Forwarded from Deleted Account
و وینستون به عنوان شخصیت معترض البته نه به آن صورت معمول آن معرفی شده و کم کم خصوصیات فکری و چگونگی اداره جامعه توسط حزب حاکم را اورول به خواننده منتقل می کند
Forwarded from Deleted Account
بخش اول وینستون دچار شک و تردید است ذهنی است
Forwarded from Deleted Account
در بخش دوم وینستون همراهان می یابد که هر کدام به نوعی در حال اعتراض و مبارزه با وضعیت موجود هستند
Forwarded from Deleted Account
مثل جولیا که وینستون در جایی اشاره می کند که " تو فقط از کمر به پایین طغیان گری "
Forwarded from Deleted Account
البته به نظر من دوستانی که کتاب را مطالعه کرده اند بهتر است این نوشتار را نخوانده اند که هم داستان لو نرود هم
این نوشتار وتحلیل ها ملکه ذهن نگردد که شاید تحلیل ها و برداشت های زیباتری از این در ذهن ایشان نقش ببندد
این نوشتار وتحلیل ها ملکه ذهن نگردد که شاید تحلیل ها و برداشت های زیباتری از این در ذهن ایشان نقش ببندد
Forwarded from Deleted Account
در بخش سوم نیز طبق پیش بینی شاهد دستگیری وینستون هستیم
Forwarded from Deleted Account
در این اشاره ضمنی اورول نشان می دهد که حدود 40 سال پیش حکومت فعلی شکل گرفته است و با توجه به سن وینستون او در اوایل شکل گیری حکومت به دنیا آمده است البته به قول اورول این روزها هیچ تاریخی را نمی توان دقیق و بدون یکی دو سال جابه جایی تعیین کرد . این در حالی است که نام کتاب خود بیانگر تاریخ خاصی است .
دو گانه باوری وینستون چیزی است که ملموس است در تمامی بیست صفحه نخست وینستون در جنگ است با عقاید خویش ، ترس ها ، احساسات ، غرایز و دنیایش .
در زمان نوشتن کتابچه وینستون می گوید که علاوه بر شهامت به چیزی دیگری نیاز دارد ( به انگیزه )
چه چیز می توانست انگیزه ای باشد برای این خطری که به جان خریده بود ؟
" خاطراتش را برای که می نویسد ؟ برای آیندگان ؟! کسانی که هنوز زاده نشده اند ؟! . . . چطور می توانست با آینده ارتباط برقرار کند ؟ این کار اصولاً غیر ممکن بود . یا آینده به زمان حال شباهت داشت که در این صورت به حرف های او توجه نمی کردند یا با آن تفاوت داشت و همه دغدغه های او بی معنی می شد . . . عمل نوشتن کار ساده ای بود . فقط باید گفتگوهای پایان ناپذیر و بی امان درونش را که سال ها در مغزش جریان داشت به روی کاغذ می آورد . ولی حالا حتی گفتگوی درونی اش هم قطع شده بود . . . ناگهان در اوج ترس مطلق و بدون هوشیاری کامل درباره ی آنچه می خواهد بنویسد شروع به نوشتن کرد . دست خط ریز و بچه گانه اش روی کاغذ بالا و پایین می رفت . ابتدا جملات را با حروف بزرگ آغاز می کرد ولی به تدریج آن را نیز رعایت نکرد ... "
در سطر های بالا اورول علاوه بر اشاره به ترس وینستون ( که با موزیک نظامی در حال پخش از صفحه سخنگو ملموس تر می شود ) و تردید او برای نتیجه و اثر فعالیتش ( که می توان "دست خط ریز و بچه گانه اش " را کنایه از کار عبث و بی فکر دانست ) به رعایت نکردن اشاره می کند که خواننده درک می کند که این نکته اشاره به عدم رعایت تمام قوانین جامعه و همچنین نوشتاری می کند و بیان می دارد که وینستون قوانین را زیر پا می گذارد .
صفحه 24
جرقه ای در ذهن او در سینما زده می شود . او احساس می کند که یک جای کار ایراد دارد . احساسات و ذهن دچار تنش می شود . خواننده شاید با خوانش این صفحه دچار احساس درد و ناراحتی است و همچنین احساسات را در وینستون نیز طبیعی می داند اما فراموش نکنیم ما در جامعه دگمی قرار داریم که همانطور که در صفحه 37 کتاب می بینیم مراسم اعدام یکی از جذابترین تفریحات آنها حتی برای کودک 7 ساله است ( در ابتدای کتاب جامعه شناسی / نوشته آنتونی گیدنز / نشر نی گزارش از کشتن دردناک و طولانی یک مجرم محکوم به جرم توطئه برای قتل پادشاه فرانسه را بازگو می نماید و پس از شرح واقعه می گوید در حدود سال های 1750 جلادان محبوبیتی عام داشتند مانند ستارگان سینما در عصر حاضر . مراسم اعدام در آن زمان اغلب با همراهی جمعیت انبوهی از تماشاگران و مانند یک نمایش تمام عیار و پر آوازه و تبلیغاتی همراه با هلهله و سوت و جیغ و شادی و خشم مردم برگزار می گردید . آیا می اندیشید که مردم در آن زمان خشونت بیستری داشتند ؟ تحلیل جامعه شناسان را در صفحه 35 کتاب فوق و همچنین در سایر فصول کتاب فوق می توانید بخوانید ) آری وینستون حس می کرد و جایی در آن سینما دچار تردید شده بود البته به نظر میرسد علت را نمی دانست .
صفحه 27
مراسم دو دقیقه ابراز تنفر :
اورول بسیار زیبا صدای سایش و جیغ مانند دو قطعه فلزی به یکدیگر را برای شروع مراسم توصیف می نماید . صدایی که از صفحه سخنگو بر می آید و مو را برتن انسان سیخ می کند . " صدایی گوشخراش مهیبی ، مانند صدای ماشین غول پیکری که بدون روغن کار می کند ، از صفحه سخنگو در انتهای سالن به گوش رسید . صدایی که با شنیدن آن ، دندان های آدمی به هم فشرده می شد و مو بر تن راست می گشت . مراسم ابراز تنفر آغاز شده بود ."
و جیغ و نفرت ، ترس و شجاعت ، جنگ و تجاوز را با هم در می آمیزد . فریاد خیانت به انقلاب که از دل بسیاری از انقلاب ها شنیده می شود فریادی آشناست .
صفحه 31
و به تصویر کشیدن بی نظیر این صحنه :
" تاثیر تصویر برادر بزرگ بر مردمک چشم آدم ها آن قدر پایدار است که بلافاصله محو نمی شود . زن مو حنایی خود را به پشتی صندلی جلویی اش تکیه داد . با نجوایی آرام و صدایی لرزان چیزی شبیه ای نجات دهنده ی من ! می گفت و دستش را به سمت صفحه سخنگو دراز کرده بود . پیدا بود در حال راز و نیاز و عبادت است . "
آوازه های حزب :
استفاده از آوا به جای کلمات در صفحه 31 توسط اورول شاهکار است . بیانگر این نکته که اصلا کلمات در زمینه ی شعارها اهمیت ندارند بلکه ایجاد همبستگی و همراهی و همگامی مهمترین مسئله است . شعارها برای همین طراحی شده اند نه به علت مفهوم آن .
دو گانه باوری وینستون چیزی است که ملموس است در تمامی بیست صفحه نخست وینستون در جنگ است با عقاید خویش ، ترس ها ، احساسات ، غرایز و دنیایش .
در زمان نوشتن کتابچه وینستون می گوید که علاوه بر شهامت به چیزی دیگری نیاز دارد ( به انگیزه )
چه چیز می توانست انگیزه ای باشد برای این خطری که به جان خریده بود ؟
" خاطراتش را برای که می نویسد ؟ برای آیندگان ؟! کسانی که هنوز زاده نشده اند ؟! . . . چطور می توانست با آینده ارتباط برقرار کند ؟ این کار اصولاً غیر ممکن بود . یا آینده به زمان حال شباهت داشت که در این صورت به حرف های او توجه نمی کردند یا با آن تفاوت داشت و همه دغدغه های او بی معنی می شد . . . عمل نوشتن کار ساده ای بود . فقط باید گفتگوهای پایان ناپذیر و بی امان درونش را که سال ها در مغزش جریان داشت به روی کاغذ می آورد . ولی حالا حتی گفتگوی درونی اش هم قطع شده بود . . . ناگهان در اوج ترس مطلق و بدون هوشیاری کامل درباره ی آنچه می خواهد بنویسد شروع به نوشتن کرد . دست خط ریز و بچه گانه اش روی کاغذ بالا و پایین می رفت . ابتدا جملات را با حروف بزرگ آغاز می کرد ولی به تدریج آن را نیز رعایت نکرد ... "
در سطر های بالا اورول علاوه بر اشاره به ترس وینستون ( که با موزیک نظامی در حال پخش از صفحه سخنگو ملموس تر می شود ) و تردید او برای نتیجه و اثر فعالیتش ( که می توان "دست خط ریز و بچه گانه اش " را کنایه از کار عبث و بی فکر دانست ) به رعایت نکردن اشاره می کند که خواننده درک می کند که این نکته اشاره به عدم رعایت تمام قوانین جامعه و همچنین نوشتاری می کند و بیان می دارد که وینستون قوانین را زیر پا می گذارد .
صفحه 24
جرقه ای در ذهن او در سینما زده می شود . او احساس می کند که یک جای کار ایراد دارد . احساسات و ذهن دچار تنش می شود . خواننده شاید با خوانش این صفحه دچار احساس درد و ناراحتی است و همچنین احساسات را در وینستون نیز طبیعی می داند اما فراموش نکنیم ما در جامعه دگمی قرار داریم که همانطور که در صفحه 37 کتاب می بینیم مراسم اعدام یکی از جذابترین تفریحات آنها حتی برای کودک 7 ساله است ( در ابتدای کتاب جامعه شناسی / نوشته آنتونی گیدنز / نشر نی گزارش از کشتن دردناک و طولانی یک مجرم محکوم به جرم توطئه برای قتل پادشاه فرانسه را بازگو می نماید و پس از شرح واقعه می گوید در حدود سال های 1750 جلادان محبوبیتی عام داشتند مانند ستارگان سینما در عصر حاضر . مراسم اعدام در آن زمان اغلب با همراهی جمعیت انبوهی از تماشاگران و مانند یک نمایش تمام عیار و پر آوازه و تبلیغاتی همراه با هلهله و سوت و جیغ و شادی و خشم مردم برگزار می گردید . آیا می اندیشید که مردم در آن زمان خشونت بیستری داشتند ؟ تحلیل جامعه شناسان را در صفحه 35 کتاب فوق و همچنین در سایر فصول کتاب فوق می توانید بخوانید ) آری وینستون حس می کرد و جایی در آن سینما دچار تردید شده بود البته به نظر میرسد علت را نمی دانست .
صفحه 27
مراسم دو دقیقه ابراز تنفر :
اورول بسیار زیبا صدای سایش و جیغ مانند دو قطعه فلزی به یکدیگر را برای شروع مراسم توصیف می نماید . صدایی که از صفحه سخنگو بر می آید و مو را برتن انسان سیخ می کند . " صدایی گوشخراش مهیبی ، مانند صدای ماشین غول پیکری که بدون روغن کار می کند ، از صفحه سخنگو در انتهای سالن به گوش رسید . صدایی که با شنیدن آن ، دندان های آدمی به هم فشرده می شد و مو بر تن راست می گشت . مراسم ابراز تنفر آغاز شده بود ."
و جیغ و نفرت ، ترس و شجاعت ، جنگ و تجاوز را با هم در می آمیزد . فریاد خیانت به انقلاب که از دل بسیاری از انقلاب ها شنیده می شود فریادی آشناست .
صفحه 31
و به تصویر کشیدن بی نظیر این صحنه :
" تاثیر تصویر برادر بزرگ بر مردمک چشم آدم ها آن قدر پایدار است که بلافاصله محو نمی شود . زن مو حنایی خود را به پشتی صندلی جلویی اش تکیه داد . با نجوایی آرام و صدایی لرزان چیزی شبیه ای نجات دهنده ی من ! می گفت و دستش را به سمت صفحه سخنگو دراز کرده بود . پیدا بود در حال راز و نیاز و عبادت است . "
آوازه های حزب :
استفاده از آوا به جای کلمات در صفحه 31 توسط اورول شاهکار است . بیانگر این نکته که اصلا کلمات در زمینه ی شعارها اهمیت ندارند بلکه ایجاد همبستگی و همراهی و همگامی مهمترین مسئله است . شعارها برای همین طراحی شده اند نه به علت مفهوم آن .
Forwarded from Deleted Account
دوم نکته در استفاده از حرف " ب - ب" نهفته است (در صفحه 56 وقتی وینستون پیام ها را رمزگشایی می کند اشاره می کند که ب ب مقصود برادر بزرگ است . ) اورول می نویسد : این سرود زمزمه وار ، ترجیع بندی بود که اغلب در لحظات غلبه شدید عواطف شنیده می شد . در واقع علاوه بر اینکه سرودی مذهبی در ستایش عقل و ابهت برادر بزرگ بود ، نوعی فعالیت خود هیپنوتیزمی بود که خودآگاه فرد را با آهنگ موزونش تحت الشعاع ( تحت تاثیر ) قرار می داد .
اشاره دیگر آن می تواند به تکرار گوسفند وار سرود توسط اعضا حزب داشته باشد .
صفحه 38
" آوازها ، رژه ها ، شعارها ، راه پیمایی ها ، مشق نظامی با اسلحه غیر واقعی ، پرستش برادر بزرگ همه و همه به نظر آن ها نوعی بازی با شکوه بود . خشم و درنده خویی آنان به سمت خارج هدایت می شد . بر ضد دشمنان کشور ، برعلیه بیگانگان ، خائنان ، خرابکاران و مجرمان فکری . برای افراد بالای 30 سال ترس از فرزندان امری عادی شده بود . این ترس دلیل خوبی هم داشت زیرا هفته ای نبود که روزنامه تایمز ( اورول یکی از روزنامه های مطرح خبری دنیا را به سخره میگیرد و نقد می کند ) خبری درباره ی استراق سمع یکی از این خبرچین های کوچولو – که آن ها کلمه ی " کودک قهرمان " را برایش به کار کی بردند – چاپ نکند که با شنیدن گفته های ننگ آور والدین خود ، آن ها را به پلیس افکار معرفی کرده بودند . "
با این مطلب اورول مرگ احساس را در جامعه به خوبی تصویر میکند . کودکان دیگر نیازی به حمایت والدین ندارند ، حکومت و حزب حمایت و آموزش و محبت همه جانبه خود را نثار آن ها کرده است . کودکان به دنبال جلب توجه والدین خود که در اینجا حکومت و حزب هستند خواهند بود . زن و مردی که آن ها را به وجود آورده در بهترین وضعیت ممکن تنهای وظیفه ی خود برای تولید یک نیروی حزبی را برای جامعه انجام داده اند .
صفحه 40
" ... تنها بود . گذشته مرده بود . آینده غیر قابل تصور بود . چگونه می شد اطمینان یافت که حداقل یکی از انسان ها دور و برش طرف اوست ؟ و چه طور می شد دانست که سلطه حزب برای همیشه پایدار نخواهد ماند ؟ به حای جواب چشمش به سه شعار روی دیوار سفید وزارت حقیقت افتاد ... "
حقیقت تعریفی دیگر در اینجا دارد . حقیفت این بود که نادان برای حزب توانایی بود و جنگ برای حزب پایداری و ماندگاری و صلح داخلی و بردگی برای حزب آزادی را به ارمغان می آورد .
دو روی سکه را بسیار به جا اورول تصویر سازی می کند در یک روی سکه چهره برادر بزرگ و نماد حزب قرار دارد و در روی دیگر حقیقت شعارهای سه گانه وزارت حقیقت .
اشاره دیگر آن می تواند به تکرار گوسفند وار سرود توسط اعضا حزب داشته باشد .
صفحه 38
" آوازها ، رژه ها ، شعارها ، راه پیمایی ها ، مشق نظامی با اسلحه غیر واقعی ، پرستش برادر بزرگ همه و همه به نظر آن ها نوعی بازی با شکوه بود . خشم و درنده خویی آنان به سمت خارج هدایت می شد . بر ضد دشمنان کشور ، برعلیه بیگانگان ، خائنان ، خرابکاران و مجرمان فکری . برای افراد بالای 30 سال ترس از فرزندان امری عادی شده بود . این ترس دلیل خوبی هم داشت زیرا هفته ای نبود که روزنامه تایمز ( اورول یکی از روزنامه های مطرح خبری دنیا را به سخره میگیرد و نقد می کند ) خبری درباره ی استراق سمع یکی از این خبرچین های کوچولو – که آن ها کلمه ی " کودک قهرمان " را برایش به کار کی بردند – چاپ نکند که با شنیدن گفته های ننگ آور والدین خود ، آن ها را به پلیس افکار معرفی کرده بودند . "
با این مطلب اورول مرگ احساس را در جامعه به خوبی تصویر میکند . کودکان دیگر نیازی به حمایت والدین ندارند ، حکومت و حزب حمایت و آموزش و محبت همه جانبه خود را نثار آن ها کرده است . کودکان به دنبال جلب توجه والدین خود که در اینجا حکومت و حزب هستند خواهند بود . زن و مردی که آن ها را به وجود آورده در بهترین وضعیت ممکن تنهای وظیفه ی خود برای تولید یک نیروی حزبی را برای جامعه انجام داده اند .
صفحه 40
" ... تنها بود . گذشته مرده بود . آینده غیر قابل تصور بود . چگونه می شد اطمینان یافت که حداقل یکی از انسان ها دور و برش طرف اوست ؟ و چه طور می شد دانست که سلطه حزب برای همیشه پایدار نخواهد ماند ؟ به حای جواب چشمش به سه شعار روی دیوار سفید وزارت حقیقت افتاد ... "
حقیقت تعریفی دیگر در اینجا دارد . حقیفت این بود که نادان برای حزب توانایی بود و جنگ برای حزب پایداری و ماندگاری و صلح داخلی و بردگی برای حزب آزادی را به ارمغان می آورد .
دو روی سکه را بسیار به جا اورول تصویر سازی می کند در یک روی سکه چهره برادر بزرگ و نماد حزب قرار دارد و در روی دیگر حقیقت شعارهای سه گانه وزارت حقیقت .
Forwarded from Deleted Account
اورول در کتاب فوق و با توجه به جمیع نظرات نقادان یک آرمان شهر توتالیتر را به تصویر می کشد و در واقع اخطار می کند که روند جامعه جهانی به این سمت در حال حرکت است و می خواهد انسان را از خطرات اینگونه جوامع آگاه سازد
Forwarded from Deleted Account
حزب حاکم بر جامعه اگر چه مشابه جوامع توتالیتر حال حاضری و پیشین همچنان که تشابه آن با جامعه کنونی خود نیز شاهد هستیم
📔📓📒📕📗📘📙📚
#همخوانی_کتاب
کتاب: #ورونیکا_تصمیم_میگیرد_بمیرد
نویسنده : #پائولو_کوئلیو
یکشنبه ۲۶/ فروردین /۱۳۹۷
👈روز اول 〰 صفحات ۱۳ تا ۳۵ کتاب ( ۴۳ پی دی اف)
ساعت: ۱۸ الی ۲۰
📖https://t.me/pool_naghds/304
لطفا پس از خواندن صفحات مشخص شده از کتاب ، نکات و یا متون مورد توجهتان را با ذکر شماره صفحه و هشتگ همخوانی در گروه نقد به اشتراک بگذارید .
📥دانلود کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
📥دانلود فایل های صوتی ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
📚گروه نقد کتاب
📚مرکز اشتراک کتاب
🗂 آرشیو کنفرانس ها
🗂 آرشیو همخوانی کتاب
⭕️ انتقادات و پیشنهادات
📔📓📒📕📗📘📙📚
#همخوانی_کتاب
کتاب: #ورونیکا_تصمیم_میگیرد_بمیرد
نویسنده : #پائولو_کوئلیو
یکشنبه ۲۶/ فروردین /۱۳۹۷
👈روز اول 〰 صفحات ۱۳ تا ۳۵ کتاب ( ۴۳ پی دی اف)
ساعت: ۱۸ الی ۲۰
📖https://t.me/pool_naghds/304
لطفا پس از خواندن صفحات مشخص شده از کتاب ، نکات و یا متون مورد توجهتان را با ذکر شماره صفحه و هشتگ همخوانی در گروه نقد به اشتراک بگذارید .
📥دانلود کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
📥دانلود فایل های صوتی ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
📚گروه نقد کتاب
📚مرکز اشتراک کتاب
🗂 آرشیو کنفرانس ها
🗂 آرشیو همخوانی کتاب
⭕️ انتقادات و پیشنهادات
📔📓📒📕📗📘📙📚
Telegram
آپلود فایل_نقد کتاب
Forwarded from Deleted Account
ای کاش هرکسی می توانست
و می دانست چگونه با جنون درونی خودش زندگی کند.
آیا جهان جای بدتری می شد؟
نه.مردم باانصاف تر و شادتر می شدند.
پائولو کوئیلو
ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
و می دانست چگونه با جنون درونی خودش زندگی کند.
آیا جهان جای بدتری می شد؟
نه.مردم باانصاف تر و شادتر می شدند.
پائولو کوئیلو
ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
Forwarded from Deleted Account
#همخوانی
همواره بین تصمیم و عمل فاصله می افتد.ودلش میخواست اگر تصمیمش عوض شد بتواند از نیمه راه برگردد.
📚ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
🖋پائلو کوئلیو
📖صفحه13
همواره بین تصمیم و عمل فاصله می افتد.ودلش میخواست اگر تصمیمش عوض شد بتواند از نیمه راه برگردد.
📚ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
🖋پائلو کوئلیو
📖صفحه13
Forwarded from Deleted Account
Forwarded from Deleted Account
#همخوانی
برای خودکشی انسان اول باید به خودش فکر کنه بعد به دیگران.
📚ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
🖋پائلوکوئلیو
📖صفحه17
برای خودکشی انسان اول باید به خودش فکر کنه بعد به دیگران.
📚ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
🖋پائلوکوئلیو
📖صفحه17
Forwarded from Deleted Account
#همخوانی
زنها وقتی خودشان را میکُشند روشهای شاعرانه تری انتخاب میکنند.
📚ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
🖋پائلوکوئلیو
📖صفحه18
زنها وقتی خودشان را میکُشند روشهای شاعرانه تری انتخاب میکنند.
📚ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
🖋پائلوکوئلیو
📖صفحه18
Forwarded from Deleted Account
Forwarded from Deleted Account
#همخوانی
حق پناه بردن، چیزی ست که هر انسان متمدنی میتواند انرا درک کند.
📚ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
🖋پائلوکوئلیو
📖صفحه27
حق پناه بردن، چیزی ست که هر انسان متمدنی میتواند انرا درک کند.
📚ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
🖋پائلوکوئلیو
📖صفحه27
Forwarded from Deleted Account
میخواهم همچنان به دیوانگی ادامه دهم و مطابق رویاهایم زندگی کنم. نمیخواهم آنطور زندگی کنم که دیگران میخواهند...
ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
پائولو کوئلیو
ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
پائولو کوئلیو
Forwarded from بیکران
# همخوانی
حتی در پایان قرن بیستم هم ممکن است مردم هنوز به ارواح اعتقاد داشته باشند .
📔 ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد .
صفحه ۱۷
پائولو کوئلیو
حتی در پایان قرن بیستم هم ممکن است مردم هنوز به ارواح اعتقاد داشته باشند .
📔 ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد .
صفحه ۱۷
پائولو کوئلیو