دوش گستاخانه زلفش را گرفتم در خیال
دستم از دهشت چو بید امروز می‌لرزد هنوز
#محتشم_کاشانی

گویند‌ بو‌کشیدن‌ گُل‌ مرگ‌ِ مؤمن‌ است
بوی خوشِ دهانِ تو جانِ مرا گرفت
#محمد_سهرابی

تو فرقِ زاهد و ظالم دراین زمانه ندانی
مریز اشک، که رازِ خطای دیدِ تو این است
مرا مقابلِ آیینه بُرد و گفت که بنگر
اگر حسینِ زمان نیستی یزیدِ تو این است
#حسین_جنتی

#یاعلی‌اصغر‌ 🥀
بلبلی برگ گُلی خوش رنگ در منقار داشت
واندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
#حافظ

گر چشم روزگار بر او فاش می‌گریست
خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا ...
#محتشم_کاشانی

چه آمدت به سر ای مُصحفِ ورق ورقم
که آی‍ه‌آیه شدی باز در برابر مـن ... 🥀

بریده باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بَردارد از برادر دست
#زرویی‌نصرآباد

آتش‌دلیم و غمزده، یا ساقی، «العطش»
#اوحدی

دردا که تر نشد لبِ خشکت به نیم نم
چندان که رفت سیل سرشک از کنار ما
#صفایی_جندقی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکيد
خاتم زِ قحط آب سلیمان کربلا ...
#محتشم_کاشانی

حدّ تو رثا نیست، عزای تو حماسه‌ست
ای کاسته شأن تو از این معرکه‌گیران
#حسین_منزوی

بر نِی زده‌ای تکیه عجب حال غریبی
کِی تکیه کند کوه به هر لاغر خالی ؟
ای محترم مکّه چه سرخ است رَه تو
خون است به زیر قدمت یا گُلِ قالی؟
#محمد_سهرابی

همین ‌که روز بر آن دشت طرحی از شب ریخت
هزار کوه مصیبت به دوش زینب ریخت ...

آنرا که نیست شور حسینی بسر زِ عشق
با دوست کی معامله کربلا کُند ...
#نیر_تبریزی

دل را غمِ وداعِ تو در خون نشانده بود
حال خوشی نداشت‌ که‌ گویم چه حال داشت
#بیدل_دهلوی

هلاکِ چشمِ ادافهمی‌ام که دریابد
هر آن سخن که زِ دل بر زبان نمی‌آید
#کلیم_کاشانی

میان عاشق و معشوق یک کرشمه بس است
بیانِ حال به کام و زبان نمی‌باشد ...
#وحشی_بافقی

به سختی خسته‌ام از زندگی وز خود، کجایی تا
به قدر یک نفس، در سایه‌ی سروَت بیاسایم ...
#حسین_منزوی