Forwarded from برنامه ناشناس
اگه میا خوراکی های خوشمزه اشو گاهی به Sali🌙 طبقه اول ببخشه اون واقعا خوشحال میشه
اگه میا خوراکی های خوشمزه اشو گاهی به Sali🌙 طبقه اول ببخشه اون واقعا خوشحال میشه
Forwarded from برنامه ناشناس
دختر ۲۱ سالهای هستم که توی طبقه چهاردهم زندگی میکنه. حقیقتا چون عاشق ارتفاع بودم و تنها واحد خالی توی طبقات بالا، توی طبقه چهاردهم بود، این طبقه رو انتخاب کردم. هیچ استایل مشخصی ندارم و همیشه طرفدار امتحان کردن چیزهای جدیدم، پس هیچوقت، هیچکس نمیتونه من رو توی یک استایل دو بار ببینه. چون همیشه موهای بلندم که اکثر مواقع بافته شده ان رو رنگ میکنم، هیچکس رنگ طبیعی موهام رو نمیدونه. امکان نداره بقیه همسایهها اون دختر نسبتا وراجی که همیشهی خدا یک لبخند احمقانه به لبش داره و دستاش پر کامیک بوک و رمان های کلاسیکِ عاشقانه هست رو نشناسن. تقریبا همهی افرادی که واحداشون نزدیک منه، میتونن متوجه مود من توی اون لحظه بشن. اگه در حال گوش دادن به یه موزیک جاز یا راک با صدای بلند هستم، قطعا پرفکت ترین مودم رو دارم. اگه در حال گوش دادن به موزیک های اون آلبوم تکراری (Plastic Heart - Miley Cyrus) بودم، قطعا دوباره عاشق شدم. و اگه داشتم به موزیک های انگلیسی دهه ۹۰ میلادی گوش میدادم، قطعا دارم گریه میکنم و حالم به شدت خرابه. معمولا اطراف ساعت ۶ عصر، هر کدوم از همسایه ها رو توی راهپله ها ببینم، بهش پیشنهاد یه لیوان هات چاکلت داغ و یه گپ کوتاه دو نفره میدم (البته که خیلیها از دست این عادت بد(؟!) من فرارین و سعی میکنن توی اون ساعت جلوم ظاهر نشن تا مجبور نشن توی معذوریت قرار بگیرن و درخواستم رو قبول کنن). خودم پت ندارم اما هروقت دوستام یا حتی یکی از همسایهها ازم درخواست نگهداری از پتشون رو میکنن، با کمال میل قبول میکنم. از دید دیگران، اونقدر خوب و روون انگلیسی رو با لهجه بریتیش صحبت میکنم که اگه کسی برای اولین بار صحبت کردنم رو ببینه، فکر میکنه که من نیتیو انگلستان هستم. و حتی چند بار همسایهها من رو در حال صحبت کردن با دوستان خارجیم دیده بودم و فکر کرده بودن که واقعا اهل اونجام. همه میدونن که عاشق گل و گیاهم، پس گاهی اوقات بقیه که به عنوان مهمان میان خونهم، با خودشون یه گلدون کوچیک برای من میارن. و من هیچوقت یادم نمیره که کدوم گیاه رو چه کسی برام آورده.
دختر ۲۱ سالهای هستم که توی طبقه چهاردهم زندگی میکنه. حقیقتا چون عاشق ارتفاع بودم و تنها واحد خالی توی طبقات بالا، توی طبقه چهاردهم بود، این طبقه رو انتخاب کردم. هیچ استایل مشخصی ندارم و همیشه طرفدار امتحان کردن چیزهای جدیدم، پس هیچوقت، هیچکس نمیتونه من رو توی یک استایل دو بار ببینه. چون همیشه موهای بلندم که اکثر مواقع بافته شده ان رو رنگ میکنم، هیچکس رنگ طبیعی موهام رو نمیدونه. امکان نداره بقیه همسایهها اون دختر نسبتا وراجی که همیشهی خدا یک لبخند احمقانه به لبش داره و دستاش پر کامیک بوک و رمان های کلاسیکِ عاشقانه هست رو نشناسن. تقریبا همهی افرادی که واحداشون نزدیک منه، میتونن متوجه مود من توی اون لحظه بشن. اگه در حال گوش دادن به یه موزیک جاز یا راک با صدای بلند هستم، قطعا پرفکت ترین مودم رو دارم. اگه در حال گوش دادن به موزیک های اون آلبوم تکراری (Plastic Heart - Miley Cyrus) بودم، قطعا دوباره عاشق شدم. و اگه داشتم به موزیک های انگلیسی دهه ۹۰ میلادی گوش میدادم، قطعا دارم گریه میکنم و حالم به شدت خرابه. معمولا اطراف ساعت ۶ عصر، هر کدوم از همسایه ها رو توی راهپله ها ببینم، بهش پیشنهاد یه لیوان هات چاکلت داغ و یه گپ کوتاه دو نفره میدم (البته که خیلیها از دست این عادت بد(؟!) من فرارین و سعی میکنن توی اون ساعت جلوم ظاهر نشن تا مجبور نشن توی معذوریت قرار بگیرن و درخواستم رو قبول کنن). خودم پت ندارم اما هروقت دوستام یا حتی یکی از همسایهها ازم درخواست نگهداری از پتشون رو میکنن، با کمال میل قبول میکنم. از دید دیگران، اونقدر خوب و روون انگلیسی رو با لهجه بریتیش صحبت میکنم که اگه کسی برای اولین بار صحبت کردنم رو ببینه، فکر میکنه که من نیتیو انگلستان هستم. و حتی چند بار همسایهها من رو در حال صحبت کردن با دوستان خارجیم دیده بودم و فکر کرده بودن که واقعا اهل اونجام. همه میدونن که عاشق گل و گیاهم، پس گاهی اوقات بقیه که به عنوان مهمان میان خونهم، با خودشون یه گلدون کوچیک برای من میارن. و من هیچوقت یادم نمیره که کدوم گیاه رو چه کسی برام آورده.
Forwarded from برنامه ناشناس
https://t.me/callmeparvaz/6442
چرا ک نه :)
اگه صاحب تلسکوپم برام پیدا کنی زیر زمینمو نشونت میدم :))
https://t.me/callmeparvaz/6442
چرا ک نه :)
اگه صاحب تلسکوپم برام پیدا کنی زیر زمینمو نشونت میدم :))
Telegram
「 پرواز بدون بال 」
https://t.me/callmeparvaz/6374
احیانا همبازی شطرنج نمی خوای؟
*دختر ساکن طبقه ی هشتم که مسابقات شطرنجتو با تک تک حرکت مهرهاش حفظه
https://t.me/callmeparvaz/6374
احیانا همبازی شطرنج نمی خوای؟
*دختر ساکن طبقه ی هشتم که مسابقات شطرنجتو با تک تک حرکت مهرهاش حفظه
Forwarded from برنامه ناشناس
من تو طبقه های آخر زندگی میکنم طبقه ۱۵ این طبقه جزو اونایی که یک واحدهن.
یه دختر ۲۵ ساله ، موهای کوتاهی دارم و روتین زندگیم خیلی سادهس ساعت هایی که میرم و میان هیچوقت تغییر نمیکنن.
بیشتر کاغذ دیوارایای خونه آبی پرنگ یا سیاه و سفیده.
تو بزرگترین اتاق خونهم پیانو و ویالونم قرار داره اسم اونجا رو اتاق موسیقی گذاشتم.
بهعد از برگشتن از سرکار میرم اونجا و بعد از ظهرا صدای پیانو رو میشنوین که دارم یکی دیگه از قطعه های باخ رو میزنه یا صدای ویالون که دارم یکی از قطعه های یوهان اشتراوس رو میزنم. من بین نتای موسیقی غرق میشم هیچکس نمیتونه منو از اون دنیا بکشه بیرون فقط وقتی دست از نواختن میکشم که انگشتام درد بگیرن یا صدای معده گرسنهم بلتد تر از صدای موسیقی بشه.
بعد از شام نوبت کتاب خوندنه
کتابخونهم از قفسه هایی پر از کتابای کلاسیک علمی روانشناسی و تاریخی تشکیل شده. یه پنجره کوچیک و یه شومینه داره.
در کل خونهم چیدمان ساده اما راحتی داره.
اگه به خونهم بیاین(که کسی علاقه ای به اینکار نداره) من با خوشرویی ازتون پذیرایی میکنم( مگر اینکه وسط کاری مزاحمم بشین) درسته در ابتدا نمیتونم مکالمه ها رو شروع کنم و خجالتیم اما سعی خودمو میکنم که بخندونمتون.
اگه حالتون خوب نباشه من شما رو رو یکی از مبلای طوسی راحتی مینشونم و یه لیوان قهوه یا هرچیزی دلتون بخواد براتون آماده میکنم.
ازتون در مورد مشکلاتتون میپرسم و اگه بخواین باهام حرف بزنین شنونده خوبی میشم.
اگه بخواین ازم راهنمایی بگیرین یه راهنمای خوب میشم.
و اگه فقط به بغل نیاز داشته باشین بغلتون میکنم و سعی میکنم بهتون آرامش بدم.
بعد شمارهمو میدم و میگم هروقت که نیاز داشتین میتونین باهام حرف بزنین.
بعد از این رفتارم ممکنه کمی بین همسایه ها محبوب بشم ولی بهرحال همیشه فاصلهمو با بقیه حفظ میکنم و دوست ندارم کسی بیش از حدی که تعیین میکنم بهم نزدیک بشه.
صبح ها بیشتر اوقات خواب میمونم چون شبا بین کتابام خوابم میبره و یادممیره که ساعت رو کوک کنم.
کسی در مورد شغلم چیزی نمیدونه
اما میدونن که تو یه شرکت کار میکنم چون همیشه لباس رسمی میپوشم.
کم پیش میاد که با بقیه همسایه ها روبرو بشم چون بیشتر اوقات تو خونهم.
رفت آمد چندانی به خونهمنیمشه ؛
فقط آخرین جمعهی هر ماه دو نفر هستن که چند ساعتی بهم سر میزنن و میرن.
همسایه ها هنوزم بهم لقب دختر مرموز و بداخلاق رو میدن، اما وقتی خانم پیر طبقه اول اقرار میکنه که من کسیم که بیشتر اوقات میرم بهش سر میزنم و وقتی پرستار یا بچه هاش پیشش نیستن ازش مراقب میکنم نظرشون درموردم عوض میشه.
من تو طبقه های آخر زندگی میکنم طبقه ۱۵ این طبقه جزو اونایی که یک واحدهن.
یه دختر ۲۵ ساله ، موهای کوتاهی دارم و روتین زندگیم خیلی سادهس ساعت هایی که میرم و میان هیچوقت تغییر نمیکنن.
بیشتر کاغذ دیوارایای خونه آبی پرنگ یا سیاه و سفیده.
تو بزرگترین اتاق خونهم پیانو و ویالونم قرار داره اسم اونجا رو اتاق موسیقی گذاشتم.
بهعد از برگشتن از سرکار میرم اونجا و بعد از ظهرا صدای پیانو رو میشنوین که دارم یکی دیگه از قطعه های باخ رو میزنه یا صدای ویالون که دارم یکی از قطعه های یوهان اشتراوس رو میزنم. من بین نتای موسیقی غرق میشم هیچکس نمیتونه منو از اون دنیا بکشه بیرون فقط وقتی دست از نواختن میکشم که انگشتام درد بگیرن یا صدای معده گرسنهم بلتد تر از صدای موسیقی بشه.
بعد از شام نوبت کتاب خوندنه
کتابخونهم از قفسه هایی پر از کتابای کلاسیک علمی روانشناسی و تاریخی تشکیل شده. یه پنجره کوچیک و یه شومینه داره.
در کل خونهم چیدمان ساده اما راحتی داره.
اگه به خونهم بیاین(که کسی علاقه ای به اینکار نداره) من با خوشرویی ازتون پذیرایی میکنم( مگر اینکه وسط کاری مزاحمم بشین) درسته در ابتدا نمیتونم مکالمه ها رو شروع کنم و خجالتیم اما سعی خودمو میکنم که بخندونمتون.
اگه حالتون خوب نباشه من شما رو رو یکی از مبلای طوسی راحتی مینشونم و یه لیوان قهوه یا هرچیزی دلتون بخواد براتون آماده میکنم.
ازتون در مورد مشکلاتتون میپرسم و اگه بخواین باهام حرف بزنین شنونده خوبی میشم.
اگه بخواین ازم راهنمایی بگیرین یه راهنمای خوب میشم.
و اگه فقط به بغل نیاز داشته باشین بغلتون میکنم و سعی میکنم بهتون آرامش بدم.
بعد شمارهمو میدم و میگم هروقت که نیاز داشتین میتونین باهام حرف بزنین.
بعد از این رفتارم ممکنه کمی بین همسایه ها محبوب بشم ولی بهرحال همیشه فاصلهمو با بقیه حفظ میکنم و دوست ندارم کسی بیش از حدی که تعیین میکنم بهم نزدیک بشه.
صبح ها بیشتر اوقات خواب میمونم چون شبا بین کتابام خوابم میبره و یادممیره که ساعت رو کوک کنم.
کسی در مورد شغلم چیزی نمیدونه
اما میدونن که تو یه شرکت کار میکنم چون همیشه لباس رسمی میپوشم.
کم پیش میاد که با بقیه همسایه ها روبرو بشم چون بیشتر اوقات تو خونهم.
رفت آمد چندانی به خونهمنیمشه ؛
فقط آخرین جمعهی هر ماه دو نفر هستن که چند ساعتی بهم سر میزنن و میرن.
همسایه ها هنوزم بهم لقب دختر مرموز و بداخلاق رو میدن، اما وقتی خانم پیر طبقه اول اقرار میکنه که من کسیم که بیشتر اوقات میرم بهش سر میزنم و وقتی پرستار یا بچه هاش پیشش نیستن ازش مراقب میکنم نظرشون درموردم عوض میشه.
Forwarded from برنامه ناشناس
همین چند هفته پیش از خونه فرار کردم
شهر ما خیلی کوچیک و بود و ادماش همه یه مدل زندگی میکردن... شهرمونو دوست دارم ولی... روح و خواسته های من بزرگتر از این شهر و رویاهای به حقیقت تبدیل نشده پدر و مادرمه، نمیتونستم خواسته های اونا رو زندگی کنم
اوایل زندگی کردن تو شهر بزرگ و اینکه میدیدم چه دنیای هفت رنگی بیرون از شهر کوچیکمون وجود داره ترسناک بود!
شنیده بودم یه آپارتمان وسط شهر هست که همه رویاهاشونو زندگی میکنن...
دو روز پیش تولد 25 سالگیمو رو پشت بوم همون آپارتمان با ستاره ها کجشن گرفتم... یه دختره هست که یواشکی گربه میاره تو خونه،همیشه رو پشت بومه،
دارم رو طراحیم کار میکنم، هنوز هیچی نشده دیوار ها و کف زمین پر از کاغذ کاهی خط خوردس! موقع نقاشی متال گوش میدم؟...
همون روزای اول موهامو تا ته کوتاه کردم ولی بازم تو چشمامن، بیشتر پس اندازمو واسه خریدن هودی خرج کردم. البته که زیاد لباس از خونه برای خودم بر نداشته بودم؛ بیشتر بار سفرم اون دو تا جعبه کتابِ کتابخونم بود... هنوز نچیندمشون تو قفسه احتمالا هیچوقت هم انجامش نخواهم داد
همسایه های خوبی دارم،البته که همیشه خدا یکی هست که بگه چرا پاهاتو صاف نمیزاری؟
زیاد از خونه بیرون نیومدم، همین گوشه امن برام کافیه!
ولی خب همینجوری نمیشه ادامه داد... پولام دارن ته میکشن و همین روزاس که کتابامو بجای کف اپارتمان، کف خیابون ببینم
کار پاره وقت؟
#کلکسیونریونگیهایآرامشبخش
همین چند هفته پیش از خونه فرار کردم
شهر ما خیلی کوچیک و بود و ادماش همه یه مدل زندگی میکردن... شهرمونو دوست دارم ولی... روح و خواسته های من بزرگتر از این شهر و رویاهای به حقیقت تبدیل نشده پدر و مادرمه، نمیتونستم خواسته های اونا رو زندگی کنم
اوایل زندگی کردن تو شهر بزرگ و اینکه میدیدم چه دنیای هفت رنگی بیرون از شهر کوچیکمون وجود داره ترسناک بود!
شنیده بودم یه آپارتمان وسط شهر هست که همه رویاهاشونو زندگی میکنن...
دو روز پیش تولد 25 سالگیمو رو پشت بوم همون آپارتمان با ستاره ها کجشن گرفتم... یه دختره هست که یواشکی گربه میاره تو خونه،همیشه رو پشت بومه،
دارم رو طراحیم کار میکنم، هنوز هیچی نشده دیوار ها و کف زمین پر از کاغذ کاهی خط خوردس! موقع نقاشی متال گوش میدم؟...
همون روزای اول موهامو تا ته کوتاه کردم ولی بازم تو چشمامن، بیشتر پس اندازمو واسه خریدن هودی خرج کردم. البته که زیاد لباس از خونه برای خودم بر نداشته بودم؛ بیشتر بار سفرم اون دو تا جعبه کتابِ کتابخونم بود... هنوز نچیندمشون تو قفسه احتمالا هیچوقت هم انجامش نخواهم داد
همسایه های خوبی دارم،البته که همیشه خدا یکی هست که بگه چرا پاهاتو صاف نمیزاری؟
زیاد از خونه بیرون نیومدم، همین گوشه امن برام کافیه!
ولی خب همینجوری نمیشه ادامه داد... پولام دارن ته میکشن و همین روزاس که کتابامو بجای کف اپارتمان، کف خیابون ببینم
کار پاره وقت؟
#کلکسیونریونگیهایآرامشبخش
Forwarded from برنامه ناشناس
https://t.me/callmeparvaz/6487
من میخوام بیام پیشتون باهم فیلم و سریال ببینیم. ولی یکم استرسی و اجتماع گریزم. اگه قبوله بیام بتنیتینیوت-
-مونچایلد.
https://t.me/callmeparvaz/6487
من میخوام بیام پیشتون باهم فیلم و سریال ببینیم. ولی یکم استرسی و اجتماع گریزم. اگه قبوله بیام بتنیتینیوت-
-مونچایلد.
Telegram
「 پرواز بدون بال 」
از اونجایی که این خیلی بامزه بود، خواستم بگم کدوم همسایهتونم ^^
اول از همه اینکه من تنها زندگی نمیکنم. احتمالا با مهزاد توی طبقههای بالای ساختمون زندگی میکنیم؛ بهخاطر اینکه به پشت بوم نزدیکه. یه اتاق رو پر از ساز کردم و مطمئن باشین قرار نیست صدای آروم…
اول از همه اینکه من تنها زندگی نمیکنم. احتمالا با مهزاد توی طبقههای بالای ساختمون زندگی میکنیم؛ بهخاطر اینکه به پشت بوم نزدیکه. یه اتاق رو پر از ساز کردم و مطمئن باشین قرار نیست صدای آروم…
Forwarded from 「 پرواز بدون بال 」
خب یکم اهنگ گوش بدید.
تا من بخونم این چندتا پیام اخیر رو
تا من بخونم این چندتا پیام اخیر رو
Forwarded from چشـــم دکمهای ⚇_⚉ (ᴮᴱ Mια⁷ ⟭⟬)
نمونه های پسرونه و کاپلی هم به درخواست شما اضافه شد 😌🟣
Forwarded from برنامه ناشناس
من همون همسایه ی بی ازار می باشم که معمولا از وضع ساختون خبر نداره.
کمتر همسایه ام هم قیافش رو می بینه. :|👩🦯🕳
شاید هم بعضی اوقات سر پول شارژ و اب غر بزنه...
من همون همسایه ی بی ازار می باشم که معمولا از وضع ساختون خبر نداره.
کمتر همسایه ام هم قیافش رو می بینه. :|👩🦯🕳
شاید هم بعضی اوقات سر پول شارژ و اب غر بزنه...
Forwarded from برنامه ناشناس
هدیه کردن این آپارتمان به ما ها برای ساکن شدن توش و ساختن خونه و اتاقی که تخیلمون بتونه توش خوشحال زندگی کنه مثل مخدری بود که الان دو ساعته لبهام رو به لبخند کشیده نگه داشته و باعث شده احمقانه به همه چیز با عشق نگاه کنم و بخندم.
امیدوارم اثر این مخدر به این زودیا نره.
- یکی از ساکنین طبقه وسط
هدیه کردن این آپارتمان به ما ها برای ساکن شدن توش و ساختن خونه و اتاقی که تخیلمون بتونه توش خوشحال زندگی کنه مثل مخدری بود که الان دو ساعته لبهام رو به لبخند کشیده نگه داشته و باعث شده احمقانه به همه چیز با عشق نگاه کنم و بخندم.
امیدوارم اثر این مخدر به این زودیا نره.
- یکی از ساکنین طبقه وسط
Forwarded from Her cemetery.
شاید... یه دختر ۲۷ ساله.
ساکن طبقهای که از همه خلوتتر و ساکتتره...
معمولا از در خونه بیرون نمیام چون حوصله بیرون رفتن و دیدن آدما رو ندارم.
همسایهها رو زیاد نمیشناسم همونطور که اونا منو نمیشناسن. اگر باهاشون برخوردی داشته باشم، لبخند میزنم و یه سلامی بهشون میدم اما مکالمه بیشتر از اون ادامه پیدا نمیکنه.
به لباسایی که میپوشم زیاد اهمیت نمیدم، بیشتر گشاد و مشکین... ظاهر سادهای دارم.
توی خونهم همیشه شمع معطر روشنه چون روی بو حساسم!
دیوارای خونم احتمالا آبیخاکستری باشن.
یه گربه خاکستری هم دارم به اسم کوکی که عاشقشم.
همش در حال خوردن کافئینم و البته که قهوه رو ترجیح میدم. طراحی میکنم، مینویسم و موسیقی بیکلامم رو گوش میدم، به کار کسی کار ندارم و زندگی مسالمتآمیزم رو ادامه میدم.
بیشتر اوقات چراغ خونم خاموشه و اونقدر ساکتم که فکر میکنن کسی خونه نیست. (البته شایدم فکر کنن مردم.)
ساکن طبقهای که از همه خلوتتر و ساکتتره...
معمولا از در خونه بیرون نمیام چون حوصله بیرون رفتن و دیدن آدما رو ندارم.
همسایهها رو زیاد نمیشناسم همونطور که اونا منو نمیشناسن. اگر باهاشون برخوردی داشته باشم، لبخند میزنم و یه سلامی بهشون میدم اما مکالمه بیشتر از اون ادامه پیدا نمیکنه.
به لباسایی که میپوشم زیاد اهمیت نمیدم، بیشتر گشاد و مشکین... ظاهر سادهای دارم.
توی خونهم همیشه شمع معطر روشنه چون روی بو حساسم!
دیوارای خونم احتمالا آبیخاکستری باشن.
یه گربه خاکستری هم دارم به اسم کوکی که عاشقشم.
همش در حال خوردن کافئینم و البته که قهوه رو ترجیح میدم. طراحی میکنم، مینویسم و موسیقی بیکلامم رو گوش میدم، به کار کسی کار ندارم و زندگی مسالمتآمیزم رو ادامه میدم.
بیشتر اوقات چراغ خونم خاموشه و اونقدر ساکتم که فکر میکنن کسی خونه نیست. (البته شایدم فکر کنن مردم.)
Forwarded from برنامه ناشناس
من یه پسر ۲۵ ساله هستم ساکن طبقه ۱۷ ام .
از اونجایی گه تنها زندگی میکنم دوست های زیادی توی ساختمون پیدا کردم و باهاشون رفت و امد دارم. بگذریم
شغل من تستر عطر هست به گفته ی بعضی ها از شغل های رویایی محسوب میشه.
خیلی از کارامو با آسانسور میکنم بیشتر وقتا با یه شیشه بزرگ عطر به دست دارم تو راه پله ها راه میرم .
خونه ی من تقریبا پر از تابلو های نقاشی ادمای همون ساختمونه .
یه پیج کوچولو برای فروش جواهرات دست ساز خودم دارم .
با خواهرم زندگی میکنم خواهرم علاقه زیادی به نقاشی داره و اکثر وقتا مشغول نقاشی کشیدن با دوستاش توی طبقه ۵ عه.
بیشتر به خاطر اسمش قضاوت میشه ولی من بهش قول دادم ۱۸ سالگیش رسید میتونیم باهم بریم و اسمشو تغییر بدیم .
خانوادم برای مسائل کاریشون به کشور دیگه ای رفتن. ولی متاسفانه ما تنها موندیم.
وقتی که از کار کلافه به خونه برمیگردم انتخاب ام استفاده از راه پله هاس به جای اسانسور چون بوهای خیلی متنوع و زیبایی از هر طبقه میاد که برای من دلپذیر عه.
دوستای زیادی ندارم فقط میتونم بگم استایل ام جین و فقط لی عه و معمولا کلاه های کج میپوشم
خیلی دوست دارم با ادمای ساختمونمون بیشتر اشنا شم
من یه پسر ۲۵ ساله هستم ساکن طبقه ۱۷ ام .
از اونجایی گه تنها زندگی میکنم دوست های زیادی توی ساختمون پیدا کردم و باهاشون رفت و امد دارم. بگذریم
شغل من تستر عطر هست به گفته ی بعضی ها از شغل های رویایی محسوب میشه.
خیلی از کارامو با آسانسور میکنم بیشتر وقتا با یه شیشه بزرگ عطر به دست دارم تو راه پله ها راه میرم .
خونه ی من تقریبا پر از تابلو های نقاشی ادمای همون ساختمونه .
یه پیج کوچولو برای فروش جواهرات دست ساز خودم دارم .
با خواهرم زندگی میکنم خواهرم علاقه زیادی به نقاشی داره و اکثر وقتا مشغول نقاشی کشیدن با دوستاش توی طبقه ۵ عه.
بیشتر به خاطر اسمش قضاوت میشه ولی من بهش قول دادم ۱۸ سالگیش رسید میتونیم باهم بریم و اسمشو تغییر بدیم .
خانوادم برای مسائل کاریشون به کشور دیگه ای رفتن. ولی متاسفانه ما تنها موندیم.
وقتی که از کار کلافه به خونه برمیگردم انتخاب ام استفاده از راه پله هاس به جای اسانسور چون بوهای خیلی متنوع و زیبایی از هر طبقه میاد که برای من دلپذیر عه.
دوستای زیادی ندارم فقط میتونم بگم استایل ام جین و فقط لی عه و معمولا کلاه های کج میپوشم
خیلی دوست دارم با ادمای ساختمونمون بیشتر اشنا شم
Forwarded from برنامه ناشناس
من نمیدونم چندنفر کتابای خونه ی درختی رو خوندن،ولی این ساختمون وایبه اون رو به من میده🥺
رویایی و قشنگ🥺
من نمیدونم چندنفر کتابای خونه ی درختی رو خوندن،ولی این ساختمون وایبه اون رو به من میده🥺
رویایی و قشنگ🥺