Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔰 مکتب فرانکفورت و نظریه ادبی
💬 درسگفتاری از مجموعه نظریه ادبی (دانشگاه یل)
▪️سایر مطالب مربوط به آدورنو:
★ تئودور آدورنو از فاشیسم، راست افراطی و پروپاگاندا میگوید
★ t.me/AtLeastLiterature/594
★ مطالعهای در فلسفهٔ هگل
★ t.me/AtLeastLiterature/564
★ آدورنو و هورکهایمر از تئوری انتقادی میگویند
★ t.me/AtLeastLiterature/400
★ دربارهی زندگی آدورنو
★ t.me/AtLeastLiterature/860
★ فیلم ایموجی و آدورنو
★ t.me/AtLeastLiterature/861
★ سخنرانی دربارهی مکتب فرانکفورت
★ t.me/AtLeastLiterature/862
★ مکتب فرانکفورت و نئومارکسیسم
★ t.me/AtLeastLiterature/863
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
💬 درسگفتاری از مجموعه نظریه ادبی (دانشگاه یل)
▪️سایر مطالب مربوط به آدورنو:
★ تئودور آدورنو از فاشیسم، راست افراطی و پروپاگاندا میگوید
★ t.me/AtLeastLiterature/594
★ مطالعهای در فلسفهٔ هگل
★ t.me/AtLeastLiterature/564
★ آدورنو و هورکهایمر از تئوری انتقادی میگویند
★ t.me/AtLeastLiterature/400
★ دربارهی زندگی آدورنو
★ t.me/AtLeastLiterature/860
★ فیلم ایموجی و آدورنو
★ t.me/AtLeastLiterature/861
★ سخنرانی دربارهی مکتب فرانکفورت
★ t.me/AtLeastLiterature/862
★ مکتب فرانکفورت و نئومارکسیسم
★ t.me/AtLeastLiterature/863
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
جلال و هر چیزی بعد از او.pdf
672.4 KB
🎯 جلال و هر آنچه پس از او میآید: چند پرسش در باب آیندهٔ نویسنده و نویسندگی
🖊 آراز بارسقیان
📍 منبع: ویژنامهی فرهیختگان، آذر ماه ۱۴۰۲
★ خواندن مطلب در ویرگول:
📎 vrgl.ir/mRwPM
★ خواندن مطلب در سایت:
📎 metropolatleast.ir/bq5c
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🖊 آراز بارسقیان
📍 منبع: ویژنامهی فرهیختگان، آذر ماه ۱۴۰۲
★ خواندن مطلب در ویرگول:
📎 vrgl.ir/mRwPM
★ خواندن مطلب در سایت:
📎 metropolatleast.ir/bq5c
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 آقای کوشک جلالی، هیس! کارگردانها جیغ و ویغ نمیکنند
🎎 به بهانهٔ «جنون محض» کاری از علیرضا کوشک جلالی
🖊 آراز بارسقیان
🔸۹۰ درصد نمایش ایرانی استاد به گند کشیدن آثار غربی است. میخواهد چرمشیر و کلهپاخوانی باشد، میخواهد کمدیهای سخیف معجونی از چخوف باشد یا که اجراهای مثلاً جدی زنجانپور با طعم زهرمار [باز هم] از چخوف یا موزیکالهای بیاصالتِ پارسایی باشد. حال معلوم نیست بر اساس کدام دستورالعمل نانوشته مُد شده کارگردانها مستقیم تو چشم تماشاگر در یک سوم انتهای نمایش زُل بزنند و در باب سختی کار و ارزش هنر «عمیق» تئاتر بگویند. شاهدش همین اواخر حمیدرضا نعیمی که اول و وسط و آخر نمایش با تیکههای سیاسی روز، تشویق میگرفت و سخنرانی میکرد و میگفت کار ما در تئاتر «عاشقانه» است. خب اشکالی ندارد پروپاگانداچی وسط نمایش شروع کند به زدن این حرفها و حتی قابل پذیرش. حرجی نیست: خودش میداند دارد چه میکند. جالبیش این است که اصولاً کسانی در خط مقدم این «مثلاً» اعتراض به سانسور و مانسور و پرپر شدنِ «[بدکاره] بانوی تئاترشان» هستند که بیشترین در آمد و هویت و هر چه بفرمایید را [حتی گویا پرداخت مالیات را] از همین تئاتر [آن هم] در «همین» روزگار داشتهاند. این یکی که ماشاالله دو دنیایی هم هست. یک سر آلمان، یک پا ایران.
🔹شیوهٔ کاری نمایش مد نظر بسیار جذاب است: از یک نمایش سه پردهای، پردهٔ سومش را کلاً حذف میکند؛ تماشاگر که نمیداند. تماشاگر «ایرانی» اصلاً چه به نمایشنامههای عامیانهٔ انگلیسی که حالا بخواهد نسخهٔ «فارس/Farce» شدهٔ آن را ببیند؛ بگذریم! شوخیهای جنسی را آنقدر زیاد میکنیم که آش شور شود. دلقکش را هم داریم: عمده بازیگران «نمایش ”جهانی” ایرانی» توانایی جان بخشی به نقشهای خارجی را از بدو تولد دارند. آنها از بدو تولد اَدا در آوردن (ژستهای تئاتری) را خوب یاد گرفتند. بیان هم که کاری ندارد. ترکیب صدای بُلند و قیافه گرفتن و پرتاب کلمات از توی دهان و هماهنگی بین «بچهها» که دیگر تمام زحمت این جماعت است؛ بالاخره هم بازیگر «حرفهای» هستند و کار را «در میآورند». هر جا قرار است شخصیتها عمیق شوند «دراماتورژی» آچار فرانسهست: پیچ را شُل میکنیم، حذف میکنیم، شخصیت را «واسازی» میکنیم تا همه چیز سهل شود؛ تا لباس اندازهٔ تَنهای بد قوارهٔ بازیگرانمان شود.
🔸میماند خنده گرفتن: بازیگر «نمایش ”جهانی” ایرانی» با پشتوانهٔ قوی سالها تئاتر «کمدی گلریزی» در نمک ریختن استاد شده و اگر بهش اجازه بدهند در نشان دادن «سایز» های مختلف اندامهای زنانه و حتی مردانه، گوی سبقت را از جهانیان میربایند. کارگردان هم سوراخ دعا را آموخته. ”یک اثر کمدی بر دارم که قشنگ جا برای شوخیها مختلف داشته باشد و وسطش هم چهارتا تکهٔ اعتراضی به دم و دستگاه بندازم و پول را بردارم و فرار کنم. فرقم با «عاشقی در کافی شاپ» (و «کامی کو؟» و «گربه کُشی») این است که اسم نمایش من «جنون محض» (و «خدای کشتار» و «فردریک») است؛ کلاس کار بالاست. در ضمن که تئاترم «فُرم» کاری گروهک منحلهٔ «ده» و شرکا هم نیست. و چون جزو «عرق ریزان» تئاتر هستم و سالی چندتا کار اجرا میکنم، میتوانم آخرش از تماشاگر طلبکار هم باشم و برایش سخنرانی کنم.”
🔹 تماشاگر ریاکار تئاتر هم کیف میکند. شاید این تماشاگر کسی باشد که در زندگی «کاری» دقیقاً همین رفتار را با مشتری میکند. نمیدانیم. اما میدانیم تماشاگر باجش را میدهد و سکوت میکند. اصلاً قبول، شاید متوجه نیست چه اتفاقی دارد میافتد. ولی کارگردان «میداند» دارد چه بلایی سر متون نمایشی جهان میآورد. کارگردانی که یک گروه دستیار صحنه زیر دستش دارد که هر شب جان بگذارد دِکورِ دَکل را دو بار بگرداند، بدون اینکه بداند در جهان پروپاگاندایی کارگردان، نیازی به دَکل چرخانی نیست. کارگردان نمایشنامه را از همان ابتدا «اخته» کرده تا هر زحمتی از طرف تیم اجرا به خاک و خون کشیده شود. او سر شخصیتهای نمایش را بریده تا آنها هیچ کدام به هیچ نتیجهای نرسند و تصویر تئاتر ایرانی را یک عده بازیگر شکستخورده و سر در گریبان نشان دهد. اما واقعیت این است که کارگردان دارد هر سال تئاترهایش را روی صحنه میبرد و اجرا میکند و تماشاگرش را دارد (والله که چشم بخیل کور، بازیگرانش هم همیشه کار خُرد و درشت دارند؛ برکتشان بیشتر). حال این چه شکستی است که بناست این شکلی به ما منتقل شود؟ بماند که اساس نمایشنامه را از بیخ اخته شده: در اصلِ نمایش، گروه سعی دارند اجرا را به بهترین شکل روی صحنهٔ برادوی ببرند و موفق شوند. اما اینجا… کارگردان بیهیچ شرمی از توی «بلندگوی سالن» برای ما مانیفست صادر میکند.
🔸اگر کار بلد هستید، یک نمایش را درست روی صحنه بیاورید، بعد ببینیم اوضاع دست کیست؟
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎎 به بهانهٔ «جنون محض» کاری از علیرضا کوشک جلالی
🖊 آراز بارسقیان
🔸۹۰ درصد نمایش ایرانی استاد به گند کشیدن آثار غربی است. میخواهد چرمشیر و کلهپاخوانی باشد، میخواهد کمدیهای سخیف معجونی از چخوف باشد یا که اجراهای مثلاً جدی زنجانپور با طعم زهرمار [باز هم] از چخوف یا موزیکالهای بیاصالتِ پارسایی باشد. حال معلوم نیست بر اساس کدام دستورالعمل نانوشته مُد شده کارگردانها مستقیم تو چشم تماشاگر در یک سوم انتهای نمایش زُل بزنند و در باب سختی کار و ارزش هنر «عمیق» تئاتر بگویند. شاهدش همین اواخر حمیدرضا نعیمی که اول و وسط و آخر نمایش با تیکههای سیاسی روز، تشویق میگرفت و سخنرانی میکرد و میگفت کار ما در تئاتر «عاشقانه» است. خب اشکالی ندارد پروپاگانداچی وسط نمایش شروع کند به زدن این حرفها و حتی قابل پذیرش. حرجی نیست: خودش میداند دارد چه میکند. جالبیش این است که اصولاً کسانی در خط مقدم این «مثلاً» اعتراض به سانسور و مانسور و پرپر شدنِ «[بدکاره] بانوی تئاترشان» هستند که بیشترین در آمد و هویت و هر چه بفرمایید را [حتی گویا پرداخت مالیات را] از همین تئاتر [آن هم] در «همین» روزگار داشتهاند. این یکی که ماشاالله دو دنیایی هم هست. یک سر آلمان، یک پا ایران.
🔹شیوهٔ کاری نمایش مد نظر بسیار جذاب است: از یک نمایش سه پردهای، پردهٔ سومش را کلاً حذف میکند؛ تماشاگر که نمیداند. تماشاگر «ایرانی» اصلاً چه به نمایشنامههای عامیانهٔ انگلیسی که حالا بخواهد نسخهٔ «فارس/Farce» شدهٔ آن را ببیند؛ بگذریم! شوخیهای جنسی را آنقدر زیاد میکنیم که آش شور شود. دلقکش را هم داریم: عمده بازیگران «نمایش ”جهانی” ایرانی» توانایی جان بخشی به نقشهای خارجی را از بدو تولد دارند. آنها از بدو تولد اَدا در آوردن (ژستهای تئاتری) را خوب یاد گرفتند. بیان هم که کاری ندارد. ترکیب صدای بُلند و قیافه گرفتن و پرتاب کلمات از توی دهان و هماهنگی بین «بچهها» که دیگر تمام زحمت این جماعت است؛ بالاخره هم بازیگر «حرفهای» هستند و کار را «در میآورند». هر جا قرار است شخصیتها عمیق شوند «دراماتورژی» آچار فرانسهست: پیچ را شُل میکنیم، حذف میکنیم، شخصیت را «واسازی» میکنیم تا همه چیز سهل شود؛ تا لباس اندازهٔ تَنهای بد قوارهٔ بازیگرانمان شود.
🔸میماند خنده گرفتن: بازیگر «نمایش ”جهانی” ایرانی» با پشتوانهٔ قوی سالها تئاتر «کمدی گلریزی» در نمک ریختن استاد شده و اگر بهش اجازه بدهند در نشان دادن «سایز» های مختلف اندامهای زنانه و حتی مردانه، گوی سبقت را از جهانیان میربایند. کارگردان هم سوراخ دعا را آموخته. ”یک اثر کمدی بر دارم که قشنگ جا برای شوخیها مختلف داشته باشد و وسطش هم چهارتا تکهٔ اعتراضی به دم و دستگاه بندازم و پول را بردارم و فرار کنم. فرقم با «عاشقی در کافی شاپ» (و «کامی کو؟» و «گربه کُشی») این است که اسم نمایش من «جنون محض» (و «خدای کشتار» و «فردریک») است؛ کلاس کار بالاست. در ضمن که تئاترم «فُرم» کاری گروهک منحلهٔ «ده» و شرکا هم نیست. و چون جزو «عرق ریزان» تئاتر هستم و سالی چندتا کار اجرا میکنم، میتوانم آخرش از تماشاگر طلبکار هم باشم و برایش سخنرانی کنم.”
🔹 تماشاگر ریاکار تئاتر هم کیف میکند. شاید این تماشاگر کسی باشد که در زندگی «کاری» دقیقاً همین رفتار را با مشتری میکند. نمیدانیم. اما میدانیم تماشاگر باجش را میدهد و سکوت میکند. اصلاً قبول، شاید متوجه نیست چه اتفاقی دارد میافتد. ولی کارگردان «میداند» دارد چه بلایی سر متون نمایشی جهان میآورد. کارگردانی که یک گروه دستیار صحنه زیر دستش دارد که هر شب جان بگذارد دِکورِ دَکل را دو بار بگرداند، بدون اینکه بداند در جهان پروپاگاندایی کارگردان، نیازی به دَکل چرخانی نیست. کارگردان نمایشنامه را از همان ابتدا «اخته» کرده تا هر زحمتی از طرف تیم اجرا به خاک و خون کشیده شود. او سر شخصیتهای نمایش را بریده تا آنها هیچ کدام به هیچ نتیجهای نرسند و تصویر تئاتر ایرانی را یک عده بازیگر شکستخورده و سر در گریبان نشان دهد. اما واقعیت این است که کارگردان دارد هر سال تئاترهایش را روی صحنه میبرد و اجرا میکند و تماشاگرش را دارد (والله که چشم بخیل کور، بازیگرانش هم همیشه کار خُرد و درشت دارند؛ برکتشان بیشتر). حال این چه شکستی است که بناست این شکلی به ما منتقل شود؟ بماند که اساس نمایشنامه را از بیخ اخته شده: در اصلِ نمایش، گروه سعی دارند اجرا را به بهترین شکل روی صحنهٔ برادوی ببرند و موفق شوند. اما اینجا… کارگردان بیهیچ شرمی از توی «بلندگوی سالن» برای ما مانیفست صادر میکند.
🔸اگر کار بلد هستید، یک نمایش را درست روی صحنه بیاورید، بعد ببینیم اوضاع دست کیست؟
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
رازهای_تروتسکیهای_سرزمین_من!_بررسی_وضعیت_رضا_براهنی_.pdf
1.2 MB
🎯 رازهای تروتسکیهای سرزمین من: بررسی وضعیت رضا براهنی از زمان دستگیری در سال ۱۳۵۲ تا اواخر سال ۱۳۵۵
🖊 آراز بارسقیان
❗️ تذکر: این نوشته برداشتی به روز شده از مطلب کتاب نگارنده است. بدیهی است هر گونه استفاده از آن در رسانههای کاغذی و صفحات مجازی با ذکر منبع یا بدون آن، مورد رضایت نیست. مسلماً اصل منابع ذکر شده در نوشته و کتاب میتواند جهت ارجاع مورد استفادهی محققان قرار بگیرد.
📍 منبع: کتاب «نمایندگان امر/نمایندگان کلام: ۱۲ سال با کانون نویسندگان ایران و اهالی آن»
📖 خرید کتاب کانون نویسندگان ایران:
📎 iranketab.ir/book/57789-namayandegan-amr-namayandegane-kalam
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🖊 آراز بارسقیان
❗️ تذکر: این نوشته برداشتی به روز شده از مطلب کتاب نگارنده است. بدیهی است هر گونه استفاده از آن در رسانههای کاغذی و صفحات مجازی با ذکر منبع یا بدون آن، مورد رضایت نیست. مسلماً اصل منابع ذکر شده در نوشته و کتاب میتواند جهت ارجاع مورد استفادهی محققان قرار بگیرد.
📍 منبع: کتاب «نمایندگان امر/نمایندگان کلام: ۱۲ سال با کانون نویسندگان ایران و اهالی آن»
📖 خرید کتاب کانون نویسندگان ایران:
📎 iranketab.ir/book/57789-namayandegan-amr-namayandegane-kalam
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
▪️مایکل سُگرو امروز ما را ترک کرد. او یکی معلمانی بود که سخنرانیهایش همیشه راهگشای جویندگان راه در فلسفهی غرب بود. در کانال تا کنون چهار سخنرانی از او ترجمه شده بود. میشود با تماشای آنها به تسلط او در مباحث فلسفی مطمئن شد. در این سالهای اخیر به کمک خانوادهاش کانالی در یوتیوب برایش تاسیس شد. سخنرانیهایی جذاب دربارهی هگل، افلاطون، کانت، داستایوفسکی و بسیاری از متفکران غربی از او به جای مانده.
📷 عکس: تصویری از پرفسور سُگرو در کنار دیوارنوشتی از تاگور؛ «اویی که درختی میکارد میداند هرگز بنا نیست زیر سایهاش بنشیند، او حداقل این را در میابد که معنای زندگی چیست.»
🔹 نشانی کانال:
🔸 youtube.com/@dr.michaelsugrue
★ دربارهی کلیت فلسفه:
★ t.me/AtLeastLiterature/590
★ دربارهی فروید:
★ t.me/AtLeastLiterature/592
★ دربارهی بارت:
★ t.me/AtLeastLiterature/615
★ دربارهی مکتب فرانکفورت:
★ t.me/AtLeastLiterature/862
☕️ طبق معمول ما توی کانال برای شما آرزوی رهایی از آگاهی کاذب میکنیم و در کنارش برای همهتان «زندگی بیشتر» میخواهیم.
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
📷 عکس: تصویری از پرفسور سُگرو در کنار دیوارنوشتی از تاگور؛ «اویی که درختی میکارد میداند هرگز بنا نیست زیر سایهاش بنشیند، او حداقل این را در میابد که معنای زندگی چیست.»
🔹 نشانی کانال:
🔸 youtube.com/@dr.michaelsugrue
★ دربارهی کلیت فلسفه:
★ t.me/AtLeastLiterature/590
★ دربارهی فروید:
★ t.me/AtLeastLiterature/592
★ دربارهی بارت:
★ t.me/AtLeastLiterature/615
★ دربارهی مکتب فرانکفورت:
★ t.me/AtLeastLiterature/862
☕️ طبق معمول ما توی کانال برای شما آرزوی رهایی از آگاهی کاذب میکنیم و در کنارش برای همهتان «زندگی بیشتر» میخواهیم.
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 سازمان سیا و مکتب فرانکفورت
🖊 به قلم گابریل راکهیل
❗️ تذکر: وقتی قرار شد پروندهی آدورنو را شروع کنیم یکی از مخاطبان کانال خواست که مطلبی دربارهی رابطهی او با سازمان سیا تهیه شود. ما به این مطلب برخوردیم. در میانهی راه آمادهسازی پرونده و با تکمیل شدن این ترجمه، به این نتیجه رسیدیم که میشود پرونده را دیگر ادامه نداد. مسلماً آرا و نظرات هر نظریهپردازی در جای خود کاربردی است و این نباید نسبتی با زندگی فردی او پیدا کند. اما... یکی از مفاهیم تازه یافته برای ما در کانال بحث «صنعت نظریه جهانی» بود که در نسبت با نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت بسیار خوش مینشست. حال شما را به خواندن این مقاله دعوت میکنیم و در انتهای مطلب هم نشانی نسخهی اصلی آن را میگذاریم.
🪔 امیدواریم روشنگر باشد...
📍 شما میتوانید مطلب را در ⚡️Instant View⚡️ یا سایت بخوانید:
📎 metropolatleast.ir/i343
▪️سایر مطالب مربوط به آدورنو:
★ تئودور آدورنو از فاشیسم، راست افراطی و پروپاگاندا میگوید
★ t.me/AtLeastLiterature/594
★ مطالعهای در فلسفهٔ هگل
★ t.me/AtLeastLiterature/564
★ آدورنو و هورکهایمر از تئوری انتقادی میگویند
★ t.me/AtLeastLiterature/400
★ دربارهی زندگی آدورنو
★ t.me/AtLeastLiterature/860
★ فیلم ایموجی و آدورنو
★ t.me/AtLeastLiterature/861
★ سخنرانی دربارهی مکتب فرانکفورت
★ t.me/AtLeastLiterature/862
★ مکتب فرانکفورت و نئومارکسیسم
★ t.me/AtLeastLiterature/863
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🖊 به قلم گابریل راکهیل
❗️ تذکر: وقتی قرار شد پروندهی آدورنو را شروع کنیم یکی از مخاطبان کانال خواست که مطلبی دربارهی رابطهی او با سازمان سیا تهیه شود. ما به این مطلب برخوردیم. در میانهی راه آمادهسازی پرونده و با تکمیل شدن این ترجمه، به این نتیجه رسیدیم که میشود پرونده را دیگر ادامه نداد. مسلماً آرا و نظرات هر نظریهپردازی در جای خود کاربردی است و این نباید نسبتی با زندگی فردی او پیدا کند. اما... یکی از مفاهیم تازه یافته برای ما در کانال بحث «صنعت نظریه جهانی» بود که در نسبت با نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت بسیار خوش مینشست. حال شما را به خواندن این مقاله دعوت میکنیم و در انتهای مطلب هم نشانی نسخهی اصلی آن را میگذاریم.
🪔 امیدواریم روشنگر باشد...
📍 شما میتوانید مطلب را در ⚡️Instant View⚡️ یا سایت بخوانید:
📎 metropolatleast.ir/i343
▪️سایر مطالب مربوط به آدورنو:
★ تئودور آدورنو از فاشیسم، راست افراطی و پروپاگاندا میگوید
★ t.me/AtLeastLiterature/594
★ مطالعهای در فلسفهٔ هگل
★ t.me/AtLeastLiterature/564
★ آدورنو و هورکهایمر از تئوری انتقادی میگویند
★ t.me/AtLeastLiterature/400
★ دربارهی زندگی آدورنو
★ t.me/AtLeastLiterature/860
★ فیلم ایموجی و آدورنو
★ t.me/AtLeastLiterature/861
★ سخنرانی دربارهی مکتب فرانکفورت
★ t.me/AtLeastLiterature/862
★ مکتب فرانکفورت و نئومارکسیسم
★ t.me/AtLeastLiterature/863
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
ویرگول
سازمان سیا و ضد کمونیسمِ مکتب فرانکفورت - ویرگول
سازمان سیا و ضد کمونیسمِ مکتب فرانکفورتنوشتهی گابریل راکهیلآراز بارسقیانبنیانهای صنعت نظریهی جهانینظریهی انتقادی مکتب فرانکفورت به همر…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎭 سیاها
🖊 به کارگردانی حامد محمدطاهر (براساس نوشتهای از ژان ژنه)
🎪 اجرایی در تئاتر شهر ـ تیرماه ۱۳۷۸ ـ سالن خورشید
🎎 بازیگران: عاطفه تهرانی، پانته آ پناهیها، حمیرا خوئینیها، آزاده مؤیدی فر، پویا رادی، نادر فلاح، مجید بهرامی، نوید هدایت پور، مهدی پاکدل، امید عباسی
📋 جزو اولین نمایشهای تجربی نوین تئاتر ایران که بعد از انقلاب ۵۷ و توسط گروهی جوان اجرا شد و تاثیرات اساسی بر روند گونهای از اجراهای تئاتر گذاشت...
★ اطلاعات تکمیلی:
★ theater.ir/fa/movie/595
★ منبع ویدیو:
★ youtube.com/@MeetingTheater
★ پژوهشی درباره گروه اجرایی:
★ t.me/AtLeastFiles/38
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🖊 به کارگردانی حامد محمدطاهر (براساس نوشتهای از ژان ژنه)
🎪 اجرایی در تئاتر شهر ـ تیرماه ۱۳۷۸ ـ سالن خورشید
🎎 بازیگران: عاطفه تهرانی، پانته آ پناهیها، حمیرا خوئینیها، آزاده مؤیدی فر، پویا رادی، نادر فلاح، مجید بهرامی، نوید هدایت پور، مهدی پاکدل، امید عباسی
📋 جزو اولین نمایشهای تجربی نوین تئاتر ایران که بعد از انقلاب ۵۷ و توسط گروهی جوان اجرا شد و تاثیرات اساسی بر روند گونهای از اجراهای تئاتر گذاشت...
★ اطلاعات تکمیلی:
★ theater.ir/fa/movie/595
★ منبع ویدیو:
★ youtube.com/@MeetingTheater
★ پژوهشی درباره گروه اجرایی:
★ t.me/AtLeastFiles/38
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔰 لمپنپرولتارلیا چیست؟
💬 توضیحی کوتاه در باب این پدیده و چگونگی انطباقش با امروز
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
💬 توضیحی کوتاه در باب این پدیده و چگونگی انطباقش با امروز
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
📖 «شعاری آویزان از پشت پنجرهی خانهی سیدنی بروستین»
✍️نویسنده: لورین هانسبری
👤مترجم: آراز بارسقیان
🎯 ۱۰۴ صفحه | رقعی، شومیز | ۱۳۵۰۰ تومان
🔹سیدنی بروستین یکی از روشنفکران نیویورکی است که به همراه همسرش آیریس در یکی از محلات هنرمندنشین قسمت گرینویچ شهر زندگی میکنند. این زن و شوهر که هنوز سیوپنج سالگی را رد نکردهاند، دچار انواع بحرانها هستند. زن عاشق بازیگری است و تلاش میکند تا بتواند نقشی پیدا کند. سیدنی معتقد است آیریس بازیگر بااستعدادی نیست و بهتر است به فکر زندگی دیگری باشد. او تصمیم دارد یک روزنامهی نیمه تعطیل را بگرداند. به موازات محله برای انتخاب نمایندهی ناحیه دارد آماده میشود. نامزد یکی از دوستان آنهاست: والی اوهارا. او برای تبلیغات انتخاباتی به سیدنی و روزنامهاش متوسل میشود. رابطهی این زوج هر روز با چالشهای تازهای مواجه میشود. آیریس دیگر توان زندگی مشترک را ندارد. رابطهای که بعد از کشمکش زیاد به طلاق کشیده میشود. سیدنی به موازات متوجه میشود والی قصد سواستفاده از او در انتخابات را داشته...
نشر: وزان
نوبت چاپ: اول
سال چاپ: ۱۴۰۲
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
✍️نویسنده: لورین هانسبری
👤مترجم: آراز بارسقیان
🎯 ۱۰۴ صفحه | رقعی، شومیز | ۱۳۵۰۰ تومان
🔹سیدنی بروستین یکی از روشنفکران نیویورکی است که به همراه همسرش آیریس در یکی از محلات هنرمندنشین قسمت گرینویچ شهر زندگی میکنند. این زن و شوهر که هنوز سیوپنج سالگی را رد نکردهاند، دچار انواع بحرانها هستند. زن عاشق بازیگری است و تلاش میکند تا بتواند نقشی پیدا کند. سیدنی معتقد است آیریس بازیگر بااستعدادی نیست و بهتر است به فکر زندگی دیگری باشد. او تصمیم دارد یک روزنامهی نیمه تعطیل را بگرداند. به موازات محله برای انتخاب نمایندهی ناحیه دارد آماده میشود. نامزد یکی از دوستان آنهاست: والی اوهارا. او برای تبلیغات انتخاباتی به سیدنی و روزنامهاش متوسل میشود. رابطهی این زوج هر روز با چالشهای تازهای مواجه میشود. آیریس دیگر توان زندگی مشترک را ندارد. رابطهای که بعد از کشمکش زیاد به طلاق کشیده میشود. سیدنی به موازات متوجه میشود والی قصد سواستفاده از او در انتخابات را داشته...
نشر: وزان
نوبت چاپ: اول
سال چاپ: ۱۴۰۲
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
📖 «جنگل قصههای ممنوع»
✍️نویسنده: دانیال حقیقی
🎯 ۱۷۹ صفحه | PDF، Epub | بدون هزینه
🔹کلاغ شهروندخبرنگارِ شهری است که شهردارش تصمیم دارند پنج میلیون موش را از آنجا براند و در قسمتهای حاشیهای ساکن کند. این جریان دارد به نام توسعهی شهری رخ میدهد و تقریباً اعتراضات را برانگیخته. از طرف دیگر دختر شهردار به طرز مرموزی به قتل میرسد. کلاغ مابین یافتن قاتل دختر و ماجرای بیرون راندن موشها از شهر، سفر خود را آغاز میکند...
ناشر: مولف
نوبت انتشار: بهار
سال انتشار: ۱۴۰۳
★ دریافت از:
📖 t.me/AtLeastFiles/40
★ پیام نویسنده ★
در اولین بهاری که از کشورم دور افتادهام، تنها برگ سبزی که این درویش تبعیدی میتوانست تقدیم ایران کند کتابی بود که سالها پیش وقتی هنوز کورسوی امیدی برایم مانده بود نوشتم و سانسور شد، آن هم با شدیدترین لحن. امروز که سرنوشت من کلاغ به جادوییترین شکل مشابه شده، بد ندیدم تا به جای عیدی و همهی نبودنها و کمکاریهای این یکی دو سال تقدیم همراهان حداقل کلانشهر کنم.
باقی بقای یکیکتان
دانیال حقیقی
فروردین خوشگل سال ۱۴۰۳
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
✍️نویسنده: دانیال حقیقی
🎯 ۱۷۹ صفحه | PDF، Epub | بدون هزینه
🔹کلاغ شهروندخبرنگارِ شهری است که شهردارش تصمیم دارند پنج میلیون موش را از آنجا براند و در قسمتهای حاشیهای ساکن کند. این جریان دارد به نام توسعهی شهری رخ میدهد و تقریباً اعتراضات را برانگیخته. از طرف دیگر دختر شهردار به طرز مرموزی به قتل میرسد. کلاغ مابین یافتن قاتل دختر و ماجرای بیرون راندن موشها از شهر، سفر خود را آغاز میکند...
ناشر: مولف
نوبت انتشار: بهار
سال انتشار: ۱۴۰۳
★ دریافت از:
📖 t.me/AtLeastFiles/40
★ پیام نویسنده ★
در اولین بهاری که از کشورم دور افتادهام، تنها برگ سبزی که این درویش تبعیدی میتوانست تقدیم ایران کند کتابی بود که سالها پیش وقتی هنوز کورسوی امیدی برایم مانده بود نوشتم و سانسور شد، آن هم با شدیدترین لحن. امروز که سرنوشت من کلاغ به جادوییترین شکل مشابه شده، بد ندیدم تا به جای عیدی و همهی نبودنها و کمکاریهای این یکی دو سال تقدیم همراهان حداقل کلانشهر کنم.
باقی بقای یکیکتان
دانیال حقیقی
فروردین خوشگل سال ۱۴۰۳
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎯 اقتصاد به زبان ساده از ریچارد وولف:
🔰 «تورم چیست؟»
🔖 گفتاری چهار قسمتی از وولف دربارهی کارل مارکس:
★ گفتار اول:
★ t.me/AtLeastLiterature/447
★ گفتار دوم:
★ t.me/AtLeastLiterature/448
★ گفتار سوم:
★ t.me/AtLeastLiterature/450
★ گفتار چهارم:
★ t.me/AtLeastLiterature/451
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🔰 «تورم چیست؟»
🔖 گفتاری چهار قسمتی از وولف دربارهی کارل مارکس:
★ گفتار اول:
★ t.me/AtLeastLiterature/447
★ گفتار دوم:
★ t.me/AtLeastLiterature/448
★ گفتار سوم:
★ t.me/AtLeastLiterature/450
★ گفتار چهارم:
★ t.me/AtLeastLiterature/451
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔰 دربارهی «اعدام بانو جین گری» از پُل دلاروش
💭 کاری از The Canvas
📍تماشا در اینستا:
📺 instagram.com/reel/C4kQphJtsm0/
★ در باب نقاشی منظرهی زمستانی با اسکیت روی یخ:
★ t.me/AtLeastLiterature/832
★ در باب نقاشی دلقکِ ماتیکو:
★ t.me/AtLeastLiterature/814
★ در باب نقاشی عصر آبی از ادوارد هاپر:
★ t.me/AtLeastLiterature/829
★ در باب نقاشی «شبزندهداران» از ادوارد هاپر
★ t.me/AtLeastLiterature/833
★ نقاشیهای بوکس:
★ t.me/AtLeastLiterature/835
★ در باب نقاشی بوسه:
★ t.me/AtLeastLiterature/837
★ در باب نقاشیهای آخرالزمانی:
★ t.me/AtLeastLiterature/838
★ در باب نقاشی از دانمارک:
★ t.me/AtLeastLiterature/841
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
💭 کاری از The Canvas
📍تماشا در اینستا:
📺 instagram.com/reel/C4kQphJtsm0/
★ در باب نقاشی منظرهی زمستانی با اسکیت روی یخ:
★ t.me/AtLeastLiterature/832
★ در باب نقاشی دلقکِ ماتیکو:
★ t.me/AtLeastLiterature/814
★ در باب نقاشی عصر آبی از ادوارد هاپر:
★ t.me/AtLeastLiterature/829
★ در باب نقاشی «شبزندهداران» از ادوارد هاپر
★ t.me/AtLeastLiterature/833
★ نقاشیهای بوکس:
★ t.me/AtLeastLiterature/835
★ در باب نقاشی بوسه:
★ t.me/AtLeastLiterature/837
★ در باب نقاشیهای آخرالزمانی:
★ t.me/AtLeastLiterature/838
★ در باب نقاشی از دانمارک:
★ t.me/AtLeastLiterature/841
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎭 لئوپولداِشتاد
🖊 نویسنده: تام استوپارد
🎪 اجرایی در National Theater
نمایش #زیرنویس_فارسی دارد...
★ اجرای صحنهای نمایش نورگیر از دیوید هر:
★ t.me/AtLeastLiterature/526
★ اجرای صحنهای از نمایش قرمز:
★ t.me/AtLeastLiterature/545
★ اجرای صحنهای از فرانکشتاین:
★ t.me/AtLeastLiterature/540
★ اجرای صحنهای از رُزنکرانتس و گیلدنسترن هر دو مردهاند:
★ t.me/AtLeastLiterature/534
★ اجرای صحنهای نمایش تراموایی به نام هوس:
★ t.me/AtLeastLiterature/548
★ نمایش پرترهی مرد ریخته:
★ t.me/AtLeastLiterature/551
★ کلاس مُرده:
★ t.me/AtLeastLiterature/610
★ مسئلهی پیچیده:
★ t.me/AtLeastLiterature/642
★ صعود مقاومتپذیر آقای م. ر. حساس!
★ t.me/AtLeastLiterature/819
★ گربه روی شیروانی داغ:
★ t.me/AtLeastLiterature/852
★ اجراخوانی از نمایشنامهی رابرت شنکن دربارهی تحقیقات از دونالد ترامپ:
★ t.me/AtLeastLiterature/358
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🖊 نویسنده: تام استوپارد
🎪 اجرایی در National Theater
نمایش #زیرنویس_فارسی دارد...
★ اجرای صحنهای نمایش نورگیر از دیوید هر:
★ t.me/AtLeastLiterature/526
★ اجرای صحنهای از نمایش قرمز:
★ t.me/AtLeastLiterature/545
★ اجرای صحنهای از فرانکشتاین:
★ t.me/AtLeastLiterature/540
★ اجرای صحنهای از رُزنکرانتس و گیلدنسترن هر دو مردهاند:
★ t.me/AtLeastLiterature/534
★ اجرای صحنهای نمایش تراموایی به نام هوس:
★ t.me/AtLeastLiterature/548
★ نمایش پرترهی مرد ریخته:
★ t.me/AtLeastLiterature/551
★ کلاس مُرده:
★ t.me/AtLeastLiterature/610
★ مسئلهی پیچیده:
★ t.me/AtLeastLiterature/642
★ صعود مقاومتپذیر آقای م. ر. حساس!
★ t.me/AtLeastLiterature/819
★ گربه روی شیروانی داغ:
★ t.me/AtLeastLiterature/852
★ اجراخوانی از نمایشنامهی رابرت شنکن دربارهی تحقیقات از دونالد ترامپ:
★ t.me/AtLeastLiterature/358
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 تو را با سفارتخانهها چهکار؟
🖊 محمدرضا صادقی
▫️ مرقومهٔ آخرت صبح رسید. بچهمچهها هم همگی خوبند، و از خبرهای داغ اینکه برندهٔ جایزهٔ جلال در پست اینستاگرامیاش که بعدتر حذف کرد، نوشته بود که امید داستاننویسی ایران، محمد طلوعی، برای چاپ مطلبی در شمارهٔ هشتم مجلهٔ ناداستان «انگار هم دویست و هفتاد میلیون تومانِ آن زمان [سه سال و نیم پیش]، از سفارت خارجی گرفته و خورده»!
▪️ گویی شاکی است که چرا به اعتبار سردبیری مجله، تکخوری کرده و حقالسهم مدیرمسئول را نداده؟!
▫️ و مضحکتر مواجههٔ مخاطبان ادبیات داستانی این مُلک است که همگی در عین اطوار فرهیختگی و کتابخوانی و این قبیل که «وه! مسکوب چه جذاب است!» و آلن دوباتنِ جان فلان گفت و آقای فردریش نیچه اینطور فرمود و بَه بَه از نوشتههای موراکامی؛ چنان مسخ شدهاند که هیچکدام حتی براشان سؤال نمیشود که چرا یک نویسنده بایستی از فلان سفارت خارجی آن مقدار هنگفت برای چاپ مطلبی بگیرد و چراییتر اینکه چگونه است که نویسندگان مثلاً آزاده و روشنفکران و اهالی صنعت نشر و ادبیات این مُلک و ملت، از این کار نهتنها ننگ ندارند که حکماً مایهٔ فخر و مباهاتشان است که با سفارتخانهها ارتباط وثیقی دارند و پای ثابت مهمانیهایشان هستند و هرکه جز آنهاست، در زمین حکومت بازی میکند و از ما نیست و پس بایستی مأمور خواندش و الخ؛ چنان که میدانی که چنین کردهاند و خواهند کرد.
▪️تمام اینها مرا یاد ایام نوجوانیام انداخت که بهواسطهٔ نظامیگری پدرم در ارتش، آلاخونوالاخون این شهرک و آن شهرک و اینجاوآنجا بودیم و تهش اگر در جمعی، میفهمیدند که پدرم یک نظامی است، به چشمی دیگر بهم مینگریستند و از قضای روزگار اگر کس دیگری در جمع، پدر و مادرش جزو مدیران دودرهباز فلان بانک و ادارهٔ دولتی بودند و در شمال شهر خانه و کاشانه داشتند و اطوار مهمانی و ترهات شبهسیاسی بهم میبافت، در نظرشان جایگاه و مرتبت والایی داشت و ما که همیشهٔ خدا آموخته بودیم وطن، در هر حالی، وطن است و نبایستی به کسی و چیزی فروخت، در بهترین حالت مظنون درجهٔ اول طرفداری از حکومت!
▫️القصه که جماعت نویسندهٔ آزادیخواه، کلمات را از جیب چپ به راستشان صدقه میدهند و تا وقتی پول از سفارتخانهها میرسد، براشان چه اهمیتی دارد که محصولشان برای مخاطب و مردم، حماقت و وقاحت و گدایی بار بیاورد؟
▪️حکایت این مخاطبان هم حکایت همین آقایان است کاه را به چشم دیگران میبینند و دسته بیل را به کون مبارک نمیبینند.
▫️برایشان جای تعجب این است که چرا نهاد امنیتی پرونده تشکیل داده؟ انگار تا پیشازاین چنین نبوده و حالا یکباره مُد شده! و هیچکس به این نمیپردازد که چرا طلوعی از سفارتخانهای پول گرفته و سود آن سفارتخانه چه بوده و اصلاً چرا ادبا و نویسندگان و هنرمندان مثلاً آزاده بر سرِ رفتن به میهمانیها و مجالس سفارتخانهها باهم رقابت دارند؟!
▪️انگار کن جوانکانی را که با دیدن تصویر نیمهبرهنهای به خود مشغولاند؛ جماعت صبح و شام ضمن اشعار اخوان و شاملو و فروغ و نثرهای مسکوب و براهنی و دیگران با خود ور میروند و دریغ از ذرهای تأثر از بینش و جرئت و شجاعت که بپرسند ای آزاده، تو را با سفارتخانهها چهکار؟ بر سر دیگ پلو نشستهای که چه؟!
▫️حال هی بهم بگو که بنویس و منتشر کن، برای که؟ برای جماعتی که حتی در حد یک توییت جرئت گفتن و پرسیدن ندارند؟!
▪️به قول هدایت (یکی دیگر از کسانی که حضرات کتابخوان باهاش به استمنا مشغولاند) در نامهاش به شهید نورایی: «آخرش غواسق جسمانی بر ربوبیت سبحانی غلبه میکند.»
▫️تمام ماجرای مخاطب مثلاً اهل کتاب و فرهنگ این مُلک همین است و مگر یک ملت جز این برای ویرانی خود چه لازم دارد؟!
▪️بگذریم، از حالوروز خودت بیشتر برایم بنویس...
ــــــــــــــــــــ
🗞 مطالب ناداستان شمارهٔ ۸:
★ t.me/AtLeastFiles/43
📔 سفرنامهٔ میرزا فتاح خان گرمرودی:
★ t.me/AtLeastFiles/44
📂 دو مطلب دربارهی واژهٔ «ناداستان»:
★ t.me/AtLeastLiterature/28
★ t.me/AtLeastLiterature/214
🖇 یک گفتگو: «از حزب چای تا کارمندان ادبی و ناداستان»
★ t.me/AtLeastLiterature/390
📇 وقتی از جنس فیک صحبت میکنیم چه از چه صحبت میکنیم: مورد مجلهٔ ناداستان
★ t.me/AtLeastLiterature/392
📝 نشانی کانال نگارندهٔ مطلب:
📍 t.me/manoochehriat
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🖊 محمدرضا صادقی
▫️ مرقومهٔ آخرت صبح رسید. بچهمچهها هم همگی خوبند، و از خبرهای داغ اینکه برندهٔ جایزهٔ جلال در پست اینستاگرامیاش که بعدتر حذف کرد، نوشته بود که امید داستاننویسی ایران، محمد طلوعی، برای چاپ مطلبی در شمارهٔ هشتم مجلهٔ ناداستان «انگار هم دویست و هفتاد میلیون تومانِ آن زمان [سه سال و نیم پیش]، از سفارت خارجی گرفته و خورده»!
▪️ گویی شاکی است که چرا به اعتبار سردبیری مجله، تکخوری کرده و حقالسهم مدیرمسئول را نداده؟!
▫️ و مضحکتر مواجههٔ مخاطبان ادبیات داستانی این مُلک است که همگی در عین اطوار فرهیختگی و کتابخوانی و این قبیل که «وه! مسکوب چه جذاب است!» و آلن دوباتنِ جان فلان گفت و آقای فردریش نیچه اینطور فرمود و بَه بَه از نوشتههای موراکامی؛ چنان مسخ شدهاند که هیچکدام حتی براشان سؤال نمیشود که چرا یک نویسنده بایستی از فلان سفارت خارجی آن مقدار هنگفت برای چاپ مطلبی بگیرد و چراییتر اینکه چگونه است که نویسندگان مثلاً آزاده و روشنفکران و اهالی صنعت نشر و ادبیات این مُلک و ملت، از این کار نهتنها ننگ ندارند که حکماً مایهٔ فخر و مباهاتشان است که با سفارتخانهها ارتباط وثیقی دارند و پای ثابت مهمانیهایشان هستند و هرکه جز آنهاست، در زمین حکومت بازی میکند و از ما نیست و پس بایستی مأمور خواندش و الخ؛ چنان که میدانی که چنین کردهاند و خواهند کرد.
▪️تمام اینها مرا یاد ایام نوجوانیام انداخت که بهواسطهٔ نظامیگری پدرم در ارتش، آلاخونوالاخون این شهرک و آن شهرک و اینجاوآنجا بودیم و تهش اگر در جمعی، میفهمیدند که پدرم یک نظامی است، به چشمی دیگر بهم مینگریستند و از قضای روزگار اگر کس دیگری در جمع، پدر و مادرش جزو مدیران دودرهباز فلان بانک و ادارهٔ دولتی بودند و در شمال شهر خانه و کاشانه داشتند و اطوار مهمانی و ترهات شبهسیاسی بهم میبافت، در نظرشان جایگاه و مرتبت والایی داشت و ما که همیشهٔ خدا آموخته بودیم وطن، در هر حالی، وطن است و نبایستی به کسی و چیزی فروخت، در بهترین حالت مظنون درجهٔ اول طرفداری از حکومت!
▫️القصه که جماعت نویسندهٔ آزادیخواه، کلمات را از جیب چپ به راستشان صدقه میدهند و تا وقتی پول از سفارتخانهها میرسد، براشان چه اهمیتی دارد که محصولشان برای مخاطب و مردم، حماقت و وقاحت و گدایی بار بیاورد؟
▪️حکایت این مخاطبان هم حکایت همین آقایان است کاه را به چشم دیگران میبینند و دسته بیل را به کون مبارک نمیبینند.
▫️برایشان جای تعجب این است که چرا نهاد امنیتی پرونده تشکیل داده؟ انگار تا پیشازاین چنین نبوده و حالا یکباره مُد شده! و هیچکس به این نمیپردازد که چرا طلوعی از سفارتخانهای پول گرفته و سود آن سفارتخانه چه بوده و اصلاً چرا ادبا و نویسندگان و هنرمندان مثلاً آزاده بر سرِ رفتن به میهمانیها و مجالس سفارتخانهها باهم رقابت دارند؟!
▪️انگار کن جوانکانی را که با دیدن تصویر نیمهبرهنهای به خود مشغولاند؛ جماعت صبح و شام ضمن اشعار اخوان و شاملو و فروغ و نثرهای مسکوب و براهنی و دیگران با خود ور میروند و دریغ از ذرهای تأثر از بینش و جرئت و شجاعت که بپرسند ای آزاده، تو را با سفارتخانهها چهکار؟ بر سر دیگ پلو نشستهای که چه؟!
▫️حال هی بهم بگو که بنویس و منتشر کن، برای که؟ برای جماعتی که حتی در حد یک توییت جرئت گفتن و پرسیدن ندارند؟!
▪️به قول هدایت (یکی دیگر از کسانی که حضرات کتابخوان باهاش به استمنا مشغولاند) در نامهاش به شهید نورایی: «آخرش غواسق جسمانی بر ربوبیت سبحانی غلبه میکند.»
▫️تمام ماجرای مخاطب مثلاً اهل کتاب و فرهنگ این مُلک همین است و مگر یک ملت جز این برای ویرانی خود چه لازم دارد؟!
▪️بگذریم، از حالوروز خودت بیشتر برایم بنویس...
ــــــــــــــــــــ
🗞 مطالب ناداستان شمارهٔ ۸:
★ t.me/AtLeastFiles/43
📔 سفرنامهٔ میرزا فتاح خان گرمرودی:
★ t.me/AtLeastFiles/44
📂 دو مطلب دربارهی واژهٔ «ناداستان»:
★ t.me/AtLeastLiterature/28
★ t.me/AtLeastLiterature/214
🖇 یک گفتگو: «از حزب چای تا کارمندان ادبی و ناداستان»
★ t.me/AtLeastLiterature/390
📇 وقتی از جنس فیک صحبت میکنیم چه از چه صحبت میکنیم: مورد مجلهٔ ناداستان
★ t.me/AtLeastLiterature/392
📝 نشانی کانال نگارندهٔ مطلب:
📍 t.me/manoochehriat
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 فضاهای امن ادبی و مرگ ادبیات
🖊 آراز بارسقیان
🔹ادبیات داستانی مُرده و اهالی ادبیات آن را کشتند. فضاهای امن مافیایی و فردی موجب فسادِ ادبیات است. اهالی ادبیات را تبدیل به آدمهای پشتهمانداز میکند. در نتیجه ناتوان از ایستادن پشت سر هم. صنفی نساخته، کُلنگی میشود. هر گردهماییای میشود یک مشت عکس یادگاری با طمع «ایگوی متورم» و تمام. ادبیات میشود اجتماعی به غایت در خود مانده و ناتوان از ابرازِ وجود و نظر جمعی. اجتماعی رو به زوال: زندگانِ مُرده.
🔸آنها در گفتار شفاهی و در میان «خانوادههای ادبی» دربارهٔ دیگران با گردآوری اطلاعات پراکنده پیراهنی از دادههای ناحق میدوزند و پرچم میکنند. در فنجان کوچک آنها هر نوع همکاری با «دیگری» طوفان محسوب میشود مگر استثناهای خودشان: اگر از «ما» باشی و با «دیگری» همکاری کنی، خودفروختگی نکردی، بلکه «بزرگواری» و «بچه زرنگی». میتوانی یک شبه به درجهٔ «گورو» برسی و دربارهٔ چیزی بنویسی که نداری: «خلاقیت» و به دروغ بگویی سبک داستاننویسیات «حرکت در مه» است.
🔹عدهای هم به شکل افراطی میگویند هر «عملی» در زمینهٔ ادبیات در این فضا «اشتباه» است. برای آنها، آدمها در آنی همکارِ ادارهٔ «سانسور» میشوند و «منبع» و «همیار» نهادهای امنیتی و یا حتی بازیگرانِ «زمین حکومت مستقر.» این دیگری هراسی علتش عدم تابآوری شنیدن حرف است. علتش نفی مداوم است؛ نفی مداوم هر ایراد. و اینکه هر کسی با ما نباشد حتماً «بر ماست». اینها همه پایه و اساس ساختارهای مافیایی و فرقهای است. و هر فرقه و گروهبندیای در این جوّ، چیزی نیست جز ساختن فضاهای امن برای کالتهای خود. این ادبیات نیاز به یک دورهٔ کامل روانکاوی دارد.
🔸ادبیات مُرده و به موازات آن مفهوم نویسندهٔ صاحب زیست نویسندگی، نویسندهٔ «امید» ادبیات و نویسندهٔ «جوان» هم مُرده. صاحبان این عزا هم «مافیای آمُل» و «ناشرهای ادبیاتِ معاصر» هستند. سالها سوگیریها نفع کوتاه مدت طلبانه و راندن آدمها از میدان به مدد قدرت فرقهای تنها «فعالیت» ادبی کارنامهٔ آنها بوده. سوگیری یعنی وقتی باید جهت «درست» را بروند، آنچنان بر مواضع اشتباه میایستند و مقاومتِ روانی ویژه نشان میدهند که فروپاشی این مقاومت تبدیل به زخمی جبران ناپذیر میشود.
🔹«امر درست» را تاریخ مشخص میکند. فقط دو نمونه از خروار: برای مثال وقتی بالاخره نقدی بر جوایزِ ادبیِ ناکارآمد میشود و دعوایی در میگیرد عوام جامعهٔ ادبی دقیقاً هر کاری را میکنند که در آن روزگار با صدای بلند بر اشتباه بودنش تاکید میشود. این یعنی جریان جایزهٔ احمد محمود در سال ۹۶. باز برای مثال: روزگاری نسبت به قدرتدادن زیادی از حد به فردی خاص اخطارهای مکتوب و شفاهی میشد، گوش شنوایی نبود. آنقدر این قدرت به مدد «روابطعمومی» باقی ماند که در نهایت قدرت تخریب به روابط داخلی نشر برگشت و چنان ضربهای به آن وارد کرد که دیوارهاش تا سالهای سالترمیم نمیشود. امتداد روابط «سمّی» باعث میشود هر مشکلی بهسرعت «شخصی» شود. نقطهای کوچک که با یک حل اختلاف صادقانه حل میشود تبدیل به زخمهای عمیقی شود که دیگر جبرانپذیر نیست: همهچیز تبدیل به «نبرد من» میشود. این یعنی مهدی یزدانیخرم در نشر چشمه.
🔸برای آدمهایی که فضای امن میسازند هر چیزی مهم است جز سند و مدرک. واقعیت این است: تا وقتی توی تیم ما هستی هر گناهی قبول است. این طوری است که همه یک آسمان پُر ابرِ «تُف سر بالا» میخرند، هم برای خود، هم برای کُل ادبیات. نویسندهٔ گلخانهای حاضر در فضایامن «دیگری هراس» است. کوچکترین نقد و نظری باعث واکنشهای ترسناکی است: حتی جواب سلامی داده نمیشود. وقتی «از ما نباشی» از مهمانِ مهمانی، تبدیل به «تخمهٔ» مهمانی میشوی. این اتفاق فقط در سطح جمعی نمیافتد، بلکه در عالم فردی هم پیش میآید. نویسندههای این چنینی عموماً با آینهٔ ملکهٔ شرور داستان سفید برفی صحبت میکنند: «آینه آینه به من بگو کی زیباترینِ زیباهاست؟» و دیگری باید آن آینه باشد. انتقاد از خود جایش را به خودشیفتگی میدهد. خودشیفتگی دیگری هراسی را رشد میدهد. و ادبیات اینگونه تمام میشود.
🔹ادبیات داستانی مُرده و اهالی ادبیات آن را کشتند. اما خبر خوش در اینکه «کسبوکار ادبیات و کتاب» زنده است. و میشود با خیریه در اسفندماه، فروشهای ویژهٔ بهاری و تابستانی و پاییزی و زمستانی و نمایشگاه کتاب و انتشار و باز انتشار کتابهای کلاسیک، کُلی «تکنیک مدیریتیِ» بهروز و «شیطونک بازاری» کسبوکار را زنده نگاه داشت و هر سال را پر بارتر از سال قبل گذراند. همین.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🖇 روضهٔ فاشیستِ ادبی:
★ t.me/AtLeastLiterature/817
📇 وقتی از جنس فیک صحبت میکنیم چه از چه صحبت میکنیم: مورد مجلهٔ ناداستان
★ t.me/AtLeastLiterature/392
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🖊 آراز بارسقیان
🔹ادبیات داستانی مُرده و اهالی ادبیات آن را کشتند. فضاهای امن مافیایی و فردی موجب فسادِ ادبیات است. اهالی ادبیات را تبدیل به آدمهای پشتهمانداز میکند. در نتیجه ناتوان از ایستادن پشت سر هم. صنفی نساخته، کُلنگی میشود. هر گردهماییای میشود یک مشت عکس یادگاری با طمع «ایگوی متورم» و تمام. ادبیات میشود اجتماعی به غایت در خود مانده و ناتوان از ابرازِ وجود و نظر جمعی. اجتماعی رو به زوال: زندگانِ مُرده.
🔸آنها در گفتار شفاهی و در میان «خانوادههای ادبی» دربارهٔ دیگران با گردآوری اطلاعات پراکنده پیراهنی از دادههای ناحق میدوزند و پرچم میکنند. در فنجان کوچک آنها هر نوع همکاری با «دیگری» طوفان محسوب میشود مگر استثناهای خودشان: اگر از «ما» باشی و با «دیگری» همکاری کنی، خودفروختگی نکردی، بلکه «بزرگواری» و «بچه زرنگی». میتوانی یک شبه به درجهٔ «گورو» برسی و دربارهٔ چیزی بنویسی که نداری: «خلاقیت» و به دروغ بگویی سبک داستاننویسیات «حرکت در مه» است.
🔹عدهای هم به شکل افراطی میگویند هر «عملی» در زمینهٔ ادبیات در این فضا «اشتباه» است. برای آنها، آدمها در آنی همکارِ ادارهٔ «سانسور» میشوند و «منبع» و «همیار» نهادهای امنیتی و یا حتی بازیگرانِ «زمین حکومت مستقر.» این دیگری هراسی علتش عدم تابآوری شنیدن حرف است. علتش نفی مداوم است؛ نفی مداوم هر ایراد. و اینکه هر کسی با ما نباشد حتماً «بر ماست». اینها همه پایه و اساس ساختارهای مافیایی و فرقهای است. و هر فرقه و گروهبندیای در این جوّ، چیزی نیست جز ساختن فضاهای امن برای کالتهای خود. این ادبیات نیاز به یک دورهٔ کامل روانکاوی دارد.
🔸ادبیات مُرده و به موازات آن مفهوم نویسندهٔ صاحب زیست نویسندگی، نویسندهٔ «امید» ادبیات و نویسندهٔ «جوان» هم مُرده. صاحبان این عزا هم «مافیای آمُل» و «ناشرهای ادبیاتِ معاصر» هستند. سالها سوگیریها نفع کوتاه مدت طلبانه و راندن آدمها از میدان به مدد قدرت فرقهای تنها «فعالیت» ادبی کارنامهٔ آنها بوده. سوگیری یعنی وقتی باید جهت «درست» را بروند، آنچنان بر مواضع اشتباه میایستند و مقاومتِ روانی ویژه نشان میدهند که فروپاشی این مقاومت تبدیل به زخمی جبران ناپذیر میشود.
🔹«امر درست» را تاریخ مشخص میکند. فقط دو نمونه از خروار: برای مثال وقتی بالاخره نقدی بر جوایزِ ادبیِ ناکارآمد میشود و دعوایی در میگیرد عوام جامعهٔ ادبی دقیقاً هر کاری را میکنند که در آن روزگار با صدای بلند بر اشتباه بودنش تاکید میشود. این یعنی جریان جایزهٔ احمد محمود در سال ۹۶. باز برای مثال: روزگاری نسبت به قدرتدادن زیادی از حد به فردی خاص اخطارهای مکتوب و شفاهی میشد، گوش شنوایی نبود. آنقدر این قدرت به مدد «روابطعمومی» باقی ماند که در نهایت قدرت تخریب به روابط داخلی نشر برگشت و چنان ضربهای به آن وارد کرد که دیوارهاش تا سالهای سالترمیم نمیشود. امتداد روابط «سمّی» باعث میشود هر مشکلی بهسرعت «شخصی» شود. نقطهای کوچک که با یک حل اختلاف صادقانه حل میشود تبدیل به زخمهای عمیقی شود که دیگر جبرانپذیر نیست: همهچیز تبدیل به «نبرد من» میشود. این یعنی مهدی یزدانیخرم در نشر چشمه.
🔸برای آدمهایی که فضای امن میسازند هر چیزی مهم است جز سند و مدرک. واقعیت این است: تا وقتی توی تیم ما هستی هر گناهی قبول است. این طوری است که همه یک آسمان پُر ابرِ «تُف سر بالا» میخرند، هم برای خود، هم برای کُل ادبیات. نویسندهٔ گلخانهای حاضر در فضایامن «دیگری هراس» است. کوچکترین نقد و نظری باعث واکنشهای ترسناکی است: حتی جواب سلامی داده نمیشود. وقتی «از ما نباشی» از مهمانِ مهمانی، تبدیل به «تخمهٔ» مهمانی میشوی. این اتفاق فقط در سطح جمعی نمیافتد، بلکه در عالم فردی هم پیش میآید. نویسندههای این چنینی عموماً با آینهٔ ملکهٔ شرور داستان سفید برفی صحبت میکنند: «آینه آینه به من بگو کی زیباترینِ زیباهاست؟» و دیگری باید آن آینه باشد. انتقاد از خود جایش را به خودشیفتگی میدهد. خودشیفتگی دیگری هراسی را رشد میدهد. و ادبیات اینگونه تمام میشود.
🔹ادبیات داستانی مُرده و اهالی ادبیات آن را کشتند. اما خبر خوش در اینکه «کسبوکار ادبیات و کتاب» زنده است. و میشود با خیریه در اسفندماه، فروشهای ویژهٔ بهاری و تابستانی و پاییزی و زمستانی و نمایشگاه کتاب و انتشار و باز انتشار کتابهای کلاسیک، کُلی «تکنیک مدیریتیِ» بهروز و «شیطونک بازاری» کسبوکار را زنده نگاه داشت و هر سال را پر بارتر از سال قبل گذراند. همین.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🖇 روضهٔ فاشیستِ ادبی:
★ t.me/AtLeastLiterature/817
📇 وقتی از جنس فیک صحبت میکنیم چه از چه صحبت میکنیم: مورد مجلهٔ ناداستان
★ t.me/AtLeastLiterature/392
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌇 نیهیلیسم و کلانشهر
🖊 آراز بارسقیان ـ دانیال حقیقی
🎯 آقای مقصود فراستخواه به تازگی از نیهیلیسم در جامعه گفتند. چیزی که جامعهشناسان و اساتید دانشگاهی تازه به آن نزدیک میشوند را عدهای خارج از تریبونهای رسمی سالها قبل مورد اشاره قرار دادند. طی بیانیهی اول حداقلْ کلانشهر (فروردین ۱۳۹۸) به این قضیه اشاره کردیم. بخشی از آن را با هم میخوانیم:
🔸 سالهاست شیوهٔ تفکر روشنفکران و هنرمندان ایرانی در مقابل دیوارِ ایدههای آرمانشهری از حرکت افتاده. همین مانع از شکلگیری هر روش واقعبینانه، خلاق و اثرگذار در متن جامعه شده است و کلیت فضا را در گردابی نهیلیستی گرفتار کرده... این زوال افیونزده، کلیت فضا را در یک نیهیلیسم هرز قرار داده؛ نیهیلیسمی که در شرایط فعال خود اثر هنری و فکری را تهی از هر امر اجتماعی ناظر به وضع موجود کرده تا از هر شکل زیباشناسی آلترناتیو و انتقادی خالی باشد و در حالت منفعلش هنرمندان و روشنفکران را در حاشیهٔ جامعه فرسوده و با امیدهای واهی آرمانشهری به حال خود رها کرده تا زمان را بیشتر و بیشتر از دست بدهند.
⬅️ نسخهی کامل بیانیه:
▪️ upto.site/e06f68
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🖊 آراز بارسقیان ـ دانیال حقیقی
🎯 آقای مقصود فراستخواه به تازگی از نیهیلیسم در جامعه گفتند. چیزی که جامعهشناسان و اساتید دانشگاهی تازه به آن نزدیک میشوند را عدهای خارج از تریبونهای رسمی سالها قبل مورد اشاره قرار دادند. طی بیانیهی اول حداقلْ کلانشهر (فروردین ۱۳۹۸) به این قضیه اشاره کردیم. بخشی از آن را با هم میخوانیم:
🔸 سالهاست شیوهٔ تفکر روشنفکران و هنرمندان ایرانی در مقابل دیوارِ ایدههای آرمانشهری از حرکت افتاده. همین مانع از شکلگیری هر روش واقعبینانه، خلاق و اثرگذار در متن جامعه شده است و کلیت فضا را در گردابی نهیلیستی گرفتار کرده... این زوال افیونزده، کلیت فضا را در یک نیهیلیسم هرز قرار داده؛ نیهیلیسمی که در شرایط فعال خود اثر هنری و فکری را تهی از هر امر اجتماعی ناظر به وضع موجود کرده تا از هر شکل زیباشناسی آلترناتیو و انتقادی خالی باشد و در حالت منفعلش هنرمندان و روشنفکران را در حاشیهٔ جامعه فرسوده و با امیدهای واهی آرمانشهری به حال خود رها کرده تا زمان را بیشتر و بیشتر از دست بدهند.
⬅️ نسخهی کامل بیانیه:
▪️ upto.site/e06f68
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 شمس مهندسی میشود یا راهنمای افیون فروشی به دانشجویان
🖋آراز بارسقیان
🔸بخشی از تئاتر دانشگاهی ناکارآمد است، بخشی دیگر افیون فروش. اندکی هم این وسط شاید رستگار باشند. اندکی. و هر نوشتهای همیشه اندکها را به کنار میگذارد؛ مثلاً اندک دانشجویان کوشا، اندک اساتیدی که افیون فروش نیستند و ناکارآمدی ندارند، خواه در دانشگاه خواه در مؤسسات خصوصی خواه در کلاسهای درس شخصی. «اندک» همیشه در نوشتهها بهصورت پیشفرض کنار گذاشته میشود.
🔹روی سخن با افیون فروشان است. همانهایی که اولین و آخرین ضربه را با ایجاد لانهٔ «تئاتر تجربی» در دانشگاه (!) به پیکر دانشجو وارد کردند. تبدیلکردن دانشگاه به جایی برای تئاتر تجربی، نه تجربه دانشجویی راه «آینده» را برای دانشجو میبندد ولی راه را برای یک چپِ دستوپاشکسته در لباس آدمهای فخرفروش و مثلاً آلترناتیو باز میکند. چپی که هر چیز است جز چپ. کاسب است، به اندازهٔ راست. فقط با عطرِ خوب، با چهرههایی که در عکس متفاوت هستند و با افیونِ «رهایی» تئاترهایی بیسروته میسازد.
🔸این مسیر برای دانشجو بازدارندگی است. البته سویهٔ دیگری هم دارد: تظاهر به اینکه در دانشگاه کار پیش نمیرود پس به آموزشگاههای «خصوصی» باید کوچ کرد. این آلترناتیو در همین سویهٔ «خصوصیبودن» است که نشان میدهد هیچ نسبتی با چپ ندارد. و همین مستمسکی میشود برای فروش افیون.
🔹گافِ شمس در این شبهبیانیه که لحنش یادآور روزگاری است که فرهاد مهندسپور به خودش زحمت اظهار نظر میداد، بیشتر از هر چیزی صوتی از اعماق محاقی است که این جماعت افیون فروش به آن سقوط کردند. آنچه در همین «نبشته» منتقل میشود، نشان از توسل این جماعت به عناصر شکستخوردهٔ چپ است.
🔸افیون فروشی یعنی: آدمها را به ماه می ۱۹۶۸ متصل کنی. به حرکتی که پیش از به راهافتادن شکستخورده بود. آنها را تشویق به این بکنی به سبک دانشجویان همان دوران بروند جشنوارهها یا مکانهای دیگر را «ازان خود بکنند». ازان کردنی که هرگز رخ نمیدهد. فروش افیون یعنی ساختن تصویری آرمانی از تئاتری که در تاریخ تئاتر افیونی با واقعیت ارتباطی ندارند. آنها به دنبال تشویق دانشجویان برای خالیکردن میدان هستند. اینکه تئاتر نبینید. اینکه فلانجا نروید. کارهای فلان و فلان را نبینید. ولی اگر تئاتر میخواهید بیاموزید به آموزشگاههای «خصوصی» ما بیاید. این ما هستیم که شما را رها میکنم.
🔹فاجعه یعنی این جماعت افیون فروش به دانشجو توصیه بر «به سلاخخانه بردن تعارفاتی مثل پیشکسوت و احترامات فائقه» میکنند. افیون فروش اولین و آخرین نفری است که وقتی به پیشکسوتش حرفی زده میشود جیغش به آسمان میرود؛ وقاحت نشان میدهد، نامه جمع میکند، حذف میکند، تهمت میزنند و وقتی هنگام سلاخی کردنش میشود خودش را عین موش در هزار سوراخ مخفی میکند.
🔸افیون یعنی اغراقکردن در سادهترین حقوق اولیه دانشجو: دانشجو نباید از دانش بترسد، نباید از پرسش بترسد، دانشجو حق دارد تجربه کند، حق دارد اساتید را مدام و مدام روی سرشان چرخ بدهد ولی همینها را با افیون به خورد دانشجویان بدهید؛ میشود همین بیانیه. هیجان مهار نشدهی نوجوانانه از لای انگشتان کودکی سیونه ساله که به نظر تازه مزهٔ فروش افیون و بهایش به زیر دندانش رفته است.
🔹افیون فروش تاریخ آینده را از پیش میسازد. او یکرشته هنرمند موهوم در سرش میپروراند که در تلاش دیروزی «سلیقهشان بخشی از تاریخ تئاتر این کشور» شده است. منظورش مشخص است: از گروه ده بگیرید، تا چرمشیر و مهندسپور و پسیانی و یکمشت کاسبهای خُرد و درشت این روزگار. او منظورش راه تمامشدهٔ کارگاه نمایش است. ادراک در هم شکستهٔ افیون فروش در اوهامش است: به نظرش هنوز در گوشهای تئاتر معصومی وجود دارد که تنها راه رسیدن به آن نه از هزارتوی تفکر یک دانشجویِ جستجوگر است، بلکه از میان پدرخواندههای افیون فروشی است که سالهاست با حفظ سمت در دانشگاه، آموزشگاههای خصوصی را قبضه کردند. از دل اساتید مثلاً آلترناتیوی که تا سر ماه حقوق هیئتعلمی یا ریاست گروه خود را نگیرند، بلد نیستند شما را با بلغورهای چپِ نو گول بزنند. تعدادی هم هستند که با اینکه نتوانستند وارد کرسیهای مناسب دانشگاه شوند، با حالت قهر و حقبهجانب میانجی این افیون فروشی بهحساب میآیند.
🔸چیزی که دانشجوی ما امروز به آن بیشتر از هر چیزی نیاز دارد، فکرکردن بدون افیون است. شناسایی و کنارزدن این افیون فروشان لانه کرده در کافههای دور دانشگاه و سوراخیهای پخشوپلا در شهر. دانشجو نیاز به فکر دارد، فکری آزادانه. فکرکردن و فکرکردن به وضعیتی که میلیاردها آدم در آن شریک هستند و زندگی روزمرهٔ خود را میگذرانند.
بیانیه مورد نظر این جاست:
t.me/TheatreAcademy/13019
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiteratur
🖋آراز بارسقیان
🔸بخشی از تئاتر دانشگاهی ناکارآمد است، بخشی دیگر افیون فروش. اندکی هم این وسط شاید رستگار باشند. اندکی. و هر نوشتهای همیشه اندکها را به کنار میگذارد؛ مثلاً اندک دانشجویان کوشا، اندک اساتیدی که افیون فروش نیستند و ناکارآمدی ندارند، خواه در دانشگاه خواه در مؤسسات خصوصی خواه در کلاسهای درس شخصی. «اندک» همیشه در نوشتهها بهصورت پیشفرض کنار گذاشته میشود.
🔹روی سخن با افیون فروشان است. همانهایی که اولین و آخرین ضربه را با ایجاد لانهٔ «تئاتر تجربی» در دانشگاه (!) به پیکر دانشجو وارد کردند. تبدیلکردن دانشگاه به جایی برای تئاتر تجربی، نه تجربه دانشجویی راه «آینده» را برای دانشجو میبندد ولی راه را برای یک چپِ دستوپاشکسته در لباس آدمهای فخرفروش و مثلاً آلترناتیو باز میکند. چپی که هر چیز است جز چپ. کاسب است، به اندازهٔ راست. فقط با عطرِ خوب، با چهرههایی که در عکس متفاوت هستند و با افیونِ «رهایی» تئاترهایی بیسروته میسازد.
🔸این مسیر برای دانشجو بازدارندگی است. البته سویهٔ دیگری هم دارد: تظاهر به اینکه در دانشگاه کار پیش نمیرود پس به آموزشگاههای «خصوصی» باید کوچ کرد. این آلترناتیو در همین سویهٔ «خصوصیبودن» است که نشان میدهد هیچ نسبتی با چپ ندارد. و همین مستمسکی میشود برای فروش افیون.
🔹گافِ شمس در این شبهبیانیه که لحنش یادآور روزگاری است که فرهاد مهندسپور به خودش زحمت اظهار نظر میداد، بیشتر از هر چیزی صوتی از اعماق محاقی است که این جماعت افیون فروش به آن سقوط کردند. آنچه در همین «نبشته» منتقل میشود، نشان از توسل این جماعت به عناصر شکستخوردهٔ چپ است.
🔸افیون فروشی یعنی: آدمها را به ماه می ۱۹۶۸ متصل کنی. به حرکتی که پیش از به راهافتادن شکستخورده بود. آنها را تشویق به این بکنی به سبک دانشجویان همان دوران بروند جشنوارهها یا مکانهای دیگر را «ازان خود بکنند». ازان کردنی که هرگز رخ نمیدهد. فروش افیون یعنی ساختن تصویری آرمانی از تئاتری که در تاریخ تئاتر افیونی با واقعیت ارتباطی ندارند. آنها به دنبال تشویق دانشجویان برای خالیکردن میدان هستند. اینکه تئاتر نبینید. اینکه فلانجا نروید. کارهای فلان و فلان را نبینید. ولی اگر تئاتر میخواهید بیاموزید به آموزشگاههای «خصوصی» ما بیاید. این ما هستیم که شما را رها میکنم.
🔹فاجعه یعنی این جماعت افیون فروش به دانشجو توصیه بر «به سلاخخانه بردن تعارفاتی مثل پیشکسوت و احترامات فائقه» میکنند. افیون فروش اولین و آخرین نفری است که وقتی به پیشکسوتش حرفی زده میشود جیغش به آسمان میرود؛ وقاحت نشان میدهد، نامه جمع میکند، حذف میکند، تهمت میزنند و وقتی هنگام سلاخی کردنش میشود خودش را عین موش در هزار سوراخ مخفی میکند.
🔸افیون یعنی اغراقکردن در سادهترین حقوق اولیه دانشجو: دانشجو نباید از دانش بترسد، نباید از پرسش بترسد، دانشجو حق دارد تجربه کند، حق دارد اساتید را مدام و مدام روی سرشان چرخ بدهد ولی همینها را با افیون به خورد دانشجویان بدهید؛ میشود همین بیانیه. هیجان مهار نشدهی نوجوانانه از لای انگشتان کودکی سیونه ساله که به نظر تازه مزهٔ فروش افیون و بهایش به زیر دندانش رفته است.
🔹افیون فروش تاریخ آینده را از پیش میسازد. او یکرشته هنرمند موهوم در سرش میپروراند که در تلاش دیروزی «سلیقهشان بخشی از تاریخ تئاتر این کشور» شده است. منظورش مشخص است: از گروه ده بگیرید، تا چرمشیر و مهندسپور و پسیانی و یکمشت کاسبهای خُرد و درشت این روزگار. او منظورش راه تمامشدهٔ کارگاه نمایش است. ادراک در هم شکستهٔ افیون فروش در اوهامش است: به نظرش هنوز در گوشهای تئاتر معصومی وجود دارد که تنها راه رسیدن به آن نه از هزارتوی تفکر یک دانشجویِ جستجوگر است، بلکه از میان پدرخواندههای افیون فروشی است که سالهاست با حفظ سمت در دانشگاه، آموزشگاههای خصوصی را قبضه کردند. از دل اساتید مثلاً آلترناتیوی که تا سر ماه حقوق هیئتعلمی یا ریاست گروه خود را نگیرند، بلد نیستند شما را با بلغورهای چپِ نو گول بزنند. تعدادی هم هستند که با اینکه نتوانستند وارد کرسیهای مناسب دانشگاه شوند، با حالت قهر و حقبهجانب میانجی این افیون فروشی بهحساب میآیند.
🔸چیزی که دانشجوی ما امروز به آن بیشتر از هر چیزی نیاز دارد، فکرکردن بدون افیون است. شناسایی و کنارزدن این افیون فروشان لانه کرده در کافههای دور دانشگاه و سوراخیهای پخشوپلا در شهر. دانشجو نیاز به فکر دارد، فکری آزادانه. فکرکردن و فکرکردن به وضعیتی که میلیاردها آدم در آن شریک هستند و زندگی روزمرهٔ خود را میگذرانند.
بیانیه مورد نظر این جاست:
t.me/TheatreAcademy/13019
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiteratur
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎭 صعود مقاومت پذیر آرتور اویی
🖊 اثری از برتولت برشت
🎯 کارگردان: مجید جعفری
🎎 بازیگران : اکبر زنجانپور، رضا رویگری، محسن زهتاب، هایده حائری، اکرم محمدی، فرخ نعمتی، مظفر مقدم و...
🎪 تاریخ اجرا چهارشنبه 1 دی 1378 تا پنجشنبه 30 دی 1378
★ نورگیر از دیوید هر:
★ t.me/AtLeastLiterature/526
★ نمایش قرمز:
★ t.me/AtLeastLiterature/545
★ فرانکشتاین:
★ t.me/AtLeastLiterature/540
★ رُزنکرانتس و گیلدنسترن هر دو مردهاند:
★ t.me/AtLeastLiterature/534
★ تراموایی به نام هوس:
★ t.me/AtLeastLiterature/548
★ نمایش پرترهی مرد ریخته:
★ t.me/AtLeastLiterature/551
★ کلاس مُرده:
★ t.me/AtLeastLiterature/610
★ مسئلهی پیچیده:
★ t.me/AtLeastLiterature/642
★ صعود مقاومتپذیر آقای م. ر. حساس!
★ t.me/AtLeastLiterature/819
★ گربه روی شیروانی داغ:
★ t.me/AtLeastLiterature/852
★ لئوپلداشتات:
★ t.me/AtLeastLiterature/876
★ اجراخوانی از نمایشنامهی رابرت شنکن دربارهی تحقیقات از دونالد ترامپ:
★ t.me/AtLeastLiterature/358
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🖊 اثری از برتولت برشت
🎯 کارگردان: مجید جعفری
🎎 بازیگران : اکبر زنجانپور، رضا رویگری، محسن زهتاب، هایده حائری، اکرم محمدی، فرخ نعمتی، مظفر مقدم و...
🎪 تاریخ اجرا چهارشنبه 1 دی 1378 تا پنجشنبه 30 دی 1378
★ نورگیر از دیوید هر:
★ t.me/AtLeastLiterature/526
★ نمایش قرمز:
★ t.me/AtLeastLiterature/545
★ فرانکشتاین:
★ t.me/AtLeastLiterature/540
★ رُزنکرانتس و گیلدنسترن هر دو مردهاند:
★ t.me/AtLeastLiterature/534
★ تراموایی به نام هوس:
★ t.me/AtLeastLiterature/548
★ نمایش پرترهی مرد ریخته:
★ t.me/AtLeastLiterature/551
★ کلاس مُرده:
★ t.me/AtLeastLiterature/610
★ مسئلهی پیچیده:
★ t.me/AtLeastLiterature/642
★ صعود مقاومتپذیر آقای م. ر. حساس!
★ t.me/AtLeastLiterature/819
★ گربه روی شیروانی داغ:
★ t.me/AtLeastLiterature/852
★ لئوپلداشتات:
★ t.me/AtLeastLiterature/876
★ اجراخوانی از نمایشنامهی رابرت شنکن دربارهی تحقیقات از دونالد ترامپ:
★ t.me/AtLeastLiterature/358
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔰 هوشمصنوعی چطور دزدیده شد؟
💭 کاری از Then and Now
🎞 تماشا در آپارات:
📽 aparat.com/v/zlzmj9c
★ از همین محتواساز اسپینوزا؛ راهنمای زندگی :
★ t.me/AtLeastLiterature/729
★ هگل؛ راهنمای کامل تاریخ:
★ t.me/AtLeastLiterature/839
★ کانت؛ راهنمای کامل خردِ نابِ:
★ t.me/AtLeastLiterature/824
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
💭 کاری از Then and Now
🎞 تماشا در آپارات:
📽 aparat.com/v/zlzmj9c
★ از همین محتواساز اسپینوزا؛ راهنمای زندگی :
★ t.me/AtLeastLiterature/729
★ هگل؛ راهنمای کامل تاریخ:
★ t.me/AtLeastLiterature/839
★ کانت؛ راهنمای کامل خردِ نابِ:
★ t.me/AtLeastLiterature/824
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔰 اندیشمندان بزرگ سنت فکری غرب: مارکوس اورلیوس و رواقیت و تاملات
💬 درسگفتاری از دکتر مایکل سُگرو
این ویدیو #زیرنویس_فارسی دارد...
تماشا در آپارات:
📽 aparat.com/v/dka2wmz
از همین سخنران:
★ دربارهی کلیت فلسفه:
★ t.me/AtLeastLiterature/590
★ دربارهی فروید:
★ t.me/AtLeastLiterature/592
★ دربارهی بارت:
★ t.me/AtLeastLiterature/615
★ دربارهی مکتب فرانکفورت:
★ t.me/AtLeastLiterature/862
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
💬 درسگفتاری از دکتر مایکل سُگرو
این ویدیو #زیرنویس_فارسی دارد...
تماشا در آپارات:
📽 aparat.com/v/dka2wmz
از همین سخنران:
★ دربارهی کلیت فلسفه:
★ t.me/AtLeastLiterature/590
★ دربارهی فروید:
★ t.me/AtLeastLiterature/592
★ دربارهی بارت:
★ t.me/AtLeastLiterature/615
★ دربارهی مکتب فرانکفورت:
★ t.me/AtLeastLiterature/862
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature