Forwarded from Evdeal
🔻فصلنامه بایرام شماره 6
فصلنامه فرهنگی، اجتماعی و هنری بایرام
▪️صاحب امتیاز و مدیر مسئول: علی محمدبیانی
▪️سردبیر: علی طارمی
▪️شماره فصلنامه:6
▪️شماره مسلسل: 88
▪️سال: شانزدهم،پاییز 1401
▪️قیمت : 100000 تومان
لینک خرید 👇👇👇👇
📎https://www.evdeal.ir/product-1871
@evdeal
فصلنامه فرهنگی، اجتماعی و هنری بایرام
▪️صاحب امتیاز و مدیر مسئول: علی محمدبیانی
▪️سردبیر: علی طارمی
▪️شماره فصلنامه:6
▪️شماره مسلسل: 88
▪️سال: شانزدهم،پاییز 1401
▪️قیمت : 100000 تومان
لینک خرید 👇👇👇👇
📎https://www.evdeal.ir/product-1871
@evdeal
فیلسوف و شعر
#مهدی_نصیری
زنجان - مدرس ادبیات
افلاطون با شعر میانه ای نداشت و این متاع را در شهرش به هیچ نمی ستاند.او در کتاب جمهوری ضمن بیان گفتگوی سقراط و گلاوکن،از زبان سقراط راجع به شاعری که قوه تقلید و محاکات بالایی دارد می گوید: "در جامعه ما برای مردمانی مانند او جایی نیست،به سر او روغنی خوشبو خواهیم مالید و نواری پشمین به سرش خواهیم بست و سپس به شهری دیگر روانه اش خواهیم کرد."البته افلاطون با کمی تخفیف،صرفا به شاعران و داستان سرایان ضعیف_ که تخیل چندانی ندارند_ جواز ورود به شهر آرمانی اش را صادر می کند.افلاطون کار شاعران را به دلیل کپی کاری از پدیده هایی که خودشان کپیِ پدیده ها و مفاهیم موجود در عالم مثُل هستند،حشو و زائد می دانست و به تبع آن،از کارکرد اجتماعی شعر نیز در تنزّل دادن اخلاق مردم شهر به شدت واهمه داشت.
سایه این فیلسوف محتسب علی رغم تطهیر و پالایش شعر از سوی ارسطو،شاگرد افلاطون،همیشه بر سر شعر و نمایش سنگینی می کرد تا جایی که در قرون وسطی نیز آباء کلیسا،جهان بینی مسیحیت را با تشبث به مرده ریگ یونانی و رومی به ویژه ایده افلاطون، پی ریزی کرده و در تمام این دوران "نمایش" دچار ممنوعیت و محدودیت گردید.
در قطب مخالف افلاطون،تنها فیلسوف بزرگی که "شعر" را برکشید و حتی آن را به بالاترین "وجه تفکر" ارتقا بخشید؛مارتین هایدگر،فیلسوف شاخص قرن بیستم،بود.شعردوستی این فیلسوف خاص،همانند شعرستیزی افلاطون از نظام فکری و فلسفی وی حاصل می شود.بدین ترتیب که هایدگر متافیزیک زدگی و غفلت از اصل "هستی" را بزرگ ترین خطای فیلسوفانی مانند سقراط و افلاطون می دانست که نتیجه مستقیم آن،سرگرم شدن فلاسفه به "هستنده" یا موجودات، و متعاقبا در حجاب ماندن "حقیقت" شده است.به همین دلیل هایدگر ذات زبان را که هستی را از احتجاب به درمی آورد،شاعرانه می دانست و شاعر را به دلیل آنکه کشف المحجوبی انجام می دهد؛نیمچه خدایی فرض می کند که مابین انسان و خدایان قرار می گیرد.از منظر این فیلسوف، در عصر عسرت و غیبت خدایان و سلطه تکنولوژی، هنرمندان اصیل و شاعران در انکشاف هستی نقش برجسته ای دارند.به تعبیر دیگر در روزگاری که ابتذال و روزمرگی، زندگی انسان را فرا گرفته است،شاعر به عنوان "مراقب و نگهبان"، زبان معهود را به طرز دیگری به کار می گیرد و با آشنازدایی از "هستی" و "زبان متافیزیک زده" به ظهور رساندن حقیقت یاری می رساند.اینجاست که هایدگر برخلاف افلاطون _که تخطی از خط خرد را برنمی تافت_جنون شاعر را می ستاید و می گوید: "شاعر وقتی شاعر است که راه دیوانه را بپیماید" و از عقل دوراندیش و متعارف پرهیز کتد.
دلبستگی هایدگر به نقش شاعران در کار فکری او چنان بالا گرفته بود که در دوره دوم تفکرش عملا به تدریس تأویل هایی از اشعار فریدریش هولدرلین، شاعر مورد علاقه اش،پرداخت.تدریس شعر در دانشکده فلسفه!آن هم در کشوری مانند آلمان که به سنت های فلسفی اش نامبردار است،در نوع خود یک ساختارشکنی بود.حتی هایدگر جمله های کلیدی دوره دوم تفکرش را عملا از شاعران مورد علاقه اش وام گرفت.جملاتی مانند:
"انسان شاعرانه روی زمین سکنا می کند." "شاعران می نامند و ابداع می کنند." "زبان خطرناک ترین خدایان است." "آنجا که کلمه نیست چیز نیست."
اما فلسفه ی شاعرانه هایدگر که آدورنو کل آن را فاشیستی می دانست!در مقام عمل، هستندگان را چندان جدی نگرفت.استغراق در "هستی" او را به پرتگاهی کشاند که به تعبیر هانا آرنت،چاه زیر پایش را ندید تا اینکه سر از حزب نازی درآورد و تا پایان عمرش نیز کارخانجات آدم سوزی آشوویتس را محکوم نکرد.هایدگر در جایی گفته بود:"آن کس که اندیشه های بزرگ دارد،باید خطاهای بزرگ مزتکب شود"،همان خطایی که افلاطون نیز مرتکب شد و برای تحقق شهر آرمانی اش، به سرسپردگی جبّار سیراکیوز درآمد.ظاهرا نه شعرستیزی افلاطون و نه شعرستایی هایدگر،هیچ پرهیز و پروایی در سلوک اخلاقی آنها به بار نیاورد.
https://t.me/Bayramzn
#مهدی_نصیری
زنجان - مدرس ادبیات
افلاطون با شعر میانه ای نداشت و این متاع را در شهرش به هیچ نمی ستاند.او در کتاب جمهوری ضمن بیان گفتگوی سقراط و گلاوکن،از زبان سقراط راجع به شاعری که قوه تقلید و محاکات بالایی دارد می گوید: "در جامعه ما برای مردمانی مانند او جایی نیست،به سر او روغنی خوشبو خواهیم مالید و نواری پشمین به سرش خواهیم بست و سپس به شهری دیگر روانه اش خواهیم کرد."البته افلاطون با کمی تخفیف،صرفا به شاعران و داستان سرایان ضعیف_ که تخیل چندانی ندارند_ جواز ورود به شهر آرمانی اش را صادر می کند.افلاطون کار شاعران را به دلیل کپی کاری از پدیده هایی که خودشان کپیِ پدیده ها و مفاهیم موجود در عالم مثُل هستند،حشو و زائد می دانست و به تبع آن،از کارکرد اجتماعی شعر نیز در تنزّل دادن اخلاق مردم شهر به شدت واهمه داشت.
سایه این فیلسوف محتسب علی رغم تطهیر و پالایش شعر از سوی ارسطو،شاگرد افلاطون،همیشه بر سر شعر و نمایش سنگینی می کرد تا جایی که در قرون وسطی نیز آباء کلیسا،جهان بینی مسیحیت را با تشبث به مرده ریگ یونانی و رومی به ویژه ایده افلاطون، پی ریزی کرده و در تمام این دوران "نمایش" دچار ممنوعیت و محدودیت گردید.
در قطب مخالف افلاطون،تنها فیلسوف بزرگی که "شعر" را برکشید و حتی آن را به بالاترین "وجه تفکر" ارتقا بخشید؛مارتین هایدگر،فیلسوف شاخص قرن بیستم،بود.شعردوستی این فیلسوف خاص،همانند شعرستیزی افلاطون از نظام فکری و فلسفی وی حاصل می شود.بدین ترتیب که هایدگر متافیزیک زدگی و غفلت از اصل "هستی" را بزرگ ترین خطای فیلسوفانی مانند سقراط و افلاطون می دانست که نتیجه مستقیم آن،سرگرم شدن فلاسفه به "هستنده" یا موجودات، و متعاقبا در حجاب ماندن "حقیقت" شده است.به همین دلیل هایدگر ذات زبان را که هستی را از احتجاب به درمی آورد،شاعرانه می دانست و شاعر را به دلیل آنکه کشف المحجوبی انجام می دهد؛نیمچه خدایی فرض می کند که مابین انسان و خدایان قرار می گیرد.از منظر این فیلسوف، در عصر عسرت و غیبت خدایان و سلطه تکنولوژی، هنرمندان اصیل و شاعران در انکشاف هستی نقش برجسته ای دارند.به تعبیر دیگر در روزگاری که ابتذال و روزمرگی، زندگی انسان را فرا گرفته است،شاعر به عنوان "مراقب و نگهبان"، زبان معهود را به طرز دیگری به کار می گیرد و با آشنازدایی از "هستی" و "زبان متافیزیک زده" به ظهور رساندن حقیقت یاری می رساند.اینجاست که هایدگر برخلاف افلاطون _که تخطی از خط خرد را برنمی تافت_جنون شاعر را می ستاید و می گوید: "شاعر وقتی شاعر است که راه دیوانه را بپیماید" و از عقل دوراندیش و متعارف پرهیز کتد.
دلبستگی هایدگر به نقش شاعران در کار فکری او چنان بالا گرفته بود که در دوره دوم تفکرش عملا به تدریس تأویل هایی از اشعار فریدریش هولدرلین، شاعر مورد علاقه اش،پرداخت.تدریس شعر در دانشکده فلسفه!آن هم در کشوری مانند آلمان که به سنت های فلسفی اش نامبردار است،در نوع خود یک ساختارشکنی بود.حتی هایدگر جمله های کلیدی دوره دوم تفکرش را عملا از شاعران مورد علاقه اش وام گرفت.جملاتی مانند:
"انسان شاعرانه روی زمین سکنا می کند." "شاعران می نامند و ابداع می کنند." "زبان خطرناک ترین خدایان است." "آنجا که کلمه نیست چیز نیست."
اما فلسفه ی شاعرانه هایدگر که آدورنو کل آن را فاشیستی می دانست!در مقام عمل، هستندگان را چندان جدی نگرفت.استغراق در "هستی" او را به پرتگاهی کشاند که به تعبیر هانا آرنت،چاه زیر پایش را ندید تا اینکه سر از حزب نازی درآورد و تا پایان عمرش نیز کارخانجات آدم سوزی آشوویتس را محکوم نکرد.هایدگر در جایی گفته بود:"آن کس که اندیشه های بزرگ دارد،باید خطاهای بزرگ مزتکب شود"،همان خطایی که افلاطون نیز مرتکب شد و برای تحقق شهر آرمانی اش، به سرسپردگی جبّار سیراکیوز درآمد.ظاهرا نه شعرستیزی افلاطون و نه شعرستایی هایدگر،هیچ پرهیز و پروایی در سلوک اخلاقی آنها به بار نیاورد.
https://t.me/Bayramzn
Telegram
بایرام مجلهسی
ارتباط با ادمین
@Amb1353
@Amb1353
Forwarded from Deleted Account
🔹همکاران ارجمند آقایان جواد کریمی، بهرام بیات، مهدی الماسی، یوسف قزلباش، سروش سلطانی و خانمها لیلا محمدی و فایزه تقی لو
درخشش شما عزیزان در ششمین جشنواره مطبوعات، خبرگزاری ها و پایگاه های خبری شمالغرب کشور را تبریک گفته و موفقیت شما را از خداوند متعال مسالت داریم.
🔸هیات مدیره خانه مطبوعات استان زنجان
درخشش شما عزیزان در ششمین جشنواره مطبوعات، خبرگزاری ها و پایگاه های خبری شمالغرب کشور را تبریک گفته و موفقیت شما را از خداوند متعال مسالت داریم.
🔸هیات مدیره خانه مطبوعات استان زنجان
بایرام مجلهسی
🔹همکاران ارجمند آقایان جواد کریمی، بهرام بیات، مهدی الماسی، یوسف قزلباش، سروش سلطانی و خانمها لیلا محمدی و فایزه تقی لو درخشش شما عزیزان در ششمین جشنواره مطبوعات، خبرگزاری ها و پایگاه های خبری شمالغرب کشور را تبریک گفته و موفقیت شما را از خداوند متعال مسالت…
بایرام مجلهسینین یازارلار هیاتی،
بو نائلیتی زنگانلی یولداشلارا تبریک ائدیر. ساغ اولسونلار. 🌺🌺🌺
بو نائلیتی زنگانلی یولداشلارا تبریک ائدیر. ساغ اولسونلار. 🌺🌺🌺
Forwarded from Evdeal
🔻فصلنامه فرهنگی، اجتماعی و هنری بایرام
▪️صاحب امتیاز و مدیر مسئول: علی محمدبیانی
▪️سردبیر: علی طارمی
▪️شماره فصلنامه: 5
▪️شماره مسلسل: 87
▪️سال: شانزدهم، تابستان 1401
▪️قیمت:100000 تومان
لینک خرید 👇👇👇👇
📎https://www.evdeal.ir/product-1849
@evdeal
▪️صاحب امتیاز و مدیر مسئول: علی محمدبیانی
▪️سردبیر: علی طارمی
▪️شماره فصلنامه: 5
▪️شماره مسلسل: 87
▪️سال: شانزدهم، تابستان 1401
▪️قیمت:100000 تومان
لینک خرید 👇👇👇👇
📎https://www.evdeal.ir/product-1849
@evdeal
درباره کتاب مفقود "مفاخر الاتراک" و مؤلفش:
🔻چندی پیش یکی از دوستان مقاله اینجانب با عنوان "یک کتاب مفقود؛ درباره لغتنامه ترکی شمس قیس رازی" ( منتشر شده در فصلنامه بایرام شماره پنجم_ تابستان 1401) را خوانده و زیر برخی عبارتهای آن با قلم قرمز رنگ خط کشیده بود از جمله زیر کتاب "مفاخر اتراک" در یکی از حواشی این مقاله علامت سؤالی به جهت ابهام زده بود. همین بهانه ای شد تا برای توضیح بیشتر. در باره این کتاب و مؤلفش یادداشت زیر را بنویسم:
🔻کتاب مفاخر اتراک یا مفاخر الاتراک تا کنون به دست ما نرسیده است. ولی ابوالحسن علی بن زید بیهقی مشهور به "ابن فندق" مورخ قرن ششم هجری در هر دو کتاب "تاریخ بیهق" و "تتمه صوان الحکمه" ی خود ضمن گزارش زندگی "الحکیم علی بن محمد الحجازی القاینی المقیم ببیهق" به این کتاب اشاره کرده است.( تاریخ بیهق، ص242_241 و ترجمه تتمه صوان الحکمه ص98 ) او در این کتابها مینویسد قاینی کتابی در مفاخرالاتراک برای سلطان سنجر سلجوقی تالیف کرده است. عین شرح ابن فندق درباره قاینی در تاریخ بیهق_ که مفصلتر از تتمه صوان الحکمه است_ چنین است:
"الحكيم على بن محمد الحجازى القاينى
مولد او شهر قاین بوده است، و چون قاین خراب شد به نیشابور انتقال کرد، و آنجا با امام عمر خيام وغير او اختلاف داشته است در طب وغیر آن ، پس امیر رئیس اجل شهید شمس المعالی ابو الحسن على بن الحسين بن المظفر الجشمى رحمه الله او را در ناحیت ارتباط کرد، و بمعالجات او بیماران تشفی جستند، و او از مجالس ملوك حظوت و نواخت و خلعت بسیار یافت ، و او را تصانیف است چون کتاب مفاخر اتراک كه بنام سلطان اعظم سعید سنجر ساخته است، و در طب او را رسایل بسیار است، وعمر او به صد سال شمسی نزديک رسيد، وتوفي في القصبة في شهور سنة ست و اربعين وخمسمائة، و له عقب بقصبة فريومد من اُم ولد تركية.( تاریخ بیهق، صص242_241)
🔻ابن فندق همین متن را با حذف و اضافه ناچیزی در تتمه صوان الحکمه هم آورده است. بنابراین گزارشها گویا پدر قاینی اصلیتی حجازی داشته و خود در قاین متولد شده. به نیشابور رفته و به تصریح صوان الحکمه جزو تلامیذ عمر خیام شده است گرچه با خیام اختلاف داشته است و سپس در بیهق مقیم شده است. نزدیک صد سال عمر کرده و در سال 546ه وفات کرده است ولی در صوان الحکمه عمرش نود سال نوشته شده است پس تولدش میان سالهای 446 تا 456 بوده است. از کنیزی ترکتبار فرزندانی داشته است. طبیب بوده و برای سلطان سنجر کتاب مفاخر الاتراک و برای اتسز/ آدسیز خوارزمشاه کتابی در حکمت تالیف کرده است.
🔻آنچه بیهقی در حق قاینی گفته است در سایر کتب رجال بعدی هم تکرار شده است. گویا کتابهایش از جمله کتاب مفاخر الاتراک به زودی از میان رفته است چرا که مؤلفی دیگر به این کتاب استناد نکرده است.(یا راقم سطور ندیده است) اما احتمال دارد خود ابن فندق این کتاب را در دست داشته چراکه در تتمه صوان الحمکه_ که در شرح حال حکما و فلاسفه بعد اسلام نوشته است_ از چند تن از حکمای ترکتبار نام برده و شرحی کوتاه از زندگی و آراء آنها بدست داده است. ( از جمله ابونصر فارابی که او را از ترکستان دانسته و نیز قاضی عبدالرزاق الترکی و الفیلسوف محمد الخوارزمی الترکی با تصریح الترکی و از برخی دیگر بدون تصریح). ابن فندق همچنین اشاره کوتاهی به برخی علما از "اولاد الترک" ساکن نیشابور و بیهق دارد ( تاریخ بیهق _ ص126) که ممکن است از همان کتاب قاینی اخذ کرده باشد زیرا همانطور که گفته شد قاینی در نیشابور و بیهق زندگی کرده و لابد در اثرش به این مفاخر هم اشاراتی داشته است.
🔻ناگفته نماند آنچه برخی مؤلفان معاصر درباره سلطان سنجر و متروک شدن زبان ترکی در زمان او در میان سلجوقیان نوشته اند ظن مستندی نیست. اتفاقا بنا به نوشته مولف "نسائم الاسحار" که اثرش را در سال 725 ه درباره شرح احوال وزرا نوشته است سنجر، "نظام الدین تغار/ تغان بیک کاشغری" را به وزارت خود برگزیده است که یکی از دلایل این انتخاب "خُبرت در لغت ترکی" بوده است. ( نسائم ص61 ایضا دستورالوزرا، ص 191) پس شاید بخاطر چنین تمایلاتی از سوی سنجر، قاینی کتابش را بجهت او نوشته باشد.
منابع:
1_ تاریخ بیهق، علی بن زید بیهقی (ابن فندق) تصحیح و تعلیقات احمد بهمنیار، چاپ دوم، چاپخانه اسلامیه، بی تا
2_ تاریخ الحکما المسمی به درة الاخبار و لمعة الانوار یعنی ترجمه تتمه صوان الحکمه، ظهیرالدین ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تصحیح محمد شفیع، لاهور، 1350ه
3_ نسائم الاسحار، منشی کرمانی، تصحیح و تعلیق میر جلال الدین حسینی ارموی، تهران، نشر اطلاعات.1364
4_ دستورالوزرا، خوندمیر، تصحیح سعید نفیسی، تهران، اقبال، بی تا
علی طارمی_ 19 فروردین 1402
https://t.me/Bayramzn
🔻چندی پیش یکی از دوستان مقاله اینجانب با عنوان "یک کتاب مفقود؛ درباره لغتنامه ترکی شمس قیس رازی" ( منتشر شده در فصلنامه بایرام شماره پنجم_ تابستان 1401) را خوانده و زیر برخی عبارتهای آن با قلم قرمز رنگ خط کشیده بود از جمله زیر کتاب "مفاخر اتراک" در یکی از حواشی این مقاله علامت سؤالی به جهت ابهام زده بود. همین بهانه ای شد تا برای توضیح بیشتر. در باره این کتاب و مؤلفش یادداشت زیر را بنویسم:
🔻کتاب مفاخر اتراک یا مفاخر الاتراک تا کنون به دست ما نرسیده است. ولی ابوالحسن علی بن زید بیهقی مشهور به "ابن فندق" مورخ قرن ششم هجری در هر دو کتاب "تاریخ بیهق" و "تتمه صوان الحکمه" ی خود ضمن گزارش زندگی "الحکیم علی بن محمد الحجازی القاینی المقیم ببیهق" به این کتاب اشاره کرده است.( تاریخ بیهق، ص242_241 و ترجمه تتمه صوان الحکمه ص98 ) او در این کتابها مینویسد قاینی کتابی در مفاخرالاتراک برای سلطان سنجر سلجوقی تالیف کرده است. عین شرح ابن فندق درباره قاینی در تاریخ بیهق_ که مفصلتر از تتمه صوان الحکمه است_ چنین است:
"الحكيم على بن محمد الحجازى القاينى
مولد او شهر قاین بوده است، و چون قاین خراب شد به نیشابور انتقال کرد، و آنجا با امام عمر خيام وغير او اختلاف داشته است در طب وغیر آن ، پس امیر رئیس اجل شهید شمس المعالی ابو الحسن على بن الحسين بن المظفر الجشمى رحمه الله او را در ناحیت ارتباط کرد، و بمعالجات او بیماران تشفی جستند، و او از مجالس ملوك حظوت و نواخت و خلعت بسیار یافت ، و او را تصانیف است چون کتاب مفاخر اتراک كه بنام سلطان اعظم سعید سنجر ساخته است، و در طب او را رسایل بسیار است، وعمر او به صد سال شمسی نزديک رسيد، وتوفي في القصبة في شهور سنة ست و اربعين وخمسمائة، و له عقب بقصبة فريومد من اُم ولد تركية.( تاریخ بیهق، صص242_241)
🔻ابن فندق همین متن را با حذف و اضافه ناچیزی در تتمه صوان الحکمه هم آورده است. بنابراین گزارشها گویا پدر قاینی اصلیتی حجازی داشته و خود در قاین متولد شده. به نیشابور رفته و به تصریح صوان الحکمه جزو تلامیذ عمر خیام شده است گرچه با خیام اختلاف داشته است و سپس در بیهق مقیم شده است. نزدیک صد سال عمر کرده و در سال 546ه وفات کرده است ولی در صوان الحکمه عمرش نود سال نوشته شده است پس تولدش میان سالهای 446 تا 456 بوده است. از کنیزی ترکتبار فرزندانی داشته است. طبیب بوده و برای سلطان سنجر کتاب مفاخر الاتراک و برای اتسز/ آدسیز خوارزمشاه کتابی در حکمت تالیف کرده است.
🔻آنچه بیهقی در حق قاینی گفته است در سایر کتب رجال بعدی هم تکرار شده است. گویا کتابهایش از جمله کتاب مفاخر الاتراک به زودی از میان رفته است چرا که مؤلفی دیگر به این کتاب استناد نکرده است.(یا راقم سطور ندیده است) اما احتمال دارد خود ابن فندق این کتاب را در دست داشته چراکه در تتمه صوان الحمکه_ که در شرح حال حکما و فلاسفه بعد اسلام نوشته است_ از چند تن از حکمای ترکتبار نام برده و شرحی کوتاه از زندگی و آراء آنها بدست داده است. ( از جمله ابونصر فارابی که او را از ترکستان دانسته و نیز قاضی عبدالرزاق الترکی و الفیلسوف محمد الخوارزمی الترکی با تصریح الترکی و از برخی دیگر بدون تصریح). ابن فندق همچنین اشاره کوتاهی به برخی علما از "اولاد الترک" ساکن نیشابور و بیهق دارد ( تاریخ بیهق _ ص126) که ممکن است از همان کتاب قاینی اخذ کرده باشد زیرا همانطور که گفته شد قاینی در نیشابور و بیهق زندگی کرده و لابد در اثرش به این مفاخر هم اشاراتی داشته است.
🔻ناگفته نماند آنچه برخی مؤلفان معاصر درباره سلطان سنجر و متروک شدن زبان ترکی در زمان او در میان سلجوقیان نوشته اند ظن مستندی نیست. اتفاقا بنا به نوشته مولف "نسائم الاسحار" که اثرش را در سال 725 ه درباره شرح احوال وزرا نوشته است سنجر، "نظام الدین تغار/ تغان بیک کاشغری" را به وزارت خود برگزیده است که یکی از دلایل این انتخاب "خُبرت در لغت ترکی" بوده است. ( نسائم ص61 ایضا دستورالوزرا، ص 191) پس شاید بخاطر چنین تمایلاتی از سوی سنجر، قاینی کتابش را بجهت او نوشته باشد.
منابع:
1_ تاریخ بیهق، علی بن زید بیهقی (ابن فندق) تصحیح و تعلیقات احمد بهمنیار، چاپ دوم، چاپخانه اسلامیه، بی تا
2_ تاریخ الحکما المسمی به درة الاخبار و لمعة الانوار یعنی ترجمه تتمه صوان الحکمه، ظهیرالدین ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تصحیح محمد شفیع، لاهور، 1350ه
3_ نسائم الاسحار، منشی کرمانی، تصحیح و تعلیق میر جلال الدین حسینی ارموی، تهران، نشر اطلاعات.1364
4_ دستورالوزرا، خوندمیر، تصحیح سعید نفیسی، تهران، اقبال، بی تا
علی طارمی_ 19 فروردین 1402
https://t.me/Bayramzn
Telegram
بایرام مجلهسی
ارتباط با ادمین
@Amb1353
@Amb1353
بایرام مجلهسی
درباره کتاب مفقود "مفاخر الاتراک" و مؤلفش: 🔻چندی پیش یکی از دوستان مقاله اینجانب با عنوان "یک کتاب مفقود؛ درباره لغتنامه ترکی شمس قیس رازی" ( منتشر شده در فصلنامه بایرام شماره پنجم_ تابستان 1401) را خوانده و زیر برخی عبارتهای آن با قلم قرمز رنگ خط کشیده بود…
دوست نادیده آقای باقر صدری نیا ضمن عنایت به این یادداشت، متذکر نکته ای شدند اینکه "معنی اختلاف درمتون قدیم به معنی رفت وآمد وارتباط است نه اختلاف نظر ومخالفت به معنای امروزی. درنتیجه وقتی بیهقی درشرح حال قایینی نوشته است باعمر خیام و غیر او اختلاف داشت یعنی با خیام ودیگران ارتباط و آمد و رفت داشت."
با تشکر از ایشان
طارمی.
با تشکر از ایشان
طارمی.
آیا کتاب عتبه الحقایق یک اثر سلجوقی است؟
همه علاقمندان به ادبیات ترکی با کتاب "عتبه الحقایق" آشنایند. عتبه الحقایق، پند نامه ای است در 242 بیت که در 14 باب تنظیم شده است.از این کتاب پنج نسخه خطی بر جای مانده که دو نسخه آن به خط اویغوری است. همچنین در دو مجموعه دیگر مربوط به دوره ایلخانی اشعاری از این کتاب ( باز به خط اویغوری) برجای مانده است.
کتاب اولین بار به تصحیح نجیب عاصم با عنوان هبه الحقایق در سال 1338ه.ق و بار دیگر به تصحیح جامعتر رشید رحمتی آرات در سال 1951م منتشر شده و پس از آن بارها چاپ شده است.(در ایران چهار بار با تصحیح مختلف اساتید) سراینده این اثر خود را "ادیب احمد" معرفی کرده است. اطلاع ما از ادیب احمد، به شرح افسانه وار امیرعلیشیر نوایی در نسائم المحبه و سه ضمیمه منظوم در پایان کتاب بر میگردد که در دوره امیر تیمور گورکان به کتاب الحاق شده است. علیشیر نوایی او را شاگرد امام اعظم( ابوحنیفه متوفی150ه) دانسته که به افسانه میماند. او اشعاری از او در نسائم و منشآت خود نقل کرده است. اشعار منقول در داخل مجموعه های پیش گفته نشان میدهد اثر در دوره ایلخانی شهرت داشته است. مطابق ضمایم کتاب نام ادیب احمد، احمد بن محمود و از اهل یوکناک ( گویا محلی در کنار تاشکند کنونی) بوده است. او نابینا بوده است و کتابش را در گویش کاشغری سروده است.
ادیب احمد در باب چهارم کتابش به مدح «امیر الترک و العجم مالک رقاب الامم محمد داد اسپهسالار بیک» و در برخی نسخه ها داد اسپهسالار بیک- بدون محمد- میپردازد و کتاب را به او تقدیم کرده است.
درباره «داد اسپهسالار بیک» که کتاب عتبه الحقایق به او تقدیم شده است اطلاع دقیقی نیست اگر هویت این شخص مشخص شود میتواند زمان و مکان سرایش اثر شناخته گردد. نجیب عاصم در مقدمه کتاب کوشیده او را شناسایی کند. او دو تن که نامشان مشابه نام اوست یافته است. نخست «دادبیک حبشی بن آلتونتاق» که نام او در تواریخ آمده است و دومی «طغرل قیلیچ اسپهسالار بک بن شجاع محمد» که رشید وطواط از او نام برده ولی هویت او را مشخص نکرده است.
نجیب عاصم با فرض صحت و اعتبار ضمائم کتاب دائر بر یوکناکی بودن ادیب احمد و کاشغری بودن زبان او نتیجه گرفته است که اثر متعلق به قراخانیان است. او مینویسد گزینه اول منتفی است چه دادبیک حبشی بن آلتونتاق از امرای غزنوی قرن پنجم است که همراه سلطان محمود در هند فتوحات میکرده و همانجا وفات کرده است. از طرفی چون زبان اثر نمیتواند پیش از قرن ششم باشد این امکان وجود ندارد که دادبیک مورد اشاره او بوده باشد. او گزینه دوم (طغرل قیلیچ اسپهسالار) را صحیح دانسته و حدس میزند وی باید حاکم یوکناک و کاشغر در قرن ششم بوده باشد.(هبه الحقایق ص 13-12) نظر نجیب عاصم درباره هویت داداسپهسالار غالبا در آثار پس از او تا کنون تکرار شده است. اما به نظر راقم سطور مورد اول یعنی دادبیک حبشی بن آلتونتاق صحیحتر میباشد با این تصحیح که برخلاف نوشته نجیب عاصم دادبک حبشی بن آلتونتاق نه از امرای غزنوی است و نه در هند بوده است، گویا عاصم این شخص را با آلتونتاش از سرداران محمود غزنوی که به فتوحات هند هم رفته است اشتباه گرفته است حال آنکه دادبک حبشی بن آلتونتاق یکی از امرای سلجوقی در خراسان و گرگان در اواخر قرن پنجم بوده است که با حکم برکیارق سلجوقی حاکم هرات و خوارزم و مرو و نیشابور بوده است و فرزندش محمد بن حبشی ضمن حفظ نفوذ خود در گرگان و شرق مازندران، در تابعیت سنجر سلجوقی بوده است.(ر. ک دانشنامه جهان اسلام، ذیل مدخل دادبک حبشی) بر این اساس دادبک حبشی یا فرزند او محمد میتواند گزینه مناسبتری برای داد اسپهسالار بیک باشد. چند ظن عقلایی میتواند مؤید این نظر باشد:
نخست اینکه دادبک حبشی حتی تا مرو و خوارزم حاکمیت داشته و ممکن بوده ادیب احمد در قلمرو او زندگی میکرده است.
دوم اینکه دادبک حبشی در طول حکومت کوتاه خود عالمان و ادیبان را ارج مینهاد چنان که امیرمعزی در اشعارش او را مدح کرده است.(همان) جمله جوینی در حق او نیزهمین است «در مدح او اشعار شعرای عصر بسیار است و ابوالمعالی نحاس رازی مادح خاص اوست.»(جوینی،1366 ج2، ص3)
سوم اینکه از نظر زمانی، حکومت دادبک به اواخر قرن پنجم – سالهای 490 به بعد- بر میگردد که میتواند با زبان عتبه الحقایق هماهنگ باشد.
چهارم اینکه گویا لقب دادبک (مرکب از داد فارسی و بیک/بک ترکی) مخصوص امرای سلجوقی بوده است.
پنجم اینکه لفظ سپهسالار نیز که در ادامه نام دادبک آمده لفظی است متعلق به قلمرو سلجوقیان و بعید است در میان قراخانیان استفاده شده باشد.
ششم اینکه در وصف دادبک "امیر الترک و العجم" آمده است که با سلاطین و امرای سلجوقی بیشتر قرابت دارد تا قراخانیان که صرفا حاکم ترکستان بوده اند.
هفتم اینکه در قصیده معزی در مدح دادبک حبشی از لفظ «سپهدار» برای او استفاده شده است.
علی طارمی_ 25 فروردین 1402
https://t.me/Bayramzn
همه علاقمندان به ادبیات ترکی با کتاب "عتبه الحقایق" آشنایند. عتبه الحقایق، پند نامه ای است در 242 بیت که در 14 باب تنظیم شده است.از این کتاب پنج نسخه خطی بر جای مانده که دو نسخه آن به خط اویغوری است. همچنین در دو مجموعه دیگر مربوط به دوره ایلخانی اشعاری از این کتاب ( باز به خط اویغوری) برجای مانده است.
کتاب اولین بار به تصحیح نجیب عاصم با عنوان هبه الحقایق در سال 1338ه.ق و بار دیگر به تصحیح جامعتر رشید رحمتی آرات در سال 1951م منتشر شده و پس از آن بارها چاپ شده است.(در ایران چهار بار با تصحیح مختلف اساتید) سراینده این اثر خود را "ادیب احمد" معرفی کرده است. اطلاع ما از ادیب احمد، به شرح افسانه وار امیرعلیشیر نوایی در نسائم المحبه و سه ضمیمه منظوم در پایان کتاب بر میگردد که در دوره امیر تیمور گورکان به کتاب الحاق شده است. علیشیر نوایی او را شاگرد امام اعظم( ابوحنیفه متوفی150ه) دانسته که به افسانه میماند. او اشعاری از او در نسائم و منشآت خود نقل کرده است. اشعار منقول در داخل مجموعه های پیش گفته نشان میدهد اثر در دوره ایلخانی شهرت داشته است. مطابق ضمایم کتاب نام ادیب احمد، احمد بن محمود و از اهل یوکناک ( گویا محلی در کنار تاشکند کنونی) بوده است. او نابینا بوده است و کتابش را در گویش کاشغری سروده است.
ادیب احمد در باب چهارم کتابش به مدح «امیر الترک و العجم مالک رقاب الامم محمد داد اسپهسالار بیک» و در برخی نسخه ها داد اسپهسالار بیک- بدون محمد- میپردازد و کتاب را به او تقدیم کرده است.
درباره «داد اسپهسالار بیک» که کتاب عتبه الحقایق به او تقدیم شده است اطلاع دقیقی نیست اگر هویت این شخص مشخص شود میتواند زمان و مکان سرایش اثر شناخته گردد. نجیب عاصم در مقدمه کتاب کوشیده او را شناسایی کند. او دو تن که نامشان مشابه نام اوست یافته است. نخست «دادبیک حبشی بن آلتونتاق» که نام او در تواریخ آمده است و دومی «طغرل قیلیچ اسپهسالار بک بن شجاع محمد» که رشید وطواط از او نام برده ولی هویت او را مشخص نکرده است.
نجیب عاصم با فرض صحت و اعتبار ضمائم کتاب دائر بر یوکناکی بودن ادیب احمد و کاشغری بودن زبان او نتیجه گرفته است که اثر متعلق به قراخانیان است. او مینویسد گزینه اول منتفی است چه دادبیک حبشی بن آلتونتاق از امرای غزنوی قرن پنجم است که همراه سلطان محمود در هند فتوحات میکرده و همانجا وفات کرده است. از طرفی چون زبان اثر نمیتواند پیش از قرن ششم باشد این امکان وجود ندارد که دادبیک مورد اشاره او بوده باشد. او گزینه دوم (طغرل قیلیچ اسپهسالار) را صحیح دانسته و حدس میزند وی باید حاکم یوکناک و کاشغر در قرن ششم بوده باشد.(هبه الحقایق ص 13-12) نظر نجیب عاصم درباره هویت داداسپهسالار غالبا در آثار پس از او تا کنون تکرار شده است. اما به نظر راقم سطور مورد اول یعنی دادبیک حبشی بن آلتونتاق صحیحتر میباشد با این تصحیح که برخلاف نوشته نجیب عاصم دادبک حبشی بن آلتونتاق نه از امرای غزنوی است و نه در هند بوده است، گویا عاصم این شخص را با آلتونتاش از سرداران محمود غزنوی که به فتوحات هند هم رفته است اشتباه گرفته است حال آنکه دادبک حبشی بن آلتونتاق یکی از امرای سلجوقی در خراسان و گرگان در اواخر قرن پنجم بوده است که با حکم برکیارق سلجوقی حاکم هرات و خوارزم و مرو و نیشابور بوده است و فرزندش محمد بن حبشی ضمن حفظ نفوذ خود در گرگان و شرق مازندران، در تابعیت سنجر سلجوقی بوده است.(ر. ک دانشنامه جهان اسلام، ذیل مدخل دادبک حبشی) بر این اساس دادبک حبشی یا فرزند او محمد میتواند گزینه مناسبتری برای داد اسپهسالار بیک باشد. چند ظن عقلایی میتواند مؤید این نظر باشد:
نخست اینکه دادبک حبشی حتی تا مرو و خوارزم حاکمیت داشته و ممکن بوده ادیب احمد در قلمرو او زندگی میکرده است.
دوم اینکه دادبک حبشی در طول حکومت کوتاه خود عالمان و ادیبان را ارج مینهاد چنان که امیرمعزی در اشعارش او را مدح کرده است.(همان) جمله جوینی در حق او نیزهمین است «در مدح او اشعار شعرای عصر بسیار است و ابوالمعالی نحاس رازی مادح خاص اوست.»(جوینی،1366 ج2، ص3)
سوم اینکه از نظر زمانی، حکومت دادبک به اواخر قرن پنجم – سالهای 490 به بعد- بر میگردد که میتواند با زبان عتبه الحقایق هماهنگ باشد.
چهارم اینکه گویا لقب دادبک (مرکب از داد فارسی و بیک/بک ترکی) مخصوص امرای سلجوقی بوده است.
پنجم اینکه لفظ سپهسالار نیز که در ادامه نام دادبک آمده لفظی است متعلق به قلمرو سلجوقیان و بعید است در میان قراخانیان استفاده شده باشد.
ششم اینکه در وصف دادبک "امیر الترک و العجم" آمده است که با سلاطین و امرای سلجوقی بیشتر قرابت دارد تا قراخانیان که صرفا حاکم ترکستان بوده اند.
هفتم اینکه در قصیده معزی در مدح دادبک حبشی از لفظ «سپهدار» برای او استفاده شده است.
علی طارمی_ 25 فروردین 1402
https://t.me/Bayramzn
Telegram
بایرام مجلهسی
ارتباط با ادمین
@Amb1353
@Amb1353
کیمه یازیریق؟
🔹بعضا بیر سیرا دوستلاردان تورکجه متنلر اوخویوروق، آما چتین اوخویوروق و چتین باشا دوشوروک و هردن ده اصلا باشا دوشموروک.
یقینا سیزده بئله بیر متنلرله اۆز به اۆز اولوبسوز.
سببی نه دیر؟
🔹بئله دوستلارین دیلیمیز حاقیندا درین دویغولاری وار و بو دویغو احتراما لایقدیر، آما تاسفله دئمهلییم، بو یولداشلارین دیل حاقیندا اؤزللیکله نثریمیزده و اؤزل- اؤزللیکله، دیلیمیزین نحوی و قورولوشو بارهده درین مطالعه و بیلگیلری یوخدور.
🔹بورادا شعر قایدالاریندان سؤز گئتمیر، بلکه نثر و دیلین نحویندن و جمله قورولوشوندان و اوندان سونرا سؤز و سؤز ترکیبیندن دانیشیلیر.
عمومیتله نثر یازان دوستلار بو دیلین نحو قوروشوندا دقیقلشمیرلر.
هر کیم اؤز ظنیندن ائشیتدیکلرینین اساسیندا بیر سیرا جملهلر یازیر.
🔹 تأسف ایله بو جملهلر بؤیوک یازارلاریمیز یاراتدیغی اثرلرین جملهلری له تام فرقلیدیر. یعنی دئمک بو نثرلر نه آذربایجان تورکجهسی استانداردی ایله اویغوندور، نه تورکیه ده یازیلان تورکجه ایله.
🔹بو ایشین بیر سببی، نثریمیزده اؤرنکسیز ایرهلی گئتمکدیر. بیزیم نثریمیزین اؤرنگی جلیل محمدقلیزادهدن و محمد سعید اوردوبادیدن توت، گنجعلی صاباحی و میرهدایت حصاری و بیر چوخ یازیلمیش وارلیق مجلهسیندهکی نثرلره قدر، غنی غنی و بول بول یازیلاریمیزدیر. هله گئچن ایللرین عرضینده یازیلمیش ادبی متنلر و خصوصی له رومانلار و قیسا حکایهلر و ترجمهلر کیمی، اؤزونه گؤره بؤیوک بیر ادبیات خزینهسی و اوندان علاوه نثر اؤرنکلریمیز وار.
🔹بیز بوگون اوخونماق اوچون خالقیمیزا یازیریق، یوخسا گلهجک نسلیمیزه یا باشقا بیر خالقلارا و یا بو سرحدلردن ائشیکده اولانلارا مثلا متن یارادیریق؟ بو سرحددن ائشیگه اولانلارین بیزیم عجیب- غریب و «آرا یولون آواراسی» نثریمیزه نه احتیاجلاری وار آخی!
🔹ایندیکی خالقیمیزا یازیریقسا اونلارین ساوادینی و دوشونجهسینی نظرده آلمالیییق و دیلیمیزین نحوی اساسیندا و کلاسیک و یئنیجه کلاسیک اولموش متنلریمیزین اساسیندا یازمالیییق، یوخسا ائله- بئله یازیریقسا و «خالا خاطیرین قالماسین» دئیه، نثر یازیریق، اوندا منیم هئچ بیر سؤزوم یوخدور!!
علی محمدبیانی
https://t.me/Bayramzn
🔹بعضا بیر سیرا دوستلاردان تورکجه متنلر اوخویوروق، آما چتین اوخویوروق و چتین باشا دوشوروک و هردن ده اصلا باشا دوشموروک.
یقینا سیزده بئله بیر متنلرله اۆز به اۆز اولوبسوز.
سببی نه دیر؟
🔹بئله دوستلارین دیلیمیز حاقیندا درین دویغولاری وار و بو دویغو احتراما لایقدیر، آما تاسفله دئمهلییم، بو یولداشلارین دیل حاقیندا اؤزللیکله نثریمیزده و اؤزل- اؤزللیکله، دیلیمیزین نحوی و قورولوشو بارهده درین مطالعه و بیلگیلری یوخدور.
🔹بورادا شعر قایدالاریندان سؤز گئتمیر، بلکه نثر و دیلین نحویندن و جمله قورولوشوندان و اوندان سونرا سؤز و سؤز ترکیبیندن دانیشیلیر.
عمومیتله نثر یازان دوستلار بو دیلین نحو قوروشوندا دقیقلشمیرلر.
هر کیم اؤز ظنیندن ائشیتدیکلرینین اساسیندا بیر سیرا جملهلر یازیر.
🔹 تأسف ایله بو جملهلر بؤیوک یازارلاریمیز یاراتدیغی اثرلرین جملهلری له تام فرقلیدیر. یعنی دئمک بو نثرلر نه آذربایجان تورکجهسی استانداردی ایله اویغوندور، نه تورکیه ده یازیلان تورکجه ایله.
🔹بو ایشین بیر سببی، نثریمیزده اؤرنکسیز ایرهلی گئتمکدیر. بیزیم نثریمیزین اؤرنگی جلیل محمدقلیزادهدن و محمد سعید اوردوبادیدن توت، گنجعلی صاباحی و میرهدایت حصاری و بیر چوخ یازیلمیش وارلیق مجلهسیندهکی نثرلره قدر، غنی غنی و بول بول یازیلاریمیزدیر. هله گئچن ایللرین عرضینده یازیلمیش ادبی متنلر و خصوصی له رومانلار و قیسا حکایهلر و ترجمهلر کیمی، اؤزونه گؤره بؤیوک بیر ادبیات خزینهسی و اوندان علاوه نثر اؤرنکلریمیز وار.
🔹بیز بوگون اوخونماق اوچون خالقیمیزا یازیریق، یوخسا گلهجک نسلیمیزه یا باشقا بیر خالقلارا و یا بو سرحدلردن ائشیکده اولانلارا مثلا متن یارادیریق؟ بو سرحددن ائشیگه اولانلارین بیزیم عجیب- غریب و «آرا یولون آواراسی» نثریمیزه نه احتیاجلاری وار آخی!
🔹ایندیکی خالقیمیزا یازیریقسا اونلارین ساوادینی و دوشونجهسینی نظرده آلمالیییق و دیلیمیزین نحوی اساسیندا و کلاسیک و یئنیجه کلاسیک اولموش متنلریمیزین اساسیندا یازمالیییق، یوخسا ائله- بئله یازیریقسا و «خالا خاطیرین قالماسین» دئیه، نثر یازیریق، اوندا منیم هئچ بیر سؤزوم یوخدور!!
علی محمدبیانی
https://t.me/Bayramzn
Telegram
بایرام مجلهسی
ارتباط با ادمین
@Amb1353
@Amb1353
Forwarded from علی - محمدبیانی (علی محمدبیانی)
بوگون ۱۶ اردیبهشت آیی.
حسین منزوینین وفاتی.
یادی خیر اولسون.
هشتگ له #حسین_منزوی بارهسینده بو کانالدا اوخویون.
https://t.me/Alimohamadbayani
حسین منزوینین وفاتی.
یادی خیر اولسون.
هشتگ له #حسین_منزوی بارهسینده بو کانالدا اوخویون.
https://t.me/Alimohamadbayani