آرشیو همخوانی Archivebook1
262 subscribers
469 photos
5 videos
17 files
23 links
آرشیو کنفرانسهای گروه نقد کتاب
@Archiveconferences
آرشیو همخوانی
https://t.me/joinchat/AAAAAD6g1r4CFjGWH0HRKg
Download Telegram
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦
روح کنتس ماریا همیشه به سوی بینهایت و ابدیت و کمال گرایش داشت و به همین دلیل هرگز آرام و قرار نمی شناخت
ص۱۴۱۰
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦
ناتاشا از حال و نحوه گذران برادرش میگفت و از اینکه او خود در غیاب شوهر زندگی نداشته و در عذاب بوده و از اینکه به ماریا بیش از پیش دلبستگی پیدا کرده است و ماریا از هر حيث بهتر از اوست. ناتاشا با گفتن این حرف صادقانه اعتراف میکرد که به برتری ماریا به خود واقف است اما در عین حال می خواست که پی یر او را (یعنی ناتاشا را) بر ماریا و هر زن دیگری ترجیح دهد و این برترشماری را مکررا بیان کند، خاصه اکنون که پس از سفرش به پترزبورگ زنهای بسیاری را دیده بود.
پییر در جواب ناتاشا برایش تعریف میکرد که تحمل زندگی در پترزبورگ و شرکت در ضيافتها و مجالس و دیدن بانوان آنجا تا چه اندازه برایش دشوار و سنگین بوده است.
- اصلا راه و رسم حرف زدن با بانوان را فراموش کرده ام. نمی دانی این کار برایم چقدر ملال انگیز است. خاصه اینکه بسیار گرفتار بودم.
#همخوانی‌کتاب
#جنگ‌وصلح
#لئون‌تولستوی
#سروش‌حبیبی
ص۱۴۱۱
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦
پی یر: فکر من خیلی ساده و روشن است. من که نمیگویم باید با فلان و بهمان مخالفت کنیم، چون ممکن است اشتباه کنیم، من می گویم کسانی که اشتیاق به نیکی و فضیلت دارند دست به دست هم بدهند و همه زیر یک پرچم، پرچم فضیلت پویا، گرد هم بیایند.
#همخوانی‌کتاب
#جنگ‌وصلح
#لئون‌تولستوی
#سروش‌حبیبی
ص۱۴۱۲
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦
دوستان یک سوال
ص ۱۴۱۳
ناتاشا به پی یر گفت :او را دیدی؟
پی یر خندان گفت:اگر هم می دیدم به جایش نمی اوردم.


منظورش دیدن چه کسی بود؟
Forwarded from habib shahrokni
اگر نیروی تازه ای جایگزین قدرت خداوند شده است باید توضیح دهیم که این نیرو چیست،زیرا اهمیت تاریخ درست در همین نیرو نهفته است.
ص۱۶۴۹
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦
پی یر:فقط میخواستم بگویم که همه افکاری که نتایج مهمی را به دنبال دارند همیشه ساده اند. همه فکر من این است که جایی که آدم های نادرست و فاسد با هم متحد و قدرت قابل ملاحظه‌ای را تشکیل می‌دهند آدم‌های شرافتمند هم باید همین کار را بکنند.
#همخوانی‌کتاب
#جنگ‌وصلح
#لئون‌تولستوی
#سروش‌حبیبی
ص۱۴۱۴
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦
علم تاریخ جدید اعتقادات کهن را کهنه دانسته اما جهان بینی جدیدی به جای آن نگذاشته است. تاریخدانان که به گمان خود اعتقاد پیشینیان را به منشاء ایزدی قدرت پادشاهان یا تقدیر رد کرده بودند به حکم منطق ناگزیر از راه دیگری به همان باور بازگشتند، یعنی اعتقاد به اینکه هدایت ملتها كار افرادی واحد است و نیز اینکه هدف معینی وجود دارد که بشریت به جانب آن در راه است.
#همخوانی‌کتاب
#جنگ‌وصلح
#لئون‌تولستوی
#سروش‌حبیبی
ص۱۴۱۸
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦
اگر هدف تاریخ آن باشد که چگونگی حرکات اقوام را توصیف کند و توضیح دهد اولین پرسشی که بی پاسخ می ماند . و طبعأ تمام مسائل هم نامفهوم خواهد ماند . این است: نیرویی که ملتها را به حرکت می آورد کدام است؟ تاریخ جدید در پاسخ این پرسش با آب و تاب بسیار از نبوغ بی نظیر ناپلئون و نخوت بی پایان لویی چهاردهم سخن می گوید و نیز از اینکه فلان و بهمان نویسنده چه کتابهایی نوشته اند.
اینها ممکن است درست باشد، و مردم همه چه بسا با این حرفها مخالفتی نداشته باشند، اما کسی چنین سؤالی نکرده است. این سخنان در صورتی بجا می بود که ما به قدرت قائم و همیشه یکسان خدایی قائل می بودیم که اقوام و ملتهای خود را به واسطه ناپلئونها و لوييها و نویسندگان هدایت کند. ولی ما نه به چنان قدرتی قائلیم و نه به چنین نحوه عملی، و به این سبب پیش از آنکه صحبت از امثال ناپلئون و لوییها و نویسندگان بکنیم باید رابطه ای را نشان دهیم که میان این اشخاص و حرکت ملتها موجود است.
اگر نیروی تازهای جایگزین قدرت خداوند شده است باید توضیح دهیم که این نیرو چیست، زیرا اهمیت تاریخ درست در همین نیرو نهفته است.
مثل این است که تاریخ وجود این نیرو را بدیهی می پندارد و فرض می کند که همه آن را میشناسند. اما کسی که کتب تاریخی زیاد بخواند با وجود علاقه اش به اینکه این نیروی تازه برای همه معلوم باشد ناخواسته تردید میکند که این نیرویی را که خود تاریخ پژوهان هر یک به طریقی دیگر تعبیر می کنند همه به درستی بشناسند.
#همخوانی‌کتاب
#جنگ‌وصلح
#لئون‌تولستوی
#سروش‌حبیبی
ص۱۴۲۱
🔴 پایان همخوانی کتاب جنگ و صلح
شروع بیست و ششمین دوره #همخوانی_کتاب_بیگانه
نویسنده #آلبر_کامو
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦

امروز مامان مُرد. شاید هم دیروز. نمی دانم. تلگرامی از خانه ی سالمندان به دستم رسید: «مادر درگذشت. مراسم تدفین فردا. با احترام.» این چیزی را نمی رساند. شاید هم دیروز بوده است.
#همخوانی‌کتاب
#بیگانه
#البر‌کامو
#خشایار‌دیهیمی
ص۱
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦
مدیر خانه سالمندان: نکته ی آخر اینکه ظاهر مادرتون چندین و چند بار به دوستاش گفته بود دلش میخواد با آیین دینی به خاک سپرده بشه. من به خودم اجازه دادم که ترتیبات لازم رو بدم. اما می خواستم شما رو هم در جریان قرار بدم. » تشکر کردم. مامان بی خدا نبود، اما در طول زندگی اش اعتنایی هم به دین و مذهب نداشت.
#همخوانی‌کتاب
#بیگانه
#البر‌کامو
#خشایار‌دیهیمی
ص۸
Forwarded from 🍂🍁 m.Varnos✍️
رئیس باز برایم حرف زد. اما تقریبا دیگر به حرفش گوش نمی‌دادم. بعد به من گفت:« به گمانم مایلید مادرتان را ببینید.» بی حرف بلند شدم، جلوتر از من به طرف در رفت، توی راه پله برایم گفت: « او را به مرده خانه کوچکمان برده‌ایم. تا دیگران ناراحت نشوند. هر وقت یکی از ساکنین آسایشگاه می‌میرد، دیگران دو سه روز عصبی اند. این کار ما را مشکل می‌کند.

#همخوانی
#بیگانه
#آلبرکامو
#لیلی‌گلستان
ص۶۳
Forwarded from Behnaz
امروز،مادرم مرد.شایدهم دیروز،نمیدانم.تلگرافی باین مضمون از نوانخانه دریافت داشته ام:«مادر،درگذشت تدفین فردا.تقدیم احترامات»ازاین تلگراف چیزی نفهمیدم شاید این واقعه دیروز اتفاق افتاده است
#بیگانه
#ترجمه جلال آل احمد
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦
مدیر گفت:« خودتون بهتر میدونید، این جا دوست هایی داشت، آدم هایی هم سن و سال خودش. می تونست از خاطره های قدیمش با اونا حرف بزنه. شما جوونید، با شما بهش سخت میگذشت.»
راست میگفت. مامان وقتی در خانه ی خودمان پیش من بود فقط با چشم هایش مرا دنبال می کرد و حرف نمی زد. چند روز اول در خانه ی سالمندان فقط گریه می کرد. اما علتش این بود که هنوز عادت نکرده برد. چند ماه بعد، اگر از خانهی سالمندان می آوردمش بیرون گریه میکرد. چون حالا به خانه ی سالمندان عادت کرده بود. تا حدودی به همین دلیل سال گذشته خیلی کمتر به دیدنش میرفتم. و البته ناگفته نماند، یک دلیل دیگرش هم این بود که همه ی یکشنبه ام را می گرفت - حالا زحمت اتوبوس گرفتن، بلیت خریدن، و در ساعت در راه بودن به کنار.
#همخوانی‌کتاب
#بیگانه
#البر‌کامو
#خشایار‌دیهیمی
ص۷
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦
یادآوری کردم که با همه ی این احوال بالاخره او(دربان) هم ساکن همین خانه است. گفت نه، من ساکن این خانه نیستم. قبلش هم جا خورده بودم که وقتی از مریضهای ساکن خانه حرف میزد، که بعضی شان هم تقریبا هم سن و سال خود او بودند، میگفت «اونا » یا «اون بقیه »، و گه گاهی هم «این آدم های پیر. » اما طبیعتا وضع آنها با وضع او یکی نبود. او دربان بود و اختیاراتی داشت....
#همخوانی‌کتاب
#بیگانه
#البر‌کامو
#خشایار‌دیهیمی
ص۱۰
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦
دلم هوای سیگار کرد اما دو به شک بودم. نمی‌دانستم با مامان آنجا در تابوت این کار درست است یا نه. پایین و بالا که کردم دیدم اشکالی ندارد. سیگاری به دربان تعارف کردم و با هم سیگاری دود کردیم.
#همخوانی‌کتاب
#بیگانه
#البر‌کامو
#خشایار‌دیهیمی
ص۱۱
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦
این حس به من دست داد که آن زن مرده ای که پیش روی شان در تابوت است هیچ اهمیتی برایشان ندارد اما حالا فکر می کنم این حس من درست نبوده.
#همخوانی‌کتاب
#بیگانه
#البر‌کامو
#خشایار‌دیهیمی
ص۱۳
Forwarded from 𝐵𝑒𝑟𝑟𝑦
مدتها بود که ییلاق نیامده بودم و حس می کردم که اگر به خاطر مامان نبود الان می‌توانستم از پیاده‌روی لذت ببرم
#همخوانی‌کتاب
#بیگانه
#البر‌کامو
#خشایار‌دیهیمی
ص۱۴
Forwarded from Foroozande
امروز شنبه است . مامان را دیروز خاک کردند.
سختم بود از جایم بلند شوم چون از دیروز خسته بودم وقتی داشتم ریشم را می تراشیدم ، از خودم پرسیدم امروز را چه کار کنم و تصمیم گرفتم بروم شنا کنم.
#همخوانی‌کتاب
#بیگانه
#آلبر‌کامو
#لیلی‌گلستان