دریافتی از #دهگلان
سوزاندن نمادین طناب دار و پرواز دادن کبوتر در مراسم زادروز #شادمان_احمدی جانباختهی راه آزادی که در ۱۷ آذر بر اثر شکنجه نیروهای سرکوبگر جانباخت.
در این مراسم خانوادهی جانباختگان شهید #رضا_لطفی و #محسن_نیازی نیز که پیشتر و در اعتراضات این شهر توسط رژیم سرکوبگر کشته شده بودند به نشانهی همبستگی حضور یافتند.
#قیام_علیه_اعدام #شهید_نمیمیرد #جانفشانان #جمهوری_اعدام #جمهوری_کشتار #ژینا_امینی
@Blackfishvoice1
سوزاندن نمادین طناب دار و پرواز دادن کبوتر در مراسم زادروز #شادمان_احمدی جانباختهی راه آزادی که در ۱۷ آذر بر اثر شکنجه نیروهای سرکوبگر جانباخت.
در این مراسم خانوادهی جانباختگان شهید #رضا_لطفی و #محسن_نیازی نیز که پیشتر و در اعتراضات این شهر توسط رژیم سرکوبگر کشته شده بودند به نشانهی همبستگی حضور یافتند.
#قیام_علیه_اعدام #شهید_نمیمیرد #جانفشانان #جمهوری_اعدام #جمهوری_کشتار #ژینا_امینی
@Blackfishvoice1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
«گروه کر بدون نام» در حمایت از ایران و جریانات اخیر "سرود برابری" را در تالار شهر نانسی اجرا کردند.
چندی پیش در ۱۱ نوامبر، همین گروه در حمایت از زنان ایرانی سرود "Cancion sin miedo"را در مرکز شهر نانسی خواندند.
این گروه در سال ۲۰۰۰ تاسیس شد و از سال ۲۰۱۲ به صورت یکپارچه فعالیت خود را با افراد مختلف با سنین مختلف، اتحادیههای کارگری، آنارشیستها، سوسیالیستها و... ادامه داد.
شنبه-۱۷ دسامبر-۲۰۲۲
#در_ستایش_همبستگی #هنر_برای_انقلاب #زن_زندگی_آزادی #ژینا_امینی
@Blackfishvoice1
«گروه کر بدون نام» در حمایت از ایران و جریانات اخیر "سرود برابری" را در تالار شهر نانسی اجرا کردند.
چندی پیش در ۱۱ نوامبر، همین گروه در حمایت از زنان ایرانی سرود "Cancion sin miedo"را در مرکز شهر نانسی خواندند.
این گروه در سال ۲۰۰۰ تاسیس شد و از سال ۲۰۱۲ به صورت یکپارچه فعالیت خود را با افراد مختلف با سنین مختلف، اتحادیههای کارگری، آنارشیستها، سوسیالیستها و... ادامه داد.
شنبه-۱۷ دسامبر-۲۰۲۲
#در_ستایش_همبستگی #هنر_برای_انقلاب #زن_زندگی_آزادی #ژینا_امینی
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
. «گروه کر بدون نام» در حمایت از ایران و جریانات اخیر "سرود برابری" را در تالار شهر نانسی اجرا کردند. چندی پیش در ۱۱ نوامبر، همین گروه در حمایت از زنان ایرانی سرود "Cancion sin miedo"را در مرکز شهر نانسی خواندند. این گروه در سال ۲۰۰۰ تاسیس شد و از سال ۲۰۱۲…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بازخوانی سرود انقلابی «برپاخیز برای زن زندگی آزادی» توسط یکی گروه کر فمینیستی (Tutte Quante) در شهر مارسی فرانسه
این سرود، که از ترانه معروف «مردم متحد» (el pueblo unido) #ویکتور_خارا خواننده و ترانهسرای شیلیایی وام گرفته شده را، پیشتر دانشجویان باشهامت دانشگاه هنر تهران به فارسی بازخوانی دسته جمعی کرده بودند.
@collectif98
#هنر_برای_انقلاب #زن_زندگی_آزادی و دیگر هیچ
#خلق_متحد_هرگز_شکست_نمیخورد #ژینا_امینی #اتحاد_ستمدیدگان
@Blackfishvoice1
این سرود، که از ترانه معروف «مردم متحد» (el pueblo unido) #ویکتور_خارا خواننده و ترانهسرای شیلیایی وام گرفته شده را، پیشتر دانشجویان باشهامت دانشگاه هنر تهران به فارسی بازخوانی دسته جمعی کرده بودند.
@collectif98
#هنر_برای_انقلاب #زن_زندگی_آزادی و دیگر هیچ
#خلق_متحد_هرگز_شکست_نمیخورد #ژینا_امینی #اتحاد_ستمدیدگان
@Blackfishvoice1
دو زندانی بلوچ بدون اطلاع و ملاقات آخر با نامهای #عزیز_گرگیج (بیدالله براهویی) و #قاسم_سالارزهی در سحرگاه شنبه ۲۶ آذر در زندانهای #زابل و #زاهدان اعدام شدهاند.
از ابتدای سال ۲۰۲۲ تا امروز دستکم ۱۵۰ بلوچ اعدام شدهاند.
#جمهوری_اعدام #قیام_علیه_اعدام #علیه_سکوت #بلوچ_کشی #ماهو_بلوچ
@Blackfishvoice1
از ابتدای سال ۲۰۲۲ تا امروز دستکم ۱۵۰ بلوچ اعدام شدهاند.
#جمهوری_اعدام #قیام_علیه_اعدام #علیه_سکوت #بلوچ_کشی #ماهو_بلوچ
@Blackfishvoice1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"تویی آن آذر"
از صفحهی
kuhestahn
#هنر_برای_انقلاب #علیه_سکوت #ماتم_نگیرید_سازماندهی_کنید #زن_زندگی_آزادی #ژینا_امینی
@Blackfishvoice1
از صفحهی
kuhestahn
#هنر_برای_انقلاب #علیه_سکوت #ماتم_نگیرید_سازماندهی_کنید #زن_زندگی_آزادی #ژینا_امینی
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
.
به مناسبت سالروز تولد چریکِ افسانهای #لپا_اسوتوزارا_رادیچ
لپارادیچ ۱۷ سال زندگی کرد. او در نوزدهم دسامبر سال ۱۹۲۵ در یک خانواده بوسنیایی صربتبار بهدنیا آمد و در هشتم فوریه ۱۹۴۳ توسط نیروهای نازی به دار آویخته شد.
لپارادیچ زمانی که در لیسه مشغول درسخواندن بود، از طریق ولادتا رادیچ عموی خود با آموزههای کمونیسم آشنا شد. او سپس شیفته کمونیسم شد و در سال ۱۹۴۱ که حمله آلمان آغاز شد بهصورت رسمی به عضویت پارتیزانهای یوگوسلاویا و حزب کمونیست یوگوسالویا در آمد. گفته میشود او در مکتب نیز سری پرسودا داشت. باجدیت و شورو هیجان درس میخواند و ادبیات پیشرفته مطالعه میکرد.
او در عمر کوتاه خود دوبار بازداشت شد. بار اول در نوامبر سال ۱۹۴۱ نیروهای نازی او را همراه با سایر اعضای خانوادهاش بازداشت کردند. اما او و خواهرش پس از مدتی با همکاری پارتیزانهای یوگوسلاویا توانستند از زندان فرار کنند.
او پس از فرار از زندان دوباره به صف نیروهای کمونیستی ضدنازی پیوست. در مدتی کمتر از دوسال، او از یک عضو معمولی به یک عضو فعال، جسور و دارای قدرت رهبری و بسیج نیروها تبدیل شد. او هم در خط مقدم نبرد شرکت میکرد و هم در دهکدهها رفته از میان جوانان برای عضویت در گروه پارتیزان یوگوسلاویا نیرو جلب و جذب میکرد.
لپا رادیج سرانجام در خط مقدم جبهه مسوولیت جابهجایی زخمیهای جنگ از خط مقدم به پشت جبهه را به عهده گرفت. اما در فبروری ۱۹۴۳، پس از شکستن خط مقدم جبهه او در حالی که به ۱۵۰ نفر زخمی در پناهگاه رسیدگی میکرد، دوباره به دست نیروهای نازی اسیر شد. البته او پیش از اسارت تمام مهماتی را که در اختیار داشت در درگیری رویاروی با مهاجمان نازی استفاده کرد.
در نوبت دوم اسارت، آلمانیها سه روز پیاپی او را شکنجه کردند. هدف از شکنجه، کشف اسرار جبهه از یکسو و شناسایی سربازان جنگی که اکنون به اسارت در آمده بود، از سوی دیگر بود. لپا رادیچ در دوران شکنجه هرگز از خود روحیه سازشپذیری و همکاری با نیروهای آلمانی نشان نداد.
فرمانده نازیها در آخرین لحظاتی که طنابدار را دور گردن او میپیچید، دوباره پیشنهاد داد که در بدل افشای اسرار همرزمان خود، حکم اعدامش بخشیده شود. لپا رادیچ؛ اما با سرسختی و شهامت مثالزدنی این پیشنهاد را رد کرد. او به جای افشای نام یاران خود، خطاب به نیروهای آلمانی گفت: "من به مردم و به همرزمانم خیانت نمیکنم. کسانی را که شما بهدنبالش هستید و از من سراغش را میگیرید هنگامی که انتقام مرا میگیرند و اینجا را از شر وجود تک تک شما پاک میکنند"
#زن_زندگی_آزادی
@Blackfishvoice1
به مناسبت سالروز تولد چریکِ افسانهای #لپا_اسوتوزارا_رادیچ
لپارادیچ ۱۷ سال زندگی کرد. او در نوزدهم دسامبر سال ۱۹۲۵ در یک خانواده بوسنیایی صربتبار بهدنیا آمد و در هشتم فوریه ۱۹۴۳ توسط نیروهای نازی به دار آویخته شد.
لپارادیچ زمانی که در لیسه مشغول درسخواندن بود، از طریق ولادتا رادیچ عموی خود با آموزههای کمونیسم آشنا شد. او سپس شیفته کمونیسم شد و در سال ۱۹۴۱ که حمله آلمان آغاز شد بهصورت رسمی به عضویت پارتیزانهای یوگوسلاویا و حزب کمونیست یوگوسالویا در آمد. گفته میشود او در مکتب نیز سری پرسودا داشت. باجدیت و شورو هیجان درس میخواند و ادبیات پیشرفته مطالعه میکرد.
او در عمر کوتاه خود دوبار بازداشت شد. بار اول در نوامبر سال ۱۹۴۱ نیروهای نازی او را همراه با سایر اعضای خانوادهاش بازداشت کردند. اما او و خواهرش پس از مدتی با همکاری پارتیزانهای یوگوسلاویا توانستند از زندان فرار کنند.
او پس از فرار از زندان دوباره به صف نیروهای کمونیستی ضدنازی پیوست. در مدتی کمتر از دوسال، او از یک عضو معمولی به یک عضو فعال، جسور و دارای قدرت رهبری و بسیج نیروها تبدیل شد. او هم در خط مقدم نبرد شرکت میکرد و هم در دهکدهها رفته از میان جوانان برای عضویت در گروه پارتیزان یوگوسلاویا نیرو جلب و جذب میکرد.
لپا رادیج سرانجام در خط مقدم جبهه مسوولیت جابهجایی زخمیهای جنگ از خط مقدم به پشت جبهه را به عهده گرفت. اما در فبروری ۱۹۴۳، پس از شکستن خط مقدم جبهه او در حالی که به ۱۵۰ نفر زخمی در پناهگاه رسیدگی میکرد، دوباره به دست نیروهای نازی اسیر شد. البته او پیش از اسارت تمام مهماتی را که در اختیار داشت در درگیری رویاروی با مهاجمان نازی استفاده کرد.
در نوبت دوم اسارت، آلمانیها سه روز پیاپی او را شکنجه کردند. هدف از شکنجه، کشف اسرار جبهه از یکسو و شناسایی سربازان جنگی که اکنون به اسارت در آمده بود، از سوی دیگر بود. لپا رادیچ در دوران شکنجه هرگز از خود روحیه سازشپذیری و همکاری با نیروهای آلمانی نشان نداد.
فرمانده نازیها در آخرین لحظاتی که طنابدار را دور گردن او میپیچید، دوباره پیشنهاد داد که در بدل افشای اسرار همرزمان خود، حکم اعدامش بخشیده شود. لپا رادیچ؛ اما با سرسختی و شهامت مثالزدنی این پیشنهاد را رد کرد. او به جای افشای نام یاران خود، خطاب به نیروهای آلمانی گفت: "من به مردم و به همرزمانم خیانت نمیکنم. کسانی را که شما بهدنبالش هستید و از من سراغش را میگیرید هنگامی که انتقام مرا میگیرند و اینجا را از شر وجود تک تک شما پاک میکنند"
#زن_زندگی_آزادی
@Blackfishvoice1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#رها_آجودانی زن ترنسِ ۱۹ ساله از تاریخ ۲۶ آذر توسط سرکوبگران ربوده و به کانون اصلاح و تربیت منتقل شده است.
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد #زن_زندگی_آزادی
@Blackfishvoice1
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد #زن_زندگی_آزادی
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
اومد و گفت تمام دردایی که رو تنم گذاشتن یه طرف ولی این یکی رو نمیتونم باهاش کنار بیام.
-میخوای حرف بزنی؟ میتونی بگی چی شده؟
دو ماه بود که هر روز و هر شب بازجویی میشدم. یکی از اون روزا اومدن بردنم برای بازجویی، رفتارشون یکم عوض شده بود، عصبانیت توی لحن و رفتارشون نبود، بازجوم سیگار روشن کرد و بهم داد و گفت: ببین یه قسمتی از پرونده به دستای تو گره خورده که اگر همکاری نکنی حکمت اعدامه.
باید اعتراف میکردم روی کسایی که اصلا ندیده بودمشون و نمیشناختمشون، اشک میریختم و میگفتم من اینها رو نمیشناسم.
گفتن اگر به ما اعتماد داری و فکر نامزد و مادرت هستی خودت رو نجات بده و بار پروندهت رو سبک کن.
اعتراف نکردم، یه کاغذ گذاشت جلوم و گفت اگر حرفی یا نوشتهای داری بنویس برای خانوادهت.
گفتم چه حرفی چه نوشتهای؟!
با پوزخند گفت به هر حال آدم باید وصیتش همیشه زیر سرش باشه.
خیلی طول کشید تا تونستم برای خانوادهم چند خطی بنویسم، و اشک چشمام رو جوری پر کرده بود که نمیدیدم چیا نوشتم.
گفت میخوای با خانوادهت تماس بگیری شاید این آخرین تماست باشه. یه گوشی موبایل ساده آورد و گفت اول خانوادهت یا نامزدت؟
باورم شده بود، گفتم فقط بهشون نگید که قراره اعدام بشم. گفت اون دست ما نیست دادگاه اعلام میکنه. با خانوادهم صحبت کردم و اشک میریختم و خانواده تعجب کرده بودن چرا من دارم اشک میریزم چون مرتبههای قبل هیچ وقت اشک نریخته بودم، مرتب میپرسیدند چرا گریه میکنی؟ فقط جواب میدام دلتنگم.
منو به سلول انفرادی بردن و تنم یخ زده بود و تا چند ساعت لرز داشتم و کنج انفرادی لای پتو نشسته بودم. به خودم میگفتم یعنی تموم شدم؟ ینی اینجا نقطه پایان منه؟ سرنوشت خانوادهم چی میشه؟ نامزدم چی؟ عزادری سر مزارم رو تصویر سازی میکردم.
یه نیم ساعتی از خستگی بیهوش شدم، با صدای هر قدمی تو راهروی بازداشتگاه من خودم رو به مرگ نزدیک میدیدم، خواب و بیدار نزدیکای صبح بود دیدم در بازداشتگاه باز شد و جونم بالا اومد، وحشت کردم و میلرزیدم، گفت بیا بیرون.
پرسیدم کجا، گفت نمیدونم، منو تحویل یه نفر دیگه داد، یه بازجوی دیگه اومد که صداش برام غریب بود اصلا صداش رو نشنیده بودم، چندتا کاغذ رو از من امضا و اثر انگشت گرفتن، گفتن وسایلت رو تحویل خانوادهت میدیم. همه بدنم سر شده بود، اومدن بردنم رو چندتا پله و گفت همینجا رو چهار پایه وایسا، چشمام بسته بود.
یه نفر برام اتهاماتم رو خوند یه نفر برام قرآن خوند، یه نفر گفت حرفی نداری و من داشتم زار میزدم.
گفت تمام، زدن زیر صندلی من مردم و داشتم دست و پا میزدم، نمیدونم چند دقیقه بود، فکر میکردم دارم خفه میشم. یهو صدای خنده چند نفر توی گوشم پیچید و به خودم اومدم دیدم رو زمین هستم و دارم دست و پای الکی میزنم.
این بود روایت اعدام مصنوعی یک زندانی گمنام.
#زندانیان_سیاسی_گمنام #جمهوری_اعدام #زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@Blackfishvoice1
-میخوای حرف بزنی؟ میتونی بگی چی شده؟
دو ماه بود که هر روز و هر شب بازجویی میشدم. یکی از اون روزا اومدن بردنم برای بازجویی، رفتارشون یکم عوض شده بود، عصبانیت توی لحن و رفتارشون نبود، بازجوم سیگار روشن کرد و بهم داد و گفت: ببین یه قسمتی از پرونده به دستای تو گره خورده که اگر همکاری نکنی حکمت اعدامه.
باید اعتراف میکردم روی کسایی که اصلا ندیده بودمشون و نمیشناختمشون، اشک میریختم و میگفتم من اینها رو نمیشناسم.
گفتن اگر به ما اعتماد داری و فکر نامزد و مادرت هستی خودت رو نجات بده و بار پروندهت رو سبک کن.
اعتراف نکردم، یه کاغذ گذاشت جلوم و گفت اگر حرفی یا نوشتهای داری بنویس برای خانوادهت.
گفتم چه حرفی چه نوشتهای؟!
با پوزخند گفت به هر حال آدم باید وصیتش همیشه زیر سرش باشه.
خیلی طول کشید تا تونستم برای خانوادهم چند خطی بنویسم، و اشک چشمام رو جوری پر کرده بود که نمیدیدم چیا نوشتم.
گفت میخوای با خانوادهت تماس بگیری شاید این آخرین تماست باشه. یه گوشی موبایل ساده آورد و گفت اول خانوادهت یا نامزدت؟
باورم شده بود، گفتم فقط بهشون نگید که قراره اعدام بشم. گفت اون دست ما نیست دادگاه اعلام میکنه. با خانوادهم صحبت کردم و اشک میریختم و خانواده تعجب کرده بودن چرا من دارم اشک میریزم چون مرتبههای قبل هیچ وقت اشک نریخته بودم، مرتب میپرسیدند چرا گریه میکنی؟ فقط جواب میدام دلتنگم.
منو به سلول انفرادی بردن و تنم یخ زده بود و تا چند ساعت لرز داشتم و کنج انفرادی لای پتو نشسته بودم. به خودم میگفتم یعنی تموم شدم؟ ینی اینجا نقطه پایان منه؟ سرنوشت خانوادهم چی میشه؟ نامزدم چی؟ عزادری سر مزارم رو تصویر سازی میکردم.
یه نیم ساعتی از خستگی بیهوش شدم، با صدای هر قدمی تو راهروی بازداشتگاه من خودم رو به مرگ نزدیک میدیدم، خواب و بیدار نزدیکای صبح بود دیدم در بازداشتگاه باز شد و جونم بالا اومد، وحشت کردم و میلرزیدم، گفت بیا بیرون.
پرسیدم کجا، گفت نمیدونم، منو تحویل یه نفر دیگه داد، یه بازجوی دیگه اومد که صداش برام غریب بود اصلا صداش رو نشنیده بودم، چندتا کاغذ رو از من امضا و اثر انگشت گرفتن، گفتن وسایلت رو تحویل خانوادهت میدیم. همه بدنم سر شده بود، اومدن بردنم رو چندتا پله و گفت همینجا رو چهار پایه وایسا، چشمام بسته بود.
یه نفر برام اتهاماتم رو خوند یه نفر برام قرآن خوند، یه نفر گفت حرفی نداری و من داشتم زار میزدم.
گفت تمام، زدن زیر صندلی من مردم و داشتم دست و پا میزدم، نمیدونم چند دقیقه بود، فکر میکردم دارم خفه میشم. یهو صدای خنده چند نفر توی گوشم پیچید و به خودم اومدم دیدم رو زمین هستم و دارم دست و پای الکی میزنم.
این بود روایت اعدام مصنوعی یک زندانی گمنام.
#زندانیان_سیاسی_گمنام #جمهوری_اعدام #زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@Blackfishvoice1
Forwarded from بيدارزنى
Blackfishvoice (BFV)
Photo
🟣 کانال شبنامه @schabname تصاویری را از مزار «امیرهوشنگ صفائیان» یکی از چریکهای فدایی خلقِ جانفشان به تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۱ منتشر کرده است. این تاریخِ مملو از مقاومت، استمرار دادخواهی و تصاویرِ صورتهای تا ابدْ جوانِ مدفون شده در خاوران، یاد و صدای «علی اشرف درویشیان» را در ذهن، زنده میکند. او در داستان «آنها هنوز جوانند» نوشت:
«آنها را از کیفات بیرون میآوری. بابا را، آبجی و داداش را... میگذاریشان کنار میخکهای سرخ و سفید. کنار لالهها و شمعها.
گوشهی عکس بابا شکسته، اما زیر گلایولی پنهانش میکنی...موهایت سفید شده است. مادرها، همه موهاشان سفید شده است.
بچههاشان را از کیفهاشان و از توی پاکتهایی که در دستمال یا پارچهای پیچیدهاند، درمیآورند و میگذارند کنار گلها و شمعها. بابا که به گلایولی تکیه داده، موهایش سیاه است. سبیلش سیاه و پرپشت است...چشمانش میدرخشد. لبهایش تکان میخورد: «از آخرین دیدارمان تاکنون، همیشه به یاد شما هستم. به یاد آن بغض ترکیده و اشک حلقه بسته در چشمانت. دوریمان رنجآور است، اما نباید باعث بیتوجهی به زندگی بشود. ما هرگز حق نداریم که خود را از خوبیهای زندگی محروم کنیم. روحیه بچهها را نباید خراب کنیم... بچههایم را به تو میسپارم و میدانم که در پرتو خوبیهای تو، انسانهای شریف و دوستدار زندگی خواهند شد.»
▪️فایل صوتی «آنها هنوز جوانند» در دسترس است:
#ژن_ژیان_ئازادی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#دادخواهان_خاوران
@bidarzani
«آنها را از کیفات بیرون میآوری. بابا را، آبجی و داداش را... میگذاریشان کنار میخکهای سرخ و سفید. کنار لالهها و شمعها.
گوشهی عکس بابا شکسته، اما زیر گلایولی پنهانش میکنی...موهایت سفید شده است. مادرها، همه موهاشان سفید شده است.
بچههاشان را از کیفهاشان و از توی پاکتهایی که در دستمال یا پارچهای پیچیدهاند، درمیآورند و میگذارند کنار گلها و شمعها. بابا که به گلایولی تکیه داده، موهایش سیاه است. سبیلش سیاه و پرپشت است...چشمانش میدرخشد. لبهایش تکان میخورد: «از آخرین دیدارمان تاکنون، همیشه به یاد شما هستم. به یاد آن بغض ترکیده و اشک حلقه بسته در چشمانت. دوریمان رنجآور است، اما نباید باعث بیتوجهی به زندگی بشود. ما هرگز حق نداریم که خود را از خوبیهای زندگی محروم کنیم. روحیه بچهها را نباید خراب کنیم... بچههایم را به تو میسپارم و میدانم که در پرتو خوبیهای تو، انسانهای شریف و دوستدار زندگی خواهند شد.»
▪️فایل صوتی «آنها هنوز جوانند» در دسترس است:
#ژن_ژیان_ئازادی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#دادخواهان_خاوران
@bidarzani
Blackfishvoice (BFV)
🟣 کانال شبنامه @schabname تصاویری را از مزار «امیرهوشنگ صفائیان» یکی از چریکهای فدایی خلقِ جانفشان به تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۱ منتشر کرده است. این تاریخِ مملو از مقاومت، استمرار دادخواهی و تصاویرِ صورتهای تا ابدْ جوانِ مدفون شده در خاوران، یاد و صدای «علی اشرف…
Anha Hanuz Javanand [www.AudioBook.blogfa.com]
Ali Ashraf Darvishian
روزهای متوالی شکنجه کردنِ زندانی، دریغ کردن حق دفاع و داشتن وکیل، فقدان مدارک متقن برای اثبات "جرم" و در نهایت صدور حکم اعدام، یعنی شما مطلقا با یک "دولت متعارف" سر و کار ندارید. این شکل از اِعمالِ ظلم علیه زندانیان حتی در حق اسرای جنگی روا داشته نمیشود. ما در عمل با یک شبکهی گانگستری سر و کار داریم که منابع عمومی را غارت میکنند و جواب معترض را صرفا بر اساس نظر رئیسِ گَنگ میدهند؛ بکشید و خلاص! #پابلو_اسکوبار در قیاس با خامنهای مدافع حقوق بشر محسوب میشود.
#محمدمهدی_کرمی #جمهوری_اعدام #جمهوری_کشتار #قیام_علیه_اعدام
@Blackfishvoice1
#محمدمهدی_کرمی #جمهوری_اعدام #جمهوری_کشتار #قیام_علیه_اعدام
@Blackfishvoice1
#علی_داوری (ماکان)، ۱۹ ساله، از روز ۱۸ مهر در #لنگرود بازداشت و به زندان #لاهیجان منتقل شده است.
پرونده ماکان در شعبه ۳ دادگاه انقلاب لنگرود رسیدگی شد.
بنابر اخبار رسیده به کمیته پیگیری وضعیت بازداشتشدگان او در حال حاضر دو پرونده دارد. در دادگاه انقلاب با اتهامات؛ «اخلال در نظم، اجتماع و تبانی، محاربه و افساد فیالارض، تبلیغ علیه نظام، اغوا و تحریک مردم به جنگ به قصد برهم زدن امنیت کشور و اهانت به رهبر جمهوری اسلامی» محاکمه میشود.
برای پرونده دوم هم بابت تمرد از دستور مامور قرار وثیقه پانصد میلیون تومانی صادر شده است.
با وجود این در هیچکدام از پروندهها هنوز برای او حکمی صادر نشده است.
پانوشت: فقط دقت کنید به اقتدار #محور_کذایی_مقاومت
ماکان ۱۹ ساله متهم است به "تحریک مردم به جنگ به قصد برهم زدن امنیت کشور".
#جمهوری_کشتار #جمهوری_اعدام #قیام_علیه_اعدام #علیه_سکوت #زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@Blackfishvoice1
پرونده ماکان در شعبه ۳ دادگاه انقلاب لنگرود رسیدگی شد.
بنابر اخبار رسیده به کمیته پیگیری وضعیت بازداشتشدگان او در حال حاضر دو پرونده دارد. در دادگاه انقلاب با اتهامات؛ «اخلال در نظم، اجتماع و تبانی، محاربه و افساد فیالارض، تبلیغ علیه نظام، اغوا و تحریک مردم به جنگ به قصد برهم زدن امنیت کشور و اهانت به رهبر جمهوری اسلامی» محاکمه میشود.
برای پرونده دوم هم بابت تمرد از دستور مامور قرار وثیقه پانصد میلیون تومانی صادر شده است.
با وجود این در هیچکدام از پروندهها هنوز برای او حکمی صادر نشده است.
پانوشت: فقط دقت کنید به اقتدار #محور_کذایی_مقاومت
ماکان ۱۹ ساله متهم است به "تحریک مردم به جنگ به قصد برهم زدن امنیت کشور".
#جمهوری_کشتار #جمهوری_اعدام #قیام_علیه_اعدام #علیه_سکوت #زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@Blackfishvoice1