#قدس
🔯 تأیید قدس به عنوان پایتخت اسرائیل توسط ترامپ باعث شادی مسیحیان انجیلی شده که معتقدند: این اتفاق آغازکننده جنگ آخر دنیا، ظهور مسیح و حکومت هزار ساله اوست!
💠 @Allah4all
💠 @ReligionsHouse
🔯 تأیید قدس به عنوان پایتخت اسرائیل توسط ترامپ باعث شادی مسیحیان انجیلی شده که معتقدند: این اتفاق آغازکننده جنگ آخر دنیا، ظهور مسیح و حکومت هزار ساله اوست!
💠 @Allah4all
💠 @ReligionsHouse
🔸من #مسلمانی بودم که پیش از گفتن شهادتین، #حجاب به سر کردم. به مدت سه ماه با حجاب به دانشگاه میرفتم درحالی که هنوز مسلمان نبودم. با وجود اینکه مقابله با پرسشها و سرزنشهای دیگران کار سادهای نبود، اما توانستم با موفقیت این دوره را سپری کنم
https://telegram.me/rahyafte_com/22830
🔸 لیزا، که مدتی است به دین اسلام گرویده، درباره راه پر فراز و نشیبی که طی کرده می گوید:
من ۳۱ ساله و اهل میشیگان هستم و مانند بیشتر مسلمانان تازه گرویده به #اسلام، در یک خانواده #مسیحی بزرگ شدهام. به دلیل اینکه پدرم کاتولیک و مادرم یک مسیحی پروتستان بسیار معتقد هستند، گرویدن من به اسلام مشکلات زیادی را برای رابطه من با خانوادهام ایجاد کرد .مادرم با وجود اینکه بسیار روشنفکر و آزاد اندیش است و من به طرز فکر او احترام زیادی میگذارم اما دیدگاه او درباره دین را قبول ندارم. از اوان کودکی به دین علاقه داشتم و در ۱۵ سالگی به خواست خودم به کمپ مسیحیان رفتم. در کمپ مسیحیان از ما میخواستند که از مسیح به عنوان خدا و نجات بخش بشریت یاد کنیم. در آن سن و سال من درک زیادی نداشته و چشم و گوش بسته تبعیت میکردم، با این حال همیشه سئوالاتی درباره دین مسیحیت داشتم که جوابی برایشان پیدا نمیکردم.تا اینکه قدم به دانشگاه گذاشتم...
🔹ادامه مطلب در سایت رهیافته ودرلینک زیر↙️
http://rahyafteha.ir/22247/
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @rahyafte_com
https://telegram.me/rahyafte_com/22830
🔸 لیزا، که مدتی است به دین اسلام گرویده، درباره راه پر فراز و نشیبی که طی کرده می گوید:
من ۳۱ ساله و اهل میشیگان هستم و مانند بیشتر مسلمانان تازه گرویده به #اسلام، در یک خانواده #مسیحی بزرگ شدهام. به دلیل اینکه پدرم کاتولیک و مادرم یک مسیحی پروتستان بسیار معتقد هستند، گرویدن من به اسلام مشکلات زیادی را برای رابطه من با خانوادهام ایجاد کرد .مادرم با وجود اینکه بسیار روشنفکر و آزاد اندیش است و من به طرز فکر او احترام زیادی میگذارم اما دیدگاه او درباره دین را قبول ندارم. از اوان کودکی به دین علاقه داشتم و در ۱۵ سالگی به خواست خودم به کمپ مسیحیان رفتم. در کمپ مسیحیان از ما میخواستند که از مسیح به عنوان خدا و نجات بخش بشریت یاد کنیم. در آن سن و سال من درک زیادی نداشته و چشم و گوش بسته تبعیت میکردم، با این حال همیشه سئوالاتی درباره دین مسیحیت داشتم که جوابی برایشان پیدا نمیکردم.تا اینکه قدم به دانشگاه گذاشتم...
🔹ادامه مطلب در سایت رهیافته ودرلینک زیر↙️
http://rahyafteha.ir/22247/
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @rahyafte_com
Telegram
رهیافتگان ( تازه مسلمانان) وابسته به انجمن ادواردو
💠 @rahyafte_com
🔶لیزا بانوی تازه مسلمان آمریکایی:
اسلام طرفدار واقعی حقوق زنان است و آنچه بیش از همه درباره اسلام دوست دارم حقوقی است که اسلام برای زنان قائل است.
http://rahyafteha.ir/22247/
🔶لیزا بانوی تازه مسلمان آمریکایی:
اسلام طرفدار واقعی حقوق زنان است و آنچه بیش از همه درباره اسلام دوست دارم حقوقی است که اسلام برای زنان قائل است.
http://rahyafteha.ir/22247/
👈کنفرانس: آلبا: تقویت انسجام و اتحاد ملل
🕰سه شنبه ۲۱ آذر، ساعت ۱۰ صبح
📭کارگرشمالی- بین خیابان ۱۵ و ۱۶- پردیس شمالی دانشگاه تهران- دانشکده مطالعات جهان- تالار حنانه
💠 @Allah4all
💠 @HispanicUT
🕰سه شنبه ۲۱ آذر، ساعت ۱۰ صبح
📭کارگرشمالی- بین خیابان ۱۵ و ۱۶- پردیس شمالی دانشگاه تهران- دانشکده مطالعات جهان- تالار حنانه
💠 @Allah4all
💠 @HispanicUT
خلاصه ای درباره وبگاه تحلیلی #حقایق_آمریکا
ما گروهی از فعالان رسانه ای و کارشناسان حوزه ی مسایل آمریکا هستیم . پروژه ی وبسایت «حقایق آمریکا – USFacts.ir» ، پروژه ای است که در نتیجه همکاری مشترک «گروه تحقیقاتی غرب پژوهان» ، «گروه رسانه ای وارثین» و «گروه طراحی رویانا» طراحی و اجرا شده است .
این پروژه ی رسانه ای پژوهشی ، حاصل دغدغه ، اراده ی ، ایده پردازی و طراحی گروهی از فعالان رسانه ای و کارشناسان مستقل حوزه ی مسایل آمریکاست و متعلق به هیچ نهاد ، سازمان یا جناح سیاسی نیست .
#مسئله_ما در این پروژه کاملا روشن و واضح است : « شناخت ایالات متحده ی آمریکا » چرا ؟
روشن است . این روزها ظاهرا همه ی مسایل ایران و ایرانیان ، به نحوی به آمریکا ارتباط پیدا می کند. از برجام و مسایل اقتصادی گرفته تا حوزه ی انرژی و مسایل منطقه ای و داعش. روزی نیست که در رسانه های رسمی و غیررسمی ایران در خصوص آمریکا صحبت و بحث نشود .
این بحث ها البته یک محور اصلی دارد و آن هم این است :
رابطه با آمریکا آری یا نه ؟ آمریکای دوست است یا دشمن ؟ آمریکا بدنبال تعامل است یا تخاصم ؟ آمریکا قابل اعتماد است یا غیرقابل اعتماد ؟ منجی است یا بدبخت کننده ؟ مدل حکومتی و روش آمریکایی برای زندگی و حل مسایل ایران جواب می دهد یا نه ؟ با آمریکا ببندیم یا نبندیم ؟ راه حل مشکلات ایران کرنش و پذیرش اصول و ارزش های آمریکایی است یا ایستادگی و رد آن ها ؟
عده ای در ایران معتقدند آمریکا ، دشمن ایرانیان است و به هیچ عنوان قابل اعتماد و قابل تعامل نیست . تصویری که این گروه از آمریکا ارائه می کنند ، کشوری دارای مشکلات و بحران های اساسی و روبه فروپاشی است و تصاویر و اخبار منتشر شده از این کشور عموما تصاویری از نقص ها ، مشکلات و بحران های این کشور است .
عده ای دیگر نیز در مقابل آمریکا را یک ابرقدرت به مثابه ی یک کدخدا برای دهکده ی جهانی می بینند و معتقدند به این ابرقدرت می توان اعتماد و تعامل کرد . از منظر این عده که شامل طیف های وسیعی از فعالان سیاسی ، رسانه ای تا نخبگان کشور را شامل می شوند ، آمریکا به عنوان بزرگ ترین اقتصاد جهان و نماد موفق حکمرانی بر اساس مدل لیبرال دموکراسی، الگویی موفق برای حکومت داری تلقی می شود و راه حل مشکلات اساسی کشور ناگزیر از بستر نزدیکی ، همکاری ، تعامل و همرنگی با این کشور و هضم در نظم جهانی آمریکا محور وفهم می شود.
تصویری که این گروه از آمریکا برای ایرانیان ارائه میدهند ، تصویر کشوری آزاد ، متمدن پیشرفته ، قدرت مند در حوزه های گوناگون کشورداری و نهایتا منجی سایر کشورهای جهان سوم و درحال توسعه است . کشوری که علاقه مند به تعامل با ایران و مردم ایران است .
این تفاوت تصویر و نوع نگاه به آمریکا، در مسایل کلان کشور خود را نشان می دهد . تصمیم سازان ، سیاست مداران ، نخبگان ، فعالان رسانه ای و آحاد مردم ایران بنا به تصویری که از امریکا در ذهنشان شکل گرفته نسبت به مسایل مهم و راهبردی فی مابین ایران و آمریکا تصمیم می گیرند . تصمیماتی که بعضا با سرنوشت نسل های آینده ایران گره خورده است .
تصویر و رویکردی که ریشه در نوع شناخت و فهم از کشور و نظام آمریکا دارد .
تصویری که اگر بدرستی ، مستدل و بدور از سوگیری های سیاسی و جناحی به نخبگان و جامعه ی ایرانی عرضه شود ، قطعا در تصمیماتشان نسبت به مساله ی فی مابین ایران و آمریکا نقش کلیدی ایفا خواهد کرد. در نتیجه مساله اصلی ما در این پروژه ، شناخت علمی ، مستند و بدور از سوگیری و تعصب کشور و حکومت ایالات متحده ی آمریکاست . ما بدنبال شناخت آمریکا ، همانگونه که هست ، هستیم . نه الزاما تصویر سیاه و رقت انگیز و نه تصویری سفید و رویایی . نقاط ضعف در کنار نقاط قوت . موفقیت ها در کنار شکست ها . تصویری کامل و بدون روتوش از آمریکا . مساله ای که به اعتقاد ما پس از گذشت بیش از 37 سال از انقلاب اسلامی در ایران ، با رویکرد علمی و نه رویکرد سیاسی و جناحی بدان پرداخته نشده است .
ما در این پروژه ی پژوهشی برای فهم این مساله به دنبال این هستیم که :
1. ابعاد گوناگون کشور آمریکا ، نظام و مردمش را آنگونه که واقعا هست بشناسیم .
2. بدانیم در آمریکا ناظر بر ایران و ایرانیان چه اتفاقی در حال رخ دادن است .
https://telegram.me/shodan313/94
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
ما گروهی از فعالان رسانه ای و کارشناسان حوزه ی مسایل آمریکا هستیم . پروژه ی وبسایت «حقایق آمریکا – USFacts.ir» ، پروژه ای است که در نتیجه همکاری مشترک «گروه تحقیقاتی غرب پژوهان» ، «گروه رسانه ای وارثین» و «گروه طراحی رویانا» طراحی و اجرا شده است .
این پروژه ی رسانه ای پژوهشی ، حاصل دغدغه ، اراده ی ، ایده پردازی و طراحی گروهی از فعالان رسانه ای و کارشناسان مستقل حوزه ی مسایل آمریکاست و متعلق به هیچ نهاد ، سازمان یا جناح سیاسی نیست .
#مسئله_ما در این پروژه کاملا روشن و واضح است : « شناخت ایالات متحده ی آمریکا » چرا ؟
روشن است . این روزها ظاهرا همه ی مسایل ایران و ایرانیان ، به نحوی به آمریکا ارتباط پیدا می کند. از برجام و مسایل اقتصادی گرفته تا حوزه ی انرژی و مسایل منطقه ای و داعش. روزی نیست که در رسانه های رسمی و غیررسمی ایران در خصوص آمریکا صحبت و بحث نشود .
این بحث ها البته یک محور اصلی دارد و آن هم این است :
رابطه با آمریکا آری یا نه ؟ آمریکای دوست است یا دشمن ؟ آمریکا بدنبال تعامل است یا تخاصم ؟ آمریکا قابل اعتماد است یا غیرقابل اعتماد ؟ منجی است یا بدبخت کننده ؟ مدل حکومتی و روش آمریکایی برای زندگی و حل مسایل ایران جواب می دهد یا نه ؟ با آمریکا ببندیم یا نبندیم ؟ راه حل مشکلات ایران کرنش و پذیرش اصول و ارزش های آمریکایی است یا ایستادگی و رد آن ها ؟
عده ای در ایران معتقدند آمریکا ، دشمن ایرانیان است و به هیچ عنوان قابل اعتماد و قابل تعامل نیست . تصویری که این گروه از آمریکا ارائه می کنند ، کشوری دارای مشکلات و بحران های اساسی و روبه فروپاشی است و تصاویر و اخبار منتشر شده از این کشور عموما تصاویری از نقص ها ، مشکلات و بحران های این کشور است .
عده ای دیگر نیز در مقابل آمریکا را یک ابرقدرت به مثابه ی یک کدخدا برای دهکده ی جهانی می بینند و معتقدند به این ابرقدرت می توان اعتماد و تعامل کرد . از منظر این عده که شامل طیف های وسیعی از فعالان سیاسی ، رسانه ای تا نخبگان کشور را شامل می شوند ، آمریکا به عنوان بزرگ ترین اقتصاد جهان و نماد موفق حکمرانی بر اساس مدل لیبرال دموکراسی، الگویی موفق برای حکومت داری تلقی می شود و راه حل مشکلات اساسی کشور ناگزیر از بستر نزدیکی ، همکاری ، تعامل و همرنگی با این کشور و هضم در نظم جهانی آمریکا محور وفهم می شود.
تصویری که این گروه از آمریکا برای ایرانیان ارائه میدهند ، تصویر کشوری آزاد ، متمدن پیشرفته ، قدرت مند در حوزه های گوناگون کشورداری و نهایتا منجی سایر کشورهای جهان سوم و درحال توسعه است . کشوری که علاقه مند به تعامل با ایران و مردم ایران است .
این تفاوت تصویر و نوع نگاه به آمریکا، در مسایل کلان کشور خود را نشان می دهد . تصمیم سازان ، سیاست مداران ، نخبگان ، فعالان رسانه ای و آحاد مردم ایران بنا به تصویری که از امریکا در ذهنشان شکل گرفته نسبت به مسایل مهم و راهبردی فی مابین ایران و آمریکا تصمیم می گیرند . تصمیماتی که بعضا با سرنوشت نسل های آینده ایران گره خورده است .
تصویر و رویکردی که ریشه در نوع شناخت و فهم از کشور و نظام آمریکا دارد .
تصویری که اگر بدرستی ، مستدل و بدور از سوگیری های سیاسی و جناحی به نخبگان و جامعه ی ایرانی عرضه شود ، قطعا در تصمیماتشان نسبت به مساله ی فی مابین ایران و آمریکا نقش کلیدی ایفا خواهد کرد. در نتیجه مساله اصلی ما در این پروژه ، شناخت علمی ، مستند و بدور از سوگیری و تعصب کشور و حکومت ایالات متحده ی آمریکاست . ما بدنبال شناخت آمریکا ، همانگونه که هست ، هستیم . نه الزاما تصویر سیاه و رقت انگیز و نه تصویری سفید و رویایی . نقاط ضعف در کنار نقاط قوت . موفقیت ها در کنار شکست ها . تصویری کامل و بدون روتوش از آمریکا . مساله ای که به اعتقاد ما پس از گذشت بیش از 37 سال از انقلاب اسلامی در ایران ، با رویکرد علمی و نه رویکرد سیاسی و جناحی بدان پرداخته نشده است .
ما در این پروژه ی پژوهشی برای فهم این مساله به دنبال این هستیم که :
1. ابعاد گوناگون کشور آمریکا ، نظام و مردمش را آنگونه که واقعا هست بشناسیم .
2. بدانیم در آمریکا ناظر بر ایران و ایرانیان چه اتفاقی در حال رخ دادن است .
https://telegram.me/shodan313/94
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
Telegram
کشکولی برای "شُدن"
Imam Ali (as): "This world takes turns, so be moderate in seeking it, and be patient until your turn comes to you."
به ما بپیوندید👈👈👈👈
💠 @Allah4all
💠 @Etrat_net
http://university.etrat.net
به ما بپیوندید👈👈👈👈
💠 @Allah4all
💠 @Etrat_net
http://university.etrat.net
#سفر_بنگلادش
دخترک چیزی بر سر نداشت؛ وقتی خواستم کسی سورهای بخواند، معلم مکتب روسری دخترک دیگری را برداشت و بر سرش گذاشت. آمد جلوی دوربین؛ با چهرهای که ترکیبی از زیبایی و رنج و شرم بود. تلاش داشت با دستش روسریاش را از کنار صورتش نگه دارد. سورهی فیل را خواند: و ارسل علیهم طیرا ابابیل، ترمیهم بحجارة من سجیل. انگار که او در دلش انتظار ابابیل را میکشید تا بر سر آنانیکه آوارهاش کردند سجیل بریزند.
https://telegram.me/RoohullahRazavi/1553
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @RoohullahRazavi
دخترک چیزی بر سر نداشت؛ وقتی خواستم کسی سورهای بخواند، معلم مکتب روسری دخترک دیگری را برداشت و بر سرش گذاشت. آمد جلوی دوربین؛ با چهرهای که ترکیبی از زیبایی و رنج و شرم بود. تلاش داشت با دستش روسریاش را از کنار صورتش نگه دارد. سورهی فیل را خواند: و ارسل علیهم طیرا ابابیل، ترمیهم بحجارة من سجیل. انگار که او در دلش انتظار ابابیل را میکشید تا بر سر آنانیکه آوارهاش کردند سجیل بریزند.
https://telegram.me/RoohullahRazavi/1553
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @RoohullahRazavi
Telegram
سرباز روح الله رضوی
کمپ #مالوکالی، آوارگان #روهینگیا، جنوب #بنگلادش
🔻🔻🔻
#جهان_وطن
@RoohullahRazavi
🔻🔻🔻
#جهان_وطن
@RoohullahRazavi
#فرانسه
حدیث اول: جهاد با نفس - تفکر
تفکر در این مقام عبارت است از آنکه انسان لااقل در هر شب و روزی مقداری - و لو کم هم باشد - فکر کند در اینکه آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتی را از برای او فراهم کرده، و بدن سالم و قوای صحیحه، که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران می کند، به او عنایت کرده، و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده، و از طرفی هم این همه انبیا فرستاده، و کتابها نازل کرده و راهنماییها نموده و دعوتها کرده، آیا وظیفه ما با این مولای مالک الملوک چیست؟
آیا تمام این بساط فقط برای همین حیات حیوانی و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم، یا مقصود دیگری در کار است؟ آیا انبیاء کرام و اولیاء معظم و حکمای بزرگ و علمای هر ملت که مردم را دعوت به قانون عقل و شرع میکردند و آنها را از شهوات حیوانی و از این دنیای فانی پرهیز میدادند با آنها دشمنی داشتند و دارند، یا راه صلاح ما بیچارههای فرو رفته در شهوات را مثل ما نمیدانستند؟
اگر انسان عاقل لحظهای فکر کند میفهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است، و منظور از این خلقت عالم بالا و بزرگتری است، و این حیات حیوانی مقصود بالذات نیست. و انسان عاقل باید در فکر خودش باشد، و به حال بیچارگی خودش رحم کند و با خود خطاب کند: ای نفس شقی که سالهای دراز در پی شهوات عمر خود را صرف کردی و چیزی جز حسرت نصیبت نشد، خوب است قدری به حال خود رحم کنی، از مالک الملوک حیا کنی، و قدری در راه مقصود اصلی قدم زنی، که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است، و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چند روزه فانی، که آن هم به دست نمیآید حتی با زحمتهای طاقت فرسا.
گزیده ای از کتاب شرح #چهل_حدیث ، حدیث اول: جهاد با نفس - تفکر
#خلاصه کتاب
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @MojtabaInFrance
حدیث اول: جهاد با نفس - تفکر
تفکر در این مقام عبارت است از آنکه انسان لااقل در هر شب و روزی مقداری - و لو کم هم باشد - فکر کند در اینکه آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتی را از برای او فراهم کرده، و بدن سالم و قوای صحیحه، که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران می کند، به او عنایت کرده، و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده، و از طرفی هم این همه انبیا فرستاده، و کتابها نازل کرده و راهنماییها نموده و دعوتها کرده، آیا وظیفه ما با این مولای مالک الملوک چیست؟
آیا تمام این بساط فقط برای همین حیات حیوانی و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم، یا مقصود دیگری در کار است؟ آیا انبیاء کرام و اولیاء معظم و حکمای بزرگ و علمای هر ملت که مردم را دعوت به قانون عقل و شرع میکردند و آنها را از شهوات حیوانی و از این دنیای فانی پرهیز میدادند با آنها دشمنی داشتند و دارند، یا راه صلاح ما بیچارههای فرو رفته در شهوات را مثل ما نمیدانستند؟
اگر انسان عاقل لحظهای فکر کند میفهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است، و منظور از این خلقت عالم بالا و بزرگتری است، و این حیات حیوانی مقصود بالذات نیست. و انسان عاقل باید در فکر خودش باشد، و به حال بیچارگی خودش رحم کند و با خود خطاب کند: ای نفس شقی که سالهای دراز در پی شهوات عمر خود را صرف کردی و چیزی جز حسرت نصیبت نشد، خوب است قدری به حال خود رحم کنی، از مالک الملوک حیا کنی، و قدری در راه مقصود اصلی قدم زنی، که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است، و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چند روزه فانی، که آن هم به دست نمیآید حتی با زحمتهای طاقت فرسا.
گزیده ای از کتاب شرح #چهل_حدیث ، حدیث اول: جهاد با نفس - تفکر
#خلاصه کتاب
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @MojtabaInFrance
این بلایی است که سر انسان می آید اگر الگویش ایده های غرب باشد...
یعنی وقتی ملاک ارزشمند بودن جسم باشد.
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @ninfrance
یعنی وقتی ملاک ارزشمند بودن جسم باشد.
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @ninfrance
زندگی در آمریکا - از تصور تا واقعیت🇺🇸
در ایران که زندگی میکردم لابهلای بحثهای روزمره که در تاکسی و مترو شکل میگرفت یا در شبنشینیهای خانوادگی و دورهمیهای دوستانه معمولا در قسمتی از صحبتها پای مقایسه ایران و سایر کشورها باز میشد. تصور عموم مردم از زندگی در خارج از کشور آمیخته با نوعی اغراق و خودکوچکبینی بود. در مترو سخن از نظم در متروهای شیک خارجی میرفت، در ادارهجات از سیستم اداری بی دردسر در غرب داستانسرایی میشد و در هواپیما و قطار از منظم بودن پروازها تمجید میشد. مهاجرت و زندگی در آمریکا قسمت اعظمی از این تصورات را از بین برد.
🚞📱تقریبا غیر ممکن است که کسی در آمریکا زندگی تازهای شروع کرده باشد و از فرآیند خرید اینترنت و موبایل که توسط شرکتهای بزرگ مثل AT&T قبضه شده است نالان نباشد. حمل و نقل عمومی در بسیاری از شهرها مثل آتلانتا ضعفهای بنیادین دارد به طوریکه با توجه به مسطح و پخش بودن بستر شهری زندگی بدون خودروی شخصی بسیار سخت است. متروهای کثیف و بدبوی شهرها مثل نیویورک همیشه زبانزد خاص و عام و از دافعههای آنهاست. به علاوه کافی است که یک کار اداری اندکی از روال معمول فاصله داشته باشد تا شاهد عدم انعطاف و تاخیر در خدمات باشیم.
✈️به طور خاص مدتی است که به دلایل تحصیلی و کاری با هواپیما زیاد سفر میکنم. تقریبا بیش از نصف پروازهایم با تاخیر در مسافرگیری یا تاخیر در برخواستن و نشستن به دلیل شلوغی باند مواجه میشوند. البته این تاخیر در فرودگاهها و مقاصد پررفت آمد چشمگیرتر است. مثلا به گزارش اداره حملونقل در سال ۲۰۱۴ تقریبا ۲۱ درصد پروازها با تاخیر به مقصد رسیدهاند و میزان متوسط تاخیر پروازها ۵۷ دقیقه بوده است (۱). ناگفته نماند که یک مقایسه عادلانه باید حجم بالای انتقال هوایی مسافر را نیز در نظر بگیرد. اما نکته جالبی که در این تاخیرها به شخصه مشاهده کردم آرامش و عدم هیاهوی مسافران بود. تقریبا هیچ وقت ندیدم که کسی اعتراض بکند. در مقابل همیشه جو مشوش اتوبوس یا هواپیما در ایران پس از اندکی تاخیر برایم تداعی میشد. این آرامش، خونسردی و آشتیطلب بودن مردم قسمتی از زندگی غربیست که علاوه بر ریشههای فرهنگی حکایت از کار خوب سازمانها و دولتها در جلب اطمینان و اعتماد مردم - حتی در صورت تاخیر طولانی، دارد.
نویسنده: #مهرداد
برچسبها: #تصور_تا_واقعیت #زندگی_در_آمریکا #هواپیما https://goo.gl/RBuFQ3
منابع:
https://goo.gl/sA9Lge
توضیح عکس: مسافران با آرامش کامل منتظرند تا پروازشان حرکت کند.
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @FarangUnretouched
در ایران که زندگی میکردم لابهلای بحثهای روزمره که در تاکسی و مترو شکل میگرفت یا در شبنشینیهای خانوادگی و دورهمیهای دوستانه معمولا در قسمتی از صحبتها پای مقایسه ایران و سایر کشورها باز میشد. تصور عموم مردم از زندگی در خارج از کشور آمیخته با نوعی اغراق و خودکوچکبینی بود. در مترو سخن از نظم در متروهای شیک خارجی میرفت، در ادارهجات از سیستم اداری بی دردسر در غرب داستانسرایی میشد و در هواپیما و قطار از منظم بودن پروازها تمجید میشد. مهاجرت و زندگی در آمریکا قسمت اعظمی از این تصورات را از بین برد.
🚞📱تقریبا غیر ممکن است که کسی در آمریکا زندگی تازهای شروع کرده باشد و از فرآیند خرید اینترنت و موبایل که توسط شرکتهای بزرگ مثل AT&T قبضه شده است نالان نباشد. حمل و نقل عمومی در بسیاری از شهرها مثل آتلانتا ضعفهای بنیادین دارد به طوریکه با توجه به مسطح و پخش بودن بستر شهری زندگی بدون خودروی شخصی بسیار سخت است. متروهای کثیف و بدبوی شهرها مثل نیویورک همیشه زبانزد خاص و عام و از دافعههای آنهاست. به علاوه کافی است که یک کار اداری اندکی از روال معمول فاصله داشته باشد تا شاهد عدم انعطاف و تاخیر در خدمات باشیم.
✈️به طور خاص مدتی است که به دلایل تحصیلی و کاری با هواپیما زیاد سفر میکنم. تقریبا بیش از نصف پروازهایم با تاخیر در مسافرگیری یا تاخیر در برخواستن و نشستن به دلیل شلوغی باند مواجه میشوند. البته این تاخیر در فرودگاهها و مقاصد پررفت آمد چشمگیرتر است. مثلا به گزارش اداره حملونقل در سال ۲۰۱۴ تقریبا ۲۱ درصد پروازها با تاخیر به مقصد رسیدهاند و میزان متوسط تاخیر پروازها ۵۷ دقیقه بوده است (۱). ناگفته نماند که یک مقایسه عادلانه باید حجم بالای انتقال هوایی مسافر را نیز در نظر بگیرد. اما نکته جالبی که در این تاخیرها به شخصه مشاهده کردم آرامش و عدم هیاهوی مسافران بود. تقریبا هیچ وقت ندیدم که کسی اعتراض بکند. در مقابل همیشه جو مشوش اتوبوس یا هواپیما در ایران پس از اندکی تاخیر برایم تداعی میشد. این آرامش، خونسردی و آشتیطلب بودن مردم قسمتی از زندگی غربیست که علاوه بر ریشههای فرهنگی حکایت از کار خوب سازمانها و دولتها در جلب اطمینان و اعتماد مردم - حتی در صورت تاخیر طولانی، دارد.
نویسنده: #مهرداد
برچسبها: #تصور_تا_واقعیت #زندگی_در_آمریکا #هواپیما https://goo.gl/RBuFQ3
منابع:
https://goo.gl/sA9Lge
توضیح عکس: مسافران با آرامش کامل منتظرند تا پروازشان حرکت کند.
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @FarangUnretouched
#همسفر_شراب (#سفرنامه_آمریکا، فصل 1) (3)
تهماندههای باورم را میفروشم
«امید مهدینژاد»
#چه_شد_که_رفتم
این که چه شد رفتم قصه زیاد دارد ولی این قصه به شدت شبیه است به خیلیهای دیگری که میروند و بیشترشان نیز به راه بیبرگشت قدم میگذارند. نمیخواهم دلیلآوری کنم که اینکاره نیستم. خلاصه بگویم که اولاً در ایران بیکار نبودم و حقوق خوبی هم داشتم. ثانیاً پشت کنکور نماندم و موقع کنکور دکتری تخت خوابیدم و پول ثبتنام را هم دود کردم. ثالثاً که نه سبزی هستم و نه سلطنتطلب، نه ضدانقلاب و نه غربزده؛ نه سینما، شعر و موسیقی را حرام میدانم و نه متشرع بودن را عقبماندگی. خلاصه این که بگویند این بشر عقدهای شده و فرار را بر قرار ترجیح داده، قویاً تکذیب میشود.
آغاز سفر (شهریور ۱۳۹۱)
پیش از این نه هواپیما سوار شده بودم و نه خارج را از نزدیک دیده بودم. به معنای واقعی کلمه یک ندیدبدید شهرستانی از پشت کوه آمده بودم. تنها دو ماه قبل از سفر، به اجبار مسائل سیاسی و نبود سفارتخانه در تهران، برای گرفتن روادید به همراه همسرم با خط هوایی ارمنستان (آرماویا) به ایروان رفتیم. هم فال بود و هم تماشا. آنجا همه چیز رنگ و بوی وطنی داشت چون کشوری بود همسایه که قبل از قرارداد ترکمانچای جزئی از ایران بزرگ بوده است. «مسجد کبود» ایروان برای خودش یادگاری است از ندانمکاریهای قاجارها و در عین حال هوشمندی و ظرافت کار معماران ایرانی.
بایستی با پرواز ساعت پنج و نیم صبح خط هوایی ترکیه (ترکیش ایر) به استانبول میرفتیم و از آنجا هم با دو سه ساعت انتظار و استراحت با همان خط هوایی و با تغییر هواپیما به نیویورک. آن شب، مصادف بود با مجلس سران غیرمتعهد و جادهها پر از ایست بازرسی. از طرفی مصادف بود با بازگشت غرورآمیز مردم تهرانی از گشت و گذار به شهرهای دیگر در چند روز تعطیلی اجباری. سفرمان با سه اسم تاریخی عجین شده بود؛ «امام خمینی»، «کمال مصطفی آتاتورک» و «جان اف. کندی» و این سه اسم چیزی جز اسم سه فرودگاه نبودهاند.
فرودگاه امام خمینی چیزی بود بدتر از پایانهٔ جنوب و میدان راهآهن. یعنی صد رحمت به میدان شوش. برای مسافران و آشنایانشان حتی یک صندلی استراحت که نبود. آن طرف خط هم کلاً دو باجهٔ بانکی بود برای گرفتن عوارض که مرد و زن در هم میلولیدند و هی توی صف میزدند. کلاً دادن ۵۵ هزار تومان ناقابل بابت عوارض خروج از کشور برای همسرم بیشتر از ۴۵ دقیقه طول کشید. صف ورودی نیروی انتظامی برای بررسی گذرنامه هم خیلی طویل بود. داشت سفرمان دیر میشد. هیچ راهی جز صحبت مستقیم با آدمهای جلوی صف نداشتیم که پادرمیانی کنند تا ما رد شویم. فقط یک ربع مانده بود به پرواز و ما که از سه ساعت قبلش در فرودگاه بودیم بر سر تفهیم نظریهٔ صف اسیر شده بودیم. فرودگاه کمال آتاتورک خیلی شیک و خلوت بود. منظرهاش رو به رودخانهای در استانبول بود و به اندازهٔ کافی صندلی برای استراحت مسافرین در نظر گرفته شده بود. فرودگاه جان اف کندی را هم آنقدرها نتوانستیم تجربه کنیم؛ چون به محض رسیدن با تاکسی به سمت محل اسکان رفتیم.
وقتی به هواپیما رسیدیم همهٔ باربندها پر شده بود. ما هم از حداکثر ظرفیت بارگیریمان استفاده کرده بودیم. نشان به آن نشان که در گرمای تابستان تهران کت پوشیده بودم. مجبور شدیم هر کدام از کیفهای دستیمان را در یک جا بگذاریم. در قسمت معمولی هواپیما دو ردیف صندلی سه تایی داشت. کنار یک خانم مسن نشستیم که محجبه و مانتویی بود. فضای هواپیما هیچ شباهتی به ایران خودمان نداشت. مسافران خانم با مانتوهای تکدکمهای شبیه شمشیرهایی بودند که با ورود به هواپیما، شمشیر را از غلاف درآوردهاند. معلوم بود که عمدهشان قصد تفریح داشتند و میخواستند از هوای خوب! استانبول استفاده کنند. خانمی که کنارمان نشسته بود قرار بوده بعد از رسیدن به استانبول با هواپیمای دیگری به نروژ برود و دخترش را ببیند. دخترش از دانشجوهای سابق دانشگاه علم و صنعت بود که برای دکترا به نروژ رفته و همانجا کار پیدا کرده و ماندگار شده بود. ردیف دیگرمان هم آقای جوانی نشسته بود که خودش به من گفت که کارشناسیاش را از دانشگاه آزاد گرفته و الان هم برای کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک به دانشگاه میلان ایتالیا عازم است. قبلهنما را درآوردم. قبله تقریباً همجهت با نشستنمان بود. مهر را روی کیفم گذاشتم و نمازم را خواندم. خانم مسن همسفرمان وقتی دید که داریم نماز میخوانیم از ما مهر را گرفت و او هم نمازش را خواند.
#ادامه
تهماندههای باورم را میفروشم
«امید مهدینژاد»
#چه_شد_که_رفتم
این که چه شد رفتم قصه زیاد دارد ولی این قصه به شدت شبیه است به خیلیهای دیگری که میروند و بیشترشان نیز به راه بیبرگشت قدم میگذارند. نمیخواهم دلیلآوری کنم که اینکاره نیستم. خلاصه بگویم که اولاً در ایران بیکار نبودم و حقوق خوبی هم داشتم. ثانیاً پشت کنکور نماندم و موقع کنکور دکتری تخت خوابیدم و پول ثبتنام را هم دود کردم. ثالثاً که نه سبزی هستم و نه سلطنتطلب، نه ضدانقلاب و نه غربزده؛ نه سینما، شعر و موسیقی را حرام میدانم و نه متشرع بودن را عقبماندگی. خلاصه این که بگویند این بشر عقدهای شده و فرار را بر قرار ترجیح داده، قویاً تکذیب میشود.
آغاز سفر (شهریور ۱۳۹۱)
پیش از این نه هواپیما سوار شده بودم و نه خارج را از نزدیک دیده بودم. به معنای واقعی کلمه یک ندیدبدید شهرستانی از پشت کوه آمده بودم. تنها دو ماه قبل از سفر، به اجبار مسائل سیاسی و نبود سفارتخانه در تهران، برای گرفتن روادید به همراه همسرم با خط هوایی ارمنستان (آرماویا) به ایروان رفتیم. هم فال بود و هم تماشا. آنجا همه چیز رنگ و بوی وطنی داشت چون کشوری بود همسایه که قبل از قرارداد ترکمانچای جزئی از ایران بزرگ بوده است. «مسجد کبود» ایروان برای خودش یادگاری است از ندانمکاریهای قاجارها و در عین حال هوشمندی و ظرافت کار معماران ایرانی.
بایستی با پرواز ساعت پنج و نیم صبح خط هوایی ترکیه (ترکیش ایر) به استانبول میرفتیم و از آنجا هم با دو سه ساعت انتظار و استراحت با همان خط هوایی و با تغییر هواپیما به نیویورک. آن شب، مصادف بود با مجلس سران غیرمتعهد و جادهها پر از ایست بازرسی. از طرفی مصادف بود با بازگشت غرورآمیز مردم تهرانی از گشت و گذار به شهرهای دیگر در چند روز تعطیلی اجباری. سفرمان با سه اسم تاریخی عجین شده بود؛ «امام خمینی»، «کمال مصطفی آتاتورک» و «جان اف. کندی» و این سه اسم چیزی جز اسم سه فرودگاه نبودهاند.
فرودگاه امام خمینی چیزی بود بدتر از پایانهٔ جنوب و میدان راهآهن. یعنی صد رحمت به میدان شوش. برای مسافران و آشنایانشان حتی یک صندلی استراحت که نبود. آن طرف خط هم کلاً دو باجهٔ بانکی بود برای گرفتن عوارض که مرد و زن در هم میلولیدند و هی توی صف میزدند. کلاً دادن ۵۵ هزار تومان ناقابل بابت عوارض خروج از کشور برای همسرم بیشتر از ۴۵ دقیقه طول کشید. صف ورودی نیروی انتظامی برای بررسی گذرنامه هم خیلی طویل بود. داشت سفرمان دیر میشد. هیچ راهی جز صحبت مستقیم با آدمهای جلوی صف نداشتیم که پادرمیانی کنند تا ما رد شویم. فقط یک ربع مانده بود به پرواز و ما که از سه ساعت قبلش در فرودگاه بودیم بر سر تفهیم نظریهٔ صف اسیر شده بودیم. فرودگاه کمال آتاتورک خیلی شیک و خلوت بود. منظرهاش رو به رودخانهای در استانبول بود و به اندازهٔ کافی صندلی برای استراحت مسافرین در نظر گرفته شده بود. فرودگاه جان اف کندی را هم آنقدرها نتوانستیم تجربه کنیم؛ چون به محض رسیدن با تاکسی به سمت محل اسکان رفتیم.
وقتی به هواپیما رسیدیم همهٔ باربندها پر شده بود. ما هم از حداکثر ظرفیت بارگیریمان استفاده کرده بودیم. نشان به آن نشان که در گرمای تابستان تهران کت پوشیده بودم. مجبور شدیم هر کدام از کیفهای دستیمان را در یک جا بگذاریم. در قسمت معمولی هواپیما دو ردیف صندلی سه تایی داشت. کنار یک خانم مسن نشستیم که محجبه و مانتویی بود. فضای هواپیما هیچ شباهتی به ایران خودمان نداشت. مسافران خانم با مانتوهای تکدکمهای شبیه شمشیرهایی بودند که با ورود به هواپیما، شمشیر را از غلاف درآوردهاند. معلوم بود که عمدهشان قصد تفریح داشتند و میخواستند از هوای خوب! استانبول استفاده کنند. خانمی که کنارمان نشسته بود قرار بوده بعد از رسیدن به استانبول با هواپیمای دیگری به نروژ برود و دخترش را ببیند. دخترش از دانشجوهای سابق دانشگاه علم و صنعت بود که برای دکترا به نروژ رفته و همانجا کار پیدا کرده و ماندگار شده بود. ردیف دیگرمان هم آقای جوانی نشسته بود که خودش به من گفت که کارشناسیاش را از دانشگاه آزاد گرفته و الان هم برای کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک به دانشگاه میلان ایتالیا عازم است. قبلهنما را درآوردم. قبله تقریباً همجهت با نشستنمان بود. مهر را روی کیفم گذاشتم و نمازم را خواندم. خانم مسن همسفرمان وقتی دید که داریم نماز میخوانیم از ما مهر را گرفت و او هم نمازش را خواند.
#ادامه
#ادامه
در فرودگاه استانبول کاری به جز چرت زدن و ایمیل زدن به خانواده که کجا هستیم نداشتیم. روز و شبمان هم لحظه به لحظه ناجورتر میشد. به خاطر تجربهٔ هواپیمای قبلی که باربندها تا آخر پر شده بودند این دفعه با عجله به سمت ورودی هواپیمامان رفتیم. رسم فرودگاه استانبول بر این بود که اول پیرمردها و ناتوانها رد میشدند و بعدش بقیهٔ مردم. داشتم سریع از دالان ورودی میرفتم که آقایی که با عصا بود و میلنگید با احترام به من گفت: «آقای محترم! ناتوانان و افراد معلول در اولویت هستند.» من هم با شرمندگی گفتم که متوجهاش نشدم و واقعاً هم بندهٔ خدا را ندیده بودم. هواپیما خیلی بزرگتر از قبلی بود. با سه ردیف صندلی که ردیف وسط ۵ نفره بود و ردیفهای کناری ۳ نفره. ما در آخرین صندلی ردیف سمت راست اولین قسمت هواپیما جایمان بود. جای مناسبی بود. پشتمان دستشویی بود و کنارمان شیشههای هواپیما. گرچه نمایشگرهای جلوی همهٔ صندلیها این امکان را میدادند که تصویر جلو و پایین پرواز را به صورت زنده ببینیم ولی دیدن مستقیم با چشم غیرمسلح لطف دیگری داشت. نمایشگرهای جلوی صندلیها دارای درگاه یو.اس.بی. و انواع فیلمها و کارتنها و آلبومهای موسیقی بود. خودم فیلم کارتونی «ریو» را دیدم. صندلیهای هواپیما واقعاً راحت بودند. از انواع قوم و قبیلهها در هواپیما بودند. سیاه، سفید، ترک، عرب، مسلمان و یهودی (با کلاههای خاصشان). سفر هوایی ۱۰ ساعتهٔ راحتی بود و سختی خاصی نداشت به جز وارونه شدن روز. هر چقدر میرفتیم باز ظهر بود. نتیجهاش عدم تعادل خواب است. به این مسأله به اصطلاح «جتلگ» میگویند که به این معنی است که ساعت زیستی مغز نمیتواند به راحتی با تغییرات ایجادشده کنار بیاید و تا مدتی خواب آدم به هم میریزد. مسیر هواپیما از ترکیه به سمت لهستان و چک و از آنجا به سمت اسکاتلند و از اسکاتلند به سمت کانادا و از کانادا به نیویورک بود. بعد از اسکاتلند دستور دادند که همهٔ پردههای پنجرهها را پایین بکشیم. دلیلش هم این بود که هواپیما داخل ابرهای سفید بود که چشم را به شدت آزار میداد.
حدود ساعت ۳ بعدازظهر به فرودگاه کندی رسیدیم. برخلاف آن چه که معروف شده، من که اصلاً پیام معروف «به سرزمین فرصتها خوش آمدید!» را نشنیدم. تنها یک درگاه امنیتی وجود داشت که آقای سیاهپوست مسئول درگاه با دیدن من و همسرم با خنده به ما تبریک گفت. گفت معلوم هست که خیلی پولدار هستید که توانستید کلمبیا قبول شوید. من هم توضیح دادم که از خود دانشگاه حمایت مالی گرفتهام. به من گفت که قرآن خوانده است و برایش جالب است. من هم از کیف کمریام که خیر سرم به عنوان کیف راحتی بود قرآن جیبیام را نشانش دادم و گفتم بله، قرآن خیلی جالب هست. چیزی که به عنوان چمدان تحویل گرفتیم هیچ شباهتی به آن چمدانهای نونوارمان نداشت. به شدت سیاه و آسیبدیده بودند ولی خدا را شکر آسیب جدی بهشان نرسیده بود. مجبور شدم ۲۰ دلار به گاریچی بدهم که وسایلم را تا ایستگاه تاکسی برساند. غافل از آن که دقیقاً پشت درگاه بررسی گذرنامه به فاصلهٔ چند قدم ایستگاه تاکسی بود. به همین سادگی ۲۰ دلار ناقابل از کفمان رفت.
محمد صادق رسولی، ۹۱/۱۰/۰۹
برگرفته شده از delsharm.blog.ir
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
در فرودگاه استانبول کاری به جز چرت زدن و ایمیل زدن به خانواده که کجا هستیم نداشتیم. روز و شبمان هم لحظه به لحظه ناجورتر میشد. به خاطر تجربهٔ هواپیمای قبلی که باربندها تا آخر پر شده بودند این دفعه با عجله به سمت ورودی هواپیمامان رفتیم. رسم فرودگاه استانبول بر این بود که اول پیرمردها و ناتوانها رد میشدند و بعدش بقیهٔ مردم. داشتم سریع از دالان ورودی میرفتم که آقایی که با عصا بود و میلنگید با احترام به من گفت: «آقای محترم! ناتوانان و افراد معلول در اولویت هستند.» من هم با شرمندگی گفتم که متوجهاش نشدم و واقعاً هم بندهٔ خدا را ندیده بودم. هواپیما خیلی بزرگتر از قبلی بود. با سه ردیف صندلی که ردیف وسط ۵ نفره بود و ردیفهای کناری ۳ نفره. ما در آخرین صندلی ردیف سمت راست اولین قسمت هواپیما جایمان بود. جای مناسبی بود. پشتمان دستشویی بود و کنارمان شیشههای هواپیما. گرچه نمایشگرهای جلوی همهٔ صندلیها این امکان را میدادند که تصویر جلو و پایین پرواز را به صورت زنده ببینیم ولی دیدن مستقیم با چشم غیرمسلح لطف دیگری داشت. نمایشگرهای جلوی صندلیها دارای درگاه یو.اس.بی. و انواع فیلمها و کارتنها و آلبومهای موسیقی بود. خودم فیلم کارتونی «ریو» را دیدم. صندلیهای هواپیما واقعاً راحت بودند. از انواع قوم و قبیلهها در هواپیما بودند. سیاه، سفید، ترک، عرب، مسلمان و یهودی (با کلاههای خاصشان). سفر هوایی ۱۰ ساعتهٔ راحتی بود و سختی خاصی نداشت به جز وارونه شدن روز. هر چقدر میرفتیم باز ظهر بود. نتیجهاش عدم تعادل خواب است. به این مسأله به اصطلاح «جتلگ» میگویند که به این معنی است که ساعت زیستی مغز نمیتواند به راحتی با تغییرات ایجادشده کنار بیاید و تا مدتی خواب آدم به هم میریزد. مسیر هواپیما از ترکیه به سمت لهستان و چک و از آنجا به سمت اسکاتلند و از اسکاتلند به سمت کانادا و از کانادا به نیویورک بود. بعد از اسکاتلند دستور دادند که همهٔ پردههای پنجرهها را پایین بکشیم. دلیلش هم این بود که هواپیما داخل ابرهای سفید بود که چشم را به شدت آزار میداد.
حدود ساعت ۳ بعدازظهر به فرودگاه کندی رسیدیم. برخلاف آن چه که معروف شده، من که اصلاً پیام معروف «به سرزمین فرصتها خوش آمدید!» را نشنیدم. تنها یک درگاه امنیتی وجود داشت که آقای سیاهپوست مسئول درگاه با دیدن من و همسرم با خنده به ما تبریک گفت. گفت معلوم هست که خیلی پولدار هستید که توانستید کلمبیا قبول شوید. من هم توضیح دادم که از خود دانشگاه حمایت مالی گرفتهام. به من گفت که قرآن خوانده است و برایش جالب است. من هم از کیف کمریام که خیر سرم به عنوان کیف راحتی بود قرآن جیبیام را نشانش دادم و گفتم بله، قرآن خیلی جالب هست. چیزی که به عنوان چمدان تحویل گرفتیم هیچ شباهتی به آن چمدانهای نونوارمان نداشت. به شدت سیاه و آسیبدیده بودند ولی خدا را شکر آسیب جدی بهشان نرسیده بود. مجبور شدم ۲۰ دلار به گاریچی بدهم که وسایلم را تا ایستگاه تاکسی برساند. غافل از آن که دقیقاً پشت درگاه بررسی گذرنامه به فاصلهٔ چند قدم ایستگاه تاکسی بود. به همین سادگی ۲۰ دلار ناقابل از کفمان رفت.
محمد صادق رسولی، ۹۱/۱۰/۰۹
برگرفته شده از delsharm.blog.ir
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
نقشه ی بُرشی از قُبَّةُ الصخرة : (گنبد صخره)
سنگ محل عروج پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به آسمان در شب معراج
در شهر بَيْتُ الْمَقْدِس (قُدس)، فلسطین
💠 @Allah4all
💠 @Nahad_Quran
سنگ محل عروج پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به آسمان در شب معراج
در شهر بَيْتُ الْمَقْدِس (قُدس)، فلسطین
💠 @Allah4all
💠 @Nahad_Quran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#معرفی_کتاب
"کلمات متعالی"
معرفی غیر مستقیم جنبه های اخلاقی قرآن به زبان انگلیسی.
100 مقاله انگیزشی، قرآنی_اخلاقی
مناسب برای هر مخاطبی با هر سلیقه و دینی
💠 @Allah4all
💠 @zamzam_ir
"کلمات متعالی"
معرفی غیر مستقیم جنبه های اخلاقی قرآن به زبان انگلیسی.
100 مقاله انگیزشی، قرآنی_اخلاقی
مناسب برای هر مخاطبی با هر سلیقه و دینی
💠 @Allah4all
💠 @zamzam_ir
ایدههای بلندپروازانه
👩🏻🔬چند سال پيش كه برای درسی دستيار آموزشی بودم، دانشجويی داشتم كه جزو بيست درصد پايين كلاس محسوب میشد و اعتماد به نفس خوبی هم نداشت. يك سال بعد برای دستياری درس ديگری انتخاب شدم. درس برای دانشجويان سال آخر ليسانس فيزيك و دانشجويان سال اول تحصيلات تكميلی ارایه شده بود. همين دانشجو را در كنار يك محقق پسادكتری برای دستياری ديدم. در آزمايشگاه استادی كه درس را ارايه میكرد شروع به دستياری كرده بود و حالا آنچنان مفاهيم پيچيده فيزيك كوانتوم (هنوز درس فيزيك كوانتوم را پاس نكرده بود) و فيزيك ذرات مربوط به کار خودش را خوب و دقيق توضيح میداد كه برای من كه يك سال پيش دانشجويم بود تقريبا غيرقابل باور بود. تمام اين پيشرفت نتيجه اعتماد يك استاد بود و او حالا قرار بود برای پروژه اطلس تا چند ماه ديگر به سوييس و آزمايشگاه غولپيكر سرن برود و مدتی هم آنجا كار كند.
📚اينكه الآن در مدارس ما چه میگذرد، بیخبرم. زمان ما اكثر دانش آموزان دبيرستانی افكار بزرگی داشتند. به همه دری میزديم كه كتابها و مجلات خوب پيدا كنيم. در همین راستا هم تمام مدت دست به دامن انجمن فيزيك، سازمان انرژیهای نو، انجمن نجوم و امثالهم بوديم. با همان افكار و آرزوها و كوهی از انرژی وارد دانشگاه شديم. همان ترم اول با چند تا از همكلاسیها گروهی راه انداختيم و چند پروژه شروع كرديم. یک رادیو تلسکوپ ساختیم و در یکی از رصدهای دسته جمعی تستش کردیم. پروژه دوممان ساخت اتاقک ابر برای ردیابی ذرات کیهانی بود که تمام تعطیلات میان ترم را صرف مطالعه کردیم. ولی عملاً هیچ استادی ما را جدی نگرفت. پس از مدتی تصمیم گرفتیم به سراغ استادها برویم و روی پروژههایی که دارند کار کنیم. به در اتاق هر استادی برای دستیاری میرفتيم ليستی بلند بالا از دروس تخصصی گرايشش جلوی رويمان میگذاشت كه عملاً يعنی برو سال آخر بيا. همان سالی كه اگر رمقی مانده باشد صرف آمادگی برای كنكور ارشد و تمام كردن درسها و فارغ التحصيل شدن میشود.
🎓چندی پیش پادكستی از راديو ملی آمريكا گوش میكردم كه راجع به يك تجارت موفق بود. خانمی كه اين كسب و كار را راه انداخته بود در زمان شروع كار تنها ۲۳ سال داشت و دانشجوی دانشكده تجارت دانشگاه هاروارد بود. از اين مثالها در اين كشور كم نداريم. در سیستم دانشگاهی در آمریکا، برنامههای متعددی وجود دارد که دانشجویان کارشناسی میتوانند از طریق آنها در یک آزمایشگاه تحقیقاتی در هر دانشگاهی مشغول تحقیق و کسب تجربه دست اول در امر پژوهش شوند. و حقوق هم دریافت میکنند. اگر در دانشگاههای ایران هم برنامهای منسجم برای استفاده از انرژی بالای دانشجوها در همان سالهای اول دوره کارشناسی پیش بینی شود، هم دانشجوها با انگیزه بیشتری درسها را دنبال میکنند و هم اساتید از این همه نیروی تازهنفس بهرهمند میشوند و در نهایت بازی برد-برد است.
نویسنده: #مهشید
برچسبها: #ایدهها #اعتماد #جوانان #بلندپروازی #كسبوكار
#پی_نوشت:
نبود #نظام_جامع_آموزش_و_پژوهش و اجرایی نشدن سند چشم انداز آموزش کشور حاکی از بی اعتمادی مسؤلان به استعدادهای ایرانی است. بی اعتمادی ای که معلوم نیست از تحصیل برخی مسؤلین در غرب نشأت گرفته است یا از بی هویتی برخی مسؤلین در داخل؟!
سؤال اینجاست که مسؤلین فارغ التحصیل در غرب، چه آموخته اند که خلاف آن را در کشور خود پیاده میکنند؟!
#کمی_بیاندیشیم
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @FarangUnretouched
👩🏻🔬چند سال پيش كه برای درسی دستيار آموزشی بودم، دانشجويی داشتم كه جزو بيست درصد پايين كلاس محسوب میشد و اعتماد به نفس خوبی هم نداشت. يك سال بعد برای دستياری درس ديگری انتخاب شدم. درس برای دانشجويان سال آخر ليسانس فيزيك و دانشجويان سال اول تحصيلات تكميلی ارایه شده بود. همين دانشجو را در كنار يك محقق پسادكتری برای دستياری ديدم. در آزمايشگاه استادی كه درس را ارايه میكرد شروع به دستياری كرده بود و حالا آنچنان مفاهيم پيچيده فيزيك كوانتوم (هنوز درس فيزيك كوانتوم را پاس نكرده بود) و فيزيك ذرات مربوط به کار خودش را خوب و دقيق توضيح میداد كه برای من كه يك سال پيش دانشجويم بود تقريبا غيرقابل باور بود. تمام اين پيشرفت نتيجه اعتماد يك استاد بود و او حالا قرار بود برای پروژه اطلس تا چند ماه ديگر به سوييس و آزمايشگاه غولپيكر سرن برود و مدتی هم آنجا كار كند.
📚اينكه الآن در مدارس ما چه میگذرد، بیخبرم. زمان ما اكثر دانش آموزان دبيرستانی افكار بزرگی داشتند. به همه دری میزديم كه كتابها و مجلات خوب پيدا كنيم. در همین راستا هم تمام مدت دست به دامن انجمن فيزيك، سازمان انرژیهای نو، انجمن نجوم و امثالهم بوديم. با همان افكار و آرزوها و كوهی از انرژی وارد دانشگاه شديم. همان ترم اول با چند تا از همكلاسیها گروهی راه انداختيم و چند پروژه شروع كرديم. یک رادیو تلسکوپ ساختیم و در یکی از رصدهای دسته جمعی تستش کردیم. پروژه دوممان ساخت اتاقک ابر برای ردیابی ذرات کیهانی بود که تمام تعطیلات میان ترم را صرف مطالعه کردیم. ولی عملاً هیچ استادی ما را جدی نگرفت. پس از مدتی تصمیم گرفتیم به سراغ استادها برویم و روی پروژههایی که دارند کار کنیم. به در اتاق هر استادی برای دستیاری میرفتيم ليستی بلند بالا از دروس تخصصی گرايشش جلوی رويمان میگذاشت كه عملاً يعنی برو سال آخر بيا. همان سالی كه اگر رمقی مانده باشد صرف آمادگی برای كنكور ارشد و تمام كردن درسها و فارغ التحصيل شدن میشود.
🎓چندی پیش پادكستی از راديو ملی آمريكا گوش میكردم كه راجع به يك تجارت موفق بود. خانمی كه اين كسب و كار را راه انداخته بود در زمان شروع كار تنها ۲۳ سال داشت و دانشجوی دانشكده تجارت دانشگاه هاروارد بود. از اين مثالها در اين كشور كم نداريم. در سیستم دانشگاهی در آمریکا، برنامههای متعددی وجود دارد که دانشجویان کارشناسی میتوانند از طریق آنها در یک آزمایشگاه تحقیقاتی در هر دانشگاهی مشغول تحقیق و کسب تجربه دست اول در امر پژوهش شوند. و حقوق هم دریافت میکنند. اگر در دانشگاههای ایران هم برنامهای منسجم برای استفاده از انرژی بالای دانشجوها در همان سالهای اول دوره کارشناسی پیش بینی شود، هم دانشجوها با انگیزه بیشتری درسها را دنبال میکنند و هم اساتید از این همه نیروی تازهنفس بهرهمند میشوند و در نهایت بازی برد-برد است.
نویسنده: #مهشید
برچسبها: #ایدهها #اعتماد #جوانان #بلندپروازی #كسبوكار
#پی_نوشت:
نبود #نظام_جامع_آموزش_و_پژوهش و اجرایی نشدن سند چشم انداز آموزش کشور حاکی از بی اعتمادی مسؤلان به استعدادهای ایرانی است. بی اعتمادی ای که معلوم نیست از تحصیل برخی مسؤلین در غرب نشأت گرفته است یا از بی هویتی برخی مسؤلین در داخل؟!
سؤال اینجاست که مسؤلین فارغ التحصیل در غرب، چه آموخته اند که خلاف آن را در کشور خود پیاده میکنند؟!
#کمی_بیاندیشیم
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @FarangUnretouched
اتاق شخصی اسلام شناس شهیر فرانسوی مرحومه مریم ابوالذهب
بنا بر وصیت وی پیکرش در نجف اشرف به خاک سپرده شد...
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @soozanbaan
بنا بر وصیت وی پیکرش در نجف اشرف به خاک سپرده شد...
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @soozanbaan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سید حسن نصرالله: بر اساس معادلات میدانی و اطمینان به وعدهی الهی میگویم: ان شاءالله تصمیم ترامپ، آغاز پایان اسرائیل خواهد بود.
[خبرهای جدید بعد از سخنرانی امشب متعاقبا اعلام خواهد شد.]
@nasrollahir
[خبرهای جدید بعد از سخنرانی امشب متعاقبا اعلام خواهد شد.]
@nasrollahir
🔺لبنان| قدس| امروز در #ضاحیه بیروت جای سوزن انداختن نبود.
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @MELITA1
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @MELITA1
#معرفی_کتاب
#جهان_اسلام
#فلسطین
#زخم_داوود
#سوزان_ابوالهوی
این رمان در سال 2009 عنوان پرفروش ترین کتاب فرانسه را از آن خود کرد و تاکنون به 26 زبان دنیا ترجمه شده است. سوزان ابوالهوی نویسنده ای فلسطینی است که جنگ را تجربه کرده و در رمان « #زخم_داوود » نیز موضوعات انسانی و اجتماعی را در لابه لای حوادث جنگ روایت می کند. نویسنده در این کتاب زندگی چهار نسل از یک خانواده را برای مخاطب توصیف و تشریح می کند و در عین این که موضوع مقاومت مردم فلسطین را موضوع اصلی رمانش قرارداده از عشق، ایمان و غرور می نویسد.
نویسنده در این کتاب به فلسطین از زاویۀ جدیدی نگریسته است و به نظر می رسد ابوالهوی با نگارش این رمان درصدد است به مخاطب نشان دهد که فلسطین فقط مکانی برای جنگ نیست و انسان هایی که در آن به زندگی خود ادامه می دهند دغدغه های انسانی متفاوتی دارند.
نسخۀ اصلی این رمان نخستین بار در سال 2006 در ایالات متحده منتشر شده است.
https://telegram.me/shodan313/95
#پی_نوشت:
رمان #زخم_داوود یکی از بهترین رمان هایی است که تاکنون خوانده ام. رمانی با ترجمه ای بسیار جذاب و قوی که توانسته حسّ و حال شخصیت های داستان را به خوبی منتقل کند، حس و حالی که درد و رنج های روزهای گذشته و حال و آینده یکی از هزاران خانواده فلسطینی را روایت میکند. این رمان از شاهکارهایی است که توسط نشر #آرما چاپ شده است. خواندن آن را به شما توصیه میکنم.
#نشر_آرما: http://nashrearma.com/books/view/157
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
#جهان_اسلام
#فلسطین
#زخم_داوود
#سوزان_ابوالهوی
این رمان در سال 2009 عنوان پرفروش ترین کتاب فرانسه را از آن خود کرد و تاکنون به 26 زبان دنیا ترجمه شده است. سوزان ابوالهوی نویسنده ای فلسطینی است که جنگ را تجربه کرده و در رمان « #زخم_داوود » نیز موضوعات انسانی و اجتماعی را در لابه لای حوادث جنگ روایت می کند. نویسنده در این کتاب زندگی چهار نسل از یک خانواده را برای مخاطب توصیف و تشریح می کند و در عین این که موضوع مقاومت مردم فلسطین را موضوع اصلی رمانش قرارداده از عشق، ایمان و غرور می نویسد.
نویسنده در این کتاب به فلسطین از زاویۀ جدیدی نگریسته است و به نظر می رسد ابوالهوی با نگارش این رمان درصدد است به مخاطب نشان دهد که فلسطین فقط مکانی برای جنگ نیست و انسان هایی که در آن به زندگی خود ادامه می دهند دغدغه های انسانی متفاوتی دارند.
نسخۀ اصلی این رمان نخستین بار در سال 2006 در ایالات متحده منتشر شده است.
https://telegram.me/shodan313/95
#پی_نوشت:
رمان #زخم_داوود یکی از بهترین رمان هایی است که تاکنون خوانده ام. رمانی با ترجمه ای بسیار جذاب و قوی که توانسته حسّ و حال شخصیت های داستان را به خوبی منتقل کند، حس و حالی که درد و رنج های روزهای گذشته و حال و آینده یکی از هزاران خانواده فلسطینی را روایت میکند. این رمان از شاهکارهایی است که توسط نشر #آرما چاپ شده است. خواندن آن را به شما توصیه میکنم.
#نشر_آرما: http://nashrearma.com/books/view/157
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
عکس العمل دکتر #قدیری_ابیانه نسبت به دست دادن با مهمان زن در زمان تصدی مسؤلیت سفارت ایران در #مکزیک.
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @ShabNeveshtha
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @ShabNeveshtha
🌹 گزارش تداركات پخش گل رز به همراه ليبل معرفى پيامبر اسلام (ص) توسط اعضاى انجمن اسلامى لندن و داوطلبان ديگر در همكارى با كمپين لاو محمد ص :
قسمت اول
(آماده سازى روز جمعه)
زمانى كه كاميون تعداد ٦٠٠٠ گل رز را در صبح روز جمعه به جلوى درب كانون توحيد لندن آورد، با خودم گفتم محال است كه دو روزه اين همه گل آماده شود. اما اينبار هم برايم ثابت شد كه در راه ائمه و پيامبرانمان كافى است يك قدم برداشته شود، باقى راه را خودشان به بهترين نحو مديريت مى كنند.
تمام جعبه هاى گل ها را يك تنه وارد ساختمان كرد. نزديك ظهر چند نفر ديگر هم به جمعمان اضافه شدند. بايد زودتر آنجا را ترك مى كردم تا به قرار كارى ام برسم. گفتم او هم به خانه برود و كمى استراحت كند. گفت نذر كرده است كه بماند و در آماده سازى كمك كند. پاى نذرش هم ماند. از ساعت ١٠ صبح تا ساعت ٩ شب ...
...
هيچ كس او را نميشناخت. گفت اطلاعيه را خوانده است و آمده است يكى دو ساعت هم كه شده كمك كند. زمانى كه ديد دانشجويان با چاقو به كندن خار گل ها مى پردازند، چند وسيله اى را كه در كندن خار ها كار را تسهيل مى كند تهيه كرد و به آن ها داد. خواستند مبلغش را پرداخت كنند اما در جواب گفت كه مى خواهد در حد توانش در اين كار خير شريك باشد...
...
درست زمانى كه بايد از ساختمان خارج مى شدم، متوجه شديم كه در جعبه گل ها مواد نگهدارنده وجود ندارد. يكى از دوستان گفت كه شكر نيز خاصيت نگهدارندگى دارد. از يكى از كشوها بسته ى پلاستيكى اى را كه شباهت زيادى به بسته ى شكر داشت برداشتم و درون سطل هاى آب ريختم و به سرعت از ساختمان خارج شدم. روز بعد متوجه شديم بسته ى نمك بوده است!!!!
https://telegram.me/TVOAL/1931
ادامه دارد...
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @TVOAL
قسمت اول
(آماده سازى روز جمعه)
زمانى كه كاميون تعداد ٦٠٠٠ گل رز را در صبح روز جمعه به جلوى درب كانون توحيد لندن آورد، با خودم گفتم محال است كه دو روزه اين همه گل آماده شود. اما اينبار هم برايم ثابت شد كه در راه ائمه و پيامبرانمان كافى است يك قدم برداشته شود، باقى راه را خودشان به بهترين نحو مديريت مى كنند.
تمام جعبه هاى گل ها را يك تنه وارد ساختمان كرد. نزديك ظهر چند نفر ديگر هم به جمعمان اضافه شدند. بايد زودتر آنجا را ترك مى كردم تا به قرار كارى ام برسم. گفتم او هم به خانه برود و كمى استراحت كند. گفت نذر كرده است كه بماند و در آماده سازى كمك كند. پاى نذرش هم ماند. از ساعت ١٠ صبح تا ساعت ٩ شب ...
...
هيچ كس او را نميشناخت. گفت اطلاعيه را خوانده است و آمده است يكى دو ساعت هم كه شده كمك كند. زمانى كه ديد دانشجويان با چاقو به كندن خار گل ها مى پردازند، چند وسيله اى را كه در كندن خار ها كار را تسهيل مى كند تهيه كرد و به آن ها داد. خواستند مبلغش را پرداخت كنند اما در جواب گفت كه مى خواهد در حد توانش در اين كار خير شريك باشد...
...
درست زمانى كه بايد از ساختمان خارج مى شدم، متوجه شديم كه در جعبه گل ها مواد نگهدارنده وجود ندارد. يكى از دوستان گفت كه شكر نيز خاصيت نگهدارندگى دارد. از يكى از كشوها بسته ى پلاستيكى اى را كه شباهت زيادى به بسته ى شكر داشت برداشتم و درون سطل هاى آب ريختم و به سرعت از ساختمان خارج شدم. روز بعد متوجه شديم بسته ى نمك بوده است!!!!
https://telegram.me/TVOAL/1931
ادامه دارد...
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @TVOAL
Telegram
The voice of awakening (Uk)
تداركات پخش گل رز به همراه ليبل معرفى پيامبر اسلام (ص) توسط اعضاى انجمن اسلامى لندن و داوطلبان ديگر در همكارى با كمپين لاو محمد - ساختمان كانون توحيد لندن
https://t.me/joinchat/AAAAADvZxJvtlpi59RwQTg
https://t.me/joinchat/AAAAADvZxJvtlpi59RwQTg