اشک یک لحظه به مژگان بار است
فرصتِ عمر همین مقدار است ...
#بیدل_دهلوی

مستی که خرابِ رهِ عشق است درین ره
خوابِ خوشِ مستیش همه عینِ نماز است
#عراقی

مهر زِ من گسسته‌ای ، با دگری نشسته‌ای
رنج زِ من شکسته‌ای ، راحتِ‌جان کیستی؟
#عراقی

بگشای چاکِ سینه که بر منکرانِ حشر
روشن شود که صبح قیامت دمیدنی است
#صائب_تبریزی

حدیثِ دوست نگویم مگر به حضرتِ دوست
یکی تمام بود مُطلع بر اسرارم ...
#سعدى

نباشد حُسن را مشّاطه‌ای چون پاکدامانی
به قدر شرم رخسارِ نکویان نور می‌دارد
#صائب_تبریزی

چون صبا در زیر زلفش هرکجا کردم گذار
یک جهان دل‌بسته بر هر تار مویی یافتم
#رهی_معیری‌‌

بر روی حاسدان درِ دوزخ گشوده رشک
از بهر خویش جنّتِ در بسته‌ایم ما ...
#غالب_دهلوی

در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
مِی دِه که عمر در سرِ سودای خام رفت ...
#حافظ

از بس تنم از فرقت می در رمضان کاست
انگشت نماتر زِ هلالِ شبِ عیدست ...
#کلیم_کاشانی

#صلی‌الله‌علیک‌یا‌اباعبدالله
لب‌تشنگی از حُرمت و حِرمان دو مقام است
یک روزِ مُحرّم نشود این رمضان‌ها ...
#محمد_سهرابی

دوستت دارم اگر لطف کنی وَر نکنی
به دو چشمِ تو که چشم از تو به انعامم نیست
#سعدی

ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت
#حافظ

در صباحِ عید اگر مشغول تکبیرند خلق
بر زبانم از سحر تا شام گفت‌و‌گوی تست
#هلالی_جغتایی

تُنک مَپوش که اندام‌های سیمینت
درونِ جامه پدیدست چون گلاب از جام
#سعدی

محرابِ اَبروی تُرا نازم که پیوسته در او
صف‌های طاعت پیش و پس استاده از مژگان تو
#کلیم_کاشانی

قبای عمر کوتاهست بر بالای امیدم
مگر باز آیی و وصلی ، شبی بر دامنم دوزی
#سلمان_ساوجی

آتش زِ گُل گلاب چِکد این چه ناز کیست
کز گرمی نگه زِ تو آبِ حیا چِکد ...
#محتشم_کاشانی

گفتم که نوش‌داروی عشّاقِ خسته چیست
گفتا تبسمی زِ لبِ نوش‌خند ما ...
#فروغی_بسطامی