پاسخ چالش های خاله آلیس.
1 subscriber
27 photos
73 links
بیو بیو @SadisticTheatric
Download Telegram
Forwarded from  ִֶ (𝘈𝘭𝘪𝘤𝘦☁️๋֪)
❨ ㅡ 🎻 𝖼𝗁𝖺𝗅𝗅𝖾𝗇𝗀𝖾 !  ❩

این پیام رو فوروارد کنید دیلی های زیباتون و اولین کلمه‌ای که به ذهنتون اومد رو بگید تا من بهتون بگم وایب کدوم کرکتر ویلن انیمه‌‌ای رو می‌دید و یه جمله ادبی بهتون بگم. ظرفیت تا وقتی که خط بخوره. ♡ (مال همه رو می‌ذارم و اگه طول کشید تگ چنلارو سیو می‌کنم پس نگران نباشید.)
˖ִ໋ ̸໋⃬࣪95⁕݊
https://t.me/niki_daily : Rui

دنیا به این صورت که ساخته شده است قابل تحمل نیست. برای همین است که من احتیاج به ماه دارم، یا به خوشبختی، یا به عمر ابد، به چیزی که شاید دیوانگی باشد اما از این دنیا نباشد.
https://t.me/myhandmadehell : Mahito

در مواجهه با هر چیزی که به نظرم دست نیافتنی می رسد، تعجب می کنم. بدون حس شگفتی در برابر چیزها، بدون شگفتی، اصلا شخص نمی تواند چیزی خلق کند.
https://t.me/lunar_is_here : Todoroki Dabi

هیچ مردی از این ناراحت نمی شود که کسی از زن محبوبش تعریف و تمجید کند. خود آن زن است که می تواند این را به ناراحتی برای مردش تبدیل کند.
https://t.me/ThePaletteOf_MyMind : Soo-won

چه منظره‌ی غم‌انگيزى‌ست ديدن كسانى كه منتظرند خداوند همه چيز را درست كند.
https://t.me/i_lost_in_that_summer : Kinako

وقت‌هایی که پدر حواسش نبود به چهره‌اش خیره می‌شدم. با خود می‌اندیشیدم این چهره تنها آدرسی است که از «او» دارم و «او» یعنی خود پدر، مادر، دنیا، دخترک چشم عسلی و حتی گربه‌ها. مهم‌ترین چیزی که پدر را نگران می‌کرد، مادر بود؛ و چیزی که مرا نگران می‌کرد، نگرانی‌های پدر و می‌دانم که مادربزرگ هم از نگرانی من نگران بود و باز پدر نگران همه. به رازی دیگر پی بردم: اینکه هر قدر بزرگ و بزرگ‌تر شده‌‌ام، پدر هم کوچک و کوچک‌تر شده. یادم می‌‌آید شبی که از بیمارستان به خانه آمدیم، پدر دستم را گرفت تا قدم بزنیم. در هر گام او، من دو سه گام بر‌می‌‌داشتم.
https://t.me/moonflowerr_r : Manabu nishizono

پنبه ها می رقصند و او روبانی در موهایش دارد و چون در بسترش افتادم گل سرخی بر کفش او نقاشی شده بود می توانستم خستگی رویا را درچشمانش ببینم و سردی ستاره ها را در دستانش حس کنم و هنگامیکه به شانه های او تکیه کردم چون ماه افتاد و من احساس کردم پروانه های رنگارنگ از سبد آرزوهایم به پرواز در آمدند.
https://t.me/oceanbluewings : Himiko Toga

ما به ندرت درباره‌ی آنچه که داریم فکر می‌کنیم، در حالی که پیوسته در اندیشه‌ی چیزهایی هستیم که نداریم..
https://t.me/MyPhosphophyllite : Nora

فهمیده‌ام که همه‌ی بدبختی انسان‌ها ناشی از این است که به زبان صریح و روشن حرف نمی‌زنند. از این‌رو من تصمیم گرفته‌ام که صریح حرف بزنم و صریح رفتار کنم تا در راه درست بیفتم.
https://t.me/servalx : Mizuki

روزم را با مقداری «هیچ چایی» شروع کردم. درست کردن «هیچ چایی» خیلی آسان است. ابتدا مقداری آب داغ تهیه کنید، سپس هیچی اضافه نکنید.
https://t.me/Adenine_and_Thymine : Grell

به افکار و گفتار و کردارت کاملا توجه کن. شأن تو همین است. تو می‌توانی امروز خوب باشی، ولی بجای آن فردا را برمی‌گزینی.
https://t.me/Z_SOL_gallery : Itona horiba

یادم باشد که تنهاییم را برای خودم نگه دارم، و بغض‌های شبانه‌ام را برای کسی بازگو نکنم. تا ترحم دیگران را با اظهار علاقه اشتباه نگیرم. یاد من باشد که فقط برای سایه‌ام بنویسم.
https://t.me/Suirenlily : Frill

همه چیز در آخرین آدمی خلاصه می‌شود که در تنگای شب به یاد می‌آورید؛ قلب شما آن‌جاست.
https://t.me/scheissmonntag : Daniel sensei

انسان گاهی رنج را به طور وحشتناکی دوست دارد؛ تا سر حد عشق. این یک واقعیت است. من طرفدار رنج نیستم اما طرفدار سعادت هم نیستم.
https://t.me/graveyard_romi : Quinella

حسادت احساس وحشتناکی است.
به هیچ یک از رنج‌ها شبیه نیست، زیرا در آن هیچ‌گونه شادی یا حتی غم واقعی وجود ندارد.
فقط رنج می‌دهد و بس.
نفرت انگیز است!
https://t.me/lMyNightmares : Vincent nightray

آنچه برای رفقایم جالب بود برای من اصلا جالب نبود.
به هیچ‌کس اعتماد نداشتم مگر آسمان لایتناهی، مزارع، باد و شب هنگام، تاریکی و سکوت خلوت اتاقم.
https://t.me/BlueberryRoses : Saito

آدم ها، نقاب هایی هستند که زیر آن نقاب ها، نقاب هایی دارند، و نقاب هایی زیر آن ها، و همینطور رو به پایین.
https://t.me/thebloodbath : Mephisto pheles

همه‌ی زنان فکر می‌کنند با دیگران تفاوت دارند و بعضی چیزها درباره‌ی آن‌ها مصداق پیدا نمی‌کند و حوادثی که برای همه رخ می‌دهد برای ایشان رخ نخواهد داد و همه هم اشتباه می‌کنند.
https://t.me/BetchaByun : Enoshima Junko

تمامی هفت گناه مهلک، اشتباهاتی کوچک هستند اما بدون سه تا از آن ها،غرور، شهوت و تنبلی،شعر و شاعری ممکن بود هیچ وقت به وجود نیاید. 
https://t.me/salamkotlet : Kanade tachibana

ما وطنی می‌خواستیم که برایش جان دهیم اما وطن این گونه شد که ما به دستش جان دهیم!
— ma friend : isabella

آدم وقتى مریض باشد، سردش باشد و گرسنه، چطور مى تواند به ایده‌آل‌ها بچسبد؟