به باورِ دلِ ناباورم نمی‌گنجد
هنوز هم که مرا با تو این فراق افتاد
#حسین_منزوی

زِ بس که دور زِ دیدار او دلم تنگ است
زِ دیده تا به نگاهم هزار فرسنگ است
#درکی_قمی

می‌ نوش و شاد زی که زَنَد خنده بر بهشت
دوزخ زِ یک تبسّم عفوِ خدای من ...
#فصیحی_هروی

زبانِ بسته به مدحِ محمّد آرد نطق
که نخلِ خشک پی مریم آورد خرما
#خاقانی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
آنان که داغ و دردِ تو بردند زیر خاک
خوفِ جحیم و بیمِ عذابی نداشتند
#فروغی_بسطامی

یا رب امان دِه تا بازبیند
چشمِ محبّان روی حبیبان
#حافظ

به نوبت تو چنان تنگ گشته روزیِ عمر
که بوسه‌ای نتوان خواست از لب و دهنت
کسی چگونه تو را تنگ در بغل گیرد
که آب می‌شود از شرمِ پیرهن بدنت
#مشرقی_مشهدی

طبعم افسرده شد از فکر، حریفی خواهم
که کُند گرم به یک بیتِ گلوسوز مرا ...
#قدسی_مشهدی

زِ بس در هر دیاری یارِ دورافتاده‌ای دارم
به هر سو می‌پرد مرغی، زِ من مکتوب می‌خواهد
#سلیم_طهرانی

پیرهن می‌بدرم دم به دم از غایت شوق
که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم
#سعدی

در گردنِ هزار تمنّا فکنده‌ای
ای شیخ شهر، دستِ زِ دنیا کشیده را
#کلیم_کاشانی

تا خود کجا رسد به قیامت نمازِ من
من روی در تو و همه‌ کَس روی در حجاز
#سعدی

در این ادبکده جز سر به هیچ‌ جا مگذار ...
#بیدل

هنوز دوست نمی‌دارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهايت
#حسین_منزوی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
به شوق گوشه‌ی چشم تو غوغایی‌ست در عالم
طبیبی چون تو را هر گوشه می‌خوانند بیماران
#سجاد_سامانی

تا مباد از پیشِ من بر هم خورد بازار ابر
گریه کمتر می‌کنم روزی که باران می‌شود
#قدسی_مشهدی

همینم بس که گاهی می‌کشم آهی بیاد تو ...
#واعظ_قزوینی