Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢ویدیویی تاریخی از مراسم رسمی افتتاحیه تالار رودکی …..
🌹💫🌹
🌹💫🌹
آدمها را به میزان درکشان بسنج
نه به اندازه مدرکشان ...
چرا که فاصله ی زیادی
از مدرک تا درک وجود دارد ،
مدرکی که درک بالاتری به ارمغان نیاورد ،
کاغذ پاره ای بیشتر نیست ...
مهمترین نشانه ی درک بالاتر
" تواضع " بیشتر است
🌹💫🌹
نه به اندازه مدرکشان ...
چرا که فاصله ی زیادی
از مدرک تا درک وجود دارد ،
مدرکی که درک بالاتری به ارمغان نیاورد ،
کاغذ پاره ای بیشتر نیست ...
مهمترین نشانه ی درک بالاتر
" تواضع " بیشتر است
🌹💫🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ظهر آدینه تون شاد و زیبا
🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدای مهربانم . . .
🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گشت ارشاد در آلمان رو ببینید 👌
🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اینا ۱۲ خواهر و برادر که همگی در قید حیات هستند، کوچکترین ۹۰ ساله هست که در کتاب رکوردهای گینس ثبت شده!
چه جمع خانوادگی شگفتانگیزی👌
🌹🍃🌹
چه جمع خانوادگی شگفتانگیزی👌
🌹🍃🌹
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
وقتی به کارت علاقه داشته باشی مطمئنا خلاقیت زیادی در اون کار خواهید داشت👌
🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
*رفیق تراپی*
سالها قبل در شهری کار می کردم که از شهر زادگاهم فاصله داشت و هیچ قوم و خویشی در آن نداشتم .
تقریبا بیشتر همکارانم وضعیت من را داشتند .
برای اینکه در روزهای کوتاه پاییز و زمستان که هیچ وسیله سرگرمی نداشتیم حوصله امان سر نرود و تمدد اعصابی بکنیم .قرار گذاشتیم هفته ای یکبار به صرف عصرانه در منزل یک نفر دور هم جمع شویم .این برنامه عصرانه یک قانون داشت و آن این بود که یک عصرانه بسیار ساده با یک نوع میوه و چای .
و هر کسی از این قانون پیروی نمی کرد جریمه میشد .جریمه اش این بود که دو نوبت پشت سرهم از حضور در مهمانی محروم میشد .
دور همی ها عالی بود .میگفتیم و می خندیدیم.
آنقدر بهمان خوش می گذشت
که گذشت زمان را احساس نمی کردیم.
تا اینکه روزی رسید که قانون شکسته شد
در خانه یکی از همکاران
کنار سینی چای یک ظرف بزرگ شیرینی تر خود نمایی کرد .البته میزبان گفت که دیشب مهمان داشته و آنها برایش آورده اند .و خودش تهیه نکرده است .اماطعم شیرینی تر بدجوری زیر دندانمان رفت خصوصا اینکه در ظرف زیبا و مخصوصی چیده شده بود .
دور همی بعدی که شد شیرینی بیشتری در یک ظرف زیباتر همراه یک ظرف آجیل در خانه همکار دیگر سرو شد .
قانونی را که خودمان وضع کرده بودیم را شکستیم .
کم کم تعداد خوراکیها در ظرفهای شکیل بیشتر و بیشتر شد .
بعد عصرانه جای خود را به ناهار داد و ناهارهای ساده به تدریج با انواع سالاد و دسر و چندین نوع خورشت و کباب مزین شد .
هر چقدر غذاها متنوع تر شد .رفت و آمدها سخت تر شد هرکس میخواست روی دست نفر قبلی بلند شود و دست پخت و سلیقه اش را به رخ همه بکشد .
و این آغاز شروع چشم و همچشمی ها شد
دیگر به غذا بسنده نکردیم
و رفتیم سراغ وسایل خانه
اما بعد از مدتی
تغییر دکوراسیون هم راضیمان نکرد و
شروع کردیم به بزرگ تر کردن خانه ها ، خانه هایی بزرگ با وسایل لوکس .
دور همی های هفتگی جای خودش را به دیدارهای چند ماهه یک بار داده بود .
آنقدر سرگرم شیک کردن خانه هایمان شدیم که گذر عمر را متوجه نشدیم .
زمانی به خودمان آمدیم که کمی دیر شده بود .
........
این را زمانی فهمیدیم که
خانه هایمان بزرگ و شیک بود اما خالی از مهمان . همه ما در خانه هایی بزرگ با لوازم و اسباب و اثاثیه ای لوکس و شیک تنهای تنها صبح را به شب می رساندیم .
دیگر روابط مان در حد تماس های تلفنی و حضور در تلگرام و واتساپ شد .
.........
اما برای از بین بردن این فاصله ها باید فکری می کردیم .
یک نفر یک جا میبایست کاری می کرد .
بعد با خودم گفتم چرا آن یک نفر من نباشم .
پس دست به کار شدم .
یک روز همه را به یک رستوران دعوت کردم .اما یکی کار داشت ، آن یکی وقت دکتر داشت ،دیگری با دونفر قهر بود و نمی خواست با آنها روبرو شود و خلاصه هر کس برای نیامدن بهانه ای تراشید .
خیلی دلخور شدم .
ولی نباید نا امید می شدم .چند هفته ای که گذشت ، به یکی از همکاران زنگ زدم و گفتم بیمار شده ام و در فلان بیمارستان بستری هستم .
ساعتی نگذشت که سیل تماس ها و پیام ها روانه شد .من هم با حال زار گفتم دلم می خواهد همه شما را با هم ببینم . گفتم شاید فرصت دیگری نباشد .
بعد هم زدم زیر گریه ...
سپس ساعتی را تعیین کردم تا همگی در زمان مقرر آنجا باشند . درست روبروی بیمارستانی که نام برده بودم یک پارک بزرگ بود . نقشه ام کار خودش را کرد و حسابی کلکم گرفت .
روز موعود که رسید ...
یک آش رشته جانانه درست کردم ، یک فلاسک بزرگ چای و یک زیر انداز، این همه چیزی بود که همراه خودم برده بودم .
همه سر ساعت آمدند برای عیادت از بیمار ی که من باشم .
اما من همه را سوپرایز کردم ...
صورت های مهربان همکارانم که بعضی از خوشحالی گریه می کردند دیدنی بود .
حالا عیادت از یک بیمار در محیط بیمارستان تبدیل شده بود به یک دور همی صمیمانه در یک پارک با صفا.
حال و هوای همان سال های قبل به همه ما دست داده بود .
مثل آن زمان از هر دری گفتیم و شنیدیم و خندیدیم .
الان مدت هاست که این برنامه دور همی را داریم هر هفته همان پارک همان ساعت .
(خانه ها و وسایل قیمتی اش را هم گذاشتیم به حال خودشان باشند و اصلا اجازه نمی دهیم وارد دور همی هایمان شوند )
البته چند وقت یکبار چند نفری به جمع مان اضافه میشود.
آن قدر لحظات خوبی را در کنار هم داریم که هرگز راضی به از دست دادنش نیستیم.
زندگی و لحظه لحظه اش را غنیمت می دانیم و از کنار هم بودن ها لذت می بریم .
قدر خانواده ، نزدیکان ، عزیزان و دوستان خود را بدانیم و از هر لحظه بودن در کنار آنها لذت ببریم .
رفیق درمانی یا یار تراپی با یاران قدیمی ، یك روش درمانیست به اسم *رفیق تراپی!*
توی اوج خستگی و دلتنگی هم كه اگر باشی ، فقط کافیه بشینی کنارش ، هنوز حرف نزده همه خستگی تان می پره!
یک سری رفقا را باید توی دسته داروهای آرامبخش دسته بندی کرد.
🌹💫🌹
سالها قبل در شهری کار می کردم که از شهر زادگاهم فاصله داشت و هیچ قوم و خویشی در آن نداشتم .
تقریبا بیشتر همکارانم وضعیت من را داشتند .
برای اینکه در روزهای کوتاه پاییز و زمستان که هیچ وسیله سرگرمی نداشتیم حوصله امان سر نرود و تمدد اعصابی بکنیم .قرار گذاشتیم هفته ای یکبار به صرف عصرانه در منزل یک نفر دور هم جمع شویم .این برنامه عصرانه یک قانون داشت و آن این بود که یک عصرانه بسیار ساده با یک نوع میوه و چای .
و هر کسی از این قانون پیروی نمی کرد جریمه میشد .جریمه اش این بود که دو نوبت پشت سرهم از حضور در مهمانی محروم میشد .
دور همی ها عالی بود .میگفتیم و می خندیدیم.
آنقدر بهمان خوش می گذشت
که گذشت زمان را احساس نمی کردیم.
تا اینکه روزی رسید که قانون شکسته شد
در خانه یکی از همکاران
کنار سینی چای یک ظرف بزرگ شیرینی تر خود نمایی کرد .البته میزبان گفت که دیشب مهمان داشته و آنها برایش آورده اند .و خودش تهیه نکرده است .اماطعم شیرینی تر بدجوری زیر دندانمان رفت خصوصا اینکه در ظرف زیبا و مخصوصی چیده شده بود .
دور همی بعدی که شد شیرینی بیشتری در یک ظرف زیباتر همراه یک ظرف آجیل در خانه همکار دیگر سرو شد .
قانونی را که خودمان وضع کرده بودیم را شکستیم .
کم کم تعداد خوراکیها در ظرفهای شکیل بیشتر و بیشتر شد .
بعد عصرانه جای خود را به ناهار داد و ناهارهای ساده به تدریج با انواع سالاد و دسر و چندین نوع خورشت و کباب مزین شد .
هر چقدر غذاها متنوع تر شد .رفت و آمدها سخت تر شد هرکس میخواست روی دست نفر قبلی بلند شود و دست پخت و سلیقه اش را به رخ همه بکشد .
و این آغاز شروع چشم و همچشمی ها شد
دیگر به غذا بسنده نکردیم
و رفتیم سراغ وسایل خانه
اما بعد از مدتی
تغییر دکوراسیون هم راضیمان نکرد و
شروع کردیم به بزرگ تر کردن خانه ها ، خانه هایی بزرگ با وسایل لوکس .
دور همی های هفتگی جای خودش را به دیدارهای چند ماهه یک بار داده بود .
آنقدر سرگرم شیک کردن خانه هایمان شدیم که گذر عمر را متوجه نشدیم .
زمانی به خودمان آمدیم که کمی دیر شده بود .
........
این را زمانی فهمیدیم که
خانه هایمان بزرگ و شیک بود اما خالی از مهمان . همه ما در خانه هایی بزرگ با لوازم و اسباب و اثاثیه ای لوکس و شیک تنهای تنها صبح را به شب می رساندیم .
دیگر روابط مان در حد تماس های تلفنی و حضور در تلگرام و واتساپ شد .
.........
اما برای از بین بردن این فاصله ها باید فکری می کردیم .
یک نفر یک جا میبایست کاری می کرد .
بعد با خودم گفتم چرا آن یک نفر من نباشم .
پس دست به کار شدم .
یک روز همه را به یک رستوران دعوت کردم .اما یکی کار داشت ، آن یکی وقت دکتر داشت ،دیگری با دونفر قهر بود و نمی خواست با آنها روبرو شود و خلاصه هر کس برای نیامدن بهانه ای تراشید .
خیلی دلخور شدم .
ولی نباید نا امید می شدم .چند هفته ای که گذشت ، به یکی از همکاران زنگ زدم و گفتم بیمار شده ام و در فلان بیمارستان بستری هستم .
ساعتی نگذشت که سیل تماس ها و پیام ها روانه شد .من هم با حال زار گفتم دلم می خواهد همه شما را با هم ببینم . گفتم شاید فرصت دیگری نباشد .
بعد هم زدم زیر گریه ...
سپس ساعتی را تعیین کردم تا همگی در زمان مقرر آنجا باشند . درست روبروی بیمارستانی که نام برده بودم یک پارک بزرگ بود . نقشه ام کار خودش را کرد و حسابی کلکم گرفت .
روز موعود که رسید ...
یک آش رشته جانانه درست کردم ، یک فلاسک بزرگ چای و یک زیر انداز، این همه چیزی بود که همراه خودم برده بودم .
همه سر ساعت آمدند برای عیادت از بیمار ی که من باشم .
اما من همه را سوپرایز کردم ...
صورت های مهربان همکارانم که بعضی از خوشحالی گریه می کردند دیدنی بود .
حالا عیادت از یک بیمار در محیط بیمارستان تبدیل شده بود به یک دور همی صمیمانه در یک پارک با صفا.
حال و هوای همان سال های قبل به همه ما دست داده بود .
مثل آن زمان از هر دری گفتیم و شنیدیم و خندیدیم .
الان مدت هاست که این برنامه دور همی را داریم هر هفته همان پارک همان ساعت .
(خانه ها و وسایل قیمتی اش را هم گذاشتیم به حال خودشان باشند و اصلا اجازه نمی دهیم وارد دور همی هایمان شوند )
البته چند وقت یکبار چند نفری به جمع مان اضافه میشود.
آن قدر لحظات خوبی را در کنار هم داریم که هرگز راضی به از دست دادنش نیستیم.
زندگی و لحظه لحظه اش را غنیمت می دانیم و از کنار هم بودن ها لذت می بریم .
قدر خانواده ، نزدیکان ، عزیزان و دوستان خود را بدانیم و از هر لحظه بودن در کنار آنها لذت ببریم .
رفیق درمانی یا یار تراپی با یاران قدیمی ، یك روش درمانیست به اسم *رفیق تراپی!*
توی اوج خستگی و دلتنگی هم كه اگر باشی ، فقط کافیه بشینی کنارش ، هنوز حرف نزده همه خستگی تان می پره!
یک سری رفقا را باید توی دسته داروهای آرامبخش دسته بندی کرد.
🌹💫🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شوخیِ نابجای غروب با غربت و تنهاییآسمان...
قانونِ دلتنگی را میداندهمین است که می بارد ومی بارد
غروبتان به دور از دلتنگی
🌹💫🌹
قانونِ دلتنگی را میداندهمین است که می بارد ومی بارد
غروبتان به دور از دلتنگی
🌹💫🌹
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مرا مست کردی
شرابی مگر؟
گرفتی مرا
شعر نابی مگر؟
گرفتم سراغ تو را از نسیم،
گل نورس من
گلابی مگر؟
رهاندی مرا از غم تشنگی
چه سبزم به یاد تو،
آبی مگر؟
ز برق نگاهت چنان کوه برف
دلم آب شد
آفتابی مگر؟
تویی روشنیبخش شبهای من
گل نورس من،
تو ماهی مگر؟
به سوی تو می آیم اما دریغ
مرا میفریبی
سرابی مگر!
#حسین_منزوی
🌹💫🌹
شرابی مگر؟
گرفتی مرا
شعر نابی مگر؟
گرفتم سراغ تو را از نسیم،
گل نورس من
گلابی مگر؟
رهاندی مرا از غم تشنگی
چه سبزم به یاد تو،
آبی مگر؟
ز برق نگاهت چنان کوه برف
دلم آب شد
آفتابی مگر؟
تویی روشنیبخش شبهای من
گل نورس من،
تو ماهی مگر؟
به سوی تو می آیم اما دریغ
مرا میفریبی
سرابی مگر!
#حسین_منزوی
🌹💫🌹
Eshghe khosh Arayesh
Hossein Tavakoli
🔥حسين توكلى
🌹🌹
🌹🌹
Delamo Bordi
Hossein Tavakoli
🔥حسين توكلى
🌹🌹
🌹🌹
Negam Kardi
Hossein Tavakoli
🔥حسين توكلى
🌹🌹
🌹🌹
متن و ترجمه آهنگ
Lionel Richie & Kenny Rogers_Lady
❤️
Lady, I’m your knight in shining armor
بانو, من شوالیه تو هستم در زرهی درخشان
And I love you
و دوستت دارم
You have made me what I am and I am yours
تو من رو ساختی که هستم و من مال توام
My love
عشق من
There’s so many ways I want to say I love you
راه های زیادی هست که میخوام بگم دوستت دارم ( راه های زیادی برای گفتن دوستت دارم وجود داره )
Let me hold you in my arms forever more
بذار تو رو تا ابد درمیان بازوانم بگیرم
You have gone and made me such a fool
تو رفتی و من رو به یک احمق تبدیل کردی
I’m so lost in your love
من در عشق تو گم گمشده ام
And oh, we belong together
و آه ما متعلق به همدیگه هستیم
Won’t you believe in my song
چرا به آهنگ من ایمان نداری
🎸
Lady, for so many years
بانو، برای سالهای زیادی
I thought I’d never find you
فکر میکردم هرگز تو رو پیدا نمیکنم
You have come into my life
به زندگی من وارد شدی
And made me whole
و من رو کامل کردی
Forever let me wake to see you each and every morning
بذار تا ابد هر روز صبح برای تماشای تو بیدار بشم
Let me hear you whisper softly in my ear
بذار زمزمه آرومت رو در گوشم بشنوم
In my eyes I see no one else but you
در چشمهام کسی رو جز تو نمیبینم
There’s no other love like our love
هیچ عشق دیگه ای مثل عشق ما نیست
And oh yes
و اوه آره
I’ll always want you near me
میخوام همیشه کنارم باشی
I’ve waited for you for so long
برای مدت زیادی منتظرت بودم
Lady, your love’s the only love I need
بانو, عشق تو تنها عشقیه که بهش نیاز دارم
And beside me is where I want you to be
و میخوام همیشه درکنارم باشی
Cause, my love
چرا که عشقم
there’s somethin’ I want you to know
میخوام چیزی که وجود داره رو بدونی
You’re the love of my life, you’re my lady
تو عشق زندگیم هستی, تو بانوی منی
🔍
#متن #ترجمه #آهنگ #خارجی
#Lionel #Richie #Feat #Kenny #Rogers #Lady #Music
Lionel Richie & Kenny Rogers_Lady
❤️
Lady, I’m your knight in shining armor
بانو, من شوالیه تو هستم در زرهی درخشان
And I love you
و دوستت دارم
You have made me what I am and I am yours
تو من رو ساختی که هستم و من مال توام
My love
عشق من
There’s so many ways I want to say I love you
راه های زیادی هست که میخوام بگم دوستت دارم ( راه های زیادی برای گفتن دوستت دارم وجود داره )
Let me hold you in my arms forever more
بذار تو رو تا ابد درمیان بازوانم بگیرم
You have gone and made me such a fool
تو رفتی و من رو به یک احمق تبدیل کردی
I’m so lost in your love
من در عشق تو گم گمشده ام
And oh, we belong together
و آه ما متعلق به همدیگه هستیم
Won’t you believe in my song
چرا به آهنگ من ایمان نداری
🎸
Lady, for so many years
بانو، برای سالهای زیادی
I thought I’d never find you
فکر میکردم هرگز تو رو پیدا نمیکنم
You have come into my life
به زندگی من وارد شدی
And made me whole
و من رو کامل کردی
Forever let me wake to see you each and every morning
بذار تا ابد هر روز صبح برای تماشای تو بیدار بشم
Let me hear you whisper softly in my ear
بذار زمزمه آرومت رو در گوشم بشنوم
In my eyes I see no one else but you
در چشمهام کسی رو جز تو نمیبینم
There’s no other love like our love
هیچ عشق دیگه ای مثل عشق ما نیست
And oh yes
و اوه آره
I’ll always want you near me
میخوام همیشه کنارم باشی
I’ve waited for you for so long
برای مدت زیادی منتظرت بودم
Lady, your love’s the only love I need
بانو, عشق تو تنها عشقیه که بهش نیاز دارم
And beside me is where I want you to be
و میخوام همیشه درکنارم باشی
Cause, my love
چرا که عشقم
there’s somethin’ I want you to know
میخوام چیزی که وجود داره رو بدونی
You’re the love of my life, you’re my lady
تو عشق زندگیم هستی, تو بانوی منی
🔍
#متن #ترجمه #آهنگ #خارجی
#Lionel #Richie #Feat #Kenny #Rogers #Lady #Music
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام🥰
صبح زیباتون 🌤
بخیر و شادی 💞
صبح زیباتون 🌤
بخیر و شادی 💞
پروردگارا
با اولین قدم هایم
بر جادههای صبح
نامت را عاشقانه زمزمه میکنم
کوله بار تمنایم خالی
و موج سخاوت تو جاری...
🌹💫🌹
با اولین قدم هایم
بر جادههای صبح
نامت را عاشقانه زمزمه میکنم
کوله بار تمنایم خالی
و موج سخاوت تو جاری...
🌹💫🌹