میڪ🍇ـــده ابوتراب"ع"
10.7K subscribers
6.57K photos
830 videos
48 files
615 links
•°|بنـــــ﷽ــــام نامے مولا|°•

مولاجانم ....

تو می آیی و از نزدیک میبینم تو را آخر
همان وقتی که میمیرم ،عجب میمیرم خوبی

#سید_حمید_رضا_برقعی
#فمن_یمت_یرنی🍇

ارسال شعر
@Ebi_1366_ghafari
Download Telegram
دعا کردم بیایی زیر باران
دعا در زیر باران مستجاب است

#سید_حمید_رضا_برقعی
🍃
#امیرالمؤمنین_علیه_السلام

جز یک نسب که از تو به خود بسته چیستم؟
من آنچنان که آل علی هست نیستم!

اما مرا هم ای علی از خود مران که من،
تا چشم داشتم به حسینت گریستم...

 
#استاد_شهریار
#مـــــــــــــــےکده
🍇
@Aliabotorab110
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#امیرالمومنین_علیه_السلام

سجده ي بر نور حيدر نص دستور خداست
پس بزن ابليس و بشكن روزه شك دار را

هر چه بادا باد رب من علي مرتضي ست
پرورش او ميدهد اين عبد بي مقدار را

چشم ما اسباب افيون را تقبل ميكند
تا كه از تاك ضريحش لب زند نكتار را

ميدهد وقتي نبي سوگند حق را بر علي
غير ذكر "ياعلي" بيهوده خوان اذكار را

گر نقاب از چهره بگشايد كليمي و مجوس
دل كند از آتش و آتش زند ذوالنار را

گر خدا دلداده او نيست علت چيست پس
كو كزيده لهجه اش در قالب گفتار را

بت زِ نام مرتضي گر ميزند دم بوسه زن
روي بت را و دو دست و تيشه حجار را

نفس احمد غير حيدر نيست خواهي رو بگرد
بين مهاجر را،رصد كن تيره انصار را

امت اسلام را حيدر هدايت ميكند
بعد از آني كه محمد سر دهد انذار را

هر كسي بر سينه زد سنگ علي مرتضي
دور اندازد دگر الباقي احجار را

گر مرا "اهل نجف" خوانده ست دارد افتخار
هر كسي حاصل نكرد اين گوهر پربار را

#سيد_مهدي_طاهري
#محروق_قمي
#صباحکم_علویه
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حضرت_علی_اکبر_ع_ولادت

طنین عشق به مافوق کهکشان می رفت
صدای شورِ بشر تا به لامکان می رفت
نفس نفس پر و بال فرشتگان می رفت
خبر به دست ملائک به آسمان می رفت

تمام عرش ز شوق شنیدش پا شد
خبر رسید به بالا..،حسین بابا شد

به رودخانه تمنای وصل دریا داد
به جبرئیل کمی فرصت تماشا داد
به دست مریم اربابمان،مسیحا داد
خدا ودیعه ی خود را به ام لیلا داد

عروس فاطمه با یک ‌گُلَش بهار آورد
برای دلبر کُون و مکان نگار آورد

گلاب های جهان مست عطر شب‌بویند
هزار شانه‌به‌سر لابه‌لای گیسویند
تمام بیشه به دنبال ناز آهویند
به شیرزاده به غیر از علی چه می گویند؟!

حسین در بغل خویش لای‌لایش کرد
برای بار نخستین علی صدایش کرد

ستاره تا که نگاهی به قرص ماه انداخت
نماز بندگی عرش را به راه انداخت
هزار یوسف دلداده را به چاه انداخت
تمام آینه ها را به اشتباه انداخت

دو تیغ ابروی اکبر به مرتضی رفته
چِقَدر خُلقاً و خَلقاً به مصطفی رفته

خبر دهید به خُم ها شراب ناب آمد
به چشمه‌سار بگوئید روح آب آمد
به گوش شب برسانید آفتاب آمد
کریم زاده ای از نسل بوتراب آمد

نبی که نیست ولیکن نبوتش علنی است
اصول تربیت او حسینی و حسنی است

از آن زمان که گِلم را به عشق اَفشُردند
مرا به دست کسی غیر یار نسپردند
تمام شهر ز خوانش طعام می بُردند
هزار جُون سر سفره اش نمک خوردند

فقیرهای درش گرم سروری هستند
غلام های حسین از دم اکبری هستند

به آفتاب بگو خلوتی اجاره کند
به ذره گر نظر لطف،ماه‌پاره کند
اگر به خاک سر کوی خود اشاره کند
به آسمان رود و عرش را نظاره کند

هنوز برکه ی ما عکس ماه را دارد
گدای پشت درش حکم شاه را دارد

شکوه کوه حرا شانه های شهزاده
عبای سبز محمد عبای شهزاده
قیامتی است نماز عشای شهزاده
بلال ها همه مات صدای شهزاده

علی به کنگره ی شهر تا اذان می گفت
حسینِ فاطمه در هر فراز..،جان می گفت

نسیم با سر زلفش همیشه درگیر است
غلاف آهنی اش جایگاه شمشیر است
لب تشهدی اش پرتگاه تکبیر است
درست مثل اباالفضل این پسر،شیر است

همیشه شانه به شانه کنار عباس است
به نام حضرت زهرا چقدر حساس است

عقاب از نفس کرکسی نمی ترسد
و باغ یاس ز خار و خَسی نمی ترسد
رقیه در بغلش از کسی نمی ترسد
ز درد و غصه و دلواپسی نمی ترسد

رشید اهل حرم،رهبر سپاه حسین
پناه فاطمیات است جان‌پناه حسین

بنا بر این شده مثل عمو علم بزند
تمام لشکر کفار را بهم بزند
و قبل از آنکه دمِ رفتن از حرم بزند
کمی برای پدر جانِ خود قدم بزند

چِقَدر با قد و بالاش عشق می کرده
حسین وقت تماشاش عشق می کرده

مخدّرات برایش نقاب آوردند
برای نور جبینش حجاب آوردند
حنای سرخ به قصد خضاب آوردند
برای باز شکاری عقاب آوردند

تمام خیمه در این لحظه اضطراب گرفت
پدر برای علی‌اکبرش رکاب گرفت

دلاورانه به کشتار خصم تیغ گشود
به ضربه ای سر و دست از عدوی پست ربود
به کوری همه ی آن حرامیان حسود
حسین با رجز او به وجد آمده بود

شبیه صاعقه بر فرق کفر می بارد
علی علیِ علی‌اکبر آفرین دارد

چه می شود که کسی ناگهان کمین بخورد
چه می شود که پری تیرِ سهمگین بخورد
چه می شود اگر ابروی ماه چین بخورد
خدا نیاورد این مصطفی زمین بخورد...

قد بزرگ عشیره دم حرم تا شد
خبر رسید که شهزاده ارباًاربا شد

لهوفِ ماه گرفتار پنجه ی شب شد
ورق ورق همه ی دشت از او لبالب شد
رشید خیمه لگدمال سم مرکب شد
چگونه پیکر او در عبا مرتب شد؟!

نپرس اینکه چه آمد به روز اکبر او
هنوز مثل معماست شکل پیکر او

#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_علی_اکبر_ع
#مدح

چشم در چشم ابوفاضل شد
کار تشخیص کمی مشکل شد
پرده ی چهره ی خود را برداشت
ماه در روز دهم کامل شد
دست انداخت به آغوش پدر
سوره ی عشق خدا نازل شد
تا که چشم بد از او دور شود
جای اسپند به آتش دل شد
جامه ی رزم به تن کرد ، چقدر
بین این جامه علی خوشگل شد

هم تداعی پیمبر می کرد
هم زمان جلوه ی حیدر می کرد

خیمه قرآن غنی تر دارد
سوره هایی مدنی تر دارد
خُلق و خویَش چو پیمبر اما
کرمی بس حسنی تر دارد
گونه هایش چو عقیق یمن است
لب سرخی یمنی تر دارد
لب او غنچه ی باغ ختن است
که ز مُشکش دهنی تر دارد
مثل ماه است ولی در رویش
قرص ماهی علنی تر دارد

طعم انگور و رطب با هم بود
عشق و مستی و طرب با هم بود

هر که مثل علی اکبر دارد
باز در خانه پیمبر دارد
ابرویش نه! که هلال قمر است
چشم هایی عسلی تر دارد
بس که زیباست کسی قادر نیست
چشم از چشم علی بر دارد
هر یلی هست در عالم ، اکبر
یک سر و گردن از او سر دارد
با خودش گفت پدر، شکر خدا
باز هم قافله حیدر دارد

این پسر نیست که دلبند من است
هدیه ی لطف خداوند من است

تکیه بر اصل و نسب می فرمود
بعد از آن مرد طلب می فرمود
رنگ از روی اجل هم می ریخت
لحظاتی که غضب می فرمود
در حضور پدرش بنشیند!!!
هرگز! از بس که ادب می فرمود
پدرش خار به پایش می رفت
آن شب از دلهره تب می فرمود
شب خود را به مناجات خدا
روز را روزه به شب می فرمود

چهره اش نور خداوندی داشت
بس که بر مُهر سرش را بگذاشت

روح در پیکر ایمان می ریخت
از شرابی که به فنجان می ریخت
تا که می گفت پدر ، از قِبَلش
صد و ده بار پدر جان می ریخت
علی آرام قدم بر می داشت
از لبش آیه ی قرآن می ریخت
نقشه‌ی عاشقی یوسف را
اول جاده ی کنعان می ریخت
تب مجنونی و رسوایی را
باز در میثم و سلمان می ریخت

او علی بن حسین بن علی ست
جلوه‌ی تام رسول است ولی ست

طرح تکبیر اذانش عشق است
لب و دندان و دهانش عشق است
عمه جان گفتن او فرق کند
عمه را طرز بیانش عشق است
قلبش از عشق پدر لبریز و
انعکاس ضربانش عشق است
پیش او نام رقیه ببری
دائماً روی زبانش عشق است
کفتری بر سر بامش می گفت
خوردن خرده‌ی نانش عشق است

خانه اش شهره به بیت الکرم است
حسن دوم اهل حرم است

جنگ با حوصله ای برپا کرد
با پدر فاصله ای برپا کرد
گره انداخت به ابروی کجش
ناگهان ولوله ای برپا کرد
با عقابش به زمین سم می کوفت
در زمین زلزله ای برپا کرد
علیِّ اکبر لیلا آمد!!!
این خبر غائله ای برپا کرد
با خم سلسله‌ی گیسویش
در جهان سلسله ای برپا کرد

آنچه در حق علی نازل بود
«جاءَ حقُ زهق الباطل» بود

شدت زلزله ها دائم شد
معرکه پشت سپر قائم شد
دوش در دوش عمو عباسش
سلسله کوه بنی هاشم شد
لشگر از ترس به خود می لرزید
دشمن آن‌روز سپر لازم شد
ترس در عمق دلش اردو زد
سایه مرگ بر او حاکم شد
نعره‌ای زد که علی آمده است
جلوه‌ای کرد و اباالقاسم شد

قصد تاراج اراذل دارد
چقدر شیر خدا دل دارد

رجز و عربده اش یکسره بود
غرش شیر در این حنجره بود
بین ابروی بنی هاشمی اش
ذوالفقاری پُرِ خشم و گره بود
وارد میمنه شد از سمتی
وقت برگشت ته میسره بود
آنچه در بین هوا می رقصید
سپر و نیزه و تیغ و زره بود
مشق شمشیر برایش انگار
مثل نقل دو سه تا خاطره بود

جنگ بازیچه ی این یل شده است
کو حریفی ،که معطل شده است

شیر در دامنه بازی می کرد
تازه با هیمنه بازی می کرد
با دل اهل حرم با صوتش
در دل ماذنه بازی می کرد
نوه‌ی حیدر و زهرا انگار
داخل میمنه بازی می کرد
حیدری بود و اباالفضلی بود
جنگ را یک تنه بازی می کرد
مثل این بود پیمبر روی
دامن آمنه بازی می کرد

کربلا را به شکوه آورده است
دشمنش را به ستوه آورده است

مرگ را سنگ محک می انداخت
بعد بر بال ملک می انداخت
نوک شمشیر به ماه و لبه اش
بر زمین چند ترک می انداخت
تیغ از هر طرفی رد می شد
دست و سر را به الک می انداخت
قدرت ضربه سر دشمن را
آن طرف‌تر ز فلک می انداخت
آن‌قدر مثل پیمبر شده بود
کوفه را نیز به شک می انداخت

جام از دست خدا می نوشید
خون حیدر به رگش می جوشید

خون سر ، تا سر سربند آمد
تیغ سرتاسر سربند آمد
دوره کردند علی اکبر را
نفس تند پدر بند آمد
قلب بابا به تپیدن افتاد
خون در بین جگر بند آمد
ارباً اربا شد و دیدند حسین
با چه حالی سر هر بند آمد
دست را بر سر هر زخم گذاشت
خون هر زخم مگر بند آمد!!!

مانده با این سر زخمی چه کند
با علی اکبر زخمی چه کند

#علی_کاوند
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_علی_اکبر_ع_ولادت

واژه ها در هیجان اند علی گفتن را
صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را
ای که واداشته مدحت به سخن دشمن را
بنویسید غلام علی اکبر من را
از هیاهوی جهان نوکری ات ما رابس
قحط عشق است،ولی دلبری ات ما را بس

تا لبت رو به پدر خنده کنان وا میشد
غنچه ی شهد بهارانه شکوفا میشد
چشم یک شهر به تو گرم تماشا میشد
در تو صد یوسف گم گشته هویدا میشد
آمدی سهم پدر شادی بی اندازه ست
با تو لبخند مسیحای پیمبر تازه ست

چشم عالم مگر از روی تو بهتر دیده ست؟
در تو دیده ست هرآنچه به پیمبر دیده ست
یا که در چشم تو پیغمبر دیگر دیده ست
آینه مانده علی،یا علی اکبر دیده ست
تاب گهواره ی تو روزی جبراییل است
شعر لالایی تو قسمت میکاییل است

از دو سر سلسله توفیق سیادت داری
حسنی هستی و معیار کرامت داری
چون ابالفضل هر آیینه شهامت داری
بر سر گم شدگان دست عنایت داری
از مزامیر جهان لحن اذانت بوده
پدرت بند دلش بند به جانت بوده

آتش بام تو فانوس بیابان ها بود
خانه ات در قرقِ خنده ی مهمان ها بود
دست بخشنده ی تو مصدر احسان ها بود
گرمْ اغوش تو مأوای پریشان ها بود
شعر بخشندگی ات ورد زبان ها میشد
چشمهایت غزلی فوق بیان ها میشد

آمده مرد مسیحی به تماشای نبی
خواب دیده است مسلمان شده در پای نبی
هست در او عطش دیدن سیمای نبی
ناگهان شهر نشان داد تو را جای نبی
مستِ مبهوتِ علی اکبری ات را عشق است
اشهدُ انكَ پیغمبری ات را عشق است

هم جوار پدرت مقصد میقات شدی
چون ابالفضل تو هم قبله ی حاجات شدی
نفس طاهایی و بی معجزه اثبات شدی
بر لب خواهش ما ذکر مناجات شدی
در بنی هاشمیان مظهر احساسی تو
کاشف الکرب مسیحایی عباسی تو

سر تعظیم تو در پیش پدر دیدنی است
طرز جنگ آوری ات وقت خطر دیدنی است
چرخش تیغ به دستت چقدر دیدنی است
بر لب دشمن تو اَينَ مَفر دیدنی است
آیه های رجزت داغ تر از شمشیر است
در کمان خم ابروت هزاران تیر است

گرد باد است چنین پا به رکابت باشد
دشت در سیطره ی چنگ عقابت باشد
صولت مصطفوی پشت نقابت باشد
لشکر کینه زده خانه خرابت باشد
کوه با چرخش تیغت ز کمر می شکند
چقدر گردش چشمان تو سر می شکند

گره خورده ست نگاهت به نگاه پدرت
سایه ات مثل ابالفضل پناه پدرت
تیغ ابروی کجت بود سپاه پدرت
رفتی و رفت به دنبال تو آه پدرت
نا امیدانه نگاهی ز پی ات می دوزد
دست بر اشک محاسن زده و می سوزد

ای که ممسوس خدایی کمی آهسته برو
پیری ام را تو عصایی کمی آهسته برو
بر دلم عقده گشایی کمی آهسته برو
دلبر کرب و بلایی کمی آهسته برو
می روی و پدر پیر زمین خواهد خورد
زخم از خنده ی این قوم لعین خواهد خورد

از نسیم تن تو دشت گلستان شده است
جای جای بدنت فرش بیابان شده است
پدرت زائر این پیکر بی جان شده است
اربن اربایی تو سهم جوانان شده است
اولین داغ حرم آینه ی یاس شده
ملتهب تر ز همه غیرت عباس شده

#حسن_کردی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_علی_اکبر_ع_ولادت

قدری مِيِ طهور ز ته مانده سبو
بر لب زدم به نيت تر كردن گلو
تا آتش و شراره آن بر دلم نشست
بابى ز عشق وا شد از اين دل به سوى او
ديدم صداى هاتفى از غيب مى رسد
أُدخل الی الحرم كه شده وقت گفتگو
بالا بزن به عزم تقرب تو آستين
با اشك ديده وقت سحر ساز يك وضو
صورت بمال بر حرم و خاكِ پاى يار
تا از غبار مقدم او يابى آبرو
بر مِنبرى ز تور نشين ، وصفِ عشق كن
بي خود ز خویش گشته فقط از على بگو

امشب فقط به سوى حرم سجده جايز است
مستانه رو به روى حرم سجده جايز است

با يك سلامْ دل به هوايت روانه شد
تسبيح اشك پاره شد و دانه دانه شد
بر روى آب عكسِ ضريحى كشيده ام
درياى گريه هام عجب بى كرانه شد
گشتم دخيل گوشه اى از كَشتى نجات
ديدم كه صاحبش پسرى ناز دانه شد
از جانب بهشت نسيمى وزيد و بعد
با عطر سيب موى كمندِ تو شانه شد
بر بوسه هاى ممتد مولا ز صورتت
اين روزها نبودنِ زهرا بهانه شد
آهسته گفت گريه كنان اَيْنَ فاطمه؟
دردِ نبودنت به دلم جاودانه شد
تو آمدى و دوباره پيمبر ظهور كرد
قنداقه تو كعبه سيّارِ خانه شد

نازم به اين جمال و كمال و خصالِ تو
عاشق كُشَ است يك سحرى شرح حالِ تو

مرآتِ كبرياست جمالِ خدائى ات
بَدرُ المُنيرِ عشقْ رُخِ مصطفائى ات
چشم تمام اهل حرم خيره مى شود
بر شكل راه رفتنِ خير النسائى ات
كردى حقوق حضرت استاد را ادا
نازم به بخشش و كرمِ مجتبائى ات
گم كرده راه بودم و تا خانه كريم
من را كشانده جلوة نارُ القرائى ات
صاحب دعا حسين ، مُريدانه تا سحر
دل داده پاى زمزمه ربنائى ات
الگوى هر چه عابد لله مى شود
با اين وجود غرق به نور و خدائى ات

بِيْنِ خطوط روی جبينت پُر از خداست
اِبْنُ الحسينْ ليلى ليلاى كربلاست

گيسو به باد مى دهى و دلبرى على
پا در ركاب مى كنى و حيدرى على
ابرو نهان كن از نظر خيره حسود
آئينه دارِ صورت پيغمبرى على
قامت نگو قيامت زهراست قامتت
از بس كه قد كشيده اى و محشرى على
گرم طوافِ روى تو آلِ بوتراب
غرق عبادتى و خدا منظرى على
وصف تو اين بس است كه وقت تجلى ات
شه زاده حرم على اكبرى على
در كربلا تجلّى فتاح خيبرى
همنام شهريارِ عرب حيدرى على

برقِ عرق به روى تو الماسْ اكبرا
ای هم نشین حضرتِ عباسْ اكبرا

از باده تو مستى دلها فراهم است
كارِ دلم چو زلفِ تو پيچيده دَرهَم است
لشگر كشيده ام به هوا خواهى ات على
اين قطره اشكها چو سپاهي منظم است
تو وارث تمام اولوالعزم ها شدى
وصف تو امتداد رسولِ معظم است
تركيبى از حسن و حسين است رُوى تو
ريحانه بهشت بگويم به تو كم است
من نذر كرده ام كه بميرم براى تو
خونين شدن به پاى تو سِرِّ مُحرّم است
هر جا كه حرفِ پيرِ جوان مُرده مى شود
تصوير دست و پا زدنِ تو مجسم است
بالاي نعشِ تو پدرت پير شد على
دنبال تكه هاى تنت با قدى خم است
ديدند همچنان بدن پاره پاره ات
فريادهاى يا ولدي ، نا منظم است

امروز قدرتى به صدا جمع مى كند
فردا تو را ميانِ عبا جمع مى كند


#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_علی_اکبر_ع_ولادت


امشب سخن ز جام می ناب میکنم
کی اعتنا به صورت مهتاب میکنم
نذر قدوم یوسف لیلائی حسین
خود را ذبیح خانه ارباب میکنم

#قاسم_نعمتی
#مـــــــــــــــےکده
🍇
@Aliabotorab110
#حضرت_علی_اکبر_ع_ولادت

دل گره خورده ست بر طاق دو ابروی علی
هرچه باداباد با سر میروم سوی علی
بر مشامم میرسد امشب فقط بوی علی
آمدم دنیا برای دیدن روی علی
-
بازهم نام علی در شعر من اعجاز کرد
یا علی اکبر نوشتم روح من پرواز کرد
-
محو روی ماه او هرشب گل مهتاب بود
بس که گیسویش کمند و صورتش جذاب بود
در قنوتش گریه هایش برکه ی سیلاب بود
او فقط ارباب زاده نه!خودش ارباب بود
-
چشمه سارش در عبادت چشمه های سلسبیل
میکشیده منتش را در نمازش جبرئیل
-
هر که او را دیده با خود گفته که پیغمبر است
جمع خوبی هاست..آری..او علیِ اکبر است
این علی اکبر خودش آیینه دار حیدر است
در مسیر عاشقی او از همه عاشق تر است
-
بر جبینش ردّ لب های امیرالمومنین
مادری کرده برایش حضرت ام البنین
-
ای خوش الحان حرم...ماه دل آرای حسین
چشم بد دور ز تو خوش قد و بالای حسین
نفست حق و دمت گرم مسیحای حسین
آمدی تا که کنی پر همه جا،جای حسین
-
جلوه ای کن که خدا تشنه ی دیدار تو است
اهل افلاک!زمین نقطه ی پرگار تو است
-
خواهش چشمان من وابسته بر دستان تو
دست مارا رد مکن وصل است بر دامان تو
هم من و ایل و تبار من همه قربان تو
جان بابا را گرفته آن لب عطشان تو
-
در مدار چشم هایت ماه کامل می شود
هرکسی دیوانه ات شد تازه عاقل می شود
-
سفره ای که پهن کردی سفره ای از مرتضاست
مثل بابای شهیدت رافتت بی انتهاست
خانه ات معروف بر بیت الکرم..دارالشفاست
یعنی این خانه همان بیت امام مجتباست
-
مدح تو با نام نامی حسن زیباتر است
چون که دستش در کرامت از همه بالاتر است
-
وقت میدان رفتن و هنگامه ی پیکار شد
وای بر لشکر که حیدر بازهم تکرار شد
با شکوه نعره ات کار همه دشوار شد
لشکر از ترس تو دنیا بر سرش آوار شد
-
تیغ لازم نیست..چشم تو کفایت می کند
دشمنت را سوی قبر خود هدایت می کند
-
رفتی و پشت سرت اشک پدر دنبال تو
ای عقاب خیمه ها،چیده ست دشمن بال تو
وای از گودال تو..ای وای از گودال
تو
آه از حال حسین و...وای من از حال تو
-
بعد تو حال عموی تو تماشایی شده
قافیه نه..شعر نه..ساقی تماشایی شده

#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_علی_اکبر_ع_ولادت

هر دلی که طلبِ باده‌ی داور دارد
سوی میخانه‌ی اُنسَش، قدمی بر دارد

دل ز مَستیِ سحر خسته نگردد هرگز
باده‌ی عشق، دمادم مِیِ نوبر دارد

حبِ محبوب، ز خواب و خورِ مجنون کاهد
چشمِ بیدار، ز لیلا خبر آخر دارد

ای خوش آن عاشقِ دیوانه که در وادیِ عشق
سر و سِری، سحری، با علی اکبر دارد

هر که شد طالبِ فيضِ همه‌ی معصومین
چشمِ دل از علی اکبر، نتوان بر دارد

به جوانانِ بنی هاشمیان سرور اوست
پیروِ مکتبِ او مرشد و سرور دارد

کربلا قبله ی عشق است و علی قبله نما
این حسین است که در قافله رهبر دارد

صد پسر هم که بیایند، علی می‌نامد
به لبش نامِ علی را چه مکرر دارد

اُمِ لیلا پسر آورده، چه والا پسری
چه قد و قامتی آن سَروِ صنوبر دارد

صورت و سیرت و منطق، همه پیغمبری است
که حسین بن علی شبهِ پیمبر دارد

قد و قامت نبوی، هر قدمش فاطمی است
چه شباهاتِ عجیبی که به مادر دارد

خلقتش خیر کثیر است به زهرا سوگند
کوریِ چشمِ عدو، جلوه‌ی کوثر دارد

ز کرامات، کریم بن کریم بن کریم
خانه اَش پرچمِ افطار، به سر در دارد

لحنِ قرآن و اَذانش، ز همه دل ببرد
صوتِ داودیِ او، نغمه‌ی دلبر دارد

سرِ هر زلفِ ز گیسوی پر از پیچ و خَمَش
خیلِ دل، بسته دخیل از رخِ انور دارد

شب نشینی، سرِ سجاده ی او تا سحر است
چشمِ بیدارِ به سجاد، برابر دارد

در صفِ کرب و بلا اوست بلاگردانی
که مواسات به اِبقای برادر دارد

نیست معصوم به ظاهر، ولی از اوج کمال
باطناً عصمتِ کامل، ز پیمبر دارد

ذوب در ذاتِ الهی، دلِ اقیانوسش
شوقِ رغبت به خداوند سراسر دارد

هر که در دایره‌ی عشق، علی اکبری است
عشق در اصل به یکتائیِ داور دارد

عقل مات است ز توصیفِ علومش که ز علم...
از فحولِ فقها، موضعِ برتر دارد

اجتهادش ز حسین و حسن و فاطمه است
احتجاجش ز علی، علم ز داور دارد

نعره‌ی حیدری اَش در صفِ میدانِ جهاد
ناله‌ی فاطمی اَش، نغمه‌ی مضطر دارد

همه شب چشم و چراغِ حرمِ آل الله
همه صبح آینه‌ی چهره‌ی صفدر دارد

روشنای حرم از روشنیِ دیده‌ی اوست
لیک بر گونه، نشانِ گلِ اَحمر دارد

چون به میدان برود، آینه قرآن آرند
نظرِ لطف، سوی عمه و خواهر دارد

چون به لشکر بزند، صف شکنان بگریزند
لافتی باز تجلیِ مقدر دارد

هيچ کس نیست حریفش ز یلانِ لشکر
یک‌تنه عزمِ هلاکِ همه لشکر دارد

مگر از سنگِ فریب آینه را خُرد کنند
ورنَه هر حمله، دمار از سپهی در آرد

اِرباً اِربا نشود جز به هجومی در حصر
لشکر کوفه دوصد نیزه و خنجر دارد

آن مبارک سرِ شهزاده اگر بشکافد
جگرِ شاهِ حرم نیز، ترک بر دارد

وای اگر عمه بیاید به سرِ بالینش
خنده بر گریه‌ی او کوفیِ کافر دارد

پیکرِ ریخته را چون به عبا جمع کند
تازه در بردنِ او مشکلِ دیگر دارد

کمرِ خم شده اَش را رمقی باقی نیست
زانویی نیست که دیگر قدمی بر دارد

#محمود_ژولیده
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_علی_اکبر_ع_ولادت
به نام خالق هستی..به نام نامیِ حیدر
قلم بر صفحه میچرخد به اذن ساقی کوثر
ملائک یک صدا گویند با اولاد پیغمبر
علی اکبر..علی اکبر..علی اکبر..علی اکبر
-
جوان ارشد ارباب چون برگ گل و شبنم
نزاییده چنان شهزاده ی ما مادر عالم
-
عجب سروی عجب ماهی عجب دلدار زیبایی
چه اربابی..چه مهتابی..چه خورشید دل آرایی
چه آقایی..چه غوغایی..چه مجنون و چه لیلایی
عجب تصویر زیبایی…حسین و صوت لالایی
-
به یک جلوه رسول الله و یک جلوه خود حیدر
به هیبت چون عموجانش…بنازم بر علی اکبر
-
از این پس او نفس های امیرالمومنین باشد
برای او همین کافیست..باقی نقطه چین باشد
خدا می خواست اصلا ماجرایش اینچنین باشد
که او نور دو چشم حضرت ام البنین باشد
-
به پیشانی او مهر لب مولای ما خورده
به هر خنده علی اکبر،دل از ارباب ما برده
-
تو آن عشقی که در عالم ندارد هیچ مصداقی
دلیل سر کشیدن ها…حدیث بزم عشاقی
حَسن گونه ست رفتار تو از بسکه خوش اخلاقی
کریمی و کرم داری…در این ره صدر آفاقی
-‌
بده خرجیِ مارا..ما به دستان تو دل بستیم
علی جان رد مکن مارا..گدای خانه ات هستیم
-
به پای مدح تو زانو زده ارباب قاجاری
به منطق چون کلافِ خواجه عبدالله انصاری
تغزل در نگاه شاعران در وصف اشعاری
گهی در شعر لیلایی..گهی در شعر سرداری
-
تو بالاتر از اعجازی..شفیق ساقیِ خیمه
تو بودی از همان اول رفیق ساقی خیمه
-
تو در میدان همان‌ بودی که عباس بن حیدر بود
چنان کردی که لشکر گفت این طوفان محشر بود
تمام دشت از خشم نگاهت معدن سر بود
نفهمیدند این حیدر و یا غوغای اکبر بود
-
همه دامانشان را خیس کردند از نگاه تو
چرا که ترس مولا بود در چشم سیاه تو
-
تو رفتی و حرم پاشیده شد از هم علی اکبر
کنارت شد قد رعنای سقا خم علی اکبر
تو پخشی در دل صحرا ولی کم کم علی اکبر
حسین آمد به بالینت ولی درهم علی اکبر
-
تو خس خس کردی و بابا کنارت بال و پر میزد
ز داغت پیش یک لشکر،پدر داد از جگر می زد

#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_علی_اکبر_ع_ولادت

برای وصف یک قامت،قد وبالا، علی اکبر
نشد اکبر کسی  بعداز خدا ، الا علی اکبر

دورکن اصلی دین را به عدل آورده در یک تن
یکی کرده نبوت را امامت را  علی اکبر

مثال لیلی ومجنون در عشق او به هم خورده
شده مجنون او لیلا، شده لیلا علی اکبر

پیمبر گشته دلتنگ حسین و رجعتی کرده
که در باطن بود احمد،به نام اما علی اکبر

وجودش اصل توحید و معادی درظهور اوست
اصول دین به یک قامت شده معنا علی اکبر

در این خلقت چه میبینی،حسن حیدر ویا احمد
خلاصه گشته این خلقت در ارسلنا علی اکبر

اگر روزی بپرسیم از خدا از غایت نعمت
بدون شک بفرماید که اعطینا علی اکبر

خدا محشر کند برپا دم صوری نمیخواهد
به جایی که به قدمحشر کند برپا علی اکبر

یکی پرسید نوکر کی؟وآقا را تو معنا کن
به او گفتم که نوکر ما ولی آقا  علی اکبر

نیازی نیست چون احمدرود تاعرش تامعراج
که در کرببلا رفته به او ادنی علی اکبر

به هیبت چون علی باشد عبا پوشد نبی گردد
که هست آیا علی احمد  ویا آیا علی اکبر

علی ممسوس فی ذات خداوند است یعنی که
تجلی کرده این آیه  به یک سیما علی اکبر

شب جمعه حرم باشی فقط یک روضه ممنوع است
همان روضه که فرموده به ما زهرا علی اکبر

قرارش بود تا هرچه پسر دارد علی نامد
قرارش برد صحرایی که پرشد  با علی اکبر

عطش شد یک بهانه تا حسین از او کند دل را
وگرنه داشت بر لعل لبش دریا علی اکبر

رکابش گم ،توانش کم،وچشمش تار شد تا خواست
حسین از خیمه ها خود را رساند تا علی اکبر

وهی بنشست وهی پا شد،ودستی روی دستش زد
که پاشیده چو تسبیحی در این صحرا علی اکبر

پدر دستی به خواهش برمحاسن داشت و می گفت
فقط یکبار دیگر گو به من با با علی اکبر

دهانی پر زخون داری نگو بابا فقط دیگر
به روی خاک این صحرا نکش هی پا علی اکبر

میان معرکه زینب به یاری حسین آمد
به ذکر واحسیناوبه واویلا علی اکبر

جوانان حرم تا خیمه ها بردوش خود بردند
تن صد پاره ی بابا پیمبر یا علی اکبر

من از شش گوشه فهمیدم رگ قلب حسین است او
که زیر پای بابایش گرفته جا علی اکبر

قلم عاجز زبان الکن به وصفش لیک چون *قنبر*
خلاصه میکنم مدحش به مولانا علی اکبر

#مهدی_قنبری_نوشابادی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_علی_اکبر_ع
#مدح

در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده ست

چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست

حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بوده ست مگر یا لیلا؟

با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد
این پیمبر چه‌قدَر تازه مسلمان دارد

ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
"پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست"

سنگ در دستش از اعجاز، قمر میگردد
گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد

جان علی، جسم نبی، جلوه ی کوثر بوده
سرّ لولاک، از اوّل علی اکبر بوده

هر زمان عطر حضورش به هوا برمی‌خاست
نفس پنج تن آل عبا بر می‌خاست

ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته
بارها از شب معراجِ خودش برگشته

قاب قوسینِ خداوند خمِ ابرویش
زد قدم زینب کبری به سر زانویش

بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به ابالفضل قسم قامت او دیدنی است

چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت
حرف حق را قلم خواجه ی شیراز نوشت:‌

"شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان"

زلفش آنروز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر موذن زاده

کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود
تشنۀ صوت اذان علی اکبر شده بود

أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت

جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است

باد آورده به همراه، شمیم صلوات
میوزد بر سر کوی تو نسیم صلوات

ابر رحمت تویی و تشنه ی الطافِ تو دشت
مشک از چشمه ی چشمان تو پر برمی‌گشت

کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات

چشم دنیا به تنت جامه ی احسان دیده ست
حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده ست؟

رحمت واسعه ای، اسب تو از روی کرم
وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم

می‌روی پشت سرت باد شده پا به رکاب
نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب

می‌شود صید نگاهت دل میدان حتی
باز شد روی تو آغوش بیابان حتی

رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت
کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت

ذات تو گرچه خلاصه شده ی پنج تن است
بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است

بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را
کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را

#مسعود_یوسف_پور
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ساقیا


لبِ مخمورِ مرا جرعه نبندد ساقی
چون رسد دور به من، میکده بردار بیار


#حزین_لاهیجی
🍃🌼
#حضرت_علی_اکبر_ع
#مدح

چنان دریایی از می که به یک ساغر نمیگنجد
درون یک غزل توصیف آن دلبر نمیگنجد

همان که گر بنا باشد نوشتن از کمالاتش
فقط شرح دو ابرویش به صد دفتر نمی گنجد

به اقلیم دلم اولاد زهرا پادشاهانند
دو سلطان پس غلط باشد به یک کشور نمیگنجد

دل هر کس به گیسوهای معشوقی گره خورده‌است
مرا در دل به جز عشق علی اکبر نمیگنجد

به روی سر در هر خانه نامش میخورد از شوق
درون چارچوب خویش دیگر در نمیگنجد

برای بوسه بر یاقوت لبهای علی اکبر
ستون انگور داده گرچه در باور نمیگنجد

درون کوزه شاید جا شود دریا ولی قطعا
علی نور است و جز در جسم پیغمبر نمیگنجد

اذان بوی خوشی دارد که از عطر دهان اوست
که غیر از عطر خوش در نافه و عنبر نمیگنجد

حرم رفتی ادب کن محضرش پایین پا بنشین
که نوکر در سرش رفتن به بالاسر نمیگنجد

 #میثم_کاوسی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110