آرشیو همخوانی Archivebook1
270 subscribers
469 photos
5 videos
17 files
23 links
آرشیو کنفرانسهای گروه نقد کتاب
@Archiveconferences
آرشیو همخوانی
https://t.me/joinchat/AAAAAD6g1r4CFjGWH0HRKg
Download Telegram
Forwarded from £lham
چرا که در پایان دوباره بینایی برمی گردد.
Forwarded from £lham
از کوری 4ترجمه انجام شده است که مترجمان آن عبارتند از : مینو مشیری ( نشر علم ) ، عاطفه اسلامیان ( نگارستان ، زرین) ، مهدی غبرایی ( مرکز ) ، و اسدالله امرایی ( مروارید).
Forwarded from £lham
نویسنده بعد از کوری که برایش جایزه ی نوبل را به همراه داشت، رمان بینایی را نوشت که در ادامه ی کوری ست و در آن، همه بینا شده اند و ماجراهای خود را در پی دارد
Forwarded from £lham
فیلم کوری:
Forwarded from £lham
ساراماگو مدت بسیار زیادی در برابر پشنهادهایی که برای ساخت فیلمی از کتاب می شد، مقاومت می کرد اما سرانجام فرناندو میرلس، فیلمی با اقتباس از این رمان ساخت که فاجعه است.
Forwarded from £lham
. زیرا علاوه بر ضعف در فیلم نامه و کارگردانی، آنچه سبب می شود که فیلم با شکست رو به رو شود، آن است که فیلم در لایه ی سطحی مانده به طوری که بیننده حاضر است،شخصیت ها بمیرند.
Forwarded from £lham
همانطور که گفتم، کوری رمانی پر امید است و ناامیدی در آن جایی ندارد. ولی فیلم پر از سیاه نمایی است
Forwarded from £lham
این فیلم به زبان انگلیسی و محصول کشور آمریکا و در کانادا و برزیل ساخته شده است.
فیلم نامه کوری را (رادان مک کلر ) نوشته است.شرطی که نویسنده ی آن (ساراماگو) برای ساخته شدن فیلم تعیین کرده، روی دادن وقایع داستان در کشوری خیالی بوده است. ( همان لامکانی که در داستان نیز مشاهده می شود.) برای همین از افراد با ملیت های مختلف استفاده شده.
در کل فیلم اصلا نتوانست به موفقیت کتاب برسد .
Forwarded from £lham
پایان عرایض بنده.🌺
Forwarded from Deleted Account
#همخوانی
قسمت اول خوانش و نقد و بررسی
کتاب 1984
نویسنده : جورج اورول
فصل ( بخش ) اول قسمت یک
صفحه 17
" بر روی دیوار راهرو ، پوستر رنگی بزرگی نصب شده بود که برای چنین فضایی نامناسب می نمود . تصویری عظیم ، به پهنای بیش از یک متر ، که چهره مردی تقریباً چهل و پنج ساله ، با سبیل های کلفت سیاه رنگ و جذابیتی خشن را نشان می داد ... شرح زیر تصویر چنین بود : برادر بزرگ مراقب توست . "
اورول از همان ابتدا و در صفحه نخست با کمک تصویر برادر بزرگ که با آن سبیل سیاه و کلفتش و
به تدریج تصویر جامعه کمونیستی استالینی را تکمیل می کند . " حکومتی که استالین آن را با شخصی پرستی در هم آمیخت . تبلیغات شخص گرایانه در باب استالین می کوشید او را فرمانروای خیرخواهی بشناساند که با فرزانگی بی نهایت خویش ملت نیکبخت و آسوده خود را در حلقه ی محاصره دشمنان ( کاپیتالیست ) از خطر در امان دارد . تمامی دستگاه های تبلیغات دولت شوروی و نیز اخبار و اطلاعات ، رئالیسم سوسیالیستی در ادبیات نیز کارهایی همچون بازنویسی و دستکاری تاریخ و مانند آن در خدمت پراکندن چنین تصویر از او در داخل و خارج بود . "
از کتاب دانشنامه سیاسی داریوش آشوری
اورول یک جامعه توتالیتر که دارای خصوصیات زیر است را در این کتاب توصیف می نماید :
1 – نظارت کامل دولت بر همه جنبه ها و فعالیت های اقتصادی و اجتماعی
2 – انحصار قدرت سیاسی در دست فرد با حزب حاکم و حذف هر گونه نظارت آزادانه و آزادی خواه جامعه ( ترور مخالفین )
3 – تلاش برای شکل دادن جامعه بر اساس ایدئولوژی حزبی
4 – بسیج تمام نیروهای جامعه در راه هدف های حزب و دولت و ازمیان بردن آزادی های فردی
5 – یکسان سازی نظام آموزش ، نظارت بر فعالیت های ادبی و هنری و در دست گرفتن تمامی رسانه ها و مجاری خبری و نظارتی
صفحه 18
اورول با استفاده از صفحه سخنگو و هیلکوپتر گشت پلیس و تصویر برادر بزرگ نشان می دهد که در این مکان زندگی خصوصی وجود ندارد و همه چیز تحت کنترل است . او پلیس مخفی استالین را با پلیس افکار جایگزین می کند و نشان می دهد که تفکر و اندیشه جرم شناخته می شود .
ابزارهای جاسوسی و اردوگاه های استالینی توسط پلیس افکار ( با توصیفاتی که می خواهد نشان دهد که پیشرفت و استفاده از تمام علم و تکنولوژی کشف شده بشری در خدمت این نیرو قرار دارد ) استفاده می گردند .
هر حرف و صدا و تصویر و تحرک و حالات احساسی که خارج از چارچوب عرف جامعه باشد توسط دستگاه جاسوسی صفحه سخنگو دریافت می گردد همانطور که اورول با تصویر چشم های برادر بزرگ تمامی جامعه را تجت نظر و کنترل نشان می دهد .
صفحه 20
اورول چهار وزارت خانه حزب را چنین توصیف می کند " وزارت حقیقت یا مینی ترو ، وزارت صلح یا مینی پکس ، وزارت عشق یا مینی لاو و وزارت فراوانی یا مینی پلینتی "
پی نوشت کتاب از مترجم حمید رضا بلوچ
" مینی ترو ( Minitrue ) به معنی نیمه واقعی یا واقعیت نیمه کاره است . نویسنده با استفاده از این کلمه با ظرافت کم نظیر نشان داده است که در زبان نوین به نیمی از واقعیت توجه می شود و حقایق به طور کامل بیان نمی شوند . "
" New Speak ، زبان رسمی سرزمین اوشنیا بود . "
اورول ترس نهادینه شده در روح جامعه را آنجا که پس از چند صفحه نوشتن توسط وینستون ناگهان صدای درب آپارتمان به صدا می آید به خوبی نشان می دهد همینطور با متن " مردم از روی عادتی ( شاید هم ترس ) که تبدیل به غریزه شده بود ( مدت زمان طولانی این ترس و هممچنین در راس بودن حکومت ) همواره با این تصویر زندگی می کردند که هر حرفی که می زنند شنیده و هر حرکتی که انجام میدهند زیر
نظر است . "
اورول به زیبایی تضادهای لغوی مختلف را در کنار هم قرار می دهد تا نشان دهد حجم شستشوی ذهنی و فکری تا چه حد پیشرفته است . او همه رنگ ها و جذابیت ها و شادی ها جامعه را از دست رفته نشان می دهد .
همچنان که وزارت حقیقت در کار بازسازی حقیقت است و ...
چنان که شعار های حزب نشان می دهد میزان بازسازی حقیقت و شست وشوی ذهن که حقیقت وارونه را پذیرفتنی می سازد .
جذابیت دیگر این چند صفحه کتاب به استفاده از کلمه پیروزی در همان چند صفحه نخستین است : عمارت پیروزی که ساختمانی در حال فروپاشی است . در عین حال تشبیه جذاب جین پیروزی که بی رنگ ، با بوی تهوع آور ، تلخ و سوزنده و سرکوبگر است و سیگار پیروزی واقعیت تلخ دیگری را از جامعه وینستون آشکار می سازد . اگر چه پس از نوشیدن جام پیروزی چند لحظه همه چیز رنگ زیبا به خود می گیرد که گذراست .
صفحه 20 و 21 و 22 و 23
" کتابچه ( یا همان دفتر خاطرات ) صاف و نرم و از نوعی بود که چهل سال بود دیگر تولید نمی شد . "
Forwarded from Deleted Account
در این اشاره ضمنی اورول نشان می دهد که حدود 40 سال پیش حکومت فعلی شکل گرفته است و با توجه به سن وینستون او در اوایل شکل گیری حکومت به دنیا آمده است البته به قول اورول این روزها هیچ تاریخی را نمی توان دقیق و بدون یکی دو سال جابه جایی تعیین کرد . این در حالی است که نام کتاب خود بیانگر تاریخ خاصی است .
دو گانه باوری وینستون چیزی است که ملموس است در تمامی بیست صفحه نخست وینستون در جنگ است با عقاید خویش ، ترس ها ، احساسات ، غرایز و دنیایش .
در زمان نوشتن کتابچه وینستون می گوید که علاوه بر شهامت به چیزی دیگری نیاز دارد ( به انگیزه )
چه چیز می توانست انگیزه ای باشد برای این خطری که به جان خریده بود ؟
" خاطراتش را برای که می نویسد ؟ برای آیندگان ؟! کسانی که هنوز زاده نشده اند ؟! . . . چطور می توانست با آینده ارتباط برقرار کند ؟ این کار اصولاً غیر ممکن بود . یا آینده به زمان حال شباهت داشت که در این صورت به حرف های او توجه نمی کردند یا با آن تفاوت داشت و همه دغدغه های او بی معنی می شد . . . عمل نوشتن کار ساده ای بود . فقط باید گفتگوهای پایان ناپذیر و بی امان درونش را که سال ها در مغزش جریان داشت به روی کاغذ می آورد . ولی حالا حتی گفتگوی درونی اش هم قطع شده بود . . . ناگهان در اوج ترس مطلق و بدون هوشیاری کامل درباره ی آنچه می خواهد بنویسد شروع به نوشتن کرد . دست خط ریز و بچه گانه اش روی کاغذ بالا و پایین می رفت . ابتدا جملات را با حروف بزرگ آغاز می کرد ولی به تدریج آن را نیز رعایت نکرد ... "
در سطر های بالا اورول علاوه بر اشاره به ترس وینستون ( که با موزیک نظامی در حال پخش از صفحه سخنگو ملموس تر می شود ) و تردید او برای نتیجه و اثر فعالیتش ( که می توان "دست خط ریز و بچه گانه اش " را کنایه از کار عبث و بی فکر دانست ) به رعایت نکردن اشاره می کند که خواننده درک می کند که این نکته اشاره به عدم رعایت تمام قوانین جامعه و همچنین نوشتاری می کند و بیان می دارد که وینستون قوانین را زیر پا می گذارد .
صفحه 24
جرقه ای در ذهن او در سینما زده می شود . او احساس می کند که یک جای کار ایراد دارد . احساسات و ذهن دچار تنش می شود . خواننده شاید با خوانش این صفحه دچار احساس درد و ناراحتی است و همچنین احساسات را در وینستون نیز طبیعی می داند اما فراموش نکنیم ما در جامعه دگمی قرار داریم که همانطور که در صفحه 37 کتاب می بینیم مراسم اعدام یکی از جذابترین تفریحات آنها حتی برای کودک 7 ساله است ( در ابتدای کتاب جامعه شناسی / نوشته آنتونی گیدنز / نشر نی گزارش از کشتن دردناک و طولانی یک مجرم محکوم به جرم توطئه برای قتل پادشاه فرانسه را بازگو می نماید و پس از شرح واقعه می گوید در حدود سال های 1750 جلادان محبوبیتی عام داشتند مانند ستارگان سینما در عصر حاضر . مراسم اعدام در آن زمان اغلب با همراهی جمعیت انبوهی از تماشاگران و مانند یک نمایش تمام عیار و پر آوازه و تبلیغاتی همراه با هلهله و سوت و جیغ و شادی و خشم مردم برگزار می گردید . آیا می اندیشید که مردم در آن زمان خشونت بیستری داشتند ؟ تحلیل جامعه شناسان را در صفحه 35 کتاب فوق و همچنین در سایر فصول کتاب فوق می توانید بخوانید ) آری وینستون حس می کرد و جایی در آن سینما دچار تردید شده بود البته به نظر میرسد علت را نمی دانست .
صفحه 27
مراسم دو دقیقه ابراز تنفر :
اورول بسیار زیبا صدای سایش و جیغ مانند دو قطعه فلزی به یکدیگر را برای شروع مراسم توصیف می نماید . صدایی که از صفحه سخنگو بر می آید و مو را برتن انسان سیخ می کند . " صدایی گوشخراش مهیبی ، مانند صدای ماشین غول پیکری که بدون روغن کار می کند ، از صفحه سخنگو در انتهای سالن به گوش رسید . صدایی که با شنیدن آن ، دندان های آدمی به هم فشرده می شد و مو بر تن راست می گشت . مراسم ابراز تنفر آغاز شده بود ."
و جیغ و نفرت ، ترس و شجاعت ، جنگ و تجاوز را با هم در می آمیزد . فریاد خیانت به انقلاب که از دل بسیاری از انقلاب ها شنیده می شود فریادی آشناست .
صفحه 31
و به تصویر کشیدن بی نظیر این صحنه :
" تاثیر تصویر برادر بزرگ بر مردمک چشم آدم ها آن قدر پایدار است که بلافاصله محو نمی شود . زن مو حنایی خود را به پشتی صندلی جلویی اش تکیه داد . با نجوایی آرام و صدایی لرزان چیزی شبیه ای نجات دهنده ی من ! می گفت و دستش را به سمت صفحه سخنگو دراز کرده بود . پیدا بود در حال راز و نیاز و عبادت است . "
آوازه های حزب :
استفاده از آوا به جای کلمات در صفحه 31 توسط اورول شاهکار است . بیانگر این نکته که اصلا کلمات در زمینه ی شعارها اهمیت ندارند بلکه ایجاد همبستگی و همراهی و همگامی مهمترین مسئله است . شعارها برای همین طراحی شده اند نه به علت مفهوم آن .
Forwarded from Deleted Account
دوم نکته در استفاده از حرف " ب - ب" نهفته است (در صفحه 56 وقتی وینستون پیام ها را رمزگشایی می کند اشاره می کند که ب ب مقصود برادر بزرگ است . ) اورول می نویسد : این سرود زمزمه وار ، ترجیع بندی بود که اغلب در لحظات غلبه شدید عواطف شنیده می شد . در واقع علاوه بر اینکه سرودی مذهبی در ستایش عقل و ابهت برادر بزرگ بود ، نوعی فعالیت خود هیپنوتیزمی بود که خودآگاه فرد را با آهنگ موزونش تحت الشعاع ( تحت تاثیر ) قرار می داد .
اشاره دیگر آن می تواند به تکرار گوسفند وار سرود توسط اعضا حزب داشته باشد .
صفحه 38
" آوازها ، رژه ها ، شعارها ، راه پیمایی ها ، مشق نظامی با اسلحه غیر واقعی ، پرستش برادر بزرگ همه و همه به نظر آن ها نوعی بازی با شکوه بود . خشم و درنده خویی آنان به سمت خارج هدایت می شد . بر ضد دشمنان کشور ، برعلیه بیگانگان ، خائنان ، خرابکاران و مجرمان فکری . برای افراد بالای 30 سال ترس از فرزندان امری عادی شده بود . این ترس دلیل خوبی هم داشت زیرا هفته ای نبود که روزنامه تایمز ( اورول یکی از روزنامه های مطرح خبری دنیا را به سخره میگیرد و نقد می کند ) خبری درباره ی استراق سمع یکی از این خبرچین های کوچولو – که آن ها کلمه ی " کودک قهرمان " را برایش به کار کی بردند – چاپ نکند که با شنیدن گفته های ننگ آور والدین خود ، آن ها را به پلیس افکار معرفی کرده بودند . "
با این مطلب اورول مرگ احساس را در جامعه به خوبی تصویر میکند . کودکان دیگر نیازی به حمایت والدین ندارند ، حکومت و حزب حمایت و آموزش و محبت همه جانبه خود را نثار آن ها کرده است . کودکان به دنبال جلب توجه والدین خود که در اینجا حکومت و حزب هستند خواهند بود . زن و مردی که آن ها را به وجود آورده در بهترین وضعیت ممکن تنهای وظیفه ی خود برای تولید یک نیروی حزبی را برای جامعه انجام داده اند .
صفحه 40
" ... تنها بود . گذشته مرده بود . آینده غیر قابل تصور بود . چگونه می شد اطمینان یافت که حداقل یکی از انسان ها دور و برش طرف اوست ؟ و چه طور می شد دانست که سلطه حزب برای همیشه پایدار نخواهد ماند ؟ به حای جواب چشمش به سه شعار روی دیوار سفید وزارت حقیقت افتاد ... "
حقیقت تعریفی دیگر در اینجا دارد . حقیفت این بود که نادان برای حزب توانایی بود و جنگ برای حزب پایداری و ماندگاری و صلح داخلی و بردگی برای حزب آزادی را به ارمغان می آورد .
دو روی سکه را بسیار به جا اورول تصویر سازی می کند در یک روی سکه چهره برادر بزرگ و نماد حزب قرار دارد و در روی دیگر حقیقت شعارهای سه گانه وزارت حقیقت .
Forwarded from a. kh
در همهٔ طبقات، روبروی آسانسور، همان پوستر با چهرهٔ بسیار عظیمش به دیوار آویخته شده بود و به آدم، خیره نگاه می کرد. چشم هایش طوری به تصویر کشیده شده بود که انگار آدم
را تعقیب می کرد. شرح زیر تصویر چنین بود: برادر بزرگ "مراقب توست.


#1984
#جورج_اورول
#همخوانی_کتاب
ص ۱۷
Forwarded from H Jazayeri
عده ای تصور می کردند که پلیس فکر دائم و در تمام مدت روز و شب بوسیله دستگاه تلسکرین مواظب حرکات و رفتار ایشان است زیرا این کار غیرممکن نبود ، بهرحال یک نکته مسلم و روشن بود و آن اینکه مامورین دستگاه پلیس فکر هروقت که می خواستند می توانستند پریز تلسکرین خانه شمارا بزنند و رفتار و گفتار شمارا کنترل کنند .

۱۹۸۴
Forwarded from H Jazayeri
از نقطه ای که وینستن ایستاده بود سه شعار معروف حزب که بر بدنه وزارت حقیقت حک شده بود بطور وضوح دیده می شد :
جنگ صلح است
آزادی بردگی است
جهل قدرت است

۱۹۸۴
Forwarded from H Jazayeri
کاری که وینستن می خواست شروع کند نوشتن خاطرات روزانه بود . البته این کار غیر قانونی نبود . ....درواقع هیچ کاری غیر قانونی محسوب نمی شد زیرا قانونی وجود نداشت ....

۱۹۸۴
Forwarded from Deleted Account
حدس اینکه چند بار،و با چه نظامی،پلیس اندیشه به تفتیش میپرداخت،با کرام الکاتبین بود.
اصلا بعید نبود ک شبانه روزان ادم را بپایند ولی به هر صورت امکان داشت ک هر زمان اراده کنند کردار هر کسی را تحت نظر بگیرند ،ادم ناچار بود با این فرض زندگی کند.

جورج اورل
1984
Forwarded from Deleted Account
جنگ صلح است.
ازادی بردگیست.
نادانی توانائی است.


جورج اورل
1984
Forwarded from H Jazayeri
وزارت عشق وزارتخانه واقعا وحشت آوری بود. در ساختمان این وزارتخانه حتی یک پنجره هم تعبیه نشده بود.

۱۹۸۴