من از چشمِ تو ای ساقی خراب افتاده‌ام لیکن
بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم ...
#حافظ

سحر از زلفِ تو بویی به من آورد نسیم
چه فرح‌بخش نسیمی ، چه مبارک سحری
#هلالی_جغتایی

زودتر دل جمع گردد چون پریشان می‌شود
چون شود سی‌پاره قرآن ختم آسان می‌شود
#صائب_تبریزی

ای نسیم سحری خاکِ درِ یار بیار ...
#حافظ

مرا گر دوستی با او به دوزخ می‌بَرد شاید
به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد
#سعدی

هستی‌و‌نیستی چو شمع پرتوی ازخیالِ توست
با شب من تو آمدی ، با سحرم تو می‌روی ...
#بیدل_دهلوی

چو بر شیرین لبت از رُخ چکد خوی
تمامی آب آن شربت گلاب‌ست ...
#امیرخسرودهلوی

مگو در کوی او شب تا سحر بهر چه می‌گردی
که دل گم کرده‌ام آنجا و می‌جویم نشانش را
#فروغی_بسطامی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
فدای سوختگانی شوم که با لبِ خشک
کُنند العطش و خویش بحرِ موّاجند ...
#صغیر_اصفهانی

مگر دهان تو آموخت تنگی از دلِ من
وجود من زِ میان تو لاغری آموخت
#سعدی

چون وا نمی‌کنی گرهی خود گره مشو
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
#صائب_تبريزی

چشم و دل پاس خیالش را به نوبت داشتند
دل سحرخیزانه چون بیدار شد ، خوابید چشم
#طغری_مشهدی

کمتر نیم زِ شبنم حیران درین چمن
یک چشم دیدنِ رخِ جانانم آرزوست
#حزین_لاهیجی

هر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیم
روز خود با شبِ غم دست در آغوش کنیم
#شهریار

تا با نصیب ساخته‌اند از حلاوتی
همچون رطب شکافته‌اند استخوانِ ما
#نظیری_نیشابوری

خواری‌کشیدگان به عزیزی رسند زود
زان پیشتر که یاد کُنی یاد کُن مرا ...
#صائب_تبریزی

زِ زهدِ خشک ملولم کجاست بادهٔ ناب؟
که بویِ باده مُدامم دماغ تَر دارد ...
#حافظ

تو به یک قطرهٔ خون ترکِ وضو گیری و ما
سیلِ خون از مُژه رانیم و طهارت نرود ...
#غالب_دهلوی

بارِ اشکم دید و شد بر من رحیم
سائلان را دوست می‌دارد کریم
#کمال_خجندی

#کریم‌آل‌طه 💚