قلم را ما بین انگشتانم فشار میدهم...
ورق با کلمات تن پوش سیاهش را به تن میکند
می نویسم... از تو می گویم...
از آن لحظه ای که پایان یافتی
مانند هر آنچه میان من و تو بود ...
از خاکستر هایی حاصل خاطراتی سوخته
از قسم های انقضا یافته
از نون های اضافی و حذف شده...
از میم مالکیتهای اخر کلماتم..
از تو می نویسم!
تویی که تمام شدی
و منی ک مانده پای خاطرات تو 💜🍃♥️
@Babiehsas
ورق با کلمات تن پوش سیاهش را به تن میکند
می نویسم... از تو می گویم...
از آن لحظه ای که پایان یافتی
مانند هر آنچه میان من و تو بود ...
از خاکستر هایی حاصل خاطراتی سوخته
از قسم های انقضا یافته
از نون های اضافی و حذف شده...
از میم مالکیتهای اخر کلماتم..
از تو می نویسم!
تویی که تمام شدی
و منی ک مانده پای خاطرات تو 💜🍃♥️
@Babiehsas
بهش نگفتم دوستش دارم ولی بارها بهش گفته بودم من آهنگ های قمیشی رو فقط برای کسی میفرستم که خیلی دوستش دارم
@Babiehsas
@Babiehsas
زیباترین انسانی که دیدم قدش بلند نبود، هیکلی و چهارشونه نبود، چشماش رنگی نبود،ماشین مدل بالا و درآمد نجومی نداشت فقط شبیه حرفهایش بود همین......!
@Babiehsas
@Babiehsas
دلمان تنگ خواهد شد روزی برای همه عمری که بی هم گذرانده ایم...
و شاید عمر تنها همان زمانهایی است که با هم گذرانده ایم!
@Babiehsas
و شاید عمر تنها همان زمانهایی است که با هم گذرانده ایم!
@Babiehsas
اﻳﻨﻜﻪ ﺯﻣﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺻﺮﻑ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ میﻛﻨﻴﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻬﻢﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺻﺮﻑ ﭼﻪ چیزی میﻛﻨﻴﺪ ؛
ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﭘﻮﻝ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭفته ﺑﺎزمیﮔﺮﺩﺩ ﻭﻟﯽ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﻫﺮﮔﺰ ...
👤 #ﺭﺍﺟﺮ_ﻫﻤﻴﻠﺘﻮﻥ
📚
@Babiehsas
اﻳﻨﻜﻪ ﺯﻣﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺻﺮﻑ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ میﻛﻨﻴﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻬﻢﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺻﺮﻑ ﭼﻪ چیزی میﻛﻨﻴﺪ ؛
ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﭘﻮﻝ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭفته ﺑﺎزمیﮔﺮﺩﺩ ﻭﻟﯽ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﻫﺮﮔﺰ ...
👤 #ﺭﺍﺟﺮ_ﻫﻤﻴﻠﺘﻮﻥ
📚
@Babiehsas
سعدی خیال بیهده بستی امید وصل
هجرت بِکشت و وصل هنوزت مصورست
زنهار از این امید درازت که در دلست
هیهات از این خیال محالت که در سرست
گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است
• سعدی 🍃
@Babiehsas
هجرت بِکشت و وصل هنوزت مصورست
زنهار از این امید درازت که در دلست
هیهات از این خیال محالت که در سرست
گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است
• سعدی 🍃
@Babiehsas
يكى از همين جمعه ها
خودم را بر مى دارم
ميانِ پياده روهاىِ هميشه مُرده ى اين شهر
كه هيچ لبخندِ آشنايى، نمى يابى در آن ...
در مركزى ترين نقطه اش مى نشينم
پايم را در يك كفش مى كنم؛
كه يا همين حالا
آشناترين لبخندِ دنيا را ، تحويلِ من ميدهى؛
يامن، همه ى روزهاى باقيمانده را
همين جا مى نشينم !
خط و نشان نمى كِشم، اما
باوركن! من ديگر ، نگاه غريبه ها را
تاب و توانم نيست!
#عادل_دانتیسم
@Babiehsas
خودم را بر مى دارم
ميانِ پياده روهاىِ هميشه مُرده ى اين شهر
كه هيچ لبخندِ آشنايى، نمى يابى در آن ...
در مركزى ترين نقطه اش مى نشينم
پايم را در يك كفش مى كنم؛
كه يا همين حالا
آشناترين لبخندِ دنيا را ، تحويلِ من ميدهى؛
يامن، همه ى روزهاى باقيمانده را
همين جا مى نشينم !
خط و نشان نمى كِشم، اما
باوركن! من ديگر ، نگاه غريبه ها را
تاب و توانم نيست!
#عادل_دانتیسم
@Babiehsas
من بی تو از خود نشانی نبینم،
تنهاتر از هرچه تنها
هم داستانی نبینم ...😔💜
#دلتنگی
#مهدی_اخوان_ثالث
@Babiehsas
تنهاتر از هرچه تنها
هم داستانی نبینم ...😔💜
#دلتنگی
#مهدی_اخوان_ثالث
@Babiehsas
سالها بعد ...
در مورد ما خواهند نوشت
مردمانی بی تصمیم
در حاشیه ی جهان خویش
گران زندگی میکردند
اما ارزان میمردند !
@Babiehsas
در مورد ما خواهند نوشت
مردمانی بی تصمیم
در حاشیه ی جهان خویش
گران زندگی میکردند
اما ارزان میمردند !
@Babiehsas
اگه درد و غماشو بهت نمیگه، باید ببینی کجا «تکیهگاه نبودی»
اگه دیگه ذوق نمیکنه، باید ببینی کجا «ذوقشو کور کردی»
اگه باهات مشورت نمیکنه، باید ببینی کجا «مسخرهش کردی»
اگه دیگه بهت توجه نمیکنه باید ببینی کجا «نادیدهش گرفتی»
آدما الکی عوض نمیشن،
خودت کاری کردی از خوب بودن دست بکشن!
@Babiehsas
اگه دیگه ذوق نمیکنه، باید ببینی کجا «ذوقشو کور کردی»
اگه باهات مشورت نمیکنه، باید ببینی کجا «مسخرهش کردی»
اگه دیگه بهت توجه نمیکنه باید ببینی کجا «نادیدهش گرفتی»
آدما الکی عوض نمیشن،
خودت کاری کردی از خوب بودن دست بکشن!
@Babiehsas
Forwarded from دل نوشته های بابی احساس (بــــــــــابے احســــــــــاس)
نبودنت مبارک خیلی ها باد.
از اینکه نیستی فکر نکن فقط دل مرا سوزاندی
تو یک جمع که دوست داشتن غمگین بودن مرا ببینن را شاد کردی
آری تو رفتی و شدی دشمن شاد کن.
چنان داغ بر دلم گذاشتی که حالا داغدار نبودنت شده ام.
خسته و در هم شکسته کنج یک اتاق با فیلتر های سیگار و چشمان همیشه بیدار به انتظار یک دیدار مانده ام.
چنان ساکت شده ام که انگار آن پسر شاد جوان مرگ شده هست.
دیگر نه شوقی نه اشتیاقی و نه خنده ای بر لب مانده.
میزبان خانه ام شده است انبوه بزرگ ماتم.
نه خوابم میاید نه اینکه گذشته از یادم می رود.
هم دلتنگی امانم را بریده است هم اشک چشمانم بند نمی آید.
سوال پشت سوال در ذهنم بی امان می آید.
خدایا امشب او می آید؟
خدایا او در چه حال هست؟
چه می کند می خندت یا که او هم غمگین هست.
خدایا اصلا عاشقم بود یا که بیخود لاف عاشقی می آمد؟
می بینی با نبودنت چه کرده ای با فرزند مادرم.
همش قرآن بالاسرم گرفته است دعا بر حال دلم گریه ها میکند.
برای تسکین دلم بیچاره شده همه دور برم.
شب روز پشت هم می آید و میرود.
شدتت فکرت دیوانه ام می کند.
بغض بیچاره چه از جانم می خواهی.
اشکی نماند در چشمان کم سوی من.
بند نمی آید دلتنگیم.
بیچاره و نا چار شده ام.
نا توان تر از آن که فکرش را کنی.
شعر هم درمانده شده از حال دلم.
شوریده روزگارم بیچاره بغضم.
اشک امانم نداد چند کلمه ای از تو بگویم.
شده ام مترسک دست دردهایم.
زخم نبودنت دلم را زخمی کرد.
در نبودت سجاده غم شده مهمان این خانه ویرانه من.
بیچاره مادرم وای بر حال دلم بیچاره شده روزگارم.
#بابی_احساس
از اینکه نیستی فکر نکن فقط دل مرا سوزاندی
تو یک جمع که دوست داشتن غمگین بودن مرا ببینن را شاد کردی
آری تو رفتی و شدی دشمن شاد کن.
چنان داغ بر دلم گذاشتی که حالا داغدار نبودنت شده ام.
خسته و در هم شکسته کنج یک اتاق با فیلتر های سیگار و چشمان همیشه بیدار به انتظار یک دیدار مانده ام.
چنان ساکت شده ام که انگار آن پسر شاد جوان مرگ شده هست.
دیگر نه شوقی نه اشتیاقی و نه خنده ای بر لب مانده.
میزبان خانه ام شده است انبوه بزرگ ماتم.
نه خوابم میاید نه اینکه گذشته از یادم می رود.
هم دلتنگی امانم را بریده است هم اشک چشمانم بند نمی آید.
سوال پشت سوال در ذهنم بی امان می آید.
خدایا امشب او می آید؟
خدایا او در چه حال هست؟
چه می کند می خندت یا که او هم غمگین هست.
خدایا اصلا عاشقم بود یا که بیخود لاف عاشقی می آمد؟
می بینی با نبودنت چه کرده ای با فرزند مادرم.
همش قرآن بالاسرم گرفته است دعا بر حال دلم گریه ها میکند.
برای تسکین دلم بیچاره شده همه دور برم.
شب روز پشت هم می آید و میرود.
شدتت فکرت دیوانه ام می کند.
بغض بیچاره چه از جانم می خواهی.
اشکی نماند در چشمان کم سوی من.
بند نمی آید دلتنگیم.
بیچاره و نا چار شده ام.
نا توان تر از آن که فکرش را کنی.
شعر هم درمانده شده از حال دلم.
شوریده روزگارم بیچاره بغضم.
اشک امانم نداد چند کلمه ای از تو بگویم.
شده ام مترسک دست دردهایم.
زخم نبودنت دلم را زخمی کرد.
در نبودت سجاده غم شده مهمان این خانه ویرانه من.
بیچاره مادرم وای بر حال دلم بیچاره شده روزگارم.
#بابی_احساس
ما در منطقههای مختلف زندگی نمیكنيم ، حتی روی كرهی خاكی هم زندگی نمیكنيم. مكان حقيقی زندگی ما ، قلب كسانیست كه دوستشان میداريم ...
کریستین بوبن
@Babiehsas
کریستین بوبن
@Babiehsas
Shah Beyt
Masih & Arash
تو مث شاه بیت یه شعری
حواس تو نیس کسی جای تو نیییس😔😔
این دل توی زندون چشات محکومه
معلومه تموم اون خیابونا رو بی تو میرم هنوز
محروومه🖤
@Babiehsas
حواس تو نیس کسی جای تو نیییس😔😔
این دل توی زندون چشات محکومه
معلومه تموم اون خیابونا رو بی تو میرم هنوز
محروومه🖤
@Babiehsas
Forwarded from دل نوشته های بابی احساس (بــــــــــابے احســــــــــاس)
چگونه در این شب ها نبودنت را باور کنم.
چگونه بی تابی خود را تاب بیاورم.
غمگینم و دل سوخته جهنم در دلم نقش بسته.
می سوزم و می سازم دوباره اشک دم مشق
انگار که رفتی و عشق کوله بارش را از این دیار عزم رفتن را بسته.
در هوای گرم مرداد از سوز سرما دلم قندیل بسته.
نه چاره هست نه امید در این اتاق ویرانه.
یک غم بزرگ به اندازه نبودنت در این غمکده نقش بسته
بیچاره چشمانم به یک پیام یک زنگ بدجور از طرف تو دل بسته.
تمام عکس هایت را صدهزاربار دیدم
تمام چت هایت را از بس خواندم حفظ شدم
روزها به فکرت شب ها بی خواب از نبودنت
چه کنم دل است دیگر می گیرد به فکر فرو می رود کودکانه پای می کوبد.
حرف که سرش نمی شود فقط تو را میخواهد
تو رفتی و من شرمنده دلم شدم.
شرمنده حرف های یه جماعت بی سرپا شدم.
دیشب که نبودی از شدت گریه هایم آسمانم گریست پابه پای اشک ها تا خود صبح.
الان درست بعد رفتنت خواب به چشمانم نیامده است
قول بده امشب من به خوابم و تو به خوابم بیای و خدا کاری کند که صبح هرگز نرسد.
#بابی_احساس
چگونه بی تابی خود را تاب بیاورم.
غمگینم و دل سوخته جهنم در دلم نقش بسته.
می سوزم و می سازم دوباره اشک دم مشق
انگار که رفتی و عشق کوله بارش را از این دیار عزم رفتن را بسته.
در هوای گرم مرداد از سوز سرما دلم قندیل بسته.
نه چاره هست نه امید در این اتاق ویرانه.
یک غم بزرگ به اندازه نبودنت در این غمکده نقش بسته
بیچاره چشمانم به یک پیام یک زنگ بدجور از طرف تو دل بسته.
تمام عکس هایت را صدهزاربار دیدم
تمام چت هایت را از بس خواندم حفظ شدم
روزها به فکرت شب ها بی خواب از نبودنت
چه کنم دل است دیگر می گیرد به فکر فرو می رود کودکانه پای می کوبد.
حرف که سرش نمی شود فقط تو را میخواهد
تو رفتی و من شرمنده دلم شدم.
شرمنده حرف های یه جماعت بی سرپا شدم.
دیشب که نبودی از شدت گریه هایم آسمانم گریست پابه پای اشک ها تا خود صبح.
الان درست بعد رفتنت خواب به چشمانم نیامده است
قول بده امشب من به خوابم و تو به خوابم بیای و خدا کاری کند که صبح هرگز نرسد.
#بابی_احساس
Forwarded from دل نوشته های بابی احساس (بــــــــــابے احســــــــــاس)
کجای شب های بی قراریم هستی
چگونه روزگارت را سر میکنی.
بگو ببینم حالت چطوره بدون من خوشی ؟
می گذره روزگار بر وقفه مراد؟
دلت واسه روزها و شب های باهم بودنمان تنگ میشه؟
یا که بیخیال لم دادی رو مبل
یاکه باز چای بر دست میگیری خیره به پنچره اتاقت میشی؟
واسه عشق از دست رفته ما دلت تنگ میشه
چه می کنی با خودتت
برای دلتنگی ما باز شعرهای عاشقانه می خوانی؟
دست که بر دست سرنوشت من دست برد
دست های که دست های تورا از دست من ربود؟
وصف نبودت را اگر بخواهم از حالم بگویم
فقط یک جمله هست که می توانم بگویم.
(موهای مشگیم هم رنگ دندان هایم شد)
از رفتنت خیلی نگذشته ولی دلم بدجور گرفته.
چقدر زنگ به خطت خاموشت چقدر التماس به خدا کردم.
چقدر شعر برایت نوشتم چقدر خواندمو دیوانه نگاهت شدم.
مظلوم ترین مظلوم شهر شدم درشب شادی تولدم خون گریستم.
عطر خوش تنم را بوی سیگار گرفت چشمان آرام من خواب گرفت.
دلبر جان حس بیداری نیست قرص های خوابم بعد رفتنت صدبرابر شد.
میز شعرم را بوی الکل گرفت جای رخت دامادیم را پیراهن مشگی گرفت.
دیشب باز دوباره باران گرفت دست عکس هایت را گرفتم خیس آب شدم زیر باران.
شدم آن دیوانه عاشق که تو می خواستی.
زیر پای یک شهر غرورم له شد.
ذره ذره آب شدم بغض مرا باران گرفت.
خدایا دست عشقم را چه کسی جراعت کرده و اینگونه ساده گرفت.
من که بودم پای قول هایم جای مرا چه کسی در کنار او گرفت.
لعنت به منو بخت سیاهیم لعنت به تو ای روزگار با چشم شور بی حیای ات روزگار
بگذار بگذرد روزگاری که روز ما نیست.
بگذار برود این بخت سیاهم بر خواب.
انگار که خدا هم بامن سر جنگ دارد.
بگذار بجنگت من که دستم خالیست.
خنجر از پشت زدی ای روزگار
تکه تکه شد این دل ما.
به چه می خندی ای سرنوشت من باختم تاس زندگیم را بر جفت های تو
انگار از اول قاعده بازی دست من نبود
من بازنده دل باختم این بازی شدم.
عشق من حلالت باد بر هرکه ازمن برد.
#بابی_احساس
چگونه روزگارت را سر میکنی.
بگو ببینم حالت چطوره بدون من خوشی ؟
می گذره روزگار بر وقفه مراد؟
دلت واسه روزها و شب های باهم بودنمان تنگ میشه؟
یا که بیخیال لم دادی رو مبل
یاکه باز چای بر دست میگیری خیره به پنچره اتاقت میشی؟
واسه عشق از دست رفته ما دلت تنگ میشه
چه می کنی با خودتت
برای دلتنگی ما باز شعرهای عاشقانه می خوانی؟
دست که بر دست سرنوشت من دست برد
دست های که دست های تورا از دست من ربود؟
وصف نبودت را اگر بخواهم از حالم بگویم
فقط یک جمله هست که می توانم بگویم.
(موهای مشگیم هم رنگ دندان هایم شد)
از رفتنت خیلی نگذشته ولی دلم بدجور گرفته.
چقدر زنگ به خطت خاموشت چقدر التماس به خدا کردم.
چقدر شعر برایت نوشتم چقدر خواندمو دیوانه نگاهت شدم.
مظلوم ترین مظلوم شهر شدم درشب شادی تولدم خون گریستم.
عطر خوش تنم را بوی سیگار گرفت چشمان آرام من خواب گرفت.
دلبر جان حس بیداری نیست قرص های خوابم بعد رفتنت صدبرابر شد.
میز شعرم را بوی الکل گرفت جای رخت دامادیم را پیراهن مشگی گرفت.
دیشب باز دوباره باران گرفت دست عکس هایت را گرفتم خیس آب شدم زیر باران.
شدم آن دیوانه عاشق که تو می خواستی.
زیر پای یک شهر غرورم له شد.
ذره ذره آب شدم بغض مرا باران گرفت.
خدایا دست عشقم را چه کسی جراعت کرده و اینگونه ساده گرفت.
من که بودم پای قول هایم جای مرا چه کسی در کنار او گرفت.
لعنت به منو بخت سیاهیم لعنت به تو ای روزگار با چشم شور بی حیای ات روزگار
بگذار بگذرد روزگاری که روز ما نیست.
بگذار برود این بخت سیاهم بر خواب.
انگار که خدا هم بامن سر جنگ دارد.
بگذار بجنگت من که دستم خالیست.
خنجر از پشت زدی ای روزگار
تکه تکه شد این دل ما.
به چه می خندی ای سرنوشت من باختم تاس زندگیم را بر جفت های تو
انگار از اول قاعده بازی دست من نبود
من بازنده دل باختم این بازی شدم.
عشق من حلالت باد بر هرکه ازمن برد.
#بابی_احساس