من خام بودم، داغ دوری پخته ام کرد
عمری که پایت سوختم قابل ندارد
#مهدی_فرجی

تو بوسه‌های خداحافظی،‌‌ من اشک‌ وداع
به این معاملهٔ خوش‌سلیقه می‌نازی
#مهدی_فرجی

دست هایش را به دست دیگری بخشید و رفت
در نبودش بودنم را سوگواری می کنم
#مهدی_فرجی

دلم به وسعت دریا ولی چه چاره اگر باز
غمی سماجت یک رودخانه داشته باشد؟
#مهدی_فرجی

روزی دلیلِ شوقم و روزی خودِ غمم
یک آن زیادم از سَرت و لحظه‌ای کَمم
#مهدی_فرجی

ما چه شبها که نخوابیده به صُبحش بردیم...
#مهدی_فرجی

هوای گریه که تنگِ غروب زَد به سرت
پناه می‌بری از غصّه‌ها به شانه‌ی کی؟!
#مهدی_فرجی

دانهء برفی و آنقدر ظریفی که فقط
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی
#مهدی_فرجی

هرکس شبی بی‌یار بنشیند شَبش یلداست...
#مهدی_فرجی

هر قدر هم ساكت نشستن مُشكلت باشد
حرفِ دلت تا می‌توانی در دِلت باشد ...
#مهدی_فرجی

يك روز و يك شب لااقل در بَسترم ماند
آه از تو حتى با وفاتر بود بويت ...
#مهدی_فرجی

یاسم و باران که می‌بارد معطّر می‌شوم...
#مهدی_فرجی

با او که گُل آورده دمِ شیشه‌ی ماشین
از لذّتِ این شرشرِ باران چه بگویم...؟!
#مهدی_فرجی

مرا به جرعه‌ای ازچشم‌هات دعوت کن
که چای سبز برای سلامتی خوب است
#مهدی_فرجی

یلدای آدم‌ها همیشه اول دی نیست
هرکس شبی بی‌یار بنشیند شبش یلداست
#مهدی_فرجی