دو بوداییِ تبتی در ایستگاه گغ دو نورد با همان لباسهای خاص خود. به نظرم اینکه آدم در همه جا اصالت خود و سبک زندگی خودش را حفظ کند، قابل تحسین است.
@Allah4all
@farang_gardi
@Allah4all
@farang_gardi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌀رستوران مکدونالد در لندن از سرويس دادن به بانويى محجبه بخاطر حجابش خوددارى كرد!
🎥اين خانم از اين اتفاق نژادپرستانه و صحبتهاى رد و بدل شده فيلم گرفته است.
@Allah4all
@QarbAll
🎥اين خانم از اين اتفاق نژادپرستانه و صحبتهاى رد و بدل شده فيلم گرفته است.
@Allah4all
@QarbAll
#انگلستان
از اينكه چند دقيقه اى زودتر از ساعت حركت به ايستگاه قطار رسيده ام خوشحال مى شوم و بلافاصله گوشه اى ترين صندلى دو نفره را براى نشستن انتخاب مى كنم و با خيال راحت كيفم را روى صندلى دوم مى گذارم. اين همه صندلى دو نفره خالى براى نشستن، چرا كسى بخواهد روى اين تك صندلى بنشيند؟
نگهبان از پشت بلندگو اعلام مى كند كه تا دقايقى ديگر قطار حركت مى كند. مردم بلافاصله وارد مى شوند. درهمان حال كه به صندلى هاى خالى جلويم خيره شده بودم يكى از خانم ها اجازه مى خواهد كه در صندلى كنارى ام بنشيند. از لهجه اش مشخص است كه اهل انگلستان نيست. ناچارا كيفم را بر مى دارم و به او اجازه نشستن مى دهم. اين همه صندلى خالى، چرا كنار من؟
قطار چند دقيقه اى مى شود كه حركت كرده است. بلافاصله مشغول سر و كله زدن با دوستانم در گروه هاى مختلف تلگرامى مى شوم تا گذر زمان را احساس نكنم. ناگهان همان خانمى كه كنارم نشسته است سر صحبت را باز مى كند و مى پرسد اصالتا كجايى هستم. جوابش را مى دهم. مى پرسد آيا دانشجو هستم. جوابش را مى دهم. مى پرسد چه رشته و دانشگاهى. اينبار با ترديد جوابش را مى دهم. يك لحظه با خودم مى گويم نكند از قصد مى خواهد مزاحمتى برايم ايجاد كند و يا اطلاعاتى از من بگيرد؟ از اينكه موج اسلام هراسى باعث شده است همچين فكرى به ذهنم خطور كند ناراحت مى شوم و سعى مى كنم آن را از ذهنم بيرون كنم.
مى گويد اصالتا ايتاليايى است. تحصيلات دانشگاهى اش را در رشته زبان هاى خارجى در كشورش فرا گرفته است و حال در يكى از شهرهاى اطراف لندن به نام Petersfield مشغول به كار هست و ماهى دو سه بار به لندن مى آيد. به تازگى دارد زبان عربى را فرا مى گيرد. دليلش را كه مى پرسم، مى گويد: چون من عاشق اسلام هستم و مى خواهم كه بتوانم قرآن را به زبان اصلى اش بخوانم.
مى پرسم از اسلام چه مى دانى؟
مى گويد: مى دانم كه دين زيبايى است. سرشار از مهرورزى و مهربانى. مى دانم كه پيامبرى به نام محمد (ص) داريد و همچنين عبادتگاهى در مكه وجود دارد كه در آنجا خانه خدا هست. دوست دارم به آنجا بروم.
مى پرسم اين ها را از كجا فراگرفته اى؟ مى گويد از كتاب ها. مى پرسم يعنى دوست مسلمانى نداشته اى؟ مى گويد نه در منطقه ما اصلا مسلمانى وجود ندارد كه بتوانم با او دوست بشوم.
حال از من مى خواهد در طول مدت كوتاهى كه با هم در قطار هستيم كلمات تازه اى به زبان عربى كه در قرآن وجود دارد به او آموزش دهم...
تنها كلماتى كه در آن لحظه به ذهنم مى آيند "رحمه" و "مغفرت" هست.
ته دل از خدا مى خواهم براى ذره اى شكى كه نسبت به اين زن در دلم به وجود آمده بود و مانع از گشاده رويى ام با او شده بود ببخشد...
http://s9.picofile.com/file/8301529284/IMG_2165.JPG
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @TVOAL
از اينكه چند دقيقه اى زودتر از ساعت حركت به ايستگاه قطار رسيده ام خوشحال مى شوم و بلافاصله گوشه اى ترين صندلى دو نفره را براى نشستن انتخاب مى كنم و با خيال راحت كيفم را روى صندلى دوم مى گذارم. اين همه صندلى دو نفره خالى براى نشستن، چرا كسى بخواهد روى اين تك صندلى بنشيند؟
نگهبان از پشت بلندگو اعلام مى كند كه تا دقايقى ديگر قطار حركت مى كند. مردم بلافاصله وارد مى شوند. درهمان حال كه به صندلى هاى خالى جلويم خيره شده بودم يكى از خانم ها اجازه مى خواهد كه در صندلى كنارى ام بنشيند. از لهجه اش مشخص است كه اهل انگلستان نيست. ناچارا كيفم را بر مى دارم و به او اجازه نشستن مى دهم. اين همه صندلى خالى، چرا كنار من؟
قطار چند دقيقه اى مى شود كه حركت كرده است. بلافاصله مشغول سر و كله زدن با دوستانم در گروه هاى مختلف تلگرامى مى شوم تا گذر زمان را احساس نكنم. ناگهان همان خانمى كه كنارم نشسته است سر صحبت را باز مى كند و مى پرسد اصالتا كجايى هستم. جوابش را مى دهم. مى پرسد آيا دانشجو هستم. جوابش را مى دهم. مى پرسد چه رشته و دانشگاهى. اينبار با ترديد جوابش را مى دهم. يك لحظه با خودم مى گويم نكند از قصد مى خواهد مزاحمتى برايم ايجاد كند و يا اطلاعاتى از من بگيرد؟ از اينكه موج اسلام هراسى باعث شده است همچين فكرى به ذهنم خطور كند ناراحت مى شوم و سعى مى كنم آن را از ذهنم بيرون كنم.
مى گويد اصالتا ايتاليايى است. تحصيلات دانشگاهى اش را در رشته زبان هاى خارجى در كشورش فرا گرفته است و حال در يكى از شهرهاى اطراف لندن به نام Petersfield مشغول به كار هست و ماهى دو سه بار به لندن مى آيد. به تازگى دارد زبان عربى را فرا مى گيرد. دليلش را كه مى پرسم، مى گويد: چون من عاشق اسلام هستم و مى خواهم كه بتوانم قرآن را به زبان اصلى اش بخوانم.
مى پرسم از اسلام چه مى دانى؟
مى گويد: مى دانم كه دين زيبايى است. سرشار از مهرورزى و مهربانى. مى دانم كه پيامبرى به نام محمد (ص) داريد و همچنين عبادتگاهى در مكه وجود دارد كه در آنجا خانه خدا هست. دوست دارم به آنجا بروم.
مى پرسم اين ها را از كجا فراگرفته اى؟ مى گويد از كتاب ها. مى پرسم يعنى دوست مسلمانى نداشته اى؟ مى گويد نه در منطقه ما اصلا مسلمانى وجود ندارد كه بتوانم با او دوست بشوم.
حال از من مى خواهد در طول مدت كوتاهى كه با هم در قطار هستيم كلمات تازه اى به زبان عربى كه در قرآن وجود دارد به او آموزش دهم...
تنها كلماتى كه در آن لحظه به ذهنم مى آيند "رحمه" و "مغفرت" هست.
ته دل از خدا مى خواهم براى ذره اى شكى كه نسبت به اين زن در دلم به وجود آمده بود و مانع از گشاده رويى ام با او شده بود ببخشد...
http://s9.picofile.com/file/8301529284/IMG_2165.JPG
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @TVOAL
🔆دین وسیله معاش نیست||فهم صحیح #اسلام_ناب و عمل به آن؛استمرارِ انقلاب اسلامی
🔻 #علامه_مصباح_یزدی:
🔹اولين قدم در مقام معرفي اسلام و تشيع فهم صحيح آن است، همچون حضرت امام(ره) که به برکت فرمايشات ايشان افراد بسياري مسلمان شدند و حتي برخي افرادي که وهابي بوده و عليه تشيع فعاليت ميکردند، مبلغ تشيع شدهاند.
🔸اولين قدم، فهم #اسلام_ناب است نه يک کلمه بيشتر و نه کمتر . چرا که گاهي حتي از ناحيه برخي دوستان اهلبيت خرافاتي به اسلام نسبت داده ميشود که باعث مخفي ماندن اصل اسلام شده و ديگران را از اسلام دور ميکند.
🔹برخي رفتارها و گفتارهاي افراطي نه تنها باعث ترويج تشيع نميشود بلکه باعث فاصله گرفتن ديگران نيز خواهد شد.
🔸از طرف ديگر نيز برخي، قسمتي از دين را بيان نميکنند تا دنيا از آنها بپذيرد؛ اين نيز نادرست و خيانت است، اگر به اسلام و درستي آن ايمان داريم بايد بدون کم و زياد به ترويج آن بپردازيم که اين بدون فهم صحيح اسلام ناب امکانپذير نيست.
🔹 اسلام ناب در عمل نيز بايد متجلي باشد، يعني رفتار ما اسلام را به مردم معرفي و آنها را نسبت به اسلام و تشيع ترغيب کند؛ و به همين دليل است که عدهاي از علما بعد از گذشت دهها و حتي صدها سال همچنان #محبوب_قلوب_مؤمنين هستند ، اما اگر مردم احساس کنند که فردي دين را وسيله معاش خود قرار داده و راهي براي کسب #ثروت و #دنيا قرار داده، از وي فاصله ميگيرند.
🔸 خداوند نعمت عظيم حکومت شيعي را در ايران قرار داده است و در اين مسير نيز رهبراني را به ما مرحمت فرموده که با توجه به بينش ديني، تقوا، اخلاص، بصيرت، فراست، تدبير و دورانديشي بدون مبالغه ميتوان گفت در طول تاريخ به زحمت ميتوان مشابهي براي آنها يافت.
📝بیانات آیت الله #مصباح در جمع تعدادي از طلاب کشور پاکستان
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @mesbahyazdi_ir
🔻 #علامه_مصباح_یزدی:
🔹اولين قدم در مقام معرفي اسلام و تشيع فهم صحيح آن است، همچون حضرت امام(ره) که به برکت فرمايشات ايشان افراد بسياري مسلمان شدند و حتي برخي افرادي که وهابي بوده و عليه تشيع فعاليت ميکردند، مبلغ تشيع شدهاند.
🔸اولين قدم، فهم #اسلام_ناب است نه يک کلمه بيشتر و نه کمتر . چرا که گاهي حتي از ناحيه برخي دوستان اهلبيت خرافاتي به اسلام نسبت داده ميشود که باعث مخفي ماندن اصل اسلام شده و ديگران را از اسلام دور ميکند.
🔹برخي رفتارها و گفتارهاي افراطي نه تنها باعث ترويج تشيع نميشود بلکه باعث فاصله گرفتن ديگران نيز خواهد شد.
🔸از طرف ديگر نيز برخي، قسمتي از دين را بيان نميکنند تا دنيا از آنها بپذيرد؛ اين نيز نادرست و خيانت است، اگر به اسلام و درستي آن ايمان داريم بايد بدون کم و زياد به ترويج آن بپردازيم که اين بدون فهم صحيح اسلام ناب امکانپذير نيست.
🔹 اسلام ناب در عمل نيز بايد متجلي باشد، يعني رفتار ما اسلام را به مردم معرفي و آنها را نسبت به اسلام و تشيع ترغيب کند؛ و به همين دليل است که عدهاي از علما بعد از گذشت دهها و حتي صدها سال همچنان #محبوب_قلوب_مؤمنين هستند ، اما اگر مردم احساس کنند که فردي دين را وسيله معاش خود قرار داده و راهي براي کسب #ثروت و #دنيا قرار داده، از وي فاصله ميگيرند.
🔸 خداوند نعمت عظيم حکومت شيعي را در ايران قرار داده است و در اين مسير نيز رهبراني را به ما مرحمت فرموده که با توجه به بينش ديني، تقوا، اخلاص، بصيرت، فراست، تدبير و دورانديشي بدون مبالغه ميتوان گفت در طول تاريخ به زحمت ميتوان مشابهي براي آنها يافت.
📝بیانات آیت الله #مصباح در جمع تعدادي از طلاب کشور پاکستان
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @mesbahyazdi_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸 داستان یک نومسلمان انگلیسی
مزار همه ائمه را زیارت کرده! از حس و حال #زیارت و #شیعه بودن میگوید.
سخنش با مردم #ایران را بشنوید
به ما بپیوندید👈👈👈👈
💠 @Allah4all
💠 @soozanbaan
مزار همه ائمه را زیارت کرده! از حس و حال #زیارت و #شیعه بودن میگوید.
سخنش با مردم #ایران را بشنوید
به ما بپیوندید👈👈👈👈
💠 @Allah4all
💠 @soozanbaan
#تجربه_حجاب
چند تا خاطره از وقایع مربوط به حجابم بگم. 😉
هفته ی دومی که اومده بودیم اینجا، با دوست مادرم رفتیم رستوران. دم در، از ماشین که پیاده شدم، یه ماشین سفید رنگ، اومد به سمتم، کنارم ایستاد، شیشه ی ماشین رو کشید پایین... یه خانم جوون بود... من ترسیدم یه لحظه فکر کردم در خطرم. 😄
گفت: "وااااو، چه استایل قشنگی، چه ترکیب زیبایی، چقدر شما زیبایین."!
جا خوردم! یهو وسط خیابون! اومد پایین و همچنان داشت تعریف میکرد و منم ذووووق!😅
یبار دیگه، چند روز اول ورودمون، رفته بودیم بیمارستان، چکاپ پزشکی دوست مادرم، توی آسانسور بودیم، یه خانم مسنی کنارمون ایستاده بود... خیلی نگاهم میکرد. یدفه گفت: "شما خانم بیا اینجا"! و با عصاش اشاره کرد. نگاهش کردم... گفتم نکنه از اون متعصبای آمریکایی باشه یچیزی بهم بگه... گفت:" خیلی زیبایی، اون کت، شلوار، کیف، کفش... اونی که روی سرته، نمیدونم چیه... اما خیلی زیباست! چه رنگای قشنگی."
وقتی داشتیم برمیگشتیم به جمله ی "اون که روی سرته، نمیدونم چیه، اما خیلی زیباست..." فکر میکردم!
و بقیه ی واکنشهای مثبتی که از آشنا و غریبه در مورد لباس و حجابم میبینم...
واقعا این ابراز صادقانه ی نظرات مثبت، چطور توی رگهای تک تک اینجایی ها جریان داره؟! 🤔
زیاد اتفاق میفته، تقریبا هر بار که میریم بیرون. این رفتار مردمی که باهام غریبن ولی به راحتی همه جا، تو خیابون، رستوران، فروشگاه و غیره بهم میگن چه قشنگ، چه زیبا... بدون هیچ دلیلی... منو به وجد میاره. 😍
#ابراز_احساسات_صادقانه، چیزی که خیلی ها از هم دریغ میکنن! 😕
حتی دوستای ایرانی من اینجا، بدون اینکه خودشون حجاب رو انتخاب کرده باشن، نسبت به پوششم و حجابم ابراز علاقه میکنن و دوست دارن. ❤️
نمیگم برخوردهای منفی، به حجابم اصلا ندیدم و نیست... اما واقعا اگه 100 تا واکنشو در نظر بگیرم، 90 تاش مثبته. ☺️
سعی میکنم نگرشهای مختلف به حجابم رو براتون اینجا بگم. چون میدونم کسایی هستن تو این کانال، که علاقه دارن راجع به واکنشهای مردم کشورهای غیر مسلمان، یا کلا غیر ایرانی نسبت به حجاب بدونن.
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @elizeh_USA
چند تا خاطره از وقایع مربوط به حجابم بگم. 😉
هفته ی دومی که اومده بودیم اینجا، با دوست مادرم رفتیم رستوران. دم در، از ماشین که پیاده شدم، یه ماشین سفید رنگ، اومد به سمتم، کنارم ایستاد، شیشه ی ماشین رو کشید پایین... یه خانم جوون بود... من ترسیدم یه لحظه فکر کردم در خطرم. 😄
گفت: "وااااو، چه استایل قشنگی، چه ترکیب زیبایی، چقدر شما زیبایین."!
جا خوردم! یهو وسط خیابون! اومد پایین و همچنان داشت تعریف میکرد و منم ذووووق!😅
یبار دیگه، چند روز اول ورودمون، رفته بودیم بیمارستان، چکاپ پزشکی دوست مادرم، توی آسانسور بودیم، یه خانم مسنی کنارمون ایستاده بود... خیلی نگاهم میکرد. یدفه گفت: "شما خانم بیا اینجا"! و با عصاش اشاره کرد. نگاهش کردم... گفتم نکنه از اون متعصبای آمریکایی باشه یچیزی بهم بگه... گفت:" خیلی زیبایی، اون کت، شلوار، کیف، کفش... اونی که روی سرته، نمیدونم چیه... اما خیلی زیباست! چه رنگای قشنگی."
وقتی داشتیم برمیگشتیم به جمله ی "اون که روی سرته، نمیدونم چیه، اما خیلی زیباست..." فکر میکردم!
و بقیه ی واکنشهای مثبتی که از آشنا و غریبه در مورد لباس و حجابم میبینم...
واقعا این ابراز صادقانه ی نظرات مثبت، چطور توی رگهای تک تک اینجایی ها جریان داره؟! 🤔
زیاد اتفاق میفته، تقریبا هر بار که میریم بیرون. این رفتار مردمی که باهام غریبن ولی به راحتی همه جا، تو خیابون، رستوران، فروشگاه و غیره بهم میگن چه قشنگ، چه زیبا... بدون هیچ دلیلی... منو به وجد میاره. 😍
#ابراز_احساسات_صادقانه، چیزی که خیلی ها از هم دریغ میکنن! 😕
حتی دوستای ایرانی من اینجا، بدون اینکه خودشون حجاب رو انتخاب کرده باشن، نسبت به پوششم و حجابم ابراز علاقه میکنن و دوست دارن. ❤️
نمیگم برخوردهای منفی، به حجابم اصلا ندیدم و نیست... اما واقعا اگه 100 تا واکنشو در نظر بگیرم، 90 تاش مثبته. ☺️
سعی میکنم نگرشهای مختلف به حجابم رو براتون اینجا بگم. چون میدونم کسایی هستن تو این کانال، که علاقه دارن راجع به واکنشهای مردم کشورهای غیر مسلمان، یا کلا غیر ایرانی نسبت به حجاب بدونن.
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @elizeh_USA
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک خواننده #رپ #آمریکایی برای #امام_حسین علیه السلام میخواند..
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @americaunveiled
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @americaunveiled
#قدس
🔯 تأیید قدس به عنوان پایتخت اسرائیل توسط ترامپ باعث شادی مسیحیان انجیلی شده که معتقدند: این اتفاق آغازکننده جنگ آخر دنیا، ظهور مسیح و حکومت هزار ساله اوست!
💠 @Allah4all
💠 @ReligionsHouse
🔯 تأیید قدس به عنوان پایتخت اسرائیل توسط ترامپ باعث شادی مسیحیان انجیلی شده که معتقدند: این اتفاق آغازکننده جنگ آخر دنیا، ظهور مسیح و حکومت هزار ساله اوست!
💠 @Allah4all
💠 @ReligionsHouse
🔸من #مسلمانی بودم که پیش از گفتن شهادتین، #حجاب به سر کردم. به مدت سه ماه با حجاب به دانشگاه میرفتم درحالی که هنوز مسلمان نبودم. با وجود اینکه مقابله با پرسشها و سرزنشهای دیگران کار سادهای نبود، اما توانستم با موفقیت این دوره را سپری کنم
https://telegram.me/rahyafte_com/22830
🔸 لیزا، که مدتی است به دین اسلام گرویده، درباره راه پر فراز و نشیبی که طی کرده می گوید:
من ۳۱ ساله و اهل میشیگان هستم و مانند بیشتر مسلمانان تازه گرویده به #اسلام، در یک خانواده #مسیحی بزرگ شدهام. به دلیل اینکه پدرم کاتولیک و مادرم یک مسیحی پروتستان بسیار معتقد هستند، گرویدن من به اسلام مشکلات زیادی را برای رابطه من با خانوادهام ایجاد کرد .مادرم با وجود اینکه بسیار روشنفکر و آزاد اندیش است و من به طرز فکر او احترام زیادی میگذارم اما دیدگاه او درباره دین را قبول ندارم. از اوان کودکی به دین علاقه داشتم و در ۱۵ سالگی به خواست خودم به کمپ مسیحیان رفتم. در کمپ مسیحیان از ما میخواستند که از مسیح به عنوان خدا و نجات بخش بشریت یاد کنیم. در آن سن و سال من درک زیادی نداشته و چشم و گوش بسته تبعیت میکردم، با این حال همیشه سئوالاتی درباره دین مسیحیت داشتم که جوابی برایشان پیدا نمیکردم.تا اینکه قدم به دانشگاه گذاشتم...
🔹ادامه مطلب در سایت رهیافته ودرلینک زیر↙️
http://rahyafteha.ir/22247/
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @rahyafte_com
https://telegram.me/rahyafte_com/22830
🔸 لیزا، که مدتی است به دین اسلام گرویده، درباره راه پر فراز و نشیبی که طی کرده می گوید:
من ۳۱ ساله و اهل میشیگان هستم و مانند بیشتر مسلمانان تازه گرویده به #اسلام، در یک خانواده #مسیحی بزرگ شدهام. به دلیل اینکه پدرم کاتولیک و مادرم یک مسیحی پروتستان بسیار معتقد هستند، گرویدن من به اسلام مشکلات زیادی را برای رابطه من با خانوادهام ایجاد کرد .مادرم با وجود اینکه بسیار روشنفکر و آزاد اندیش است و من به طرز فکر او احترام زیادی میگذارم اما دیدگاه او درباره دین را قبول ندارم. از اوان کودکی به دین علاقه داشتم و در ۱۵ سالگی به خواست خودم به کمپ مسیحیان رفتم. در کمپ مسیحیان از ما میخواستند که از مسیح به عنوان خدا و نجات بخش بشریت یاد کنیم. در آن سن و سال من درک زیادی نداشته و چشم و گوش بسته تبعیت میکردم، با این حال همیشه سئوالاتی درباره دین مسیحیت داشتم که جوابی برایشان پیدا نمیکردم.تا اینکه قدم به دانشگاه گذاشتم...
🔹ادامه مطلب در سایت رهیافته ودرلینک زیر↙️
http://rahyafteha.ir/22247/
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @rahyafte_com
Telegram
رهیافتگان ( تازه مسلمانان) وابسته به انجمن ادواردو
💠 @rahyafte_com
🔶لیزا بانوی تازه مسلمان آمریکایی:
اسلام طرفدار واقعی حقوق زنان است و آنچه بیش از همه درباره اسلام دوست دارم حقوقی است که اسلام برای زنان قائل است.
http://rahyafteha.ir/22247/
🔶لیزا بانوی تازه مسلمان آمریکایی:
اسلام طرفدار واقعی حقوق زنان است و آنچه بیش از همه درباره اسلام دوست دارم حقوقی است که اسلام برای زنان قائل است.
http://rahyafteha.ir/22247/
👈کنفرانس: آلبا: تقویت انسجام و اتحاد ملل
🕰سه شنبه ۲۱ آذر، ساعت ۱۰ صبح
📭کارگرشمالی- بین خیابان ۱۵ و ۱۶- پردیس شمالی دانشگاه تهران- دانشکده مطالعات جهان- تالار حنانه
💠 @Allah4all
💠 @HispanicUT
🕰سه شنبه ۲۱ آذر، ساعت ۱۰ صبح
📭کارگرشمالی- بین خیابان ۱۵ و ۱۶- پردیس شمالی دانشگاه تهران- دانشکده مطالعات جهان- تالار حنانه
💠 @Allah4all
💠 @HispanicUT
خلاصه ای درباره وبگاه تحلیلی #حقایق_آمریکا
ما گروهی از فعالان رسانه ای و کارشناسان حوزه ی مسایل آمریکا هستیم . پروژه ی وبسایت «حقایق آمریکا – USFacts.ir» ، پروژه ای است که در نتیجه همکاری مشترک «گروه تحقیقاتی غرب پژوهان» ، «گروه رسانه ای وارثین» و «گروه طراحی رویانا» طراحی و اجرا شده است .
این پروژه ی رسانه ای پژوهشی ، حاصل دغدغه ، اراده ی ، ایده پردازی و طراحی گروهی از فعالان رسانه ای و کارشناسان مستقل حوزه ی مسایل آمریکاست و متعلق به هیچ نهاد ، سازمان یا جناح سیاسی نیست .
#مسئله_ما در این پروژه کاملا روشن و واضح است : « شناخت ایالات متحده ی آمریکا » چرا ؟
روشن است . این روزها ظاهرا همه ی مسایل ایران و ایرانیان ، به نحوی به آمریکا ارتباط پیدا می کند. از برجام و مسایل اقتصادی گرفته تا حوزه ی انرژی و مسایل منطقه ای و داعش. روزی نیست که در رسانه های رسمی و غیررسمی ایران در خصوص آمریکا صحبت و بحث نشود .
این بحث ها البته یک محور اصلی دارد و آن هم این است :
رابطه با آمریکا آری یا نه ؟ آمریکای دوست است یا دشمن ؟ آمریکا بدنبال تعامل است یا تخاصم ؟ آمریکا قابل اعتماد است یا غیرقابل اعتماد ؟ منجی است یا بدبخت کننده ؟ مدل حکومتی و روش آمریکایی برای زندگی و حل مسایل ایران جواب می دهد یا نه ؟ با آمریکا ببندیم یا نبندیم ؟ راه حل مشکلات ایران کرنش و پذیرش اصول و ارزش های آمریکایی است یا ایستادگی و رد آن ها ؟
عده ای در ایران معتقدند آمریکا ، دشمن ایرانیان است و به هیچ عنوان قابل اعتماد و قابل تعامل نیست . تصویری که این گروه از آمریکا ارائه می کنند ، کشوری دارای مشکلات و بحران های اساسی و روبه فروپاشی است و تصاویر و اخبار منتشر شده از این کشور عموما تصاویری از نقص ها ، مشکلات و بحران های این کشور است .
عده ای دیگر نیز در مقابل آمریکا را یک ابرقدرت به مثابه ی یک کدخدا برای دهکده ی جهانی می بینند و معتقدند به این ابرقدرت می توان اعتماد و تعامل کرد . از منظر این عده که شامل طیف های وسیعی از فعالان سیاسی ، رسانه ای تا نخبگان کشور را شامل می شوند ، آمریکا به عنوان بزرگ ترین اقتصاد جهان و نماد موفق حکمرانی بر اساس مدل لیبرال دموکراسی، الگویی موفق برای حکومت داری تلقی می شود و راه حل مشکلات اساسی کشور ناگزیر از بستر نزدیکی ، همکاری ، تعامل و همرنگی با این کشور و هضم در نظم جهانی آمریکا محور وفهم می شود.
تصویری که این گروه از آمریکا برای ایرانیان ارائه میدهند ، تصویر کشوری آزاد ، متمدن پیشرفته ، قدرت مند در حوزه های گوناگون کشورداری و نهایتا منجی سایر کشورهای جهان سوم و درحال توسعه است . کشوری که علاقه مند به تعامل با ایران و مردم ایران است .
این تفاوت تصویر و نوع نگاه به آمریکا، در مسایل کلان کشور خود را نشان می دهد . تصمیم سازان ، سیاست مداران ، نخبگان ، فعالان رسانه ای و آحاد مردم ایران بنا به تصویری که از امریکا در ذهنشان شکل گرفته نسبت به مسایل مهم و راهبردی فی مابین ایران و آمریکا تصمیم می گیرند . تصمیماتی که بعضا با سرنوشت نسل های آینده ایران گره خورده است .
تصویر و رویکردی که ریشه در نوع شناخت و فهم از کشور و نظام آمریکا دارد .
تصویری که اگر بدرستی ، مستدل و بدور از سوگیری های سیاسی و جناحی به نخبگان و جامعه ی ایرانی عرضه شود ، قطعا در تصمیماتشان نسبت به مساله ی فی مابین ایران و آمریکا نقش کلیدی ایفا خواهد کرد. در نتیجه مساله اصلی ما در این پروژه ، شناخت علمی ، مستند و بدور از سوگیری و تعصب کشور و حکومت ایالات متحده ی آمریکاست . ما بدنبال شناخت آمریکا ، همانگونه که هست ، هستیم . نه الزاما تصویر سیاه و رقت انگیز و نه تصویری سفید و رویایی . نقاط ضعف در کنار نقاط قوت . موفقیت ها در کنار شکست ها . تصویری کامل و بدون روتوش از آمریکا . مساله ای که به اعتقاد ما پس از گذشت بیش از 37 سال از انقلاب اسلامی در ایران ، با رویکرد علمی و نه رویکرد سیاسی و جناحی بدان پرداخته نشده است .
ما در این پروژه ی پژوهشی برای فهم این مساله به دنبال این هستیم که :
1. ابعاد گوناگون کشور آمریکا ، نظام و مردمش را آنگونه که واقعا هست بشناسیم .
2. بدانیم در آمریکا ناظر بر ایران و ایرانیان چه اتفاقی در حال رخ دادن است .
https://telegram.me/shodan313/94
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
ما گروهی از فعالان رسانه ای و کارشناسان حوزه ی مسایل آمریکا هستیم . پروژه ی وبسایت «حقایق آمریکا – USFacts.ir» ، پروژه ای است که در نتیجه همکاری مشترک «گروه تحقیقاتی غرب پژوهان» ، «گروه رسانه ای وارثین» و «گروه طراحی رویانا» طراحی و اجرا شده است .
این پروژه ی رسانه ای پژوهشی ، حاصل دغدغه ، اراده ی ، ایده پردازی و طراحی گروهی از فعالان رسانه ای و کارشناسان مستقل حوزه ی مسایل آمریکاست و متعلق به هیچ نهاد ، سازمان یا جناح سیاسی نیست .
#مسئله_ما در این پروژه کاملا روشن و واضح است : « شناخت ایالات متحده ی آمریکا » چرا ؟
روشن است . این روزها ظاهرا همه ی مسایل ایران و ایرانیان ، به نحوی به آمریکا ارتباط پیدا می کند. از برجام و مسایل اقتصادی گرفته تا حوزه ی انرژی و مسایل منطقه ای و داعش. روزی نیست که در رسانه های رسمی و غیررسمی ایران در خصوص آمریکا صحبت و بحث نشود .
این بحث ها البته یک محور اصلی دارد و آن هم این است :
رابطه با آمریکا آری یا نه ؟ آمریکای دوست است یا دشمن ؟ آمریکا بدنبال تعامل است یا تخاصم ؟ آمریکا قابل اعتماد است یا غیرقابل اعتماد ؟ منجی است یا بدبخت کننده ؟ مدل حکومتی و روش آمریکایی برای زندگی و حل مسایل ایران جواب می دهد یا نه ؟ با آمریکا ببندیم یا نبندیم ؟ راه حل مشکلات ایران کرنش و پذیرش اصول و ارزش های آمریکایی است یا ایستادگی و رد آن ها ؟
عده ای در ایران معتقدند آمریکا ، دشمن ایرانیان است و به هیچ عنوان قابل اعتماد و قابل تعامل نیست . تصویری که این گروه از آمریکا ارائه می کنند ، کشوری دارای مشکلات و بحران های اساسی و روبه فروپاشی است و تصاویر و اخبار منتشر شده از این کشور عموما تصاویری از نقص ها ، مشکلات و بحران های این کشور است .
عده ای دیگر نیز در مقابل آمریکا را یک ابرقدرت به مثابه ی یک کدخدا برای دهکده ی جهانی می بینند و معتقدند به این ابرقدرت می توان اعتماد و تعامل کرد . از منظر این عده که شامل طیف های وسیعی از فعالان سیاسی ، رسانه ای تا نخبگان کشور را شامل می شوند ، آمریکا به عنوان بزرگ ترین اقتصاد جهان و نماد موفق حکمرانی بر اساس مدل لیبرال دموکراسی، الگویی موفق برای حکومت داری تلقی می شود و راه حل مشکلات اساسی کشور ناگزیر از بستر نزدیکی ، همکاری ، تعامل و همرنگی با این کشور و هضم در نظم جهانی آمریکا محور وفهم می شود.
تصویری که این گروه از آمریکا برای ایرانیان ارائه میدهند ، تصویر کشوری آزاد ، متمدن پیشرفته ، قدرت مند در حوزه های گوناگون کشورداری و نهایتا منجی سایر کشورهای جهان سوم و درحال توسعه است . کشوری که علاقه مند به تعامل با ایران و مردم ایران است .
این تفاوت تصویر و نوع نگاه به آمریکا، در مسایل کلان کشور خود را نشان می دهد . تصمیم سازان ، سیاست مداران ، نخبگان ، فعالان رسانه ای و آحاد مردم ایران بنا به تصویری که از امریکا در ذهنشان شکل گرفته نسبت به مسایل مهم و راهبردی فی مابین ایران و آمریکا تصمیم می گیرند . تصمیماتی که بعضا با سرنوشت نسل های آینده ایران گره خورده است .
تصویر و رویکردی که ریشه در نوع شناخت و فهم از کشور و نظام آمریکا دارد .
تصویری که اگر بدرستی ، مستدل و بدور از سوگیری های سیاسی و جناحی به نخبگان و جامعه ی ایرانی عرضه شود ، قطعا در تصمیماتشان نسبت به مساله ی فی مابین ایران و آمریکا نقش کلیدی ایفا خواهد کرد. در نتیجه مساله اصلی ما در این پروژه ، شناخت علمی ، مستند و بدور از سوگیری و تعصب کشور و حکومت ایالات متحده ی آمریکاست . ما بدنبال شناخت آمریکا ، همانگونه که هست ، هستیم . نه الزاما تصویر سیاه و رقت انگیز و نه تصویری سفید و رویایی . نقاط ضعف در کنار نقاط قوت . موفقیت ها در کنار شکست ها . تصویری کامل و بدون روتوش از آمریکا . مساله ای که به اعتقاد ما پس از گذشت بیش از 37 سال از انقلاب اسلامی در ایران ، با رویکرد علمی و نه رویکرد سیاسی و جناحی بدان پرداخته نشده است .
ما در این پروژه ی پژوهشی برای فهم این مساله به دنبال این هستیم که :
1. ابعاد گوناگون کشور آمریکا ، نظام و مردمش را آنگونه که واقعا هست بشناسیم .
2. بدانیم در آمریکا ناظر بر ایران و ایرانیان چه اتفاقی در حال رخ دادن است .
https://telegram.me/shodan313/94
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
Telegram
کشکولی برای "شُدن"
Imam Ali (as): "This world takes turns, so be moderate in seeking it, and be patient until your turn comes to you."
به ما بپیوندید👈👈👈👈
💠 @Allah4all
💠 @Etrat_net
http://university.etrat.net
به ما بپیوندید👈👈👈👈
💠 @Allah4all
💠 @Etrat_net
http://university.etrat.net
#سفر_بنگلادش
دخترک چیزی بر سر نداشت؛ وقتی خواستم کسی سورهای بخواند، معلم مکتب روسری دخترک دیگری را برداشت و بر سرش گذاشت. آمد جلوی دوربین؛ با چهرهای که ترکیبی از زیبایی و رنج و شرم بود. تلاش داشت با دستش روسریاش را از کنار صورتش نگه دارد. سورهی فیل را خواند: و ارسل علیهم طیرا ابابیل، ترمیهم بحجارة من سجیل. انگار که او در دلش انتظار ابابیل را میکشید تا بر سر آنانیکه آوارهاش کردند سجیل بریزند.
https://telegram.me/RoohullahRazavi/1553
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @RoohullahRazavi
دخترک چیزی بر سر نداشت؛ وقتی خواستم کسی سورهای بخواند، معلم مکتب روسری دخترک دیگری را برداشت و بر سرش گذاشت. آمد جلوی دوربین؛ با چهرهای که ترکیبی از زیبایی و رنج و شرم بود. تلاش داشت با دستش روسریاش را از کنار صورتش نگه دارد. سورهی فیل را خواند: و ارسل علیهم طیرا ابابیل، ترمیهم بحجارة من سجیل. انگار که او در دلش انتظار ابابیل را میکشید تا بر سر آنانیکه آوارهاش کردند سجیل بریزند.
https://telegram.me/RoohullahRazavi/1553
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @RoohullahRazavi
Telegram
سرباز روح الله رضوی
کمپ #مالوکالی، آوارگان #روهینگیا، جنوب #بنگلادش
🔻🔻🔻
#جهان_وطن
@RoohullahRazavi
🔻🔻🔻
#جهان_وطن
@RoohullahRazavi
#فرانسه
حدیث اول: جهاد با نفس - تفکر
تفکر در این مقام عبارت است از آنکه انسان لااقل در هر شب و روزی مقداری - و لو کم هم باشد - فکر کند در اینکه آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتی را از برای او فراهم کرده، و بدن سالم و قوای صحیحه، که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران می کند، به او عنایت کرده، و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده، و از طرفی هم این همه انبیا فرستاده، و کتابها نازل کرده و راهنماییها نموده و دعوتها کرده، آیا وظیفه ما با این مولای مالک الملوک چیست؟
آیا تمام این بساط فقط برای همین حیات حیوانی و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم، یا مقصود دیگری در کار است؟ آیا انبیاء کرام و اولیاء معظم و حکمای بزرگ و علمای هر ملت که مردم را دعوت به قانون عقل و شرع میکردند و آنها را از شهوات حیوانی و از این دنیای فانی پرهیز میدادند با آنها دشمنی داشتند و دارند، یا راه صلاح ما بیچارههای فرو رفته در شهوات را مثل ما نمیدانستند؟
اگر انسان عاقل لحظهای فکر کند میفهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است، و منظور از این خلقت عالم بالا و بزرگتری است، و این حیات حیوانی مقصود بالذات نیست. و انسان عاقل باید در فکر خودش باشد، و به حال بیچارگی خودش رحم کند و با خود خطاب کند: ای نفس شقی که سالهای دراز در پی شهوات عمر خود را صرف کردی و چیزی جز حسرت نصیبت نشد، خوب است قدری به حال خود رحم کنی، از مالک الملوک حیا کنی، و قدری در راه مقصود اصلی قدم زنی، که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است، و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چند روزه فانی، که آن هم به دست نمیآید حتی با زحمتهای طاقت فرسا.
گزیده ای از کتاب شرح #چهل_حدیث ، حدیث اول: جهاد با نفس - تفکر
#خلاصه کتاب
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @MojtabaInFrance
حدیث اول: جهاد با نفس - تفکر
تفکر در این مقام عبارت است از آنکه انسان لااقل در هر شب و روزی مقداری - و لو کم هم باشد - فکر کند در اینکه آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتی را از برای او فراهم کرده، و بدن سالم و قوای صحیحه، که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران می کند، به او عنایت کرده، و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده، و از طرفی هم این همه انبیا فرستاده، و کتابها نازل کرده و راهنماییها نموده و دعوتها کرده، آیا وظیفه ما با این مولای مالک الملوک چیست؟
آیا تمام این بساط فقط برای همین حیات حیوانی و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم، یا مقصود دیگری در کار است؟ آیا انبیاء کرام و اولیاء معظم و حکمای بزرگ و علمای هر ملت که مردم را دعوت به قانون عقل و شرع میکردند و آنها را از شهوات حیوانی و از این دنیای فانی پرهیز میدادند با آنها دشمنی داشتند و دارند، یا راه صلاح ما بیچارههای فرو رفته در شهوات را مثل ما نمیدانستند؟
اگر انسان عاقل لحظهای فکر کند میفهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است، و منظور از این خلقت عالم بالا و بزرگتری است، و این حیات حیوانی مقصود بالذات نیست. و انسان عاقل باید در فکر خودش باشد، و به حال بیچارگی خودش رحم کند و با خود خطاب کند: ای نفس شقی که سالهای دراز در پی شهوات عمر خود را صرف کردی و چیزی جز حسرت نصیبت نشد، خوب است قدری به حال خود رحم کنی، از مالک الملوک حیا کنی، و قدری در راه مقصود اصلی قدم زنی، که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است، و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چند روزه فانی، که آن هم به دست نمیآید حتی با زحمتهای طاقت فرسا.
گزیده ای از کتاب شرح #چهل_حدیث ، حدیث اول: جهاد با نفس - تفکر
#خلاصه کتاب
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @MojtabaInFrance
این بلایی است که سر انسان می آید اگر الگویش ایده های غرب باشد...
یعنی وقتی ملاک ارزشمند بودن جسم باشد.
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @ninfrance
یعنی وقتی ملاک ارزشمند بودن جسم باشد.
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @ninfrance
زندگی در آمریکا - از تصور تا واقعیت🇺🇸
در ایران که زندگی میکردم لابهلای بحثهای روزمره که در تاکسی و مترو شکل میگرفت یا در شبنشینیهای خانوادگی و دورهمیهای دوستانه معمولا در قسمتی از صحبتها پای مقایسه ایران و سایر کشورها باز میشد. تصور عموم مردم از زندگی در خارج از کشور آمیخته با نوعی اغراق و خودکوچکبینی بود. در مترو سخن از نظم در متروهای شیک خارجی میرفت، در ادارهجات از سیستم اداری بی دردسر در غرب داستانسرایی میشد و در هواپیما و قطار از منظم بودن پروازها تمجید میشد. مهاجرت و زندگی در آمریکا قسمت اعظمی از این تصورات را از بین برد.
🚞📱تقریبا غیر ممکن است که کسی در آمریکا زندگی تازهای شروع کرده باشد و از فرآیند خرید اینترنت و موبایل که توسط شرکتهای بزرگ مثل AT&T قبضه شده است نالان نباشد. حمل و نقل عمومی در بسیاری از شهرها مثل آتلانتا ضعفهای بنیادین دارد به طوریکه با توجه به مسطح و پخش بودن بستر شهری زندگی بدون خودروی شخصی بسیار سخت است. متروهای کثیف و بدبوی شهرها مثل نیویورک همیشه زبانزد خاص و عام و از دافعههای آنهاست. به علاوه کافی است که یک کار اداری اندکی از روال معمول فاصله داشته باشد تا شاهد عدم انعطاف و تاخیر در خدمات باشیم.
✈️به طور خاص مدتی است که به دلایل تحصیلی و کاری با هواپیما زیاد سفر میکنم. تقریبا بیش از نصف پروازهایم با تاخیر در مسافرگیری یا تاخیر در برخواستن و نشستن به دلیل شلوغی باند مواجه میشوند. البته این تاخیر در فرودگاهها و مقاصد پررفت آمد چشمگیرتر است. مثلا به گزارش اداره حملونقل در سال ۲۰۱۴ تقریبا ۲۱ درصد پروازها با تاخیر به مقصد رسیدهاند و میزان متوسط تاخیر پروازها ۵۷ دقیقه بوده است (۱). ناگفته نماند که یک مقایسه عادلانه باید حجم بالای انتقال هوایی مسافر را نیز در نظر بگیرد. اما نکته جالبی که در این تاخیرها به شخصه مشاهده کردم آرامش و عدم هیاهوی مسافران بود. تقریبا هیچ وقت ندیدم که کسی اعتراض بکند. در مقابل همیشه جو مشوش اتوبوس یا هواپیما در ایران پس از اندکی تاخیر برایم تداعی میشد. این آرامش، خونسردی و آشتیطلب بودن مردم قسمتی از زندگی غربیست که علاوه بر ریشههای فرهنگی حکایت از کار خوب سازمانها و دولتها در جلب اطمینان و اعتماد مردم - حتی در صورت تاخیر طولانی، دارد.
نویسنده: #مهرداد
برچسبها: #تصور_تا_واقعیت #زندگی_در_آمریکا #هواپیما https://goo.gl/RBuFQ3
منابع:
https://goo.gl/sA9Lge
توضیح عکس: مسافران با آرامش کامل منتظرند تا پروازشان حرکت کند.
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @FarangUnretouched
در ایران که زندگی میکردم لابهلای بحثهای روزمره که در تاکسی و مترو شکل میگرفت یا در شبنشینیهای خانوادگی و دورهمیهای دوستانه معمولا در قسمتی از صحبتها پای مقایسه ایران و سایر کشورها باز میشد. تصور عموم مردم از زندگی در خارج از کشور آمیخته با نوعی اغراق و خودکوچکبینی بود. در مترو سخن از نظم در متروهای شیک خارجی میرفت، در ادارهجات از سیستم اداری بی دردسر در غرب داستانسرایی میشد و در هواپیما و قطار از منظم بودن پروازها تمجید میشد. مهاجرت و زندگی در آمریکا قسمت اعظمی از این تصورات را از بین برد.
🚞📱تقریبا غیر ممکن است که کسی در آمریکا زندگی تازهای شروع کرده باشد و از فرآیند خرید اینترنت و موبایل که توسط شرکتهای بزرگ مثل AT&T قبضه شده است نالان نباشد. حمل و نقل عمومی در بسیاری از شهرها مثل آتلانتا ضعفهای بنیادین دارد به طوریکه با توجه به مسطح و پخش بودن بستر شهری زندگی بدون خودروی شخصی بسیار سخت است. متروهای کثیف و بدبوی شهرها مثل نیویورک همیشه زبانزد خاص و عام و از دافعههای آنهاست. به علاوه کافی است که یک کار اداری اندکی از روال معمول فاصله داشته باشد تا شاهد عدم انعطاف و تاخیر در خدمات باشیم.
✈️به طور خاص مدتی است که به دلایل تحصیلی و کاری با هواپیما زیاد سفر میکنم. تقریبا بیش از نصف پروازهایم با تاخیر در مسافرگیری یا تاخیر در برخواستن و نشستن به دلیل شلوغی باند مواجه میشوند. البته این تاخیر در فرودگاهها و مقاصد پررفت آمد چشمگیرتر است. مثلا به گزارش اداره حملونقل در سال ۲۰۱۴ تقریبا ۲۱ درصد پروازها با تاخیر به مقصد رسیدهاند و میزان متوسط تاخیر پروازها ۵۷ دقیقه بوده است (۱). ناگفته نماند که یک مقایسه عادلانه باید حجم بالای انتقال هوایی مسافر را نیز در نظر بگیرد. اما نکته جالبی که در این تاخیرها به شخصه مشاهده کردم آرامش و عدم هیاهوی مسافران بود. تقریبا هیچ وقت ندیدم که کسی اعتراض بکند. در مقابل همیشه جو مشوش اتوبوس یا هواپیما در ایران پس از اندکی تاخیر برایم تداعی میشد. این آرامش، خونسردی و آشتیطلب بودن مردم قسمتی از زندگی غربیست که علاوه بر ریشههای فرهنگی حکایت از کار خوب سازمانها و دولتها در جلب اطمینان و اعتماد مردم - حتی در صورت تاخیر طولانی، دارد.
نویسنده: #مهرداد
برچسبها: #تصور_تا_واقعیت #زندگی_در_آمریکا #هواپیما https://goo.gl/RBuFQ3
منابع:
https://goo.gl/sA9Lge
توضیح عکس: مسافران با آرامش کامل منتظرند تا پروازشان حرکت کند.
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @FarangUnretouched
#همسفر_شراب (#سفرنامه_آمریکا، فصل 1) (3)
تهماندههای باورم را میفروشم
«امید مهدینژاد»
#چه_شد_که_رفتم
این که چه شد رفتم قصه زیاد دارد ولی این قصه به شدت شبیه است به خیلیهای دیگری که میروند و بیشترشان نیز به راه بیبرگشت قدم میگذارند. نمیخواهم دلیلآوری کنم که اینکاره نیستم. خلاصه بگویم که اولاً در ایران بیکار نبودم و حقوق خوبی هم داشتم. ثانیاً پشت کنکور نماندم و موقع کنکور دکتری تخت خوابیدم و پول ثبتنام را هم دود کردم. ثالثاً که نه سبزی هستم و نه سلطنتطلب، نه ضدانقلاب و نه غربزده؛ نه سینما، شعر و موسیقی را حرام میدانم و نه متشرع بودن را عقبماندگی. خلاصه این که بگویند این بشر عقدهای شده و فرار را بر قرار ترجیح داده، قویاً تکذیب میشود.
آغاز سفر (شهریور ۱۳۹۱)
پیش از این نه هواپیما سوار شده بودم و نه خارج را از نزدیک دیده بودم. به معنای واقعی کلمه یک ندیدبدید شهرستانی از پشت کوه آمده بودم. تنها دو ماه قبل از سفر، به اجبار مسائل سیاسی و نبود سفارتخانه در تهران، برای گرفتن روادید به همراه همسرم با خط هوایی ارمنستان (آرماویا) به ایروان رفتیم. هم فال بود و هم تماشا. آنجا همه چیز رنگ و بوی وطنی داشت چون کشوری بود همسایه که قبل از قرارداد ترکمانچای جزئی از ایران بزرگ بوده است. «مسجد کبود» ایروان برای خودش یادگاری است از ندانمکاریهای قاجارها و در عین حال هوشمندی و ظرافت کار معماران ایرانی.
بایستی با پرواز ساعت پنج و نیم صبح خط هوایی ترکیه (ترکیش ایر) به استانبول میرفتیم و از آنجا هم با دو سه ساعت انتظار و استراحت با همان خط هوایی و با تغییر هواپیما به نیویورک. آن شب، مصادف بود با مجلس سران غیرمتعهد و جادهها پر از ایست بازرسی. از طرفی مصادف بود با بازگشت غرورآمیز مردم تهرانی از گشت و گذار به شهرهای دیگر در چند روز تعطیلی اجباری. سفرمان با سه اسم تاریخی عجین شده بود؛ «امام خمینی»، «کمال مصطفی آتاتورک» و «جان اف. کندی» و این سه اسم چیزی جز اسم سه فرودگاه نبودهاند.
فرودگاه امام خمینی چیزی بود بدتر از پایانهٔ جنوب و میدان راهآهن. یعنی صد رحمت به میدان شوش. برای مسافران و آشنایانشان حتی یک صندلی استراحت که نبود. آن طرف خط هم کلاً دو باجهٔ بانکی بود برای گرفتن عوارض که مرد و زن در هم میلولیدند و هی توی صف میزدند. کلاً دادن ۵۵ هزار تومان ناقابل بابت عوارض خروج از کشور برای همسرم بیشتر از ۴۵ دقیقه طول کشید. صف ورودی نیروی انتظامی برای بررسی گذرنامه هم خیلی طویل بود. داشت سفرمان دیر میشد. هیچ راهی جز صحبت مستقیم با آدمهای جلوی صف نداشتیم که پادرمیانی کنند تا ما رد شویم. فقط یک ربع مانده بود به پرواز و ما که از سه ساعت قبلش در فرودگاه بودیم بر سر تفهیم نظریهٔ صف اسیر شده بودیم. فرودگاه کمال آتاتورک خیلی شیک و خلوت بود. منظرهاش رو به رودخانهای در استانبول بود و به اندازهٔ کافی صندلی برای استراحت مسافرین در نظر گرفته شده بود. فرودگاه جان اف کندی را هم آنقدرها نتوانستیم تجربه کنیم؛ چون به محض رسیدن با تاکسی به سمت محل اسکان رفتیم.
وقتی به هواپیما رسیدیم همهٔ باربندها پر شده بود. ما هم از حداکثر ظرفیت بارگیریمان استفاده کرده بودیم. نشان به آن نشان که در گرمای تابستان تهران کت پوشیده بودم. مجبور شدیم هر کدام از کیفهای دستیمان را در یک جا بگذاریم. در قسمت معمولی هواپیما دو ردیف صندلی سه تایی داشت. کنار یک خانم مسن نشستیم که محجبه و مانتویی بود. فضای هواپیما هیچ شباهتی به ایران خودمان نداشت. مسافران خانم با مانتوهای تکدکمهای شبیه شمشیرهایی بودند که با ورود به هواپیما، شمشیر را از غلاف درآوردهاند. معلوم بود که عمدهشان قصد تفریح داشتند و میخواستند از هوای خوب! استانبول استفاده کنند. خانمی که کنارمان نشسته بود قرار بوده بعد از رسیدن به استانبول با هواپیمای دیگری به نروژ برود و دخترش را ببیند. دخترش از دانشجوهای سابق دانشگاه علم و صنعت بود که برای دکترا به نروژ رفته و همانجا کار پیدا کرده و ماندگار شده بود. ردیف دیگرمان هم آقای جوانی نشسته بود که خودش به من گفت که کارشناسیاش را از دانشگاه آزاد گرفته و الان هم برای کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک به دانشگاه میلان ایتالیا عازم است. قبلهنما را درآوردم. قبله تقریباً همجهت با نشستنمان بود. مهر را روی کیفم گذاشتم و نمازم را خواندم. خانم مسن همسفرمان وقتی دید که داریم نماز میخوانیم از ما مهر را گرفت و او هم نمازش را خواند.
#ادامه
تهماندههای باورم را میفروشم
«امید مهدینژاد»
#چه_شد_که_رفتم
این که چه شد رفتم قصه زیاد دارد ولی این قصه به شدت شبیه است به خیلیهای دیگری که میروند و بیشترشان نیز به راه بیبرگشت قدم میگذارند. نمیخواهم دلیلآوری کنم که اینکاره نیستم. خلاصه بگویم که اولاً در ایران بیکار نبودم و حقوق خوبی هم داشتم. ثانیاً پشت کنکور نماندم و موقع کنکور دکتری تخت خوابیدم و پول ثبتنام را هم دود کردم. ثالثاً که نه سبزی هستم و نه سلطنتطلب، نه ضدانقلاب و نه غربزده؛ نه سینما، شعر و موسیقی را حرام میدانم و نه متشرع بودن را عقبماندگی. خلاصه این که بگویند این بشر عقدهای شده و فرار را بر قرار ترجیح داده، قویاً تکذیب میشود.
آغاز سفر (شهریور ۱۳۹۱)
پیش از این نه هواپیما سوار شده بودم و نه خارج را از نزدیک دیده بودم. به معنای واقعی کلمه یک ندیدبدید شهرستانی از پشت کوه آمده بودم. تنها دو ماه قبل از سفر، به اجبار مسائل سیاسی و نبود سفارتخانه در تهران، برای گرفتن روادید به همراه همسرم با خط هوایی ارمنستان (آرماویا) به ایروان رفتیم. هم فال بود و هم تماشا. آنجا همه چیز رنگ و بوی وطنی داشت چون کشوری بود همسایه که قبل از قرارداد ترکمانچای جزئی از ایران بزرگ بوده است. «مسجد کبود» ایروان برای خودش یادگاری است از ندانمکاریهای قاجارها و در عین حال هوشمندی و ظرافت کار معماران ایرانی.
بایستی با پرواز ساعت پنج و نیم صبح خط هوایی ترکیه (ترکیش ایر) به استانبول میرفتیم و از آنجا هم با دو سه ساعت انتظار و استراحت با همان خط هوایی و با تغییر هواپیما به نیویورک. آن شب، مصادف بود با مجلس سران غیرمتعهد و جادهها پر از ایست بازرسی. از طرفی مصادف بود با بازگشت غرورآمیز مردم تهرانی از گشت و گذار به شهرهای دیگر در چند روز تعطیلی اجباری. سفرمان با سه اسم تاریخی عجین شده بود؛ «امام خمینی»، «کمال مصطفی آتاتورک» و «جان اف. کندی» و این سه اسم چیزی جز اسم سه فرودگاه نبودهاند.
فرودگاه امام خمینی چیزی بود بدتر از پایانهٔ جنوب و میدان راهآهن. یعنی صد رحمت به میدان شوش. برای مسافران و آشنایانشان حتی یک صندلی استراحت که نبود. آن طرف خط هم کلاً دو باجهٔ بانکی بود برای گرفتن عوارض که مرد و زن در هم میلولیدند و هی توی صف میزدند. کلاً دادن ۵۵ هزار تومان ناقابل بابت عوارض خروج از کشور برای همسرم بیشتر از ۴۵ دقیقه طول کشید. صف ورودی نیروی انتظامی برای بررسی گذرنامه هم خیلی طویل بود. داشت سفرمان دیر میشد. هیچ راهی جز صحبت مستقیم با آدمهای جلوی صف نداشتیم که پادرمیانی کنند تا ما رد شویم. فقط یک ربع مانده بود به پرواز و ما که از سه ساعت قبلش در فرودگاه بودیم بر سر تفهیم نظریهٔ صف اسیر شده بودیم. فرودگاه کمال آتاتورک خیلی شیک و خلوت بود. منظرهاش رو به رودخانهای در استانبول بود و به اندازهٔ کافی صندلی برای استراحت مسافرین در نظر گرفته شده بود. فرودگاه جان اف کندی را هم آنقدرها نتوانستیم تجربه کنیم؛ چون به محض رسیدن با تاکسی به سمت محل اسکان رفتیم.
وقتی به هواپیما رسیدیم همهٔ باربندها پر شده بود. ما هم از حداکثر ظرفیت بارگیریمان استفاده کرده بودیم. نشان به آن نشان که در گرمای تابستان تهران کت پوشیده بودم. مجبور شدیم هر کدام از کیفهای دستیمان را در یک جا بگذاریم. در قسمت معمولی هواپیما دو ردیف صندلی سه تایی داشت. کنار یک خانم مسن نشستیم که محجبه و مانتویی بود. فضای هواپیما هیچ شباهتی به ایران خودمان نداشت. مسافران خانم با مانتوهای تکدکمهای شبیه شمشیرهایی بودند که با ورود به هواپیما، شمشیر را از غلاف درآوردهاند. معلوم بود که عمدهشان قصد تفریح داشتند و میخواستند از هوای خوب! استانبول استفاده کنند. خانمی که کنارمان نشسته بود قرار بوده بعد از رسیدن به استانبول با هواپیمای دیگری به نروژ برود و دخترش را ببیند. دخترش از دانشجوهای سابق دانشگاه علم و صنعت بود که برای دکترا به نروژ رفته و همانجا کار پیدا کرده و ماندگار شده بود. ردیف دیگرمان هم آقای جوانی نشسته بود که خودش به من گفت که کارشناسیاش را از دانشگاه آزاد گرفته و الان هم برای کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک به دانشگاه میلان ایتالیا عازم است. قبلهنما را درآوردم. قبله تقریباً همجهت با نشستنمان بود. مهر را روی کیفم گذاشتم و نمازم را خواندم. خانم مسن همسفرمان وقتی دید که داریم نماز میخوانیم از ما مهر را گرفت و او هم نمازش را خواند.
#ادامه
#ادامه
در فرودگاه استانبول کاری به جز چرت زدن و ایمیل زدن به خانواده که کجا هستیم نداشتیم. روز و شبمان هم لحظه به لحظه ناجورتر میشد. به خاطر تجربهٔ هواپیمای قبلی که باربندها تا آخر پر شده بودند این دفعه با عجله به سمت ورودی هواپیمامان رفتیم. رسم فرودگاه استانبول بر این بود که اول پیرمردها و ناتوانها رد میشدند و بعدش بقیهٔ مردم. داشتم سریع از دالان ورودی میرفتم که آقایی که با عصا بود و میلنگید با احترام به من گفت: «آقای محترم! ناتوانان و افراد معلول در اولویت هستند.» من هم با شرمندگی گفتم که متوجهاش نشدم و واقعاً هم بندهٔ خدا را ندیده بودم. هواپیما خیلی بزرگتر از قبلی بود. با سه ردیف صندلی که ردیف وسط ۵ نفره بود و ردیفهای کناری ۳ نفره. ما در آخرین صندلی ردیف سمت راست اولین قسمت هواپیما جایمان بود. جای مناسبی بود. پشتمان دستشویی بود و کنارمان شیشههای هواپیما. گرچه نمایشگرهای جلوی همهٔ صندلیها این امکان را میدادند که تصویر جلو و پایین پرواز را به صورت زنده ببینیم ولی دیدن مستقیم با چشم غیرمسلح لطف دیگری داشت. نمایشگرهای جلوی صندلیها دارای درگاه یو.اس.بی. و انواع فیلمها و کارتنها و آلبومهای موسیقی بود. خودم فیلم کارتونی «ریو» را دیدم. صندلیهای هواپیما واقعاً راحت بودند. از انواع قوم و قبیلهها در هواپیما بودند. سیاه، سفید، ترک، عرب، مسلمان و یهودی (با کلاههای خاصشان). سفر هوایی ۱۰ ساعتهٔ راحتی بود و سختی خاصی نداشت به جز وارونه شدن روز. هر چقدر میرفتیم باز ظهر بود. نتیجهاش عدم تعادل خواب است. به این مسأله به اصطلاح «جتلگ» میگویند که به این معنی است که ساعت زیستی مغز نمیتواند به راحتی با تغییرات ایجادشده کنار بیاید و تا مدتی خواب آدم به هم میریزد. مسیر هواپیما از ترکیه به سمت لهستان و چک و از آنجا به سمت اسکاتلند و از اسکاتلند به سمت کانادا و از کانادا به نیویورک بود. بعد از اسکاتلند دستور دادند که همهٔ پردههای پنجرهها را پایین بکشیم. دلیلش هم این بود که هواپیما داخل ابرهای سفید بود که چشم را به شدت آزار میداد.
حدود ساعت ۳ بعدازظهر به فرودگاه کندی رسیدیم. برخلاف آن چه که معروف شده، من که اصلاً پیام معروف «به سرزمین فرصتها خوش آمدید!» را نشنیدم. تنها یک درگاه امنیتی وجود داشت که آقای سیاهپوست مسئول درگاه با دیدن من و همسرم با خنده به ما تبریک گفت. گفت معلوم هست که خیلی پولدار هستید که توانستید کلمبیا قبول شوید. من هم توضیح دادم که از خود دانشگاه حمایت مالی گرفتهام. به من گفت که قرآن خوانده است و برایش جالب است. من هم از کیف کمریام که خیر سرم به عنوان کیف راحتی بود قرآن جیبیام را نشانش دادم و گفتم بله، قرآن خیلی جالب هست. چیزی که به عنوان چمدان تحویل گرفتیم هیچ شباهتی به آن چمدانهای نونوارمان نداشت. به شدت سیاه و آسیبدیده بودند ولی خدا را شکر آسیب جدی بهشان نرسیده بود. مجبور شدم ۲۰ دلار به گاریچی بدهم که وسایلم را تا ایستگاه تاکسی برساند. غافل از آن که دقیقاً پشت درگاه بررسی گذرنامه به فاصلهٔ چند قدم ایستگاه تاکسی بود. به همین سادگی ۲۰ دلار ناقابل از کفمان رفت.
محمد صادق رسولی، ۹۱/۱۰/۰۹
برگرفته شده از delsharm.blog.ir
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
در فرودگاه استانبول کاری به جز چرت زدن و ایمیل زدن به خانواده که کجا هستیم نداشتیم. روز و شبمان هم لحظه به لحظه ناجورتر میشد. به خاطر تجربهٔ هواپیمای قبلی که باربندها تا آخر پر شده بودند این دفعه با عجله به سمت ورودی هواپیمامان رفتیم. رسم فرودگاه استانبول بر این بود که اول پیرمردها و ناتوانها رد میشدند و بعدش بقیهٔ مردم. داشتم سریع از دالان ورودی میرفتم که آقایی که با عصا بود و میلنگید با احترام به من گفت: «آقای محترم! ناتوانان و افراد معلول در اولویت هستند.» من هم با شرمندگی گفتم که متوجهاش نشدم و واقعاً هم بندهٔ خدا را ندیده بودم. هواپیما خیلی بزرگتر از قبلی بود. با سه ردیف صندلی که ردیف وسط ۵ نفره بود و ردیفهای کناری ۳ نفره. ما در آخرین صندلی ردیف سمت راست اولین قسمت هواپیما جایمان بود. جای مناسبی بود. پشتمان دستشویی بود و کنارمان شیشههای هواپیما. گرچه نمایشگرهای جلوی همهٔ صندلیها این امکان را میدادند که تصویر جلو و پایین پرواز را به صورت زنده ببینیم ولی دیدن مستقیم با چشم غیرمسلح لطف دیگری داشت. نمایشگرهای جلوی صندلیها دارای درگاه یو.اس.بی. و انواع فیلمها و کارتنها و آلبومهای موسیقی بود. خودم فیلم کارتونی «ریو» را دیدم. صندلیهای هواپیما واقعاً راحت بودند. از انواع قوم و قبیلهها در هواپیما بودند. سیاه، سفید، ترک، عرب، مسلمان و یهودی (با کلاههای خاصشان). سفر هوایی ۱۰ ساعتهٔ راحتی بود و سختی خاصی نداشت به جز وارونه شدن روز. هر چقدر میرفتیم باز ظهر بود. نتیجهاش عدم تعادل خواب است. به این مسأله به اصطلاح «جتلگ» میگویند که به این معنی است که ساعت زیستی مغز نمیتواند به راحتی با تغییرات ایجادشده کنار بیاید و تا مدتی خواب آدم به هم میریزد. مسیر هواپیما از ترکیه به سمت لهستان و چک و از آنجا به سمت اسکاتلند و از اسکاتلند به سمت کانادا و از کانادا به نیویورک بود. بعد از اسکاتلند دستور دادند که همهٔ پردههای پنجرهها را پایین بکشیم. دلیلش هم این بود که هواپیما داخل ابرهای سفید بود که چشم را به شدت آزار میداد.
حدود ساعت ۳ بعدازظهر به فرودگاه کندی رسیدیم. برخلاف آن چه که معروف شده، من که اصلاً پیام معروف «به سرزمین فرصتها خوش آمدید!» را نشنیدم. تنها یک درگاه امنیتی وجود داشت که آقای سیاهپوست مسئول درگاه با دیدن من و همسرم با خنده به ما تبریک گفت. گفت معلوم هست که خیلی پولدار هستید که توانستید کلمبیا قبول شوید. من هم توضیح دادم که از خود دانشگاه حمایت مالی گرفتهام. به من گفت که قرآن خوانده است و برایش جالب است. من هم از کیف کمریام که خیر سرم به عنوان کیف راحتی بود قرآن جیبیام را نشانش دادم و گفتم بله، قرآن خیلی جالب هست. چیزی که به عنوان چمدان تحویل گرفتیم هیچ شباهتی به آن چمدانهای نونوارمان نداشت. به شدت سیاه و آسیبدیده بودند ولی خدا را شکر آسیب جدی بهشان نرسیده بود. مجبور شدم ۲۰ دلار به گاریچی بدهم که وسایلم را تا ایستگاه تاکسی برساند. غافل از آن که دقیقاً پشت درگاه بررسی گذرنامه به فاصلهٔ چند قدم ایستگاه تاکسی بود. به همین سادگی ۲۰ دلار ناقابل از کفمان رفت.
محمد صادق رسولی، ۹۱/۱۰/۰۹
برگرفته شده از delsharm.blog.ir
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
نقشه ی بُرشی از قُبَّةُ الصخرة : (گنبد صخره)
سنگ محل عروج پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به آسمان در شب معراج
در شهر بَيْتُ الْمَقْدِس (قُدس)، فلسطین
💠 @Allah4all
💠 @Nahad_Quran
سنگ محل عروج پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به آسمان در شب معراج
در شهر بَيْتُ الْمَقْدِس (قُدس)، فلسطین
💠 @Allah4all
💠 @Nahad_Quran