شنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۱
🖇پیامی برای امروز
............ ┄┅─═◈═─┅┄............
امور ِ کوچکت را
با عشقی بزرگ و شوقی بسیار به انجام برسان، و این سرآغازِ کارهای بزرگ است.
{ #معصومه_صابر }
🌱🤍
@Babiehsas✍🍂
🖇پیامی برای امروز
............ ┄┅─═◈═─┅┄............
امور ِ کوچکت را
با عشقی بزرگ و شوقی بسیار به انجام برسان، و این سرآغازِ کارهای بزرگ است.
{ #معصومه_صابر }
🌱🤍
@Babiehsas✍🍂
آرزو میکنم یکی رو پیدا کنی که مثل محمود درویش بهت بگه:
«هر بار که نگاهت میکنم جمله ای آشنا به ذهنم خطور میکند در این سرزمین چیزی هست که ارزش زندگی کردن دارد..»
همینقدر به هم مبتلا..
هم همینقدر به هم دچار...♥️
@Babiehsas✍🍂
«هر بار که نگاهت میکنم جمله ای آشنا به ذهنم خطور میکند در این سرزمین چیزی هست که ارزش زندگی کردن دارد..»
همینقدر به هم مبتلا..
هم همینقدر به هم دچار...♥️
@Babiehsas✍🍂
یه جا خیلی قشنگ نوشته بود:
تو نمیتونی منو از یاد ببری؛ نه بخاطر کارایی که برات کردم، نه بخاطر فرقی که واست با بقیه داشتم. بخاطر احساسی که خالص بود، پاک بود. تو میتونی هرچی بینمون گذشت رو فراموش کنی
ولی نمیتونی عشقِ توی چشمام، وقتی بهت نگاه میکردم رو از یاد ببری🥺♥️
@Babiehsas✍🍂
تو نمیتونی منو از یاد ببری؛ نه بخاطر کارایی که برات کردم، نه بخاطر فرقی که واست با بقیه داشتم. بخاطر احساسی که خالص بود، پاک بود. تو میتونی هرچی بینمون گذشت رو فراموش کنی
ولی نمیتونی عشقِ توی چشمام، وقتی بهت نگاه میکردم رو از یاد ببری🥺♥️
@Babiehsas✍🍂
من می روم
و کلید این خانه ی دلگیر را
زیر هیچ گلدانی نخواهم گذاشت
دلتنگ که شدی
آمدی نبودم
نگرد!
باران،
هرگز شبیهِ آنچه بود
به آسمان بر نمی گردد...
{ #معصومه_صابر }
🌱🫧
@Babiehsas✍🍂
و کلید این خانه ی دلگیر را
زیر هیچ گلدانی نخواهم گذاشت
دلتنگ که شدی
آمدی نبودم
نگرد!
باران،
هرگز شبیهِ آنچه بود
به آسمان بر نمی گردد...
{ #معصومه_صابر }
🌱🫧
@Babiehsas✍🍂
مردها خواستنی نیستن.
زنها هم خواستنی نیستن.
آدم ها مزخرف و حوصله سر برن.
گربهها خواستنیان، و پیتزا، و چایی. و لباس جدید. و غذا. و لواشک. و شکلات. و بارون. و هوای سرد. و پاییز. و برف. و گرمای کرسی. و اهنگای بیکلام. و شب. و خواب. و پول. و بوت. و کتاب ها. و طلوع و غروب خورشید. و قهوه. و استخر. و گیاه ها. و ماه.
@Babiehsas✍🍂
زنها هم خواستنی نیستن.
آدم ها مزخرف و حوصله سر برن.
گربهها خواستنیان، و پیتزا، و چایی. و لباس جدید. و غذا. و لواشک. و شکلات. و بارون. و هوای سرد. و پاییز. و برف. و گرمای کرسی. و اهنگای بیکلام. و شب. و خواب. و پول. و بوت. و کتاب ها. و طلوع و غروب خورشید. و قهوه. و استخر. و گیاه ها. و ماه.
@Babiehsas✍🍂
چشمهایش
Photo
#دربابپائیزعزیز 🍁🍊
"پاییز را دوست دارم"
این را به من گفت
و من از آن روز در حال فرو ریختنام
👤#سنان_آنطون❣
@Babiehsas✍🍂
"پاییز را دوست دارم"
این را به من گفت
و من از آن روز در حال فرو ریختنام
👤#سنان_آنطون❣
@Babiehsas✍🍂
Kavire Del
Marjan
گفت:دَست را رها نکردم ..
نگاهش کردم گفتم: هر بار دلم تنگ میشد،هربار غم مرا به زانو می زد و می خواستم باشی، نبودی ..
می خواستم آن موقع که شانه هایت برای من باشد تا خیالم راحت باشد تا غم مرا نشکند ، کجا بودی؟
می خواستم آن موقعی که تو باید کنارم باشی نبودی ..
جواب داد گفت: من هیچ وقت تو را، رها نکردم در خیالم، در خواب، در تنهایی ام ، دلتنگی هایم ،حتی توی ناراحتی ام تو جزئی از آنها بودی من دَست را، رها نکردم ..
#الهام_پورعبدالله
@Babiehsas✍🍂
نگاهش کردم گفتم: هر بار دلم تنگ میشد،هربار غم مرا به زانو می زد و می خواستم باشی، نبودی ..
می خواستم آن موقع که شانه هایت برای من باشد تا خیالم راحت باشد تا غم مرا نشکند ، کجا بودی؟
می خواستم آن موقعی که تو باید کنارم باشی نبودی ..
جواب داد گفت: من هیچ وقت تو را، رها نکردم در خیالم، در خواب، در تنهایی ام ، دلتنگی هایم ،حتی توی ناراحتی ام تو جزئی از آنها بودی من دَست را، رها نکردم ..
#الهام_پورعبدالله
@Babiehsas✍🍂
من را دعوت کن به همان کافه دنج
بوی خوب عطرت
میز چوبی و نگاه مستت
دست من فنجانی
و غزل در دستت
وهوا,, ظاهرا پاییزی ست!
وکمی ابری و سرد
عابران چتر به دست
پشت هم در گذرند!
شنبه بارانی!
گوش من تیز شد از خنده تو
و چه حال خوبی
روبه رویم گل گلدان محبت
و دو چشمت
که عجب غوغایی ست
من سؤالی دارم!
میشود چشم تورا دید و نمرد؟
میشود آیه قرانی بارانی را
لای این شعر سرود؟
میشود سهم دو چشمان تو باشم هردم؟
میشود پلک نزد؟
قهوهتر از چشمت تؤی فنجان کدام کافه چیست؟
کافه چی فنجانم پیش چشم تو ربود!
و در آن زل زد و گفت!
وای برتو که چنین قهوه تلخی داری!
کافه آبی از” کریس ریا”
#coffee_time♥️
@Babiehsas✍🍂
بوی خوب عطرت
میز چوبی و نگاه مستت
دست من فنجانی
و غزل در دستت
وهوا,, ظاهرا پاییزی ست!
وکمی ابری و سرد
عابران چتر به دست
پشت هم در گذرند!
شنبه بارانی!
گوش من تیز شد از خنده تو
و چه حال خوبی
روبه رویم گل گلدان محبت
و دو چشمت
که عجب غوغایی ست
من سؤالی دارم!
میشود چشم تورا دید و نمرد؟
میشود آیه قرانی بارانی را
لای این شعر سرود؟
میشود سهم دو چشمان تو باشم هردم؟
میشود پلک نزد؟
قهوهتر از چشمت تؤی فنجان کدام کافه چیست؟
کافه چی فنجانم پیش چشم تو ربود!
و در آن زل زد و گفت!
وای برتو که چنین قهوه تلخی داری!
کافه آبی از” کریس ریا”
#coffee_time♥️
@Babiehsas✍🍂
امان از این بوی
پاییز و آسمان ابری!
که دلم را پراز غم میکند
آدم نه خودش میداند
دردش چیست و نه هیچکس دیگری …
فقط میدانم هر برگ از درخت پیر
همسایه که می افتد
تمام تنم از سرمای نبودنت
بر خود می لرزد و
چیزی جز آغوش خیالی تو
دل من را گرم نمی کند.!
#مینو_پناهپور
@Babiehsas✍🍂
پاییز و آسمان ابری!
که دلم را پراز غم میکند
آدم نه خودش میداند
دردش چیست و نه هیچکس دیگری …
فقط میدانم هر برگ از درخت پیر
همسایه که می افتد
تمام تنم از سرمای نبودنت
بر خود می لرزد و
چیزی جز آغوش خیالی تو
دل من را گرم نمی کند.!
#مینو_پناهپور
@Babiehsas✍🍂
🎻🧡
قورباغه رو روی تخت طلا هم بزاری روزی برمیگرده توی لجنزار
آدما رو هم هرچقدرم بهشون ارزش بدی یه روزی برمیگردن به طبیعت اصلیشون
غصه نخور اگه بعضیا قدر مهربونی و روح پاک تو رو نمیدونن
طبیعت آدما همینه تا چیزیو از دست ندن قدرشو نمیدونن:)
@Babiehsas✍🍂
قورباغه رو روی تخت طلا هم بزاری روزی برمیگرده توی لجنزار
آدما رو هم هرچقدرم بهشون ارزش بدی یه روزی برمیگردن به طبیعت اصلیشون
غصه نخور اگه بعضیا قدر مهربونی و روح پاک تو رو نمیدونن
طبیعت آدما همینه تا چیزیو از دست ندن قدرشو نمیدونن:)
@Babiehsas✍🍂
چشمهایش
+اگه یروز برای آخرین بار حرف بزنیم چی بهم میگی؟
- اگه یروز برای آخرین بار حرف بزنیم چی بهم میگی؟
- من هنوز اونقدر نمیشناسمت، هنوز اونقدر باهات حرف نزدم که بدونم چیا باید بگم، اما میدونم هودیِ سفید بیشتر از مشکی بهت میاد. میدونم لبخندات خیلی قشنگن، میدونم چشمای قشنگی داری، میدونم وقتی خمیازه میکشی خیلی کیوت میشی، میدونم صدای خاصی داری. همهی اینارو بهت میگم تا بیشتر خودت رو دوست داشته باشی. بهت میگم ازت ممنونم که باعث شدی احساس کنم تو شلوغی، تو بهم نگاه میکنی. ممنونم که چندبار نگاهت روم قفل شد و احساس خوبی بهم دادی. بهت میگم من اون روزا تنها رو صندلی مینشستم تا تو بیای و ببینمت. بهت میگم تو بدترین روزهای کشورمون، تو باعث شدی من دوباره به زندگی برگردم و انگیزه و خوشحالی رو تجربه کنم. مدت کمی بود، اما بابتش ازت ممنونم. میگم اون روز خیلی خوشحال بودم کنارم نشستی، خوشحال بودم که من رو دیدی، همونطور که من تو رو دیدم. بهت میگم تو نسخهای از خودم بودی، تمام اخلاقیاتت رو میشناسم، بلدمت. گرچه کاملا نمیشناسمت، اما میدونم چجوری آدمی هستی. چیزهای زیادی رو از نگاهت خوندم، بدون اینکه حرف بزنی. میگم هیچوقت نفهمیدم چرا بعد از اون روز، ازم دور میشدی، نمیخواستی چشم تو چشم شی، اما اشکالی نداره. تو برای همیشه اون آدمِ خاصِ توی ذهنم میمونی، که با نوتیف پیامش با ذوق بالا و پایین پریدم.
— خاطراتِ اکتبر
- من هنوز اونقدر نمیشناسمت، هنوز اونقدر باهات حرف نزدم که بدونم چیا باید بگم، اما میدونم هودیِ سفید بیشتر از مشکی بهت میاد. میدونم لبخندات خیلی قشنگن، میدونم چشمای قشنگی داری، میدونم وقتی خمیازه میکشی خیلی کیوت میشی، میدونم صدای خاصی داری. همهی اینارو بهت میگم تا بیشتر خودت رو دوست داشته باشی. بهت میگم ازت ممنونم که باعث شدی احساس کنم تو شلوغی، تو بهم نگاه میکنی. ممنونم که چندبار نگاهت روم قفل شد و احساس خوبی بهم دادی. بهت میگم من اون روزا تنها رو صندلی مینشستم تا تو بیای و ببینمت. بهت میگم تو بدترین روزهای کشورمون، تو باعث شدی من دوباره به زندگی برگردم و انگیزه و خوشحالی رو تجربه کنم. مدت کمی بود، اما بابتش ازت ممنونم. میگم اون روز خیلی خوشحال بودم کنارم نشستی، خوشحال بودم که من رو دیدی، همونطور که من تو رو دیدم. بهت میگم تو نسخهای از خودم بودی، تمام اخلاقیاتت رو میشناسم، بلدمت. گرچه کاملا نمیشناسمت، اما میدونم چجوری آدمی هستی. چیزهای زیادی رو از نگاهت خوندم، بدون اینکه حرف بزنی. میگم هیچوقت نفهمیدم چرا بعد از اون روز، ازم دور میشدی، نمیخواستی چشم تو چشم شی، اما اشکالی نداره. تو برای همیشه اون آدمِ خاصِ توی ذهنم میمونی، که با نوتیف پیامش با ذوق بالا و پایین پریدم.
— خاطراتِ اکتبر