Blackfishvoice (BFV)
7.44K subscribers
4.89K photos
3.79K videos
101 files
272 links
Download Telegram
Blackfishvoice (BFV)
Photo
چند روز به انتخابات مانده است و فضای اجتماعی نشان از بی رغبتی مردم نسبت به حضور در انتخابات حکومتی دارد. این وضعیت ریشه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مختلفی دارد که مجال پرداختن آن در اینجا نیست. ولی کافیست که نگاهی به قیام‌های ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ بیندازیم که در آن مردم و خصوصا زنان، جوانان، کودکان و فعالان حوزه‌های مختلف مورد تهدید، ضرب و شتم، تیر مستقیم، زندان و…. قرار گرفتند تا نتیجه بگیریم که چرا رغبتی به حضور در انتخابات وجود ندارد. فراتر از این، نگاهی به مناظره‌های انتخاباتی، حاکی از این واقعیت‌اند که هیچ‌کدام از نامزدها هیچ برنامه‌ای برای مردم و معلمان ندارند و فقط کلی‌گویی می‌کنند. به عنوان نمونه در بخش آموزش و پرورش هیچ برنامه‌ای ارایه نمی‌شود.

تشکل‌های سیاسی وابسته که اسم فرهنگیان را یدک می‌کشند برای گرم کردن تنور انتخابات از شیوه‌های مختلفی استفاده می‌کنند. تشکل‌های وابسته به #اصلاح‌طلبان تنها بخش کوچکی از  مطالبات معلمان را به اسم کاندیدای خود جا می‌زنند و هنوز به قدرت نرسیده، از «نظام معلمی» نام می‌برند که خود طلیعه تشکیل تشکل‌های حکومتی و سرکوب تشکل‌های صنفی مستقل است و به مطالبات واقعی معلمان نمی‌پردازند. تشکل‌های سیاسی وابسته به #اصولگرایان هم با بی‌اخلاقی نام و لوگوی شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران را جعل می‌کنند تا از آن سواستفاده نمایند و مسئولیت خود در به وجود آمدن شرایط بد موجود را نمی‌پذیرند.

مطالبات واقعی مردم و معلمان در حوزه آموزش و پرورش که در این سالها در کف خیابان طنین‌انداز شده است از این قرارند:
اعتراض به نظام آموزشی ایدئولوژیک، اعتراض به کالایی شدن آموزش، مطالبه تشکل‌یابی مستقل، مطالبه حق تجمع و اعتراض، آزادی‌های اجتماعی و سیاسی، آزادی معلمان زندانی، مطالبات معیشتی و منزلتی، بیمه کارامد و مطالبات اجتماعی چون حق پوشش اختیاری و دفاع از حقوق زنان و کودکان و ... اینها بخشی از مطالباتی است که همین امروز نیز در تجمعات خیابانی تکرار می‌شوند. این مطالبات نه در مناظره‌های اخیر نامزدهای ریاست‌جمهوری مطرح شده‌اند و نه مورد اهتمام دولت‌های پیشین اصولگرا و اصلاح‌طلب بوده‌ است. ضمن این که نامزدهای انتخابات اخیر در دهه‌های گذشته نیز در مناصب بالای تصمیم‌گیری بوده‌ و بخش مهمی از مشکلات و مسایل مردم و معلمان متوجه برنامه‌ها و سیاست‌های آنهاست.

با این تفاسیر انتخابات در این ساختار برای شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران موضوعیتی ندارد و ما مطالبات خود را از طریق تلاش برای تشکل‌یابی مستقل و تقویت نهادهای مردمی دنبال خواهیم کرد. ما سواستفاده از مطالبات صنفی برای گرم کردن تنور انتخابات و توهین به شعور فرهنگیان بازنشسته و شاغل و همچنین جعل و سواستفاده از نام شورای هماهنگی برای مقاصد انتخاباتی از سوی جناح‌های سیاسی را به شدت محکوم می‌کنیم.


شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران
@kashowra
@Blackfishvoice1
#فراسوی_کندوکاو، میان شماره، تیر ۱۴۰۳

معلمان، تشکل‌های وابسته و انتخابات
بخش اول


مقدمه

ایجاد تشکل‌های وابسته و موازی با تشکل‌های مستقل همواره یکی از تاکتیک‌های حاکمیت برای به انحراف کشاندن و عقب راندن مبارزات مستقل طبقه‌ی کارگر بوده است. از بعد از پیروزی انقلاب، هنگامی که کارگران در کارخانه ها در حال تشکیل شوراهای خود بودند، تشکل‌های وابسته همچون شوراهای اسلامی و خانه کارگر برای مقابله با شوراهای کارگری ایجاد شدند. برای دیگر اقشار طبقه کارگر نیز وضعیت به همین صورت بود؛ در مقابل کانون‌های مستقل معلمی، تشکل‌های فرمایشی مانند انجمن اسلامی معلمان و انجمن معلمان مسلمان را ایجاد کردند. این تشکل‌ها علی‌رغم ژست‌ دفاع از کارگران، زحمت‌کشان و معلمان و نیز تلاش حاکمیت برای ایجاد مقبولیت برای آن‌ها، در بزنگاه‌های تاریخی همواره همچون بازوی حاکمیت برای اجرای سیاست‌های مطبوعش عمل می‌کنند.

موسم انتخابات یکی از بهترین زمان‌ها برای شناخت تشکل‌های زرد و وابسته به نام اقشار مختلف مردم است. تشکل‌هایی که یک‌شبه برای حمایت از یک جریان سیاسی و کاندیدای خاص زاده می‌شوند و فردای انتخابات و موقع پیگیری مطالبات دیگر وجود ندارند مگر اینکه نامزد موردحمایت به قدرت برسد؛ آن موقع هم متولیان آن تشکل فعالیتی برای پیگیری مطالبات نمی‌کنند، بلکه صرفاً سهم خود را از انتخابات غیررقابتی و غیر دموکراتیک خاص حاکمیت خواهد گرفت و از وزارتخانه تا مدیران استانی نیروهای خود را به قدرت خواهد رساند و از رهگذر همین فرصت و رانت به‌دست‌آمده می‌توانند یک تشکل وابسته به بخشی قدرت را تا انتخابات بعدی حفظ نمایند. اگر هم نامزد موردنظرشان به قدرت نرسد؛ در بهترین حالت در مقام تشکلی مستقل و منتقد ظاهر می‌شوند و به نقد سیاست‌های دولت وقت می‌پردازند، بدون آن‌که یادآوری کنند جریان سیاسی خودشان هنگامی که در قدرت بود، مشابه همان سیاست‌ها را در پیش گرفته بوده است.

نگاهی به اسامی تشکل‌های منتسب به اقشار اجتماعی از کارگران، معلمان تا پرستاران که در انتخابات از نامزد خاصی حمایت می‌کنند نشان می‌دهد که تشکل‌سازی قلابی روشی برای سهم خواهی از قدرت است. شناخت این تشکل‌های وابسته به طبقه کارگر کمک می‌کند تا به یکی از موانع تشکل‌یابی مستقل پی ببرد و هرگز خام وعده‌ووعید این تشکل‌ها نشود. در این مطلب بنا داریم وضعیت این تشکل‌ها را در میان معلمان بررسی نماییم؛ انتخاب معلمان ازآن‌جهت است که معلمان در حال حاضر یکی از متشکل‌ترین بخش‌های طبقه کارگر بوده و با وجود سرکوب تمام‌عیار، هنوز در عرصه خیابان حضور دارند.

برای مطالعه بخش اول روی لینک زیر یا گزینه INSTANT VIEW بزنید

https://telegra.ph/معلمان-تشکل%E2%80%8Cهای-وابسته-و-انتخابات---بخش-اول-06-26

🔻🔻🔻

🆔 @farasookandokav
https://tinyurl.com/42z7vdba

مرگ‌‌بنیادیِ جمهوری اسلامی و جدال بین پیوستگی و گسست

امین حصوری
(بخشی از متن در دست انتشار)

کارگاه دیالکتیک | ۱۵ تیر ۱۴۰۳

شری که نظام جمهوری اسلامی می‌کوشد نرمالیزه کند، مرگ‌بنیادیِ این رژیم است که از ماهیت آن به‌سان «رژیم کشتار» و «ماشین مرگ‌» برمی‌آید. در حالی که مفهوم نخست ناظر بر قتل دولتی و هدفمند مخالفان، معترضان و دگراندیشان است؛ دومی ناظر بر آن دسته از کارکردهای ساختاری و معمول دولت است که به مرگ‌های اجتناب‌پذیر شهروندان (ازجمله مرگ‌های تدریجی) منجر می‌شوند. همین‌جا باید خاطرنشان کنیم که این دو خصلت در ساحت واقعی درهم‌تنیده‌اند، چرا که هر دو از ماهیت مرگ‌بنیاد و مرگ‌آورِ جمهوری اسلامی برمی‌آیند و هر دو بخشی از کارکردهای بنیادین این نظام هستند (به‌واقع، مفهوم «رژیم کشتار» خود ذیل مفهوم «ماشین مرگ» می‌گنجد). پیوند درون‌ماندگار این نظام با مرگ صرفا بدین معنا نیست که حاکمان سیاسی برای جان و زندگی انسان‌ها (شهروندان صوری) هیچ ارزش و حرمتی قایل نیستند، بلکه بیش از آن معطوف به این معناست که حیات و بازتولید این رژیم بر کشتار و مرگ‌گستری استوار (بوده) است. این پدیده البته گرایشی متاخر نیست و ریشه‌های تاریخی ژرفی دارد. جمهوری اسلامی گسترش بنیان‌های شیعی خود را با ستایش مرگ و تقدیس شهادت بنا گذاشت و گسترش داد؛ انتخابی که به‌ویژه با برجسته‌سازیِ دولتیِ عزاداری محرم و مناسک مشابه به‌سان مهم‌ترین نماد شیعه‌گری مفصل‌بندی شده بود. نقطه‌ی اوج تقدیس ایدئولوژیک مرگ در موسم «نعمتِ» جنگ با عراق نمایان شد؛ جایی که حاکمان وقت در لوای تقدیس شهادت، انبوه نوجوانان کم‌سال را به روی مین‌ها و مقابل گلوله‌ها می‌فرستادند ...
تقدیس مرگ در عین حال، با ارزش‌زُدایی از زندگی و تحقیر زندگی و ضدیت با نمادهای سرزندگی (مثل شادی، موسیقی و رقص) همراه است و این به‌نوبه‌ی خود عادی‌نماییِ مرگ را تسهیل می‌کند. تقدیس دولتی مرگ، همچنین با حق انحصاری دولت بر توزیع مرگ همراه است. جایگاه ویژه‌ی اعدام در مشی حکمرانی جمهوری اسلامی و نمایش عمومی آن، بخشا معطوف به تثبیت این حق انحصاری و عادی‌نماییِ آن است. جان کلام آنکه مرگ‌آوری، نمایش مرگ و تهدید مرگ همواره بخشی جدایی‌ناپذیر از شیوه‌ی حکمرانی جمهوری اسلامی بوده‌اند. ولی در اینجا با پارادوکسی روبرو می‌شویم: از یک‌سو، مرگ‌آوری به‌عنوان بنیان حکمرانی در تضاد با میل اگزیستانسیال مردم به زیستن (زندگی) قرار دارد؛ کما اینکه منشاء بسیاری از مقاومت‌های فردی و اجتماعی هم وجود همین‌ تضاد بنیادی بوده است. از سوی دیگر، کارکرد انقیادآورِ مرگ‌آوری (درجهت اغراض دولت) نیز درست به‌دلیل تهدیدی‌ست که متوجه حیات افراد می‌کند. پس پرسش این است که نظامی که بر پایه‌ی ضدیت با زندگی و تهدید دایمی مرگ بنا شده است، چگونه قادر شده است از شکنندگی بگریزد و تداوم خود را تضمین کند.

استمرار جمهوری اسلامی در قامت یک نظام سیاسیْ متکی بر حفظ و بازنمایی نوعی پیوستگی تاریخی‌ست که بیش از همه در ساحت ایدئولوژیک بازسازی و بازتولید می‌شود. انواع پروپاگاندای ایدئولوژیک در فضاهای آموزشی و رسانه‌ای؛ تکرار منظم مناسک دولتیِ معطوف به آیین‌ها و مناسبت‌های مذهبی؛ برگزاری منظم و مصرانه‌ی مناسک سیاسیِ سالانه (مثل دهه‌ی فجر و ۱۳ آبان، ۱۵ خرداد، سالگرد رویدادهای جنگ، سالگردهای «شهادتِ» این و آن، و موارد مشابه)؛ در کنار سایر نمادپردازی‌های ایدئولوژیک دولتی (و بعضا برساخت‌های نوظهور)، حربه‌هایی برای القای این پیوستگی بوده‌اند. در این معنا، رژیم تداوم خود را در تکرار مناسکی می‌جوید که نفس برگزاری آنها می‌تواند قدرت رژیم برای حفظ روال عادیِ حکمرانی‌اش (به‌رغم هر چالش و تلاطم سیاسی) را به شهروندان (ازجمله به همراهان رژیم) القاء کند.

حفظ و بازنمایی این پیوستگی نه‌فقط ثبات و قدرت نظام را به محکومان (شهروندان) القاء می‌کند، بلکه تصویری ابدی از وضعیت عادیِ امور عرضه می‌کند. بدین‌طریق، کشتارها و مرگ‌های دولتی و به‌طور کلی مرگ‌بنیادیِ جمهوری اسلامی در سایه‌ی تداوم خدشه‌ناپذیرِ فعلیتِ هستیِ آن به حاشیه می‌روند. کشتارها و مرگ‌ها(ی اجتناب‌پذیر) در کنار سایر ستم‌ها و فجایعی که مرگ تدریجی (یا حیات ذلت‌بار در مرزهای نیستی) را بر فرودستان تحمیل می‌کنند، طبعا شکاف‌ها و گسست‌هایی واقعی در پیوستار فرضیِ هستیِ جمهوری اسلامی هستند. اما توان نفی‌آمیز و دگرگون‌ساز آنها به‌سان نقاط گسستگیْ منوط به برجسته‌شدنِ آنها در گفتار عمومی و پراتیک جمعی‌ست.

افزون بر این، حاکمان با بهره‌گیری از مناسک سیاسیِ موسمی مثل انتخابات و غیره می‌کوشند برای ترمیم شکنندگی ساختاریِ پیوستار نظامْ دقایق بازسازی فراهم کنند.
---

#مقاومت_زندگی_است
#زن_زندگی_آزادی #ژن_ژیان_ئازادی
#جنبش_دادخواهی #همبستگی_ستمدیدگان
#رژیم_کشتار #ماشین_مرگ
#ابتذال_شر #نرمالیزه_کردن_شر
--
@kdialectic
Blackfishvoice (BFV)
Photo
یازده سال از آن روزی که فکر می‌کردم #حسن_روحانی نمی‌آورد و متنی در این‌باره نوشتیم، می‌گذرد‌.
حس تلخی بود. سخت‌تر اینکه چشم‌اندازی نبود.جماعتی دلبسته امیدی بودند که به کذب بودنش باور داشتم. چاره ای نبود. این حس تنهایی را گره زدم به کار جمعی. با بدبینی مطلق، اما رفته‌رفته کورسوی امیدی هم هویدا شد. سال‌ها گذشت و بی‌آنکه بدانم، کنش‌گری‌ام شد همه‌ی معنای زندگی‌ام .
حالا که به عقب برمی‌گردم ، سال‌های سختی بود. برای همه‌مان. چه آن‌ها که در اقلیت به نظاره نشسته بودند و چه آن‌ها که در اکثریت، به امید کاذبی دل بسته بودند.
برای من خلاصه شد در کار صنفی. خلاصه شد در بازداشت و زندان و تحقیر و اخراج [ از شغلِ معلمی].
دیگرانی روزگار سخت‌تری را گذراندند. آن‌ها که جگر‌گوشه‌های‌شان را راهی گورستان کردند.
برخی دیگر همه زندگی‌شان را گذاشتند و روانه غربت شدند. برای همه ما چیزهایی از دست رفت که برگشت‌ناپذیر است.

هرکس به گونه‌ای .
حالا دیگر، این اقلیت به اکثریت مطلق تبدیل شده است، اما من همچنان بدبینم.

🔺وقتی می گویم اکثریت مطلق، مجموع کسانی را می‌گویم که کنش‌شان معطوف به رویای آزادی و عدالت و دمکراسی است. حتی آن‌ها که با چنین سودایی، قرار است در این نمایش حکومتی شرکت کنند.
تجربه همنشینی‌های مختلف در زندان به من آموخت که کسانی، می توانند رویای مشترکی با من داشته باشند، اما راه متفاوتی را برگزینند. به من یاد داد که که حساب آن‌ها را از آن سیاست‌بازان منفعت‌طلب ( اصلاح‌طلبان حکومتی) جدا کنم.
هم‌چنان باور دارم که مسیر غلطی را برگزیده‌اند، اما امروز دیگر نگاهم هم‌چون گذشته نیست. نگاهی نه از سر جدایی که سرشار از همدلی. اما هم‌چنان بدبینم.


🔺 من یادگرفته‌ام که در این سرزمین، امید نیازمند حس عمیق بدبینی است. خوب می‌دانم که این‌جا، هر تغییری برگشت‌پذیر است مگر به مراقبت دائمی.
و نیک می‌دانم که دل بستن به اکثریتی منفرد، سرابی تو خالی است. اما هم‌چنان کور سوی امیدی دارم.


🔺اینکه رؤیافروشیِ سیاست‌بازانِ منفعت‌طلب شکست می‌خورد، امیدوار کننده است.
این‌که بازی بد و بدتر دیگر رونقی ندارد، امیدوارکننده است.
این‌که مردمانی حتی با سکوت‌شان، نه بزرگی می‌گویند امیدوارکننده است.
اما بزرگ‌ترین امیدها، خیلی زود جای خود را به ناامیدی می‌دهند، اگر رنگِ کار جمعی به خود نگیرد. چنین رنگی نیازمند هم‌بستگی است.
همبستگی میان همه‌ی آن‌ها که رویای مشترک دارند، اما مسیری متفاوت را می‌پیمایند.
گام اول برای مراقبت از این امید جمعی پذیرش این تفاوت‌ها است.

🔺حالا دیگر ما اکثریتیم و من هم‌چنان بدبینم، اما امیدوار.

برگرفته از حساب توئیتر #محمد_حبیبی


@Blackfishvoice1
Forwarded from Blackfishvoice.ENG
Blackfishvoice (BFV)
Photo
With the new verdict of the Rasht Revolutionary Court headed by Judge Ahmad Darwish Goftar, Sharifeh Mohammadi was sentenced to "death".


The first branch of the Rasht Revolution Court sentenced Sharifeh Mohammadi to death after accusing her of "treason" for being a member of the "Coordinating Committee to Help Establish Labor Organizations". This vote is based on a security charge under which the activities of this committee were claimed as an affiliation the Komaleh party.

In the meantime, the campaign to defend Sharifeh Mohammadi has been formed with the aim of informing the society about her situation and saving her life. Here is a passage of the statement published by this campaign:

"The campaign to defend Sharifeh Mohammadi, while condemning this cruel and baseless verdict, demands Sharife's acquittal and her unconditional release. In our opinion, this sentence was not only issued against Sharifeh, but it is a declaration of war and issuing of death sentence against all social and civil activists."


▪️ The life of #Sharifeh_Mohammadi is in danger, let us be her voice



#Jin_jiyan_Azadi


@BlackfishvoiceEng
Blackfishvoice (BFV)
Photo
در روزهای اخیر جمعی از پناهندگان سیاسی ساکن اروپا که امروز به‌عنوان بسیجی‌های محورمقاومتی شناخته می‌شوند‌، برای رأی‌آوری کاندیدایِ فرقه‌ی پایداری گلو پاره کردند. بدیهی‌ست که این‌قبیل گلو پاره‌کردن‌ها پشتِ سرِ نمایندگان طبقه‌ی حاکم ( هر که باشد) جز بابت منافع شخصی و باندی نیست ولو آن‌که نفرات، مدعی چیزی جز این شوند. نمونه:
یکی از این نفرات #سهراب_خوشبویی بود که ویدئوی اعلام حمایت او از #سعید_جلیلی با عنوان "حمایت نخبگان جوان" در رسانه‌‌های فرقه نشر و بازنشر شد.
۶ تن از اعضای خانواده‌ی خوشبویی توسط جمهوری اسلامی به قتل رسیده‌اند.
سه تن از برادران او به‌عنوان اعضای سازمان مجاهدین خلق، در نیمه‌ی نخست دهه‌ی شصتِ شمسی در نبرد مسلحانه و در زندان جان باختند‌ و دیگر اعضای خانواده‌ی او نیز سال‌ها در زندان‌های رژیم محبوس بودند.
و او بعد از خروج از ایران و پناهندگی در #آلمان در جمع‌ها، نشست‌ها و برنامه‌های متعددی به‌عنوان دادخواه حاضر شد و سخنرانی کرد.

خانواده‌های مجاهد، شهادت می‌دهند که بسیاری از نزدیکان آن‌ها حتی با وجود سپری شدن دو دهه از اعدام عزیزان‌شان، امکان تحصیل در دانشگاه یا راه‌اندازی کسب و کار را ندارند. به موردِ #مریم_اکبری_منفرد نگاه کنیم: اعضای خانواده او در دهه‌ی شصت اعدام شدند. مریم در سال ۱۳۸۸ بازداشت شد و از آن‌زمان تاکنون بدون یک روز مرخصی در حبس به‌سر می‌برد. ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود: همین دو هفته‌ی پیش درخواستی به دادگاه داده شده تا اموال او نیز به نفعِ بنیادهای تحت امر خامنه‌ای مصادره شود.


اما سهراب خوشبویی در عین تعلق به یکی از سرشناس‌ترین خانواده‌‌های مجاهد، و به‌عنوان یک پناهنده سیاسی که ده‌ها سخنرانی علیه ماشین کشتار رژیم در کارنامه دارد، توانسته در شهر شیراز یک شرکت مهندسی نسبتا بزرگ را ثبت و تاسیس کند که یک شعبه‌ی آن در #مونیخ است.

در سال‌هایی که خوشبویی از فضای سیاسی اپوزيسيون مفقود شده بود، توانست با کمک همین باند، شرکتی را راه‌اندازی کند و به‌عنوان یکی از کاسبانِ تحریم‌های اقتصادی خود را #کارآفرین بنامد.

برای فعالین اجتماعی داخل کشور حتی استفاده از تلفن‌های هوشمند و عضویت در شبکه‌‌های اجتماعی را ممنوع می‌کنند، بسیاری از آن‌ها حتی امکان/اجازه‌ی راه‌اندازی کسب و کاری کوچک در حد یک کافه‌ی محلی را ندارند و حتی از محل کار اخراج می‌شوند.
برای این‌که بتوانید بگوئید خوشبویی و امثال وی بدون مزدوری و همکاری با نهادهای امنیتی و پروژه‌های جانبیِ "صنعتِ تحریم" توانسته‌اند در آلمان پناهنده باشند و در شیراز بیزنس کنند، خودتان هم باید آلوده باشید.


@Blackfishvoice1