👑 بانو ،ملکه باش 👑
15.8K subscribers
23K photos
2.85K videos
80 files
7.45K links
💜مَاشَاَاللهُ لَاحَوْلَ وَلَاقُوَّةَإِلَّابِالله💜

@Adelizahek




تعرفه تبلیغات در کانال بانو ملکه باش
👇
@tabadolasan
Download Telegram
#همسرانه

وقتی زنی احساس
دلتنگی میکند
برایش ازمنطق واصول نگو
بغلش کن وبگذاربا
اشک خودش راخالی کند
تو فقط سعی کن
تکیه گاه امین وقابل اعتمادباشی.

@BanooMalakeBash
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای امروزتان
از خدا می‌خواهم
هر آنچه صلاحتان هست
برایتان رقم بزند
من به دستان خدا
ایمان دارم بهترین‌ها
سهمتان خواهد شد
سلام صبح بخیر
آدینه‌تون در پناه خدا عزیزان
یک زن هرگز از ابراز عشقهای مرد زندگیش خسته نخواهد شد،

به زبان آوردن دوستت دارم،

موجب می شود که زن به عشق واقعی مرد زندگیش پی ببرد،
و آن را احساس کند...


@BanooMalakeBash
#همسرانه
زن و مرد عشق را با سطح یکسانی از تعهد شروع می‌کنند و در زنان بعد از دوران ازدواج به‌شدت افزایش می‌یابد و در مردان پس از دوران عقد تقریباً ثابت می‌ماند. سطح تعهد زنان نسبت به همسر بعد از ازدواج و تولد فرزند و در مقایسه با مردان به‌شدت افزایش می‌یابد. به‌طورکلی می‌توان نتیجه گرفت که عشق‌ورزی در زنان در مقایسه با مردان از ثبات بیشتری برخوردار است.


@BanooMalakeBash
🛑تکنیک تسبیح ☝️

#تکنیک گوش کن☝️


دریافت   پکیج رایگان👇

@Admiin_moj


❤️ شما هم این مشکلات دارید ⁉️
با دخالت خانواده همسرم چه کنمممم؟
همسرم سرش توی گوشی‌
خرج نمیکنه میگه ندارم
پارتنرم یهو غیب میشه
حس پوچی دارم کلافه
کارام دقیقه ۹۰ خراب میشه

ویس  این متخصص گوش کن 👇
@RAH_Goshiee
#بهداشت_جنسی‌

زن و شوهر قبل از تماس جنسی باید یک دوش کامل بگیرند و خودشان را خوشبو کنند. استفاده از صابون خوشبو کننده به همین دلیل اهمیت دارد. سیستم‌های تناسلی را هم باید حتما شستشو داد، ترجیحا با آب و اندکی ساولن مایع...



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه

با زنان همانطور که با کودکان سر و کار دارید رفتار کنید ولی همانطور که با ملکه صحبت میکنید با او سخن بگویید.



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_شصت_و_هفتم

بدنم یخ کرد..با صدایی لرزون به نسیم گفتم:خفه شو نسیم..دیگه نمیخوام حرفهاتو بشنوم.کثافت کاریهای شما سه تا دیگه به من ارتباطی نداره.
اون ایستاد و با لبخند جنون آمیزی نگاهم کرد.
_اتفاقا ربط داره که میگم! مگه نمیخوای بدونی چرا برات تور پهن کردم؟ پس لال شو وگوش کن.
کجا بودیم؟؟!! آهان اونجا بودیم که مسعود گفت بدون تو نمیشه بازی کرد.
کامران گفت:من یه پیشنهاد دارم.این دفعه میریم سراغ دخترا..منم براتون کار عسل و میکنم! من ومسعود جا خوردیم.گفتیم:تو که وضعتت توپه..پولت از پارو بالا میره.میخوای اینکار وکنی که چی بشه؟! گفت میخوام انتقام خودمو اینطوری از عسل بگیرم.خدا رو چه دیدی شایدم تو همین بازیها زن آینده مم پیدا کردم.سهمم نمیخوام هرچی در اومد واسه شما. .
مسعود داشت خامش میشد ولی من روشنش کردم که به همین زودیها به اون اعتماد نکنه. ولی اون احمق با اینکه حرف منو قبول کرد و این ریسکو نکرد یه شب تو بد مستی، جریان تورکردن پسرهای قبلی رو براش تعریف میکنه اسم و آدرسشونو به کامران میده.
حرفهاش به اینجا که رسید با کلافگی و اضطراب از جیب شلوارکش پاکت سیگارش رو در آورد و یک نخ روشن کرد.اینقدر با حرص وعمیق سیگارش رو میمکید که انگار قرار نبود دودش رو بیرون بده.
 _به یک هفته نکشید سر وکله ی پسرها پیدا شد.برا مسعود دام پهن کرده بودن و نصفه شبی تا میخورد زدنش..وقتی مسعود با سرو کله ی خونین برگشت خونه نزدیک بود سکته کنم. خودش عین مار زخمی بود.اجازه نمیداد دست بهش بزنم.یا حتی ازش بپرسم کی این بلا رو سرش آورده. چندروز بعد که حالش بهتر شد جریان و برام تعریف کرد.خیلی سوخته بود.مسعود و که میشناسی؟ نمیزاره کسی دورش بزنه.شال وکلاه کرد رفت سراغ کامران هرچی گفتم نرو تو کتش نرفت گفت میرم جنازشو تحویل ننه باباش میدم بعد برمیگردم.
منم پشت بندش رفتم.چون نگرانش بودم.
نزدیک میز اومد وسیگارش رو روی میز خاموش کرد و بلافاصله سیگار تازه ای روشن کرد.تنفس برام سخت شده بود سرفه م گرفت.
در حالیکه سیگارش رو با لذت دود میکرد با چشمهای خمار نگاهم میکرد گفت: لعنت بهت عسل!! لعنت بهت که آدمهایی به بزرگی کامران حتی حاضرند بخاطرت مرتکب قتل بشن!!
از نفس افتادم!!
نه از دود سیگار بلکه از جمله ی آخر نسیم!
با زبونی که در دهانم نمیچرخید تکرار کردم:قتل؟!!!!
او چشمهاش پر از اشک شد.
گوشیش زنگ خورد.سراغش رفت وبا حالتی عصبی جواب داد:الووو.نه هنوز اینجاست! داریم باهم درددل میکنیم. کی میرسید؟! اوکی! منتظرم.
با اضطراب از جا بلند شدم!
اگر نسیم برای من تور پهن کرده بود پس حتما قصه ی بیماری مادرش هم کذب محض بود.
پرسیدم: کی قراره بیاد اینجا؟! با کی داشتی هماهنگ میکردی؟
او پوزخندی زد و نردیکم شد.
_صبر کن میفهمی!
دلم گواهی بد میداد! نکنه منتظر مسعود بود؟! نکنه قرار بود بلایی سرم بیارند؟!
به سمت اتاق رفتم تا چادرم رو بردارم.او زودتر از من به طرف در دوید و درحالیکه کلید رو داخل قفل میچرخوند گفت:فکر کردی به همین سادگیهاست؟ هنوز حرفهام تموم نشده..
به سمت دستش خیز برداشتم تا کلید رو ازش بگیرم او با سیگار پشت دستم رو سوزوند و به سمت پنجره رفت و در مقابل چشمهام کلید رو پایین پرتاب کرد.
با التماس گفتم:نسیم خواهش میکنم این کارو نکن باهام. .آخه اینهمه کینه از من برای چی؟!!
او به سمتم حمله کرد و در حالیکه موهامو با خودش به طرفی میکشوند با اشک گفت برای چی؟؟ برای چی.؟بیا تا بهت نشون بدم.من و به سمت اتاقی برد.پوست سرم داشت کنده میشد ولی جیغ نمیکشیدم فقط سعی میکردم باهاش درگیر نشم تا اتفاقی برای بچه م نیفته
در اتاق رو باز کرد و موهامو ول کرد
با اشک وهق هق گفت:ببین..ببین چه بلایی سر زندگی من آوردی. .اگه توی لعنتی به کامران نمیگفتی که مسعود برات نقشه ی تور کردنشو کشیده هیچ وقت این اتفاق نمی افتاد.
سرم گیج وچشمهام سیاهی میرفت!  به زور بدنم رو راست کردم و به اون سمت اتاق روی تخت نگاه کردم.ناگهان مثل جن زده ها از اتاق بیرون دویدم.
او دنبالم اومد و در حالیکه شانه هام رو تکون میداد با ضجه گفت:  کجا.؟؟ کجا؟؟ ببینش خوب ببینش ببین چطوری زمین گیرش کردی
من هلش دادم و در حالیکه عقب عقب میرفتم: گفتم:احمق بیشعور اون نامحرمه..لعنت بهت نسیم لعنت..
او با عصبانیت محکم تو صورت خودش زد و گفت:نامحرمه؟! زندگی منو ومسعود و به فنا دادی رفت حالا بجای اینکه شرمنده باشی داری میگی نامحرمه؟؟!
دیگه سرپا ایستادن برام مقدور نبود.
دیوار رو گرفتم و خودم رو به مبل رسوندم.نفسم بالا نمیومد.به هن هن افتاده بودم.نشستمو سرم روی دسته ی مبل افتاد.
کی از این کابوس ترسناک بیدار میشم؟
کی تموم میشه؟

ادامه دارد
#زن_نمونه

زن وقتیکه دوست بدارد ،غیر از محبوب خود چیزی را نمی بیند،
و هرچه عاطفه ،مهربانی و نوازش و فداکاری داردتنها برای اوبه کار می برد...



@BanooMalakeBash
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💐برخیز و سلامی کن
🌺و لبخند بزن
💐که این صبــح نشانی
🌺زغم و غصـہ ندارد
💐لبخنـد خـدا درنفس صبح عیان است
🌺بگـذار خـدا دست به قلبت بگذارد

💐سلام صبح زیباتون بخیر💐
#همسرانه

بخشی از زندگی مردها، همسرشان است. شاید این اعتراف را از هیچ مردی نشنیده باشید که بگوید: زیبایی و ظاهر تو برایم مهم است چون دوستت دارم! اما واقعیت این است که مردها به دلیل علاقه‌ای که به همسرشان دارند، توقع دارند او را همیشه آراسته و مرتب ببینند. آن‌ها از این‌که همسرشان برای خودش وقت می‌گذارد و تلاش می‌کند تا زیبا به نظر برسد لذت می‌برند. کمی آرایش ساده و مرتب کردن موها شما را تا حد زیادی جذاب می‌کند.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#تربیت_کودکان_و_والدین_نمونه
#کودک_عصبانی

💞💞💞💞💞💞


بعضی از بچه ها وقتی در کنار چند کودک دیگر قرار می گیرند، به جای بازی و تعامل دوستانه، دست به یقه می شوند و کتک کاری راه می اندازند. بسیاری از والدین نمی دانند در این موقعیت باید چه رفتاری با کودکشان داشته باشند و در نتیجه به تنبیه کردن او می پردازند. غافل از این که با این کار احساس ترس و نا امنی را که ریشه رفتارهای پرخاشگرانه او است تقویت کرده و زمینه پرخاشگری بیشتر کودک را فراهم می کنند.👇👇


اگر بچه شما جزء کودکانی است که بچه های دیگر را می زند، لطفاً او را تنبیه نکنید. ریشه مشکل بچه شما ترس است. پس دست از تنبیه کردن که موجب افزایش ترس و در نتیجه افزایش احتمال کتک کاری او می شود بردارید و راهکارهای زیر را امتحان کنید:

پیشگیری کنید.👇👇

قبل از این که کودک تان در تعامل با بچه های دیگر قرار بگیرد، ترس او را کاهش داده و احساس امنیتش را افزایش بدهید. وقتی با بچه های دیگر تعامل می کند، در دسترس او باشید. اگر متوجه شدید که دارد به سمتی می رود که احتمال کتک زدن وجود دارد، مداخله کنید و بین او و کودکی که می خواهد با او گلاویز بشود قرار بگیرید.

آرام باشید.👇👇

اگر کودک شما دارد گریه می کند او را متوقف نکنید. گریه کردن یعنی بیرون ریختن احساسات و این باعث می شود که او کم کم احساس بهتری پیدا کند

اگر کودکتان بچه ای را زده، عصبی نشوید. عصبانیت شما شاید چند ساعتی صورت مسئله را پاک کند اما در بلند مدت هیچ مشکلی را حل نمی کند. پس آرام باشید، نفس عمیق بکشید و به خودتان بگویید «او کتک زده چون ترسیده است و من می توانم با آرامش و صمیمیت این ترس او را کم کنم.
💞💞💞💞💞


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#سلامت_بانوان
💞💞💞💞💞

عفونت قارچی و سلامت جنین

👈از جمله شایع‌ترین سوالات خانم‌های باردار از متخصصان زنان این است که آیا عفونت قارچی روی سلامت جنین تاثیر می‌گذارد؟ باید گفت عفونت قارچی سلامت جنین در حال رشد داخل رحم را تهدید نمی‌کند، اما اگر مادر هنگام زایمان همچنان دچار عفونت باشد، نوزاد هنگام عبور از مجرای زایمان می‌تواند درگیر عفونت شود. به عنوان مثال ممکن است در معرض برفک دهان نوزادان که همان عفونت قارچی دهانی است، قرار بگیرد؛ تکه‌های سفیدی که در دو طرف دهان، سقف دهان و گاه روی زبان قابل مشاهده است. البته در صورتی که مادر عفونت واژن هم نداشته باشد (به علل دیگری) هم ممکن است نوزاد با برفک دهان متولد شود که در هر دو حالت درمان آن اصلا پیچیده نیست.

💞💞💞💞💞


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه

اصرار زیادی برای جلب محبت همسرتان نداشته باشید و این نکته را زمانی که وی عصبانی است بیشتر مراعات کنید. در بسیاری اوقات حالت روحی او برای ابراز محبت به شما مناسب نیست و اصرار زیاد شما منجر به مخالفت شدید او می‌شود.

‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه

برای همسر خود نقش یک زن حساس و شکننده را بازی نکنید. زیرا این حالت شما باعث می‌شود که همسرتان فکر کند شما ضعیف و بی طاقتید و اگر چیزی بگوید باعث رنجش‌تان می‌شود. بنابراین سعی می‌کند که ارتباط کلامی کمتری داشته باشد و همین امر باعث ناراحتی شما می‌گردد.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_شصت_و_هشتم

عصبانی شدم.
گفتم:قبلا گفته بودم دوست ندارم نسبت به حاج کمیل حرف اضافه ای بزنی؟! تو تاحالا تو عمرت پای دوتا منبر نشستی که حرف میزنی؟
کی منبری ها میگن خودتونو خشگل نکنین؟! خدا خودش عاشق زیباییه ولی خشگلیتو باید محرمت ببینه نه هر چشم هرز و ناپاکی! تو فکر کردی روحانیون و منبری ها از پشت کوه بیرون اومدن؟ اتفاقا اونها خیلی هم خوب زیبایی و مد رو می‌شناسند. ولی از راه حلالش..با محرمشون.پس دیگه هیج وقت هیچ منبری یا روحانیت رو زیر سوال نبر.
او دستش رو بالا آورد:بابا شوخی کردم چقدر حساسی تو..معلومه خیلی خاطرشو میخوایا..
جای جواب دادن به سوال معنی دارش به اطراف نگاهی کردم و پرسیدم:پس مامانت کو؟ هنوز نیاوردنش؟
او آه کشید.اونم میاد.الان دوباره به بابام زنگ میزنم ببینم کی مرخص میشه.
بلند شد و تلفن همراهشو از روی دکور برداشت و شماره رو گرفت.
چند دقیقه ی بعد خیلی گرم سلام و احوالپرسی کرد و پرسید:پس کی میاین؟؟ عسل اینجاست. منتظره.
صدای نامفهمومی از پشت خط می اومد.
نسیم گفت:نه نه اون موقع خیلی دیره.زودتر..
بعد در حالیکه مقابل من رژه میرفت و با چشم و لبش ادا و اطوار در می آورد با لحن خاصی ادامه داد:ای بابا!! معلومه که نمیشه.ایشون مثل من بیکار که نیست.زندددددگی داره.  شوهههههر داره!! بعد یه وقت شوهرش اوفش میکنه. ...آفرین دمت گرم پس زود بیاین.سی یووو..
من متعجب از طرز صحبت کردن او پرسیدم:با کی حرف میزدی؟
او گوشیش رو روی میز گذاشت و با خونسردی گفت:بابام دیگه!!
چشمم گرد شد.
_واقعا تو با پدرت اینطوری حرف میزدی؟ فکر میکردم باهاش قهری!
او در حالیکه شربتش رو هم میزد گفت:نه بابا وقتی از بازداشتگاه درم آورد با هم آشتی کردیم.تازه کلی هم با هم لاو میترکونیم.
لبخند رضایت آمیزی به لب آوردم:خب این که خیلی خوبه! واقعا برات خوشحالم.
او سینی شربت رو به سمتم هل داد.
_بوخور خنک شی..
نگاهی به لیوان شربت انداختم.یاد حرف پدرشوهرم افتادم.این بچه امانت بود.و اموال نسیم قطعا از راه حلال به دست نیومده بود.گفتم:ممنون من نمیخورم..
او با تعجب نگام کرد.
_عههه چرا لوس میکنی خودتو بخور..
به ناچار دروغ گفتم:نمیتونم روزه ام.
او با کف دستش به سرم زد ولیوان شربتش رو روی میز گذاشت:ای خااااک!!! مگه تو باردار نیستی که روزه ای؟ اونم وسط این روزهای به این بلندی..میخوای تا نه شب گشنه بمونی؟
گفتم:آره میتونم.
او با تاسف سری تکون داد:واقعا خیلی شورشو درآوردی!
دوباره چشمم افتاد به تابلوهای روی دیوار.دیدن اون تابلوها واقعا آزارم میداد!
پرسیدم: ببینم تو معنی این تابلوها رو میدونی زدی رو درو دیوار خونت؟
او لیوان شربت منم برداشت و در حالیکه همش میزد و میخورد گفت: پ ن پ همینطوری واسه قشنگی زدم!! معنی اون عکسها رو تو بدونی من ندونم.؟!
گفتم پس اگه میدونی واسه چی این نمادهای شیطانی رو در ودیوارته.
او درحال نوشیدن شربت خندید وگفت:چون باحاله! قشنگه..!! بعدشم خودم یه مدتی تو فرقه ش رفتم و اومدم.اعتقادات باحالی دارن.وقت شد بهت میگم..
گوشهام دوباره کوره ی آتیش شدند.
با ناراحتی گفتم:تکلیفتو روشن کن میخوای خدا پرست باشی یا شیطون پرست.
او خودش رو روی مبل ولو کرد و با خنده گفت:خوب معلومه! هیچ کدوم! من از خداش چه خیری دیدم که از مخلوقش ببینم.
لبم رو گاز گرفت وگفتم:استغفرالله! مواظب حرف زدنت باش! اینها کفره.
یک لحظه خوف به دلم افتاد! این که میگه به چیزی اعتقاد نداره پس چرا در این مدت مسجد میومد و زار میزد!؟
او دوباره خندید.
حالاتش طبیعی نبود.
بیشتر از این نمیتونستم اون محل رو تحمل کنم نگاهی به ساعت دیواری انداختم وگفتم: ببین من دیرم شده باید برم.
او خمیازه ای کشید وگفت:تو تاره الان رسیدی کجا؟
بلند شدم.
گفتم:بی زحمت چادر و روسریمو بیار.الان وقت اذانه.میخوام برم خونه.
او خودش رو از روی مبل جدا کرد و با دلخوری گفت:مگه خونه ی من نماز نداره؟
نگاهی به درو دیوار خونه کردم و با ناراحتی گفتم:نه نداره.تو اصلا یک سجاده داری تو خونه ت؟!
او بلند شد و مقابلم ایستاد.
گفت:اگه قرار بود نمونی چرا اومدی؟ من که بهت گفته بودم نیا.میخوای منو پیش مادرم دروغ گو کنی؟
حق با او بود.
گفتم:آخه مادرت معلوم نیست کی بیاد که.بزار یه روز دیگه میرم دیدنش تو بیمارستان.
او با عصبانیت دور تا دور اتاق رژه رفت.
ناگهان با حالتی درمانده به سمتم برگشت.دستهامو گرفت و با بغض گفت:ولی من یه عالمه باهات کار دارم. میدونم تحمل من و این خونه برات خیلی سخته. ولی فقط یک کم یه کم دیگه کنارم بمون. میخوام باهات حرف بزنم.درد دل کنم.
خدایا باید چه کار میکردم؟!
گفتم:باشه.
با حالتی معذب نشستم روی مبل.
گفتم:پس لطفا شرایط منم درک کن و زود حرفهاتو بزن.

ادامه دارد
#حدیث_تربیتی
حضرت علی ع:
دل نوجوان مانند زمين آماده است كه هر بذرى در آن افشانده شود، مى پذيرد.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه
از همسر خود انتظار نداشته باشید که با تمامی طرح‌ها و ایده‌ها و افکار شما موافق باشد و آنها را تحسین کند. واقع بین باشید و به او اجازه دهید که نظرش را هر چند که برخلاف میل شما باشد، بیان نمایید.



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه
زن ها
احساسی حرف می‌زنند
ولی مثل یک مامور اعدام
کاری که باید بکنند را می کنند ...


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
فرد بی عزت نفس ☝️
نقش پادری

#فایل_اموزشی_مهم

#مینا_جهانبخش
مدرس و نویسنده
مدیر موسسه تحول درون


🔰🔰  پکیج رایگان👇

@Admiin_moj


🛑فقط ۵ دقیقه وقت  بزار فایل های متخصص گوش کن‌👇
@Ezdevaj_asheghi

حرف دل زنان ☝️

#مینا_جهانبخش