Forwarded from 「 پرواز بدون بال 」
خب یکم اهنگ گوش بدید.
تا من بخونم این چندتا پیام اخیر رو
تا من بخونم این چندتا پیام اخیر رو
Forwarded from چشـــم دکمهای ⚇_⚉ (ᴮᴱ Mια⁷ ⟭⟬)
نمونه های پسرونه و کاپلی هم به درخواست شما اضافه شد 😌🟣
Forwarded from برنامه ناشناس
من همون همسایه ی بی ازار می باشم که معمولا از وضع ساختون خبر نداره.
کمتر همسایه ام هم قیافش رو می بینه. :|👩🦯🕳
شاید هم بعضی اوقات سر پول شارژ و اب غر بزنه...
من همون همسایه ی بی ازار می باشم که معمولا از وضع ساختون خبر نداره.
کمتر همسایه ام هم قیافش رو می بینه. :|👩🦯🕳
شاید هم بعضی اوقات سر پول شارژ و اب غر بزنه...
Forwarded from برنامه ناشناس
هدیه کردن این آپارتمان به ما ها برای ساکن شدن توش و ساختن خونه و اتاقی که تخیلمون بتونه توش خوشحال زندگی کنه مثل مخدری بود که الان دو ساعته لبهام رو به لبخند کشیده نگه داشته و باعث شده احمقانه به همه چیز با عشق نگاه کنم و بخندم.
امیدوارم اثر این مخدر به این زودیا نره.
- یکی از ساکنین طبقه وسط
هدیه کردن این آپارتمان به ما ها برای ساکن شدن توش و ساختن خونه و اتاقی که تخیلمون بتونه توش خوشحال زندگی کنه مثل مخدری بود که الان دو ساعته لبهام رو به لبخند کشیده نگه داشته و باعث شده احمقانه به همه چیز با عشق نگاه کنم و بخندم.
امیدوارم اثر این مخدر به این زودیا نره.
- یکی از ساکنین طبقه وسط
Forwarded from Her cemetery.
شاید... یه دختر ۲۷ ساله.
ساکن طبقهای که از همه خلوتتر و ساکتتره...
معمولا از در خونه بیرون نمیام چون حوصله بیرون رفتن و دیدن آدما رو ندارم.
همسایهها رو زیاد نمیشناسم همونطور که اونا منو نمیشناسن. اگر باهاشون برخوردی داشته باشم، لبخند میزنم و یه سلامی بهشون میدم اما مکالمه بیشتر از اون ادامه پیدا نمیکنه.
به لباسایی که میپوشم زیاد اهمیت نمیدم، بیشتر گشاد و مشکین... ظاهر سادهای دارم.
توی خونهم همیشه شمع معطر روشنه چون روی بو حساسم!
دیوارای خونم احتمالا آبیخاکستری باشن.
یه گربه خاکستری هم دارم به اسم کوکی که عاشقشم.
همش در حال خوردن کافئینم و البته که قهوه رو ترجیح میدم. طراحی میکنم، مینویسم و موسیقی بیکلامم رو گوش میدم، به کار کسی کار ندارم و زندگی مسالمتآمیزم رو ادامه میدم.
بیشتر اوقات چراغ خونم خاموشه و اونقدر ساکتم که فکر میکنن کسی خونه نیست. (البته شایدم فکر کنن مردم.)
ساکن طبقهای که از همه خلوتتر و ساکتتره...
معمولا از در خونه بیرون نمیام چون حوصله بیرون رفتن و دیدن آدما رو ندارم.
همسایهها رو زیاد نمیشناسم همونطور که اونا منو نمیشناسن. اگر باهاشون برخوردی داشته باشم، لبخند میزنم و یه سلامی بهشون میدم اما مکالمه بیشتر از اون ادامه پیدا نمیکنه.
به لباسایی که میپوشم زیاد اهمیت نمیدم، بیشتر گشاد و مشکین... ظاهر سادهای دارم.
توی خونهم همیشه شمع معطر روشنه چون روی بو حساسم!
دیوارای خونم احتمالا آبیخاکستری باشن.
یه گربه خاکستری هم دارم به اسم کوکی که عاشقشم.
همش در حال خوردن کافئینم و البته که قهوه رو ترجیح میدم. طراحی میکنم، مینویسم و موسیقی بیکلامم رو گوش میدم، به کار کسی کار ندارم و زندگی مسالمتآمیزم رو ادامه میدم.
بیشتر اوقات چراغ خونم خاموشه و اونقدر ساکتم که فکر میکنن کسی خونه نیست. (البته شایدم فکر کنن مردم.)
Forwarded from برنامه ناشناس
من یه پسر ۲۵ ساله هستم ساکن طبقه ۱۷ ام .
از اونجایی گه تنها زندگی میکنم دوست های زیادی توی ساختمون پیدا کردم و باهاشون رفت و امد دارم. بگذریم
شغل من تستر عطر هست به گفته ی بعضی ها از شغل های رویایی محسوب میشه.
خیلی از کارامو با آسانسور میکنم بیشتر وقتا با یه شیشه بزرگ عطر به دست دارم تو راه پله ها راه میرم .
خونه ی من تقریبا پر از تابلو های نقاشی ادمای همون ساختمونه .
یه پیج کوچولو برای فروش جواهرات دست ساز خودم دارم .
با خواهرم زندگی میکنم خواهرم علاقه زیادی به نقاشی داره و اکثر وقتا مشغول نقاشی کشیدن با دوستاش توی طبقه ۵ عه.
بیشتر به خاطر اسمش قضاوت میشه ولی من بهش قول دادم ۱۸ سالگیش رسید میتونیم باهم بریم و اسمشو تغییر بدیم .
خانوادم برای مسائل کاریشون به کشور دیگه ای رفتن. ولی متاسفانه ما تنها موندیم.
وقتی که از کار کلافه به خونه برمیگردم انتخاب ام استفاده از راه پله هاس به جای اسانسور چون بوهای خیلی متنوع و زیبایی از هر طبقه میاد که برای من دلپذیر عه.
دوستای زیادی ندارم فقط میتونم بگم استایل ام جین و فقط لی عه و معمولا کلاه های کج میپوشم
خیلی دوست دارم با ادمای ساختمونمون بیشتر اشنا شم
من یه پسر ۲۵ ساله هستم ساکن طبقه ۱۷ ام .
از اونجایی گه تنها زندگی میکنم دوست های زیادی توی ساختمون پیدا کردم و باهاشون رفت و امد دارم. بگذریم
شغل من تستر عطر هست به گفته ی بعضی ها از شغل های رویایی محسوب میشه.
خیلی از کارامو با آسانسور میکنم بیشتر وقتا با یه شیشه بزرگ عطر به دست دارم تو راه پله ها راه میرم .
خونه ی من تقریبا پر از تابلو های نقاشی ادمای همون ساختمونه .
یه پیج کوچولو برای فروش جواهرات دست ساز خودم دارم .
با خواهرم زندگی میکنم خواهرم علاقه زیادی به نقاشی داره و اکثر وقتا مشغول نقاشی کشیدن با دوستاش توی طبقه ۵ عه.
بیشتر به خاطر اسمش قضاوت میشه ولی من بهش قول دادم ۱۸ سالگیش رسید میتونیم باهم بریم و اسمشو تغییر بدیم .
خانوادم برای مسائل کاریشون به کشور دیگه ای رفتن. ولی متاسفانه ما تنها موندیم.
وقتی که از کار کلافه به خونه برمیگردم انتخاب ام استفاده از راه پله هاس به جای اسانسور چون بوهای خیلی متنوع و زیبایی از هر طبقه میاد که برای من دلپذیر عه.
دوستای زیادی ندارم فقط میتونم بگم استایل ام جین و فقط لی عه و معمولا کلاه های کج میپوشم
خیلی دوست دارم با ادمای ساختمونمون بیشتر اشنا شم
Forwarded from برنامه ناشناس
من نمیدونم چندنفر کتابای خونه ی درختی رو خوندن،ولی این ساختمون وایبه اون رو به من میده🥺
رویایی و قشنگ🥺
من نمیدونم چندنفر کتابای خونه ی درختی رو خوندن،ولی این ساختمون وایبه اون رو به من میده🥺
رویایی و قشنگ🥺
Forwarded from Deleted Account
من یه دختر ۱۹ سالهام که طبقهی چهارم زندگی میکنه.
احتمالا طبقه پایینی ها از دستم دیوونه شدن چون ممکنه ساعت ۳ نصف شب با پر انرژی ترین حالت ممکن برقصم.
یه گربه، یه خرگوش و یه سگ دارم و عملا خونم باغ وحشه.
خونهی کسی نمیرم و دوست ندارم کسی بیاد خونم.
توی خونم یه کتابخونهی بزرگ دارم و ممکنه توی سالن و اتاقم کتابهایی رو ببینید که روی هم چیده شده باشن.
با همسایههام کم حرف میزنم، اما هر وقت کمک بخواید پیدام میشه.
ویالون میزنم و اگه اعصابم خورد باشه صدای ویالونم گوش خراش میشه.
احتمالا طبقه پایینی ها از دستم دیوونه شدن چون ممکنه ساعت ۳ نصف شب با پر انرژی ترین حالت ممکن برقصم.
یه گربه، یه خرگوش و یه سگ دارم و عملا خونم باغ وحشه.
خونهی کسی نمیرم و دوست ندارم کسی بیاد خونم.
توی خونم یه کتابخونهی بزرگ دارم و ممکنه توی سالن و اتاقم کتابهایی رو ببینید که روی هم چیده شده باشن.
با همسایههام کم حرف میزنم، اما هر وقت کمک بخواید پیدام میشه.
ویالون میزنم و اگه اعصابم خورد باشه صدای ویالونم گوش خراش میشه.