Arrt_Cafe | آرت کافه
لویی آراگون (1897_1982) رمان نویس و شاعر سوررئالیست اهل کشور فرانسه🇫🇷 @Arrt_Cafe
به رغمِ خویش
مقصود من از خدا تویی
در آغوش گرفتنِ تمام دوستداشتنیها
و باقی، تاسی است که میریزند
با دستانِ تو همراه میشوم
لبانات را میبوسم
هر جا که باشی لمسات میکنم
و باقی، همه پنداری است
من چلیپای توام
آنگاه که به خواب میروی
جادهای تهی که بر آسماناش تمنا میبارد.
سایهی توام سایهای سنگسار شده
سکوتِ توام من.
شبی فراموش شده در خاطرِ خویش
و وعدهی دیداری که هر بار تکرار میشود.
دریوزهگرِ درب خانهات
آنکه انتظار دیدارت رنجاش میدهد
آنکه جان میسپارد
اگر انتظارش به دیرگاه برسد
#لویی_آراگون
@Arrt_Cafe
به رغمِ خویش
مقصود من از خدا تویی
در آغوش گرفتنِ تمام دوستداشتنیها
و باقی، تاسی است که میریزند
با دستانِ تو همراه میشوم
لبانات را میبوسم
هر جا که باشی لمسات میکنم
و باقی، همه پنداری است
من چلیپای توام
آنگاه که به خواب میروی
جادهای تهی که بر آسماناش تمنا میبارد.
سایهی توام سایهای سنگسار شده
سکوتِ توام من.
شبی فراموش شده در خاطرِ خویش
و وعدهی دیداری که هر بار تکرار میشود.
دریوزهگرِ درب خانهات
آنکه انتظار دیدارت رنجاش میدهد
آنکه جان میسپارد
اگر انتظارش به دیرگاه برسد
#لویی_آراگون
@Arrt_Cafe
آوای تنهایی(الهه)
@Arrt_Cafe
#موسیقی_واپسین_شب
قطعه آوای تنهایی
با شعری زیبا از تورج نگهبان
و صدای جادویی مرحوم بانو #الهه
@Arrt_Cafe
قطعه آوای تنهایی
با شعری زیبا از تورج نگهبان
و صدای جادویی مرحوم بانو #الهه
@Arrt_Cafe
Arrt_Cafe | آرت کافه
یانیس ریتسوس (1909_1990) شاعر اهل کشور یونان🇬🇷 @Arrt_Cafe
زن پنجره را باز کرد
بادِ تندی وزید و موهای زن را
مانند دو پرنده
انداخت بر روی شانههایش.
زن پنجره را بست
هر دو پرنده بر روی میز
خیره به زن بودند
زن
سرش را میانشان نهاد
و بیصدا
گریست.
#یانیس_ریتسوس
@Arrt_Cafe
زن پنجره را باز کرد
بادِ تندی وزید و موهای زن را
مانند دو پرنده
انداخت بر روی شانههایش.
زن پنجره را بست
هر دو پرنده بر روی میز
خیره به زن بودند
زن
سرش را میانشان نهاد
و بیصدا
گریست.
#یانیس_ریتسوس
@Arrt_Cafe
محمد رفیع
@Arrt_Cafe
#موسیقی_واپسین_شب
قطعه Gulabi از آهنگساز و خواننده شهیر و نامی کشور #هندوستان
#محمد_رفیع 🇮🇳
(🎵🥀🎵)
@Arrt_Cafe
قطعه Gulabi از آهنگساز و خواننده شهیر و نامی کشور #هندوستان
#محمد_رفیع 🇮🇳
(🎵🥀🎵)
@Arrt_Cafe
Arrt_Cafe | آرت کافه
پل ماری ورلن (1844_1896) شاعر و از چهره های مکتب سمبولیسم. اهل کشور فرافسه🇫🇷 @Arrt_Cafe
■ترانهی خزان
نالههای بلندِ
سازهای
خزان
میخراشد دلام را
با رخوتی
یکنواخت.
نفسبریده
و دلمرده، هنگامیکه
ساعت زنگ میزند.
به یاد میآورم
روزهای رفته را
و میگریَم.
و میروم
در بادِ بد
که میبَرَدم
اینسو و آنسو
چون
برگِ خشکیده.
#پل_ورلن
@Arrt_Cafe
نالههای بلندِ
سازهای
خزان
میخراشد دلام را
با رخوتی
یکنواخت.
نفسبریده
و دلمرده، هنگامیکه
ساعت زنگ میزند.
به یاد میآورم
روزهای رفته را
و میگریَم.
و میروم
در بادِ بد
که میبَرَدم
اینسو و آنسو
چون
برگِ خشکیده.
#پل_ورلن
@Arrt_Cafe
Arrt_Cafe | آرت کافه
آلفرد لرد تنیسون (1809_1892) شاعر اهل کشور انگلیس🇬🇧 @Arrt_Cafe
اشکها، اشکهای بیهوده، نمیدانم نشانهی چیستند؟!
اشکهایی از عمقِ نومیدیای الوهی
برمیآیند در دل، گرد میآیند در چشمها،
در تماشای دشتهای بانشاطِ پاییزی،
و خیالِ روزهایی که دیگر نیستند.
شاداب چون نخستین پرتوِ در تلألو بر بادبانی،
که یاران ما را برمیکشد از عالمِ اموات،
محزون چون آخرین پرتو که سرخی میافکنَد بر کسی
که فرومیرود با تمامِ عشق ما پایینِ شانهی راه؛
بس محزون، بس شاداب، روزهایی که دیگر نیستند.
آه، محزون و غریب چونان در سپیدههای تارِ تابستان
نخستین صفیرِ مرغانِ نیمهشیار
به گوشهای نزار، هنگام که در چشمانِ نزار
پنجره بهآرامی به سوسوی میدانی میگشاید؛
بس محزون، بس غریب، روزهایی که دیگر نیستند.
عزیز چون بوسههای بهیادآمده پس از مرگ،
و شیرین چون آن بوسهها با خیالبافیِ جعلیِ بیامید
بر لبهایی که ازآنِ دیگراناند؛ ژرف چون عشق،
ژرف چون نخستین عشق، و بیاختیارِ همه تأثرات؛
آه مرگ در دلِ زندگی، روزهایی که دیگر نیستند.
#آلفرد_تنیسون
@Arrt_Cafe
اشکها، اشکهای بیهوده، نمیدانم نشانهی چیستند؟!
اشکهایی از عمقِ نومیدیای الوهی
برمیآیند در دل، گرد میآیند در چشمها،
در تماشای دشتهای بانشاطِ پاییزی،
و خیالِ روزهایی که دیگر نیستند.
شاداب چون نخستین پرتوِ در تلألو بر بادبانی،
که یاران ما را برمیکشد از عالمِ اموات،
محزون چون آخرین پرتو که سرخی میافکنَد بر کسی
که فرومیرود با تمامِ عشق ما پایینِ شانهی راه؛
بس محزون، بس شاداب، روزهایی که دیگر نیستند.
آه، محزون و غریب چونان در سپیدههای تارِ تابستان
نخستین صفیرِ مرغانِ نیمهشیار
به گوشهای نزار، هنگام که در چشمانِ نزار
پنجره بهآرامی به سوسوی میدانی میگشاید؛
بس محزون، بس غریب، روزهایی که دیگر نیستند.
عزیز چون بوسههای بهیادآمده پس از مرگ،
و شیرین چون آن بوسهها با خیالبافیِ جعلیِ بیامید
بر لبهایی که ازآنِ دیگراناند؛ ژرف چون عشق،
ژرف چون نخستین عشق، و بیاختیارِ همه تأثرات؛
آه مرگ در دلِ زندگی، روزهایی که دیگر نیستند.
#آلفرد_تنیسون
@Arrt_Cafe
Forwarded from Arrt_Cafe | آرت کافه
گفتهاند روباهها هنگام گیر افتادن در تلههای آهنی، آنقدر پای گرفتار را میجوند که رها شوند
ما چه؟
باید کدام تکه روحمان را بجویم برای رهیدن؟
@Arrt_Cafe
ما چه؟
باید کدام تکه روحمان را بجویم برای رهیدن؟
@Arrt_Cafe