حداقلْ کلانشهر
11.2K subscribers
51 photos
467 videos
3 files
502 links
حداقلْ کلانشهر، حداقل راه ارتباطی است که می‌شود داشت...
[لطفاً برای استفاده ذکر منبع شود]

اَدمینِ کانال:
@AtLeastAdmin
حمایت مالی از ما:
idpay.ir/Metropolatleast
آدرس سایت:
https://metropolatleast.ir
Download Telegram
🎯 مس کردن طلا

📌 حاشیه‌ای بر رمان «از شیطان آموخت و سوزاند» نوشتهٔ فرخنده آقایی

🖊 آراز بارسقیان

🔸 جای دارد دو بار تعجب کنیم. اول این که چطوری آدم‌های معلوم الحالی مثل محمدحسن شهسواری و مهدی یزدانی‌خرم که سر جایزهٔ منتقدان مطبوعات گیس و گیس‌کشی کردند، به کمکِ حسن محمودی و احمد غلامی و دو سه نفر دیگر سال 1385 به کتاب از شیطان آموخت و سوزاند جایزه می‌دهند؟ و دوم اینکه جایزه‌ای که امروز دیگر «قدیمی‌ترین جایزهٔ بخش خصوصی» است، یعنی مهرگان ادب، با داوری «فتح الله بی‌نیاز، علیرضا سیف الدینی و شهلا زرلکی» و البته «با بهره گیری از مشورت‌های مؤثر و سازنده عنایت سمیعی و دکتر پروین سلاجقه» بعد از جلسات «مشورتی و اغنایی طولانی» به چنین انتخاب‌های کیلویی و شرم‌آوری می‌رسند: «بهترین رمان: و دیگران، محبوبه میرقدیری. رمان تحسین شده هیئت داوران: بازی آخر بانو، بلقیس سلیمانی؛ رؤیای تبت، فریبا وفی».

🔹از طرفی اسم زرلکی و سمیعی و سلاجقه را کامیون هیجده چرخ نمی‌تواند بکِشد از بس آن‌ها نخبه‌های جامعه هستند. سیف‌الدینی و بی‌نیاز را هم در دو سه مورد بسیار جدی دیدید و خوانید که وقتی این همه ادا اطوارشان را کنار بزنید، در پس قیافه‌گرفتن‌های صوری‌شان چیزی نیست جز بیان واضحات. همین تمایز قائل شدن آن‌ها بین کسی مثل وفی یا سلیمانی با آقایی بهانهٔ خوبی برای تحلیل ژانر شبه‌الیتیسم امثال زرلکی‌ها و سمیعی‌ها و سلاجقه‌ها است.

🔸از طرف دیگر یزدانی‌خرم و شهسواری را داریم. خب سال 85 یزدانی‌خرمِ 27 ساله در دوران طلایی «استاد» غلامی به سر می‌برده و تاتامی‌اش، تاتامی «استاد» غلامی بوده. می‌ماند شهسواری. این شاید سرنخی مشخص باشد برای دوستانی که می‌خواهند بیشتر در این زمینه بدانند. نویسندهٔ «زنِ» عصیانگر آبکی سال‌های بعد جریان شهسواری‌اینا، مهسا محب‌علی و سارا سالار بودند ـ البته با لشکر دختران نو قلمی که پشت سر این‌ها آمدند و هر کدام یک به یک پوکیدند. تمام این‌ها نه تنها از تجربهٔ فرخنده آقایی استفاده‌ای نکردند بلکه تا حد ممکن سعی کردند این سرمایهٔ فرهنگی را برای دنیای خودشان حفظ کنند و با کم‌گویی درباره‌اش، حق خوبی به برگردنش آویزان کنند!

🔹آقایی در مراسمِ اهدای جایزه نویسنده‌اش نامه‌ای خطاب به علیرضا روشن گفته: «رمانش در پی دوسال دوندگی خودش و ناشرش، عاقبت اجازه چاپ نگرفته بود، و در اوج ناامیدی، این روزنامه‌نگار پا پیش گذاشت و توانست مجوز چاپ رمانش را از ارشاد بگیرد.» نویسنده‌ای که برای نوشتن این رمان این همه زجر کشیده مهم است؛ چون معلوم نیست چرا باید در نتیجهٔ مشاوره‌های مؤثر و سازندهٔ آقای سمیعی به بلقیس سلمیانی ختم شود؟ آن هم سمیعی‌ای که در ویکی‌پدیا نحیفش این جمله به چشم می‌زند: «هم‌چنین وی مخالف سانسور کتاب در ایران است.» و با همین جمله به لشگر مخالفان سانسور در این کشور پیوسته است و تقدیس شده. بله چنین رمانی حذف می‌شود و البته آن سه داور دیگر هم وصفشان رفت کمتر از دیگران ندارند. عمق نگاه فاجعه‌بار آقای بی‌نیاز را هم در نقدِ کتابش دیدید و هم در حرف‌هایش دربارهٔ نقد. سیف‌الدینی که قبلاً درباره‌اش گفته‌ایم. می‌ماند زرلکی که کمی داستانش به درازا می‌کشد و جایش اینجا نیست.

🔸فقط نتیجه اینکه یک جریان با جایزه دادن و یک جریان دیگر با ندید گرفتن عمیق؛ هر دو باعث حذفِ موقتِ یک اثر مهم شدند و در این سال‌ها مدام سعی کردند چه با رو کردن زنان «سَرکِش» جعلی چه با جایزه دادن‌های به نویسندگان متوسط رو به پایین ـ امثال فرشته احمدی و رضیه انصاری و طیبه گوهری، آقایی‌ها را نادیده بگیرند و سرخورده کنند. جالب است؛ یکی از این جوایز عنوان «طلایی» یا «مهرگانِ مهرگان» ایجاد کرده و در نگاهی به گذشتهٔ خودش می‌خواهد ببیند ارزش بیست سال جایزه داری‌اش چه بوده؛ اما دریغ که می‌بایست با آن لشکرِ داورهایش که سمیعی و سلاجقه هم بهش برگشته‌اند با چراغ‌موشی دنبال آدم‌هایی باشد که به خاطر نخبه‌بازهای عده‌ای بی‌نسبت با نخبگی، به دریای فراموشی موقت سپرده شدند. البته نباید فراموش کرد که فرخنده آقایی فقط یک نمونه از آدم‌هایی که «قدرت انکار شدهٔ» کتابشان هر گونه «طلا» را در لحظه برای مهر دیده‌ها «مس» می‌کند.

همین مطلب در سایت:
metropolatleast.ir/v2b7

📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔰 فساد در کمپانی‌های تکنولوژیکِ بزرگ
💭 نگاهی کوتاه به وضعیت کمپانی‌های تکنولوژیک

کاری از Then and Now
#فساد #کمپانی‌_بزرگ

تماشا در آپارات:
📺 aparat.com/v/Da4Q6
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 خیالِ خام

📌 نگاهی به مجموعه داستان «هفت گنبد» از محمد طلوعی

🖊 مسعود قادری آذر

🔸...آقای طلوعی در مصاحبه‌ای گفته‌اند: «به عنوان نویسنده سعی کرده‌ام بیشتر از توریست در خیابان باشم، چیزهای پنهان مانده را ببینم و به لایه‌هایی درونی‌تر از زندگی مردمان آن شهرها برسم.» انگار نویسنده با تناقضی روبرو بوده است. از سویی، بیرون کشیدن چیزهای پنهان و لایه‌های درونی‌تر زندگی مردم دمشق و بیان آن‌ها برای خوانندهٔ ایرانی به شکلی که آن حس خاورمیانه‌ای در او بیدار شود و از سوی دیگر میدان دادن به میل نویسنده برای داستان‌سازیِ بدون مهار...

#نقد_کتاب #محمد_طلوعی

🔹 شما می‌توانید ادامه‌ی این نقد را در سایت بخوانید:
📎 metropolatleast.ir/0rkc

📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎎 اجرا خوانی از جدیدترین نمایشنامه‌ رابرت شنکن به نام «تحقیق: جستجوی حقیقت در ده مورد»

📋 این نمایشنامه خوانشی از گزارش تحقیقی است که دادستان ویژه رابرت مولر درباره‌ی رابطه‌ی دونالد ترامپ و روسیه انجام داده. گفته می‌شود روسیه در انتخابات آمریکا دخالت کرده و این اجرا به این موضوع می‌پردازد.

نمایش #زیرنویس_فارسی دارد...

#دونالد_ترامپ #رابرت_مولر #نمایشنامه_خوانی

تماشای اجرا در سایت:
📺 metropolatleast.ir/y0id

📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 «مسعود میناوی» چهرهٔ همیشه شعله‌ورِ استقلال روشنفکران ادبی ایران

📌 به بهانه‌ی تنها کتاب رسمی از مسعود میناوی «پپر و گل‌های کاغذی»

🖊 دانیال حقیقی

🔶مهم‌ترین عناصر به کار رفته در تولیدات ادبی نویسندگان مکتب جنوب به ویژه مسعود میناوی، پیش‌بردن روایت با مایه‌هایی بومی برای تقویتِ آگاهی ملی، داشتن نگاهِ ضداستعماری و ساختنِ شمایل‌های زندگی صنعتی و مدرن در همنوایی با مناظر زندگی محلی است؛ طوری که این دو را در بستری غیرایدئولوژیک مدل‌سازی می‌کند.

🔶 تصویری که امروز چندان از واقعیت دور نیست، این که این‌ شبه‌هنرمندان، امروز مثل مگس‌هایی شده‌اند که ما روی شیشه‌ی ویترین پهنشان کردیم؛ با یک روزنامه‌ی لوله شده رویشان کوبیدیم و لهشان کردیم. حتی آن سالار مگس‌ها را.

🔹 شما می‌توانید این نوشته را در سایت بخوانید:

📎 metropolatleast.ir/kap8

📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 «مسعود میناوی» یکی از چند نویسندهٔ صاحب سبک جنوب

📌 مقدمه‌ای از تنها کتاب رسمی مسعود میناوی «پپر و گل‌های کاغذ»

🖊 محمد ایوبی

🔶 مسعود میناوی، نیم قرن، شاید هم بیشتر، داستان نوشت و در جنگ‌های ادبی پیش و بعد از انقلاب چاپ کرد و بر نویسندگان جوان و تازه راه افتاده اثر گذاشت اما این نویسندهٔ صاحب سبک و صبور زمانی رفت که حتا یک مجموعه‌اش هم به چاپ نرسیده بود... ناشران طاق و جفت بعد از انقلاب بودند که اکثرشان ـ غیر از چند ناشر آگاه و عاشق کار ـ برای بچاپ وبفروشی (مثل همین بسازوبفروش‌های این همه برج) آمده بودند. نه سواد این کار را داشتند، به شناخت اصول نوشتن در برنامه‌شان بود. فقط مطلبی که یاد گرفته بودند، استفاده از سوبسید و سهمیهٔ ارشاد بود. (فیلم وزینگ، کاغذ و مقوا را می‌گرفتند و چند برابر، در بازار آزاد می فروختند.) دیگر چه نیاز که از مسعود کتابی چاپ بشود؟

#مسعود_میناوی #محمد_ایوبی

🔹 شما می‌توانید این نوشته را در سایت بخوانید:

📎 metropolatleast.ir/mzyt

📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
حداقلْ کلانشهر
🎯 «مسعود میناوی» یکی از چند نویسندهٔ صاحب سبک جنوب 📌 مقدمه‌ای از تنها کتاب رسمی مسعود میناوی «پپر و گل‌های کاغذ» 🖊 محمد ایوبی 🔶 مسعود میناوی، نیم قرن، شاید هم بیشتر، داستان نوشت و در جنگ‌های ادبی پیش و بعد از انقلاب چاپ کرد و بر نویسندگان جوان و تازه راه…
🎯 چه کسی مسعود میناوی را کُشت؟

📌 یا وقتی هنرپیشه درجه دو تلویزیون جای نویسندهٔ درجه یک می‌نشیند

🖊 آراز بارسقیان

🔶 در میدان ادبیات، گاف‌هایی هست که «داده» می‌شود و همگی می‌شود زخم‌هایی بر پیکر درب و داغان ادبیات و آدم‌ها. این‌ها فقط چند نمونه از زخم‌هایی هست که میناوی‌ها را کشت.

🔶 نوشتهٔ محمد ایوبی مثل هر نوشته‌ای از این دست، با خودش همان محافظه‌کاری‌های پیرمردی را دارد و البته خشم پنهان و احساس گناه عمیق نسبت به آدمی که دستش از دنیا کوتاه شده. خشم پنهان در تمام خطوط نوشتهٔ ایوبی مشخص است اما حس گناه چیزی است که در لایه‌های عمیق‌تر نوشتهٔ کوتاه ایوبی می‌شود یافت.

🔶 باید از حضرات داور جایزه گلشیری پرسید کار میناوی از یکی مثل فلامک جنیدی چه کم داشت؟ از خانم اولیایی‌نیا که حالا از قضا داور این دورهٔ مهرگان هم هست باید چنین سوالی را پرسید... هر چند اکثر این حضرات حتی یادشان نیست چه کتابی خوانده‌اند. در کلانشهر ادبی عدهٔ زیادی وجود دارند که کارشان خفه کردن صدای نویسندهٔ مستقل و قتلش است...

#مسعود_میناوی #نویسنده_مستقل

🔹 شما می‌توانید این نوشته را در سایت بخوانید:

📎 metropolatleast.ir/a4jr

📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 حفری در «نقبی بر خیال کردیان و گویه‌ای بر متن

📌 نگاهی به کتاب شعر «زمان پروانه‌ها» از رضا کردیان

🖊 مهدی پنجعلی‌پور

🔶 به تقریب دو ماه پیش بود، که مجموعهٔ کردیان را در غرفهٔ ناسنگ دیدم و بی که تصوری از شاعر و شعرش داشته باشم «زمان پروانه‌ها» را برداشتم تا در فواصل این بی‌زمانی متراکم، کمی هم با گمانهٔ رضا کردیان از "سرگذشت حیات بشری" آشنا شوم... در عداد نکات عدیده که این " دفتر" به ذهن حقیر متبادر می‌کند، گفتن و نوشتن از چند مسئله و مشکله برایم ضرور تر می‌نماید، که در ادامه مصنف این وجیزه می‌کوشد آنان را درحد وسع به رشتهٔ تحریر درآورد...

🔹 شما می‌توانید این نوشته را در سایت بخوانید:

📎 metropolatleast.ir/mh08

📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 اوئلبک یا بازآفرینش رمان تجربی

📌 نوشته‌ای از ساندرین رویوسو

🖊 مترجم افتخار نبوی‌نژاد

🔶 میان امیل زولا و میشل اوئلبک به شکلی آشکار و انکار ناپذیر، نقاطی مشترک در شکل نگاه به جهان وجود دارد: اوئلبک همانند رمان نویس ناتورالیست، به طور منظم در آثار رومانسک خود گفتمانی مبتنی بر زیست جامعه‌شناسی را برمی‌گزیند. مشاهده محیط پیرامون با تصویرسازی‌های ذهنی، ارزش و اهمیت میراث ژنتیکی و آشکار کردن ددمنشی‌ها زیرپوشش یک گفتمان علمی می‌توانند چون ستایش‌هایی از ناتورالیسم در نظر گرفته شوند که اوئلبک در هر یک از آثارش از آن بهره می‌گیرد...

🔹 شما می‌توانید این نوشته را در سایت بخوانید:

📎 metropolatleast.ir/ya6i

🔹 و مصاحبه‌ای بی‌بی‌سی با میشل اوئلبک را در آپارات ببیند:
📺 aparat.com/v/2z4eH

📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 خرمنِ سرخِ فارسی: نگاهی به جهان داستانی خسرو حمزوی

📌 هر نوشته‌ای از خسرو حمزوی به مثابه صناعتی دستی

🖊 دانیال حقیقی

🔶 به جرات می‌توان گفت، بخش زیادی از ادبیات معاصر افغانستان، به طور مشخص، لژیونر ادبی افغان‌ها یعنی عتیق رحیمی و رمانش که به واسطه اقتباس سینمایی آن با بازی گلشیفته فراهانی مشهور شده، «سنگ صبور»، از زوایای گوناگون، تحت تاثیر این رمان خسرو حمزوی قرار دارد. «هزار خانه خواب و هراس» دیگر رمانی از عتیق رحیمی است که به شدت تحت نفوذ ادبی خسرو حمزوی، "غول رمان فارسی" خود را شکل داده.

🔶 علاوه‌بر این، در منش آرتیست، آن هم در جهانی که خودخواندگی و خودتبلیغاتچی‌گری یک مد سخیف شده و «موفقیت» ناجورترین معنای ممکن را پیدا کرده است، بازیافتنِ چهره‌ای چون خسرو حمزوی می‌تواند نوری در تاریکی تعبیر شود. در جهانی که هر انگیزشی به وسیله بی‌شمار جملات پف‌آلودِ به ظاهر قصار انگیزشی، به آماس‌کردنی تهی و یک‌شبه تبدیل شده، نگریستن بر سیمای زیست و روش نویسنده‌ای مثل او، راهنما است.

🔹 شما می‌توانید این نوشته را در سایت بخوانید:

📎 metropolatleast.ir/qdmx

📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
💬 خسرو حمزوی در گفتگو با مریم منصوری: «من هم دگرگون شده‌ام...»

🔸«خسرو حمزوی» از هم نسلان «ابراهیم گلستان»، «احمد شاملو» و «نصرت رحمانی» است. او نخستین مجموعه از شعر و داستان‌هایش را با عنوان «خیزران» در سال 1334 منتشر کرد و پس از آن رمانی به نام «دلارام» را در سال 1352 به بازار کتاب عرضه کرد. «حمزوی» در سال‌های پس از انقلاب «وقتی سموم بر تن یک ساق می‌وزید» و پس از آن، رمان «شهری که زیر درختان سدر مُرد» را منتشر کرد که این رمان از سوی انجمن منتقدان مطبوعات در سال 1379 به عنوان رمان برگزیده سال انتخاب شد. «از رگ هر تاک دشت سایه‌ها»، «آسیابان سور» و «خش خش تن برهنه تاک» از دیگر آثار او هستند. «حمزوی» از جمله نویسندگانی است که تفکر عمیق داستایوفسکی را ستایش می‌کند و فارغ از بازی‌های زبانی و شکلی، سعی می‌کند در سادگی روایت، ذهن مخاطب را به غور در سطوح دیگر معنا هدایت کند.

🔹 شما می‌توانید این مصاحبه را در ⚡️Instant View⚡️بخوانید:
📎 bit.ly/2M0DKpr
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎞 نسخهٔ کامل فیلم قدیس (مستندی دربارهٔ زندگی #احمد_شاملو)

📹 مستندی از حسین لامعی محصول سال 1395

زمان 1 ساعت و 14 دقیقه

🗒 مستند به جنبه‌های مختلف زندگی شاملو از سخنرانی‌ها و شاعری تا فعالیت‌های سیاسی، فیلمنامه‌نویسی و ازدواج‌هایش می‌پردازد. در مستند «قدیس» نظرات شاعران و افرادی همچون نیما یوشیج، نجف دریابندری، رضا براهنی، محمدرضا شجریان، یوسفعلی میرشکاک، فروغ فرخزاد و محمدرضا لطفی درباره احمد شاملو مرور شده است.

تماشا در یوتیوب:
📺 youtu.be/BPFcFlNzBBI

📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎼 #ترانه
🎵 : Big Love
🎤 : Fleetwood Mac
📀 : Tango in the Night
📅 : 1987

10 Night, Top 10 Music: Fleetwood Mac #10

#زیرنویس_فارسی دارد...


📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 وازده کیست و نمودهای وازدگی چیست؟

📌 درباره تقسیم‌کنندگان شکست میان همه

🖊 دانیال حقیقی

▪️در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که بسیار بر رواداری و تساهل و تسامح چیز نوشته می‌شود یا از رسانه‌های جمعی در این رابطه برنامه‌های گوناگونی پخش می‌کنند و سعی می‌کنند این ایده را جا بیاندازند که ویژگی مثبت یک جامعه باز و توسعه یافته از نظر «مدنی»، داشتن تساهل و تسامح است.

▫️البته این درست است که ما باید رواداری زیادی در زندگی به خرج دهید اما گاهی خود این تعابیر «جامعه مدنی»، «تمرین مدارا» و مانند این‌ها تبدیل به کلک مرغابی‌ای می‌شوند که بعضی‌ها به مدد آن بسیاری از پروژه‌های عادی‌سازی و این‌ها را پیش می‌برند.

▪️تساهل و مدارا در جامعه امروزین ما تعریفش را در توصیه‌ی منحوس «بیخیالی طی کن» پیدا کرده است که البته با الفاظ پایین‌تنه‌ای بیانش می‌کنند. بسیار مهم است که بدانیم این معنی مداراگر بودن تساهل‌جویی نیست بلکه معنای وازدگی است. مثال‌هایی می‌زنم از فضای ادبی و روشنفکری خودمان که خیلی هم ادعاهای بزرگی دارند در این بیست سالی که از صور دمیدن در شعار «تمرین مدارا» و «تساهل و تسامح» می‌گذرد.

▫️به خاطر دارم بزرگوار همیشه استادی را، که هربار درباره اینکه چرا ایشان همیشه داور جوایز ادبی هستند، از او پرسشی می‌کردیم، سرش را کج می‌کردو با این مضامین که «حالاااااا.... مگه اصن این جوایز چی هست؟»، «حالااااا مگه به اون جایزه دادیم چی شد؟»، «حالاااااا اصن مگه من چندبار داور وایساده بودم؟» و دیگر جملاتی از این دست، سعی در تقسیم شکست میان همگان داشت. جالب اینکه گرانقدر مورد نظر یکی از تساهل‌گو ترین تسامح‌طلبان همیشه پا به جفت بزرگواری‌های رفورمیستی هم هستند.

▪️یا مثلاً این جمله را زیاد شنیدیم که «ادبیات پونصد نسخه‌ای مگه چی داره که سرش دعوا کنیم؟»

▫️این جمله یکی از ابزارهای عادی کردن وضعیت غیرعادی ما بوده است و مدام هم مثل بُز تکرارش می‌کنند. کسانی که این جملات را بر سر زبان این و آن انداختند درواقع به دنبال تقسیم شکست میان همه بودند برای نگه‌داشتن فضا در یک وضعیت ایستا و به دور از آفرینشگری.

▪️این‌ها نمودهای وازدگی هستند و بیشتر هم کسانی به آن دچار می‌شوند که به دلیل کم‌علاقگی و نداشتن استعداد، از کاری که خیال می‌کنند برای تشخص فرهنگی باید در آن باقی بمانند، دلزده شده‌اند. بسیاری از کسانی که در کار تدریس در آموزشگاه‌های خصوصی هستند در واقع بی استعدادهایی بوده‌اند که دلزده از امر خلاقه و آفرینشگری، فقط برای بهره‌مندی از تشخص فرهنگی کاری که زمانی سودای آن را در سر داشتند، وارد بحث تدریسش شده‌اند. باید بی‌تعارف این مسائل مطرح شوند. چون این بسیار غیرطبیعی است که اکثر مدرسان شریف این حوزه‌های ادبی و هنری، واقعاً کاری در خور ارائه نکردند و هرکس هم که واقعاً نشان داده خلاق و آفرینشگر است، هرگز نتوانسته به دایره‌هایی که وازده‌ها تسخیرش کرده‌اند راه پیدا کند. این ساختاری است که باید شکسته شود چون ارتباط معناداری دیده می‌شود میان وازدگی و تدریس و داوری جوایز و فقدان استعداد در آفرینش و تولید فردی هنری و ادبی.

▫️سال‌ها سر و کله زدن با چنین سرخورده‌هایی که با رخوت سعی می‌کنند وضع موجود را عادی کنند، به من آموخته است که این وازده‌ها، درواقع دلزده‌هایی هستند که مدام تلاش می‌کنند شکست‌های شخصی‌شان را میان همه قسمت کنند اما همان حال زیرچشمی به دنبال فضایی برای عرض اندام و مطرح کردن خودشان هم هستند. یعنی درهمان حالی که دارند شکست را میان همه قسمت می‌کنند، ناباورانه نگرانند که نکند جایی و فضایی برای دیده شدن کسی باقی مانده باشد. یکی از کلیدی‌ترین جملاتی هم که مدام از آن استفاده ابزاری می‌کنند این است: «فلانی دنبال دیده شدن است!»

▪️انگار که بنی‌آدم، همچون این وازده‌ها، مشتی روان‌رنجورِ ترسوی محکوم به شرمگین بودن هستند که از دیدن شدن واهمه‌ای داشته باشند. و اصلاً مگر دیده شدن بد است؟ معماری مدرن برای ارزش والای شفافیت بود که چنین مقبول همه فرهنگ‌ها شد. وگرنه فضای بسته‌ی قجری همچنان در این کشور دوام آورده بود و هنوز ما در خانه‌های تودرتوی پر از خواب و رخوت و هراس و خجالت زندگی می‌کردیم.

▫️اگر وضعیت به گونه‌ای است که دارد شکست را میان همه قسمت می‌کند، باید با صدای بلند علیه فضا و ویترین انحصاری‌اش به دعوا برخاست. نه اینکه آن را مدام عادی‌سازی کرد و طبیعی جلوه‌اش داد. چنین رفتاری فقط نشان دهنده این است که ما به خودمان امید نداریم و از ایمان درونی تهی شده‌ایم.

🔹 اصل مطلب در سایت:
📎 metropolatleast.ir/c36u
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 بازار هیچ‌فروشان یا تئاتر در عصر بازتولید «تئاترِ تهی»

📌 دربارهٔ نمایش «فرشتهٔ تاریخ» از محمد رضایی‌راد

🖊 آراز بارسقیان

▪️معدود نیست مواردی که پیش می‌آید تا با چیزهایی مواجه می‌شوم که حرف زدن درباره‌اش را می‌شود از هر جایی شروع کرد. از هر منظرگاهی که به آن نگاه کنیم، کار از هم باز می‌شود و دیگر نمی‌شود جمعش کرد. تئاتر تهی، کارکردش تهی کردن تئاتر از تئاتر است، تهی کردن تئاتر از تفکر. اتفاقاً در چنین نمایش‌های «تهی» ای است که گروه اجرایی بیشترین زحمت را می‌کشد. مانند نمایش «فرشتهٔ تاریخ» که هم می‌شود به نمایشنامه‌اش حرف زد، هم به کارگردانی‌اش و هم به تفکرش مسلماً جزو نمایش‌های ضعیفی است که حرفی برای گفتن، برعکس آن‌چه به نظر می‌رسد، ندارد...

▫️و طبق معمول ما باید از تیم اجرایی این طور نمایش‌ها سپاس‌گذار باشیم؛ در این نمایش به خصوص از میلاد رحیمی که نقش اصلی را بازی می‌کرد و البته تمام عوامل اجرایی؛ در واقع نیروی انسانی حاضر در این نمایش‌های تهی، به دلیل توهم دیدن هاله‌ای بر سر کارگردان و نویسندهٔ اثر، آنقدر جدیت به خرج می‌دهند که متوجه نمی‌شوند دارند چه لطفی در بازنمایی تهی بودگی اثر می‌کنند...


🔹 می‌توانید نقدِ کامل این نمایش را در سایت بخوانید:
📎 metropolatleast.ir/ljom

🔹والتر بنیامین و بازتولید هنری:
📺 aparat.com/v/IjtAZ
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 ناتمام در همهٔ کارها

📌 نقدی بر مجموعه داستان کوتاه «جشن جنگ» نوشتهٔ احمد دهقان

🖊 مسعود دیانی

▪️«جشن جنگ» به قلم احمد دهقان، داستانی است کم‌بهره از توانایی‌های فرمی، تهی‌دست و بی‌مایه در درک نظری و مبتلا به سرقت هنری. اگر نام احمد دهقان پشت این داستان نباشد هم بعید است هیچ ناشر و نشریه‌ای اثری در این حد و قواره را منتشر کند.

▫️جشن جنگ را اگر هنرجویی به‌عنوان مشق کلاس داستان‌نویسی‌اش تحویل استادش دهد، با انبوهی از نقدها و اعتراضات و اشکالات اولیه و دم‌دستی مواجه می‌شود. داستان جای بیانیه صادر کردن نیست. حرف باید به دهان و موقعیت نویسنده بیاید...


🔹 می‌توانید نقدِ کامل این مجموعه داستان را در سایت بخوانید:
📎 metropolatleast.ir/cfu0

📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 ماجرای پیچیدهٔ مرگِ سادهٔ آقای اسدی به دست جریان ادبی ایران

🖊 حسام‌الدین مطهری

#تأملات_نابهنگام

🔸کورش اسدی چندی پیش مُرد. خودکشی کرده بود. بی‌بی‌سی هم بی‌درنگ خبر را در بوق کرد. یک خودکُشی ساده که در نظرِ مخاطبانِ ادبیات ایران، از نویسنده‌جماعت بعید نیست. نویسنده‌ای مُرد که من نه یک خط ازش خوانده‌ام نه دلم می‌خواهد بخوانم. نه آن‌وقت که زنده بود برایم جالب بود نه حالا. پس این متن کاری به مرگِ او ندارد. کاری هم به میراثش ندارد، اما با ماجرای پیچیدهٔ مرگش کار دارد.

🔹اسدی مُرد و گفتند خودکشی کرده. شاید حس کرده بود که دارند حذفش می‌کنند و قرار است نباشد. پس قبل از آمدنِ نامش در فهرستِ آثارِ راه‌یافته به مرحلۀ دوم که یک شوخیِ معمول به‌رسمِ همهٔ جوایزِ ادبی ایران (و جریان ادبی ایران) است، کار را تمام کرد. آنقدر بی‌تجربه نبود که بازی را نداند: آوردنِ چند نام برای پُر کردنِ سیاههٔ نامزدها و بررسی‌شده‌ها و در نهایت اعطای جایزهٔ به شخص و کتابِ از پیش تعیین شده.

🔸اما این همهٔ ماجرا نبود. کتابش هم گیر کرده بود. کتابی که حدود یک سال پس از مرگش، در پسِ پشتِ محافلِ ادبی می‌گفتند: «چند نویسنده طی نامه‌ای به ارشاد این اثر را ضداخلاق و قبیح توصیف کرده‌اند و خواستارِ جلوگیری از انتشارش شده‌اند.» چه کسی نامه نوشته؟ لابد کسی که از محتوای کتابِ منتشرشده خبر داشته و به مذاقش خوش نیامده یا دوست داشته اسدی با مرگش تمام شود.

🔹بنابراین نمی‌توان نویسندگان نزدیک به حاکمیت را متهم شمرد. متهم، نزدیکان او هستند؛ کسانی که احتمالاً یک روز بهش جایزه هم داده‌اند، یک روز باهاش مصاحبه هم کرده‌اند یا یک روز اسمش را در فهرستی حاشیه‌ای یاد کرده‌اند و یک روز هم جنازه‌اش را به گور سپرده‌اند. از طرفی، نویسندگانِ محبوبِ حاکمیت برای این‌جور کارها نامه نمی‌نویسند، مستقیم عمل می‌کنند.

🔸همه عادت به خودکُشی ندارند. از قضا تعدادی اندکی از کسانی که زندگی می‌کنند دست به خودکشی می‌زنند و تعدادِ بسیار بسیار اندکی از ایشان موفق می‌شوند. در بینِ آن‌هایی که در جریان ادبی ایران زنده‌اند، مانندِ اسدی کم نداریم. بسیارند کسانی که عمداً و آگاهانه از سوی برخی صاحب‌نفوذها و «هم از آخور هم از توبره‌ها»ی ادبیات «مطرود» شده‌اند.

🔹جریان ادبی ایران نه بازارِ آهن است که به‌خاطرِ اعداد و ارقامِ مالی تویش آدم بکشند، نه تجارتِ افیون است که مافیایی داشته باشد. اندازهٔ این حرف‌ها نیست. پس چرا به کوچه‌خلوتِ گنده‌لات‌ها بدل شده؟ چرا یکی، آن دیگری را طرد می‌کند؟ همه چیز ریشه در تنگ‌نظری‌ها و حسادت‌ها و بدگِلی‌های فردی دارد. برخلافِ تصورِ تاریخی، جماعتِ نویسندهٔ امروز آن‌قدر خوارمایه است که سرِ ده تا خوانندهٔ بیشتر و یک رونمایی گنده‌تر و چند دنبال‌کنندهٔ بیشتر و چند سلام و علیکِ محترمانه‌تر با آن دیگری سرِ ستیز دارد.

🔸البته آنکه از خوارمایگی نویسنده‌جماعت سود می‌برد کسی‌ست که نویسنده را برای خود اسباب‌زحمت می‌شمرد. بنابراین، حلقه‌های تودرتوی رازآلودی در این میان وجود دارند که گاه حتی در قامتِ نویسنده، «همکار» جایی شده‌اند که معتقد است «نویسندهٔ خوب، نویسندهٔ مُرده یا خاموش یا خانم‌باز» است. جریانِ قدرت هم آب به آسیابِ خوارمایگی‌شان می‌ریزد تا ادبیات را اخته کند و از رسالتِ حقیقی‌اش بازنگهدارد چون در پیِ تثبیتِ امنیت و قدرتِ خویش است. بنابراین بستری فراهم می‌کند تا اهلِ ادبیات به جانِ هم بیافتند و برای تأمین امنیتِ مطلوب، چه ابزاری مناسب‌تر و درست‌تر از عده‌ای بی‌مایه؟

🔹یک روالِ معمول در حذفِ نام‌ها و نادیده‌گرفتن‌شان وجود دارد:
• حذف رسانه‌ای (چون گلوی صفحه‌های ادبی رسانه‌ها دستِ نوچه‌های یزدانان و صاحبانِ حُسن و شهسوارانِ ادبیات است)
• حذف از جوایز (نادیده‌گرفتن در جریان داوری یا آوردنِ نامِ طرف در فهرستی حاشیه‌ای برای خالی نبودنِ عریضه و رنگ‌زدنِ قناریِ قلّابی)
• حذف از معاشرت‌ها و برنامه‌ها
• فحاشی، نشر شایعه یا ارائه گزارش به قدرت (در پسِ ظاهرهای روشن‌فکرمآب، «همکاران» بسیاری به دون‌مایگی مشغول‌اند.)

🔸مخاطبِ از همه‌جا بی‌خبر خیال می‌کند ادبیات همان چیزی‌ست که توی چشمش کرده‌اند. بدبخت نمی‌داند که از دههٔ ۸۰ تا امروز، چند کوتولۀ بی‌هنر خالی‌بودنِ شهر را غنیمت شمرده‌اند. با فرایندهای خاص، زباله‌ها را به‌زیورِ طبع آراسته‌اند و تاجر کاغذ شده‌اند و لای کار چند کتابِ بی‌ضرر هم در می‌آورند و مردم را مجبور می‌کنند بینِ سیر و پیاز یکی را انتخاب کند.

🔹ماجرا این است و مخاطب از ماجرا خبر ندارد. اگر هوشیار بود، لابد می‌فهمید یک چیزی این وسط با عقل جور در نمی‌آید. لابد بالأخره یک روز از اواسط دههٔ هشتاد تا امروز از خودش می‌پرسید یعنی مملکت همین چند نویسنده را دارد؟

📷 سکوت نکنیم!

📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼 #ترانه
🎵 : Don't Stop
🎤 : Fleetwood Mac
📀 : Rumours
📅 : 1977

10 Night, Top 10 Music: Fleetwood Mac #09

#زیرنویس_فارسی دارد...


📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 پس از کشف ردپای پلنگ صورتی

📌 بازنشر یک نامه به مناسبت پنجمین سالگرد انتشار

🖊 غلامحسین دولت‌آبادی/آراز بارسقیان

🔶 پنج سال از نامهٔ ما به محمد چرمشیر گذشت. نامه‌ای در مرداد ماه سال 1393، در شماره 179 مجلهٔ نمایش منتشر شد.

🔹نامه‌ای که علارغم هزینه‌های سنگین کوتاه مدت برای مجله و نویسندگانش، تاثیر خودش را در طول این پنج سال به خوبی نشان داد. نویسندگان متن ایمانشان را نه به کارشان و نه به نامه‌شان از دست نداده‌اند و هنوز هم بعد از پنج سال نامه تازگی روز اول نوشته شدن را دارد.

🔶 نامه‌ای که شاید یکی از مهم‌ترین اسناد تئاتری 40 سال اخیر تئاتر ایران باشد. نامه‌ای که حداقل هزینه‌اش برای مجلهٔ نمایش شد تعویض مدیر مسئول آن روزهای مجله و در فرایندی چند ماهه از عوامل موثر در تغییر مدیرِ مرکز هنرهای نمایشی وقت...


🔹 می‌توانید این نامه را در سایت بخوانید:

📎 metropolatleast.ir/uqdd

📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 وا‌خواهیم‌داد

📌 نگاهی به کتاب «وای‌خواهیم‌ساد» از مهسا محب‌علی

🖊 مسعود قادری آذر

🔶 پایان‌بندی «وای خواهیم ساد» فارغ از اینکه، شکل ادبیِ رمان را بر هم می‌ریزد، یک چرخش در سویه‌ی ایدئولوژیک رمان ایجاد می‌کند و آن را، هم از نظر جنسیتی و هم سیاسی به «تثبیت وضع موجود» هدایت می‌کند.

🔹 موضوع حساس و قابل نقد چپ‌گرایان دهه‌ی شصت بخش زیادی از داستان را شامل می‌شود. نویسنده به جای اینکه نقدی سازنده از آن دوره به عمل آورد، آنان را با خاک یکسان می‌کند.

🔸 الهام (قهرمان کتاب) درحالی زنان اطرافش را عمیقا نقد می‌کند که خودش دقیقا همان کارها را انجام می‌دهد.

🔸به نظر می‌رسد قسمتی از نویسنده به شخصیت الهام نفوذ کرده که با سبک زندگی راوی هم‌خوانی ندارد. نویسنده برای باز کردن پای فروید به داستان، حرف‌هایی در دهن الهام می‌گذارد که مال او نیست.

🔹 می‌توانید این نقد را در سایت بخوانید:

📎 metropolatleast.ir/ja2o

📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature