#امام_رضا_ع
احساس می کنم که همینجاست جنتم
هر وقت در حریم تو گرم زیارتم
هرگز به جز تو از تو نمی خواهم ای رئوف
این است آرزوی من این است حاجتم
آهو شدم فقط که نوازش کنی مرا
من صید مبتلاشده ی این ضمانتم
یک سال می شود که به مشهد نیامدم
یک سال می شود که فقط آهِ حسرتم
خلوتگُزین صحنِ گوهرشاد تو..،منم
یک شب سری بزن به من و کنجعزلتم
در شهر شُهرتم شده دیوانه ی رضا
در ماجرای عاشقیات درس عبرتم
گندمبهدست..،گوشه ای از بارگاه تو
با جبرئیل های حرم گرم صحبتم
گاهی هوای مشهد و گاهی هوای قم...
شکر خدا کبوتر بام کرامتم
وقتی که شاه مملکت ماست شاه طوس
پس خوشبهحال من که در این مُلک،رعیتم
جاروکش حریم تواَم..،نوکر تواَم
گرد و غبار صحن تو شد تاج عزتم
خورشید عالمِین،همین گنبدِ طلاست
بر بام تو دمیده شود صبح دولتم
من در جوار غیرِ تو جا خوش نمی کنم
من سالیان سال کنار تو راحتم
کُلِّ عشیره..،نانخور موسی بن جعفریم
قربان این گداشدنِ بااصالتم
ای مهربانتر از پدرم! دوستدارمت...
از کودکی همیشه تو کردی حمایتم
مُهر تو مُهر نیست..،مسیحایِ طوس ماست
صد مُرده زنده می شود از عطر تربتم
صد جرعه از شراب بهشتی اگر دهند
با چای حضرتیست فقط اوج لذتم
محشر، شفیعِ گریهکنانِ تو فاطمه است
زهرا به یُمن اشکِ تو کرده شفاعتم
کاملترین عبادت من نام حیدر است
ذکر علی علی شده کُلِّ دیانتم
سرباز حیدریم،نجف پادگان ماست...
در لشگر امیرِ عرب گرمِ خدمتم
صحن رضاست آینه ی صحن مرتضی...
من محو در تجلیِ این بی نهایتم
سلمانِ سرسپرده ی سَلمانیِ تواَم
لطفاً بیا به دیدن من وقت رحلتم
بابُ الجواد؛ بابِ مُرادِ دل من است
عمریست داده ای به همین راه عادتم
نُطقم کنار پنجرهفولاد باز شد
با ذکر یا رقیه بهم ریخت لُکنتم
ای عُهدهدار مجلس عطشان کربلا!
من آن حسینگویِ دمِ دربِ هیئتم
تو روضهخوان آن لب سرنیزهخورده ای
من سینهچاکِ لطمهی ذکر مصیبتم
یَابْنَالشَّبیبگُفتنِ تو می کُشد مرا...
گفتی:که زخم خوردهی آن هتک حرمتم
▪️
یابن الشبیب جد مرا بی هوا زدند
یابن الشبیب جد مرا با عصا زدند
#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
احساس می کنم که همینجاست جنتم
هر وقت در حریم تو گرم زیارتم
هرگز به جز تو از تو نمی خواهم ای رئوف
این است آرزوی من این است حاجتم
آهو شدم فقط که نوازش کنی مرا
من صید مبتلاشده ی این ضمانتم
یک سال می شود که به مشهد نیامدم
یک سال می شود که فقط آهِ حسرتم
خلوتگُزین صحنِ گوهرشاد تو..،منم
یک شب سری بزن به من و کنجعزلتم
در شهر شُهرتم شده دیوانه ی رضا
در ماجرای عاشقیات درس عبرتم
گندمبهدست..،گوشه ای از بارگاه تو
با جبرئیل های حرم گرم صحبتم
گاهی هوای مشهد و گاهی هوای قم...
شکر خدا کبوتر بام کرامتم
وقتی که شاه مملکت ماست شاه طوس
پس خوشبهحال من که در این مُلک،رعیتم
جاروکش حریم تواَم..،نوکر تواَم
گرد و غبار صحن تو شد تاج عزتم
خورشید عالمِین،همین گنبدِ طلاست
بر بام تو دمیده شود صبح دولتم
من در جوار غیرِ تو جا خوش نمی کنم
من سالیان سال کنار تو راحتم
کُلِّ عشیره..،نانخور موسی بن جعفریم
قربان این گداشدنِ بااصالتم
ای مهربانتر از پدرم! دوستدارمت...
از کودکی همیشه تو کردی حمایتم
مُهر تو مُهر نیست..،مسیحایِ طوس ماست
صد مُرده زنده می شود از عطر تربتم
صد جرعه از شراب بهشتی اگر دهند
با چای حضرتیست فقط اوج لذتم
محشر، شفیعِ گریهکنانِ تو فاطمه است
زهرا به یُمن اشکِ تو کرده شفاعتم
کاملترین عبادت من نام حیدر است
ذکر علی علی شده کُلِّ دیانتم
سرباز حیدریم،نجف پادگان ماست...
در لشگر امیرِ عرب گرمِ خدمتم
صحن رضاست آینه ی صحن مرتضی...
من محو در تجلیِ این بی نهایتم
سلمانِ سرسپرده ی سَلمانیِ تواَم
لطفاً بیا به دیدن من وقت رحلتم
بابُ الجواد؛ بابِ مُرادِ دل من است
عمریست داده ای به همین راه عادتم
نُطقم کنار پنجرهفولاد باز شد
با ذکر یا رقیه بهم ریخت لُکنتم
ای عُهدهدار مجلس عطشان کربلا!
من آن حسینگویِ دمِ دربِ هیئتم
تو روضهخوان آن لب سرنیزهخورده ای
من سینهچاکِ لطمهی ذکر مصیبتم
یَابْنَالشَّبیبگُفتنِ تو می کُشد مرا...
گفتی:که زخم خوردهی آن هتک حرمتم
▪️
یابن الشبیب جد مرا بی هوا زدند
یابن الشبیب جد مرا با عصا زدند
#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_رضا_ع
#ولادت
خدا وقتی به جسمَش ریخت در روز ازل جان را
به قلبم داد عشقِ حضرتِ شاهِ خراسان را
دمید از ذره ذره روح خود بر ضامنِ آهو
وَ این یعنی ضمانت کن پس از این هر پریشان را
تمام مهربانی شد خلاصه کنجِ لبخندش
هوایِ رأفتش هر لحظه نازل کرد باران را
به دنیا آمده چشم و چراغ حضرتِ نجمه(س)
ببین گهواره دارد در بغل آیاتِ قران را
نگاهِ عالم ِ آل محمد(ع) بر پدر زل زد
تماشا میکند موسی بن جعفر(ع) فقه و عرفان را
سلامی عرض کن تا که ببینی در کنار خود
خودِ آرامش جان را؛ امامَ الإنس والجان را
فراری میشود درد از وجودت، زود راهی شو...
بگیر از پنجره فولاد جرعه جرعه درمان را
به پابوسی فراخوان داده تا سائل شود سیراب
شود با معرفت مأنوس، معنا کرده انسان را
علی-موسی الرضا(ع) آنکه به عشقِ حیدر کرار
به آبِ نابِ سقاخانه "سلمان" کرده مهمان را
طلایِ گنبدش جلب توجّه میکند دائم
غبارِ مرقدش جذّاب کرده خاکِ ایران را
چنان محتاج ها را کرده مستغنی که تا محشر
نخواهد خورد سائل قدرِ "آنی" غصهٔ نان را
علی(ع) شاه نجف پیمانهٔ فقر مرا پُر کرد
اگر در وصف شاهِ طوس گفتم لفظِ سلطان را
به دیدارش زمان احتضارم سخت دل بستم
که میبینم چنین؛ جان دادنِ بسيار آسان را!
#مرضیه_عاطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#ولادت
خدا وقتی به جسمَش ریخت در روز ازل جان را
به قلبم داد عشقِ حضرتِ شاهِ خراسان را
دمید از ذره ذره روح خود بر ضامنِ آهو
وَ این یعنی ضمانت کن پس از این هر پریشان را
تمام مهربانی شد خلاصه کنجِ لبخندش
هوایِ رأفتش هر لحظه نازل کرد باران را
به دنیا آمده چشم و چراغ حضرتِ نجمه(س)
ببین گهواره دارد در بغل آیاتِ قران را
نگاهِ عالم ِ آل محمد(ع) بر پدر زل زد
تماشا میکند موسی بن جعفر(ع) فقه و عرفان را
سلامی عرض کن تا که ببینی در کنار خود
خودِ آرامش جان را؛ امامَ الإنس والجان را
فراری میشود درد از وجودت، زود راهی شو...
بگیر از پنجره فولاد جرعه جرعه درمان را
به پابوسی فراخوان داده تا سائل شود سیراب
شود با معرفت مأنوس، معنا کرده انسان را
علی-موسی الرضا(ع) آنکه به عشقِ حیدر کرار
به آبِ نابِ سقاخانه "سلمان" کرده مهمان را
طلایِ گنبدش جلب توجّه میکند دائم
غبارِ مرقدش جذّاب کرده خاکِ ایران را
چنان محتاج ها را کرده مستغنی که تا محشر
نخواهد خورد سائل قدرِ "آنی" غصهٔ نان را
علی(ع) شاه نجف پیمانهٔ فقر مرا پُر کرد
اگر در وصف شاهِ طوس گفتم لفظِ سلطان را
به دیدارش زمان احتضارم سخت دل بستم
که میبینم چنین؛ جان دادنِ بسيار آسان را!
#مرضیه_عاطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_رضا_ع
#ولادت
چشم خود را بستم و دیدم حرم را بازهم
احترام خادمانِ محترم را بازهم
بین من با تو فقط یک چشم بستن فاصلهاست
احتیاجی نیست بردارم قدم را بازهم
چشم خود را بستم و دیدم که با نقارهها
در دلم کوبیدن بابالکرم را بازهم
چشم خود را بستم و دیدم که قبلِ آمدن
میکشیدی بر گناهانم قلم را بازهم
چشم خود را بستم و دیدم شبی با ویلچر
میبرم آهسته سمتت مادرم را بازهم
از کریمان"خانی"اش در گوشیام آواز خواند
قلب من میخواند با او " آمدم " را باز هم
چشم خود را بستم و دیدم که دادی زودتر
حاجت آنکه نمیآید حرم را بازهم
چشم خود را بستم و دیدم خودت برداشتی
بی صدا از شانههایش بارِ غم را باز هم
چشم خود را بستم و خواندم میان صحن تو
زیر لبها شعرهای محتشم را بازهم
بازکردم چشم را دیدم به دستم دادهای
تو برات کربلایی پشت هم را بازهم
آنقدر دادی مکرر در مکرر دَمبهدَم
تا بگویم تا قیامت "بازهم" را بازهم
هرکسی هرجا که باشد پَر به مشهد میکشد
یاااااا علی موسی الرضااااا را تا که با مَد میکشد
بسکه مشتاقاند دلها بر خراسانِ رضا
سِیل آمد سیل هم شد باز مهمان رضا
شستنِ دلهای ما هیچ است وقتی دیدهایم
آب هم تطهیر میشد زیر باران رضا
این حرم بسیار دیده سالها و قرنها
سیلِ اشک زائران و سیلِ احسان رضا
اولیا جمعاند شبها در حرم فهمیدهاند
فاطمه هرشب میآید در شبستان رضا
باید از دُرّ نجف میساختند این قبله را
من نجف را دیدهام در پیش ایوان رضا
در حرم بودم در و دیوار میگفتند علی
هِی گریبان میدرم با هر علیجانِ رضا
ما از این آقا خدا تنها خدا را خواستیم
مابقی را خواستیم از زیردستانِ رضا
کوزهام سیرابِ آب سرد سقاخانهام
بی نیاز از دست میکائیلم از نان رضا
اقتداری هست اگر با ما فقط الطاف اوست
چارده قرن است نام ماست ایران رضا
وقت جان دادن خدایا کاش با این جان دهم
ای به قربان حسین و ای به قربان رضا
در شلوغی یاد چشمان غریبت سوختیم
ما همه یک عمر با یابنالشبیبت سوختیم
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#ولادت
چشم خود را بستم و دیدم حرم را بازهم
احترام خادمانِ محترم را بازهم
بین من با تو فقط یک چشم بستن فاصلهاست
احتیاجی نیست بردارم قدم را بازهم
چشم خود را بستم و دیدم که با نقارهها
در دلم کوبیدن بابالکرم را بازهم
چشم خود را بستم و دیدم که قبلِ آمدن
میکشیدی بر گناهانم قلم را بازهم
چشم خود را بستم و دیدم شبی با ویلچر
میبرم آهسته سمتت مادرم را بازهم
از کریمان"خانی"اش در گوشیام آواز خواند
قلب من میخواند با او " آمدم " را باز هم
چشم خود را بستم و دیدم که دادی زودتر
حاجت آنکه نمیآید حرم را بازهم
چشم خود را بستم و دیدم خودت برداشتی
بی صدا از شانههایش بارِ غم را باز هم
چشم خود را بستم و خواندم میان صحن تو
زیر لبها شعرهای محتشم را بازهم
بازکردم چشم را دیدم به دستم دادهای
تو برات کربلایی پشت هم را بازهم
آنقدر دادی مکرر در مکرر دَمبهدَم
تا بگویم تا قیامت "بازهم" را بازهم
هرکسی هرجا که باشد پَر به مشهد میکشد
یاااااا علی موسی الرضااااا را تا که با مَد میکشد
بسکه مشتاقاند دلها بر خراسانِ رضا
سِیل آمد سیل هم شد باز مهمان رضا
شستنِ دلهای ما هیچ است وقتی دیدهایم
آب هم تطهیر میشد زیر باران رضا
این حرم بسیار دیده سالها و قرنها
سیلِ اشک زائران و سیلِ احسان رضا
اولیا جمعاند شبها در حرم فهمیدهاند
فاطمه هرشب میآید در شبستان رضا
باید از دُرّ نجف میساختند این قبله را
من نجف را دیدهام در پیش ایوان رضا
در حرم بودم در و دیوار میگفتند علی
هِی گریبان میدرم با هر علیجانِ رضا
ما از این آقا خدا تنها خدا را خواستیم
مابقی را خواستیم از زیردستانِ رضا
کوزهام سیرابِ آب سرد سقاخانهام
بی نیاز از دست میکائیلم از نان رضا
اقتداری هست اگر با ما فقط الطاف اوست
چارده قرن است نام ماست ایران رضا
وقت جان دادن خدایا کاش با این جان دهم
ای به قربان حسین و ای به قربان رضا
در شلوغی یاد چشمان غریبت سوختیم
ما همه یک عمر با یابنالشبیبت سوختیم
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
سفره کوچیک بابامو دوست دارم
حلال بود... ممنونم بابا❤️
هیچ وقت با غم کسی خوشحال نشدم....
حلال بود... ممنونم بابا❤️
هیچ وقت با غم کسی خوشحال نشدم....
#امیرالمومنین_علیه_السلام
جا پای مالک اشتر و سلمان گذاشتیم
روزی که با ضریح تو پیمان گذاشتیم
ما نام هر کسی که به ایوان طلای تو
یکبار سجده کرده، مسلمان گذاشتیم
عشق است عشق؛ حق بده ما سینه چاک ها
از دوریِ تو سر به بیابان گذاشتیم
کافی نبود گریه ی ما در فراق تو
این بار را به گردن باران گذاشتیم
تا جز تو هیچکس ننشیند به قلب ما
بابُ الورردِ سینه، نگهبان گذاشتیم
ما بعدِ دیدنِ تو و ایوان طلای تو
بر هر چه عشق، نقطه ی پایان گذاشتیم
یک روز می رسد که بگوییم وقت مرگ
ما نیز سر به دامن سلطان گذاشتیم
#احسان_نرگسی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
جا پای مالک اشتر و سلمان گذاشتیم
روزی که با ضریح تو پیمان گذاشتیم
ما نام هر کسی که به ایوان طلای تو
یکبار سجده کرده، مسلمان گذاشتیم
عشق است عشق؛ حق بده ما سینه چاک ها
از دوریِ تو سر به بیابان گذاشتیم
کافی نبود گریه ی ما در فراق تو
این بار را به گردن باران گذاشتیم
تا جز تو هیچکس ننشیند به قلب ما
بابُ الورردِ سینه، نگهبان گذاشتیم
ما بعدِ دیدنِ تو و ایوان طلای تو
بر هر چه عشق، نقطه ی پایان گذاشتیم
یک روز می رسد که بگوییم وقت مرگ
ما نیز سر به دامن سلطان گذاشتیم
#احسان_نرگسی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_حسین_علیه_السلام
بر زمین یا بر فراز نی چه فرقی می کند
سر فراز سرجدا هرگز نمیمیرد حسین
#میثم_اکبری
#شب_زیارتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
بر زمین یا بر فراز نی چه فرقی می کند
سر فراز سرجدا هرگز نمیمیرد حسین
#میثم_اکبری
#شب_زیارتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
Forwarded from میڪ🍇ـــده ابوتراب"ع"
یا مهدی (عج)
باید برایِ فتح مدینه قُشون کشید
آن شهر را ز تیغِ تو بر خاک و خون کشید
باید برای کشتن وهابیانِ پَست
شمشیر رویِ تک تکِ این قومِ دون کشید
باید برایِ داغِ دلت، داغِ مادرت
در کوچه ها به یادِ تو آه از درون کشید
ای کاش تو بیایی و یک روز بشنویم
دستی ز قبر، آن سه نفر را بُرون کشید
#فرشید_فقیه(نبی)
🍇 @Aliabotorab110
باید برایِ فتح مدینه قُشون کشید
آن شهر را ز تیغِ تو بر خاک و خون کشید
باید برای کشتن وهابیانِ پَست
شمشیر رویِ تک تکِ این قومِ دون کشید
باید برایِ داغِ دلت، داغِ مادرت
در کوچه ها به یادِ تو آه از درون کشید
ای کاش تو بیایی و یک روز بشنویم
دستی ز قبر، آن سه نفر را بُرون کشید
#فرشید_فقیه(نبی)
🍇 @Aliabotorab110
#امام_زمان_عج
موعود خدا، مرد خطر میخواهد
آری سفر عشق، جگر میخواهد
ای جامعهی میلیونی عصر ظهور
او سیصد و سیزده نفر میخواهد
#محمدحسین_ملکیان
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
موعود خدا، مرد خطر میخواهد
آری سفر عشق، جگر میخواهد
ای جامعهی میلیونی عصر ظهور
او سیصد و سیزده نفر میخواهد
#محمدحسین_ملکیان
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امیرالمومنین_علیه_السلام
بردار دلم را و میانداز مرا دور
بر من تو مزن لا و میانداز مرا دور
چون کفش خودت وصله بزن بر دل و جانم
بگذار برم پا و میانداز مرا دور
هر جا بروی پاک شود پس دل من را
بنمای مصفا و میانداز مرا دور
بیمار دلم؟ جز تو مرا نیست طبیبی
بنمای مداوا و میانداز مرا دور
بر لوح دلم نام تو حک گشته، نگهدار
پس حرمت مولا و میانداز مرا دور
هر چند گنهکار، فقط بر تو محبم
بنگر به تولا و میانداز مرا دور
مولا دلم از غیر تو بیزار و به دور است
بنگر به تبرا و میانداز مرا دور
گر عسکری یک شعر به شأن تو ندارد
بنگر به تقلا و میانداز مرا دور
#سید_عسکر_رئیس_السادات
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
بردار دلم را و میانداز مرا دور
بر من تو مزن لا و میانداز مرا دور
چون کفش خودت وصله بزن بر دل و جانم
بگذار برم پا و میانداز مرا دور
هر جا بروی پاک شود پس دل من را
بنمای مصفا و میانداز مرا دور
بیمار دلم؟ جز تو مرا نیست طبیبی
بنمای مداوا و میانداز مرا دور
بر لوح دلم نام تو حک گشته، نگهدار
پس حرمت مولا و میانداز مرا دور
هر چند گنهکار، فقط بر تو محبم
بنگر به تولا و میانداز مرا دور
مولا دلم از غیر تو بیزار و به دور است
بنگر به تبرا و میانداز مرا دور
گر عسکری یک شعر به شأن تو ندارد
بنگر به تقلا و میانداز مرا دور
#سید_عسکر_رئیس_السادات
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_حسین_علیه_السلام
#ماه_محرم
مسیر نور در اوج رهایی
رسیده تا افق های جدایی
شنیده شد صدای آشنایی
ز اطراف حریم کبریایی...
ندا آمد:الا یا اهل العالم
چهل شب مانده تا ماه محرم
شراب سرخ با پیمانه ای گفت
کبوتر وقت ترک لانه ای گفت
جنون عشق در دیوانه ای گفت
شنیدم شمع با پروانه ای گفت
بسوزی پابهپای من در این غم
چهل شب مانده تا ماه محرم
سرِ بازار با قدی خمیده
عصای پیری بابا رسیده
خودش با شانه ای بیرقکشیده
برایم پیرهن مشکی خریده
عجب رختی شود این رخت ماتم
چهل شب مانده تا ماه محرم
از این دنیای پوچِ هیچمقدار
ز دست روزگار مردم آزار
گرفتارم گرفتارم گرفتار
اجل دست از سرم بردار..،بردار
به من مهلت بده ای مرگ..،این دم
چهل شب مانده تا ماه محرم
شبیه بادها باشیم ای کاش
رهاتر از رها باشیم ای کاش
شکوهِ ربنا باشیم ای کاش
مُحرم کربلا باشیم ای کاش
همین امشب بده اذن مرا هم
چهل شب مانده تا ماه محرم
هبوط ماه،چشمِ روشن تو
چه بد بودهاست طرز کشتن تو
به دست کیست آن پیراهن تو
دگر وقتی نمانده تا تن تو
شود در زیر سم اسب درهم
چهل شب مانده تا ماه محرم
نوشته چکمه رویِ بال بُردند
تنت را تا تهِ گودال بردند
تو را با نیزه ای از حال بردند
سرت را بین آن جنجال..،بردند
بِگِرید عالمی پای "مُقَرَّم"
چهل شب مانده تا ماه محرم
چه می شد دور تو بلوا نمی شد
برای غارتت دعوا نمی شد
رقیّه خانمت تنها نمی شد
سنان پایش به خیمه وا نمی شد
کنارِ زینب تو نیست مَحرَم
چهل شب مانده تا ماه محرم
#چله_محرم
#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#ماه_محرم
مسیر نور در اوج رهایی
رسیده تا افق های جدایی
شنیده شد صدای آشنایی
ز اطراف حریم کبریایی...
ندا آمد:الا یا اهل العالم
چهل شب مانده تا ماه محرم
شراب سرخ با پیمانه ای گفت
کبوتر وقت ترک لانه ای گفت
جنون عشق در دیوانه ای گفت
شنیدم شمع با پروانه ای گفت
بسوزی پابهپای من در این غم
چهل شب مانده تا ماه محرم
سرِ بازار با قدی خمیده
عصای پیری بابا رسیده
خودش با شانه ای بیرقکشیده
برایم پیرهن مشکی خریده
عجب رختی شود این رخت ماتم
چهل شب مانده تا ماه محرم
از این دنیای پوچِ هیچمقدار
ز دست روزگار مردم آزار
گرفتارم گرفتارم گرفتار
اجل دست از سرم بردار..،بردار
به من مهلت بده ای مرگ..،این دم
چهل شب مانده تا ماه محرم
شبیه بادها باشیم ای کاش
رهاتر از رها باشیم ای کاش
شکوهِ ربنا باشیم ای کاش
مُحرم کربلا باشیم ای کاش
همین امشب بده اذن مرا هم
چهل شب مانده تا ماه محرم
هبوط ماه،چشمِ روشن تو
چه بد بودهاست طرز کشتن تو
به دست کیست آن پیراهن تو
دگر وقتی نمانده تا تن تو
شود در زیر سم اسب درهم
چهل شب مانده تا ماه محرم
نوشته چکمه رویِ بال بُردند
تنت را تا تهِ گودال بردند
تو را با نیزه ای از حال بردند
سرت را بین آن جنجال..،بردند
بِگِرید عالمی پای "مُقَرَّم"
چهل شب مانده تا ماه محرم
چه می شد دور تو بلوا نمی شد
برای غارتت دعوا نمی شد
رقیّه خانمت تنها نمی شد
سنان پایش به خیمه وا نمی شد
کنارِ زینب تو نیست مَحرَم
چهل شب مانده تا ماه محرم
#چله_محرم
#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110