سرمقاله بایرام
شماره ۷۱
سایه های بی پیکر
مهدی ریاحی
هیچ می دانی چرا چون موج
در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم؟
زانکه بر این پرده تاریک
این خاموشی نزدیک
آنچه می خواهم نمی بینم
و آنچه می بینم نمی خواهم
م.سرشک
✅ «دراکولا» روایتی اغراق آمیز از ستمگری های یک کُنت ثروتمند رومانیایی قرون هفدهم- هیجدهم است که امروزه به عنوان نماد خون آشامی شناخته می شود. شخصیتی که بارها توسط قهرمانانی بی نام و نشان کشته شده و تن بر گور مرگ نهاده و در پس سالیان به خطای کاوشگری کنجکاو که زوبین چوبین از پهلوی تابوت دراکولا کشیده از نو زنده می شود و به شکار قربانیان جدید در هستی مرگ آلود و نوین خود می پردازد.-
✅ هستی از آن رو که زنده شده است و مرگ آلود از آنکه راه سومی برای او وجود ندارد، زنده بودنش به مرگ دیگران و زنده بودن دیگران به مرگ او بسته است.
✅ دراکولا یک انسان حقیقی نیست، بلکه...
@Bayramzn
شماره ۷۱
سایه های بی پیکر
مهدی ریاحی
هیچ می دانی چرا چون موج
در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم؟
زانکه بر این پرده تاریک
این خاموشی نزدیک
آنچه می خواهم نمی بینم
و آنچه می بینم نمی خواهم
م.سرشک
✅ «دراکولا» روایتی اغراق آمیز از ستمگری های یک کُنت ثروتمند رومانیایی قرون هفدهم- هیجدهم است که امروزه به عنوان نماد خون آشامی شناخته می شود. شخصیتی که بارها توسط قهرمانانی بی نام و نشان کشته شده و تن بر گور مرگ نهاده و در پس سالیان به خطای کاوشگری کنجکاو که زوبین چوبین از پهلوی تابوت دراکولا کشیده از نو زنده می شود و به شکار قربانیان جدید در هستی مرگ آلود و نوین خود می پردازد.-
✅ هستی از آن رو که زنده شده است و مرگ آلود از آنکه راه سومی برای او وجود ندارد، زنده بودنش به مرگ دیگران و زنده بودن دیگران به مرگ او بسته است.
✅ دراکولا یک انسان حقیقی نیست، بلکه...
@Bayramzn
دئنهمه
اویغونلاشدیران: سعید قاسمی
بایرام. نمره ۷۱
✅ دئنهمه ندیر؟
بیر یازیچینین سئچدیگی هر هانسی بیر موضوعا گؤره، آزاد شکیل ده یازدیغی و آنلاتدیغی نظر و دوشونجهلرینه «دئنهمه» دئییلیر.
✅ آیری بیر عبارت له دئنهمه یازیچینین گؤردوگو یادا یاشادیغی بیر واقعه، الگو، دوروما گؤره شخصی گؤروش لرینی سربست و قیسا بیر یازی دا یئرلشدیریلمهسی دیر. دئنه مه یازیچیسی یازدیغی دوشونجهنی دوغرولاما، اثباتلاما گرکلیگینده( قئیدینده) دئییلدیر.....
@Bayramzn
اویغونلاشدیران: سعید قاسمی
بایرام. نمره ۷۱
✅ دئنهمه ندیر؟
بیر یازیچینین سئچدیگی هر هانسی بیر موضوعا گؤره، آزاد شکیل ده یازدیغی و آنلاتدیغی نظر و دوشونجهلرینه «دئنهمه» دئییلیر.
✅ آیری بیر عبارت له دئنهمه یازیچینین گؤردوگو یادا یاشادیغی بیر واقعه، الگو، دوروما گؤره شخصی گؤروش لرینی سربست و قیسا بیر یازی دا یئرلشدیریلمهسی دیر. دئنه مه یازیچیسی یازدیغی دوشونجهنی دوغرولاما، اثباتلاما گرکلیگینده( قئیدینده) دئییلدیر.....
@Bayramzn
🅰 معصومیت موزهسی
استانبولا گئتسهنیز بورانی اونوتمایین
غفور امامی زاده خیاوی
۲۰۱۴ ده آوروپا دا ایلین موزهسی اؤدولونو قازانمیش «معصومیت موزه سی»، بیر رومان اوزهریندن دوزنلهنمیش...
@Bayramzn
استانبولا گئتسهنیز بورانی اونوتمایین
غفور امامی زاده خیاوی
۲۰۱۴ ده آوروپا دا ایلین موزهسی اؤدولونو قازانمیش «معصومیت موزه سی»، بیر رومان اوزهریندن دوزنلهنمیش...
@Bayramzn
تأثير شاهنامه در تأخير دموكراسي ایران
✅ دکتر محمود درگاهی
متن بازبینی شدة سخنرانی در جمع دبیران ادبیات فارسی استان زنجان
22آذرماه 1396
چکیده:
شاهنامه ی فردوسی، بزرگترین اثر کلاسیک فارسی به ویژه در عرصه ی اندیشه ی سیاسی و شیوه های کشورداری است. شهرت گسترده ی این کتاب در میان مردم ایران، موجبات راهیابی و رسوب درونمایه های سیاسی آن را در اذهان طیفها و طبقات گونه گون آنان فراهم آورده است. مهمترین این درونمایه ها، نوعی الگوی کشورداری است که در آن یک «شاه بزرگ» یا «خدایگان» در کانون یک اقتدار سیاسی جای میگیرد. این شاه بزرگ، یک تنه، تشخیص دهندهی همه ی مصالح کشور و نیک و بد زندگی انسانها و تعیین کننده ی حیات و مرگ آنهاست! وقتی که چنین الگویی از قدرت سیاسی، در درازنای سده ها، پیش روی ملتی قرار گیرد و خطوط برجسته ی آن در ذهن یکایک آنان حک شود، راه را بر آشنایی با الگوهای بدیل و شیوه های دیگر کشورداری- به ویژه شیوه های مخالف آن مانند دموکراسی و مشارکت سیاسی- می بندد، و نوعی نگاه سیاسی می آموزد که در آن هیچ جایی برای آحاد ملت، و دخالت و مشارکت آنها در امور کشورداری نمی ماند! آموزه ی خطرناکی که به مرور تبدیل به خلق وخوی ملی می شود و در سده های متوالی تاریخ، در تکوین اندیشه ی ایرانی، تغییر شکل می دهد و با رسوخ در تار و پود فرهنگ و حتی اعتقادات دینی مردم زیانهای هنگفتی را فراهم می آورد!
مقدمه:
این نوشتار در سال 1390(2010) به تحریر درآمد، اما به دلایلی انتشار آن به تعویق افتاد.
✅ سال 2010 سال بزرگداشتِ شاهنامه ی فردوسی در جهان بود و معادل آن، یعنی سال1390 نیز سال بزرگ داشت هزاره ی فردوسی در ایران شد. رسم و راهِ تجلیل و بزرگداشت در کشور ما ایجاب میکند که در برگزاری آن، تنها به برگ های سپید و خوشایند کارنامه ی گذشتگان پرداخته شود، اما از آنجا که این وظیفه را غالباً بسیاری از استادان ادبیات و یا پژوهندگان آثار ادبی بر عهده میگیرند، نگارنده مصلحت کار را در آن دید که خرق عادت کند و انگشت بر روی یک نکته ی ناگفته و تأثیرگذار در شاهنامه ی فردوسی بگذارد: «تأثیر شاهنامه در تأخیر دموکراسی ایران» نکتهای مهم و محوری که متأسفانه در پژوهشهای شاهنامه شناسی – حتی پژوهشهای سیاسی آن- مغفول مانده و گاه حتی وارونه نیز جلوه داده شده است؛ زیرا مفسّران ایرانی ادبیات،.....
مطلب کامل را در شماره ۷۱ ماهنامه بایرام بخوانید....
@Bayramzn
✅ دکتر محمود درگاهی
متن بازبینی شدة سخنرانی در جمع دبیران ادبیات فارسی استان زنجان
22آذرماه 1396
چکیده:
شاهنامه ی فردوسی، بزرگترین اثر کلاسیک فارسی به ویژه در عرصه ی اندیشه ی سیاسی و شیوه های کشورداری است. شهرت گسترده ی این کتاب در میان مردم ایران، موجبات راهیابی و رسوب درونمایه های سیاسی آن را در اذهان طیفها و طبقات گونه گون آنان فراهم آورده است. مهمترین این درونمایه ها، نوعی الگوی کشورداری است که در آن یک «شاه بزرگ» یا «خدایگان» در کانون یک اقتدار سیاسی جای میگیرد. این شاه بزرگ، یک تنه، تشخیص دهندهی همه ی مصالح کشور و نیک و بد زندگی انسانها و تعیین کننده ی حیات و مرگ آنهاست! وقتی که چنین الگویی از قدرت سیاسی، در درازنای سده ها، پیش روی ملتی قرار گیرد و خطوط برجسته ی آن در ذهن یکایک آنان حک شود، راه را بر آشنایی با الگوهای بدیل و شیوه های دیگر کشورداری- به ویژه شیوه های مخالف آن مانند دموکراسی و مشارکت سیاسی- می بندد، و نوعی نگاه سیاسی می آموزد که در آن هیچ جایی برای آحاد ملت، و دخالت و مشارکت آنها در امور کشورداری نمی ماند! آموزه ی خطرناکی که به مرور تبدیل به خلق وخوی ملی می شود و در سده های متوالی تاریخ، در تکوین اندیشه ی ایرانی، تغییر شکل می دهد و با رسوخ در تار و پود فرهنگ و حتی اعتقادات دینی مردم زیانهای هنگفتی را فراهم می آورد!
مقدمه:
این نوشتار در سال 1390(2010) به تحریر درآمد، اما به دلایلی انتشار آن به تعویق افتاد.
✅ سال 2010 سال بزرگداشتِ شاهنامه ی فردوسی در جهان بود و معادل آن، یعنی سال1390 نیز سال بزرگ داشت هزاره ی فردوسی در ایران شد. رسم و راهِ تجلیل و بزرگداشت در کشور ما ایجاب میکند که در برگزاری آن، تنها به برگ های سپید و خوشایند کارنامه ی گذشتگان پرداخته شود، اما از آنجا که این وظیفه را غالباً بسیاری از استادان ادبیات و یا پژوهندگان آثار ادبی بر عهده میگیرند، نگارنده مصلحت کار را در آن دید که خرق عادت کند و انگشت بر روی یک نکته ی ناگفته و تأثیرگذار در شاهنامه ی فردوسی بگذارد: «تأثیر شاهنامه در تأخیر دموکراسی ایران» نکتهای مهم و محوری که متأسفانه در پژوهشهای شاهنامه شناسی – حتی پژوهشهای سیاسی آن- مغفول مانده و گاه حتی وارونه نیز جلوه داده شده است؛ زیرا مفسّران ایرانی ادبیات،.....
مطلب کامل را در شماره ۷۱ ماهنامه بایرام بخوانید....
@Bayramzn
Forwarded from علی - محمدبیانی (علی محمدبیانی)
قولاق و گونده بیر سوز
✅ ضرب المثلی به زبان مادری ترکی داریم که می گوید:
قولاق گونده بیر سوز ائشیتمه سه، کار اولار
✅ به قول عمران صلاحی حالا حکایت ماست. روزنامه قانون چنانکه نامش می گوید باید مروج قانونخواهی و لااقل مروج احترام به قانون باشد، در مطلب اذعان می دارد که از بین بردن زبان ترکی در ایران از سیاستهای موفق ملی است. جل الخالق.
✅ اعتراف به از بین بردن یک زبان در قوانین بین المللی مصداق اتنوساید و لینگوساید است که اعتقاد به آن جرم است چه برسد به آنکه یک سیاست ملی برای آن برنامه ریزی هم داشته باشد یا لااقل یک رسانه قانونی آن را موفقیت بداند.
✅ اتنوساید یعنی قوم کشی ( چه فیزیکی، چه فرهنگی) و لینگوساید ( چه فرهنگی و چه فیزیکی) در قوانین مشروحه جهانی که تمام کشورهای جهان آن را به رسمیت شناخته اند، مصداق جنایت سازماندهی شده و به عبارتی جنایت جنگی است. اصولا جنایت جنگی غیر از اتنوساید و لینگوساید چیز دیگری نیست.
✅ شادی یک روزنامه رسمی از اتنوساید و لینگوساید در ایران نشانه فروپاشی، اخلاق، علم، حقوق بشر، حقوق کودک و قانون است و واسفا بر ما که در چنین عصری زندگی می کنیم که قانونیانش بر لینگوساید دست افشانی می کنند.
پدران ما راست گفته اند که:
قولاق گونده بیر سوز ائشیتمه سه، کار اولار.
✅ باور کنید گوش من امروز از دیروز تیزتر شده است و روزنامه قانون را به دقت می خوانم تا ببینم در پایتخت چه خبرها هست!
ع.م.بیانی
@QIzilozanxamsa
✅ ضرب المثلی به زبان مادری ترکی داریم که می گوید:
قولاق گونده بیر سوز ائشیتمه سه، کار اولار
✅ به قول عمران صلاحی حالا حکایت ماست. روزنامه قانون چنانکه نامش می گوید باید مروج قانونخواهی و لااقل مروج احترام به قانون باشد، در مطلب اذعان می دارد که از بین بردن زبان ترکی در ایران از سیاستهای موفق ملی است. جل الخالق.
✅ اعتراف به از بین بردن یک زبان در قوانین بین المللی مصداق اتنوساید و لینگوساید است که اعتقاد به آن جرم است چه برسد به آنکه یک سیاست ملی برای آن برنامه ریزی هم داشته باشد یا لااقل یک رسانه قانونی آن را موفقیت بداند.
✅ اتنوساید یعنی قوم کشی ( چه فیزیکی، چه فرهنگی) و لینگوساید ( چه فرهنگی و چه فیزیکی) در قوانین مشروحه جهانی که تمام کشورهای جهان آن را به رسمیت شناخته اند، مصداق جنایت سازماندهی شده و به عبارتی جنایت جنگی است. اصولا جنایت جنگی غیر از اتنوساید و لینگوساید چیز دیگری نیست.
✅ شادی یک روزنامه رسمی از اتنوساید و لینگوساید در ایران نشانه فروپاشی، اخلاق، علم، حقوق بشر، حقوق کودک و قانون است و واسفا بر ما که در چنین عصری زندگی می کنیم که قانونیانش بر لینگوساید دست افشانی می کنند.
پدران ما راست گفته اند که:
قولاق گونده بیر سوز ائشیتمه سه، کار اولار.
✅ باور کنید گوش من امروز از دیروز تیزتر شده است و روزنامه قانون را به دقت می خوانم تا ببینم در پایتخت چه خبرها هست!
ع.م.بیانی
@QIzilozanxamsa
Forwarded from علی - محمدبیانی (علی محمدبیانی)
🌑🌑 باش ساغلیغی 🌑🌑
سقوط هواپیمای مسافربری تهران-یاسوج به را به داغ دیدگان این حادثه تسلیت عرض می کنیم.
قونشو @qonshuknl
@QIzilozanxamsa
سقوط هواپیمای مسافربری تهران-یاسوج به را به داغ دیدگان این حادثه تسلیت عرض می کنیم.
قونشو @qonshuknl
@QIzilozanxamsa
Forwarded from SES (A Jafari)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آذربایجان تورکجهسی و آذربایجان ادبیاتی کیتابلارینین تانیتیم مراسمی
(رونمایی کتاب_زنجان_۱۴ اسفند)
(رونمایی کتاب_زنجان_۱۴ اسفند)
Ölüm qırmızı ajirdir
ابوذر جعفری
اؤلوم قیرمیزی آژیردیر
یازار: #علی_محمدبیانی
سسلندیرن: #ابوذر_جعفری
#سسلی_حکایه
کانالین لینکی: @sesliler
#47
یازار: #علی_محمدبیانی
سسلندیرن: #ابوذر_جعفری
#سسلی_حکایه
کانالین لینکی: @sesliler
#47
Forwarded from علی محمدبیانی
فهرست مطالب بایرام شماره 72- اسفند 96
1- حرف دل با زبان مادری به دل می نشیند- سعید قاسمی
2- ائل دیلی ادبیاتی و تمدن لر حیاتی- علی اوجاقلو
3- یادی از استاد محمد منزوی – با مطالب و اشعاری از مهدی ریاحی، زین العابدین کلانتری، ابوعبدالله قزلباش، مسعود احمدی، دکتر بیوک ملایی، ناهید منزوی، فرشته منزوی، روشن رحمانیان، دامون اسدی، ایلیا منزوی، غزل منزوی، حسین منزوی، بهروز منزوی
4- چرا ساز فصل ها و تقویم ها هم کوک نیست- رضا رمضانی
5- شاعری در خم چوگان فلک- مهدی ریاحی
6- یوسف محسن اردبیلی- رامین سلطانی
7- عکاسی نجومی – طاها تبیانی
8- لطفا مردم را تعریف کنید!- خلیلی ببری
9- تأملی در سرنوشت نقد ادبی- م. علوی نیا
10- اندر احوالات زنگان قدیم- زنگانلی آیدین
11- نگاهی به مجموعه زبانی لُر- وهاب کریمی حسنوند، ابراهیم خدایی
12- ضلع سوم «حاج پاشا حاتمی» – پرویز تبیانی
13- منشور حقوق شهروندی با تأکید بر اصل 15 قانون اساسی- مهدی رضایی
14- زمان و مکان و شرایط نگارش داستان اوغوز- رامین سلطانی
15- چلپی اوغلو- م. کریمی
16- سفریمین نامه سی – مصطفی رزاقی
17- بایرام پایی – محسن محمدی
18- ادبیات (شعر و حکایه )
19- زنگان دا عرب ادبیاتی نین اسینتیسی – ابوذر جعفری
20- قافلان¬لار اونونجو گونده – زکریا تامر (چئویرن: سید حیدر بیات)
21- اوشاق¬لارین جنّتی – نجیب محفوظ
22- باجیمین ساچ لاری – اکبر رضاپور
23- درسلیک لر و دیلیمیز – ابوذر جعفری
24- خشت و خورشید- بهروز منزوی
25- شل سیلورستاین – ترجمه ایلیا منزوی
26- افشار گبه سی – ابوذر جعفری
27- فولکلوریک حکایه لر
28- آشیق ممی – کاظم سلیمانی
29- ادبیات نظریه سی – شمیستان ابو اوغلو- داور زمانخانی
30- معنوی میراثیمیز – مهدی ملکی
31- هنر شهر، نیازمند بازنگری همه جانبه – سید امیر حسین بطحایی
32- مکاتب سینمایی، اکسپرسیونیسم آلمان- اکبر بیات
33- گزارش دیدار عباس کیا رستمی با آکیرا کوروساوا- ترجمه احسان علوی نیا
34- خطیمیز شعریمیز (خاوری زنجانی - بطحایی)
35- و...
بایرام مجله سی نین رسمی کانالی
https://t.me/Bayramzn
1- حرف دل با زبان مادری به دل می نشیند- سعید قاسمی
2- ائل دیلی ادبیاتی و تمدن لر حیاتی- علی اوجاقلو
3- یادی از استاد محمد منزوی – با مطالب و اشعاری از مهدی ریاحی، زین العابدین کلانتری، ابوعبدالله قزلباش، مسعود احمدی، دکتر بیوک ملایی، ناهید منزوی، فرشته منزوی، روشن رحمانیان، دامون اسدی، ایلیا منزوی، غزل منزوی، حسین منزوی، بهروز منزوی
4- چرا ساز فصل ها و تقویم ها هم کوک نیست- رضا رمضانی
5- شاعری در خم چوگان فلک- مهدی ریاحی
6- یوسف محسن اردبیلی- رامین سلطانی
7- عکاسی نجومی – طاها تبیانی
8- لطفا مردم را تعریف کنید!- خلیلی ببری
9- تأملی در سرنوشت نقد ادبی- م. علوی نیا
10- اندر احوالات زنگان قدیم- زنگانلی آیدین
11- نگاهی به مجموعه زبانی لُر- وهاب کریمی حسنوند، ابراهیم خدایی
12- ضلع سوم «حاج پاشا حاتمی» – پرویز تبیانی
13- منشور حقوق شهروندی با تأکید بر اصل 15 قانون اساسی- مهدی رضایی
14- زمان و مکان و شرایط نگارش داستان اوغوز- رامین سلطانی
15- چلپی اوغلو- م. کریمی
16- سفریمین نامه سی – مصطفی رزاقی
17- بایرام پایی – محسن محمدی
18- ادبیات (شعر و حکایه )
19- زنگان دا عرب ادبیاتی نین اسینتیسی – ابوذر جعفری
20- قافلان¬لار اونونجو گونده – زکریا تامر (چئویرن: سید حیدر بیات)
21- اوشاق¬لارین جنّتی – نجیب محفوظ
22- باجیمین ساچ لاری – اکبر رضاپور
23- درسلیک لر و دیلیمیز – ابوذر جعفری
24- خشت و خورشید- بهروز منزوی
25- شل سیلورستاین – ترجمه ایلیا منزوی
26- افشار گبه سی – ابوذر جعفری
27- فولکلوریک حکایه لر
28- آشیق ممی – کاظم سلیمانی
29- ادبیات نظریه سی – شمیستان ابو اوغلو- داور زمانخانی
30- معنوی میراثیمیز – مهدی ملکی
31- هنر شهر، نیازمند بازنگری همه جانبه – سید امیر حسین بطحایی
32- مکاتب سینمایی، اکسپرسیونیسم آلمان- اکبر بیات
33- گزارش دیدار عباس کیا رستمی با آکیرا کوروساوا- ترجمه احسان علوی نیا
34- خطیمیز شعریمیز (خاوری زنجانی - بطحایی)
35- و...
بایرام مجله سی نین رسمی کانالی
https://t.me/Bayramzn
Telegram
بایرام مجلهسی
ارتباط با ادمین
@Amb1353
@Amb1353
یوسف محسن اردبیلی
یادداشت را برای مجله بایرام (شماره 72 اسفند 96) نوشته ام که در شماره آخر چاپ شده، ادای دینی به استاد فقید.
رامین سلطانی
___
از حدود اوایل دههی هفتاد دورادور او را میشناختم، بیشتر البته به واسطهی برادر بسیار مشهورش، سعید محسن که در سالهای ابتدایی دههی پنجاه اعدام شده و در آن سالها برای ماها، اسطوره بود و شمایل تمام قد یک مبارز شهید را داشت. بعدها که دانشجوی تاریخ و تمدن دانشگاه تهران بودم، هراز گاهی خزعبلاتی نوشته و به طبقهی دوم پاساژ اولدوز میبردم که در یکی از مغازههایش حاج محمد شکوهی دفتر دوهفتهنامهی شهاب زنجان را داشت و در یکی از صفحات این دوهفتهنامهی چهار صفحهای، مطالبی در مورد تاریخ و فرهنگ و ادبیات شهر زنجان هم چاپ میکرد. نخستین مکالمه و سخن گفتن من با استاد اردبیلی در آن دفتر/ مغازه بود. عکسهایی از آرشیو شخصی غنی خود برای چاپ در شهاب زنجان آورده بود و تاکید تمام داشت بر حفظ و حراست از عکسها که مبادا کثیف، پاره یا خدای ناکرده گم و گور شوند. بر پشت هر عکسی شرحی به خط خود نگاشته بود و افراد حاضر در هر عکس را معرفی کرده بود، خطی خوش و دیوانی داشت، چشمنواز و پر از کش و قوسهای هنرمندانه. شمرده شمرده و با تانی حرف میزد و لهجهی زنجانی خاصی داشت، اما اگر اندکی عصبانی میشد، تن صدایش بدجور بالا میرفت. اطلاعات بسیار وسیع و آرشیو کتاب و اسناد و مطبوعاتش طبق شنیدهها آن چنان غنی و پربار بود که مایهی رشک و حسرت من گردد. یک بار حاجی شکوهی پرسید خاندان و اجداد این پسر را میشناسی؟ و اشاره به من کرد. بیآنکه از خودم چیزی بپرسد یا حتی نیم نگاهی به من بیندازد، از شکوهی عنوان فامیلیام را پرسید و آنگاه مختصر و مفید توضیحی داد. طبیعتاً من فقط گوش میکردم. حوصلهی جوانها و ادا و اطوارهای جوانانهشان را اصلاً نداشت.
بار دوم با پای خودم رفتم به دفتر کارش در دفترخانهی اسناد رسمی در طبقهی بالای مغازهای چسبیده به میدان انقلاب، همان چارراه خودمان. یک عمارت قدیمی که بالاخانهاش دفتر اسناد رسمی استاد اردبیلی بود و اینک به جای آن بانک کشاورزی ساخته شده. در زیر دفترخانه یکی دو مغازهی پرمشتری بود که زردآلوی خشک آب داده میفروختند (عبارت دیگری پیدا نکردم برای توصیف) و همیشه پر بودند از آدمهای زردآلوخور و جلوی مغازه در پیادهرو تشتهای بزرگ پر از هستههای زردآلو خودنمایی میکرد. ما میگوییم اریک سوهرابا. شاید اشاره به سرخآباد. درست نمیدانم. https://t.me/Bayramzn
یادداشت را برای مجله بایرام (شماره 72 اسفند 96) نوشته ام که در شماره آخر چاپ شده، ادای دینی به استاد فقید.
رامین سلطانی
___
از حدود اوایل دههی هفتاد دورادور او را میشناختم، بیشتر البته به واسطهی برادر بسیار مشهورش، سعید محسن که در سالهای ابتدایی دههی پنجاه اعدام شده و در آن سالها برای ماها، اسطوره بود و شمایل تمام قد یک مبارز شهید را داشت. بعدها که دانشجوی تاریخ و تمدن دانشگاه تهران بودم، هراز گاهی خزعبلاتی نوشته و به طبقهی دوم پاساژ اولدوز میبردم که در یکی از مغازههایش حاج محمد شکوهی دفتر دوهفتهنامهی شهاب زنجان را داشت و در یکی از صفحات این دوهفتهنامهی چهار صفحهای، مطالبی در مورد تاریخ و فرهنگ و ادبیات شهر زنجان هم چاپ میکرد. نخستین مکالمه و سخن گفتن من با استاد اردبیلی در آن دفتر/ مغازه بود. عکسهایی از آرشیو شخصی غنی خود برای چاپ در شهاب زنجان آورده بود و تاکید تمام داشت بر حفظ و حراست از عکسها که مبادا کثیف، پاره یا خدای ناکرده گم و گور شوند. بر پشت هر عکسی شرحی به خط خود نگاشته بود و افراد حاضر در هر عکس را معرفی کرده بود، خطی خوش و دیوانی داشت، چشمنواز و پر از کش و قوسهای هنرمندانه. شمرده شمرده و با تانی حرف میزد و لهجهی زنجانی خاصی داشت، اما اگر اندکی عصبانی میشد، تن صدایش بدجور بالا میرفت. اطلاعات بسیار وسیع و آرشیو کتاب و اسناد و مطبوعاتش طبق شنیدهها آن چنان غنی و پربار بود که مایهی رشک و حسرت من گردد. یک بار حاجی شکوهی پرسید خاندان و اجداد این پسر را میشناسی؟ و اشاره به من کرد. بیآنکه از خودم چیزی بپرسد یا حتی نیم نگاهی به من بیندازد، از شکوهی عنوان فامیلیام را پرسید و آنگاه مختصر و مفید توضیحی داد. طبیعتاً من فقط گوش میکردم. حوصلهی جوانها و ادا و اطوارهای جوانانهشان را اصلاً نداشت.
بار دوم با پای خودم رفتم به دفتر کارش در دفترخانهی اسناد رسمی در طبقهی بالای مغازهای چسبیده به میدان انقلاب، همان چارراه خودمان. یک عمارت قدیمی که بالاخانهاش دفتر اسناد رسمی استاد اردبیلی بود و اینک به جای آن بانک کشاورزی ساخته شده. در زیر دفترخانه یکی دو مغازهی پرمشتری بود که زردآلوی خشک آب داده میفروختند (عبارت دیگری پیدا نکردم برای توصیف) و همیشه پر بودند از آدمهای زردآلوخور و جلوی مغازه در پیادهرو تشتهای بزرگ پر از هستههای زردآلو خودنمایی میکرد. ما میگوییم اریک سوهرابا. شاید اشاره به سرخآباد. درست نمیدانم. https://t.me/Bayramzn
Telegram
بایرام مجلهسی
ارتباط با ادمین
@Amb1353
@Amb1353
برخلاف ظاهر بسیار آرامش که مینمود اهل صحبت نباشد، و چه شباهتی هم داشت سیمایش به شمایل احمد شاملو، در چنین ملاقاتهایی مجال حرف زدن به آدم نمیداد. بسیار گلایه داشت از یکی از دوستان نزدیک ما که در آن ایام بر سر موضوع بسیار کهنه و نخ نمای شعر نو و شهر کهن قدمایی و ارزش و اعتبار و شعریت و ترجیح این بر آن یا آن بر این، به شدت با طرفداران شعر کهن سروشاخ شده و مخصوصاً مطلب بسیار تند و تیزی نوشته بود در نشریهی پیام زنجان در پاسخ به یک نوشته از استاد دکتر ابوالفتح حکیمیان. استاد اردبیلی از این حمله و نوع ادبیات (حالا شاید هم بیادبیات) و زبان و لحن و منطق رفیق شفیق که در آن دوران به سختی 20 سال سن داشت، ناراحت و گلهمند و برافروخته بود. برای تاکید بر ناراحتی شدید خود، با همان لحن و لهجهی خاص خود، خطاب به من چند بار گفت آقاجان، حکیمیان مندنده بویوکدی، حالا انگار مثلاً دوست ما در آن ایام در عرصهی ادبیات بزرگ و کوچک سرش میشد! خداوند روح هر دو استاد فقید را قرین رحمت خود نماید. دکتر ابوالفتح حکیمیان متولد سال 1306 و استاد اردبیلی متولد 1308 بودند. حکیمیان از نسل اول روزنامهنگاران زنجان و تقریباً همهکارهی نشریهی ترکی زبان آذر بود که در فاصلهی آذر 1324 تا آبان 1325 در زنجان منتشر میشد و سردبیرش استاد فقید منوچهر سعیدوزیری بود از اولاد حاجیوزیر زنجانی معروف. شعر به زبان ترکی میسرود و داستان مینوشت باز به زبان ترکی. در آن دوران پرآشوب و بلا حکیمیان نقش بسیار پررنگی در این نشریه و بعدها هم در اشاعه و گسترش فرهنگ و ادب و هنر در زنجان و بین زنجانیها داشت، پیشکسوت و بزرگتر تاریخ مطبوعات در زنجان بود، گرچه بعد از سال 1332 رخت به تهران کشید و تا پایان عمر در آن شهر سکونت و اقامت داشت، کسان دیگری هم البته بودند مثل مرحوم استاد حاج کریم زعفری که کار خبرنگاری انجام میداد یا استاد علی شکرزادهی هشترودی که از مطبوعات عربی زبان آن روزگاران برای آذر ترجمه میکرد، ولی انصافاً حکیمیان چیز دیگری بود. در دفتر تاریخ تحلیلی مطبوعات زنجان به صورت مفصل و مشبع به نقش این هر سه استاد در تاریخ مطبوعات زنجان پرداختهام، اگر روزی موفق به چاپ و نشر آن دفتر شوم. گفتم که نسبت به جوانها بدبین و بیاعتقاد و بدگمان بود، همچنانکه نسبت به سیاسیون و اهالی مطبوعات. تحت هیچ شرایطی اجازه نمیداد عکسی از خودش در مطبوعات...
https://t.me/yakamouza
https://t.me/Bayramzn
https://t.me/yakamouza
https://t.me/Bayramzn
Telegram
یاکاموز
خیالات یک ذهن خسته که خیال میکند، خیال میکند.
تماس @raminsoltani1970
تماس @raminsoltani1970
... چاپ شود به هر دلیل، اکراه وسواسگونهای داشت که در مقابل دوربین عکاسان مطبوعات قرار گیرد. یک بار آمده بود دفتر هفتهنامهی بهار زنجان در خیابان صفا طبقهی بالای چاپخانهی سعادت. شیخنا، استاد رحمتالله بیگدلی به بهانهای رفت بیرون از اطاق و با دوربینی در دست بازگشت. استاد تا دوربین را دید، خواهش کرد عکس نگیرید. ولی گوش استاد بیگدلی که بدهکار خواهش استاد پیر نبود. دو سه نوبت دوربین را بالا آورد و لنز را گرفت به سمت استاد اردبیلی که روبرو بر روی مبل راحتی نشسته بود. استاد هر بار دستش را آورد بالا جلوی صورتش، ولی وقتی دید نسبت به خواهش و تذکرش بیتوجهی تام و تمام صورت گرفته و انگار شیخنا بنا ندارد بدون ثبت عکس از استاد، وی را رها نماید، به شدت برآشفت و عصبانی شد و برخواست تا با قهر و ناراحتی برود بیرون. ناچار افتادیم به التماس و شیخنا قسم جلاله خورد دوربین را کنار بگذارد، آنوقت راضی شد و نشست.
از بسیاری شنیدهام امکان نداشت کتابی چیزی از آرشیوش به کسی امانت بدهد و در این زمینه نیز بسیار سختگیر و بیاعتماد بود. البته در این مورد خاص شخصاً حق را تمام و کمال به استاد میدهم. ولی به خود من گفت هر موقع اگر چیزی، کتابی، سندی، عکسی نیاز داشتم بدون تعارف و خجالت بروم و ازشان بگیرم. نسبت به من اعتمادش جلب شده بود انگار. من اما هیچگاه نرفتم یا نخواستم مزاحمش شوم. نمیدانم الان باید افسوس بخورم بابت نرفتن یا نه. استاد ایرج افشار هرگاه گذارش به سمت زنجان میافتاد منزل ایشان مهمان بود. یک بار که به مناسبتی تلفن زده بودم حضور استاد افشار، ضمن صحبت اظهار داشت که یک هفته قبل از آن، زنجان بودهاند همراه با استاد فقید دکتر منوچهر ستوده و صدالبته مهمان استاد یوسف اردبیلی. ایرج افشار پس از آنکه نمرهی تلفن و آدرس پستی مرا پرسید و یادداشت کرد، و این عادت استاد بود که در هر شهر و دیار دوست و آشنا جمع میکرد از هر سن و سالی، اضافه نمود قصد سفر و بازدید از غار کتلهخور را داشتهاند ولی آمدهاند زنجان، پس از آن رفتهاند روستای حصار ارمنی نزدیک ابهر برای دیدن منوچهرخان قشقایی، ولی به دلیل بیحالی و کسالت دکتر ستوده، سفر به کتلهخور را نیمه تمام رها کرده و به فرصتی دیگر واگذاشتهاند و از حصار ارمنی به تهران مراجعت کردهاند.
مورخ سنتی بود، اهل تاریخ توصیفی و نه تحلیلی و تطبیقی. دقت کممانندی داشت در خواندن و نقل مطالب از منابع، متون فارسی و عربی را خوب و کاربردی میشناخت. زیاد مینوشت ولی پاکیزه و دقیق و موشکافانه و باریکبینانه مینوشت. پس از شروع انتشار فصلنامهی فرهنگ زنجان، تقریباً در هر شماره، مقالهای مفصل و مشبع و تحقیقی در باب تاریخ محلی و بیشتر خاندانهای علمی و مذهبی و قدیمی زنجان نوشته که همه خوب و مستند و مفید و با شرح و حاشیه و تفصیلات هستند و همه در حکم مرجع. البته کتابی که در باب تاریخ زنجان منتشر نمود به اهتمام ادارهی ارشاد زنجان، از لحاظ روششناسی و مقایسه و تاریخ تطبیقی و تحلیلی چنگی به دل نمیزند. تا زمانی که بود وجودش مغتنم و مرجعی کامل بود برای پاسخ به بیشمار پرسشهای تاریخی و رجال و جغرافی و نسبشناسی و ادب و فرهنگ و هرچیز دیگر. چند سال پایانی عمر را رفت تهران و ساکن شد و اسناد و آرشیو و کتابخانه منحصربفرد خود را نیز به تهران منتقل نمود. شخصاً اطلاعی از سرنوشت آن همه کتاب و عکس و سند و مجله و روزنامه و ... ندارم. کاش پراکنده نشده باشند.
علیرغم ظاهر بسیار جدی و نسبتاً سخت و عبوس و شاملووارش، اگر حوصلهاش میگرفت کم اهل شوخی و مطایبه نبود. چند ماهی پیش از درگذشت، تلفنی احوالپرسی کردم ازشان، به سختی صحبت میکرد ولی پیدا بود خوشحال شده از تماس. در میانهی صحبت، اسامی چند نفر از همکاران سابق و اسبق سازمان کشاورزی قدیم را آورد و احوالشان را پرسید، هر کدام حداقل ده یا پانزده سال از بازنشستهگیشان میگذشت. تک تک اسامی را گفتم که کجایند و چه میکنند. بعد پرسید اوزون نمه؟ نچه ایلدی ایشلیرن؟ خواستم مثلاً مزه بپرانم، درآمدم که استاد من هم پیر شدهام. واضح بود پوزخندی زد و گفت یری بابا! سن کی دونهنین اوشاغیسان. و خندید.
شنیدم خبر درگذشت ایرج افشار را چند ماهی از وی مخفی کرده بودند. علاقهی وافری داشت به استاد افشار. خداوند هر دو را قرین رحمت واسعهی خود نماید. از سلسلهی مردان همه چیزدانی بود که نسلشان در حال انقراض است و او از جمله آخرین خوبان این سلسله بود. شاید گوزللرین آخیره قالمیشیدی.
بایرام- شماره 72 – اسفند 96
https://t.me/yakamouza
https://t.me/Bayramzn
از بسیاری شنیدهام امکان نداشت کتابی چیزی از آرشیوش به کسی امانت بدهد و در این زمینه نیز بسیار سختگیر و بیاعتماد بود. البته در این مورد خاص شخصاً حق را تمام و کمال به استاد میدهم. ولی به خود من گفت هر موقع اگر چیزی، کتابی، سندی، عکسی نیاز داشتم بدون تعارف و خجالت بروم و ازشان بگیرم. نسبت به من اعتمادش جلب شده بود انگار. من اما هیچگاه نرفتم یا نخواستم مزاحمش شوم. نمیدانم الان باید افسوس بخورم بابت نرفتن یا نه. استاد ایرج افشار هرگاه گذارش به سمت زنجان میافتاد منزل ایشان مهمان بود. یک بار که به مناسبتی تلفن زده بودم حضور استاد افشار، ضمن صحبت اظهار داشت که یک هفته قبل از آن، زنجان بودهاند همراه با استاد فقید دکتر منوچهر ستوده و صدالبته مهمان استاد یوسف اردبیلی. ایرج افشار پس از آنکه نمرهی تلفن و آدرس پستی مرا پرسید و یادداشت کرد، و این عادت استاد بود که در هر شهر و دیار دوست و آشنا جمع میکرد از هر سن و سالی، اضافه نمود قصد سفر و بازدید از غار کتلهخور را داشتهاند ولی آمدهاند زنجان، پس از آن رفتهاند روستای حصار ارمنی نزدیک ابهر برای دیدن منوچهرخان قشقایی، ولی به دلیل بیحالی و کسالت دکتر ستوده، سفر به کتلهخور را نیمه تمام رها کرده و به فرصتی دیگر واگذاشتهاند و از حصار ارمنی به تهران مراجعت کردهاند.
مورخ سنتی بود، اهل تاریخ توصیفی و نه تحلیلی و تطبیقی. دقت کممانندی داشت در خواندن و نقل مطالب از منابع، متون فارسی و عربی را خوب و کاربردی میشناخت. زیاد مینوشت ولی پاکیزه و دقیق و موشکافانه و باریکبینانه مینوشت. پس از شروع انتشار فصلنامهی فرهنگ زنجان، تقریباً در هر شماره، مقالهای مفصل و مشبع و تحقیقی در باب تاریخ محلی و بیشتر خاندانهای علمی و مذهبی و قدیمی زنجان نوشته که همه خوب و مستند و مفید و با شرح و حاشیه و تفصیلات هستند و همه در حکم مرجع. البته کتابی که در باب تاریخ زنجان منتشر نمود به اهتمام ادارهی ارشاد زنجان، از لحاظ روششناسی و مقایسه و تاریخ تطبیقی و تحلیلی چنگی به دل نمیزند. تا زمانی که بود وجودش مغتنم و مرجعی کامل بود برای پاسخ به بیشمار پرسشهای تاریخی و رجال و جغرافی و نسبشناسی و ادب و فرهنگ و هرچیز دیگر. چند سال پایانی عمر را رفت تهران و ساکن شد و اسناد و آرشیو و کتابخانه منحصربفرد خود را نیز به تهران منتقل نمود. شخصاً اطلاعی از سرنوشت آن همه کتاب و عکس و سند و مجله و روزنامه و ... ندارم. کاش پراکنده نشده باشند.
علیرغم ظاهر بسیار جدی و نسبتاً سخت و عبوس و شاملووارش، اگر حوصلهاش میگرفت کم اهل شوخی و مطایبه نبود. چند ماهی پیش از درگذشت، تلفنی احوالپرسی کردم ازشان، به سختی صحبت میکرد ولی پیدا بود خوشحال شده از تماس. در میانهی صحبت، اسامی چند نفر از همکاران سابق و اسبق سازمان کشاورزی قدیم را آورد و احوالشان را پرسید، هر کدام حداقل ده یا پانزده سال از بازنشستهگیشان میگذشت. تک تک اسامی را گفتم که کجایند و چه میکنند. بعد پرسید اوزون نمه؟ نچه ایلدی ایشلیرن؟ خواستم مثلاً مزه بپرانم، درآمدم که استاد من هم پیر شدهام. واضح بود پوزخندی زد و گفت یری بابا! سن کی دونهنین اوشاغیسان. و خندید.
شنیدم خبر درگذشت ایرج افشار را چند ماهی از وی مخفی کرده بودند. علاقهی وافری داشت به استاد افشار. خداوند هر دو را قرین رحمت واسعهی خود نماید. از سلسلهی مردان همه چیزدانی بود که نسلشان در حال انقراض است و او از جمله آخرین خوبان این سلسله بود. شاید گوزللرین آخیره قالمیشیدی.
بایرام- شماره 72 – اسفند 96
https://t.me/yakamouza
https://t.me/Bayramzn
Telegram
یاکاموز
خیالات یک ذهن خسته که خیال میکند، خیال میکند.
تماس @raminsoltani1970
تماس @raminsoltani1970
🔆 دو زبانه بودن احتمال آلزایمر را کاهش می دهد
نتایج یک تحقیق نشان می دهد که صحبت کردن بیش از یک زبان یکی از عوامل متعدد در شیوه ی زندگی است که به حفظ توانایی های شناختی کمک می کند.
دانستن زبان دوم مناطقی از مغز را که معمولا در بیماران آلزایمر تحت تاثیر قرار گرفته تقویت می کند.
به گزارش ایسنا وبه نقل از گیزمگ ،محققان دانشگاه کنکوردیا کانادا ،اسکن مغز هر دو گروه افراد چند زبانه و تک زبانه که همگی مبتلا به بیماری آلزایمر یا اختلال شناختی ملایم (mci)بودند را مورد بررسی قرار دادند نتیجه این بود که دانستن یک زبان دوم ممکن است به کاهش تاثیرات مغزی دژنراتیو کمک کند این پژوهش تحت هدایت پروفسور ناتالی فیلیپس انجام شد و این گروه تحقیقاتی ام .ار .آی جامع مغز ۹۴فرد را مورد مطالعه قرار دادند از میان این ۹۴ نفر ۳۴ نفر از آنها تک زبانه و مبتلا به (mci) بودند ۳۴ نفر چند زبانه و مبتلا به (mci)بودند
۱۳بیمار تک زبانه و مبتلا به آلزایمر و ۱۳ بیمار نیز چند زبانه و متبلا به آلزایمر بودند.
دانشمندان توجه ویژه ای به مناطق کنترل زبان و شناخت در لوب پیشانی مغز همراه با ساختارهای محیطی مرتبط با حافظه در لوب پیشانی میانی داشتند چرا که این مناطق در بیماران (mci) و آلزایمر آسیب می بیند آنچه آنها متوجه شدند این بود که در بیماران چند زبانه ضخامت و چگالی بافت در این مناطق بیش از بیماران تک زبانه بود.
فیلیپس می گوید نتایج تحقیق به ما نشان می دهد که صحبت کردن بیش از یک زبان یکی از عوامل متعدد در شیوه ی زندگی است که به حفظ توانایی های شناختی کمک می کند.
ماهنامه بایرام
شماره ۷۲
اسفند ۹۶
@Bayramzn
نتایج یک تحقیق نشان می دهد که صحبت کردن بیش از یک زبان یکی از عوامل متعدد در شیوه ی زندگی است که به حفظ توانایی های شناختی کمک می کند.
دانستن زبان دوم مناطقی از مغز را که معمولا در بیماران آلزایمر تحت تاثیر قرار گرفته تقویت می کند.
به گزارش ایسنا وبه نقل از گیزمگ ،محققان دانشگاه کنکوردیا کانادا ،اسکن مغز هر دو گروه افراد چند زبانه و تک زبانه که همگی مبتلا به بیماری آلزایمر یا اختلال شناختی ملایم (mci)بودند را مورد بررسی قرار دادند نتیجه این بود که دانستن یک زبان دوم ممکن است به کاهش تاثیرات مغزی دژنراتیو کمک کند این پژوهش تحت هدایت پروفسور ناتالی فیلیپس انجام شد و این گروه تحقیقاتی ام .ار .آی جامع مغز ۹۴فرد را مورد مطالعه قرار دادند از میان این ۹۴ نفر ۳۴ نفر از آنها تک زبانه و مبتلا به (mci) بودند ۳۴ نفر چند زبانه و مبتلا به (mci)بودند
۱۳بیمار تک زبانه و مبتلا به آلزایمر و ۱۳ بیمار نیز چند زبانه و متبلا به آلزایمر بودند.
دانشمندان توجه ویژه ای به مناطق کنترل زبان و شناخت در لوب پیشانی مغز همراه با ساختارهای محیطی مرتبط با حافظه در لوب پیشانی میانی داشتند چرا که این مناطق در بیماران (mci) و آلزایمر آسیب می بیند آنچه آنها متوجه شدند این بود که در بیماران چند زبانه ضخامت و چگالی بافت در این مناطق بیش از بیماران تک زبانه بود.
فیلیپس می گوید نتایج تحقیق به ما نشان می دهد که صحبت کردن بیش از یک زبان یکی از عوامل متعدد در شیوه ی زندگی است که به حفظ توانایی های شناختی کمک می کند.
ماهنامه بایرام
شماره ۷۲
اسفند ۹۶
@Bayramzn