هلاکِ چشمِ ادافهمی‌ام که دریابد
هر آن سخن که زِ دل بر زبان نمی‌آید
#کلیم_کاشانی

میان عاشق و معشوق یک کرشمه بس است
بیانِ حال به کام و زبان نمی‌باشد ...
#وحشی_بافقی

به سختی خسته‌ام از زندگی وز خود، کجایی تا
به قدر یک نفس، در سایه‌ی سروَت بیاسایم ...
#حسین_منزوی

کفر و دین باختم از نیم‌نظر بر رُخ دوست
دیده رسواشدهٔ گبر و مسلمانم کرد ...
#قدسی_مشهدی

نگاهِ من به تو و دیگران به خود مشغول ...
#سعدی

زآتشِ دل دوزخی داریم کز اندیشه‌اش
خلق را پیش از قیامت در عذاب افکنده‌ایم
#محتشم_کاشانی

این هم عنایتی‌ست که غمهای روزگار
دنبال بی‌کسان مشوّش گرفته‌اند ...
#عرفی_شیرازی

‌
دنبال کرد خیل غمش اهل درد را
من ناتوان‌تر از همه بودم، مرا گرفت!

#مولانافغانی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
گردند شهیدان تو چون روز جزا جمع
معلوم شود وسعت صحرای قیامت
#مشربی_قمی

این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست ...
#هوشنگ_ابتهاج

چه گویمت که دلم از جدائیت چون است
دلم جدا زِ تو دل نیست قطرهٔ خون است
#هاتف_اصفهانی

ما که اهل دخالت نیستیم، ولی قهراتون رو طولانی نکنین. فاصله رو نذارین زیاد بشه. واسه‌ش عادی می‌شه. عادی هم بشه چیزی غیر این نمی‌گه:

گر هفته‌هفته از برِ ما نگذری چه غم؟
شکر خدا که چشم‌به‌راهِ تو نیستیم!
|  #سنجر_کاشانی  |
@DastKhoun

بسویم بین و یک حسرت برون کُن از دلم جانا
که از نادیدنت با حسرت بسیار می‌میرم ...
#محتشم_کاشانی

چرا صبحِ مرا زندانیِ پیراهنت داری ؟
تو که خورشید را چون خونِ جاری در تنت داری
#حسین_منزوی

گر چشم در سرت کنم از گریه باک نیست
زیرا که تو عزیزتر از چشم در سری ...
#سعدی

زِ چشم آن‌کس که دور اُفتاد گردد از فراموشان
من از خواری به پیشِ چشم از دلها فراموشم
#صائب_تبريزی

چو گفتمش که نصیبم دگر زِ لعل تو نیست
گشود لب به تبسّم که "یا نصیب" و برفت
#محتشم_کاشانی

غمِ زمانه برون می‌جهد چو دود از بام
چو دست می‌بَرَم آهسته در بر و دوشش
#حسین_جنتی

به ره چو پیش تو باز آیم و سلام کنم
به سرد پاسخ گوئی علیک و برگردی
بسوختی تر و خشک مرا به پاسخ سرد
که دید هرگز سوزنده‌ای به این سردی
#خاقانی

تیمارِ غریبان اثرِ ذکرِ جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهرِ شما نیست؟
#حافظ