهٔ امروز است. آیا وجود نیروهای کمونیست به سود حرکتهای اعتراضی مردم است یا خیر؟ جواب صریح من به این پرسش منفی است. دلیلش هم روشن است: نیروها و جریانهای سیاسی که به اصول دموکراتیک باورمند نیستند (از جمله اکثریت قریب به اتفاق کمونیستها و سوسیالیستهای ایرانی حاضر در صحنه) جز صدمه زدن به جنبشهای دموکراتیک و منحرف کردن این چنبشها هیچ فایده و کارکرد دیگری ندارند. اساساً مسئلهٔ این جریانها دموکراسی نیست و اگر روزی هم به قدرت برسند تنها نسخهشان برای کشور عبارت است از براندازی نظام سرمایهداری، جنگ طبقاتی، مصادرهٔ کارخانهها، اعدام سرمایهداران، مبارزه با امپریالیسم جهانی، سرکوب آزادیها و نقض حقوق بشر؛ نسخهای که در یک صد سال گذشته دهها کشور را به خاک سیاه نشانده است.
حالا ممکن است بپرسید که آیا میتوان از وجود چنین نیروهائی به عنوان متحدان تاکتیکی علیه یک حکومت اقتدارگرا سود جست؟ پاسخ من به این پرسش نیز منفی است مگر در یک حالت استثنائی؛ حالتی که رهبری جنبش در دست یک جریان دموکرات قدرتمند باشد. نمونهٔ چنین حالتی را در جنبش اعتراضی چکسلواکی دیدیم که واتسلاو هاول دموکرات با اتکا به کاریزما و قدرت رهبری بالایش توانست از وجود طیف گستردهای از نیروها، دموکرات و غیردموکرات (مثل آنارشیستها و کمونیستهای اصلاح طلب) برای مقابله با رژیم بهره بگیرد. اما تا مادامی که رهبری دموکراتیک جنبش غایب یا ضعیف باشد، نیروهای اعتراضی غیردموکرات میتوانند بسیار زیانبخش از کار دربیایند.
اگر قرار باشد توصیهای به شما بکنم این است که: همیشه از آن جریانهای سیاسیای دفاع کنید که به دموکراسی و رویههای دموکراتیک باور دارند و هرگز حمایت خود را شامل حال نیروهای سیاسی غیر دموکرات (از قبیل مجاهدین، کمونیستها و آنارشیستها) نکنید..و به نظرم تشخیص این نیروها هم کار بسیار سادهای است.
بیژن.ا
@BonyadVarahram