#توصیهای_پزشکی
خانم های عزیز آیا میدانید عفونت رحم موجب افزایش ریزش مو می شود؟
مصرف دارچین همراه با عسل از
عفونت های رحمی جلوگیری می کند.
@BanooMalakeBash
خانم های عزیز آیا میدانید عفونت رحم موجب افزایش ریزش مو می شود؟
مصرف دارچین همراه با عسل از
عفونت های رحمی جلوگیری می کند.
@BanooMalakeBash
#آقایان
#شب_بخیریگویید
وقتی به همسرتان شب بخیرمی گویید،
خواب خوشی رابرایش آرزوکرده وبه اوبگویید
که دوتش دارید.
لحظه ای بالبخندبه چشمهایش نگاه کنید
تابداندکه ازبودن بااوخوشحال هستید.
خانمهاچه احساسی دارند:
شب بخیرگفتن عاشقانه،برای مامعانی مختلفی دارد:
دوستت دارم،من اینجاهستم وازتو
مراقبت می کنم.و......
کلمات شماباعث خوشحالی وآسودگی خاطرمی شود.
@BanooMalakeBash
#شب_بخیریگویید
وقتی به همسرتان شب بخیرمی گویید،
خواب خوشی رابرایش آرزوکرده وبه اوبگویید
که دوتش دارید.
لحظه ای بالبخندبه چشمهایش نگاه کنید
تابداندکه ازبودن بااوخوشحال هستید.
خانمهاچه احساسی دارند:
شب بخیرگفتن عاشقانه،برای مامعانی مختلفی دارد:
دوستت دارم،من اینجاهستم وازتو
مراقبت می کنم.و......
کلمات شماباعث خوشحالی وآسودگی خاطرمی شود.
@BanooMalakeBash
#درمان_خشکی_پوست
ماسک شیر و بادام برای درمان خشکی پوست
نصف قاشق چایخوری روغن بادام رو در یک لیوان پر شیر ولرم هم بزنید
و در شب و قبل از خواب پوستتون رو با این مخلوط شستشو بدید
و بعد از خشک شدنش بخوابید.
@BanooMalakeBash
ماسک شیر و بادام برای درمان خشکی پوست
نصف قاشق چایخوری روغن بادام رو در یک لیوان پر شیر ولرم هم بزنید
و در شب و قبل از خواب پوستتون رو با این مخلوط شستشو بدید
و بعد از خشک شدنش بخوابید.
@BanooMalakeBash
💠🌸🌸🌸🌸🌸🌸💠
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_نود_و_یکم
ماه رمضان بود.
در خانه ام رو زدند.
با خودم فکر کردم شاید همسایه ی زیرینم که خانمی جوان ومهربان بود نذری آورده.
چادر سر کردم و از چشمی نگاهی به بیرون انداختم ولی کسی مشخص نبود.پرسیدم کیه؟
جوابی نیومد.داشتم چادرم رو در میاوردم که دوباره در زدند .لای در رو به آرومی باز کردم.مسعود پشت در بود.به محض دیدنش قصد کردم در رو ببندم که مسعود با پایش مانع شد و گفت:زیاد وقتت رو نمیگیرم.
در حالیکه در رو فشار میدادم گفتم:من با شما حرفی ندارم.بهتره برگردی.
او به آرومی گفت:حرفم مهمه..باید بهت بگم.پس به نفعته بشنوی.
حالا بازوهاش رو هم داخل درز در انداخت و با تمام قدرت سعی کرد در رو باز کند.زور من در مقابل بازوهای تنومند او خیلی ناچیز بود و او داخل اومد.با وحشت صدام رو بالا بردم:
-از خونه ی من برو بیرون!
او دستش رو به علامت هیس جلو آورد و گفت:اگه فکر من نیستی فکر آبروت باش.یک وقت همسایه ها صداتو میشنون برات بد میشه! حرفمو میزنم ومیرم..
به آشپزخونه رفتم و چاقویی زیر چادرم پنهان کردم تا اگر از ناحیه ی او خطری تهدیدم کرد وسیله ای برای دفاع داشته باشم.و سریع به نزد او بازگشتم.
او که به در تکیه زده بود با دیدنم به تمسخر گفت:فکر میکردم رفتی برام شربتی آبی چیزی بیاری..
با اکراه از او رو برگردوندم و گفتم:حرفتو بزن و سریع برو.
او یک قدم جلو برداشت..خودم رو سپردم دست خدا.
گفت:ببخشید بابت روز آخری که اینجا بودیم.من از جانب نسیم عذر میخوام.
جواب دادم:چطور نسیم خودش نیومده واسه عذر خواهی؟! من احتیاجی به عذرخواهی کسی ندارم.اگر نسیم این کار رو نمیکرد عجیب بود.
او لبخند معنی داری گوشه ی لبش نشست و گفت:آره واقعا! اگه نسیم اینکارو نمیکرد عجب داشت!! از زمانیکه یادم میاد همیشه بهت حسودی میکرد.تحمل اینکه تو به یه جایی برسی براش خیلی سخته.
_اومدی اینجا که این حرفها رو بزنی؟؟
او دستهاش رو به هم کوبید وگفت:نه اومدم بهت بگم منم هستم! تا تهش!! الان دیگه از همه چی خبر دارم.
با تعجب نگاهش کردم:چیییی؟؟؟؟ چی میگی تو؟؟
او روی مبل نشست و در حالیکه به اون لم میداد گفت:هیچ وقت باور نکردم که تو از این بازی پردرآمد خسته شده باشی..میدونستم باید یک دلیل مناسب تر واسه پشت پا زدن به بختت داشته باشی. البته بهت حق هم میدم.نصف کردن درآمد با سه نفر زیاد سود خوبی برات نداشت.انصافش هم بخوای حساب کنی تو، تو این وسط از همه بیشتر تلاش میکردی!
پس سهم بیشتری حقت بود.اومدم اینحا بهت بگم منم هستم.نسیم و میپیچونیم و باهم کار میکنیم.نصف نصف!!
با عصبانیت به سمتش رفتم و گفتم :بهتره از این خونه بری بیرون ..این اراجیف فقط به درد اون کله منحرف و منفعت طلب خودتون میخوره.لابد کلی هم با خودت کیف میکنی که خیلی بچه زرنگی نه؟؟!! یا از خونه ی من میری بیرون یا جیغ میزنم همسایه ها رو خبر میکنم.
او از جا بلند شد و صورتش رو نزدیکم آورد و با غیض گفت:مطمئنی اگه همسایه ها بیان من ضرر میکنم و تو برنده میشی؟
میخوای امتحان کنی؟
با حرص گفتم:هم تو ..هم نسیم..حال به هم زنین ترین موجودات عالمید...
او خنده ای موذیانه کرد : اونوقت تو چی هستی؟؟؟فک کردی منم مثل کامران یا اون آخونده ام که خام این بازیات بشم؟؟؟ همزمان هم به فکر تلکه کردن کامرانی هم اون آخونده مقدس نما ؟؟؟
ادامه دارد...
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_نود_و_یکم
ماه رمضان بود.
در خانه ام رو زدند.
با خودم فکر کردم شاید همسایه ی زیرینم که خانمی جوان ومهربان بود نذری آورده.
چادر سر کردم و از چشمی نگاهی به بیرون انداختم ولی کسی مشخص نبود.پرسیدم کیه؟
جوابی نیومد.داشتم چادرم رو در میاوردم که دوباره در زدند .لای در رو به آرومی باز کردم.مسعود پشت در بود.به محض دیدنش قصد کردم در رو ببندم که مسعود با پایش مانع شد و گفت:زیاد وقتت رو نمیگیرم.
در حالیکه در رو فشار میدادم گفتم:من با شما حرفی ندارم.بهتره برگردی.
او به آرومی گفت:حرفم مهمه..باید بهت بگم.پس به نفعته بشنوی.
حالا بازوهاش رو هم داخل درز در انداخت و با تمام قدرت سعی کرد در رو باز کند.زور من در مقابل بازوهای تنومند او خیلی ناچیز بود و او داخل اومد.با وحشت صدام رو بالا بردم:
-از خونه ی من برو بیرون!
او دستش رو به علامت هیس جلو آورد و گفت:اگه فکر من نیستی فکر آبروت باش.یک وقت همسایه ها صداتو میشنون برات بد میشه! حرفمو میزنم ومیرم..
به آشپزخونه رفتم و چاقویی زیر چادرم پنهان کردم تا اگر از ناحیه ی او خطری تهدیدم کرد وسیله ای برای دفاع داشته باشم.و سریع به نزد او بازگشتم.
او که به در تکیه زده بود با دیدنم به تمسخر گفت:فکر میکردم رفتی برام شربتی آبی چیزی بیاری..
با اکراه از او رو برگردوندم و گفتم:حرفتو بزن و سریع برو.
او یک قدم جلو برداشت..خودم رو سپردم دست خدا.
گفت:ببخشید بابت روز آخری که اینجا بودیم.من از جانب نسیم عذر میخوام.
جواب دادم:چطور نسیم خودش نیومده واسه عذر خواهی؟! من احتیاجی به عذرخواهی کسی ندارم.اگر نسیم این کار رو نمیکرد عجیب بود.
او لبخند معنی داری گوشه ی لبش نشست و گفت:آره واقعا! اگه نسیم اینکارو نمیکرد عجب داشت!! از زمانیکه یادم میاد همیشه بهت حسودی میکرد.تحمل اینکه تو به یه جایی برسی براش خیلی سخته.
_اومدی اینجا که این حرفها رو بزنی؟؟
او دستهاش رو به هم کوبید وگفت:نه اومدم بهت بگم منم هستم! تا تهش!! الان دیگه از همه چی خبر دارم.
با تعجب نگاهش کردم:چیییی؟؟؟؟ چی میگی تو؟؟
او روی مبل نشست و در حالیکه به اون لم میداد گفت:هیچ وقت باور نکردم که تو از این بازی پردرآمد خسته شده باشی..میدونستم باید یک دلیل مناسب تر واسه پشت پا زدن به بختت داشته باشی. البته بهت حق هم میدم.نصف کردن درآمد با سه نفر زیاد سود خوبی برات نداشت.انصافش هم بخوای حساب کنی تو، تو این وسط از همه بیشتر تلاش میکردی!
پس سهم بیشتری حقت بود.اومدم اینحا بهت بگم منم هستم.نسیم و میپیچونیم و باهم کار میکنیم.نصف نصف!!
با عصبانیت به سمتش رفتم و گفتم :بهتره از این خونه بری بیرون ..این اراجیف فقط به درد اون کله منحرف و منفعت طلب خودتون میخوره.لابد کلی هم با خودت کیف میکنی که خیلی بچه زرنگی نه؟؟!! یا از خونه ی من میری بیرون یا جیغ میزنم همسایه ها رو خبر میکنم.
او از جا بلند شد و صورتش رو نزدیکم آورد و با غیض گفت:مطمئنی اگه همسایه ها بیان من ضرر میکنم و تو برنده میشی؟
میخوای امتحان کنی؟
با حرص گفتم:هم تو ..هم نسیم..حال به هم زنین ترین موجودات عالمید...
او خنده ای موذیانه کرد : اونوقت تو چی هستی؟؟؟فک کردی منم مثل کامران یا اون آخونده ام که خام این بازیات بشم؟؟؟ همزمان هم به فکر تلکه کردن کامرانی هم اون آخونده مقدس نما ؟؟؟
ادامه دارد...
#مثبت_نگری
درباره خودتان حرف های مثبت بزنید.
آیا تا بحال از این حرف ها زده اید:
من خوب نیستم،نمی توانم آن کار را انجام دهم،توی هرکاری خرابکاری میکنم.
وقتی درباره خود منفی بافی کنید، دیگران هم قبول میکنند و با شما موافق میشوند. آن وقت فرصت های بزرگ از دستتان میرود.
چه کسی میخواهد که کار فوق العاده ای را به کسی بدهد که همیشه کار را خراب میکند؟!
هرچه بیشتر خودتان را پایین بیاورید،سطح اعتماد به نفستان پایینتر می آید.
در باره خود خوشبین باشید ومثبت صحبت کنید. چیزهایی بگویید،مثل:
دارم در...بهتر میشوم، بیشترین تلاشم را میکنم،همیشه از اشتباه هایم درس میگیرم!
مثبت باشید،اعتماد به نفس داشته باشد.
@BanooMalakeBash
درباره خودتان حرف های مثبت بزنید.
آیا تا بحال از این حرف ها زده اید:
من خوب نیستم،نمی توانم آن کار را انجام دهم،توی هرکاری خرابکاری میکنم.
وقتی درباره خود منفی بافی کنید، دیگران هم قبول میکنند و با شما موافق میشوند. آن وقت فرصت های بزرگ از دستتان میرود.
چه کسی میخواهد که کار فوق العاده ای را به کسی بدهد که همیشه کار را خراب میکند؟!
هرچه بیشتر خودتان را پایین بیاورید،سطح اعتماد به نفستان پایینتر می آید.
در باره خود خوشبین باشید ومثبت صحبت کنید. چیزهایی بگویید،مثل:
دارم در...بهتر میشوم، بیشترین تلاشم را میکنم،همیشه از اشتباه هایم درس میگیرم!
مثبت باشید،اعتماد به نفس داشته باشد.
@BanooMalakeBash
❤️ نقشه موفقیت 👆
❤️ فایل مهم اموزشی
#مینا_جهانبخش
مدرس و نویسنده
مدیر موسسه تحول درون
دریافت پکیج رایگان 💚
👇⭐️👇⭐️👇⭐️
🆔 @Admiin_moj
👇👇
https://t.me/+PXOLNomyw87uC-zO
تکنیک شب ها انجام بده☝️
❤️ فایل مهم اموزشی
#مینا_جهانبخش
مدرس و نویسنده
مدیر موسسه تحول درون
دریافت پکیج رایگان 💚
👇⭐️👇⭐️👇⭐️
🆔 @Admiin_moj
👇👇
https://t.me/+PXOLNomyw87uC-zO
تکنیک شب ها انجام بده☝️
#روانشناسی_طرز_تفکر_افراد_شاد
افراد شاد وسرزنده چه الگوهایی را در
زندگی سرمشق خود قرار میدهند آن ها
چه چیزهایی در زندگی می بینند که
افراد غمگین وافسرده نمی بینند.
۱-تمام زندگی خود را صرف پول درآوردن نمیکنند.
۲-با راه رفتن در جنگل غرق صدای خزان میشوند.
۳-هر وقت میخواهند غیبت فردی را شروع کنند، به خود میگویند: کره زمین یک نقطه از کل کهکشانهاست.
۴-با سکوت کلامی و رفتاری کوشش میکنند تا ناسزاگویان را متوجه عمل خود کنند.
💫💞💫💞💫💞💫
@BanooMalakeBash
افراد شاد وسرزنده چه الگوهایی را در
زندگی سرمشق خود قرار میدهند آن ها
چه چیزهایی در زندگی می بینند که
افراد غمگین وافسرده نمی بینند.
۱-تمام زندگی خود را صرف پول درآوردن نمیکنند.
۲-با راه رفتن در جنگل غرق صدای خزان میشوند.
۳-هر وقت میخواهند غیبت فردی را شروع کنند، به خود میگویند: کره زمین یک نقطه از کل کهکشانهاست.
۴-با سکوت کلامی و رفتاری کوشش میکنند تا ناسزاگویان را متوجه عمل خود کنند.
💫💞💫💞💫💞💫
@BanooMalakeBash
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🗓۱۴۰۳/۲/۱۱
🌺روز زیــبــاتـون پراز
🌼شڪوفه هاے اجابت
🌺امیدوارم ڪه
🌼روزتون پرازبرڪت
🌺مشڪلاتتان اندڪ
🌼شادے هاتون فراوان
🌺مهربانی راه و رسمتون
🌼ولطف خــدا همراهتون
🌺روزتون تون عالی و سرشار از آرامش
🌼سلام صبحتون بخیر و شادی🙏🏻🌷
🌺روز زیــبــاتـون پراز
🌼شڪوفه هاے اجابت
🌺امیدوارم ڪه
🌼روزتون پرازبرڪت
🌺مشڪلاتتان اندڪ
🌼شادے هاتون فراوان
🌺مهربانی راه و رسمتون
🌼ولطف خــدا همراهتون
🌺روزتون تون عالی و سرشار از آرامش
🌼سلام صبحتون بخیر و شادی🙏🏻🌷
#شناخت_آقایون
آنها سریع گیج میشوند
مردان مدت زیادی را در دایره خشم خود از شما باقی میمانند اما به محض اینکه بهتر شدند ناراحتی شما و کش و قوسهای بحث بینتان را تاب نمیآورند.
اگر زنی شناخت كافی روی مردها داشته باشد این احساس ناراحتی را با صبوری تحمل میكند تا همسرش هم بتواند عبور موفقی از بحران یا ناراحتی پیش آمده، داشته باشد.
مردها حین صحبت سکوت میکنند تا احساسشان را نظم دهند. مردها هدف مدار هستند و در آن واحد میتوانند به یک موضوع توجه کرده و در مورد آن حرف بزنند. اما زنها دایرهوار فکر میکنند و در آن واحد میتوانند در مورد چند مسئله حرف بزنند. اما این کار مردها را گیج میکند.
مردها نیاز دارند که احساس کنند، کارها را درست انجام میدهند بنابراین وقتی شما صحبتشان را قطع میکنید گویی به آنها گفتهاید باز هم داری اشتباه میکنی! پس من تو را متوقف میکنم. این مسئله شاید به سرعت بین شما فراموش شود اما پس ذهن مردها را نمیتوان به سادگی به حالت قبل برگرداند.
@BanooMalakeBash
آنها سریع گیج میشوند
مردان مدت زیادی را در دایره خشم خود از شما باقی میمانند اما به محض اینکه بهتر شدند ناراحتی شما و کش و قوسهای بحث بینتان را تاب نمیآورند.
اگر زنی شناخت كافی روی مردها داشته باشد این احساس ناراحتی را با صبوری تحمل میكند تا همسرش هم بتواند عبور موفقی از بحران یا ناراحتی پیش آمده، داشته باشد.
مردها حین صحبت سکوت میکنند تا احساسشان را نظم دهند. مردها هدف مدار هستند و در آن واحد میتوانند به یک موضوع توجه کرده و در مورد آن حرف بزنند. اما زنها دایرهوار فکر میکنند و در آن واحد میتوانند در مورد چند مسئله حرف بزنند. اما این کار مردها را گیج میکند.
مردها نیاز دارند که احساس کنند، کارها را درست انجام میدهند بنابراین وقتی شما صحبتشان را قطع میکنید گویی به آنها گفتهاید باز هم داری اشتباه میکنی! پس من تو را متوقف میکنم. این مسئله شاید به سرعت بین شما فراموش شود اما پس ذهن مردها را نمیتوان به سادگی به حالت قبل برگرداند.
@BanooMalakeBash
#همسرداری
❣مراسم برای زن ها خیلی
مهم است ❣
زن از توجه خاص شوهرش در چنین زمان هایی به راستی قدردانی می کند.
برای زن خیلی مهم است که همسرش سالروز تولدها, سالگرد ازدواج, روز زن و دیگر مناسبت ها را به یاد بیاورد.
وقتی مرد در چنین روزهایی کارهای خاصی برای همسرش انجام بدهد, او را از خستگی ناشی از مسؤولیت های مکرر زندگی رها می کند و به او اطمینان می دهد که دوست داشتنی است...
@BanooMalakeBash
❣مراسم برای زن ها خیلی
مهم است ❣
زن از توجه خاص شوهرش در چنین زمان هایی به راستی قدردانی می کند.
برای زن خیلی مهم است که همسرش سالروز تولدها, سالگرد ازدواج, روز زن و دیگر مناسبت ها را به یاد بیاورد.
وقتی مرد در چنین روزهایی کارهای خاصی برای همسرش انجام بدهد, او را از خستگی ناشی از مسؤولیت های مکرر زندگی رها می کند و به او اطمینان می دهد که دوست داشتنی است...
@BanooMalakeBash
#اصول_زندگی
سه چیز انسان را شاد میکند:
ارتباطهای انسانی
طبیعت،بهخصوص طبیعت جاندار مثل گلها و گیاهان
خندیدن فکرش را بکن هر سه
مجانی هستند
@BanooMalakeBash
سه چیز انسان را شاد میکند:
ارتباطهای انسانی
طبیعت،بهخصوص طبیعت جاندار مثل گلها و گیاهان
خندیدن فکرش را بکن هر سه
مجانی هستند
@BanooMalakeBash
#همسرداری
همسرانی موفقند كه در گفتگو با هم
صدای خود را بلند نكنند
تماس چشمی برقرار كنند
بخوبی به حرفهای طرف مقابل گوش كنند
اگر نكتهای را متوجه نشدند، درمورد آن محترمانه سوال کنند...
@BanooMalakeBash
همسرانی موفقند كه در گفتگو با هم
صدای خود را بلند نكنند
تماس چشمی برقرار كنند
بخوبی به حرفهای طرف مقابل گوش كنند
اگر نكتهای را متوجه نشدند، درمورد آن محترمانه سوال کنند...
@BanooMalakeBash
🌿💜🌿💜🌿💜🌿💜🌿
#سلامتی_بانوان
در دوران بارداری حجم خون شما زیاد میشود و آب سلولها نیز افزایش مییابد. برخی از ورم ها طبیعی هستند و برخی نیستند.
راه حل
از ایستادن طولانی اجتناب کنید وگاهی پاهای خود را بالا نگه دارید.
مصرف سدیم (نمک) را محدود کنید.
@BanooMalakeBash
#سلامتی_بانوان
در دوران بارداری حجم خون شما زیاد میشود و آب سلولها نیز افزایش مییابد. برخی از ورم ها طبیعی هستند و برخی نیستند.
راه حل
از ایستادن طولانی اجتناب کنید وگاهی پاهای خود را بالا نگه دارید.
مصرف سدیم (نمک) را محدود کنید.
@BanooMalakeBash
💠🌸🌸🌸🌸🌸🌸💠
#رهایی_از_شب_92
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_نود_و_دوم
مسعود اینها رو از کجا میدونست؟ یعنی منو تعقیب میکرد در این مدت؟
خنده ی پیروزمندانه ای کرد و گفت:چیه؟؟ جا خوردی؟؟ آره عسل خانوووم! وقتی بهت میگم همه چی رو میدونم یعنی واقعا همه چی رو میدونم..ولی خوشم اومد از انتخابت.اولش که فهمیدم با اون آخونده ای.باخودم گفتم نکنه جدی جدی متحول شدی!! ولی بعد دیدم نه باباااا آخونده حسابی از پول مردم مال ومکنت جمع کرده!
_تو یک احمقی!!! چون اینها فقط زاده ی خیالته!وقتت رو تلف کردی جناب زرنگ! چون من دیگه دنبال این کثافت کاریها نیستم.بهتره وقتی هم میخوای از اون روحانی حرف بزنی مراقب کلماتت باشی! اون آدم، خیلی محترم تر از اون حرفهاست که بخوای تو دهن نجست اسمش رو بیاری، میری از این خونه بیرون یا به زور بندازمت بیرون؟!
او دوباره خندید کف زد:عهههه؟؟ باریکلا باریکلا..میبینم که وکیل مدافعش هم شدی.!! بدبخت نکنه فکر کردی اون آخونده، دخترای خشگل مشگل آفتاب مهتاب ندیده رو ول میکنه میچسبه به تو؟!! خیلی به دردش بخوری صیغه ی یک هفته ایت کنه!!
دیگه داشت زیادی حرف میزد.خودم به درک هرچه میشنیدم حقم بود ولی او حق نداشت مرد پاک و اهورایی قلب منو، متهم به هوسرانی کنه.
با حرص گفتم:خفه شوووووو
او تهدیدم کرد:
ببین من دارم باهات راه میام ولی تو خودت نمیخوای ها..تو بدون من نمیتونی به جایی برسی! کم میاری! پس نزار..
بلند داد زدم:گفتم برووووو بیرووووون!!!
نفس نفس میزدم.
او با خشم به سمت در رفت.
_به حرفهام فکر کن..من آدم کینه توزی هستم.از زرنگ بازی هم خوشم نمیاد..
اگر بنا باشه من چیزی نخورم نمیزارم از گلوی تو هم چیزی پایین بره..
با نفرت گفتم:تو یک دیوانه ای!! ازبس تو کثافت رقصیدید پاک شدن آدمها براتون باورنکردنیه!!
او دوباره خندید:حرفهای خنده دار نزن عسل طلا..خشگل بلا...تو شاید دختر باهوش وبازیگر قهاری باشی ولی یادت باشه که من بازیگری رو یادت دادم خاله سوسکه! هیچ وقتم اون چادرچاقچورتو باور نمیکنم!
_به درک!!! کی خواست تو باور کنی؟
_د..نه دیگه...نشد!!! اگه من باورم نشه هیچکی باورش نمیشه!!!
و بعد در رو باز کرد.به سمت در دویدم تا به محض خروجش در رو قفل کنم که دیدم همسایه ی واحد بالا، کنار راه پله ایستاده و مارو تماشا میکند.کاملا پیدا بود که او مدتها اونجا ایستاده بوده تا علت سرو صدا رو جویا بشه..
مسعود با بدجنسی تمام، در حضور او برایم بوسه ی خداحافظی فرستاد و گفت:خداحافظ عسل طلا!!
از شرم سرخ شدم.
از رفتار زن همسایه ، هم عصبانی بودم هم خجالت زده.
سلام دادم و تا خواستم در رو ببندم، او جلو آمد پرسید:کی بود عسل خانوم؟
آب دهانم رو قورت دادم و گفتم:هیچکی..برادرم بود..
بلافاصله گفت:شما که میگفتی کسی رو نداری!
عصبانی از فضولی اش گفتم:ناتنیه!!! شب خوش.!!
ومحکم در رو بستم!
هردم از این باغ بری میرسید!!!
از پشت در صداش رو شنیدم که به تمسخر گفت: چقدرم ماشالله برادر ناتنی داره! همشونم براش بوس میفرستن! ما تو این ساختمون امنیت نداریم.
پشت در نشستم و چاقوی در دستم رو گوشه ای پرت کردم!
سوت آغاز یک بازی جدید به صدا در اومده بود واینبار هم من تنها بودم!
تنها امیدم، شغلم بود و وقتی دلم میگرفت به سالن موزه میرفتم و با شهدا درددل میکردم.اونها هم با نگاه پاک و آسمونیشون ازتوی قاب دلداریم میدادند.ازشون کمک خواستم تا بتونم با ناملایمات کنار بیام. برای اونها ختم برداشتن، همیشه حالم رو خوب میکرد.
ولی روزگار دست بردار من نبود.کم کم داشت مصایب و مشکلات رو وارد میدون زندگیم میکرد .اوضاع وقتی بدتر شد که من تصمیم گرفتم قوی تر باشم.
چندوقتی میشد فاطمه رو ندیده بودم.در شب احیا فاطمه باهام تماس گرفت وازم خواهش کرد برای مراسم به مسجد برم تا با هم باشیم.من که دیگه مثل سابق به مسجد اون محل نمیرفتم از شوق دیدار او قبول کردم.
اون شب چند خانوم مسحدی، با اینکه بعد از مدتها منو میدیدند، سمتم نیومدند.گمان کردم که متوجه ی حضورم نشدند و خودم به رسم ادب، نزدیکشون رفتم و احوالپرسی کردم ولی اونها خیلی سرد و سنگین جوابم رو دادند.
چرا حالا که تغییر کردم همه ی آدمها از من فاصله میگیرند؟؟
به فاطمه گفتم.او گفت:
_تو حساس شدی! همه چیز عادیه!
چون خودت فکر میکنی قبلا گناه کردی به خیالت همه خبر دارند.
دلم میخواست قضیه ی مسعود و حرفها وتهدیدهاش رو برای فاطمه بگم ولی چون ربط به حاج مهدوی داشت نمیتونستم حرفی بزنم و مجبور بودم، تنهایی این اضطراب رو تحمل کنم
ادامه دارد...
#رهایی_از_شب_92
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_نود_و_دوم
مسعود اینها رو از کجا میدونست؟ یعنی منو تعقیب میکرد در این مدت؟
خنده ی پیروزمندانه ای کرد و گفت:چیه؟؟ جا خوردی؟؟ آره عسل خانوووم! وقتی بهت میگم همه چی رو میدونم یعنی واقعا همه چی رو میدونم..ولی خوشم اومد از انتخابت.اولش که فهمیدم با اون آخونده ای.باخودم گفتم نکنه جدی جدی متحول شدی!! ولی بعد دیدم نه باباااا آخونده حسابی از پول مردم مال ومکنت جمع کرده!
_تو یک احمقی!!! چون اینها فقط زاده ی خیالته!وقتت رو تلف کردی جناب زرنگ! چون من دیگه دنبال این کثافت کاریها نیستم.بهتره وقتی هم میخوای از اون روحانی حرف بزنی مراقب کلماتت باشی! اون آدم، خیلی محترم تر از اون حرفهاست که بخوای تو دهن نجست اسمش رو بیاری، میری از این خونه بیرون یا به زور بندازمت بیرون؟!
او دوباره خندید کف زد:عهههه؟؟ باریکلا باریکلا..میبینم که وکیل مدافعش هم شدی.!! بدبخت نکنه فکر کردی اون آخونده، دخترای خشگل مشگل آفتاب مهتاب ندیده رو ول میکنه میچسبه به تو؟!! خیلی به دردش بخوری صیغه ی یک هفته ایت کنه!!
دیگه داشت زیادی حرف میزد.خودم به درک هرچه میشنیدم حقم بود ولی او حق نداشت مرد پاک و اهورایی قلب منو، متهم به هوسرانی کنه.
با حرص گفتم:خفه شوووووو
او تهدیدم کرد:
ببین من دارم باهات راه میام ولی تو خودت نمیخوای ها..تو بدون من نمیتونی به جایی برسی! کم میاری! پس نزار..
بلند داد زدم:گفتم برووووو بیرووووون!!!
نفس نفس میزدم.
او با خشم به سمت در رفت.
_به حرفهام فکر کن..من آدم کینه توزی هستم.از زرنگ بازی هم خوشم نمیاد..
اگر بنا باشه من چیزی نخورم نمیزارم از گلوی تو هم چیزی پایین بره..
با نفرت گفتم:تو یک دیوانه ای!! ازبس تو کثافت رقصیدید پاک شدن آدمها براتون باورنکردنیه!!
او دوباره خندید:حرفهای خنده دار نزن عسل طلا..خشگل بلا...تو شاید دختر باهوش وبازیگر قهاری باشی ولی یادت باشه که من بازیگری رو یادت دادم خاله سوسکه! هیچ وقتم اون چادرچاقچورتو باور نمیکنم!
_به درک!!! کی خواست تو باور کنی؟
_د..نه دیگه...نشد!!! اگه من باورم نشه هیچکی باورش نمیشه!!!
و بعد در رو باز کرد.به سمت در دویدم تا به محض خروجش در رو قفل کنم که دیدم همسایه ی واحد بالا، کنار راه پله ایستاده و مارو تماشا میکند.کاملا پیدا بود که او مدتها اونجا ایستاده بوده تا علت سرو صدا رو جویا بشه..
مسعود با بدجنسی تمام، در حضور او برایم بوسه ی خداحافظی فرستاد و گفت:خداحافظ عسل طلا!!
از شرم سرخ شدم.
از رفتار زن همسایه ، هم عصبانی بودم هم خجالت زده.
سلام دادم و تا خواستم در رو ببندم، او جلو آمد پرسید:کی بود عسل خانوم؟
آب دهانم رو قورت دادم و گفتم:هیچکی..برادرم بود..
بلافاصله گفت:شما که میگفتی کسی رو نداری!
عصبانی از فضولی اش گفتم:ناتنیه!!! شب خوش.!!
ومحکم در رو بستم!
هردم از این باغ بری میرسید!!!
از پشت در صداش رو شنیدم که به تمسخر گفت: چقدرم ماشالله برادر ناتنی داره! همشونم براش بوس میفرستن! ما تو این ساختمون امنیت نداریم.
پشت در نشستم و چاقوی در دستم رو گوشه ای پرت کردم!
سوت آغاز یک بازی جدید به صدا در اومده بود واینبار هم من تنها بودم!
تنها امیدم، شغلم بود و وقتی دلم میگرفت به سالن موزه میرفتم و با شهدا درددل میکردم.اونها هم با نگاه پاک و آسمونیشون ازتوی قاب دلداریم میدادند.ازشون کمک خواستم تا بتونم با ناملایمات کنار بیام. برای اونها ختم برداشتن، همیشه حالم رو خوب میکرد.
ولی روزگار دست بردار من نبود.کم کم داشت مصایب و مشکلات رو وارد میدون زندگیم میکرد .اوضاع وقتی بدتر شد که من تصمیم گرفتم قوی تر باشم.
چندوقتی میشد فاطمه رو ندیده بودم.در شب احیا فاطمه باهام تماس گرفت وازم خواهش کرد برای مراسم به مسجد برم تا با هم باشیم.من که دیگه مثل سابق به مسجد اون محل نمیرفتم از شوق دیدار او قبول کردم.
اون شب چند خانوم مسحدی، با اینکه بعد از مدتها منو میدیدند، سمتم نیومدند.گمان کردم که متوجه ی حضورم نشدند و خودم به رسم ادب، نزدیکشون رفتم و احوالپرسی کردم ولی اونها خیلی سرد و سنگین جوابم رو دادند.
چرا حالا که تغییر کردم همه ی آدمها از من فاصله میگیرند؟؟
به فاطمه گفتم.او گفت:
_تو حساس شدی! همه چیز عادیه!
چون خودت فکر میکنی قبلا گناه کردی به خیالت همه خبر دارند.
دلم میخواست قضیه ی مسعود و حرفها وتهدیدهاش رو برای فاطمه بگم ولی چون ربط به حاج مهدوی داشت نمیتونستم حرفی بزنم و مجبور بودم، تنهایی این اضطراب رو تحمل کنم
ادامه دارد...
اگر میخواید روی وسیله شیشه ای گرد و خاک نشینه ، 1ق.غ نرم کننده لباس رو با 1 لیتر آب ولرم ترکیب کنیو و با استفاده از پارچه وسیله شیشه ای رو تمیز کنید تا دیگه گرد و خاک روش نشینه..
@BanooMalakeBash
@BanooMalakeBash
❤️ تفاهم و عشق 👆
❤️ فایل مهم اموزشی
#مینا_جهانبخش
مدرس و نویسنده
مدیر موسسه تحول درون
دریافت پکیج رایگان 💚
👇⭐️👇⭐️👇⭐️
🆔 @Admiin_moj
👇👇
https://t.me/+PXOLNomyw87uC-zO
تکنیک شب ها انجام بده☝️
❤️ فایل مهم اموزشی
#مینا_جهانبخش
مدرس و نویسنده
مدیر موسسه تحول درون
دریافت پکیج رایگان 💚
👇⭐️👇⭐️👇⭐️
🆔 @Admiin_moj
👇👇
https://t.me/+PXOLNomyw87uC-zO
تکنیک شب ها انجام بده☝️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🗓۱۴۰۳/۲/۱۲
🌼بگذار هر ثانیه، حالِ تو خوب باشد،
🌺بگذار رفتنے ها بروند و ماندنے ها بمانند
🌼تو لبخندت را بزن ، انگار نه انگار
🌺حالِ خوبِ خودت را به هیچ اتفاق
🌼و شرایط و شخصے گره نزن
🌺بی واسطه خوب باش
🌼بے واسطه شادے ڪن
🌺و بے واسطه بخند...
🌼شڪ نڪن؛ تو ڪه خوب باشی
🌺همه چیز خوب مے شود
🌼خوب تر از چیزے ڪه فڪرش را میکنی
🌹سلام روزتون بخیر
🌹روز زیبایی در پیش داشته باشید
🌼بگذار هر ثانیه، حالِ تو خوب باشد،
🌺بگذار رفتنے ها بروند و ماندنے ها بمانند
🌼تو لبخندت را بزن ، انگار نه انگار
🌺حالِ خوبِ خودت را به هیچ اتفاق
🌼و شرایط و شخصے گره نزن
🌺بی واسطه خوب باش
🌼بے واسطه شادے ڪن
🌺و بے واسطه بخند...
🌼شڪ نڪن؛ تو ڪه خوب باشی
🌺همه چیز خوب مے شود
🌼خوب تر از چیزے ڪه فڪرش را میکنی
🌹سلام روزتون بخیر
🌹روز زیبایی در پیش داشته باشید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸معلم شکوه سخن در زمین
🌺معلم عروج هنر با یقین
🌼معلم بلندای پرواز نور
🌸معلم سرودی ز دریای شور
🌺تو دست عنایت به عالم شدی
🌼تو اوج عبادت به دلها شدی
🌸نگاه تو، جریان پاکی صفا
🌺کلامت گلستان واژهها
🌼۱۲ اردیبهشت روز معلم رو
🌸به جامعه دلسوز علم و دانش
🌺تبریک و تهنیت می گوئیم
🌺معلم عروج هنر با یقین
🌼معلم بلندای پرواز نور
🌸معلم سرودی ز دریای شور
🌺تو دست عنایت به عالم شدی
🌼تو اوج عبادت به دلها شدی
🌸نگاه تو، جریان پاکی صفا
🌺کلامت گلستان واژهها
🌼۱۲ اردیبهشت روز معلم رو
🌸به جامعه دلسوز علم و دانش
🌺تبریک و تهنیت می گوئیم
💦✨💦✨💦✨💦✨💦
#رازهای_یک_زن_موفق
زمانی که همسرتان با شما صحبت می کند به دقت به حرف های او گوش فرا دهید زیرا عدم توجه شما به گفته های اوعدم علاقه شما را نشان می دهد.
نیازهای واقعی شوهرتان را دریابید. این امر اتفاق نمی افتد مگر اینکه همسرتان این نیازها را باز گوید و به همین جهت در مواقع مناسب با لحن ملایم در مورد نیازهایش از وی سوال کرده و دیدگاه های واقعی وی را نسبت به خود و زندگیتان دریابید و در نهایت جوابی را که شوهرتان می دهد بدون انتقاد و جبهه گیری بپذیرید.
@BanooMalakeBash
#رازهای_یک_زن_موفق
زمانی که همسرتان با شما صحبت می کند به دقت به حرف های او گوش فرا دهید زیرا عدم توجه شما به گفته های اوعدم علاقه شما را نشان می دهد.
نیازهای واقعی شوهرتان را دریابید. این امر اتفاق نمی افتد مگر اینکه همسرتان این نیازها را باز گوید و به همین جهت در مواقع مناسب با لحن ملایم در مورد نیازهایش از وی سوال کرده و دیدگاه های واقعی وی را نسبت به خود و زندگیتان دریابید و در نهایت جوابی را که شوهرتان می دهد بدون انتقاد و جبهه گیری بپذیرید.
@BanooMalakeBash
#سیاست_زنونه :
🌸 لطفاً داوري و قضاوت نكنيد.
هيچ مردي افكار واقعي اش را نمي گويد اگر دريابد كه تحقير يا نكوهش ميشود. اظهاراتي مانند چطور توانستي اين كار را انجام دهي يا اگر من بودم چنين نمي كردم را رها كنيد.
آزادي اين را به او بدهيد كه آشكارا و صادقانه هر آنچه كه ميخواهد توضيح دهد بدون قضاوت شما، آنگاه شما شگفت زده خواهيد شد. شما مجبور هم نيستيد كه او را ببخشيد يا با او موافق باشيد. شما با اين كار به راحتي محيطي آزاد را براي او ايجاد كرده ايد كه هر آنچه فكر ميكند براي شما بگويد.
🌸 از بكار بردن كلمه چرا بپرهيزيد.
وقتي كه شما از يك مرد بپرسيد كه چرا اين كار را اينطور انجام داده اي، او اينطور استنباط خواهد كرد كه به او گفته ايد كه تو احمق هستي كه روي زمين اين را ه را براي اين كار انتخاب كرده اي! حالا او قبل از اينكه جملاتتان را تمام كرده باشيد حالت تدافعي به خود ميگيرد.
تمرين كنيد كه به جاي استفاده از كلمه چرا بگوييد درباره اين موضوع به من بيشتر بگو.
@BanooMalakeBash
🌸 لطفاً داوري و قضاوت نكنيد.
هيچ مردي افكار واقعي اش را نمي گويد اگر دريابد كه تحقير يا نكوهش ميشود. اظهاراتي مانند چطور توانستي اين كار را انجام دهي يا اگر من بودم چنين نمي كردم را رها كنيد.
آزادي اين را به او بدهيد كه آشكارا و صادقانه هر آنچه كه ميخواهد توضيح دهد بدون قضاوت شما، آنگاه شما شگفت زده خواهيد شد. شما مجبور هم نيستيد كه او را ببخشيد يا با او موافق باشيد. شما با اين كار به راحتي محيطي آزاد را براي او ايجاد كرده ايد كه هر آنچه فكر ميكند براي شما بگويد.
🌸 از بكار بردن كلمه چرا بپرهيزيد.
وقتي كه شما از يك مرد بپرسيد كه چرا اين كار را اينطور انجام داده اي، او اينطور استنباط خواهد كرد كه به او گفته ايد كه تو احمق هستي كه روي زمين اين را ه را براي اين كار انتخاب كرده اي! حالا او قبل از اينكه جملاتتان را تمام كرده باشيد حالت تدافعي به خود ميگيرد.
تمرين كنيد كه به جاي استفاده از كلمه چرا بگوييد درباره اين موضوع به من بيشتر بگو.
@BanooMalakeBash