معرفی دیانت بهائی
596 subscribers
1.95K photos
196 videos
780 files
2.96K links
@BahaiWorldReligion
"یک عمل پاک عالم خاک را از افلاک بگذراند"
🌐 BahaiWorldReligion.com
تماس با ادمین:
@Unity1844
Download Telegram
29

5-1 بقای نفس و اشتعال آن به نار محبت‌الله


در لوح رئيس نازل. قوله الاحلى:
"و النفس التی هی المقصود انها تبعث من كلمةالله و انّها لهی التی لو اشتعلت بنار حب ربها لا تخمدها مياه الاعراض و لا بحور العالمين و انها لهى النار المشتعله الملتهبه فی سدرة الانسان و تنطق انه لا اله الا هو و الذی سمع ندائها انه من الفائزين. و لما خرجت عن الجسد يبعثها الله على احسن صوره و يدخلها فی جنة عاليه ان ربک على كل شی قدير." (34)

مضمون مطلب بیان مبارک فوق آنکه: نفسی که مقصود است، آن نفس از کلمةالله مبعوث می‌شود و این آن نفسی است که اگر مشتعل به نار محبت پروردگارش شود آبهای اعراض و دریاهای عالم خاموشش ننماید و آن آتش ملتهب در سدره انسان است و نطق می‌کند که انه لا اله الا هو و کسی که ندایش را شنید او از فائزین است و چون از جسد خارج شد مبعوث می‌کند او را خداوند به زیباترین صورت و داخل می‌کند او را در بهشت برین به درستی که خداوند تو بر هر چیز قادر است. انتهى

و در وصف نفس در لوحی دیگر از لسان قدم نازل. قوله الأعلى:
"... در او مسطور است آنچه که عالم حال استعداد ذکر آن را نداشته و ندارد. اوست آیتی که از دخول و خروج مقدس است و اوست ساکن طایر و سائر قاعد..." (35)

از جمله خواب از تصرفات نفس است. در همان لوح مبارک سپس نازل:
"... شهادت می‌دهد بر عالمی که مقدس از اوّل و آخر است. در این ليل امری مشاهده می‌نمایی و بعد از بیست سنه او از ید او اقل به عینه آن را مشاهده می‌نمایی. حال ملاحظه کن این چه عالمی است تفكّر فی رحمة‌الله و ظهوراته" (36)
30

6-1 بیان چگونگی حدوث نفس


در لوح رئیس از قلم جمال قدم نازل. قوله الأعلى:
"اعلم ان النفس التی يشارک فيها العباد انها تحدث بعد امتشاج الاشياء و بلوغها كما ترى النطفه انها بعد ارتقائها الى المقام الذی قدّر فيها يظهرالله بها نفسها التی كانت مكنونة فيها ان ربک يفعل ما يشاء و يحكم ما يريد" (37)
مضمون مطالب فوق به فارسی: بدان نفسی که عباد در آن مشترکند بعد از امتشاج اشیاء و بلوغ آنها حادث می‌شود.

همانطور که نطفه بعد از وصول به مقامی که برایش مقدّر شده خداوند نفسی را که در آن پنهان بوده ظاهر می‌کند. به درستی که خداوند تو يفعل مايشاء و يحكم ما يريد است.
31

7-1 دو جناح نفس- جهتی الى الرحمن و جهتی الى الشيطان


و در همان لوح مبارک در امکان توجه نفس به جهات مختلفه نازل. قوله الاحلی:
"و اعلم ان للنفس جناحين اِنّ طارت فی هواء الحب و الرضا تنسب الى الرحمن و انّ طارت فی هواء الهوى تنسب الى الشيطان اعاذنا الله و اياكم منها يا ملاءالعارفین و انها اذا اشتعلت بنار محبةالله تسمی بالمطمئنه و المرضيه و ان اشتعلت بنار الهوى تسمی با لامّاره" (38)

مضمون مطلب به فارسی آنکه بدان که برای نفس دو بال است. اگر در هوای حب و رضا پرواز نماید منسوب به رحمن می‌شود و اگر در آسمان هوی و هوس پرواز نماید به شیطان منسوب می‌شود به خداوند پناه می‌بریم، ما و شما از آن ای ملاء عارفين. و اگر به نار محبت‌الله مشتعل شود به نفس مطمئنّه و مرضیه نامیده می‌شود. و چون به نار هوی افروخته شود به نام نفس امّاره نامیده گردد. انتهى

بیان مبارک فوق روشن می‌سازد که چگونه عناوین ابتدای فقرات در کلمات مكنونه فارسی از انسان و حال او به نامهای مختلف یاد نموده است. گاهی او را "ای پسر خاک" نامیده و زمانی او را "ای ساذج هوى" خوانده و در فقره‌ای از او به "ای سایه نابود" یاد کرده و در جایی دیگر او را "ای رفیق عرشی" و یا "ای دوست" لقب داده است. تمام این خطاب ها و عنوان ها نشان می‌دهد که از همان انسان و یا از نفس انسانی که توجهش به سوی عوالم الهيّه است به طور مثبت و در صورت پروازش در هوای غفلت نفسانی به طور منفی یاد نموده است.
32

8-1 روح- حیات انسان از روح است


در لوح رئیس، پس از شرح مراتب نفس، حضرت بهاءالله در بیان آثار روح می‌فرمایند قوله الأحلى:
"ثم اعلم انّ حياة الانسان من الروح و توجه الروح الى جهة دون الجهات انه من النفس. فَكّرِ فيما القينا اليک ليعرف نفس الله الذی اتى من مشرق الفضل بسلطان المبين" (امر و خلق جلد اوّل ص 222)

مضمون آنکه سپس بدان که زندگی انسان از روح است و توجه روح به جهتی بدون جهات دیگر از نفس است. فکر کن در آنچه به تو القاء کردیم تا بشناسی نفس‌الله را که از مشرق فضل به سلطان مبین آمده است.

برای روشن شدن این بیان که زندگی انسان از روح است و توجه روح به جهتی بدون جهات دیگر از نفس می‌توان مثالی زد و آن اینکه اگر روح را به آفتاب تشبیه کنیم که زندگی و پرورش همه اشیاء این عالم از اوست می‌بینم که همین آفتاب که یک پرتو و یک رنگ دارد وقتی از پنجره‌ای یا شیشه‌های رنگی به داخل اطاقی بتابد از هر شیشه به رنگ آن شیشه دیده می‌شود یکجا قرمز جای دیگر سبز و از داخل شیشه‌ای دیگر زرد، مثال نفس انسانی مِثل این شیشه‌های رنگی است اگر چه آفتاب روح در همه حال یکی است ولی چون به سویی بدون بقیه‌ی جهات توجه کند یعنی انوارش فقط از شیشه سبز داخل اطاق شود به آن رنگ سبز دیده می‌شود. همین‌طور روح در هر بدن و در هر شخصی به نام و نشان و حالات و قابلیات آن شخص تجلی می‌نماید که این تجلی را نفس می‌نامیم.
33

9-1 نفس ناطقه و روح انسانی یکی است


حضرت عبدالبهاء در مفاوضات مبارک می‌فرمایند قوله الاحلی:
"و این دو اسم یعنی روح انسانی و نفس ناطقه عنوان شئ واحد است" (مفاوضات صفحه 148)

10-1 روح انسانی با تأئید روح ایمانی مطلع بر اسرار الهيّه شود


"... و این روح که به اصطلاح حکما نفس ناطقه است، محیط بر کائنات سائره است و به قدر استطاعت بشريه اكتشاف حقایق اشیاء نماید و بر خواص و تأثير ممکنات و خصائص موجودات اطلاع یابد ولی تا به روح ایمانی مؤید نگردد مطلع به اسرار الهيّه و حقائق لاهوتيه نشود. مانند آئینه است، هر چند صاف و لطیف و شفاف است ولی محتاج به انوار است. تا پرتوی از آفتاب بر او نتابد اكتشاف اسرار الهی ننماید." (39)

عقل قوه روح انسانی است

"اما عقل قوّهٔ روح انسانی است... عقل كمال روح است و صفت متلازمه آن است. مثل شعاع آفتاب که لزوم ذاتی شمس است" (40)
34

11-1 قلب

اگر چه درباره قلب و مراتب و مقامات آن در صفحات بعدی جداگانه صحبت خواهد شد، ولی از نظر تکمیل مطالب این فصل بعضی از آیات مبارکه درباره قلب و اهمیت آن در ترقیات روحانی زیارت می گردد.

قلب- محل نزول تجلی جمال و اجلال الهی

"جمیع آنچه را در آسمانها و زمین است برای تو مقرر داشتم مگر قلوب را که محل نزول تجلی جمال و اجلال خود معین فرمودم..." (شماره 28)

و در کلمات مكنونه عربی نازل. قوله الاحلی:
"يا ابن الوجود فؤادک منزلی قدّسه لنزولی و روحک منظری طهّرها الظهوری" (شماره 56)

و در ایقان مبارک نازل: "شخص مجاهد که اراده نمود قدم طلب و سلوک در سبیل معرفت سلطان قدم گذارد، باید در بدایت امر قلب را که محل ظهور و بروز تجلی اسرار غیبی الهی است از جمیع غبارات تیره علوم اکتسابی و اشارات مظاهر شیطانی پاک و منزه نماید" (41)
35

12-1 چراغ محب
ّت و معرفت الهی در قلب انسانی روشن است

در کلمات مباركه مكنونه نازل. قوله الاحلی: "شمع دلت برافروخته دست قدرت من است آن را به بادهای مخالف نفس و هوی خاموش منما..." (شماره 33).

و در رساله هفت وادی نازل قوله العزيز: "... و شرط است این عباد را که دل را که منبع خزینه الهیه است از هر نقشی پاک کنند. (42)

و در همان رساله در شرح وجود نور معرفت در قلوب نازل. قوله الاحلى:
"بلی این ذکرها که در مراتب عرفان ذکر می شود، معرفت تجلّیات شمس حقیقت است که در مرايا تجلی می فرماید و تجلی آن نور در قلوب است. ولكن به حجبات نفسانیه و شئونات عرضیه محجوبست. چون شمع زیر فانوس حديد. چون فانوس مرتفع شد، نور شمع ظاهر گردد. و همچنین چون خرق حجبات افکيه از وجه قلب نمایی انوار احديه طالع شود." (43)
36

13-1 پاکی قلب شرط اوّل سیر و سلوک


در کلمات مكنونه عربی نازل. قوله الاحلى: "يا ابن الروح فی اول القول املک قلبا جيدا حسنا منیرا لتملک ملكا دائما باقیا ازلا قديما"(شماره 1)

و در ایقان مبارک نازل قوله الاحلی: جوهر این باب آنکه سالکین سبیل ایمان و طالبين كؤوس ایقان باید نفوس خود را از جمیع شئونات عرضیه پاک و مقدس نمایند. یعنی گوش را از استماع اقوال و قلب را از ظنونات متعلقه بسبحات جلال. (44)

14-1 قلب روحانی مشاهده حکمت صمدانی نماید


چون قلب در مراتب عاليه محبّت و معرفت سیر نماید، از او به قلب روحانی یاد شود. در هفت وادی مبارک نازل. قوله العزيز: "... و بچشم سر و سِر در آفاق ایجاد و انفس عباد اسرار معاد بیند و حکمت صمدانی را به قلب روحانی در مظاهر نامتناهی الهی سیر فرماید..." (45)

در این مقام است که سلطان روح بر ملک قلب غلبه یافته و ظلمت نفس و هوی را مرتفع ساخته و قلب انسان را مهبط الهام رحمانی نموده و در مشکات دل شمع محبت برافروخته و مصباح معرفت روشن کرده و قلب را به قلب روحانی تبدیل و تقلیب و مصداق بیان مبارک ذیل گرداند.

"تا بلبل قلب بر جمیع شاخسارهای گل وجود از غیب و شهود ندا کند بانّه هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن" (46)
37

15-1 خلاصه مطالب و نتیجه گیری


در مفاهیم نفس و روح و رابطه آن از بیانات مبارکه که در این فصل زیارت گردید چنان برمی آید که:
قوّهٔ حیات و زندگی انسان، همچون قوه حیات و زندگی جمیع اشیاء عالم روح نامیده می شود. و این روح که منبعث از كلمةالله و امر الهی است در هر رتبه ای از مراتب وجود به نامی و نوعی تجلی نماید و در هر آئینه ای بسته به قابلیت و استعداد و رنگ آن ظاهر شود.

چنانکه اصطلاحاتی چون روح نباتی، روح حیوانی، روح انسانی، روح ایمانی و روح القدس به کثرت در الواح و آثار مشاهده می شود.

چنانکه ملاحظه می گردد، در لوح مبارک رئيس جمال قدم می فرمایند حیات انسان از روح است و توجه روح به جهتی بدون جهات دیگر از نفس. بیان حضرت عبدالبهاء در مفاوضات مبارک که نفس ناطقه همان روح انسانی است مطابقت با بیان فوق از جمال مبارک دارد.

یعنی آن روح الهی چون در آئینه وجود انسانی و در مرتبه او تجلی نماید یعنی اختصاص به وجود انسانی یابد و به این جهت دون جهات دیگر توجه نماید، به نام نفس و نفس ناطقه نامیده می شود.

و این نفس است که با دو بال خود هم به جهت رحمان و هم به جهت شیطان پرواز و طيران تواند و به این معنا در بسیاری از الواح و آثار مبارکه اشاره شده است.

در کلمات مكنونه مقصد از سیر و سفر روحانی انسان به سوی حق آنکه این نفس، روحانی گردد و قلب، رحمانی شود و روح انسانی به روح ملکوتی زنده گردد تا حیات ابدی یابد و در سرادق خلد وارد شود و این مفهوم و مقصد اصلی در فقره اوّل کلمات مكنونه فارسی به تعبير لطيف "بلبل معنوی" که بایستی در "گلبن معانی" جای گزیند، بیان شده است.

این نتیجه گیری را با زیارت خطابه مبارک حضرت عبدالبهاء در پاریس در ۱6 نوامبر 1911 خاتمه داده و نظر یاران را به بيان جامع و کامل هیکل مبارک در موضوع نفس، روح و جسم معطوف می دارد. قوله الاحلى:

هوالله
در عالم انسانی سه مقام است. مقام جسم است و آن مقام حیوانی انسان است که با جمیع حیوانات در جميع قوی و جميع شئون مشترک است... ولی حیوان نفس ناطقه ندارد. این نفس ناطقه واسطه است میانه روح انسانی و جسم.

این نفس ناطقه کاشف اسرار کائنات است ولی اگر از روح مدد گیرد استفاضه کند و الّا اگر مدد از روح به نفس نرسد آن هم مثل سایر حیوانات است چه مغلوب شهوات است... اما اگر این نفس از عالم روح استفاضه کند، آن وقت انسانیت او آشکار می شود.

پس معلوم شد نفس دو جنبه دارد. یک جنبه جسمانی و یک جنبه روحانی اگر جنبه حیوانی غالب بر نفس شود از حیوان پست تر است. این است که در عالم بشریت نفوسی می بینی که از حیوان درنده ترند، از حیوان ظالم ترند، از حیوان بدخوترند، از حیوان رذیل ترند. سبب اذیت بشرند، سبب نکبت عالم انسانیند، مرکز ظلمانیند، و اگر جنبه روحانی غلبه بر نفس کند، نفس قدسیه شود، ملکوتیه شود، سماويه شود، ربانیه شود.جميع فضایل ملاءاعلی در او طلوع کند رحمت خدا شود. سبب آسایش عالم انسانی شود. این است فرق میانه ی نفس امّاره بالسوء و نفس مطمئنه.

امید از الطاف بی پایان الهی چنان است که روح شما غلبه بر نفس نماید تا نفوستان نفوس قدسیه شود تا كمالات آسمانی در تمام ظاهر شود. پرتو شمس حقیقت در شما طلوع کند. در انجمن عالم به رفتار و گفتاری مبعوث شوید که شمع این عالم گردید..." (47)
38

16-1 پرواز از قفس نفس به فضای قدس روحانی


چون دقت در نحوه بیان در آثار مبارکه نمائیم، روشن گردد که هر جا سخن از "نفس" در کلمات مكنونه به میان آمده، توجه به جهت دنیایی و جنبه منفی نفس شده است مگر آنکه نفس همراه صفتی عالی و روحانی آمده باشد مثل "نفس روحانی" یا "نفس رحمانی" و امثال آن. از جمله در کلمات مكنونه می فرمایند: "جهد کنید تا اعمال از غبار ریا و کدورت نفس و هوی پاک شود و به ساحت عزّ قبول درآید..." (شماره 19)

و در رساله هفت وادی نازل: "پس ای دوست از نفس بیگانه شو تا به یگانه پی بری و از خاکدان فانی بگذر تا در آشیان الهی جای گیری" (48)

و نیز در همان رساله نازل: "پس باید به نار عشق حجاب های نفس شیطانی سوخته شود تا روح برای مراتب سید لولاک لطیف و پاکیزه گردد" (49)

و در کلمات مكنونه نازل: قوله الاحلی. "ای بنده من از بند ملک خود را رهایی بخش و از حبس نفس خود را آزاد کن"(شماره 38)

و نیز در کلمات مكنونه نازل، قوله الاحلی: "ای پسر روح، قفس بشکن و چون همای عشق به هوای قدس پرواز کن و از نفس بگذر و با نفس روحانی در فضای قدس ربانی بیارام" (شماره 38)

و چون صحبت از تقدیس و تنزیه نفس و قلب به میان آمده، مقصد رفع حجاب از نفس و قلب است تا غبار غفلت و هوی مرتفع و آئینه دل برای تجلی جمال و کمال روح آماده گردد.

مؤید این مطلب آنکه از قلب در حالت توجهش به سوی رحمان به قلب روحانی، و در حین توجهش به عوالم شیطانی به "دل آلوده به کثافت شهوت و هوی" یاد شده است.

اینک بحث کلی و جامع "نفس"، "روح" و "قلب" را با سه بیان مبارک خاتمه می دهیم.

بیان اوّل از حضرت عبدالبهاء در شرح زنده شدن روح انسانی به روح ملکوتی است. این بیان در واقع خلاصه جميع مطالب و مقاصدی است که تا بحال برای شرحش کوشش به عمل آمده است.

قوله الاحلی: "... زیرا آن نفوسی که مؤمن بالله نیستند هر چند روح انسانی دارند اما از روح حقیقی ایمانی محروم‌اند. لهذا حكم اموات را دارند هر چند حیات ناسوتی دارند ولی از حیات ملکوتی محروم اند. انبياء مبعوث شده اند تا این روح انسانی را به روح ملکوتی زنده کنند. (50)

بیان دوّم: مقصد از روح در عرف روحانيين و لزوم تعمید به روح ایمانی است. قوله جل بیانه: "... ولی در عرف روحانيين روحی که گفته می شود، مقصد این روح نیست، مقصود آن روح ابدی است، آن حیات آسمانی است، آن روحی است که حضرت مسیح می فرماید که باید به آن روح انسان تعمید شود تا به آن روح تعمید نشود در ملكوت الهی داخل نمی‌شود." (51)

بیان سوّم: بیداری قلب و نفس و روح به معرفت الهیه بیان سوّم و مسک الختام این مطلب بیانی است که جمال قدم در شرح نتیجه وصول سالک سبیل به مدينه ی عشق و معرفت الهی در ایقان مبارک نازل فرموده اند. و این بیان مبارک در واقع گویای حالت و کیفیت حقیقت انسانيه حين وصول به عوالم حب و شوق و محبت الهیّه است.

قال و قوله الحق:
"... و چون سراج طلب و مجاهده و ذوق و شوق و عشق و وله و جذب و حبّ در قلب روشن شد و نسیم محبت از شطر احديه وزید، ظلمت ضلالت شک و ریب زائل شود و انوار علم و یقین همه ارکان وجود را احاطه نماید و در آن حین بشير معنوی به بشارت روحانی از مدینه الهی چون صبح صادق طالع شود و قلب و نفس و روح را به صور معرفت از نوم غفلت بیدار نماید و عنایات و تائیدات روح القدس صمدانی حیات تازه جدید مبذول دارد." (52)

حال که تشریح کلی مطالب مربوط به فقره اوّل پایان یافت، به شرح یک یک اصطلاحات و کلمات وارده در این فقره مبارکه بر اساس آثار و الواح الهیه از طرفی و بر اساس دانش اهل عرفان از طرف دیگر می پردازیم.
39

17-1 گوش- ای صاحبان هوش و گوش


در کلمات مكنونه در آیات ذیل کلمه گوش و سمع و استماع زیارت می گردد:

"ای صاحبان هوش و گوش اوّل سروش دوست این است" (فقره 1) و در فقره 23 نازل، قوله الاحلى:

"ای پسر تراب، حکمای عباد آنانند که تا سمع نیابند لب نگشایند چنانچه ساقی تا طلب نبیند ساغر نبخشد و عاشق تا به جمال معشوق فائز نشود از جان نخروشد"(شماره 36)

و در فقره 11 نازل، قوله العزيز: "ای پسر تراب کور شو تا جمالم بینی و کر شو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی... کور شو یعنی از مشاهده جمال غير من و کر شو یعنی از استماع كلام غير من..."

و در فقره ۱6 می فرمایند. قوله الاحلی: "ای جوهر غفلت دریغ که صدهزار لسان معنوی در لسانی ناطق و صدهزار معانی غیبی در لحنی ظاهر ولكن گوشی نه تا بشنود و قلبی نه تا حرفی بیابد".

بدیهی است مقصد از گوشی که باید کر شود تا لحن و صوت مليح الهی را بشنود گوش ظاهری نبوده بلکه گوشِ قلب و سمعِ فؤاد است. بیانات مبارکه ذیل چگونگی استماع روحانی به سمع معنوی را روشن می نماید:

قال و قوله الحق:
"قلم قدم می فرماید جز سمعم کلماتم نشنود و جز چشمم به جمالم عارف نگردد. بصر که به رمد هوی عليل شد چگونه به منظر اکبر ناظر شود" (53)

و در چگونگی استماع به سمع الهی در هفت وادی مبارک نازل. قوله الاحلى: "... و چون انوار تجلی احديه بر عرش قلب و دل جلوس نمود نور او در جميع اعضاء و اركان ظاهر می شود. آن وقت سِرّ حدیث مشهور سر از حجاب دیجور برآرد "لازال العبد يتقرب اِلّی بالنوافل حتّى احببته فاذا احببته كنت سمعه الذی يسمع به" الى آخر. زیرا که صاحب بیت در بیت خود تجلی نموده و اركان بيت همه به او حرکت نمایند و به اراده او قیام کنند. (53)

طالبین برای تشریح بیشتر به مرصاد العباد شیخ نجم الدین رازی فصل هشتم در تزکیه قلب به آداب طریقت صفحه 114- 117مراجعه فرمایند.
40

18-1 سروش- سروش دوست


سُرُوش (به ضم سین و را) فرشته- جبرئیل (سروش و سروشه هم گفته شده (فرهنگ عمید)

در فرهنگ معین جلدهای سوّم و پنجم مطالبی درباره سروش آمده است که خلاصه ای از آن نقل می گردد.

"در آئین زرتشتی، یکی از ایزدان است که در روز رستاخیز به امر حساب و میزان گماشته شده. وی بندگان را راه فرمانبرداری آموزد و موكّل بر روز هفدهم هر ماه شمسی (سروش روز) است.

سروش: فرشته- ملک
سروش یشت- یشتها، یکی از بخشهای پنجگانه اوستا می باشد. بيشتها شامل ۲۱ بخش است که یکی از آنها سروش یشت می باشد و در آن ستایش "سروش" است. و چون اینها دعاهایی هستند که در شب خوانند، آن را سروش پشت سر شب نیز می گویند." انتهى

سروش از نظر اهل عرفان از جمله تعبیری از هاتف غیبی است:
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده ها داده است
تو را ز کنگره عرش می زنند صفير
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است (54)

کلمه "سروش" در ترجمه انگلیسی حضرت ولی امرالله به Call ترجمه شده است که به معنای ندا و خطاب و امثال آن می باشد.
41

19-1 بلبل- بلبل معنوی- طير و طیور در آثار امری


در بسیاری از آثار امری و در کتب و اشعار عرفان حقیقت انسانی یعنی نفس ناطقه و روح انسانی و هویت قلب و فوأد از جمله به اصطلاح "طير" تعبیر و به نام پرندگان مختلف از آن یاد شده است. قبل از زیارت شواهدی در این مورد توجه یاران را به این نکته معطوف می دارد که در بسیاری از مواقع از کلمه واحدی معانی مختلف استنباط می شود و نهایت دقت لازم است که مفهوم واقعی در هر مورد روشن گردد.

برای مثال "بلبل معنوی" و یا "حمامه قدسی" در موردی به نفس مقدس مظهر ظهور الهی اطلاق و در مواقعی دیگر همین کلمات به مراتب روحانيه نفوس و طيران مرغ دل در هوای محبت حضرت معبود تعبیر شده است.
42

الف- طير و طیور در کلمات مكنونه فارسی

در فقره اوّل نازل، قوله العزيز:
"ای بلبل معنوی، جز در گلبن معانی جای مگزین و ای هدهد سلیمان عشق جز در سبای جانان وطن مگیر و ای عنقای بقاء جز در قاف وفا محل مپذیر..." (شماره 1)

و در فقره ثانی نازل، قوله الاحلی:
"ای پسر روح هر طیری را نظر بر آشیان است و هر بلبلی را مقصود جمال گل مگر طیور افئده عباد که به تراب فانی قانع شده و از آشیان باقی دور مانده اند..."

که در دو فقره فوق از طیر به حقیقت انسانیه و هویت قلب و فؤاد یاد شده و نیز:

"ای دوست در روضه قلب جز گل عشق مکار و از ذیل بلبل حب و شوق دست مدار..."

در هر سه فقره از بلبل در اشاره و مناسبت به مقامات معنوی و ذوق و شوق دل برای وصول به مراتب روحانی یاد شده و عواطف لطيف قلبی به این رمز و اشاره تعبير گشته است.
43

ب- طير در ارتباط با مظهر ظهور الهی

در کلمات مكنونه نازل، قوله الاحلی:
"ای پسران من ترسم که از نغمه ورقا فیض نبرده به دیار فنا راجع شوید" (شماره 13).

این بیان مبارک دیده دل را معطوف به آیه ابتدای لوح مبارک احمد می نماید. قوله الحكيم: "هذه ورقة الفردوس تغنی على افنان سدرة البقاء بالحان قدس مليح" چه که در این مورد نیز به ورقة الفردوس که همان ورقای بهشتی باشد اشاره شده است و نیز در شماره ۱5 کلمات مكنونه آمده است. قوله الاحلى:

"ای پسر روح، وقتی آید که بلبل قدس معنوی از بیان اسرار معانی ممنوع شود."

این نکته روشن است که در هر سه بیان مبارک فوق از "ورقا" و "ورقة الفردوس" و "بلبل قدس معنوی" در ارتباط با مظهر امر الهی و جمال قدس ربانی یاد شده است. در حالی که در سه مثال اوّل همین کلمات در اشاره به مقامات معنوی انسانی ذکر گردیده بود.

در فقره 38 نام مرغ دیگری به شرح زیر آمده است. قوله العزيز:
"ای پسر روح، قفس بشکن و چون همای عشق به هوای قدس پرواز کن" که شرح کلمه "هما" در فقره مربوط خواهد آمد. (55)
44

ج- طير و طیور در اشاره به غفلت و اعراض نفوس

در بعضی فقرات كلمات مكنونه و سایر آثار مبارکه از طير و طیور در مناسبت با عوالم فانی یاد شده است. قوله الاحلى:

"ای ابناء غفلت، به پادشاهی فانی دل مبندید و مسرور مشوید. مَثَل شما مِثل طير غافلی است که بر شاخه باغی در کمال اطمینان بسراید..." (شماره 75).

و در فقره دیگر نیز غفلت انسانی به "طيور افئده" عباد که به تراب فانی قانع شده اند تشبیه شده است.

در بیان مبارک ذیل "زاغ " و "بلبل" به دو معنای متضاد اطلاق شده است.
"ناله زاغ از بلبل باغ به غایت واضح و مبرهن است. زیرا که آن از چمن جانان حکایت کند و بر جان بیافزاید و این بر شهر کوران دلالت نماید." (56)

و بالاخره در فقره 77 کلمات مكنونه ذكر حمامات قدسی را می فرمایند که شرح مفصل آن در جلد دوّم کنز اسرار خواهد آمد.
45

د- طير و طیور در سایر آثار امری

حال شواهدی چند از سایر الواح و آثار مبارکه زیارت می گردد تا به وسعت و کثرت ذكر انواع طیور در تشبیه و تعبیر از حالات و مقامات روحانی توجه شود.

اطلاق "طيرالبقاء" و "حمامة الروح" بر نفس مظهر ظهور الهی از جمله در لوح بلبل الفراق که در اواخر ایام بغداد نازل، آمده است.

"... و اختم القول بما غنّت عندليب الفراق فی ارض العراق و ينادی كل من سكن فی شطر الآفاق بان طير البقاء قد طارت الى مدينة العطا و حمامة الروح قد صعدت من غصن و ارادت غصناً اخرى..."

را که مفهوم آن به فارسی چنین است که ختم كن قول را به آنچه که عندلیب فراق در سرزمین عراق خواند و ندا می کند به همه اهل آفاق به اینکه طير بقا به مدینه عطا پرواز نموده و کبوتر روح از شاخه ای پرواز و اراده شاخه دیگری کرده است.

ملاحظه می شود که به صراحت اشاره به حرکت نفس مقدس جمال قدم از بغداد نموده و از مظهر ظهور الهی به طير بقاء و حمامه روح تعبير فرموده اند.

و در لوح دیگر نازل قوله الاحلی:
"لمن اراد ان يدخل فی رفرف المعانی و يسمع نغمات الروحانی من هذا الطير المعنوى الالهی..."(57)

یعنی کسی که بخواهد وارد رفرف معانی شود و نغمات روحانی را از این طیر معنوی الهی بشنود... که در این مقام جمال قدم خود را به "طير معنوی الهی" نامیده‌اند و در کتاب مستطاب ایقان لقب "حمامه ترابی" را برای خود انتخاب فرموده اند.

آنجا که می فرمایند:
"قسم به خدا که این حمامه ترابی را غیر این نغمات نغمه ها است..." (58)
46

اطلاق "طير" به نفوس انسانی

حال چند بیان مبارک که در آن اصطلاح "طير" به نفوس و ارواح بشرى اطلاق شده است زیارت می گردد.

در مناجاتی از حضرت عبدالبهاء نازل:
"این طیور بال و پر اشکسته را
از کرم بال و پری احسان نما" (59)

و نیز در مناجاتی دیگر:
"... و این مرغ بی پر و بال را در آشیان رحمانی خود و در شاخسار روحانی خویش مسکن و مأوائی عطا فرما" (60)

دقت شود که در این بیان مبارک نیز مسکن و ماوای حقیقت انسانی "شاخسار روحانی" که به یک معنا همان "گلبن معانی" باشد معیّن شده است.

مشاهده می شود که تشبیه حقیقت انسانی و نفوس بشری و هویت قلب و فؤاد به "طير" در بسیاری از آثار آمده است که فی الواقع پرواز طیر روح از قفس خاکی به فردوس معانی بسیار شبیه طيران مرغ خاکی از گل و لای ارض به شاخسارهای بلند و مرتفع است.

در هر دو حالت چه طیران روحانی و چه پرواز جسمانی بایستی از خاک و گِل منقطع شده و به پر سعی و بال اجتهاد پرواز نمود تا بتوان به مقصد واصل و از نعمای الهی بهره مند شد.
47

ه- طير در آثار اهل عرفان

تعبيرات و اصطلاحاتی همچون "سیمرغ"، "باز"، "بلبل"، "هدهد" و "مرغ دل" به اشاره و کنایه از نفس و روح و قلب و فؤاد در آثار اهل عرفان نیز بسیار آمده است. برای نمونه بعضی شواهد ذکر می شود.

از جمله شیخ نجم الدین رازی در مرصاد العباد گوید:
ساری بُدم پریده از عالم راز
تا بو که برم ز شیب صیدی به فراز
اینجا چو نیافتم کسی محرم راز
ز آن در که درآمدم برون رفتم باز

و در همان کتاب در وصف اهمیت موسیقی در اهتزاز و تکامل روح انسانی مثال طیر و روح و بلبل دل آمده است که مختصری از آن نقل می گردد:

"و بدان وَزن موزون مرغ روحانیت قصد مرکز اصلی و آشیان حقیقی کند و چون خواهد که در پرواز آید قفس قالب، که مرغ روح در وی مُقَیَد است مزاحمت نماید چون ذوق خطاب یافته است، مرغ روح آرام نتواند گرفت، در اضطراب آید. خواهد که قفس قالب بشکند و با عالم خویش رود."(61)

آن بلبل محبوس که جان دارد نام
دستش به شکستن قفس می ترسد

قفس قالب به تبعیت در اضطراب آید. رقص و حالت عبارت از آن اضطراب است.

رقص آن نبود که هر زمان برخیزی
بی درد چو گرد از میان برخیزی
رقص آن باشد کز در جهان برخیزی
دل پاره کنی وز سر جان برخیزی
48

20-1 معانی- گلبن معانی


الف- کلمه معانی در کلمات مكنونه
در فقره اوّل نازل "ای بلبل معنوی جز در گلبن معانی جای مگزین" در ترجمه انگلیسی حضرت ولی امرالله به جای کلمه "معانی" کلمه "روح" Spirit آمده است. و از این ترجمه مبارک مفهوم جدیدی از این اصطلاح روشن می شود که در شرح کلی فصل اوّل آمده است.

در فقره 44 نازل، قوله الاحلى:
"ای رفیق عرشی بد مشنو و بد مبین... تا به فراغت از این جسد فانی به فردوس معانی راجع شوی و در ملکوت باقی مقر یابی"

در فقره 70 نازل، قوله العزيز:
"ای پسر عیش خوش ساحتی است ساحت هستی اگر اندر آیی و مليح است نشاط مستی اگر ساغر معانی از ید غلام الهی بیاشامی"

و در فقره آخر کلمات مكنونه فارسی آمده است.
"عروس معانی بدیعه که ورای پرده های بیان مستور و پنهان بود به عنایت الهی و الطاف ربانی چون شعاع منير جمال دوست ظاهر و هویدا شد".