Blackfishvoice (BFV)
Video
🔺تاریخ پهلوی را بدونِ فهمِ جایگاهِ لمپنها نمیتوان بهدرستی شناخت. از لحظهی قدرت گرفتن رضاخان، شهریور ۱۳۲۰، کودتای ۲۸ مرداد، وقایع ۱۵ خرداد تا پیروزی انقلاب و حتی تا همین حالا که تفالهی سلطنت در اوهام، خود را "شاه قانونی ایران" تصور میکند. اما اکنون پترودلارهای سعودی، حمایت صهیوفاشیسم و تعریف شدن آنها درون یکی از پروژههای امنیتی جمهوری اسلامی، این فرقه را به منحطترین و فوقانیترین لایه در آنچه تبدیل کرده است که ما #جنبش_نئونازی_ایرانی مینامیم.
🔺دهههاست که گروههای مختلف از مخالفان جمهوری اسلامی (اکثریت قریب به اتفاق، چپگرایان و مجاهدین) در مقابل شعب رایگیری خارج از کشور تجمعاتی شکل میدهند و از حق آزادی بیان خود برای اعتراض استفاده میکنند. تجمعات امسال اما به واسطهی حضور پهلویگرایان، صحنههای چرک و زنندهای را بهخود دید؛ توهین و تحقیرِ سالمندان، آزار جنسی و خشونت فیزیکی علیه زنان، فحاشیهای جنسی و زنستیزانه، گوشههایی از منجلابِ فرهنگی #جنبش_نئونازی_ایرانی بودند که در معرض دید عموم قرار گرفتند. ضروریست تأکید شود که این اوباش، علاوه بر رأیدهندگان، مخالفانِ جمهوری اسلامی را نیز هدف حملات خود قرار دادند. یک نمونه در اسلاید
🔺در میان تمام فحاشیها و وحشیگریهای پهلویگرایان در روز انتخابات، یک مورد از سایرین برجستهتر بود؛ جاییکه یکی از اوباش بهنام "بهار ماهرو" در حین عربدهکشی و ذکر "من فرزند رضاخانم" روسری یکی از زنان رایدهنده را در لندن از سر وی کشید. روزنامهی دیلیمیل ضمن پوشش این افتضاح آنرا "لحظهای شوکهکننده" نامید و حساب پلیس لندن در توئیتر، در پاسخ به ویدئوی ماهرو نوشت که "لندن جای این کارها نیست." با شدت گرفتن انتقادها از این وحشیگری، ظن آن میرفت که ماهرو بازداشت شود. اما اتفاق فوقالعادهای رخ داد:
ماهرو لندن را به مقصد اسرائیل ترک کرد.
🔺۶۰ درصد از واجدین شرایط رأی با عدم حضور در انتخابات، نارضايتی و مخالفت خود را نشان دادند تا در اتفاقی بیسابقه علی خامنهای برای اولین در دوران رهبری خود، بعد از انتخابات پیام تشکر از "آحاد ملت ایران" صادر نکند. با اینوجود وحوش پهلویگرا، با رفتارهای غیرانسانی خود توانستد ماشین پروپاگاندای جمهوری اسلامی را بیکار نگذراند. پهلویگرایان همچون روزهای قیام #زن_زندگی_آزادی اینبار نیز در راستای تبلیغات حکومت اسلامی، سنگ تمام گذاشتند و یکبار دیگر ضربهی تبلیغاتی سنگینی به خواستهای مترقی #زن_زندگی_آزادی وارد آورند.
🔺فرار بهار_ماهرو به اسرائیل اتفاقی نمادین است. او نشان داد که غایت قاطبهی زامبیهای ضدِ بشریت، جایی امنتر از اسرائیل ندارند و از ترس اعمال قانون میتوانند به آغوش جنایتکاران جنگی پناه ببرند. او یکی از همان ایرانیان دیاسپوراست که برای نسلکشی فلسطینیها هلهله میکنند و در روزهای سلاخی کردن کودکان غزه و رفح، پرچم نکبتشان را با پرچم نازیسم گره میزنند. فرزندان رضاخان، امروز به شاخصترین لایه در جنبش نئونازی ایرانی تبدیل شدهاند که تمام رذائل بشری را یکجا در خود جمع کردهاند و در عین تعلق به عصر جاهلیت، خود را متمدنترینهای غرب آسیا معرفی میکنند.
🔺در میان پهلویگرایان کم نیستند افرادیکه برای تقویت کیسهای پناهندگی، از رهبران لات و فاشیستِ فرقه تبعیت میکنند. در حالیکه همین حالا خانوادهی الدنگ و مفتخور پهلوی با اموال دزدیدهشده از جیب ملت ایران، در ویلاهای جنوب فرانسه مشغول جشن و سرور هستند، اوباشِ اجارهایشان مشغول زدنِ تیر خلاص به تهماندهی آبرویِ تبعیدیان هستند؛ تبعیدیانی که با حفظ شرافت و نفروختن خود به باندها و فاندها، چراغ مبارزه در خارج از کشور را _ولو کمجان و کمسو_ روشن نگاه داشتند.
فرار ماهرو به اسرائیل نشان میدهد صهیونیستها علاوه بر فرستادن جاسوس در میان نیروهای جمهوری اسلامی، روی دلقکهای صادراتی نیز حساب ويژهای باز کردهاند تا صدای ضعیفِ نیروهای ضد جمهوری اسلامی_ضد اسرائیل_ضدجنگ را خاموش کند. گرچه طالبانِ سلطنت نمایانترین لایه از فاشیستهای پرواسرائیل هستند، اما همدلی قاطبهی راست برانداز ایران با اسرائیل چنین بستری را مهیا کرده است. تک به تک چهرههای سیرکِ جرجتاون که پهلوی را برجسته کردند و اکنون نیز دل در گروی اسرائیل و چهبسا رؤیای حملهی نظامی به ایران را دارند، در افتضاح روز انتخابات و تقویت صدای نازیها، نقش و مسئولیت مستقیم دارند. از اسرائیل و پهلوی ( بهعنوان فیگورِ دنائت_دریوزگی) برائت بجوئید، بلکه بتوانید نام "اپوزيسيون" را یدک بکشید، در غیر اینصورت جمعیت مستأصل داخل کشور حق دارد، تباهترین جریانات سیاسی داخلی را به صدر تا ذیلِ شما ترجیح دهد.
@Blackfishvoice1
🔺دهههاست که گروههای مختلف از مخالفان جمهوری اسلامی (اکثریت قریب به اتفاق، چپگرایان و مجاهدین) در مقابل شعب رایگیری خارج از کشور تجمعاتی شکل میدهند و از حق آزادی بیان خود برای اعتراض استفاده میکنند. تجمعات امسال اما به واسطهی حضور پهلویگرایان، صحنههای چرک و زنندهای را بهخود دید؛ توهین و تحقیرِ سالمندان، آزار جنسی و خشونت فیزیکی علیه زنان، فحاشیهای جنسی و زنستیزانه، گوشههایی از منجلابِ فرهنگی #جنبش_نئونازی_ایرانی بودند که در معرض دید عموم قرار گرفتند. ضروریست تأکید شود که این اوباش، علاوه بر رأیدهندگان، مخالفانِ جمهوری اسلامی را نیز هدف حملات خود قرار دادند. یک نمونه در اسلاید
🔺در میان تمام فحاشیها و وحشیگریهای پهلویگرایان در روز انتخابات، یک مورد از سایرین برجستهتر بود؛ جاییکه یکی از اوباش بهنام "بهار ماهرو" در حین عربدهکشی و ذکر "من فرزند رضاخانم" روسری یکی از زنان رایدهنده را در لندن از سر وی کشید. روزنامهی دیلیمیل ضمن پوشش این افتضاح آنرا "لحظهای شوکهکننده" نامید و حساب پلیس لندن در توئیتر، در پاسخ به ویدئوی ماهرو نوشت که "لندن جای این کارها نیست." با شدت گرفتن انتقادها از این وحشیگری، ظن آن میرفت که ماهرو بازداشت شود. اما اتفاق فوقالعادهای رخ داد:
ماهرو لندن را به مقصد اسرائیل ترک کرد.
🔺۶۰ درصد از واجدین شرایط رأی با عدم حضور در انتخابات، نارضايتی و مخالفت خود را نشان دادند تا در اتفاقی بیسابقه علی خامنهای برای اولین در دوران رهبری خود، بعد از انتخابات پیام تشکر از "آحاد ملت ایران" صادر نکند. با اینوجود وحوش پهلویگرا، با رفتارهای غیرانسانی خود توانستد ماشین پروپاگاندای جمهوری اسلامی را بیکار نگذراند. پهلویگرایان همچون روزهای قیام #زن_زندگی_آزادی اینبار نیز در راستای تبلیغات حکومت اسلامی، سنگ تمام گذاشتند و یکبار دیگر ضربهی تبلیغاتی سنگینی به خواستهای مترقی #زن_زندگی_آزادی وارد آورند.
🔺فرار بهار_ماهرو به اسرائیل اتفاقی نمادین است. او نشان داد که غایت قاطبهی زامبیهای ضدِ بشریت، جایی امنتر از اسرائیل ندارند و از ترس اعمال قانون میتوانند به آغوش جنایتکاران جنگی پناه ببرند. او یکی از همان ایرانیان دیاسپوراست که برای نسلکشی فلسطینیها هلهله میکنند و در روزهای سلاخی کردن کودکان غزه و رفح، پرچم نکبتشان را با پرچم نازیسم گره میزنند. فرزندان رضاخان، امروز به شاخصترین لایه در جنبش نئونازی ایرانی تبدیل شدهاند که تمام رذائل بشری را یکجا در خود جمع کردهاند و در عین تعلق به عصر جاهلیت، خود را متمدنترینهای غرب آسیا معرفی میکنند.
🔺در میان پهلویگرایان کم نیستند افرادیکه برای تقویت کیسهای پناهندگی، از رهبران لات و فاشیستِ فرقه تبعیت میکنند. در حالیکه همین حالا خانوادهی الدنگ و مفتخور پهلوی با اموال دزدیدهشده از جیب ملت ایران، در ویلاهای جنوب فرانسه مشغول جشن و سرور هستند، اوباشِ اجارهایشان مشغول زدنِ تیر خلاص به تهماندهی آبرویِ تبعیدیان هستند؛ تبعیدیانی که با حفظ شرافت و نفروختن خود به باندها و فاندها، چراغ مبارزه در خارج از کشور را _ولو کمجان و کمسو_ روشن نگاه داشتند.
فرار ماهرو به اسرائیل نشان میدهد صهیونیستها علاوه بر فرستادن جاسوس در میان نیروهای جمهوری اسلامی، روی دلقکهای صادراتی نیز حساب ويژهای باز کردهاند تا صدای ضعیفِ نیروهای ضد جمهوری اسلامی_ضد اسرائیل_ضدجنگ را خاموش کند. گرچه طالبانِ سلطنت نمایانترین لایه از فاشیستهای پرواسرائیل هستند، اما همدلی قاطبهی راست برانداز ایران با اسرائیل چنین بستری را مهیا کرده است. تک به تک چهرههای سیرکِ جرجتاون که پهلوی را برجسته کردند و اکنون نیز دل در گروی اسرائیل و چهبسا رؤیای حملهی نظامی به ایران را دارند، در افتضاح روز انتخابات و تقویت صدای نازیها، نقش و مسئولیت مستقیم دارند. از اسرائیل و پهلوی ( بهعنوان فیگورِ دنائت_دریوزگی) برائت بجوئید، بلکه بتوانید نام "اپوزيسيون" را یدک بکشید، در غیر اینصورت جمعیت مستأصل داخل کشور حق دارد، تباهترین جریانات سیاسی داخلی را به صدر تا ذیلِ شما ترجیح دهد.
@Blackfishvoice1
Forwarded from کارگاه دیالکتیک
https://tinyurl.com/42z7vdba
مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی و جدال بین پیوستگی و گسست
امین حصوری
(بخشی از متن در دست انتشار)
کارگاه دیالکتیک | ۱۵ تیر ۱۴۰۳
شری که نظام جمهوری اسلامی میکوشد نرمالیزه کند، مرگبنیادیِ این رژیم است که از ماهیت آن بهسان «رژیم کشتار» و «ماشین مرگ» برمیآید. در حالی که مفهوم نخست ناظر بر قتل دولتی و هدفمند مخالفان، معترضان و دگراندیشان است؛ دومی ناظر بر آن دسته از کارکردهای ساختاری و معمول دولت است که به مرگهای اجتنابپذیر شهروندان (ازجمله مرگهای تدریجی) منجر میشوند. همینجا باید خاطرنشان کنیم که این دو خصلت در ساحت واقعی درهمتنیدهاند، چرا که هر دو از ماهیت مرگبنیاد و مرگآورِ جمهوری اسلامی برمیآیند و هر دو بخشی از کارکردهای بنیادین این نظام هستند (بهواقع، مفهوم «رژیم کشتار» خود ذیل مفهوم «ماشین مرگ» میگنجد). پیوند درونماندگار این نظام با مرگ صرفا بدین معنا نیست که حاکمان سیاسی برای جان و زندگی انسانها (شهروندان صوری) هیچ ارزش و حرمتی قایل نیستند، بلکه بیش از آن معطوف به این معناست که حیات و بازتولید این رژیم بر کشتار و مرگگستری استوار (بوده) است. این پدیده البته گرایشی متاخر نیست و ریشههای تاریخی ژرفی دارد. جمهوری اسلامی گسترش بنیانهای شیعی خود را با ستایش مرگ و تقدیس شهادت بنا گذاشت و گسترش داد؛ انتخابی که بهویژه با برجستهسازیِ دولتیِ عزاداری محرم و مناسک مشابه بهسان مهمترین نماد شیعهگری مفصلبندی شده بود. نقطهی اوج تقدیس ایدئولوژیک مرگ در موسم «نعمتِ» جنگ با عراق نمایان شد؛ جایی که حاکمان وقت در لوای تقدیس شهادت، انبوه نوجوانان کمسال را به روی مینها و مقابل گلولهها میفرستادند ...
تقدیس مرگ در عین حال، با ارزشزُدایی از زندگی و تحقیر زندگی و ضدیت با نمادهای سرزندگی (مثل شادی، موسیقی و رقص) همراه است و این بهنوبهی خود عادینماییِ مرگ را تسهیل میکند. تقدیس دولتی مرگ، همچنین با حق انحصاری دولت بر توزیع مرگ همراه است. جایگاه ویژهی اعدام در مشی حکمرانی جمهوری اسلامی و نمایش عمومی آن، بخشا معطوف به تثبیت این حق انحصاری و عادینماییِ آن است. جان کلام آنکه مرگآوری، نمایش مرگ و تهدید مرگ همواره بخشی جداییناپذیر از شیوهی حکمرانی جمهوری اسلامی بودهاند. ولی در اینجا با پارادوکسی روبرو میشویم: از یکسو، مرگآوری بهعنوان بنیان حکمرانی در تضاد با میل اگزیستانسیال مردم به زیستن (زندگی) قرار دارد؛ کما اینکه منشاء بسیاری از مقاومتهای فردی و اجتماعی هم وجود همین تضاد بنیادی بوده است. از سوی دیگر، کارکرد انقیادآورِ مرگآوری (درجهت اغراض دولت) نیز درست بهدلیل تهدیدیست که متوجه حیات افراد میکند. پس پرسش این است که نظامی که بر پایهی ضدیت با زندگی و تهدید دایمی مرگ بنا شده است، چگونه قادر شده است از شکنندگی بگریزد و تداوم خود را تضمین کند.
استمرار جمهوری اسلامی در قامت یک نظام سیاسیْ متکی بر حفظ و بازنمایی نوعی پیوستگی تاریخیست که بیش از همه در ساحت ایدئولوژیک بازسازی و بازتولید میشود. انواع پروپاگاندای ایدئولوژیک در فضاهای آموزشی و رسانهای؛ تکرار منظم مناسک دولتیِ معطوف به آیینها و مناسبتهای مذهبی؛ برگزاری منظم و مصرانهی مناسک سیاسیِ سالانه (مثل دههی فجر و ۱۳ آبان، ۱۵ خرداد، سالگرد رویدادهای جنگ، سالگردهای «شهادتِ» این و آن، و موارد مشابه)؛ در کنار سایر نمادپردازیهای ایدئولوژیک دولتی (و بعضا برساختهای نوظهور)، حربههایی برای القای این پیوستگی بودهاند. در این معنا، رژیم تداوم خود را در تکرار مناسکی میجوید که نفس برگزاری آنها میتواند قدرت رژیم برای حفظ روال عادیِ حکمرانیاش (بهرغم هر چالش و تلاطم سیاسی) را به شهروندان (ازجمله به همراهان رژیم) القاء کند.
حفظ و بازنمایی این پیوستگی نهفقط ثبات و قدرت نظام را به محکومان (شهروندان) القاء میکند، بلکه تصویری ابدی از وضعیت عادیِ امور عرضه میکند. بدینطریق، کشتارها و مرگهای دولتی و بهطور کلی مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی در سایهی تداوم خدشهناپذیرِ فعلیتِ هستیِ آن به حاشیه میروند. کشتارها و مرگها(ی اجتنابپذیر) در کنار سایر ستمها و فجایعی که مرگ تدریجی (یا حیات ذلتبار در مرزهای نیستی) را بر فرودستان تحمیل میکنند، طبعا شکافها و گسستهایی واقعی در پیوستار فرضیِ هستیِ جمهوری اسلامی هستند. اما توان نفیآمیز و دگرگونساز آنها بهسان نقاط گسستگیْ منوط به برجستهشدنِ آنها در گفتار عمومی و پراتیک جمعیست.
افزون بر این، حاکمان با بهرهگیری از مناسک سیاسیِ موسمی مثل انتخابات و غیره میکوشند برای ترمیم شکنندگی ساختاریِ پیوستار نظامْ دقایق بازسازی فراهم کنند.
---
#مقاومت_زندگی_است
#زن_زندگی_آزادی #ژن_ژیان_ئازادی
#جنبش_دادخواهی #همبستگی_ستمدیدگان
#رژیم_کشتار #ماشین_مرگ
#ابتذال_شر #نرمالیزه_کردن_شر
--
@kdialectic
مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی و جدال بین پیوستگی و گسست
امین حصوری
(بخشی از متن در دست انتشار)
کارگاه دیالکتیک | ۱۵ تیر ۱۴۰۳
شری که نظام جمهوری اسلامی میکوشد نرمالیزه کند، مرگبنیادیِ این رژیم است که از ماهیت آن بهسان «رژیم کشتار» و «ماشین مرگ» برمیآید. در حالی که مفهوم نخست ناظر بر قتل دولتی و هدفمند مخالفان، معترضان و دگراندیشان است؛ دومی ناظر بر آن دسته از کارکردهای ساختاری و معمول دولت است که به مرگهای اجتنابپذیر شهروندان (ازجمله مرگهای تدریجی) منجر میشوند. همینجا باید خاطرنشان کنیم که این دو خصلت در ساحت واقعی درهمتنیدهاند، چرا که هر دو از ماهیت مرگبنیاد و مرگآورِ جمهوری اسلامی برمیآیند و هر دو بخشی از کارکردهای بنیادین این نظام هستند (بهواقع، مفهوم «رژیم کشتار» خود ذیل مفهوم «ماشین مرگ» میگنجد). پیوند درونماندگار این نظام با مرگ صرفا بدین معنا نیست که حاکمان سیاسی برای جان و زندگی انسانها (شهروندان صوری) هیچ ارزش و حرمتی قایل نیستند، بلکه بیش از آن معطوف به این معناست که حیات و بازتولید این رژیم بر کشتار و مرگگستری استوار (بوده) است. این پدیده البته گرایشی متاخر نیست و ریشههای تاریخی ژرفی دارد. جمهوری اسلامی گسترش بنیانهای شیعی خود را با ستایش مرگ و تقدیس شهادت بنا گذاشت و گسترش داد؛ انتخابی که بهویژه با برجستهسازیِ دولتیِ عزاداری محرم و مناسک مشابه بهسان مهمترین نماد شیعهگری مفصلبندی شده بود. نقطهی اوج تقدیس ایدئولوژیک مرگ در موسم «نعمتِ» جنگ با عراق نمایان شد؛ جایی که حاکمان وقت در لوای تقدیس شهادت، انبوه نوجوانان کمسال را به روی مینها و مقابل گلولهها میفرستادند ...
تقدیس مرگ در عین حال، با ارزشزُدایی از زندگی و تحقیر زندگی و ضدیت با نمادهای سرزندگی (مثل شادی، موسیقی و رقص) همراه است و این بهنوبهی خود عادینماییِ مرگ را تسهیل میکند. تقدیس دولتی مرگ، همچنین با حق انحصاری دولت بر توزیع مرگ همراه است. جایگاه ویژهی اعدام در مشی حکمرانی جمهوری اسلامی و نمایش عمومی آن، بخشا معطوف به تثبیت این حق انحصاری و عادینماییِ آن است. جان کلام آنکه مرگآوری، نمایش مرگ و تهدید مرگ همواره بخشی جداییناپذیر از شیوهی حکمرانی جمهوری اسلامی بودهاند. ولی در اینجا با پارادوکسی روبرو میشویم: از یکسو، مرگآوری بهعنوان بنیان حکمرانی در تضاد با میل اگزیستانسیال مردم به زیستن (زندگی) قرار دارد؛ کما اینکه منشاء بسیاری از مقاومتهای فردی و اجتماعی هم وجود همین تضاد بنیادی بوده است. از سوی دیگر، کارکرد انقیادآورِ مرگآوری (درجهت اغراض دولت) نیز درست بهدلیل تهدیدیست که متوجه حیات افراد میکند. پس پرسش این است که نظامی که بر پایهی ضدیت با زندگی و تهدید دایمی مرگ بنا شده است، چگونه قادر شده است از شکنندگی بگریزد و تداوم خود را تضمین کند.
استمرار جمهوری اسلامی در قامت یک نظام سیاسیْ متکی بر حفظ و بازنمایی نوعی پیوستگی تاریخیست که بیش از همه در ساحت ایدئولوژیک بازسازی و بازتولید میشود. انواع پروپاگاندای ایدئولوژیک در فضاهای آموزشی و رسانهای؛ تکرار منظم مناسک دولتیِ معطوف به آیینها و مناسبتهای مذهبی؛ برگزاری منظم و مصرانهی مناسک سیاسیِ سالانه (مثل دههی فجر و ۱۳ آبان، ۱۵ خرداد، سالگرد رویدادهای جنگ، سالگردهای «شهادتِ» این و آن، و موارد مشابه)؛ در کنار سایر نمادپردازیهای ایدئولوژیک دولتی (و بعضا برساختهای نوظهور)، حربههایی برای القای این پیوستگی بودهاند. در این معنا، رژیم تداوم خود را در تکرار مناسکی میجوید که نفس برگزاری آنها میتواند قدرت رژیم برای حفظ روال عادیِ حکمرانیاش (بهرغم هر چالش و تلاطم سیاسی) را به شهروندان (ازجمله به همراهان رژیم) القاء کند.
حفظ و بازنمایی این پیوستگی نهفقط ثبات و قدرت نظام را به محکومان (شهروندان) القاء میکند، بلکه تصویری ابدی از وضعیت عادیِ امور عرضه میکند. بدینطریق، کشتارها و مرگهای دولتی و بهطور کلی مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی در سایهی تداوم خدشهناپذیرِ فعلیتِ هستیِ آن به حاشیه میروند. کشتارها و مرگها(ی اجتنابپذیر) در کنار سایر ستمها و فجایعی که مرگ تدریجی (یا حیات ذلتبار در مرزهای نیستی) را بر فرودستان تحمیل میکنند، طبعا شکافها و گسستهایی واقعی در پیوستار فرضیِ هستیِ جمهوری اسلامی هستند. اما توان نفیآمیز و دگرگونساز آنها بهسان نقاط گسستگیْ منوط به برجستهشدنِ آنها در گفتار عمومی و پراتیک جمعیست.
افزون بر این، حاکمان با بهرهگیری از مناسک سیاسیِ موسمی مثل انتخابات و غیره میکوشند برای ترمیم شکنندگی ساختاریِ پیوستار نظامْ دقایق بازسازی فراهم کنند.
---
#مقاومت_زندگی_است
#زن_زندگی_آزادی #ژن_ژیان_ئازادی
#جنبش_دادخواهی #همبستگی_ستمدیدگان
#رژیم_کشتار #ماشین_مرگ
#ابتذال_شر #نرمالیزه_کردن_شر
--
@kdialectic
Telegraph
مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی و جدال بین پیوستگی و گسست
کارگاه دیالکتیک | ۱۵ تیر ۱۴۰۳ (بخشی از متن در دست انتشار) شری که نظام جمهوری اسلامی میکوشد نرمالیزه کند، مرگبنیادیِ این رژیم است که از ماهیت آن بهسان «رژیم کشتار» و «ماشین مرگ» برمیآید. در حالی که مفهوم نخست ناظر بر قتل دولتی و هدفمند مخالفان، معترضان…
بیهیاهو و در گمنامیِ محض برای عدالت اجتماعی و کرامت انسانیِ زحمتکشان این کشور کوشید و پاسخاش را با صدور حکم اعدام دادهاند.
در نامهی سرگشادهای نوشت:
"اما من فریاد زدم تا هم مادرم و هم دیگران بشنوند و متوجه گردند که من فرزند پدر و مادری هستم که به من آموختهاند در مقابل ظلم و بیعدالتی سکوت نکنم."
او سکوت نکرد تا صدای بیصدایان باشد.
صدای #شریفه_محمدی باشیم.
#علیه_سکوت #علیه_بی_تفاوتی #زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#زن_زندگی_آزادی
@Blackfishvoice1
در نامهی سرگشادهای نوشت:
"اما من فریاد زدم تا هم مادرم و هم دیگران بشنوند و متوجه گردند که من فرزند پدر و مادری هستم که به من آموختهاند در مقابل ظلم و بیعدالتی سکوت نکنم."
او سکوت نکرد تا صدای بیصدایان باشد.
صدای #شریفه_محمدی باشیم.
#علیه_سکوت #علیه_بی_تفاوتی #زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#زن_زندگی_آزادی
@Blackfishvoice1
به گزارش #بیدارزنی: عاطفه رنگریز با تبدیل حکم جریمه نقدی پرونده گذشته به احکام حبس و پروندهسازی جدید مواجه شده است.
۶ میلیون جریمه نقدی از بابت پرونده مهرماه ۱۴۰۲ رنگریز، ذیل اتهامات «همکاری و عضویت در گروههای معاند نظام» به ۲ سال و ۷ ماه و ۱۶ روز حبس و از بابت «تبلیغ علیه نظام» به ۷ ماه و ۱۶ روز حبس تغییر پیدا کرده است.
همچنین او با پروندهسازی جدیدی تحت عنوان «تبلیغ علیه نظام» و «تشکیل گروه» مواجه شده است.
برای رنگریز قرار وثیقهی یک میلیارد و صد میلیونی صادر شده است که خانوادهی وی توانایی تأمین چنین مبلغی را ندارند.
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد #علیه_سکوت #زن_زندگی_آزادی
@Blackfishvoice1
۶ میلیون جریمه نقدی از بابت پرونده مهرماه ۱۴۰۲ رنگریز، ذیل اتهامات «همکاری و عضویت در گروههای معاند نظام» به ۲ سال و ۷ ماه و ۱۶ روز حبس و از بابت «تبلیغ علیه نظام» به ۷ ماه و ۱۶ روز حبس تغییر پیدا کرده است.
همچنین او با پروندهسازی جدیدی تحت عنوان «تبلیغ علیه نظام» و «تشکیل گروه» مواجه شده است.
برای رنگریز قرار وثیقهی یک میلیارد و صد میلیونی صادر شده است که خانوادهی وی توانایی تأمین چنین مبلغی را ندارند.
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد #علیه_سکوت #زن_زندگی_آزادی
@Blackfishvoice1