لحظه‌ای خسته‌ی مژگان و دمی بسته‌ی زلف
خوش رها کرد کلیم این دل هرجایی را ...
#کلیم_کاشانی

وانگه که به تیرم زنی اوّل خبرم ده
تا پیشترت بوسه دَهم دست و کمان را
#سعدی

میل ما سوی وی و میلش به سوی چون خودی‌ست
آرد از خود رفتنش ناگه به استقبالِ ما ...
#غالب_دهلوی

به کام تا نرساند مرا لبش، چون نای
نصیحتِ همه عالم به گوشِ من بادست
#حافظ

چو روز فرقت یاران که نشمرند زِ عمرش
زِ عمر نشمرم آن ساعتی که پیش من آیی
#خاقانی

نگردی محرم راز محبّت بی‌شکستِ دل
که چون گل خواندن این نامه می‌باشد دریدن‌ها!
#بیدل

نه جان را وصل دلخواهی، نه دل را قوّت آهی
منِ حسرت نصیب از زندگانی تهمتی دارم ...
#حزین_لاهیجی

با من دمی که گرمِ جدل بودی، از لبت
بوسی به صد جدل نگرفتم چه فایده؟
#فیاض_لاهیجی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
ناخوش آن عمر که دور از رخ آن ماه رَوَد
عمر هم خوش نبود گرنه بدلخواه رَوَد
#اهلی_شیرازی

چو به او رسم، سخنها زِ زبان غیر گویم
که به این بهانه شاید به سخن درآرم او را
#میلی_مشهدی

وابستهٔ یک دمیم و آن هم هیچ است
#خیام

لبش بر گردن عاشق بسی حقّ نمک دارد
به تیغ غمزه‌اش گردد گرفتار آن که شک دارد
#قصاب_کاشانی

شبم به فکر که شاید تو را به خواب ببینم
زهی تصوّرِ باطل، که بی‌تو خواب ندارم
#قصاب_کاشانی

ما را گزیده است زِ بس تلخی خمار
از ترس ، بوسه بر لب میگون نمی‌دهیم
#صائب_تبریزی

گشته بر ما زهر آب زندگی از یاد مرگ
لذتی شاید بریم از عمر خود بعد از وفات
#واعظ_قزوینی

🥲 یا امام‌ رئوف

غافل از مرکز نگردد گردش پرگارِ من
ساکنِ آن آستانم هر کجا خواهم شدن
#صائب_تبريزی

مَکُن شادمانی به مرگِ کسی
که دهرت نماند پس از وی بسی
#سعدی

"سعدی" معلمی برای تمام دورانها