✅ آگاهی
بخش اول
🔸آگاهی موجودات. حیوان ، شخص یا هر سیستم شناختی دیگری را ممکن است در تعدادی حس مختلف آگاه تلقی کرد.
#احساس_داشتن.
این تعریف بر اساس داشتن احساسات است. به معنای عمومی آگاه بودن یک موجودی که دارای احساسات باشد ،یعنی کسی که قادر به احساس و پاسخ به دنیای خود باشد. (آرمسترانگ 1981). آگاه بودن به این معنا ممکن است تا حدی قابل تردید باشد، و اینکه دقیقاً چه نوع ویژگیهای حسی کافی است ، به طور دقیق نمیتوان تعریف کرد. آیا ماهی ها از این منظر آگاه هستند؟ میگو یا زنبور چطور؟
-هشیاری.ممکن است فرد فقط هشیار و بیدار بماند و آن را آگاهانه تلقی کند. به این معنا که ارگانیسم ها هنگام خواب یا در هر یک از سطوح عمیق تر مثل کُما، آگاه به حساب نمی آیند. ممکن است مرزها دوباره مبهم شود و ممکن است موارد مرَزیای هم وجود داشته باشد. به عنوان مثال ، آیا کسی در هنگام خواب ، هیپنوتیزم یا در حالت وضعیت گریز ، به معنای مورد نظر، آگاه است؟
#خودآگاهی
خودآگاهی یعنی نه تنها یک موجود آگاه است، بلکه از آگاهی خود هم آگاه است. آگاهی از آگاهی ممکن است از جهات مختلفی تفسیر شود ، یعنی اطلاع داشتن از خود را به اشکال متفاوتی تفسیر کنیم. در اینصورت اینکه کدام موجودات خودآگاهی دارند، متفاوت خواهد بود. اگر خودآگاهی را به شکل مفهومی و صریح در نظر گرفته شود ، بسیاری از حیوانات غیر انسانی و حتی کودکان خردسال ممکن است واجد این شرایط نباشند ، اما اگر فقط به اشکال ابتداییتر و محتاطانه تر خودآگاهی تفسیر شود ، طیف گسترده ای از موجودات غیرزبانی را میتوان خودآگاه به حساب آورد.
#حالات_کیفی.
(به اصطلاحات مختلف ترجمه میشود نظیر؛ کیفیتی، ادراک کیفی، کیفیتی داشتن، کیفیات حسی و…) معیار معروف تامس نیگل یعنی “چه کیفیتی دارد”، قصد دارد تا مفهوم دیگری و شاید ذهنی تر از ارگانیسم آگاه را به تصویر بکشد.به گفته نیگل، موجودی آگاه فقط در صورت وجود “چیزی وجود داشته باشد که کیفیت آن” برای آن موجود وجود داشته باشد. یعنی به طریق ذهنی، جهان در منظر ذهن یا تجربه موجودات پدیدار میشود. در مثال نیگل ، خفاش ها آگاه هستند زیرا چیزی وجود دارد که یک خفاش دنیای خود را از طریق حواس مکانیاب خود تجربه کند ، حتی اگر ما انسان ها از دیدگاه انسانی خود نتوانیم به طور عاطفی درک کنیم که چنین شیوه ای از آگاهی از دیدگاه خود خفاش چیست. به عبارت ساده تر چیزی برای خفاش وجود دارد که حالات کیفی برای خود خفاش دارد و در ذهن خفاش تصویری از آن چیزها ظاهر میشود. ما ممکن است هیچگاه نتوانیم این تجربهٔ کیفیِ خفاش را بطور کامل فهم کنیم اما فرقی در ماجرا نخواهد داشت.
مثلاً ما ممکن است امروز، یا حتی شاید در آینده نمفهمیم که خفاش چگونه تجربهای از مسیر حرکت خود دارد و چه نوع کیفیتی از این تجربه به ادراک او در میآید. اما چنین کیفیتی برای او وجود دارد و درک ذهنی و سابژکتیو او از جهان طبق مدعای نیگل یک نوع تجربهٔ آگاهانه است.زیرا ”چیزی برای خفاش وجود دارد که کیفیت و درکی در ذهن خفاش برای خود او دارد.
موضوع حالات آگاهانه.
جایگزین پنجم تعریف مفهوم یک ارگانیسم آگاه از نظر حالات آگاهانه خواهد بود. یعنی ابتدا چیزی که حالت ذهنی را به یک حالت ذهنی آگاه تبدیل می کند ، تعریف کنیم و سپس در هر موجودی چنین حالتی وجود داشت، آن را موجودی آگاه تلقی کنیم. مفهوم ارگانیسم آگاه به تبیین خاصی که از حالتهای آگاهانه ارائه می شود بستگی دارد.
#آگاهی_انتقالی.
علاوه بر توصیف موجودات به عنوان آگاه در این حواس مختلف ، تعاریف دیگر نیز وجود دارد که در آن موجودات به عنوان آگاه از امور مختلف توصیف می شوند . یعنی ببینیم موجودات از چه چیزهایی آگاه میشود. این تمایز گاه به عنوان تمایز بین مفاهیم گذرا و ذاتی از آگاهی تبیین می شود، در حالی که مفاهیم گذرا شامل جسمی است که آگاهی در آن هدایت میشود .برای فهم ساده تر این تعریف باید تمایز بین حواس و امور را در نظر بگیریم. به تعبیر ساده، تعریف قبلی میگفت موجودی آگاه است که فلان نوع حواس را دارد، اما در این تعریف موجودی آگاه است که فلان امور را درک کند .
#آگاهی_حالت_محور
مفهوم حالت ذهنی آگاهانه،یا همان حالت محور، به زبان ساده یعنی آگاهی را بر اساس یک نوعی از حالت ذهن تعریف کنیم. این نوع تعاریف به شش دسته تقسیم میشوند که با توضیح این گزینهها منظور بهتر درک میشود.
ادامه در پست بعد
⚛ @AndisheKonim
👇👇👇👇
بخش اول
🔸آگاهی موجودات. حیوان ، شخص یا هر سیستم شناختی دیگری را ممکن است در تعدادی حس مختلف آگاه تلقی کرد.
#احساس_داشتن.
این تعریف بر اساس داشتن احساسات است. به معنای عمومی آگاه بودن یک موجودی که دارای احساسات باشد ،یعنی کسی که قادر به احساس و پاسخ به دنیای خود باشد. (آرمسترانگ 1981). آگاه بودن به این معنا ممکن است تا حدی قابل تردید باشد، و اینکه دقیقاً چه نوع ویژگیهای حسی کافی است ، به طور دقیق نمیتوان تعریف کرد. آیا ماهی ها از این منظر آگاه هستند؟ میگو یا زنبور چطور؟
-هشیاری.ممکن است فرد فقط هشیار و بیدار بماند و آن را آگاهانه تلقی کند. به این معنا که ارگانیسم ها هنگام خواب یا در هر یک از سطوح عمیق تر مثل کُما، آگاه به حساب نمی آیند. ممکن است مرزها دوباره مبهم شود و ممکن است موارد مرَزیای هم وجود داشته باشد. به عنوان مثال ، آیا کسی در هنگام خواب ، هیپنوتیزم یا در حالت وضعیت گریز ، به معنای مورد نظر، آگاه است؟
#خودآگاهی
خودآگاهی یعنی نه تنها یک موجود آگاه است، بلکه از آگاهی خود هم آگاه است. آگاهی از آگاهی ممکن است از جهات مختلفی تفسیر شود ، یعنی اطلاع داشتن از خود را به اشکال متفاوتی تفسیر کنیم. در اینصورت اینکه کدام موجودات خودآگاهی دارند، متفاوت خواهد بود. اگر خودآگاهی را به شکل مفهومی و صریح در نظر گرفته شود ، بسیاری از حیوانات غیر انسانی و حتی کودکان خردسال ممکن است واجد این شرایط نباشند ، اما اگر فقط به اشکال ابتداییتر و محتاطانه تر خودآگاهی تفسیر شود ، طیف گسترده ای از موجودات غیرزبانی را میتوان خودآگاه به حساب آورد.
#حالات_کیفی.
(به اصطلاحات مختلف ترجمه میشود نظیر؛ کیفیتی، ادراک کیفی، کیفیتی داشتن، کیفیات حسی و…) معیار معروف تامس نیگل یعنی “چه کیفیتی دارد”، قصد دارد تا مفهوم دیگری و شاید ذهنی تر از ارگانیسم آگاه را به تصویر بکشد.به گفته نیگل، موجودی آگاه فقط در صورت وجود “چیزی وجود داشته باشد که کیفیت آن” برای آن موجود وجود داشته باشد. یعنی به طریق ذهنی، جهان در منظر ذهن یا تجربه موجودات پدیدار میشود. در مثال نیگل ، خفاش ها آگاه هستند زیرا چیزی وجود دارد که یک خفاش دنیای خود را از طریق حواس مکانیاب خود تجربه کند ، حتی اگر ما انسان ها از دیدگاه انسانی خود نتوانیم به طور عاطفی درک کنیم که چنین شیوه ای از آگاهی از دیدگاه خود خفاش چیست. به عبارت ساده تر چیزی برای خفاش وجود دارد که حالات کیفی برای خود خفاش دارد و در ذهن خفاش تصویری از آن چیزها ظاهر میشود. ما ممکن است هیچگاه نتوانیم این تجربهٔ کیفیِ خفاش را بطور کامل فهم کنیم اما فرقی در ماجرا نخواهد داشت.
مثلاً ما ممکن است امروز، یا حتی شاید در آینده نمفهمیم که خفاش چگونه تجربهای از مسیر حرکت خود دارد و چه نوع کیفیتی از این تجربه به ادراک او در میآید. اما چنین کیفیتی برای او وجود دارد و درک ذهنی و سابژکتیو او از جهان طبق مدعای نیگل یک نوع تجربهٔ آگاهانه است.زیرا ”چیزی برای خفاش وجود دارد که کیفیت و درکی در ذهن خفاش برای خود او دارد.
موضوع حالات آگاهانه.
جایگزین پنجم تعریف مفهوم یک ارگانیسم آگاه از نظر حالات آگاهانه خواهد بود. یعنی ابتدا چیزی که حالت ذهنی را به یک حالت ذهنی آگاه تبدیل می کند ، تعریف کنیم و سپس در هر موجودی چنین حالتی وجود داشت، آن را موجودی آگاه تلقی کنیم. مفهوم ارگانیسم آگاه به تبیین خاصی که از حالتهای آگاهانه ارائه می شود بستگی دارد.
#آگاهی_انتقالی.
علاوه بر توصیف موجودات به عنوان آگاه در این حواس مختلف ، تعاریف دیگر نیز وجود دارد که در آن موجودات به عنوان آگاه از امور مختلف توصیف می شوند . یعنی ببینیم موجودات از چه چیزهایی آگاه میشود. این تمایز گاه به عنوان تمایز بین مفاهیم گذرا و ذاتی از آگاهی تبیین می شود، در حالی که مفاهیم گذرا شامل جسمی است که آگاهی در آن هدایت میشود .برای فهم ساده تر این تعریف باید تمایز بین حواس و امور را در نظر بگیریم. به تعبیر ساده، تعریف قبلی میگفت موجودی آگاه است که فلان نوع حواس را دارد، اما در این تعریف موجودی آگاه است که فلان امور را درک کند .
#آگاهی_حالت_محور
مفهوم حالت ذهنی آگاهانه،یا همان حالت محور، به زبان ساده یعنی آگاهی را بر اساس یک نوعی از حالت ذهن تعریف کنیم. این نوع تعاریف به شش دسته تقسیم میشوند که با توضیح این گزینهها منظور بهتر درک میشود.
ادامه در پست بعد
⚛ @AndisheKonim
👇👇👇👇
#هوشیاری
"کلید هوشیاری" در اعماق مغز شناسایی شد
با قابلیت خاموش و روشن کردن !
دانشمندان ادعا میکنند که ناحیهای کوچک از مغز را شناسایی کردهاند که منطقه کنترل هوشیاری است و میتواند با تحریک الکتریکی، روشن یا خاموش شود.
محققان دانشگاه "ویسکانسین مدیسون" در مطالعهای که در مجله Neuron منتشر شده است، نشان دادند که تحریک الکتریکی تالاموس جنبی مرکزی، منطقهای که زمانی عمدتاً به عنوان ایستگاه رله، تقویت و پردازش در نظر گرفته شده بود، در فرکانس 50 هرتز توانست میمونها را از یک حالت بیهوشی درآورد.
دانشمندان مدتهاست که در حال مطالعه تالاموس هستند که در اعماق مغز در نزدیکی ساقه مغز قرار دارد، تا بدانند چه نقشی در خواب، بیداری، آگاهی و هوشیاری بازی میکند. اما این تحقیق که در آن تحریک الکتریکی هدفمند به یک منطقه خاص مغز اعمال میشود، برخی رازهای سر به مهر این موضوع را فاش کرده است.
الکترودهای مورد استفاده در این مطالعه متناسب با شکل ساختارهای مغزی که برای کار روی آن طراحی شدهاند، مناسبسازی شدند و تحریک الکتریکی برای تقلید از فعالیت یک مغز طبیعی و بیدار طراحی شد.
"یوری سالمن" نویسنده ارشد این مطالعه و استادیار دانشگاه ویسکانسین میگوید: ما دریافتیم که وقتی این ناحیه کوچک مغز را تحریک میکنیم، میتوانیم حیوانات را از بیهوشی درآوریم و دوباره فعالیت عصبی را که معمولاً در هنگام بیدار شدن در قشر مغز مشاهده میشود، احیا کنیم. وقتی این تحریک الکتریکی را اعمال کردیم، مغز آنها رفتاری را نشان داد که هنگام بیداری نشان میدهد و با قطع جریان الکتریکی، حیوانات مستقیماً به حالت بیهوشی برگشتند.
محققان امیدوارند که این کشف بتواند به افراد مبتلا به اختلالات هوشیاری کمک کند. به عنوان مثال ممکن است افراد را بتوان با دستگاههای الهام گرفته شده از این کشف از کما بیرون آورد و یا به مبتلایان به "حمله خواب" کمک کند تا با تحریک خودخواسته، خود را از رفتن به خواب در زمان نامناسب بازدارند.
همچنین شاید این کشف منجر به ابداع درمانی برای بیماری بیخوابی شود یا توانایی به خواب بردن افرادی که از پرواز واهمه دارند را در طول یک پرواز طولانی فراهم کند.
چیزهای زیاد وجود دارد که ما در مورد عملکرد بدن و مغز انسان نمیدانیم و خودآگاهی یا هوشیاری یکی از رمز و رازهای بزرگ علم است که عجیب هم هست، زیرا در برخی حواس، این تنها چیزی است که میتوانیم اطمینان داشته باشیم وجود دارد. مهم نیست که زندگی فقط یک شبیهسازی است یا حتی آیا ما واقعاً وجود داریم یا نه. این را میدانیم که همگی یک حس درونی و ذهنی را تجربه میکنیم و این ممکن است تنها موضوع باشد که هر یک از ما میتوانیم از آن اطمینان داشته باشیم.
این واقعیت که میتوان این تجربه ذهنی را چه با فرو رفتن در خواب عمیق، از هوش رفتن و بیهوشی خودخواسته خاموش کرد، چیزی جز افزودن به عجیب و غریب بودن این موضوع ندارد.
این واقعیت که متخصصان بیهوشی بسیار پردرآمد و بسیار آموزش دیدهای وجود دارند که مردم را به خواب میبرند، منعکس کننده چندین دهه آزمون و خطا است، در حالی که درک کاملی از نحوه عملکرد داروهای بیهوشی وجود ندارد.
یکی از مهمترین بحثهای فلسفه ذهن که در حال حاضر بحث روز آن بهشمار میرود، مسئله خودآگاهی یا ماهیت ذهن(consciousness) است. خودآگاهی بهطور کلی شناخت انسان از کل هویت او است.
این مطالعه در مجله Neuron منتشر شده است
ایسنا/newatlas
#آگاهی #خودآگاهی #رد_وجود #روح
⚛ @AndisheKonim
"کلید هوشیاری" در اعماق مغز شناسایی شد
با قابلیت خاموش و روشن کردن !
دانشمندان ادعا میکنند که ناحیهای کوچک از مغز را شناسایی کردهاند که منطقه کنترل هوشیاری است و میتواند با تحریک الکتریکی، روشن یا خاموش شود.
محققان دانشگاه "ویسکانسین مدیسون" در مطالعهای که در مجله Neuron منتشر شده است، نشان دادند که تحریک الکتریکی تالاموس جنبی مرکزی، منطقهای که زمانی عمدتاً به عنوان ایستگاه رله، تقویت و پردازش در نظر گرفته شده بود، در فرکانس 50 هرتز توانست میمونها را از یک حالت بیهوشی درآورد.
دانشمندان مدتهاست که در حال مطالعه تالاموس هستند که در اعماق مغز در نزدیکی ساقه مغز قرار دارد، تا بدانند چه نقشی در خواب، بیداری، آگاهی و هوشیاری بازی میکند. اما این تحقیق که در آن تحریک الکتریکی هدفمند به یک منطقه خاص مغز اعمال میشود، برخی رازهای سر به مهر این موضوع را فاش کرده است.
الکترودهای مورد استفاده در این مطالعه متناسب با شکل ساختارهای مغزی که برای کار روی آن طراحی شدهاند، مناسبسازی شدند و تحریک الکتریکی برای تقلید از فعالیت یک مغز طبیعی و بیدار طراحی شد.
"یوری سالمن" نویسنده ارشد این مطالعه و استادیار دانشگاه ویسکانسین میگوید: ما دریافتیم که وقتی این ناحیه کوچک مغز را تحریک میکنیم، میتوانیم حیوانات را از بیهوشی درآوریم و دوباره فعالیت عصبی را که معمولاً در هنگام بیدار شدن در قشر مغز مشاهده میشود، احیا کنیم. وقتی این تحریک الکتریکی را اعمال کردیم، مغز آنها رفتاری را نشان داد که هنگام بیداری نشان میدهد و با قطع جریان الکتریکی، حیوانات مستقیماً به حالت بیهوشی برگشتند.
محققان امیدوارند که این کشف بتواند به افراد مبتلا به اختلالات هوشیاری کمک کند. به عنوان مثال ممکن است افراد را بتوان با دستگاههای الهام گرفته شده از این کشف از کما بیرون آورد و یا به مبتلایان به "حمله خواب" کمک کند تا با تحریک خودخواسته، خود را از رفتن به خواب در زمان نامناسب بازدارند.
همچنین شاید این کشف منجر به ابداع درمانی برای بیماری بیخوابی شود یا توانایی به خواب بردن افرادی که از پرواز واهمه دارند را در طول یک پرواز طولانی فراهم کند.
چیزهای زیاد وجود دارد که ما در مورد عملکرد بدن و مغز انسان نمیدانیم و خودآگاهی یا هوشیاری یکی از رمز و رازهای بزرگ علم است که عجیب هم هست، زیرا در برخی حواس، این تنها چیزی است که میتوانیم اطمینان داشته باشیم وجود دارد. مهم نیست که زندگی فقط یک شبیهسازی است یا حتی آیا ما واقعاً وجود داریم یا نه. این را میدانیم که همگی یک حس درونی و ذهنی را تجربه میکنیم و این ممکن است تنها موضوع باشد که هر یک از ما میتوانیم از آن اطمینان داشته باشیم.
این واقعیت که میتوان این تجربه ذهنی را چه با فرو رفتن در خواب عمیق، از هوش رفتن و بیهوشی خودخواسته خاموش کرد، چیزی جز افزودن به عجیب و غریب بودن این موضوع ندارد.
این واقعیت که متخصصان بیهوشی بسیار پردرآمد و بسیار آموزش دیدهای وجود دارند که مردم را به خواب میبرند، منعکس کننده چندین دهه آزمون و خطا است، در حالی که درک کاملی از نحوه عملکرد داروهای بیهوشی وجود ندارد.
یکی از مهمترین بحثهای فلسفه ذهن که در حال حاضر بحث روز آن بهشمار میرود، مسئله خودآگاهی یا ماهیت ذهن(consciousness) است. خودآگاهی بهطور کلی شناخت انسان از کل هویت او است.
این مطالعه در مجله Neuron منتشر شده است
ایسنا/newatlas
#آگاهی #خودآگاهی #رد_وجود #روح
⚛ @AndisheKonim
#خود_آگاهی
#انسان یک #ماشین است.
می گویند Daniel Dennett بعد از برتراند راسل، معروفترین و بحث انگیزترین فیلسوف دنیای غرب است. دیدگاه های فلسفی و علمی او در تضاد با فسفه مرسوم قرار دارد. او رسما فرقی بین انسان و روبات قائل نیست.
به نظر رئیس دانشکده تحقیقات ذهنی و استاد قدیمی ترین دانشگاه تحقیقاتی امریکا در بوستون، یعنی دنیل دنت ، پدیده ای به نام خودآگاهی و شعور فردی را فقط می توان از دریچه یک پروسه محض فیزیکی توضیح داد.
او معتقد است منشا درک «خود» را باید ناشی از تبادل اطلاعات در عصب هایی دانست که با سرعتی بی نظیر در حال نگه داری وضعیتی هستند که یک ساختمان پیچیده ملکولی لازم دارد.
اصرار علمی و فلسفی دنیل دنت در این خلاصه می شود که جایگاه خاص و ماوراءالطبیعه به فعل و انفعالات ذهن، روح، وجدان و شعور بشر داده نشود. در همین رابطه است که نه تنها از او به عنوان یک روبات جاندار یاد می کنند بلکه خودش را در حد « یک آنزیم می بیند که ظرفِ شیر انگیزه های بشر را حسابی به هم زده است.»
از دید او، اندیشه بشر « ترکیبی از روند تبادل اطلاعات شبه کامپیوتر است و به جای آنکه همه اتفاقات در صفحه سیلیکون و مدارهای الکتریکی یک سخت افزار اتفاق بیفتد در بستر یک مجموعه کربنی در درون مغز موجود زنده شکل می گیرد»
در همین رابطه او باور دارد که "« خود»" یک تخیل دلپذیر است که عصب های مغز ایجاد کرده اند تا رفت و آمد و بده بستانِ امواجِ یاخته های عصبی را در یک مرکزیت ثابت در هم بیامیزند.
د.دنت در جواب کسانی که اتهام روبات بودن را توهینی به شعور بشری می دانند می گوید: « من یک روبات هستم. شما هم روبات هستید و این واقعیت ذره ایی از خارق العاده بودن، احترام و حتی دوست داشتنی بودن انسان نمی کاهد. من نمی دانم چرا ارج گذاشتن بر انسانیت باید مترادف باشد با غیر قابل فهم و اسرارآمیز بودن بشر؟»
سایت مرد روز/نیویورک تایمز
#روح #خودآگاهی
رد شایعه جرم داشتن روح
آیا خودآگاهی یک توهم است؟
⚛ @AndisheKonim
#انسان یک #ماشین است.
می گویند Daniel Dennett بعد از برتراند راسل، معروفترین و بحث انگیزترین فیلسوف دنیای غرب است. دیدگاه های فلسفی و علمی او در تضاد با فسفه مرسوم قرار دارد. او رسما فرقی بین انسان و روبات قائل نیست.
به نظر رئیس دانشکده تحقیقات ذهنی و استاد قدیمی ترین دانشگاه تحقیقاتی امریکا در بوستون، یعنی دنیل دنت ، پدیده ای به نام خودآگاهی و شعور فردی را فقط می توان از دریچه یک پروسه محض فیزیکی توضیح داد.
او معتقد است منشا درک «خود» را باید ناشی از تبادل اطلاعات در عصب هایی دانست که با سرعتی بی نظیر در حال نگه داری وضعیتی هستند که یک ساختمان پیچیده ملکولی لازم دارد.
اصرار علمی و فلسفی دنیل دنت در این خلاصه می شود که جایگاه خاص و ماوراءالطبیعه به فعل و انفعالات ذهن، روح، وجدان و شعور بشر داده نشود. در همین رابطه است که نه تنها از او به عنوان یک روبات جاندار یاد می کنند بلکه خودش را در حد « یک آنزیم می بیند که ظرفِ شیر انگیزه های بشر را حسابی به هم زده است.»
از دید او، اندیشه بشر « ترکیبی از روند تبادل اطلاعات شبه کامپیوتر است و به جای آنکه همه اتفاقات در صفحه سیلیکون و مدارهای الکتریکی یک سخت افزار اتفاق بیفتد در بستر یک مجموعه کربنی در درون مغز موجود زنده شکل می گیرد»
در همین رابطه او باور دارد که "« خود»" یک تخیل دلپذیر است که عصب های مغز ایجاد کرده اند تا رفت و آمد و بده بستانِ امواجِ یاخته های عصبی را در یک مرکزیت ثابت در هم بیامیزند.
د.دنت در جواب کسانی که اتهام روبات بودن را توهینی به شعور بشری می دانند می گوید: « من یک روبات هستم. شما هم روبات هستید و این واقعیت ذره ایی از خارق العاده بودن، احترام و حتی دوست داشتنی بودن انسان نمی کاهد. من نمی دانم چرا ارج گذاشتن بر انسانیت باید مترادف باشد با غیر قابل فهم و اسرارآمیز بودن بشر؟»
سایت مرد روز/نیویورک تایمز
#روح #خودآگاهی
رد شایعه جرم داشتن روح
آیا خودآگاهی یک توهم است؟
⚛ @AndisheKonim
#نوروساینس
🔴 کشف منشا فیزیکی #خودآگاهی در #مغز
دانشمندان صدها سال است در تلاش بودهاند تا خودآگاهی و هوشیاری ، آگاهی از بودن را در انسان درک کنند، و با وجود پیشرفتهای قابل توجهی که در زمینه عصبشناسی رخ دادهاند،هنوز کسی نمیداند این آگاهی از کجا میآید و چگونه به وجود می آید.
براساس گزارش ساينس الرت، اما اكنون دانشمندان ادعا ميكنند پس از مشخصساختن شبكه عصبي سه منطقه در مغز كه به ظاهر در ايجاد خودآگاهي حياتي هستند، منشا فيزيكي آن را يافتهاند.
به گفته مايكل فاكس از مركز پزشكي هاروارد، براي اولين بار ميان منطقه ساقه مغز كه در ايجاد حس برانگيختگي نقش دارد، و مناطقي كه با آگاهي در ارتباطند ارتباطي يافته شدهاست و تمامي شواهد به دست آمده نشان از آن دارند كه اين شبكه عصبي در ايجاد آگاهي در انسان نقش دارد.
خودآگاهي را معمولا پديدهاي ميدانند كه از دو بخش مهم، تحريكپذيري يا برانگيختگي و آگاهي تشكيل شدهاست. محققان تاكنون ثابت كردهاند كه برانگيختگي ريشه در ساقه مغز دارد، بخشي از مغز كه با نخاع در ارتباط است و چرخه خواب و بيداري و ضربان قلب و تنفس را كنترل ميكند.
آگاهي اما مفهومي پيچيدهتر است، محققان براي مدتهاي طولاني بر اين باور بودند كه كنترل آن در بخشي از قشر مغز، بيرونيترين لايه مغز قرار دارد اما كسي تاكنون موفق به تعيين موقعيت آن نشدهاست.
اكنون محققان دانشگاه هاروارد نه تنها موفق به تعيين منطقه دقيق ايجاد برانگيختگي در ساقه مغز شدهاند، بلكه توانستهاند دو منطقه از قشر مغزي را مشخص كنند كه در كنار يكديگر خودآگاهي را ايجاد ميكنند.
براي تعيين اين مناطق دانشمندان روي مغز 36 بيمار بستري در بيمارستان كه دچار آسيب در منطقه ساقه مغز شدهبودند مطالعه كردند. 12 نفر از اين افراد در كما بودند و 24 نفر ديگر در هوشياري به سر ميبردند. محققان سپس نقشهاي از ساقه مغز اين افراد ايجاد كردند تا از طريق آن بتوانند دريابند چرا برخي از بيماران با وجود آسيبديدگي هنوز هوشيارند اما گروهي ديگر در كما به سر ميبرند.
آنچه محققان يافتند، منطقهاي كوچك از ساقه مغز به نام
تگمنتوم پلي خلفي ارتباط بسيار نزديكي با كما دارد. 10 نفر از 12 فرد ناهوشيار در اين بخش دچار آسيبديدگي شدهبودند، درحالي كه تنها يك نفر از 24 نفر هوشيار دچار اين آسيب شدهبودند.
اين به آن معني است كه اين نقطه كوچك در ساقه مغز با خودآگاهي و هوشياري در ارتباطي نزديك است. دانشمندان براي اينكه به ديگر بخشهاي مغز كه با اين منطقه در ارتباطند پي ببرند، نقشه مغز انسانهاي سالم را بررسي كردند كه در آن تمامي اتصالات متفاوت مغزي نمايش داده شدهاست. بررسيها دو منطقه از قشر مغز را آشكار ساخت كه با نقطه كوچك كشف شده در ساقه مغز در ارتباط بودند و به ظاهر نقشي كليدي در تنظيم خودآگاهي به عهده داشتند. يكي از اين مناطق در عايق قدامي شكمي و ديگري در بخشي به نام pACC قرار داشت.
هردو نقطه با مطالعات پيشين درباره برانگيختگي و هوشياري در ارتباط بودند، اما اين اولينباري است كه اين دو منطقه با ساقه مغز مرتبط شدهاند. محققان با بررسي دوباره اين يافته از طريق تصاوير اسكنهاي مغزي بيماران مشاهده كردند شبكه عصبي تمامي بيماراني كه در كما بودند در اين نقاط دچار آسيبديدگي شدهبود.
اگرچه اين يافتهها نياز به بازبيني و تكرار دارند، اما درصورت تاييد ميتوانند به ايجاد درمانهايي تاثيرگذار و كارامد براي بيماراني كه در كما هستند يا زندگي گياهي دارند منجر شود،بيماراني كه مغزي سالم دارند اما نميتوانند خودآگاهي خود را به دست آورند.
خاستگاه:
http://www.sciencealert.com/harvard-scientists-think-they-ve-pinpointed-the-neural-source-of-consciousness
http://www.neurology.org/content/early/2016/11/04/WNL.0000000000003404.short
Www.Iraaaas.com
⚛ @AndisheKonim
🔴 کشف منشا فیزیکی #خودآگاهی در #مغز
دانشمندان صدها سال است در تلاش بودهاند تا خودآگاهی و هوشیاری ، آگاهی از بودن را در انسان درک کنند، و با وجود پیشرفتهای قابل توجهی که در زمینه عصبشناسی رخ دادهاند،هنوز کسی نمیداند این آگاهی از کجا میآید و چگونه به وجود می آید.
براساس گزارش ساينس الرت، اما اكنون دانشمندان ادعا ميكنند پس از مشخصساختن شبكه عصبي سه منطقه در مغز كه به ظاهر در ايجاد خودآگاهي حياتي هستند، منشا فيزيكي آن را يافتهاند.
به گفته مايكل فاكس از مركز پزشكي هاروارد، براي اولين بار ميان منطقه ساقه مغز كه در ايجاد حس برانگيختگي نقش دارد، و مناطقي كه با آگاهي در ارتباطند ارتباطي يافته شدهاست و تمامي شواهد به دست آمده نشان از آن دارند كه اين شبكه عصبي در ايجاد آگاهي در انسان نقش دارد.
خودآگاهي را معمولا پديدهاي ميدانند كه از دو بخش مهم، تحريكپذيري يا برانگيختگي و آگاهي تشكيل شدهاست. محققان تاكنون ثابت كردهاند كه برانگيختگي ريشه در ساقه مغز دارد، بخشي از مغز كه با نخاع در ارتباط است و چرخه خواب و بيداري و ضربان قلب و تنفس را كنترل ميكند.
آگاهي اما مفهومي پيچيدهتر است، محققان براي مدتهاي طولاني بر اين باور بودند كه كنترل آن در بخشي از قشر مغز، بيرونيترين لايه مغز قرار دارد اما كسي تاكنون موفق به تعيين موقعيت آن نشدهاست.
اكنون محققان دانشگاه هاروارد نه تنها موفق به تعيين منطقه دقيق ايجاد برانگيختگي در ساقه مغز شدهاند، بلكه توانستهاند دو منطقه از قشر مغزي را مشخص كنند كه در كنار يكديگر خودآگاهي را ايجاد ميكنند.
براي تعيين اين مناطق دانشمندان روي مغز 36 بيمار بستري در بيمارستان كه دچار آسيب در منطقه ساقه مغز شدهبودند مطالعه كردند. 12 نفر از اين افراد در كما بودند و 24 نفر ديگر در هوشياري به سر ميبردند. محققان سپس نقشهاي از ساقه مغز اين افراد ايجاد كردند تا از طريق آن بتوانند دريابند چرا برخي از بيماران با وجود آسيبديدگي هنوز هوشيارند اما گروهي ديگر در كما به سر ميبرند.
آنچه محققان يافتند، منطقهاي كوچك از ساقه مغز به نام
تگمنتوم پلي خلفي ارتباط بسيار نزديكي با كما دارد. 10 نفر از 12 فرد ناهوشيار در اين بخش دچار آسيبديدگي شدهبودند، درحالي كه تنها يك نفر از 24 نفر هوشيار دچار اين آسيب شدهبودند.
اين به آن معني است كه اين نقطه كوچك در ساقه مغز با خودآگاهي و هوشياري در ارتباطي نزديك است. دانشمندان براي اينكه به ديگر بخشهاي مغز كه با اين منطقه در ارتباطند پي ببرند، نقشه مغز انسانهاي سالم را بررسي كردند كه در آن تمامي اتصالات متفاوت مغزي نمايش داده شدهاست. بررسيها دو منطقه از قشر مغز را آشكار ساخت كه با نقطه كوچك كشف شده در ساقه مغز در ارتباط بودند و به ظاهر نقشي كليدي در تنظيم خودآگاهي به عهده داشتند. يكي از اين مناطق در عايق قدامي شكمي و ديگري در بخشي به نام pACC قرار داشت.
هردو نقطه با مطالعات پيشين درباره برانگيختگي و هوشياري در ارتباط بودند، اما اين اولينباري است كه اين دو منطقه با ساقه مغز مرتبط شدهاند. محققان با بررسي دوباره اين يافته از طريق تصاوير اسكنهاي مغزي بيماران مشاهده كردند شبكه عصبي تمامي بيماراني كه در كما بودند در اين نقاط دچار آسيبديدگي شدهبود.
اگرچه اين يافتهها نياز به بازبيني و تكرار دارند، اما درصورت تاييد ميتوانند به ايجاد درمانهايي تاثيرگذار و كارامد براي بيماراني كه در كما هستند يا زندگي گياهي دارند منجر شود،بيماراني كه مغزي سالم دارند اما نميتوانند خودآگاهي خود را به دست آورند.
خاستگاه:
http://www.sciencealert.com/harvard-scientists-think-they-ve-pinpointed-the-neural-source-of-consciousness
http://www.neurology.org/content/early/2016/11/04/WNL.0000000000003404.short
Www.Iraaaas.com
⚛ @AndisheKonim
ScienceAlert
Harvard Scientists Think They've Pinpointed The Physical Source of Consciousness
Scientists have struggled for millennia to understand human consciousness - the awareness of one's existence. Despite advances in neuroscience, we still don't really know where it comes from, and how it arises.
#خودآگاهی
انسان یک ماشین است
می گویند Daniel Dennett بعد از برتراند راسل، معروفترین و بحث انگیزترین فیلسوف دنیای غرب است. دیدگاه های فلسفی و علمی او در تضاد با فسفه مرسوم قرار دارد. او رسما فرقی بین انسان و روبات قائل نیست.
به نظر رئیس دانشکده تحقیقات ذهنی و استاد قدیمی ترین دانشگاه تحقیقاتی امریکا در بوستون، یعنی دنیل دنت ، پدیده ای به نام خودآگاهی و شعور فردی را فقط می توان از دریچه یک پروسه محض فیزیکی توضیح داد.
او معتقد است منشا درک «خود» را باید ناشی از تبادل اطلاعات در عصب هایی دانست که با سرعتی بی نظیر در حال نگه داری وضعیتی هستند که یک ساختمان پیچیده ملکولی لازم دارد.
اصرار علمی و فلسفی دنیل دنت در این خلاصه می شود که جایگاه خاص و ماوراءالطبیعه به فعل و انفعالات ذهن، روح، وجدان و شعور بشر داده نشود. در همین رابطه است که نه تنها از او به عنوان یک روبات جاندار یاد می کنند بلکه خودش را در حد « یک آنزیم می بیند که ظرفِ شیر انگیزه های بشر را حسابی به هم زده است.»
از دید او، اندیشه بشر « ترکیبی از روند تبادل اطلاعات شبه کامپیوتر است و به جای آنکه همه اتفاقات در صفحه سیلیکون و مدارهای الکتریکی یک سخت افزار اتفاق بیفتد در بستر یک مجموعه کربنی در درون مغز موجود زنده شکل می گیرد»
در همین رابطه او باور دارد که "« خود»" یک تخیل دلپذیر است که عصب های مغز ایجاد کرده اند تا رفت و آمد و بده بستانِ امواجِ یاخته های عصبی را در یک مرکزیت ثابت در هم بیامیزند.
د.دنت در جواب کسانی که اتهام روبات بودن را توهینی به شعور بشری می دانند می گوید: « من یک روبات هستم. شما هم روبات هستید و این واقعیت ذره ایی از خارق العاده بودن، احترام و حتی دوست داشتنی بودن انسان نمی کاهد. من نمی دانم چرا ارج گذاشتن بر انسانیت باید مترادف باشد با غیر قابل فهم و اسرارآمیز بودن بشر؟»
سایت مرد روز/نیویورک تایمز
#روح #خودآگاهی
رد شایعه جرم داشتن روح
آیا خودآگاهی یک توهم است؟
⚛ @AndisheKonim
انسان یک ماشین است
می گویند Daniel Dennett بعد از برتراند راسل، معروفترین و بحث انگیزترین فیلسوف دنیای غرب است. دیدگاه های فلسفی و علمی او در تضاد با فسفه مرسوم قرار دارد. او رسما فرقی بین انسان و روبات قائل نیست.
به نظر رئیس دانشکده تحقیقات ذهنی و استاد قدیمی ترین دانشگاه تحقیقاتی امریکا در بوستون، یعنی دنیل دنت ، پدیده ای به نام خودآگاهی و شعور فردی را فقط می توان از دریچه یک پروسه محض فیزیکی توضیح داد.
او معتقد است منشا درک «خود» را باید ناشی از تبادل اطلاعات در عصب هایی دانست که با سرعتی بی نظیر در حال نگه داری وضعیتی هستند که یک ساختمان پیچیده ملکولی لازم دارد.
اصرار علمی و فلسفی دنیل دنت در این خلاصه می شود که جایگاه خاص و ماوراءالطبیعه به فعل و انفعالات ذهن، روح، وجدان و شعور بشر داده نشود. در همین رابطه است که نه تنها از او به عنوان یک روبات جاندار یاد می کنند بلکه خودش را در حد « یک آنزیم می بیند که ظرفِ شیر انگیزه های بشر را حسابی به هم زده است.»
از دید او، اندیشه بشر « ترکیبی از روند تبادل اطلاعات شبه کامپیوتر است و به جای آنکه همه اتفاقات در صفحه سیلیکون و مدارهای الکتریکی یک سخت افزار اتفاق بیفتد در بستر یک مجموعه کربنی در درون مغز موجود زنده شکل می گیرد»
در همین رابطه او باور دارد که "« خود»" یک تخیل دلپذیر است که عصب های مغز ایجاد کرده اند تا رفت و آمد و بده بستانِ امواجِ یاخته های عصبی را در یک مرکزیت ثابت در هم بیامیزند.
د.دنت در جواب کسانی که اتهام روبات بودن را توهینی به شعور بشری می دانند می گوید: « من یک روبات هستم. شما هم روبات هستید و این واقعیت ذره ایی از خارق العاده بودن، احترام و حتی دوست داشتنی بودن انسان نمی کاهد. من نمی دانم چرا ارج گذاشتن بر انسانیت باید مترادف باشد با غیر قابل فهم و اسرارآمیز بودن بشر؟»
سایت مرد روز/نیویورک تایمز
#روح #خودآگاهی
رد شایعه جرم داشتن روح
آیا خودآگاهی یک توهم است؟
⚛ @AndisheKonim
#نوروساینس
🔴 کشف منشا فیزیکی #خودآگاهی در مغز
دانشمندان صدها سال است در تلاش بودهاند تا خودآگاهی و هوشیاری ، آگاهی از بودن را در انسان درک کنند، و با وجود پیشرفتهای قابل توجهی که در زمینه عصبشناسی رخ دادهاند،هنوز کسی نمیداند این آگاهی از کجا میآید و چگونه به وجود می آید.
براساس گزارش ساينس الرت، اما اكنون دانشمندان ادعا ميكنند پس از مشخصساختن شبكه عصبي سه منطقه در مغز كه به ظاهر در ايجاد خودآگاهي حياتي هستند، منشا فيزيكي آن را يافتهاند.
به گفته مايكل فاكس از مركز پزشكي هاروارد، براي اولين بار ميان منطقه ساقه مغز كه در ايجاد حس برانگيختگي نقش دارد، و مناطقي كه با آگاهي در ارتباطند ارتباطي يافته شدهاست و تمامي شواهد به دست آمده نشان از آن دارند كه اين شبكه عصبي در ايجاد آگاهي در انسان نقش دارد.
خودآگاهي را معمولا پديدهاي ميدانند كه از دو بخش مهم، تحريكپذيري يا برانگيختگي و آگاهي تشكيل شدهاست. محققان تاكنون ثابت كردهاند كه برانگيختگي ريشه در ساقه مغز دارد، بخشي از مغز كه با نخاع در ارتباط است و چرخه خواب و بيداري و ضربان قلب و تنفس را كنترل ميكند.
آگاهي اما مفهومي پيچيدهتر است، محققان براي مدتهاي طولاني بر اين باور بودند كه كنترل آن در بخشي از قشر مغز، بيرونيترين لايه مغز قرار دارد اما كسي تاكنون موفق به تعيين موقعيت آن نشدهاست.
اكنون محققان دانشگاه هاروارد نه تنها موفق به تعيين منطقه دقيق ايجاد برانگيختگي در ساقه مغز شدهاند، بلكه توانستهاند دو منطقه از قشر مغزي را مشخص كنند كه در كنار يكديگر خودآگاهي را ايجاد ميكنند.
براي تعيين اين مناطق دانشمندان روي مغز 36 بيمار بستري در بيمارستان كه دچار آسيب در منطقه ساقه مغز شدهبودند مطالعه كردند. 12 نفر از اين افراد در كما بودند و 24 نفر ديگر در هوشياري به سر ميبردند. محققان سپس نقشهاي از ساقه مغز اين افراد ايجاد كردند تا از طريق آن بتوانند دريابند چرا برخي از بيماران با وجود آسيبديدگي هنوز هوشيارند اما گروهي ديگر در كما به سر ميبرند.
آنچه محققان يافتند، منطقهاي كوچك از ساقه مغز به نام
تگمنتوم پلي خلفي ارتباط بسيار نزديكي با كما دارد. 10 نفر از 12 فرد ناهوشيار در اين بخش دچار آسيبديدگي شدهبودند، درحالي كه تنها يك نفر از 24 نفر هوشيار دچار اين آسيب شدهبودند.
اين به آن معني است كه اين نقطه كوچك در ساقه مغز با خودآگاهي و هوشياري در ارتباطي نزديك است. دانشمندان براي اينكه به ديگر بخشهاي مغز كه با اين منطقه در ارتباطند پي ببرند، نقشه مغز انسانهاي سالم را بررسي كردند كه در آن تمامي اتصالات متفاوت مغزي نمايش داده شدهاست. بررسيها دو منطقه از قشر مغز را آشكار ساخت كه با نقطه كوچك كشف شده در ساقه مغز در ارتباط بودند و به ظاهر نقشي كليدي در تنظيم خودآگاهي به عهده داشتند. يكي از اين مناطق در عايق قدامي شكمي و ديگري در بخشي به نام pACC قرار داشت.
هردو نقطه با مطالعات پيشين درباره برانگيختگي و هوشياري در ارتباط بودند، اما اين اولينباري است كه اين دو منطقه با ساقه مغز مرتبط شدهاند. محققان با بررسي دوباره اين يافته از طريق تصاوير اسكنهاي مغزي بيماران مشاهده كردند شبكه عصبي تمامي بيماراني كه در كما بودند در اين نقاط دچار آسيبديدگي شدهبود.
اگرچه اين يافتهها نياز به بازبيني و تكرار دارند، اما درصورت تاييد ميتوانند به ايجاد درمانهايي تاثيرگذار و كارامد براي بيماراني كه در كما هستند يا زندگي گياهي دارند منجر شود،بيماراني كه مغزي سالم دارند اما نميتوانند خودآگاهي خود را به دست آورند.
خاستگاه:
http://www.sciencealert.com/harvard-scientists-think-they-ve-pinpointed-the-neural-source-of-consciousness
http://www.neurology.org/content/early/2016/11/04/WNL.0000000000003404.short
Www.Iraaaas.com
⚛ @AndisheKonim
🔴 کشف منشا فیزیکی #خودآگاهی در مغز
دانشمندان صدها سال است در تلاش بودهاند تا خودآگاهی و هوشیاری ، آگاهی از بودن را در انسان درک کنند، و با وجود پیشرفتهای قابل توجهی که در زمینه عصبشناسی رخ دادهاند،هنوز کسی نمیداند این آگاهی از کجا میآید و چگونه به وجود می آید.
براساس گزارش ساينس الرت، اما اكنون دانشمندان ادعا ميكنند پس از مشخصساختن شبكه عصبي سه منطقه در مغز كه به ظاهر در ايجاد خودآگاهي حياتي هستند، منشا فيزيكي آن را يافتهاند.
به گفته مايكل فاكس از مركز پزشكي هاروارد، براي اولين بار ميان منطقه ساقه مغز كه در ايجاد حس برانگيختگي نقش دارد، و مناطقي كه با آگاهي در ارتباطند ارتباطي يافته شدهاست و تمامي شواهد به دست آمده نشان از آن دارند كه اين شبكه عصبي در ايجاد آگاهي در انسان نقش دارد.
خودآگاهي را معمولا پديدهاي ميدانند كه از دو بخش مهم، تحريكپذيري يا برانگيختگي و آگاهي تشكيل شدهاست. محققان تاكنون ثابت كردهاند كه برانگيختگي ريشه در ساقه مغز دارد، بخشي از مغز كه با نخاع در ارتباط است و چرخه خواب و بيداري و ضربان قلب و تنفس را كنترل ميكند.
آگاهي اما مفهومي پيچيدهتر است، محققان براي مدتهاي طولاني بر اين باور بودند كه كنترل آن در بخشي از قشر مغز، بيرونيترين لايه مغز قرار دارد اما كسي تاكنون موفق به تعيين موقعيت آن نشدهاست.
اكنون محققان دانشگاه هاروارد نه تنها موفق به تعيين منطقه دقيق ايجاد برانگيختگي در ساقه مغز شدهاند، بلكه توانستهاند دو منطقه از قشر مغزي را مشخص كنند كه در كنار يكديگر خودآگاهي را ايجاد ميكنند.
براي تعيين اين مناطق دانشمندان روي مغز 36 بيمار بستري در بيمارستان كه دچار آسيب در منطقه ساقه مغز شدهبودند مطالعه كردند. 12 نفر از اين افراد در كما بودند و 24 نفر ديگر در هوشياري به سر ميبردند. محققان سپس نقشهاي از ساقه مغز اين افراد ايجاد كردند تا از طريق آن بتوانند دريابند چرا برخي از بيماران با وجود آسيبديدگي هنوز هوشيارند اما گروهي ديگر در كما به سر ميبرند.
آنچه محققان يافتند، منطقهاي كوچك از ساقه مغز به نام
تگمنتوم پلي خلفي ارتباط بسيار نزديكي با كما دارد. 10 نفر از 12 فرد ناهوشيار در اين بخش دچار آسيبديدگي شدهبودند، درحالي كه تنها يك نفر از 24 نفر هوشيار دچار اين آسيب شدهبودند.
اين به آن معني است كه اين نقطه كوچك در ساقه مغز با خودآگاهي و هوشياري در ارتباطي نزديك است. دانشمندان براي اينكه به ديگر بخشهاي مغز كه با اين منطقه در ارتباطند پي ببرند، نقشه مغز انسانهاي سالم را بررسي كردند كه در آن تمامي اتصالات متفاوت مغزي نمايش داده شدهاست. بررسيها دو منطقه از قشر مغز را آشكار ساخت كه با نقطه كوچك كشف شده در ساقه مغز در ارتباط بودند و به ظاهر نقشي كليدي در تنظيم خودآگاهي به عهده داشتند. يكي از اين مناطق در عايق قدامي شكمي و ديگري در بخشي به نام pACC قرار داشت.
هردو نقطه با مطالعات پيشين درباره برانگيختگي و هوشياري در ارتباط بودند، اما اين اولينباري است كه اين دو منطقه با ساقه مغز مرتبط شدهاند. محققان با بررسي دوباره اين يافته از طريق تصاوير اسكنهاي مغزي بيماران مشاهده كردند شبكه عصبي تمامي بيماراني كه در كما بودند در اين نقاط دچار آسيبديدگي شدهبود.
اگرچه اين يافتهها نياز به بازبيني و تكرار دارند، اما درصورت تاييد ميتوانند به ايجاد درمانهايي تاثيرگذار و كارامد براي بيماراني كه در كما هستند يا زندگي گياهي دارند منجر شود،بيماراني كه مغزي سالم دارند اما نميتوانند خودآگاهي خود را به دست آورند.
خاستگاه:
http://www.sciencealert.com/harvard-scientists-think-they-ve-pinpointed-the-neural-source-of-consciousness
http://www.neurology.org/content/early/2016/11/04/WNL.0000000000003404.short
Www.Iraaaas.com
⚛ @AndisheKonim
ScienceAlert
Harvard Scientists Think They've Pinpointed The Physical Source of Consciousness
Scientists have struggled for millennia to understand human consciousness - the awareness of one's existence. Despite advances in neuroscience, we still don't really know where it comes from, and how it arises.
برای #اندیشیدن ، #خودآگاهی
در چه زمانی برای اولین بار این حس "منیت و من بودن" برای شما شروع شد ؟
سعی کنید طوری بخوانید که انگار دارید با خودتان حرف میزنید، شمرده و آرام در تنهایی .
همه ما احساس "وجود داشتن" داریم ؛ زمانی چنین احساسی وجود نداشته، زمانی که "من" وجود نداشته ام. اما تقریبا برای هر چیزی یک شروعی وجود دارد، "من" از کی شروع شدم و از کی فهمیدم که "من هستم"؟
احتملا هیچکسی نمیداند که چه زمانی شروع شد؛
اما من میدانم که یک زمانی اصلا "من" وجود نداشته ام، هیچ حسی و هیچ تفکری و هیچ خویشتن آگاهی! زمانی وجود داشته که من به طور مطلق وجود خارجی نداشته ام.
به تدریج زمانی مغز شروع کرد به تشکیل شدن و کامل تر شدن، و سپس من به دنیا آمدم، اینکه چه زمانی برای نخستین بار حس کردم که "من" هستم و وجود دارم مشخص نیست، اما قطعا کنش و واکنشی که باعث میشود من احساس وجود بکنم و خودم را یک موجود دریابم در مغز و توسط مغز صورت میگیرد.
همین الان عمیقا به این موضوع فکر کنید "زمانی من وجود نداشتم و به وجود نیامده بودم نه حسی داشتم و نه چیزی مشابه این چون اصلا وجود نداشته ام"، این توهم بودن ، این توهم هست بودن را مغز من ایجاد کرده
و زمانی میرسد که مغز من از کار می افتد و دیگر آن ماشین به وجود آورندهی من ، آن ماشینی که با کنش و واکنشی باعث میشد که من وجود داشته باشم و احساس بودن و هست بودن بکنم، دیگر وجود نخواهد داشت ، درست همانند زمانی که به وجود نیامده بودم، نه حسی نه فکری و نه احساس موجود بودنی؛ نه دردی و نه غمی و نه شادی. میتوانید نبودن خودتان را متصور شوید؟
خود مرگ ترسی ندارد، تفکر در مورد مرگ در زمانی که زنده هستیم، آرامش مطلق است؛
روزی "نیست" میشویم و این اصلا ترسی ندارد چرا که در آن روز دیگر "من" وجود ندارم، مگر زمانی قبل از اینکه اولین بار احساس "من بودن و هست بودن" به من دست بدهد، "من" وجود داشته ام؟ نه، بعد از مرگ نیز چنین است ، من وجود نخواهم داشت.
اتفاقی از قبل تعیین نشده و اجباری سبب وجود من شده است فرصتی شانسی و تصادفی و کم، که نه ذاتا عزیز و خیر است نه ذاتا شر، هر چه که هست من الان هستم و سعی میکنم به هر صورتی که شده از این فرصت کم استفاده کنم ، در این مسیر گاهی غمگین میشوم گاهی زجر میکشم گاهی پر از شادی میشوم. من سعی خود را میکنم که به خودم و به بقیه خوش بگذرد، اینکه نتیجه چه شود قسمتی از آن دست من است اکثر آن به بقیه و محیط بستگی دارد، چاره ای جز این هم نمیماند، این واقعیت زندگی ماست و بهتر از افسانه سرایی و روی آوردن به باورهای کذایی و خرافی ادیان ابراهیمی است؛
در نهایت خواهم مرد، انگار که اصلا وجود نداشته ام. نه ترسی دارد و نه غمی و نه حافظه ای خواهد ماند، نیستی مطلق مثل قبل از تولدم .
این تفکر به من یاد میدهد که نیازی نیست برای رسیدن به اهدافم و یا قدرت سخت بگیرم و یا مثل برخی له له بزنم؛ کاملا آرام و خونسرد به حوادث زندگی خودم و دیگران و جهان سعی میکنم به خودم و دیگران خوش بگذرد.
سام آریامنش
⚛ @AndisheKonim
در چه زمانی برای اولین بار این حس "منیت و من بودن" برای شما شروع شد ؟
سعی کنید طوری بخوانید که انگار دارید با خودتان حرف میزنید، شمرده و آرام در تنهایی .
همه ما احساس "وجود داشتن" داریم ؛ زمانی چنین احساسی وجود نداشته، زمانی که "من" وجود نداشته ام. اما تقریبا برای هر چیزی یک شروعی وجود دارد، "من" از کی شروع شدم و از کی فهمیدم که "من هستم"؟
احتملا هیچکسی نمیداند که چه زمانی شروع شد؛
اما من میدانم که یک زمانی اصلا "من" وجود نداشته ام، هیچ حسی و هیچ تفکری و هیچ خویشتن آگاهی! زمانی وجود داشته که من به طور مطلق وجود خارجی نداشته ام.
به تدریج زمانی مغز شروع کرد به تشکیل شدن و کامل تر شدن، و سپس من به دنیا آمدم، اینکه چه زمانی برای نخستین بار حس کردم که "من" هستم و وجود دارم مشخص نیست، اما قطعا کنش و واکنشی که باعث میشود من احساس وجود بکنم و خودم را یک موجود دریابم در مغز و توسط مغز صورت میگیرد.
همین الان عمیقا به این موضوع فکر کنید "زمانی من وجود نداشتم و به وجود نیامده بودم نه حسی داشتم و نه چیزی مشابه این چون اصلا وجود نداشته ام"، این توهم بودن ، این توهم هست بودن را مغز من ایجاد کرده
و زمانی میرسد که مغز من از کار می افتد و دیگر آن ماشین به وجود آورندهی من ، آن ماشینی که با کنش و واکنشی باعث میشد که من وجود داشته باشم و احساس بودن و هست بودن بکنم، دیگر وجود نخواهد داشت ، درست همانند زمانی که به وجود نیامده بودم، نه حسی نه فکری و نه احساس موجود بودنی؛ نه دردی و نه غمی و نه شادی. میتوانید نبودن خودتان را متصور شوید؟
خود مرگ ترسی ندارد، تفکر در مورد مرگ در زمانی که زنده هستیم، آرامش مطلق است؛
روزی "نیست" میشویم و این اصلا ترسی ندارد چرا که در آن روز دیگر "من" وجود ندارم، مگر زمانی قبل از اینکه اولین بار احساس "من بودن و هست بودن" به من دست بدهد، "من" وجود داشته ام؟ نه، بعد از مرگ نیز چنین است ، من وجود نخواهم داشت.
اتفاقی از قبل تعیین نشده و اجباری سبب وجود من شده است فرصتی شانسی و تصادفی و کم، که نه ذاتا عزیز و خیر است نه ذاتا شر، هر چه که هست من الان هستم و سعی میکنم به هر صورتی که شده از این فرصت کم استفاده کنم ، در این مسیر گاهی غمگین میشوم گاهی زجر میکشم گاهی پر از شادی میشوم. من سعی خود را میکنم که به خودم و به بقیه خوش بگذرد، اینکه نتیجه چه شود قسمتی از آن دست من است اکثر آن به بقیه و محیط بستگی دارد، چاره ای جز این هم نمیماند، این واقعیت زندگی ماست و بهتر از افسانه سرایی و روی آوردن به باورهای کذایی و خرافی ادیان ابراهیمی است؛
در نهایت خواهم مرد، انگار که اصلا وجود نداشته ام. نه ترسی دارد و نه غمی و نه حافظه ای خواهد ماند، نیستی مطلق مثل قبل از تولدم .
این تفکر به من یاد میدهد که نیازی نیست برای رسیدن به اهدافم و یا قدرت سخت بگیرم و یا مثل برخی له له بزنم؛ کاملا آرام و خونسرد به حوادث زندگی خودم و دیگران و جهان سعی میکنم به خودم و دیگران خوش بگذرد.
سام آریامنش
⚛ @AndisheKonim
#مغز ، و #خودآگاهی
Brain, and Consciousness
بخش نخست :
برگرفته از کانال واقعیت های درباره ی مغز
یکی از مهمترین چالشهایی که سالها فلاسفه و دانشمندان با آن مواجه بودند، درک خودآگاهی (کانشسنس) بوده است. در دنیای فلسفه، از زمانِ «رنه دکارت» فیلسوف فرانسوی، بحث بر این بوده که آیا «ذهن» و «مادّه» دو پدیدهٔ جدا هستند یا خیر. با پیشرفت دانشِ عصب پژوهیِ جدید، رویکردِ واقع گرایانه تری در افقِ دید ما قرار گرفته است، رویکردی که از راهبردهای فلسفی سود میجوید، ولی برای گرفتن پاسخ، از پژوهشهای فلسفی استفاده نمیکند. مهمترین ویژگیِ این رویکرد این است که، اساسأ به دنبال پاسخ این سوال نیست که: «چرا خودآگاهی یا کانشسنس وجود دارد» بلکه بدنبال این است که اساسِ مادّیِ خودآگاهی چیست، و بدین طریق از این ایده که خودآگاهی یک پدیده ذهنی (سوبژکتیو) است، گذر کرده و بتواند، به درک عینی(ابژکتیو)و قابل اندازه گیریِ خودآگاهی دست یابد.
یکی از پژوهشگرانی که با همکاری با دیگر مغز پژوهانِ شناختی، نوروساینتیستها، روانپزشکان، متخصصین تصویرنگاریِ مغز، ریاضیدانان و فلاسفه به بررسی «خودآگاهی و یا کانشسنس» پرداخته است، پرفسور آنیل سث Anil Seth در مرکز Sackler در دانشگاه ساسکس انگلستان میباشد. پژوهشهای گروه او و دیگر نوروساینتیستها در پژوهشگاههای مختلف در دنیا، منجر به یک انقلابِ پایهای در علم پزشکی شده، و در عینِ حال چالشِ جدیدی برای درکِ فعّالیتهای ذهنی، و همچنین درکِ فرآیندهای اخلاقی ایجاد نموده است. پژوهشهای آنیل سث، دیدگاهی نو در اینکه چگونه همکاری مغز و بدن در حفظِ خودآگاهی مشارکت میکنند و باعثِ حفظِ بقا انسان میشوند، ایجاد نموده است.
یکی از فلاسفهای که تأثیرِ به سزایی در پژوهشهای فلسفیِ خودآگاهی داشته، دیوید چالمرز استرالیایی است که با اقتباس از رنه دکارت، مشکلات درکِ خودآگاهی را به دو قسمت « مشکلِ ساده easy problem » و «مشکلِ سخت hard problem » تقسیم میکند. مشکلِ ساده، درک این فرآیند است که، چگونه مغز (و بدن) احساس، شناخت، یادگیری، و رفتارهای مختلف را باعث میشوند. اما مشکلِ سخت، درکِ این مسئله است که چگونه پدیدههای فوق (یادگیری، رفتارها، و غیره) منجر به ایجادِ «خودآگاهی» میشوند، و چرا ما مانند روباتها، یا مردگان متحرک ( زامبیهای فلسفی) که هیچ درکی از ماهیّتِ داخلی بدن خود ندارند، نیستیم. به عقیدهٔ چالمرز حلّ ِ «مشکلِ ساده» هیچ کمکی به حلّ ِ «مشکل سخت» نمیکند، و به همین دلیل «خودآگاهی» به صورت یک پدیدهٔ مرموز باقی میماند.
به عقیده پرفسور آنیل سث، به جای مشکل ساده و یا سخت، باید از اصطلاح « مشکل حقیقی real problem » استفاده کنیم و بدنبال یافتن اجزاء ِ «خودآگاهی» و اساس بیولوژیکی آن باشیم، بدون اینکه وجود آنرا انکار کنیم.
برای درک «خودآگاهی» باید سه پدیده را جداگانه بررسی کنیم، اوّل «سطح خودآگاهی level of consciousness, دوم «محتویاتِ خودآگاهی conscious content » و سرانجام «خودآگاهی به خود conscious self».
«سطح خودآگاهی» به این میپردازد که ما اصلاً خودآگاه هستیم یا خیر. مثلاً در حالت یک خواب بدون رویا ( یا تحت بیهوشی عمومی) هستیم و یا کاملاً بیدار هستیم و هوشیار!
«محتویاتِ خودآگاهی» تمامِ پدیدههایی است که به شما تجربهٔ خودآگاهی را در زمانی که هوشیار هستید، میدهد، مانند تصاویر، صداها، بوها، هیجانات، تفکرات، باورها و هر آنچه که در جهان داخل بدن شما میگذرد و از همه مهمّتر، تجربهٔ اختصاصی « بودن being you» که همان «خودآگاهی به خود» است که از تمامِ جوانبِ خودآگاهی، برای خودِ ما مهمّتر است.
⚛ @AndisheKonim
ادامه دارد👇
Brain, and Consciousness
بخش نخست :
برگرفته از کانال واقعیت های درباره ی مغز
یکی از مهمترین چالشهایی که سالها فلاسفه و دانشمندان با آن مواجه بودند، درک خودآگاهی (کانشسنس) بوده است. در دنیای فلسفه، از زمانِ «رنه دکارت» فیلسوف فرانسوی، بحث بر این بوده که آیا «ذهن» و «مادّه» دو پدیدهٔ جدا هستند یا خیر. با پیشرفت دانشِ عصب پژوهیِ جدید، رویکردِ واقع گرایانه تری در افقِ دید ما قرار گرفته است، رویکردی که از راهبردهای فلسفی سود میجوید، ولی برای گرفتن پاسخ، از پژوهشهای فلسفی استفاده نمیکند. مهمترین ویژگیِ این رویکرد این است که، اساسأ به دنبال پاسخ این سوال نیست که: «چرا خودآگاهی یا کانشسنس وجود دارد» بلکه بدنبال این است که اساسِ مادّیِ خودآگاهی چیست، و بدین طریق از این ایده که خودآگاهی یک پدیده ذهنی (سوبژکتیو) است، گذر کرده و بتواند، به درک عینی(ابژکتیو)و قابل اندازه گیریِ خودآگاهی دست یابد.
یکی از پژوهشگرانی که با همکاری با دیگر مغز پژوهانِ شناختی، نوروساینتیستها، روانپزشکان، متخصصین تصویرنگاریِ مغز، ریاضیدانان و فلاسفه به بررسی «خودآگاهی و یا کانشسنس» پرداخته است، پرفسور آنیل سث Anil Seth در مرکز Sackler در دانشگاه ساسکس انگلستان میباشد. پژوهشهای گروه او و دیگر نوروساینتیستها در پژوهشگاههای مختلف در دنیا، منجر به یک انقلابِ پایهای در علم پزشکی شده، و در عینِ حال چالشِ جدیدی برای درکِ فعّالیتهای ذهنی، و همچنین درکِ فرآیندهای اخلاقی ایجاد نموده است. پژوهشهای آنیل سث، دیدگاهی نو در اینکه چگونه همکاری مغز و بدن در حفظِ خودآگاهی مشارکت میکنند و باعثِ حفظِ بقا انسان میشوند، ایجاد نموده است.
یکی از فلاسفهای که تأثیرِ به سزایی در پژوهشهای فلسفیِ خودآگاهی داشته، دیوید چالمرز استرالیایی است که با اقتباس از رنه دکارت، مشکلات درکِ خودآگاهی را به دو قسمت « مشکلِ ساده easy problem » و «مشکلِ سخت hard problem » تقسیم میکند. مشکلِ ساده، درک این فرآیند است که، چگونه مغز (و بدن) احساس، شناخت، یادگیری، و رفتارهای مختلف را باعث میشوند. اما مشکلِ سخت، درکِ این مسئله است که چگونه پدیدههای فوق (یادگیری، رفتارها، و غیره) منجر به ایجادِ «خودآگاهی» میشوند، و چرا ما مانند روباتها، یا مردگان متحرک ( زامبیهای فلسفی) که هیچ درکی از ماهیّتِ داخلی بدن خود ندارند، نیستیم. به عقیدهٔ چالمرز حلّ ِ «مشکلِ ساده» هیچ کمکی به حلّ ِ «مشکل سخت» نمیکند، و به همین دلیل «خودآگاهی» به صورت یک پدیدهٔ مرموز باقی میماند.
به عقیده پرفسور آنیل سث، به جای مشکل ساده و یا سخت، باید از اصطلاح « مشکل حقیقی real problem » استفاده کنیم و بدنبال یافتن اجزاء ِ «خودآگاهی» و اساس بیولوژیکی آن باشیم، بدون اینکه وجود آنرا انکار کنیم.
برای درک «خودآگاهی» باید سه پدیده را جداگانه بررسی کنیم، اوّل «سطح خودآگاهی level of consciousness, دوم «محتویاتِ خودآگاهی conscious content » و سرانجام «خودآگاهی به خود conscious self».
«سطح خودآگاهی» به این میپردازد که ما اصلاً خودآگاه هستیم یا خیر. مثلاً در حالت یک خواب بدون رویا ( یا تحت بیهوشی عمومی) هستیم و یا کاملاً بیدار هستیم و هوشیار!
«محتویاتِ خودآگاهی» تمامِ پدیدههایی است که به شما تجربهٔ خودآگاهی را در زمانی که هوشیار هستید، میدهد، مانند تصاویر، صداها، بوها، هیجانات، تفکرات، باورها و هر آنچه که در جهان داخل بدن شما میگذرد و از همه مهمّتر، تجربهٔ اختصاصی « بودن being you» که همان «خودآگاهی به خود» است که از تمامِ جوانبِ خودآگاهی، برای خودِ ما مهمّتر است.
⚛ @AndisheKonim
ادامه دارد👇
ادامه از بالا 👆
#مغز ، و #خودآگاهی
Brain, and Consciousness
بخش دوم :
پرسشی که با آن مواجه هستیم این است که، کدام یک از مکانیسمهای پایهایِ مغز به ما قابلیتهای «خودآگاه و یا کانشس» بودن را میدهند؟ باید توجه داشت که سطح خودآگاهی conscious level با «سطح بیداری wakefulness» تفاوت دارد. هنگامِ دیدن رؤیا، شما یک تجربهٔ خودآگاهی دارید در حالیکه از نظر سطحِ بیداری، شما خواب هستید. در بعضی حالاتِ پاتولوژیک مثل «حالت نباتی ویا بیداری بدون آگاهی»، شما خودآگاهی ندارید، ولی سیکلِ خواب و بیداریِ نسبتاً طبیعیای دارید.
بنابراین بدون توجه به سطح بیداری، چه مکانیسمی شما را خودآگاه نگه میدارد. ما میدانیم که تعداد نورونها و یا سلولهای عصبی، نقش اساسی ندارند. مثلا مخچه که در پشتِ مغز قرار دارد و در کنترل تعادلِ حرکتی نقش مهمی دارد، بیش از مغز سلولهای عصبی دارد، امّا نقشی در حفظ خودآگاهی ندارد. میزانِ کلّیِ فعالیّتِ سلولهای عصبی هم نقشی ندارد زیرا که میزانِ فعالیّتِ سلولهای عصبی در هنگام خوابِ بدون رؤیا، و بیداریِ با خودآگاهی، تقریبا یکسان است. به نظر میرسد که خودآگاهی، رابطهٔ مستقیم با ویژگیِ خاصّ ِارتباطِ نواحی مختلف مغز به یکدیگر داشته باشد.
در اوائل دهه ۲۰۰۰، مارچلو ماسیمینی Marchello Massimini و همکارانش در دانشگاه میلان ایتالیا روشی را برای بررسی عینی (ابژکتیو) خودآگاهی ابداع کردند. در این روش، یک تحریکِ مغناطیسی کوتاه مدّت توسّطِ دستگاه TMS( سیم پیچی که در داخل یک غلاف قرار میگیرد و برای تحریک مغناطیسی مغز استفاده می شود)، به قشرِ مغز داده شد. این تحریکات در حالت هوشیار و همچنین ناهوشیار ( بعد از دادن داروی خواب به فرد) انجام شد. تحریکات مغناطیسی، باعث ایجاد یک سری تحریکات ِ الکتریکیِ نورونهای قشر ِ مغز میشوند، که در شبکههایی که نورونها به هم اتّصال دارند، پخش میشوند. سپس این فعالیّتِ الکتریکی، توسّطِ دستگاه نوار مغزی ثبت میشود. هنگامی که این نوار مغزی در افرادی که تحتِ بیهوشیِ عمومی، و یا در حالت خواب بدون رویا بودند ثبت شد، امواج مغزی ساده بوده و پیچیدگی خاصّی نشان داده نمیشد. امّا هنگامی که افراد هوشیار بودند، در مناطق مختلف قشر مغز ، امواج مغزی پیچیدگی های خاصی را نشان می دادند که دائم پدیدار و ناپدید میشدند. این الگوی پیچیدگی قابل ضبط و اندازه گیری است. با استفاده از یک مدلِ ریاضی میزان این پیچیدگی اندازهگیری شد و آنرا PCI
« Perturbational Complexity Index» نام گزاردند. طیف این اندکس از ۳۱/. تا ۷۰/. است . در خواب عمیق و ~بیهوشی، اندکس پایین تر از ۳۱/. است. این اولین روشِ شناخته شده جهت اندازه گیری
عینیِ(آبژکتیو) خودآگاهی است، که آن را «مترِ خودآگاهی»
Consciousness meter
نام نهادند.
امروزه برای بررسیِ آگاهی awareness در حالتهای خواب و بیهوشی، از اندازهگیریِ پیچیدگی خودآگاهی استفاده میکنند. از این روش برای برّرسیِ میزان خودآگاهی افراد بعد از ضربههای مغزی میتوان استفاده کرد، زیرا گاهی علائم و معاینات بالینی، اطّلاعاتِ کاملی از میزان خودآگاهیِ بیمار نمیدهند. پروفسور آنیل سث و همکاران او در دانشگاه ساسکس، از روش دیگری که «ضبط نوار مغزی چند بُعدی» است برای برّرسی «میزان پیچیدگی خودآگاهی» استفاده میکنند. در این روش فقط فعالیّتِ الکتریکی خودبخود مغز ثبت میشود و نیازی به تحریک مغناطیسی نیست. اندازهگیریِ عینی و کمّی خودآگاهی، گامِ اساسی در درک، و دریافت ماهیت خودآگاهی است.
اما همزمان با اندازه گیری کمیت باید دید که اندازه گیری «پیچیدگی خودآگاهی»، چه نوع کیفیتی را اندازه گیری می کند؟ یکی از فرضیه های جدید «خودآگاهی یا کانشسنس » به پاسخ این سوال کمک میکند. در سال ۱۹۸۸، دو نوروساینتیست معروف ( جرالد ادلمن برنده جایزه نوبل و جولیو تونونی) نظریه جدیدی را در مقاله ای که در مجله ساینس منتشر شد، ارائه دادند. به عقیده این دو، ادراکات خودآگاهانه منحصر به فرد بوده، و به طورِ همزمان باید شدیداً « آموزنده Informative» و یکپارچه «integrated»باشد.
خودآگاهی «آموزنده informative» است از این جهت که هر تجربه ما با تحربهٔ دیگر، و حتّی تمام تجربههایی که در گذشته داشتهایم تفاوت دارد. اگر به طور مثال از پشت میز کارمان به بیرون پنجره نگاه میکنیم، این تجربهٔ ما از نظر موقعیّتِ کتابها، کاغذها و کامپیوتر، با تحربیات قبلی متفاوت است. حال اگر دیگر ادراکات و حالتهای هیجانی و فکریِ خودمان را به این معادله اضافه کنیم، کاملاً به منحصر به فرد بودنِ هر لحظه از ادراکات، پی میبریم. در هر لحظهٔ ادراکی، ما یک درک را از میان تعداد زیادی احتمالات دیگر، تجربه میکنیم، و این را «اطّلاعات information » مینامیم.
خودآگاهی همچنین «یکپارچه integrated» است زیرا هر تجربهٔ هوشیارانه به صورت «یک صحنه» تجربه میشود.
⚛ @AndisheKonim
#مغز ، و #خودآگاهی
Brain, and Consciousness
بخش دوم :
پرسشی که با آن مواجه هستیم این است که، کدام یک از مکانیسمهای پایهایِ مغز به ما قابلیتهای «خودآگاه و یا کانشس» بودن را میدهند؟ باید توجه داشت که سطح خودآگاهی conscious level با «سطح بیداری wakefulness» تفاوت دارد. هنگامِ دیدن رؤیا، شما یک تجربهٔ خودآگاهی دارید در حالیکه از نظر سطحِ بیداری، شما خواب هستید. در بعضی حالاتِ پاتولوژیک مثل «حالت نباتی ویا بیداری بدون آگاهی»، شما خودآگاهی ندارید، ولی سیکلِ خواب و بیداریِ نسبتاً طبیعیای دارید.
بنابراین بدون توجه به سطح بیداری، چه مکانیسمی شما را خودآگاه نگه میدارد. ما میدانیم که تعداد نورونها و یا سلولهای عصبی، نقش اساسی ندارند. مثلا مخچه که در پشتِ مغز قرار دارد و در کنترل تعادلِ حرکتی نقش مهمی دارد، بیش از مغز سلولهای عصبی دارد، امّا نقشی در حفظ خودآگاهی ندارد. میزانِ کلّیِ فعالیّتِ سلولهای عصبی هم نقشی ندارد زیرا که میزانِ فعالیّتِ سلولهای عصبی در هنگام خوابِ بدون رؤیا، و بیداریِ با خودآگاهی، تقریبا یکسان است. به نظر میرسد که خودآگاهی، رابطهٔ مستقیم با ویژگیِ خاصّ ِارتباطِ نواحی مختلف مغز به یکدیگر داشته باشد.
در اوائل دهه ۲۰۰۰، مارچلو ماسیمینی Marchello Massimini و همکارانش در دانشگاه میلان ایتالیا روشی را برای بررسی عینی (ابژکتیو) خودآگاهی ابداع کردند. در این روش، یک تحریکِ مغناطیسی کوتاه مدّت توسّطِ دستگاه TMS( سیم پیچی که در داخل یک غلاف قرار میگیرد و برای تحریک مغناطیسی مغز استفاده می شود)، به قشرِ مغز داده شد. این تحریکات در حالت هوشیار و همچنین ناهوشیار ( بعد از دادن داروی خواب به فرد) انجام شد. تحریکات مغناطیسی، باعث ایجاد یک سری تحریکات ِ الکتریکیِ نورونهای قشر ِ مغز میشوند، که در شبکههایی که نورونها به هم اتّصال دارند، پخش میشوند. سپس این فعالیّتِ الکتریکی، توسّطِ دستگاه نوار مغزی ثبت میشود. هنگامی که این نوار مغزی در افرادی که تحتِ بیهوشیِ عمومی، و یا در حالت خواب بدون رویا بودند ثبت شد، امواج مغزی ساده بوده و پیچیدگی خاصّی نشان داده نمیشد. امّا هنگامی که افراد هوشیار بودند، در مناطق مختلف قشر مغز ، امواج مغزی پیچیدگی های خاصی را نشان می دادند که دائم پدیدار و ناپدید میشدند. این الگوی پیچیدگی قابل ضبط و اندازه گیری است. با استفاده از یک مدلِ ریاضی میزان این پیچیدگی اندازهگیری شد و آنرا PCI
« Perturbational Complexity Index» نام گزاردند. طیف این اندکس از ۳۱/. تا ۷۰/. است . در خواب عمیق و ~بیهوشی، اندکس پایین تر از ۳۱/. است. این اولین روشِ شناخته شده جهت اندازه گیری
عینیِ(آبژکتیو) خودآگاهی است، که آن را «مترِ خودآگاهی»
Consciousness meter
نام نهادند.
امروزه برای بررسیِ آگاهی awareness در حالتهای خواب و بیهوشی، از اندازهگیریِ پیچیدگی خودآگاهی استفاده میکنند. از این روش برای برّرسیِ میزان خودآگاهی افراد بعد از ضربههای مغزی میتوان استفاده کرد، زیرا گاهی علائم و معاینات بالینی، اطّلاعاتِ کاملی از میزان خودآگاهیِ بیمار نمیدهند. پروفسور آنیل سث و همکاران او در دانشگاه ساسکس، از روش دیگری که «ضبط نوار مغزی چند بُعدی» است برای برّرسی «میزان پیچیدگی خودآگاهی» استفاده میکنند. در این روش فقط فعالیّتِ الکتریکی خودبخود مغز ثبت میشود و نیازی به تحریک مغناطیسی نیست. اندازهگیریِ عینی و کمّی خودآگاهی، گامِ اساسی در درک، و دریافت ماهیت خودآگاهی است.
اما همزمان با اندازه گیری کمیت باید دید که اندازه گیری «پیچیدگی خودآگاهی»، چه نوع کیفیتی را اندازه گیری می کند؟ یکی از فرضیه های جدید «خودآگاهی یا کانشسنس » به پاسخ این سوال کمک میکند. در سال ۱۹۸۸، دو نوروساینتیست معروف ( جرالد ادلمن برنده جایزه نوبل و جولیو تونونی) نظریه جدیدی را در مقاله ای که در مجله ساینس منتشر شد، ارائه دادند. به عقیده این دو، ادراکات خودآگاهانه منحصر به فرد بوده، و به طورِ همزمان باید شدیداً « آموزنده Informative» و یکپارچه «integrated»باشد.
خودآگاهی «آموزنده informative» است از این جهت که هر تجربه ما با تحربهٔ دیگر، و حتّی تمام تجربههایی که در گذشته داشتهایم تفاوت دارد. اگر به طور مثال از پشت میز کارمان به بیرون پنجره نگاه میکنیم، این تجربهٔ ما از نظر موقعیّتِ کتابها، کاغذها و کامپیوتر، با تحربیات قبلی متفاوت است. حال اگر دیگر ادراکات و حالتهای هیجانی و فکریِ خودمان را به این معادله اضافه کنیم، کاملاً به منحصر به فرد بودنِ هر لحظه از ادراکات، پی میبریم. در هر لحظهٔ ادراکی، ما یک درک را از میان تعداد زیادی احتمالات دیگر، تجربه میکنیم، و این را «اطّلاعات information » مینامیم.
خودآگاهی همچنین «یکپارچه integrated» است زیرا هر تجربهٔ هوشیارانه به صورت «یک صحنه» تجربه میشود.
⚛ @AndisheKonim
#خودآگاهی
انسان یک ماشین است.
می گویند Daniel Dennett بعد از برتراند راسل ، معروفترین و بحث انگیزترین فیلسوف دنیای غرب است. او رسما فرقی بین انسان و ربات قائل نیست.
به نظر رئیس دانشکده تحقیقات ذهنی و استاد قدیمی ترین دانشگاه تحقیقاتی امریکا در بوستون، یعنی دنیل دنت ، پدیده ای به نام خودآگاهی و شعور فردی را فقط می توان از دریچه یک پروسه محض فیزیکی توضیح داد.
او معتقد است منشا درک «خود» را باید ناشی از تبادل اطلاعات در عصب هایی دانست که با سرعتی بی نظیر در حال نگه داری وضعیتی هستند که یک ساختمان پیچیده ملکولی لازم دارد.
اصرار علمی و فلسفی دنیل دنت در این خلاصه می شود که جایگاه خاص و ماوراءالطبیعه به فعل و انفعالات ذهن، روح ، وجدان و شعور بشر داده نشود. در همین رابطه است که نه تنها از او به عنوان یک ربات جاندار یاد می کنند بلکه خودش را در حد « یک آنزیم می بیند که ظرفِ شیر انگیزه های بشر را حسابی به هم زده است.»
از دید او، اندیشه بشر « ترکیبی از روند تبادل اطلاعات شبه کامپیوتر است و به جای آنکه همه اتفاقات در صفحه سیلیکون و مدارهای الکتریکی یک سخت افزار اتفاق بیفتد در بستر یک مجموعه کربنی در درون مغز موجود زنده شکل می گیرد»
در همین رابطه او باور دارد که "« خود»" یک تخیل دلپذیر است که عصب های مغز ایجاد کرده اند تا رفت و آمد و بده بستانِ امواجِ یاخته های عصبی را در یک مرکزیت ثابت در هم بیامیزند.
د.دنت در جواب کسانی که اتهام ربات بودن را توهینی به شعور بشری می دانند می گوید: « من یک ربات هستم. شما هم ربات هستید و این واقعیت ذره ایی از خارق العاده بودن ، احترام و حتی دوست داشتنی بودن انسان نمی کاهد. من نمی دانم چرا ارج گذاشتن بر انسانیت باید مترادف باشد با غیر قابل فهم و اسرارآمیز بودن بشر؟»
سایت مرد روز/نیویورک تایمز
⚛ @AndisheKonim
انسان یک ماشین است.
می گویند Daniel Dennett بعد از برتراند راسل ، معروفترین و بحث انگیزترین فیلسوف دنیای غرب است. او رسما فرقی بین انسان و ربات قائل نیست.
به نظر رئیس دانشکده تحقیقات ذهنی و استاد قدیمی ترین دانشگاه تحقیقاتی امریکا در بوستون، یعنی دنیل دنت ، پدیده ای به نام خودآگاهی و شعور فردی را فقط می توان از دریچه یک پروسه محض فیزیکی توضیح داد.
او معتقد است منشا درک «خود» را باید ناشی از تبادل اطلاعات در عصب هایی دانست که با سرعتی بی نظیر در حال نگه داری وضعیتی هستند که یک ساختمان پیچیده ملکولی لازم دارد.
اصرار علمی و فلسفی دنیل دنت در این خلاصه می شود که جایگاه خاص و ماوراءالطبیعه به فعل و انفعالات ذهن، روح ، وجدان و شعور بشر داده نشود. در همین رابطه است که نه تنها از او به عنوان یک ربات جاندار یاد می کنند بلکه خودش را در حد « یک آنزیم می بیند که ظرفِ شیر انگیزه های بشر را حسابی به هم زده است.»
از دید او، اندیشه بشر « ترکیبی از روند تبادل اطلاعات شبه کامپیوتر است و به جای آنکه همه اتفاقات در صفحه سیلیکون و مدارهای الکتریکی یک سخت افزار اتفاق بیفتد در بستر یک مجموعه کربنی در درون مغز موجود زنده شکل می گیرد»
در همین رابطه او باور دارد که "« خود»" یک تخیل دلپذیر است که عصب های مغز ایجاد کرده اند تا رفت و آمد و بده بستانِ امواجِ یاخته های عصبی را در یک مرکزیت ثابت در هم بیامیزند.
د.دنت در جواب کسانی که اتهام ربات بودن را توهینی به شعور بشری می دانند می گوید: « من یک ربات هستم. شما هم ربات هستید و این واقعیت ذره ایی از خارق العاده بودن ، احترام و حتی دوست داشتنی بودن انسان نمی کاهد. من نمی دانم چرا ارج گذاشتن بر انسانیت باید مترادف باشد با غیر قابل فهم و اسرارآمیز بودن بشر؟»
سایت مرد روز/نیویورک تایمز
⚛ @AndisheKonim
#خودآگاهی
ادعا : #دگرگونش(فرگشت)نمیتواند
خودآگاهی را توضیح دهد.
پاسخ:
۱- این یک نوع توسل به نادانی است. ندانستن توضیح به معنای غیرممکن بودن توضیح نیست. از آنجایی که ما به تازگی شروع به درک خودآگاهی کردهایم، جای تعجبی ندارد که هنوز منشاء آن را نیافته باشیم. در حقیقت، توضیحات اولیه برای منشاء خودآگاهی پیشنهاد شدهاند هرچند که پیچیدگی این توضیحات مانع از خلاصه کردن آنها در اینجا میشود. پیش از آنکه به یک نظریه کامل در مورد منشاء خودآگاهی برسیم، به آزمایشات و اصلاحات بیشتری نیاز است اما به اندازه کافی شواهد و مدارک در اختیار داریم که بدانیم چنین نظریهای امکانپذیر است.
۲- عاملی که احتمالا در ادعای غیر قابل توضیح بودن خودآگاهی نقش دارد این حقیقت است که بسیاری از مردم یک توضیح طبیعی از خودآگاهی نمیخواهند چون خودآگاهی طبیعی با یک روح آسمانی همخوانی ندارد. مردم این قضیه را تهدیدی بر میل به آسمانی بودن و جاودانگی خود میدانند. توضیح همین یک نکته به تنهایی به اندازه یک کتاب است اما کافیست به ذکر این نکات بسنده کنیم که:
– شواهد بسیار زیادی از تمایل ژنتیکی رفتار و خصوصیات اخلاقی، مطالعه بر آسیبهای مغزی و تصویربرداری از مغز افراد سالم وجود دارد که نشان میدهد خودآگاهی منشاء طبیعی دارد.
– آنچه ما میخواهیم هیچ ارتباطی به آنچه که واقعیت است، ندارد.
بن مایه ها :
Dennett, Daniel C., 1991. Consciousness Explained. Boston: Little, Brown and Company
Minsky, M., 1985. The Society of Mind. New York: Simon & Schuster
⚛ @AndisheKonim
ادعا : #دگرگونش(فرگشت)نمیتواند
خودآگاهی را توضیح دهد.
پاسخ:
۱- این یک نوع توسل به نادانی است. ندانستن توضیح به معنای غیرممکن بودن توضیح نیست. از آنجایی که ما به تازگی شروع به درک خودآگاهی کردهایم، جای تعجبی ندارد که هنوز منشاء آن را نیافته باشیم. در حقیقت، توضیحات اولیه برای منشاء خودآگاهی پیشنهاد شدهاند هرچند که پیچیدگی این توضیحات مانع از خلاصه کردن آنها در اینجا میشود. پیش از آنکه به یک نظریه کامل در مورد منشاء خودآگاهی برسیم، به آزمایشات و اصلاحات بیشتری نیاز است اما به اندازه کافی شواهد و مدارک در اختیار داریم که بدانیم چنین نظریهای امکانپذیر است.
۲- عاملی که احتمالا در ادعای غیر قابل توضیح بودن خودآگاهی نقش دارد این حقیقت است که بسیاری از مردم یک توضیح طبیعی از خودآگاهی نمیخواهند چون خودآگاهی طبیعی با یک روح آسمانی همخوانی ندارد. مردم این قضیه را تهدیدی بر میل به آسمانی بودن و جاودانگی خود میدانند. توضیح همین یک نکته به تنهایی به اندازه یک کتاب است اما کافیست به ذکر این نکات بسنده کنیم که:
– شواهد بسیار زیادی از تمایل ژنتیکی رفتار و خصوصیات اخلاقی، مطالعه بر آسیبهای مغزی و تصویربرداری از مغز افراد سالم وجود دارد که نشان میدهد خودآگاهی منشاء طبیعی دارد.
– آنچه ما میخواهیم هیچ ارتباطی به آنچه که واقعیت است، ندارد.
بن مایه ها :
Dennett, Daniel C., 1991. Consciousness Explained. Boston: Little, Brown and Company
Minsky, M., 1985. The Society of Mind. New York: Simon & Schuster
⚛ @AndisheKonim
همه جان انگاری
آیا با همه جان انگاری ، مسئله دشوار خودآگاهی حتی برای کوچکترین ذرات هستی هم معنا دارد؟
فهم متعارف به ما میگوید که تنها موجودات زنده، یک حیات درونی دارند. خرگوشها، ببرها و موشها احساسات، عواطف و تجربیاتی دارند که میز و صخره و مولکول از آنها بیبهرهاند. همه جان انگاری این فهم متعارف را انکار میکند. به باور این دیدگاه، کوچکترین ذرات ماده، موجوداتی مانند الکترونها و کوارکها، انواع بسیار بنیادی از این تجربهها را دارند؛ یعنی آنها هم زندگی درونی دارند. خودآگاهی در کجای این طیف قرار دارد؟
درک مغز انسان و توضیح اینکه چگونه چیزی مثل #خودآگاهی میتواند از یک توده خاکستری و ژلهمانند نشات گرفته باشد، یکی از بزرگترین چالشهای علمی زمان ماست. اما تحقیقات اخیر به طور فزایندهای نشان میدهند که اگر ما بخواهیم #ذهن انسان را درک کنیم، ممکن است به طور کامل مسیر اشتباهی را طی کنیم. مغز، یک ارگان بسیار پیچیده است، تقریبا متشکل از ۱۰۰ میلیارد سلول که به عنوان نورونها شناخته میشوند که هر کدام به ۱۰ هزار نورون دیگر متصل هستند و حدود ۱۰ تریلیون ارتباط عصبی دارند.
ما پیشرفت زیادی در درک فعالیت مغز و نحوه مشارکت آن در رفتار انسان داشتهایم، اما چیزی که هیچکس تاکنون نتوانسته توضیح دهد این است که چطور همه اینها منجر به احساسات، عواطف و تجربیات میشوند. چگونه سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی بین نورونها منجر به احساس درد یا تجربه کیفی رنگ قرمز (نمونهای از کیفیات ذهنی) میشود؟ سو ظن رو به افزایشی وجود دارد که روشهای مرسوم علمی هرگز قادر به پاسخ به این سوالات نخواهند بود. خوشبختانه، یک رویکرد جایگزین وجود دارد که ممکن است در نهایت بتواند راز این معما را برملا کند....
ادامهی نوشتار :
#panpsychism
⚛ @AndisheKonim
آیا با همه جان انگاری ، مسئله دشوار خودآگاهی حتی برای کوچکترین ذرات هستی هم معنا دارد؟
فهم متعارف به ما میگوید که تنها موجودات زنده، یک حیات درونی دارند. خرگوشها، ببرها و موشها احساسات، عواطف و تجربیاتی دارند که میز و صخره و مولکول از آنها بیبهرهاند. همه جان انگاری این فهم متعارف را انکار میکند. به باور این دیدگاه، کوچکترین ذرات ماده، موجوداتی مانند الکترونها و کوارکها، انواع بسیار بنیادی از این تجربهها را دارند؛ یعنی آنها هم زندگی درونی دارند. خودآگاهی در کجای این طیف قرار دارد؟
درک مغز انسان و توضیح اینکه چگونه چیزی مثل #خودآگاهی میتواند از یک توده خاکستری و ژلهمانند نشات گرفته باشد، یکی از بزرگترین چالشهای علمی زمان ماست. اما تحقیقات اخیر به طور فزایندهای نشان میدهند که اگر ما بخواهیم #ذهن انسان را درک کنیم، ممکن است به طور کامل مسیر اشتباهی را طی کنیم. مغز، یک ارگان بسیار پیچیده است، تقریبا متشکل از ۱۰۰ میلیارد سلول که به عنوان نورونها شناخته میشوند که هر کدام به ۱۰ هزار نورون دیگر متصل هستند و حدود ۱۰ تریلیون ارتباط عصبی دارند.
ما پیشرفت زیادی در درک فعالیت مغز و نحوه مشارکت آن در رفتار انسان داشتهایم، اما چیزی که هیچکس تاکنون نتوانسته توضیح دهد این است که چطور همه اینها منجر به احساسات، عواطف و تجربیات میشوند. چگونه سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی بین نورونها منجر به احساس درد یا تجربه کیفی رنگ قرمز (نمونهای از کیفیات ذهنی) میشود؟ سو ظن رو به افزایشی وجود دارد که روشهای مرسوم علمی هرگز قادر به پاسخ به این سوالات نخواهند بود. خوشبختانه، یک رویکرد جایگزین وجود دارد که ممکن است در نهایت بتواند راز این معما را برملا کند....
ادامهی نوشتار :
#panpsychism
⚛ @AndisheKonim
Telegraph
همه جان انگاری
آیا با همه جان انگاری ، مسئله دشوار خودآگاهی حتی برای کوچکترین ذرات هستی هم معنا دارد؟ فهم متعارف به ما میگوید که تنها موجودات زنده، یک حیات درونی دارند. خرگوشها، ببرها و موشها احساسات، عواطف و تجربیاتی دارند که میز و صخره و مولکول از آنها بیبهرهاند.…
#خودآگاهی و #دگرگونش(#تکامل)
ادعا: دگرگونش نمیتواند خودآگاهی را توضیح دهد.
پاسخ:
۱- این یک نوع توسل به نادانی است. ندانستن توضیح به معنای غیرممکن بودن توضیح نیست. از آنجایی که ما به تازگی شروع به درک خودآگاهی کردهایم، جای تعجبی ندارد که هنوز خاستگاه آن را نیافته باشیم. در حقیقت، توضیحات اولیه برای خاستگاه خودآگاهی پیشنهاد شدهاند هرچند که پیچیدگی این توضیحات مانع از خلاصه کردن آنها در اینجا میشود. پیش از آنکه به یک نظریه کامل در مورد خاستگاه خودآگاهی برسیم، به آزمایشات و اصلاحات بیشتری نیاز است اما به اندازه کافی شواهد و مدارک در اختیار داریم که بدانیم چنین نظریهای امکانپذیر است.
۲- عاملی که احتمالا در ادعای غیر قابل توضیح بودن خودآگاهی نقش دارد این حقیقت است که بسیاری از مردم یک توضیح طبیعی از خودآگاهی نمیخواهند چون خودآگاهی طبیعی با یک روح آسمانی همخوانی ندارد. مردم این قضیه را تهدیدی بر میل به آسمانی بودن و جاودانگی خود میدانند. توضیح همین یک نکته به تنهایی به اندازه یک کتاب است اما کافیست به ذکر این نکات بسنده کنیم که:
– شواهد بسیار زیادی از تمایل ژنتیکی رفتار و خصوصیات اخلاقی، مطالعه بر آسیبهای مغزی و تصویربرداری از مغز افراد سالم وجود دارد که نشان میدهد خودآگاهی خاستگاه طبیعی دارد.
– آنچه ما میخواهیم هیچ ارتباطی به آنچه که واقعیت است، ندارد.
مترجم: الهام
خاستگاه :
Dennett, Daniel C., 1991. Consciousness Explained. Boston: Little, Brown and Company
Minsky, M., 1985. The Society of Mind. New York: Simon & Schuster
⚛ @AndisheKonim
ادعا: دگرگونش نمیتواند خودآگاهی را توضیح دهد.
پاسخ:
۱- این یک نوع توسل به نادانی است. ندانستن توضیح به معنای غیرممکن بودن توضیح نیست. از آنجایی که ما به تازگی شروع به درک خودآگاهی کردهایم، جای تعجبی ندارد که هنوز خاستگاه آن را نیافته باشیم. در حقیقت، توضیحات اولیه برای خاستگاه خودآگاهی پیشنهاد شدهاند هرچند که پیچیدگی این توضیحات مانع از خلاصه کردن آنها در اینجا میشود. پیش از آنکه به یک نظریه کامل در مورد خاستگاه خودآگاهی برسیم، به آزمایشات و اصلاحات بیشتری نیاز است اما به اندازه کافی شواهد و مدارک در اختیار داریم که بدانیم چنین نظریهای امکانپذیر است.
۲- عاملی که احتمالا در ادعای غیر قابل توضیح بودن خودآگاهی نقش دارد این حقیقت است که بسیاری از مردم یک توضیح طبیعی از خودآگاهی نمیخواهند چون خودآگاهی طبیعی با یک روح آسمانی همخوانی ندارد. مردم این قضیه را تهدیدی بر میل به آسمانی بودن و جاودانگی خود میدانند. توضیح همین یک نکته به تنهایی به اندازه یک کتاب است اما کافیست به ذکر این نکات بسنده کنیم که:
– شواهد بسیار زیادی از تمایل ژنتیکی رفتار و خصوصیات اخلاقی، مطالعه بر آسیبهای مغزی و تصویربرداری از مغز افراد سالم وجود دارد که نشان میدهد خودآگاهی خاستگاه طبیعی دارد.
– آنچه ما میخواهیم هیچ ارتباطی به آنچه که واقعیت است، ندارد.
مترجم: الهام
خاستگاه :
Dennett, Daniel C., 1991. Consciousness Explained. Boston: Little, Brown and Company
Minsky, M., 1985. The Society of Mind. New York: Simon & Schuster
⚛ @AndisheKonim
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#خودآگاهی شاید بزرگترین معمای طبیعت است. در اصل همان چیزی است که به ما اجازه میدهد هم از محیط اطراف و هم وضعیت درونی خودمان اگاه باشیم،این ویدئو به منشاهای خودآگاهی و چگونگی آگاه شدن موجودات غیر آگاه اشاره دارد.
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
⚛ @AndisheKonim
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
⚛ @AndisheKonim
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حافظهی کاذب بر خودآگاهی چه تأثیری دارد؟
#خودآگاهی یک تعریفِ ساده دارد: فعالیتی ذهنی که بر خودِ ذهن منعکس میشود؛ یا به عبارتِ دیگر فرآیندِ ذهنیِ آگاه بودن از «خود». آیا خودآگاهی یک ویژگیِ منحصراً انسانی است؟ به نظر میرسد بعضی حیوانات مخالفِ این ادعا هستند. اهمیتِ بزرگِ خودآگاهی در این پرسش است: چگونه این امکان فراهم میشود که فرآیندهای صرفاً فیزیکی در مغزهای کاملاً مادی منجر به تولیدِ خودآگاهی شوند؟
🧠💭 #حافظهی_کاذب به تحریفِ حافظه اشاره دارد، که در آن انسانها خاطراتِ شفاف و با جزئیاتی را بِیاد میآورند که هرگز تجربهاشان نکردهاند؛ یا رویدادی که قبل یا بعد از یک رویدادِ خاص اتفاق افتاده را با رویدادِ موردِ نظر اشتباه میگیرند.
#الیزابت_لوفتوس، روانشناسِ شناختی و متخصصِ حافظه، از تأثیرِ «حافظهی کاذب» بر خودآگاهی میگوید.
زبان ویدئو انگلیسی با زیر نویس پارسی.
#اندیشه_کنیم
⚛ @AndisheKonim
#خودآگاهی یک تعریفِ ساده دارد: فعالیتی ذهنی که بر خودِ ذهن منعکس میشود؛ یا به عبارتِ دیگر فرآیندِ ذهنیِ آگاه بودن از «خود». آیا خودآگاهی یک ویژگیِ منحصراً انسانی است؟ به نظر میرسد بعضی حیوانات مخالفِ این ادعا هستند. اهمیتِ بزرگِ خودآگاهی در این پرسش است: چگونه این امکان فراهم میشود که فرآیندهای صرفاً فیزیکی در مغزهای کاملاً مادی منجر به تولیدِ خودآگاهی شوند؟
🧠💭 #حافظهی_کاذب به تحریفِ حافظه اشاره دارد، که در آن انسانها خاطراتِ شفاف و با جزئیاتی را بِیاد میآورند که هرگز تجربهاشان نکردهاند؛ یا رویدادی که قبل یا بعد از یک رویدادِ خاص اتفاق افتاده را با رویدادِ موردِ نظر اشتباه میگیرند.
#الیزابت_لوفتوس، روانشناسِ شناختی و متخصصِ حافظه، از تأثیرِ «حافظهی کاذب» بر خودآگاهی میگوید.
زبان ویدئو انگلیسی با زیر نویس پارسی.
#اندیشه_کنیم
⚛ @AndisheKonim