بچه که بودم زده بودم شیشه خونه همسایه رو با توپ شکسته بودم بعد برای اینکه بابام دعوام نکنه اومدم خونه خودمو زدم به خواب,بابام کم کم نزدیکم شد یدفعه گفت اگه خوابی دست راستتو تکون بده
منه احمقم تکون دادم :)))))))
@Bluee : شیر مشکی
منه احمقم تکون دادم :)))))))
@Bluee : شیر مشکی
بهت قول میدم همین الان یکی داره به عکست نگاه میکنه، یه لبخند ریز هم گوشهی لبش نقش بسته و از خدا خیلی شاکره که دیگه تو زندگیش نیستی
@Bluee : خلافکار
@Bluee : خلافکار
توی مغازهه وسیلهی مغازهدار از دست بابام داشت میوفتاد، اومد بگه یا علی، یادش افتاد شیعه نیستن، مثلا توهین نباشه، هول شد گفت یا عُمر! :)))))
طرف هم پاره شده بود از خنده، هم خیلی جدی داشت میگفت شما راحت باش، ما ام برحسب عادت همینو میگیم گاهی اوقات.
@Bluee : tina
طرف هم پاره شده بود از خنده، هم خیلی جدی داشت میگفت شما راحت باش، ما ام برحسب عادت همینو میگیم گاهی اوقات.
@Bluee : tina
نوزده سالم بود. ماشینم رو گذاشته بودم برای فروش. یکی زنگ زد گفت بدون رنگه؟ گفتم: نه، خاکستریه . گفت: نه، منظورم اینه رنگ شدگی داره؟ با یک حالت عاقل اندر سفیهای گفتم: معلومه که داره. ماشین بیرنگ اساسا وجود نداره. همه رو رنگ میکنن. ماشین منم خاکستریه.
گفت: گوشی رو بده بابات.
@Bluee : Sana
گفت: گوشی رو بده بابات.
@Bluee : Sana
رفته بودم آرایشگاه برای میکاپ عروسی دخترعموم یه خانوم دیگه هم اونجا بود که اونم کار میکاپ و شینیون داشت بعد داشت بهمون تعریف میکرد که عروسی برادرشه و از عروسشون اصلا خوشش نمیاد و به نظرش داداشش خیلی سره و ازین مدل حرفاو...
خلاصه که آخر شب رفتیم دیدیم بله خواهرشوهر دخترعمومه :))))
@Bluee : zhra
خلاصه که آخر شب رفتیم دیدیم بله خواهرشوهر دخترعمومه :))))
@Bluee : zhra
یادمه ۶سالم بود، شب موقع خواب مامانم با یه پیراهن خیلی کوتاه اومد بهم شببخیر گفت. بهش گفتم این چیه پوشیدی زشته جلوی بابا خیلی کوتاهه، بعدم میخوای کنارش بخوابی ممکنه بره بالا.
خداوکیلی چی بودم چی شدم
چه ذهن پاکی داشتم :)))))
@Bluee : توتفرنگی
خداوکیلی چی بودم چی شدم
چه ذهن پاکی داشتم :)))))
@Bluee : توتفرنگی